جمعه 31 فروردین 1403 برابر با Friday, 19 April , 2024

سیدجمال الدین اسدآبادی، مقالات جمالیه و روش بومی سازی مفاهیم مدرن

مقدمه

 مقالات جمالیه از آثار قلمی سیدجمال است که همگی به فارسی نوشته شده و توسط میرزا لطف الله خان اسدآبادی- همشیره زاده سید – جمع آوری شده و از سوی میرزا صفات الله خان جمالی اسدآبادی – پسر میرزا صفات الله خان- و با کمک مالی نصرالله خان جمالی اسدآبادی- برادر بزرگ آقای میرزا صفات الله خان- در سال 1312 نشر یافته است.

میرزا لطف الله در دو سفری که سیدجمال به ایران داشت،برخی از مقالات(نوزده مقاله) خالوی خود را تحریر کرده است.برخی از این مقالات در کتاب های دیگری که به نام سیدجمال چاپ شده از جمله : کتاب نامه ها و اسناد سیاسی – تاریخی و کتاب مجموعه رسائل و مقالات که کوشش و تحقیق سیدهادی خسروشاهی به چاپ رسیده و نیز در کتاب های  سیدجمال الدین اسدآبادی و بیداری مشرق زمین اثر محمدمحیط طباطبایی، نامه های سیدجمال الدین اسدآبادی به گردآوری ابوالحسن جمالی اسدآبادی، سیدجمال الدین و اندیشه های او اثر مرتضی مدرسی چهاردهی، مجموعه‌ اسناد ومدارك‌ چاپ‌ نشده‌ درباره‌ سيدجمال‌الدين‌ مشهور به‌ افغاني به گردآوری ‌ اصغر مهدوي‌ وايرج‌ افشار،زندگی و سفرهای سیدجماال الدین اسدآبادی اثر علی اصغر حلبی و …هم  درج شده است.[1]

اکهوری[2] و ایاسی[3]

 سید در مقاله " شرح حال اکهوریان، " نیچریان هند را چنین تصویر می کند:آنان کسانی اند که خود را چنان دانا و بینا می دانند که هر کدام شان خود را منفسیوس( حکیم جینی)، میرابوی(سیاستمدار آمریکایی)، کاری بالدی(سپهسالار ایتالیایی) و … می شمارند و خویش را با تمستوکلیس(وطن پرست یونانی)،انیپال(سردار کاتاژی)، سیسترن[4]( خطیب رومی) و… مقایسه می کنند. هم چنین،دعوی انسانیت دارند،،ادعای بینایی،پاکی و شنوایی می نمایند و درستی افکار،افعال،اعمال و حرکات خود را می ستایند.به علاوه، نفس خود را چون ایاس ابن ربیعه، طاهرترین می پندارند و جود خویش را همانند معن بن زائده[5]، برترین می انگارند و وفاداری اکهوری را به سموئل بنی اسرائیل مثال می زنند.آنان خود را عاقل ترین،آگاه ترین،سیاست مداران ترین،خیرخواه ترین،خادم ترین، مربی ترین و … می نمایانند.سید با این عبارت:"این فصحاء و این بلغاء را نظر کن.اگر خواهند کسی را به کمال دانش به سرایند با هم انفاق نموده و با یکدیگر اعانت کرده،بعد از فکر طویل و عریض می گویند که آن [ امام نیچریان]هیچ علم نخوانده است." می خواهد بگوید: آنان ادعا می کنند،عجیب نیست که کسی جمیع علوم جدیده و قدیمه را خوانده  و در باره عالم و آدم، آگاهی داشته باشد،اما آفرین بر آن جنابی که امام ماست و هیچ علم نخوانده و لکن با این همه ماهر در حقائق و دقائق است.[6]  

اما سید، اکهوریان را برخلاف تصویر قشنگ و زیبایی که  از خویش ارائه می کنند،جاهلانی می داند که: جاهلی خود را دانا می شمارند و کوری خود را بینایی می انگارند و خبیث النفسی خویش را طهارت و تقدس می پندارد. اینان کسانی اند که چون گوش شنوا ندارند، نمی توان" به قوت بیان و به فصاحت لسان و به عبارات واضحه و به تقریرات صریحه و به ضروب امثال و به حکایات گذشته و حال و به انواع کنایات و به اصناف اشارات حقیقت روش و ماهیت کنش[کردار افعال] شان را بر ایشان فهماند و از فساد طویت[نیت و اندیشه] و تباهی نیت آنان را خبردار کرد."[7] لذا نتیجه می گیرد: جمیع حرکات و سکنات آنان ناستوده است و همه افعال و اعمال آن ها، موجب خرابی و تباهی است.این ها کوران و کران مادرزادند و لذا، سید بسیار افسوس می خورد که این کران مادرزاد را نه گوش است و نه این کوران مادرزاد را چشم، اما "اگر این کوران و این کران را حاسه لمس می شد… حوادث و آفات دهر و مصائب و بلیات روزگار و دشواری ها و شکنجه های زمانه ایشان را" …به بی عقلی و خباثت و بی ادارکی و شرارت و کج اندیشی شان آگاه می گردانید.[8]

سید با چه معیاری به قضاوت واژه ایی می نیشیند که برای او، جدید یا لااقل، بخشی از آن، متأثر از فرهنگ مدرن غرب بود؟ اول باید نشان داد که آیا اکهوری و اکهوریان، واژه جدید و مدرنی است؟ سید اکهوریان  خسیس النفس را با واژه اکئیست فرنگی مقایسه می کند.اکئیست اندیشه ایی است که عالم را فدای اغراض دنیایی می کند[9] و اما، خط کش قضاوت سید در قضاوت از واژه اکهوری و اکهوریان، نخست عقل است. در این راستا،سید از این همه تلاش" ضعیف الرأیان"و " وحشی خصلتان" که می خواهند خود را "خیرخواهان" و"ناصحان" معرفی نمایند، به " تلاقی نقضین" و " اجتماع ضدین" نام می برد و از این رو است که می گوید: باید بر این قوم گریه کرد ولی خنده مجال نمی دهد. معیار بعدی، شرع است، زیرا: سید اکهوری را باطلی می داند که لباس حق به تن کرده است و چون به عبودیت خو نکرده اند، معلمی شان بر سبیل عبودیت نیست.[10]  

جریده قریب و بعید

 جریده و خبر و جرائد و اخبار از واژگان مدرنی است که در نوشه های سید به ویژه در مقاله" فوائد جریده"[11] به کار رفته است. خبرنامه روزانه و یا اخبارنامه یومیه را از آن جهت مدرن می نامیم که، محصول صنعت جدیدی است به نام چاپ و نشر.واکنش سید در برابر مفهوم و محتوای جریده،عموما مثبت است از این رو،نخست و با ولع به بیان فواید آن می پردازد.بخشی از فواید نوزده گانه سید در باب جراید، چنین است: 1- "فوائد علوم را از برای عموم چنان بیان می کند که هر کسی را یقین حاصل می شود که سعادت هر امتی و رفاهیت و عزت آن به علوم حقه و معارف حقیقه بوده است نه به غیر آن ها" 2- "وجوب صنایع را که نتایج علوم در عالم مدنیت تثبیت و بر عدم حصول رفاهیت و سعادت بدون ترقی در صناعات اقامه براهین قاطعه می کند." 3- " و حاکم را بر عدالت دعوت و فواید آن را بیان و وکالت عموم رعیت را نموده شکواهای آن ها را به حکومت می رساند و دفع ظلم مأموران و رفع حکام رشوت خوار را می کند،حوادث را تفرس[دریافت] نموده ارباب حل و عقد را آگاه می سازد تا آن که قبل از حدوث آن، در دفع و علاج آن بکوشند و حکومت و رعیت از ضرر آن محفوظ ماند."[12] شاید از این رو بود که " بسياري از نويسندگان و روزنامه‌نگاران مصري كه در بسيج كردن و بيداري افكارعمومي مي‌كوشيدند مريد او بودند … [و]  به تشويق او بود كه سليم النقاش و اديب اسحق مجلة مصر و روزنامه التجارهو سليم عنحوري روزنامة مرآه الشرق و باز اديب اسحق روزنامة مصر الفتاترا به دو زبان فرانسه وعربي منتشر كردند."[13]

 سید در حمایت خویش از جراید شروطی قائل بود:" به شرط آن که صاحب جریده بنده حق بوده باشد نه عبد دینار و درهم زیرا که اگر بنده دینار و درهم بوده باشد،حق را باطل و باطل را حق و خائن را امین و امین را خائن و صادق را کاذب و کاذب را صادق و عدو را صدیق و صدیق را عدو و قریب را بعید و بعید را قریب و ضعیف را قوی و قوی را ضعیف و منفعت را مضرت و مضرت را منفعت و حسن را قبیح و قبیح را حسن و موهوم حقیقی را موجود و موجود حقیقی را موهوم وامی نماید. "[14] چنین جریده یا جرایدی، انسان را از صراط مستقیم سعادت و راه راست نیک بختی خارج می کند و او را وامی دارد در اراضی سنگلاخ بدبختی، به دنبال رفاه و آسایش خویش بگردد. این گونه جراید مردم را اخلاق فاضله دور می سازند و ذلت و مسکنت را برای شان به ارمغان می آورد و آنان را به فساد اخلاق و تباهی افکار مبتلا می کند. در این صورت،" آن امت نه تنها از سعادت و رفاهیت محروم خواهد شد بلکه در اندک زمانی از دائره انسانیت بیرون شده به حیوانات وحشیه ملحق خواهد گردید."[15]

گرچه سید اغلب به در دفاع از جراید و فواید آن پرداخته است اما نگاه سید به مفهوم  و محصول جدید جریده، همواره مثبت نیست، لذا، از یک سو،مدحش می کند و از سوی دیگر ذمش. گاه بر عرشش می برد و گاه بر فرشش می نهد. هم آن را حق،امین،صادق،صدیق،قریب،قوی،مفید،حسن و حقیقی می بیند و هم آن را باطل،خائن،کاذب،عدو،بعید،ضعیف،مضر،قبیح و موهوم ترسیم می کند و البته سید با قاطعیت و حرص می گوید:"عدم این گونه جریده از وجود آن به مراتب غیرمتناهیه بهتر است." یا می گوید:"جرائد ما در ایران…از کار خوب، خوب می گویند و از کار زشت هم خوب.این دو نزد آن ها تفاوت ندارد و میان خوب و بد تمیزی نیست و سراسر آن ها اغراق است."[16] لذا اعتبار جریده را میزان سیر در دایره خوبی ها تعیین می کند از این جهت است که سید مقاله را با عبارت: "لا سعاده لامه لیس لها سائق الی الفضائل و لا زاجرعن الرذائل: نیک بختی نیست از برای قومی که از برای او راننده به سوی فضائل و منع کننده از رذائل نیست." شروع می کند.تصویر دو گانه جراید در ذهن سید در نوشته های دیگر او هم دیده می شود. سید به روزنامه اطلاعات که در زمان حیاتش در تهران چاپ می شد از آن جهت درود می فرستد که مطالب عروه الوثقی را منتشر می ساخت ،نوشته هایی که "مربوط به وحدت اسلامی بود و رابطه محکم دینی را در میان مسلمین زنده می کرد به خصوص وحدت میان ایران و افغانستان را در پی پیشنهاد دولت ایران به دولت افغانستان تشویق می نمود.[17]از این رو، دو معنا از مفهوم جریده در لسان سیدجمال وجود دارد. قریب یعنی جریده ای که در دایره دین حرکت می کند و بعید که مروج ارزش های دینی نیست.از این رو است که برخی سید را بنیان گذار روزنامه نگاری سیاسی در عالم اسلام دانسته اند.[18]

رفارمرهای[19]زمینی و عالمینی [20]

 رفارمرها در نوشته های سید، دو گونه اند: گونه ایی از آن ها،غیرمذهبی اند. از جمله این رفارمرها، به واشنگتن(موسس آمریکا)،ناپلئون(فاتح فرانسوی)، پالمرستن(سیاست مدار انگیسی) و … مثال می زند.حاصل کار این رفارمرها، رساندن مغرب زمینان به " اوج مدنیت" است. دستاورد تلاش رفارمرهای غیرمذهبی دیگر و پیشین نیز،چنین بود، مانند:[21] 1- " مصری ها در آن هنگامی که اساس مدنیت و علوم و صنایع را نهادند و استاد یونانیان شدند… [به] بت ها و گاوها و سگ ها و گربه ها ایمان داشتند." 2- "کلدانیان[که] در آن زمان پایه های رصدخانه ها می گذاشتند و آلات رصدیه می ساختند و بنای قصور عالیه می نمودند و در علم فلاحت کتاب ها تصنیف می کردند" ستاره ها را می پرستیدند.3-  فنیقی ها که " در آن عصر، بازار تجارت بریه و بحریه و صناعت را رواج داده بودند و اراضی بریطیش و اسپانیا و یونان را مستعمرات کرده بودند… بچهای[بچه های] خود را به جهت قربانی اصنام، تقدیم می نمودند." 4- یونانیان که زمانی سلطان عالم بودند و از آن ها، حکمای عظام و فیلسوف های بزرگ به ظهور رسید، به صدها آلهه و هزاران خرافه دل بسته بودند.5- فارس ها در زمانی که از نواحی کاشغر تا ضواحی استانبول، حکم می راندند و در مدنیت وحید عصر خویش شمرده می شدند، صدها خزعبلات در لوح دل شان ثبت بود.6- نصارای متأخردر هنگامی که به تثلیث باور داشته و دارند، سلطنت خود را قوت دادند و قدم در دایره معارف و صنایع نهادند و اکنون نیز، رهسپار همین طریقه اند.[22]

گونه دیگر رفارمرها، مذهبی اند که در آن، پیامبران الهی و عالمان دینی و نه اندیشمندان و سیاست مداران جای می گیرند. حاصل کار رفارمرهای مذهبی هم مدنیت است. سید برای این ادعا، از مثال های زیر بهره می گیرد. الف- یهودیان به برکت اعتقاداتی که پیامبران الهی در آنان پدید آوردند " از ذل عبودیت فراعنه رسته دماغ جبابره فلسطین را به خاک مالیدند و خود را به اوج سلطنت و مدنیت رسانیدند." ب- "عرب ها به میمنت همین اعتقادات، از اراضی سنگلاخ لم یزرع جزیره العرب برآمدند در سلطنت، مدنیت، علم، صناعت، فلاحت و تجارت، سید و سرور عالم شدند و فرنگیان، همین عرب ها معتقد را در خطبه ها، استاد خود می نامیدند.[23]

پس از این مثال ها، سید چنین نتیجه می گیرد که: "اعتقادات را چه حقه بوده باشد و چه باطله به هیچ گونه منافات و مغایرتی با مدنیت و ترقیات دنیویه نیست مگر اعتقاد به حرمت طلب علوم و کسب معاش و سلوک مدنیت صالحه" و اضافه می کند:" باور نمی کنم که در دنیا دینی باشد که از این امور منع کند."سید جهت نهادینه شدن اعتقاد به حرمت طلب علم، به نقش عظیم تربیت اشاره می کند و در این راه، بر تربیت دینی تأکید می ورزد و می گوید: تربیت اگر نیک باشد، طبیعت را از نقص به کمال و از خست به شرف می رساند و اگر بد باشد، حالت طبیعی انسانی را تغییر داده و موجب تنزل و انحطاط می گردد. اولی را به "حسن تربیت" و دومی را به "سوء تربیت" تعبیر می کند. سوء تربیت یعنی آن که: انسان ها آداب شرعیه و عقلیه که به سختی و با مشقت حاصل می شود را ترک کنند و زمام امور خود را به دست طبیعت و فطرت خویش بسپارند، در این صورت، "بلاشک از حیوانات پست تر خواهند شد."خلاصه کلام این که: تربیتی که دوستی به علم را خلق کند، عامل مدنیت می داند اما، این مدنیت، انسان را گرگ انسان می کند، بدین سان، سید، علی رغم پذیرش نقش علم دنیوی در مدنیت زمینی اصالت را به علم دینی می دهد که در صورت حسن تربیت مسلمانان مدنیت و ترقی عالمینی( سعادت در آخرت و رفاه در دنیا) را می آفریند.[24]

عالم کهنه و تازه

 دو برادشت می توان از نوشته های سید در مقاله " طفل رضیع" یا کودک شیرخوار، به عمل آورد. برداشت اول: مقاله مذکور، یک مقاله اخلاقی است. در این صورت، مراد سید ازعالم قدیم و جدید،عالم کودکی و بزرگی یا عالم جنینی و زمینی است که اولی با پاکی و دومی با زشتی همراه است.برداشت دوم: این مقاله، دارای وجه سیاسی است، لذا،عالم قدیم، جهان قدیم و عالم تازه، عصر جدید است.البته برای هر دو برداشت،دلایل کافی وجود دارد.بخشی از این دلایل، از درون مقاله قابل اسخراج است و بخش دیگر را باید در زندگی سیاسی او جستجو کرد.زبان سید در این مقاله، چون صحیفه سجادیه امام سجاد(ع)،غیرمستقیم و دوپهلو است اما، چون سید،عالمی است بیشتر سیاسی و کمتر اخلاقی، در نتیجه، نوشته های او در این مقاله را می توان سیاسی فرض کرد[25]ولی دوپهلوگویی سید در این مقاله چه دلیلی دارد؟ پاسخ و یا بخشی به این سئوال آن است که به اوضاع زمانه مثل سلطه انگلیسی و شرایط دینیه مانند تقیه مسلمانی اشاره کنیم. با این مفروض ها، تفسیر دنیای قدیم و دنیای جدید در مقاله طفل رضیع، چنین است:

عالم قدیم، دنیای قبل از رنسانس است که سید آن را به کودکی تشبیه کرده است، کودکی که صورت لطیف و جوارح نرم دارد.خنده های شیرین او،همه تلخی های جهان را گوارا می سازد و اندوه را از دل ها می زداید،حتی گریه های کودک،دل چون سنگ خارا را نرم می کند و به رحم می آورد.در واقع، خنده و گریه کودک، بیگانه و خویش را وامی دارد تا به کودک خدمت نمایند و نیز،پادشاهان متکبر را از جاه و مقام تنزل می دهد و دمساز خود می نماید.هم چنین،صاحبان وقار، با دیدن صورت زیبای کودک،لباس از تن بیرون می آورند و با او همراه می شوند. حکیمان اندیشمند با مشاهده کودک، از عالم حکمت بیرون می آیند و با او، هم آواز می گردند.کودک چنان خصلتی دارد که جون به مجلسی در آید، مجلسیان، کارهای ضروری خود را کنار می گذارند و می کوشند با انواع مسخرگی ها مانند: در آوردن زبان،دریدن چشم ها و به هم زدن دست ها، راهی برای خشنودی و جلب نظر او بیابند. علت این همه تأثیر کودک بر دیگران آن است که: کودک نفس پاک و عقل صاف دارد لذا،از هرگونه آلودگی و خباثتی در نفس و  از هرچه کجی در عقل، به دور است. این تصویری است که سید با اشاره به دنیای کودک از دنیای قدیم عرضه می کند.[26]

اما سید، دنیای جدید را چگونه تفسیر می نماید؟ او در خطاب به کودک می گوید: این عالم جدید تو، عالمی است پر از فتنه و مملو از حوادث و کوارث[حوادث سخت] و سراسر مصیبت و حزن و اندوه" در این دنیا،آسایش و آرامشی در انتظار تو نیست.تمام ذرات این عالم، دشمن توست، پس،چگونه جرأت کرده ای که خود را به این جهان در آوری. به بیان دیگر، از هر طرف نگاه می کنی" دشمن ها، تیر جانکاه به قصد ریختن خون تو در کمان نهاده اند." حتی در این عالم،پدر شفیق و مادر مهربان، از تو بیزاری می جویند و تو را بیرحمانه به دست حوادث روزگار می سپارند. غذاها در دنیای جدید، اسباب هلاکت تو است و حیوانات درنده،دندان های خود را برای چاره چاره کردن بدن نرم تو، تیز کرده اند و مارها و عقرب ها به دنبال فرصتی جهت ضربه زدن به تو هستند. "تمام بنی نوع تو که باید بدان ها استعانت جویی، همگی خنجره های مکر و نیزه های غدر و شمشیرهای حیله خود را از برای ریختن خون تو آماده کرده اند. ظالم ها و غدارها و جائرها از برای هلاک تو کمر بسته اند."[27]

چرا سید چنین تصویری را از عصر جدید ارائه می کند؟ به آن دلیل که، عصر جدید، نفس اماره و این نفس،قسی القلب است.به علاوه، دنیای تازه، اشنع،اقبح و ابشع(زشت تر) است،"آمالش همه سراب و مقاصدش جمله ظل سحاب."دشمن غداری است که عالم وسیع را برای کودک تنگ تر از قبر می سازد. آهسته آهسته بر گوش غفلت کودک می خواند که "تو یگانه زمان و فرید دوران هستی" به قوت رقیه افسون خود، حقایق اشیاء را به غیر تبدیل می کند، محفل انس کودک با این دنیا را به عزا مبدل می گرداند. قسی القلب،،اقبح، غفلت،آمال و … و بقیه مفاهیم مشابه ایی که در دیگر بخش های مقاله آمده چون: هوس،دنیای فانی،سجیه آتش،امیال خفیه،ظلال اشجارو اخلاق شیطانیه، مفاهیمی با بار سنتی است.[28]

علم دینی و تجربی

 در نوشته و گفته های سید، بسیار ازعلم سخن رفته اما او علم را چگونه تعریف می کند؟به باورسید، علم مقوله ای است که حد و پایانی و اندازه و نهایتی ندارد.علم نامتناهی است و سرزمین نمی شناسد لذا،گاه پایتخت خود را در شرق بنا کرده و گاه به غرب برده است.در این نگاه، هم فیزیک، علم است،علمی که از خواص اجسام بحث می کند و هم فقه.همین طور، کیمیاگری،کشاورزی،هندسه،نحو،منطق، حکمت، اصول و … که برخی وجه تجربی و برخی وجه غیرتجربی دارند،علم اند، چون به بهبود زندگی بشر کمک می کنند اما همین علوم را گاه، علم نمی دانست به آن علت که گاه، نتایجی به همراه نداشت، مثلا: علم فقه که حاوی جمیع حقوق منزلیه،بلدیه و دولیه است،در نتیجه، داننده این علم باید "صدر اعظم مملکتی و یا سفیر کبیر دولتی" شود در حالی که فقهای ما از اداره خانه خود عاجزند "بلکه بلاهت را فخر خود می شمارند." چرا این گونه می شود؟ چون چنین علمی، نورو چنین عالمی نورانی نمی شود.به عقیده سید،" عالم، حقیقه نور است… پس، اگر عالم،عالم است، می بایست که بر همه عالم نور بپاشد و اگر بر همه عالم نور او نرسد اقلا که قطر خود را و یا شهر خود را و یا قریه خود را و یا خانه خود را منور سازد… این چه عالمی است که خانه خود را منور نمی کند."[29]

شباهت هایی بین علم جمالی و علم تجربی وجود دارد، از جمله:" سلطان عالم، علم است و به غیرعلم، نه پادشاهی بوده و نه هست و نه خواهد بود."هرگز پادشاهی از خانه علم بیرون نرفته است، یعنی: پادشاهی غیر از علم نیست.ثروت و غنا و هر چیز دیگر، ازعلم است. از این رو است که: غلبه اسکندر بر هند و وسعت یابی مصر و … از علم بوده  و نیز:" این فرنگی ها که اکنون به همه جای عالم دست انداخته اند و انگلیز خود را به افغانستان رسانیده و فرنگ تونس را به قبضه تصرف خود در آورده، واقعا این تطاول و این دست درازی و این ملک گیری نه از فرنگ بوده و نه از انگلیز، بلکه علم است که هر جا عظمت و شوکت خود را ظاهر می سازد." [30] تصور اندیشمندان غرب مدرن از علم، تصوری پادشاه گونه است.در بهترین وضع، آن ها،خداوند را به یک تکنیسین و یا یک مهندس قدرتمند تشبیه می کنند.گالیله[31](1642-1564) و نیوتن نیز،خداوند را یک ساعت ساز و ریاضی دان بزرگ تصویر کرده اند.به تصور کپلر، خداوند قدرتمند علم به مراتب نتیجه بخش تر از خداوند گریه و استغاثه است،زیرا: این خدای علم بود که انسان را به ماه فرستاد،مردم را در برابر امراض مسری واکسینه کرد، تصاویر و امواج را از طریق فضا، منتقل کرد به گونه ای که ما اکنون می توانیم آن ها را در اتاق نشیمن خود ببینیم و بشنویم،پس، خدای علم،کنترل و قدرت بیشتری به مردم در مقایسه با خدایان گذشته داده است.[32]                                                                                                              اما تفاوت عمده سید با اندیشمندان عصرجید در مفهوم علم، به ماهیت آن برمی گردد. اولا: سید هرعلمی را از خانواده بزرگ علوم می دید که به تنهایی قادر نیست، خود را حفظ کند و یا موجب منفعت عالم انسانی شود و حتی اگر هرعلمی بخواهد، منفردا پیش برود، ترقی از او حاصل نمی شود اما اگر همه علوم حتی علوم غیرتجربی با هم باشند،نتیجه اش ترقی است.ثانیا:یک علم به منزله روح کلی دیگرعلوم وجود دارد.به بیان دیگر، علوم در صورتی ترقی می کنند که از علمی که بر آن ها احاطه دارد، تبعیت نمایند. این علم فلسفه یا حکمت است و دلیل سیطره آن بر سایر علوم این است که: موضوع آن عام است. لوازم انسانی را بر انسان و حاجات علوم را به علوم دیگر نشان می دهد و در نتیجه، اگر فلسفه در امتی نباشد، ممکن نیست که بتواند نتایجی ار علوم دریافت کند و در این مورد، هندوستان تحت سلطه انگیس را مثال می زند در حالی که علم مدرن با هرگونه روایت های کلان[33] و فرا روایت ها[34] مخالف است.ثالثا:علم جدید قداست و حجیت سنت ها را با تمام قوا رد می کند اما سید به علم قداست می بخشد.سید،علم تجربی را از جهت سرشت،متفاوت از علم دینی نمی بیند:" هیچ منافاتی در میانه علوم و معارف و اساس های دیانت اسلامی نیست."[35] گرچه در ظاهر هر یک، به موضوعی می پردازند و به همین دلیل، نام های مختلف می یابند و در طبقه بندهای متعدد، قرار می گیرند.حمید عنایت در تأیید این سخن، به داستانی اشاره می کند:

"به مناسبت گشايش دارالفنون استانبول كه قرار بود مركز اشاعة علوم وفنون جديد باشد ، سخنراني هايي از طرف تجددخواهان در موضوعات گوناگون براي همگانبرگزار شد،.سيد كه به عضويت شوراي عالي آموزشي يعني بالاترين هيئت مأمور تجديدسازمان فرهنگي عثماني منصوب شده بود ، يكي از سخنراني ها را در باب پيشرفت علوم وصناعات ايراد كرد و با وجود همة احتياطي كه در تهية خطابه بكار برده بود ، مطلبي كهدر ضمن آن در تشبيه نبوت به صناعات گفت ، دستاويزي براي شيخ الاسلام فهمي افندي وديگر روحانيان ارتجاعي فراهم كرد."[36]

 

وحدت و کثرت الفاظ

 وحدت و جنسیت لغات یا الفاظ به معنای بقا و ثبات لغت یا لفظ در دار دنیا است، یعنی یک لغت و لفظ در زمان کوتاهی تغییر نمی کند، بلکه در ظرف هزار سال تنها دو و سه بار،عوض می شود،آن هم بدون این که در جنسیت یا وحدت آن لغت و لفظ، خللی وارد گردد.تغییر دیرهنگام لغات و الفاظ ، تابع اقدامات زیر است: الف – توسیع: آدمیان در سیر حوادث روزگار، لغت یا لفظی را توسعه می دهند تا حدی که الفاظ و لغات را بتوان در "معانی متعدده با ملاحظه مناسبت معنی حقیقی استعمال" کرد. ب- ترکیب: اقدام بعدی انسان ها آن است که دو، سه و …لغت و لفظ را با هم ترکیب کرده و در محل ضرورت به کار می گیرند و به مقتضای حاجت به کار می برند. ج- ترجمه:  و اگر برای این انسان ها، چاره ای نماند، به مقدار لزوم از لغات و الفاظ اجنبیه استعانت می جویند، به شرط آن که الفاظ و لغات مأخوذه را به پیرایه لغت و لفظ خودی در آورند تا وصف بیگانگی از آن ها ظاهر گردد. در این صورت، وحدت لغت و لفظ خصیصه ای است که طی آن لغات و الفاظ اجانب را اندک اندک چنان در درون خود مستحیل می کند که با همه لغات و الفاظی که با آن ها وحدت دارند، قوام می پذیرند و شکل می گیرند.[37]

فایده بومی سازی مفاهیم،الفاظ و لغات آن است که:" چون علوم و معارف و فنون و صناعات به لسان قومی از اقوام و جنسی از اجناس بوده باشد… اساس آن ها در میانه ایشان، راسخ و ثابت خواهد ماند و سال های دراز زائل نخواهد گردید."به بیان دیگر،" اگر به لسان ابناء جنس بوده باشد استحصال آن ها بر نفوس اسهل و نقوش آن علوم در اذهان پایدار تر خواهد بود."[38] اما اگر علوم،معارف و صنایع به لسان قومی بیگانه باشد، در اندک زمانی نابود می شود، از این رو است که سئوال می کند:" معارفی که به لسان بیگانه باشد، چگونه پایدار خواهد شد؟"[39] ترجمه، آخرین مرحله ای است که سید در بومی سازی، مطرح می کند اما هدف سید از ترجمه، در حدی است که "جنسیت خودیت" بر آن استوار باشد.سید در این باره به طایفه "مان بهاو"[40] اشاره می کند که چنین نکردند،در نتیجه، از صراط مستقیم و از اخذ علوم نافعه و راه راست معارف مفیده دور شدند.[41]   

سید همه لغات ، الفاظ و مفاهیم، چه اجنبیه و داخلیه را در وحدت می بیند لذا، بر آن بود که چنان که "هر عالم پرهیزگاری اگر به اصل شریعت رجوع کند، خواهد دانست که علوم و معارف معاشیه را به هیچ وجه مضاده[مخالفت] و مغایرتی با دین نیست بلکه اگر خوب غور شود، معلوم خواهد شد که این علوم معاشیه سبب قوت دین است چون که قوت دین از متدینین است و قوت متدینین نتیجه غنا و ثروت و جاه و شوکت است و این امور بدون این علوم معاشیه هرگز صورت وقوع نخواهد پذیرفت." به همین دلیل سید، نه این که مخالفتی با تعلیم الفاظ ترجمه خارجه ندارد بلکه آن را برای هندیان و احتمالا مسلمانان به سه جهت: ضرورت ارتباط با حاکمان انگلیسی، ضرورت استفاده از علوم غربی و تسهیل در معاملات، لازم می دانست اما، به لسان وطنی و البته در این صورت، به نظر می رسد: ترجمه در منظر سید، مفهومی بومی گرایی یا درونی سازی پیدا می کند. بنابر آنچه گذشت: سید نگاه دینی به الفاظ، مفاهیم و لغات خارجی دارد، در واقع، آن را بر پایه وحدت نه بر اساس کثرت تفسیر می کند،یعنی: نگاه دینی به الفاظ، مفاهیم و لغات، وحدت است و نگاه غیردینی ، کثرت است. [42]

ترقیات  و افولیات

 سید قبل از داوری در باره مفهوم ترقی و مدنیت به سه مقوله زیربنایی زیرین می پردازد.

اولا: خداوند بزرگی،آدمی را عالم و صانع آفریده و فهم عمل به داده های علمی و صنعتی را در سرشت او به ودیعه نهاده ،یعنی: انسان هم عالم است و هم  صانع و هم آگاه به عالمیت و صانعیت خویش و هم دانا به این که باید به ذات عالمانه و صانعانه خود، عمل کند. ثانیا: آفریدگار هستی، مقدر فرموده، ذات عالم و صانع آدمی، در پرتو رنج و تلاش به روزی دست یابد. این رنج و تلاش سرآغاز عمل به همان مفهوم تغییری است که خداوند در قرآن در باره آن چنین گفته است: ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.[43]  ثالثا:همه آنچه را که انسان در پرتو عمل، به ذات آدمی و از طریق رنج و تلاش به دست می آورد از جمله:آسایش، نعمت و پیشرفت، با الهام از خالق کائنات پدید می آید. این سه مقوله  سید را باید در دو مولفه " توکل و تلاش" خلاصه کرد. سید نام آنچه را پس از این حاصل می آید، ترقی، مدنیت،پیشرفت، عظمت، عزت، مجد و … می گذارد.[44]

سید در قالب نظری مذکور به داوری تحولات غرب می نشیند و بر دستاوردهای غرب جدید، نام ترقی می نهد و از آن به ترقیات "محیرالعقول" یاد می کند. او، ابراز تحیر و حیرت می کند از این که مغرب زمیننان، راه آهن را از کجا به دست آورده اند که به یک "طرفه العینی"، فرسنگ ها راه می پیماید؟ یا "ماشین پرقوه" را چگونه ایجاد نموده اند که در آنی، هزاران کیلو بار را حمل می نماید؟ و چگونه بر "اقوام شجاع" عالم سیطره یافته اند تا حدی که این اقوام شجاع، از مقابله با آن عاجز مانده اند.[45] پاسخ سید به این سئوالات و سئوالاتی از این دست،آگاه شدن انسان غربی به وجود داده های علمی و صنعتی خدادادی در سرشت انسانی خویش و تلاش در جهت به قوه رساندن آن ها است. با این وصف، نگاه دو ساحتی سید به ترقی و مدنیت او را به کاربست " وحشی خصلتان مدنیت گستر" می کشاند.[46]

کاربردهای دوگانه سید از مفهوم ترقی و مدنیت به شکل دیگری در نوشته هایش مشهود است.اول این که: به باور او، خدا با کسی، خویشی و شوخی ندارد بلکه، در پرتو تلاش متکی به توانایی های ذاتی انسان است که به ترقی دست یافته است همان کاری که مسلمان ها، پیش از این، بدان دست زدند.

 

                           "ملت اسلام را در اول ظهور نه جمعیت زیاد بودند و نه تهیه کافی نه آذوقه داشتند و نه اسلحه.با این حال، صفوف ملل عالم را شکافتند و کران تا کران را زیر قدرت و حکومت خویش در آورند و ممالک دیگران را متصرف شدند. نه برج های مجوس و خندق های شان جلوگیری از آن ها را کرده و نه قلعه های محکم رومانیان مانع از حمله و غلبه ایشان گردید. نه قشون جرار حایل و نه شمشیر آبدار عایق شد و نه عظمت پادشاهان جهان ترسی در دلشان افکند و نه ثروت دشمنان در قلوب شان اثری بخشید."[47]

 

اما بعد این که حرکت در قالب مذکور را رها کردند به خاک مذلت نشستند:

 

"با این حال، بلاد مسلمانان امروز، منهوب است و اموال شان مسلوب[ربوده شده] مملکت شان را اجانب تصرف کنند و ثروت شان را دیگران تصاحب نمایند. روزی نیست که بیگانگان بر یک قطعه از قطعات به چنگ بیندازند و شبی نیست که یک فرقه شان را زیر حکومت و اطاعت نیاورند. آبروی شان را بریزند و شرف شان را باد دهند. نه امرشان مطاع و نه حرف شان مسموع است.به زیر زنجیر عبودیت شان کشند و طوق عبودیت بر گردن شان نهند. خاک مسکنت و مذلت بر فرق شان ریزند." [48]

 

نگاه دو ساحتی سید به مدنیت و کنار آمدن به نفع بعد منفی آن را می توان در این عبارت دید:

                          

                           "جهان‌ تمدن‌ چيست‌؟ آيا غير از شهرهاي‌ بزرگ‌ وبناهاي‌ مرتفع‌ و قصور مجلل‌ و با شكوه‌ و كارخانه‌هاي‌ عظيمي‌ كه‌ پنبه‌ و ابريشم‌را با رنگ هاي‌ گوناگون‌ به‌ صورت‌ پارچه‌ بيرون‌ مي‌دهند، و غير از معادن‌ وكان هاي‌ مختلف‌ و احتكار سرمايه‌هاي‌ گزاف‌ به‌ وسيله‌ سرمايه‌داران‌ و غير ازاختراع‌ توپ هاي‌ مهيب‌ و كشتي ها و بمب هاي‌ مخرب‌ و ساير ابزارهائي‌ كه‌ براي‌ قتل‌نفس‌ و آدم‌كشي‌ به‌ وجود آورده‌اند، چيز ديگري‌؟ است‌ و آيا ملل‌ راقيه‌ و متمدن‌امروز جز به‌ داشتن‌ اين‌ اشياء به‌ چيز ديگري‌ افتخار دارند و آيا در غير اين‌مورد مسابقه‌اي‌ گذارده‌اند؟با اين‌ ترتيب‌ اگر تمام‌ اين‌ اختراعات‌ و اكتشافات‌ و همه‌ مصالح‌ و منافع‌عايد از آن‌ را در يك‌ طرف‌ ترازو بگذاريم‌ و جنگ ها و مصائب‌ و عواقب‌ شوم‌ ونتايج‌ حاصله‌ از آن‌ را در طرف‌ ديگر، قطعاً كفه‌ دوم‌ سنگين‌تر خواهد بود. دراين‌ صورت‌ چنين‌ ترقي‌ و دانش‌ و تمدني‌ جز انحطاط‌ و مصيبت‌ چه‌ ثمري‌ دارد؟ والبته‌ چنين‌ دستگاهي‌ جز جهل‌ و وحشي گري‌ نتيجه‌ و بهره‌اي‌ نخواهد داشت‌ و بامجهز شدن‌ به‌ اين‌ نوع‌ وسايل‌ مخرب،‌ انسان‌ بيچاره‌ را به‌ عالم‌ حيوانيت‌ سوقخواهد داد.[49]"

 

فلسفه پوزیتیویستی و اخلاقی

 فلسفه به سبب اصطلاحات عجیب، صعوبت و دشواری ترکیب، اشتغال به امور بدیعه و …چنان متروک و مهجور شده که گویا مقصد و مرادی جزء بیان تعریفات  و ذکر کلیات نداشته است.سید ضمن طرد فلسفه در این معنا،فلسفه را خروج از مضیق مدارک حیوانیت و دخول در فضای واسع انسانیت بر می شمارد و نیز آن را به عنوان وسیله ازاله ظلمات اوهام بهیمیه، مایه نجات از توحش و جهل،ابزار ورود در مدینه دانش و غایت آن را، نیل به کمال انسانی ترسیم می کند[50].چنین تعریفی از فلسفه، نگاه زمینی تری به آن است.بدین سان،سید، فلسفه را با زیست انسانی پیوند می زند و آن را از پستوی حجره ها به سوی عرصه اجتماعیات بیرون می کشد،به همین دلیل است که سید، نیل به کمال انسانی به منزله غایت فلسفه را در " معیشت و رفاهیت" می بیند و این امر را موجب"انتقال قبائل و امم از حالت بداوت و توحش به حضارت[مشاغل] و مدنیت"می داند. نتیجه این که، سید، فلسفه نشان می دهد که کمال انسانی در معیشت، محتاج به جزئیات متکثره ای است که دایره وسیعی دارد از جمله:"علم تدبیر منزل و فن قوانین مدنیه و نظامات بلدیه و سیاست دولیه" لذا بر انسان واجب است جزئیات زندگی را تحت قواعدی کلی و قوانین عمومی در آورد و این کاری است که فلسفه سیدجمال الدینی متکفل آن می شود.[51]

نگاه زمینی تر سید به فلسفه او را بر آن می دارد که بگوید: هر فیلسوف مسلمانی لازم است در سبب پریشان حالی مسلمانان بیندیشد و علاج این بلیه کبری را بجوید. آیا "اصلاح این امت ممکن است یا محال؟" اگر ممکن است، اسباب و شرائط آن چیست؟ علت مادیه و صوریه آن کدام است؟ و اگر کسی تمام عمر خود را صرف " در این مسأله جلیه نکند و این حادثه محزنه را محط فکر خود قرار ندهد عمر خویش را ضایع و تباه ساخته است و نشاید آن را حکیم… نامید." او به حدت و شدت از فیسوفان می خواهد:" کهربا را که منشاء اعمال عجبیه و افعال غریبه است،جولانگاه فکر خود نسازید." بلکه " از قوت بخاری که احمال و اثقال[بار] را به سرعت تمام بر روی قضبان[ریل] آهن حرکت داده از ملکی به ملکی نقل می کند پرسش" نمایید " و آلات حافظه الصوت و نقاله الصور و نظاره[دوربین] رصدیه و نظاره معظمه و امثال آن را محل و موضوع بحث قرار" دهید." آیا جایز است که شما بحث در این امور جدیده را ترک کنید به جهت آن که در شفای ابن سینا و حکمت اشراق شهاب الدین مذکور نیست؟"[52]

آنچه سید در حد و مرز فلسفه گفته است به مرزهای فلسفه مدرن غرب نزدیک است، از جمله،فلسفه آمپریسم یا تجربه گرایی، شناخت جهان خارج را کاملا برگرفته از تجارب می داند.به ظاهر تجربه در مقابل عقل فلسفی قرار می گیرد اما تجربه گرایی، خود نوعی فلسفه است که چهره ای شاخص آن را بیکن، لاک،  بارکلی، هیوم  … تشکیل می دهند.[53] پوزیتیویسم منطقی( Logical Positivism)  به عنوان نوع دیگری از فلسفه مدرن غربی، نیزتنها جهان موجود را همین جهان اطراف ما می بیند زیرا: تنها همین جهان است که به روش تجربی تن می دهد.[54]وجه اشتراک فلسفه سید جمال الدینی با فلسفه مدرن غربی،، دنیاگرایی آن است اما "ازاله ظلمات اوهام بهیمیه"، "خروج از مضیق مدارک حیوانات"، "نجات از توحش و جهل" و …دیگر در فلسفه مدرن غرب نیست. با این وصف، این از واژه ها دو پهلو به نظر می رسد ولی اشاره سید به این که انسان "به قوه فلسفه اخلاق فاضله را از ملکات رذیله تمیز داده تا آن که تجلیه[زینت دادن خویش به اخلاق فاضله
] و نخلیه[ترک رذایل] او را به کمال نفسانی حاصل گردد و از برای مراقبه نفس خویش و محافظت ملکات مقدسه بر آن فن تهذیب الاخلاق اختراع نمود." گویای نگاه سنت شرقی بر مفهوم فلسفه است گرچه او در مواجهه با فرهنگ غرب، بر تعریف و نگاه ابن سینایی و شهاب الدینی به فلسفه که تا دوره سید تداوم یافته بود، موافقتی ندارد زیرا: آن را در ساختن جامعه ناتوان می دیده است.[55]  

نتیجه گیری

دقت در مقالات کتاب جمالیه به شرح مذکور،از یک سو، بر نتایج حاصله از کتاب عروه الوثقی صحه می گذارد و از سوی دیگر، برخی از تردیدهای برآمده از آن را (عروه الوثقی) به مرزهای یقینی تری هل می دهد.این مرزهای یقینی تر، آن است که بگوییم: مواجهه سیدجمال با واژه های مدرن و قدیم،به چهار گونه بروز یافته است:

اول- یک یا چند واژه سنتی را به کار گرفته اما، مراد او از این واژه ها، همان معنای سنتی است.دو واژه سنت و شرق را می توان این گونه دانست.

دوم- گاه واژه هایی را مورد استفاده قرار داده، که سنتی و قدیمی اند ولی معنای جدیدی را از آن ها عرضه کرده است، از جمله: واژه های تعصب و عدالت

سوم- اخذ مفهوم سنتی از وازه یا واژه های مدرن، شکل دیگری در روش بومی سازی مفاهیم مدرن از سوی سیدجمال الدین است.واژه حکومت و محافظه کاری را باید در این طبقه قرار داد.

چهارم – کاربست مفهوم مدرن برای واژه های مدرن نیز، در دستگاه معنایی سیدجمال قابل احصاء است،مانند: نیچریه،اکهوری و اکئیست.

مواجهه سیدجمال در برخورد با این چهار قسم، یکسان نیست، به گونه ایی که: بخش اول را می پذیرد اما بخش چهارم را به دور می افکند،در عوض، دو بخش میانی را رد نمی کند.بنابراین،گرایش سید به بخش هایی که بار سنتی دارد، بیش از یک بخشی است که از بار مدرن برخوردار است.         

 


[1]– سیدهادی خسروشاهی، محمدمحیط طباطبایی، ابوالحسن جمالی اسدآبادی، مرتضی مدرسی چهاردهی، ‌ اصغر مهدوي‌،ايرج‌ افشارو علی اصغر حلبی از مشهورترین جمال شناسان به شمار می روند.

[2]– اکهوری یعنی ماده یا طبیعت گرایی و اکهوریان همان نیچریان اند.اکهوریان، نامی است که سید برای نیجریان هند به کار برده است.ر.ک:سیدجمال الدین اسدآبادی، مقالات جمالیه، گردآورنده میرزا لطف الله خان اسدآبادی( تهران: انتشارات اسلامی،1312)ص25.

[3]– ایاسی نامی است که سید در نقطه مقابل اکهوری به کار گرفته است. ایاس بن ربیعه کسی بود که در ذکاوت و طهارت نفس مشهور و معروف بود.ر.ک: همان،ص27.

[4]– سید سیسیرون را سیسترن نام برده است.

[5]– معن بن زائده بن عبدالله از اجود عرب بوده است. ر.ک:همان.

[6]–  اسدآبادی، مقالات جمالیه، همان، ص32-25.

[7]– همان،،ص25.

[8]– همان،ص26.

[9]– همان،ص34.

[10]– همان،ص34-25.

[11]– این مقاله در اولين‌ شماره‌مجله معلم‌شفيق چاپ‌حيدرآباد،به‌سال‌ 1880به‌ همت‌ سید و به‌ دست‌ شاگردانش‌ منتشر شد.

[12]-همان،ص112-105.

[13]–  عنايت،همان.

[14]–  اسدآبادی، مقالات جمالیه، همان،ص111.

[15]– همان،ص107.

[16]–  اسدآبادی، نامه ها و اسناد سیاسی – تاریخی، همان، ص108.به نقل از:مجله آینده ، سال دوم.

[17]–  اسدآبادی، عروه الوثقی،همان، ص252.

[18]– محمدمحیط طباطبایی، سیدجمال الدین اسدآبادی و بیداری مشرق زمین،به کوشش و مقدمه سیدهادی خسرو شاهی(تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1370)ص146. این کتاب طباطبایی با کتاب:نقش سید جمال الدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین،مقدمه ملحقات سیدهادی خسروشاهی(قم: انتشارات دارالتبلیغ اسلامی،1350) علی رغم شباهت در نام،متفاوت است. اولی مجموعه مقالات وی است و دومی، علاوه بر چند مقاله از طباطبایی، حاوی بیش از 10 نامه از سید است.

[19]Reform  یعنی اصلاح (اصلاح کردن،اصلاح شدن و تهذیب نمودن)  و Refomwrبه معنای اصلاح طلب و طرف دار اصلاحات است.

[20]– سید به رفارمرها در مقاله " تفسیر مفسر" اشاره می کند. این مقاله، پاسخ به تفسیری مادی گریانه ایی بود که در باره قرآن و در زمانه سید و در هند منتشر شده بود.

[21]– در ذکر این مثال ها، ترتیب تاریخی مد نظر سید نبوده است. این موضوع از قیدی که در آخر مقاله آمده که عبارت است از " این چند سطر بر سبیل عجله نوشته شد." نیز، هویدا است.

[22]– اسدآبادی، مقالات جمالیه، همان، ص104-97.

[23]– همان.

[24]– همان.

[25]– همان، ص74-53.

[26]– همان،ص54-53.

[27]– همان،ص55-54.

[28]– همان،74 و 71، 68- 67، 65، 63- 56.

[29]– همان، ص96-88.

[30]– همان، ص90-89.

[31]Galileo

[32]A Monthly Journal of Religion and Pubic life jssue:67;January 1997.p.294.

[33]Narrative Grand

[34]Meta Naratives

[35]– همان،ص95.

[36]–  عنايت،همان.

[37]– اسدآبادی، مقالات جمالیه،همان،ص82-73.

[38]– همان،ص80.

[39]– همان،ص82.

[40]– طایفه ای است در اطراف دکن هند که اگر در مسیری که حرکت می کنند، کسی خطی بکشد به سبب غلبه توهم بر آنان،، از آن طرف عبور نخواهد کرد.

[41]– همان، ص 83-80.

[42]– همان.

[43]– مقاله " چرا اسلام ضعیف شد"" تنها مقاله ای است که سید در اول و آخر آن ، ازآیه مذکور استفاده کرده است.معنای این آیه عبارت است:"خداوند تغییر نمی دهد سرنوشت قومی را مگر آن که خویشتن را تغییر دهد."

[44]– اسدآبادی،عروه الوثقی،همان، ص 272 و 98.

[45]– اسدآبادی، مقالات جمالیه،همان،ص167.

[46]– -اسدآبادی،عروه الوثقی،همان، ص27.

[47]–  اسدآبادی، مقالات جمالیه،همان،ص 169.

[48]– همان.

[49]– گروهی از دانشمندان،یادنامه سید جمال الدین اسدآبادی،همان، ص224-223و‌ امين،همان.

[50]– اسدآبادی، مقالات جمالیه،همان،ص135-134.

[51]– همان، ص137-135.

[52]– همان،ص148-147.

[53]– بیات و دیگران، همان، ص178-175.

[54]– همان،ص171.

[55]– اسدآبادی، مقالات جمالیه،همان،ص137.

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=18289

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

17 − 2 =

آخرین مطالب