جمعه 10 فروردین 1403 برابر با Friday, 29 March , 2024

نقش علمای شیعه در گسترش تشیع در اوده

چکیده
گسترش مذهب و دین، یکی از اقدامات مهم و رسالت های اصلی عالمان و متفکران دینی است که می تواند در دوره های مختلف زمانی، با فرآیند خاص خود روبه رو باشد و موانع و چالش های فراوانی در برابر آن وجود دارد. اوده از مناطق مهم و اثربخش در هند به شمار می آید که دیگر نواحی از آن تأثیر می پذیرفتند و این منطقه، جایگاه فرهنگی و مذهبی برجسته ای در هند داشته است.

بنابراین، بررسی تاریخی نقش عالمان و اندیشه ورزان شیعی این منطقه، در زمینه ترویج و گسترش تشیع، از نیازهای علمی امروز است که در این نوشتار بررسی می-شود.
تأسیس کتابخانه، مدرسه های علوم دینی، مراکز علمی، پرورش شاگردان و تأسیس مراکز فرهنگی از یک سو و رقابت و مبارزه با گروه های رقیب مانند صوفیان، اخباریان، وهابیان و ناصبیان، از مهم ترین اقدامات عالمان شیعه در اوده به شمار می رفت که در این تحقیق به آن اشاره خواهد شد.
واژه گان کلیدی
عالمان شیعه، گسترش تشیع، اوده، هند، فرهنگ شیعی، گروه های اجتماعی اوده.

مقدمه
در آغاز تشکیل دولت اوده، هیچ عالم شیعی در آن جا وجود نداشت و علمای اهل سنت کارهای مذهبی شیعیان را انجام می دادند و تمام مراسم عامه بین شیعیان رواج داشت. این موضوع خیلی نگران کننده بود. در آن زمان، دلدار علی با سرفرازالدوله ملاقات کرد و غیرت مذهبی او را برانگیخت و بنا شد که دلدار علی برای تحصیل علوم دینی به نجف اشرف برود. وی پنج سال در نجف اشرف ماند و به درجه اجتهاد رسید. سپس به هندوستان بازگشت و شاگردانی پرورش داد و با صوفیان انحرافی و خرافاتی و با اخباری ها مبارزه علمی کرد. لذا رنگ صوفیان و اخباری ها به تدریج کم شد و حتی اخباریگری از هندوستان رخت بربست. شاگردان او به کمک شاهان اوده، حوزه علمیه و مدارس و مراکز علمی تشکیل دادند؛ در نتیجه شیعیان از تقیه بیرون آمدند و به شکل اجتماعی و مذهبی شناخته شدند و تشیع گسترش یافت. اگر علما و شاهان اوده نبودند امکان نداشت شیعیان باقی بمانند؛ علما و شاهان اوده کارهایی انجام دادند که فراموش شدنی نیست. پرسش اصلی در این نوشتار این است که علمای شیعه در گسترش تشیع در اوده چه نقشی داشتند؟
عالمان شیعه در اوده
دلدار علی در سال 1188 قمری شب جمعه در روستای نصیرآباد اترپرادیش متولد شد. او از کوچکی بردبار، سنجیده و فکور بود و همیشه درباره وضیعت شیعیان فکر می کرد. او در نصیرآباد می زیست و اجداد او جاگیردار بودند و دلدار علی نیز به امور جاگیرداری مشغول بود. بر اساس گزارشی تاریخی، وی روزی زیر سایه درخت ایستاده بود. همان وقت، نوری آشکار شد و صدایی شنید که گفت «دلدار علی، به دنبال علم برو و تحصیل علم کن!» دلدار علی بر اساس این دریافت درونی، وطن را ترک کرد و برای تحصیل علم رخت سفر بست و از علمای مشهور و معروف اهل سنت هند ، فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات فراگرفت و در این علوم تبحر یافت. علامه عبدالحسن فرنگی عالم سنی که در زمان خودش در فلسفه و منطق معروف بود، با شاگرد خودش به نام سیدمرتضی فلسفی دربارة دلدار علی این طور گفت: «وقتی حاشیه صدرا غفرانمآب را می بینم، دلدارعلی را بر تمام متأخران فلاسفه ترجیح می دهم. او از همه متأخران سبقت گرفته است».
سپس دلدارعلی به لکنهو آمد. در آن زمان آصف الدوله فرمان روای اوده و سرافرازالدوله حسن رضاخان نخستین وزیر او بود. دلدارعلی به واسطه استاد پسران سرافرازالدوله با او ملاقات کرد و به او گفت که فرمان-روای اوده شیعه است و در حکومت شیعه، نماز عیدین و نماز جمعه به امامت اهل سنت برقرار می شود و علمای سنی، مفتی و قاضی هستند. اهل سنت نکاح و طلاق و کفن و دفن را به اعتبار عقاید و مذهب خود انجام می دهند و شیعه تمام رسوم و عقاید و اخلاق آنها را اختیار کرده اند و از مذهب و عقاید خود بی خبر هستند. در میان شیعیان فقط عزاداری امام حسین(ع) باقی مانده که آن هم باید اصلاح گردد. باید در میان شیعیان تبلیغ صورت گیرد تا با مذهب خود آگاه شوند و عموم مردم را برای تحصیل علم دین آماده سازید و بین شیعیان، فضای علمی ایجاد کنید. آنها باید فقه، اصول و کتاب هایی درباره علم مناظره بخوانند. علما و مبلغان برای تبلیغ به همه مناطق فرستاده شوند.
حسن رضا خان مردی دین دار و مذهبی بود. او به دلدار علی گفت: «شما این کارها را به عهده بگیرید، من به شما کمک خواهم کرد و تمام امکانات را برای شما مهیا خواهم ساخت.» دلدار علی گفت: « من از علوم دین آگاهی زیادی ندارم و نمی توانم علم فقه و اصول را تدریس کنم تا خودم علوم دین را بخوانم.» لذا قرار شد که دلدارعلی برای تحصیل علم به نجف اشرف برود. نواب آصف الدوله به او پنج هزار روپیه داد. این اولین ملاقات با نواب و وزیر بود و خیلی مؤثر واقع شد. دلدارعلی در نجف اشرف نزد بحرالعلوم سیدمهدی طباطبایی فقه و اصول خواند و در سال 1194 به مشهد مسافرت کرد. او به محضر شهید رابع، سیدمهدی بن سیدهدایت الله اصفهانی رسید و از ایشان کسب علم کرد و به درجه اجتهاد رسید. دلدارعلی پنج سال در نجف اشرف برای تحصیل علم صرف کرد و سپس به هند بازگشت.
وقتی دلدار علی به هند برگشت، لکنهو را برای اقامت خویش انتخاب کرد، شاید به این علت که لکنهو پایتخت اوده بود و دولتی شیعی داشت و او در آن جا بهتر می توانست کار انجام دهد و به تشیع خدمت کند و علوم اهل بیت(ع) را منتشر سازد و شاگرد تربیت کند. نواب آصف الدوله و نخست وزیر سرفرازالدوله به دلدار علی خیلی معتقد بودند. نواب یک صد هزار روپیه برای خرید کتاب به نخست وزیر داد. کتاب های خریداری شده در عقاید و اصول مذاهب گوناگون بودند.
دلدار علی سپس از سیاست کناره گیری کرد و به نگارش، تدریس، تربیت شاگرد و تبلیغ علوم اهل بیت(ع) مشغول شد. در آن زمان لازم بود که عقاید شیعه به شیعیان آموزش داده شود. نماز شیعه و تمام رسوم مذهبی باید جداگانه انجام می شد و شیعیان جرأت می یافتند تا با رسوم شیعی شناخته شوند. به همین سبب، دلدارعلی غفرانمآب نمازجماعت را برپا کرد. اولین بار نماز شیعه به جماعت، در سیزده رجب سال 1200قمری و در خانه نخست وزیر سرافرازالدوله خوانده شد و در 27 رجب نیز نمازجمعه برپا گشت.
دلدار علی بعد از هر نماز، موعظه می کرد و جمع کثیر عوام و خواص، از موعظه او استفاده می کردند.
تأسیس مراکز علمی
مضامین و ارزش های شیعی در قالب شعر و ادب اردو در این منطقه وجود دارد و در بنای امام باره به چشم میخورد. در عصر فرمان روایی امجد علی شاه، قوانین شیعی اوده جانشین قوانین حنفی در محاکم شرع گردید. در لکنهو پژوهش گران نام آور چندی مانند تفضل حسین خان که قدری زبان لاتین می دانست، پرورش یافتند. وقتی حکومت اوده در هند جذب قلمرو بریتانیا گردید، فرهنگ شیعه در لکنهو به شیوه خود ادامه داد. تا مدت ها مدرسه ای شیعی در آن شهر برای تربیت مبلغان فعالیت داشت. گردهم آیی شیعیان هند برای پیش رفت آموزش اجتماعی شیعیان، تأسیس دانشکده شیعی در لکنهو را به دنبال داشت.
لکنهو اکنون نیز کانون شیعه دوازده امامی در هند است و مرکز علمای قدیم و جدید به شمار می آید و از لحاظ فرهنگی و تمدنی، بر تمام شهرهای هند برتری دارد. در این شهر مدارس عربی به چشم می خورد که مهم-ترین آنها از لحاظ قدمت الجامعةالسلطانیة، مدرسه ناظمیه و مدرسه الواعظین است. هزینه سلطان المدارس از موقوفات حسینیه آباد تأمین می شود اما بودجه مدرسه ناظمیه از موقوفات ناظم صاحب تأمین می گردد و بودجه مدرسه الواعظین را راجای محمودآباد تأمین می کند.
آثار شیعه در شهر لکنهو در مساجد، حسینیه ها و ساختمان ها وجود دارد. در زمان قدیم، مساجد و حسینیه، مراکز علمی بودند و علما در آن جا تدریس می کردند. مدرسه سلطانیه، در زمان سلطان العلما بنا شد و امجد علی شاه آن را ساخت، این مدرسه در مقبره نواب جنت مآب و در نهایت بزرگی بود و در چهار طرف آن، تعدادی دالان و حجره وجود داشت. علمای اعلام و فضلای کاملی مانند میراحمد صاحب، شیخ علی اظهر صاحب، مفتی میرعباس صاحب، مفتی میرعلی صاحب، میرحامد حسین صاحب و مولوی میرعلی، از مدرسان این مدارس به شمار می آمدند. آنها صاحب جامع معقولات و منقولات و حاوی فروع و اصول بودند. مدرسان دیگر مثل آنها کمال علمی نداشتند ولی در موضوعات خود کامل بودند. تن خواه مدرسان عالی بود و طلبه ها ماهانه دریافت معین داشتند. گاهی پادشاه خود به مدرسه می آمد و آن جا را رونق می داد. او هر چهار طرف مدرسه را بررسی می کرد و انواع طعام و شیرینی و میوه به مدرسه هدیه می نمود.
سلطان المدارس اولین و بزرگ ترین مدرسه شیعی در لکنهو است که مساحتی بزرگ و اوقاف بسیاری در اختیار دارد و از قدیمی ترین مراکز فرهنگی و علمی شیعی به شمار می آید. علما و فضلای زیادی در آن تربیت شدند و کتابخانه بزرگ آن پر از نسخ خطی و نفیس بوده است. این مدرسه را علامه سیدحسین نقوی تأسیس کرد. سلطان امجد علی شاه به او ارادت خاصی داشت و خدمت به وی را افتخار خویش می دانست. او هم مانند علامه مجلسی، به سلطان عنایت خاصی داشت و او را به کار خیر وادار می ساخت. لذا وقتی علامه تأسیس مرکزی علمی و فرهنگی را به وی پیشنهاد داد، او پذیرفت و در سال 1259قمری این مرکز، بزرگ تأسیس گشت و علامه سرپرستی آن را به عهده گرفت. او برای طلاب که به سویش می شتافتند، امکانات تحصیلی و رفاهی فراهم می ساخت و برای آنان فقه، اصول، ادبیات و معارف اسلامی تدریس می کرد. نظام آموزشی بسیار پیش رفته بود و در زمان خودش نظیر نداشت.
مدرسه ناظمیه دومین مدرسه معروف در لکنهو بود. این مرکز از مهم ترین مراکز شیعی به شمار می آید که هزاران نفر از علما، فضلا و مجتهدان را به جامعه تشیع عرضه نموده است. این مرکز که سراسر جهان تشیع را به خود متوجه کرده، در مبارزه با تهاجم فکری و فرهنگی دشمنان شیعه فعال است. این مدرسه را سیدناظم و نجم-العلما و برخی دیگر از اعیان شیعه در سال 1258 قمری تأسیس کردند. این مجموعه دارای نظام تربیتی، فرهنگی و آموزشی جداگانه است و برای خودش قوانین محکم دارد. در این مدرسه جغرافیا، تفسیر و تمام علوم دینی تدریس میشود. طبق گزارش وزارت امور خارجه ایران، تعداد مدارس شیعه در سراسر هند در حدود 440 و تعداد حوزه های علمیه بیش از 25حوزه است.
تأسیس کتابخانه
همان طور که گفته شد، لکنهو مرکز تشیع بود. مدارس شیعی و کتابخانه های بزرگی در مناطق دیگر هند وجود دارند؛ مانند جوادیه کالج در بنارس، و ایمانیه و ناصریه در جونپور و منصییه در میرته. اما این جا فقط به کتابخانه-های لکنهو اکتفا می شود. در لکنهو مدرسه تنظیم المکاتب و جامعة التبلیغ بسیار فعال است.
در امام باره غفرانماب کتابخانه بزرگی وجود دارد و کتابهای زیادی در آن موجود است. این کتابخانه را غفرانمآب ساخت که یک بار در آتش سوخت و بار دیگر بازسازی شد. هم چنین کتابخانه ممتازالعلما بسیار مجهز است. در این کتابخانه دو هزار کتاب خطی و کتابهای چاپی بی شماری وجود دارد. بعضی از کتابهایی که در قرن چهارم ﻫجری نوشته شده، در آن موجود است؛ مانند تفسیر ثعلبی که با آب خرما نوشته شد. این تفسیر آن قدر مهم است که یکی از قضات اهل لکنهو به رییس کتابخانه گفت که برای خرید این کتاب حاضر است صد هزار روپیه بپردازد. هم چنین صحیفه کامله نوشته شهید اول در این کتابخانه دیده میشود. در این کتابخانه، کتاب های نادر بی شماری موجود است.
هم چنین حامد حسین کتابخانه ناصریه را بنا کرد. در این کتابخانه، کتاب های خطی و غیرخطی بی نظیری وجود دارد. این کتابخانه در مدرسه الواعظین است و در آن 24 هزار کتاب متعلق به ادیان زنده دیده می شود.
 کتابخانه های ناظمیه و سلطانیه نیز بسیار مجهز هستند.
پرورش شاگردان
دلدار علی غفرانمآب، نخستین مجتهد در هند است که برای کسب علم دین به نجف اشرف رفت. پیش از او در هند، هیچ گونه نهاد آموزشی شیعی وجود نداشت. وقتی غفرانمآب به هند بازگشت، فقدان مدرسه دینی و نهاد آموزشی، برای او مشکلاتی ایجاد کرد؛ زیرا نمی توانست علوم دینی را به دیگران برساند و شاگرد تربیت کند. اما او به تنهایی و بدون مدرسه، شاگردان متعددی پرورش داد که همه آنها نابغه روزگار به شمار می رفتند؛ برای مثال، سلطان العلما و محمد مفتی قلی در علم کلام ماهر بودند؛ سبحان علی خان در علم مناظره نظیر نداشت؛ سیدالعلما علامه علیین و علامه سیداحمد در فقه و اصول متبحر بودند؛ مولوی یاد علی نصیرآبادی در علوم تفسیر تبحر داشت و مفسر قرآن بود؛ میرزا زین الدین احمدخان در علوم ادب، عروض و قوافی، ماهر بود و سیدنظام الدین حسین در علم هیئت، ریاضیات و علوم معقولات مهارت کامل داشت.
غفرانمآب در زمینه های مختلف علمی، شاگرد تربیت کرد. از تعداد شاگردان او معلوم می شود که خودش چقدر عالم بود. تمام آنها مستقیماً از غفرانمآب استفاده می کردند و خوشان بعدها شاگردان دیگری تربیت کردند. به این ترتیب، یک سلسله استاد و شاگرد و مدرسه و نهادهای آموزشی شروع شد.
به گفته حضرت سیدالعلما، مجلس درس غفرانمآب مثل یک دانشگاه بود. او به تنهایی به تمام تشنگان علوم مختلف آموزش می داد، مهم این بود که سیرت و کردار او، اثر زیادی روی شاگردان گذاشت و همه شاگردان در راه تبلیغ، شریک او بودند. شاگردان برای تبلیغ در مناطق هند، از هیچ چیز نمی ترسیدند و در کارها بر خدا توکل می کردند. مبلغان به این صورت، اسلام را تبلیغ می کردند و کار پیغمبری انجام می دادند.
از زمان قدیم، ترس در قلوب مردم سرایت کرده بود و اظهار عقاید شیعی جرم محسوب می شد و باعث شرمندگی و رسوایی بود. این خوف در نتیجه اقدامات مبلغان از بین رفت و تشیع رواج یافت و شیعیان از لحاظ اجتماعی شناخته شدند.
بحرالعلوم سیدمهدی طباطبایی یکی از علمای خارج از کشور، به هند آمد و در مرکز علم نشست و مشغول تصنیف و شرح منظومه شد. او در سال1229 قمری وارد هند گشت و حدوداً سه سال در آن جا ماند در این مدت، به تدریس و افاده علمی مشغول بود. سیدمهدی شاه کشمیری، سیدعبدالله و ملاجواد کشمیری، در حلقه ارادت و مجلس درس او حاضر بودند و از او استفاده می نمودند.
غفرانمآب در سال 1235 وفات یافت. او تبلیغ اسلام را از لکنهو شروع کرد و در مدت 35 سال در سراسر هند انقلاب پدید آورد و مذهب تشیع را احیا کرد. آثار اهل بیت(ع) را جمع آوری کرد و علوم اهلبیت را به دیگران رساند، بدعت ها و خرافات را نابود کرد. دلدار علی هر سال در ماه محرم ده روز سخن رانی داشت و در آن مراسم عزا، فضایل و مناقب و مصائب اهلبیت(ع) و تعلیمات آنان را بیان میکرد. او مراسم عزاداری امام حسین(ع) را طوری رواج داد که همه طبقات، حتی هندوها مراسم عزاداری بر پا می کردند، یا در آن مراسم شرکت داشتند. دلدار علی عزاداری را بهترین وسیله تبلیغ قرار داد.
عالم برجسته ای به نام مفتی میرعباس صاحب، خطاب به پسران غفرانمآب گفت:
 ای مالک بلند و بالا مقام و منزلت، ای آفتاب هدایت، به سبب شما، بر سرزمین ما، شریعت محمد مصطفی آشکار شد. ای سرداران قوم و ملت ما، اگر شما نبودید، ما از مذهب بی خبر بودیم. ذات حق که شما را مالک علم ساخت،به واسطه شما دشمنان اسلام را شکست داد؛ من افتخار می کنم که هدایت یافته شدم.
علامه کنتوری می فرماید:
رهبر من، هادی دین غفرانمآب، در هند همان کاری را کرد که جد او در مدینه منوره، انجام داد و دشمنان اسلام را رسوا و خوار کرد.
غفرانمآب پنج پسر داشت که همه روحانی و نابغه بودند. او پسران را طوری تربیت کرد که کارهای وی را به طور احسن ادامه دادند. غفرانمآب 29 شاگرد برجسته بر جا گذاشت که مستقیماً از او استفاده می کردند.
بعد از وفات غفرانمآب، تمام مسئولیت را پسرش سلطان العلما به عهده گرفت که 36 ساله بود. او از هر جهت اعتبار کامل داشت. جلالت علمی و عملی او در زمان پدرش آشکار بود. غفرانمآب در وصیت نامه اش او را جانشین خود قرار داد. زیرا او لیاقت چنین جانشینی ای را داشت و همه اهل خاندان و اغیار بالاتفاق او را قبول داشتند. سلطان العلما تمام علوم عقلی و نقلی را از غفرانمآب کسب کرد. او دومین مجتهد در هند به شمار می رفت. 27 کتاب نوشت و سیزده شاگرد معروف به جا گذاشت. او نه پسر داشت که همه روحانی بودند. شاگردان معروف سلطان العلما که کارهای چشم گیر انجام دادند، عبارتند از: مفتی سیدمحمد عباس، علامه-المتکلین، سیدحامد حسین صاحب عبقات الانوار، مولانا محمد اخباری، قائمة الدین مولانا محمدعلی، مولانا تفضل حسین، مولانا اولاد حسین و مولانا نصیب علی.
مبارزه با گروه های رقیب
در زمان غفرانمآب در هند، رسومات صوفیان رایج بود. غفرانمآب به تبلیغ علوم اهل بیت(ع) و احکام اسلام پرداخت که در نتیجه، سه جبهه بر ضد او باز شد. در این دوره علمای اهل سنت، اخباریان و صوفیان، نفوذ زیادی داشتند. بعد از شهادت شهید ثالث نورالله شوشتری، شیعیان در تقیه رفتند و اخباری ها نفوذ یافتند. سردسته آنان در اکبرآباد آگره شخصی به نام میرزامحمدبن عبدالصالح نیشابوری بود. بعدها او به عراق مهاجرت کرد و در آن جا کشته شد. لذا به نام میرزامحمدمقتول معروف گشت. اخباری ها در هند آثار بسیار زیادی داشتند. مهم ترین کتاب آنها فوائدالمدینه نوشته فاضل استرآبادی بود. غفرانمآب اولین کتابش را بر ضد اخباری ها به نام اساس-الاصول در رد فوائد المدینه نگاشت.
این کتاب ضربه شدیدی به اخباری ها وارد کرد لذا محمد اکبرآبادی نیز در رد اساس الاصول کتابی به نام محاول العقول نوشت. وقتی این کتاب منتشر شد، غفرانمآب به شاگردان گفت تا برای محاول العقول جواب بنویسند. شاگردان او کتابی به نام مطارق نوشتند. و بالاخره آثار اخباری در هند از بین رفت.
در مجموع، دلدارعلی با سه فرقه رقابت داشت که عبارتند از:
1. صوفیان
صوفیان خرافات را ترویج می کردند. غفرانمآب کتابی به نام شهاب ثاقب در رد آنها نوشت و در آن به اصل و بنیان صوفیان اشاره کرد و خرافاتی را که بین آنان رایج بود، آشکار ساخت. او غیر از نوشتن این کتاب، به مواعظ حسنه نیز می پرداخت.
برای مثال، برخی از خرافات صوفیان این بود که به نماز و روزه اهمیت نمی دادند؛ رقص مخصوص داشتند؛ پیری و مریدی بین آنان رایج بود، و برای آنها نذر و نیاز انجام می دادند. این کارها بین مردم رواج داشت و مردم برای طلب حاجت، پیش صوفیان می رفتند. بعضی صوفیان لباس زن ها را می پوشیدند و ظاهری زنانه داشتند. این خرفات صوفیان سبب شده بود تا مردم از احکام اسلام و توحید دور شوند. مردم کارهایی برای خشنودی صوفیان انجام می دادند و تصور می کردند که اگر صوفیان ناراحت شوند، بلا و آفت نازل می شود. کسی جرأت نداشت که بر ضد این خرافات حرف بزند.
غفرانمآب از راه تبلیغ، موفق شد تا در هند، به ویژه شمال آن، پیری و مریدی و طلب حاجت کردن از صوفیان را از میان بردارد. او برای این کار، سلسله مواعظ حسنه را استمرار داد و از طرف دیگر، عزاداری بر امام حسین(ع) و دیگر ائمه را ترویج کرد. به همین سبب دو کتاب نوشت: یکی آثارة الاحزان علی القتیل العطشان؛ دوم مسکن القلوب فقد المحبوب. او دو عزاخانه بزرگ ساخت: یکی در لکنهو دیگری در وطن خودش نصیرآباد که هر دو به نام حسینیه غفرانمآب مشهور هستند.
شیعیان لکنهو در آن زمان، قبرستان نداشتند؛ آنها مردگان را به روش اهل سنت در قبرستان آنان کفن و دفن می کردند. غفرانمآب یک قطعه زمین بزرگ، روبه روی حسینیه برای قبرستان وقف کرد و شیعیان از آن به بعد، مردگان را در آن دفن می کردند. این قبرستان هنوز باقی است. حسینیه آصف الدوله و مسجد آصفی نیز در همان زمان ساخته شد.
وقتی غفرانمآب بر ضد خرافات تصوف کتاب می نوشت و بر ضد تصوف خطبه می خواند و آنان را از لحاظ علمی نقد می کرد، سرافرازالدوله نگران و ناراحت شد؛ زیرا او مرید سیدعلی اکبر مودودی صوفی بود و سیدعلی-اکبر نیز با غفرانمآب اختلاف داشت. اما غفرانمآب از مخالفت های او و ناراحتی سرافرازالدوله نگران نشد، بلکه در خطبه های جمعه، با روش علمی، نقد بر صوفیان منحرف و خرافاتی را ادامه داد. در نتیجه سرافرازالدوله، عقیده اش را عوض کرد و از صوفیان انحرافی کناره گیری نمود.
قبل از تشکیل دولت اوده، در لکنهو عالمی دینی به نام مولوی مدن، بسیار کوشید تا خرافات صوفیان مانند پیری و مریدی را از میان شیعیان بردارد، اما موفق نشد و پیری و مریدی هم چنان باقی ماند و تصوف قلعه بی-دینی بود. کاری که مولوی مدن نتوانست به پایان برد، غفرانمآب به پایان رساند و قلعه بی دینی را منهدم ساخت و عقاید مردم اوده را اصلاح کرد و به مردم گفت که باید تنها تعلیمات معصومان(ع) راجع به ذات خدای بزرگ را پیروی کنید. او در این راه موفق شد.
اخباریان
چنان که گفته شد، بعد از شهادت قاضی نورالله شوشتری، عموماً شیعیان به تقیه عمل می کردند و از دبستان مذاهب معلوم می شود اخباری ها نفوذ زیادی یافته بودند. کتابی در اوایل دوره اورنگ زیب نوشته شد و در آن آمده بود که فرضیه اخباریان این است که اجتهاد، طریقه قدمای شیعه نیست، بلکه مجتهدان، اصول خویش را با عمل اهل سنت آمیخته اند و مذاهب اصول، نه شهد است و نه سرکه. اخباریان چنین حرف هایی می زدند و چون میدان برای آنها کاملاً خالی بود و کسی نبود تا افکار و نظریات آنها را رد کند، توجه جامعه را به خود معطوف ساخته بودند.
وقتی غفرانمآب به نجف اشرف و از آن جا به کربلا رفت، در خدمت استاد اکبرمحمدباقربن محمداکمل و سیدعلی طباطبایی حاضر شد و از آن دو بزرگ وار استفاده زیادی کرد. در کتابخانه کربلای معلی به مطالعه عمیق پرداخت و از آثار اصولیان و اخباریان استفاده کرد و سپس به نجف اشرف بازگشت.در آن جا از بحرالعلوم علامه محمدمهدی بن مرتضی طباطبایی بروجردی کسب علم کرد و سپس به مشهد مقدس آمد. در آن جا نیز از سیدمهدی بن سیدهدایت الله اصفهانی علوم دینی را کسب کرد. علامه بحرالعلوم و سیدمهدی به او اجازه اجتهاد دادند. دلدار علی سپس به هند بازگشت و به درس و تألیف و تصنیف پرداخت و نه شاگرد برجسته پرورش داد و سد راه اخباری ها گردید. آنان مخالف نماز جمعه بودند؛ در حالی که غفرانمآب نماز جمعه را برگزار می نمود و در خطبه ها بر رد اخباریت استدلال علمی می کرد تا این فرقه از اوده ریشه کن شد. در زمان غفرانمآب یکی از شاگردان وی به نام سیدمرتضی اخباری، کتابی در رد اساس الاصول نوشت و سلطان العلما پسر شاگرد غفرانمآب در رد او کتابی به نام اصل الاصول نگاشت این کتاب در حمایت از اجتهاد و اصول است. احیاء الاصول از دیگر آثار سلطان العلما درباره اصول به شمار می آید.
3. وهابیان و ناصبیان
چنان که گفته شد، سه محور بر ضد غفرانمآب باز شده بود: اخباریان، صوفیان و اهل سنت. اهل سنت چندان مخالف نبودند، اما وهابی ها و ناصبی ها بسیار زیاد با تشیع مخالف بودند و از هر طرف می خواستند تا شیعیان ضربه بزنند. شاه عبدالعزیز دهلوی کتاب تحفه اثناعشریه را در همان زمان نوشت که عموماً اهل سنت هنگام مناظره و نوشتن کتاب، از آن استفاده می کردند. غفرانمآب در رد تحفه اثنا عشریه، پنج کتاب با پنج باب نوشت:
3-1. صوارم الالهیات، در رد الهیات تحفه اثنا عشریه؛
3-2. حسام الاسلام، در رد باب نبوت آن کتاب؛
3-3. خاتمه صوارم، در اثبات امامت؛
3-4 رساله غیبت در احیای السنه و مبحث معاد و رجعت؛
5. ذوالفقار در رد باب دوازدهم تحفه اثنا عشریه.
چندین باب را به شاگردان داد تا آنها ردیه ای بر آن نوشتند.
در قرن دوازدهم و سیزدهم ﻫجری، علمای اهل سنت مانند شاه ولی الله دهلوی و پسرش شاه عبدالعزیز دهلوی و عمدتاً وهابی ها، به هر طریق ممکن، به دشمنی با شیعیان پرداختند. شاه ولی الله دو کتاب به نامهای ازالة الخلفا عن خلافة الخلفا و قرة العین فی تفضیل الشیخین نگاشت و پسرش تحفه اثناعشریه را نوشت. میرزا محمد اخباری و میرزا محمد کامل بن عنایت احمد کشمیری دهلوی اولین کسانی بودند در میان شیعیان در رد باب اول و دوم تحفه اثنا عشریه کتاب نوشتند. میرزا محمد کامل با زهر شهید شد. او در رد ابواب متعدد تحفه اثناعشریه کتاب نوشت. سپس در لکنهو در رد قرة العین فی تفضیل الشیخین، و ازالة الخلفا کتاب ها و مقالات بی-شماری نوشته شد. صاحب نجوم السماء می نویسد:
غفرانمآب کتاب شهاب الثاقب را در نقض مذاهب صوفیه نوشت. صوفیان به وحدت وجود قائل بودند. صوارم الالهیات فی قطع شبهات عابدی العزی و اللات مشتمل بر نقض باب نبوت مذکور، کتاب احیاء السنه رد مبحث معاد و رجعت از کتاب تحفه و رساله ذوالفقار در جواب باب دوازدهم تحفه و نیز در رد اقوال عبدالعزیز درباره غیبت است، نگاشت و رساله جمعه را قبل از انعقاد جمعه و جماعت به تألیف درآورد..
وقتی وهابیان در سال 1925 بر حجاز تسلط یافتند و قبور ازواج رسول خدا(ص) و اهل بیت اطهار(ع) را ویران کردند، تمام مسلمانان هند نگران شدند. آنها در فرهنگی محل (مرکز علمی اهل سنت در شهر لکنهو) انجمنی به نام «احترام الحرمین» تشکیل دادند. نجم الملک صاحب، از طرف شیعه، سرپرستی این انجمن را به عهده گرفت و کتاب هایی بر ضد وهابیان نگاشته شد. سیدالعلما علی نقی نقن صاحب، در تحریک این جریان نقش مهمی داشت. او معاون مولانا نجم الملک بود و کتابی به نام رد وهابیت نوشت. مولانا علی نقی نقن صاحب، در رد این کتاب به آیات و احادیث استدلال نمود و به ذریعه برهان عقلی، نظریات و افکار وهابی ها را رد کرد.
سیدالعلماء نیز تشکلی به نام «امامیه مشن» تشکیل داد و از آن جا کتاب های فراوانی با موضوعات مختلف پخش کرد و به ویژه بر ضد وهابیت، کتاب ها و مقالات بسیاری منتشر ساخت. در همان زمان (سال 1361ق) علمای شیعه انجمنی به نام «یادگار حسینی» به وجود آوردند: چون 1300 سال از شهادت امام حسین(ع) گذشته بود، به همین مناسبت علمای شیعه در سراسر هند نهضت به وجود آوردند که در آن نهضت، علما و دانش مندان از هر مذهب و فرقه شرکت داشتند. «یادگار حسینی» بر ضد وهابیت کارهای فراوانی انجام داد. سیدالعلما 140 کتاب نوشت که رد وهابیت در بین تمام کتاب های او، بسیار مشهور است. صادق حسینی می نویسد:
دلدار علی صوارم الهیات فی قطع شبهات عابدی العزی واللات را نوشت. چون قبلاً ذولفقار را در رد باب دوازدهم کتاب تحفه اثنا عشریه عبدالعزیز دهلوی نوشته بود، در کتاب حاضر به رد باب پنجم از آن پرداخته که مباحث الهی است و با عناوینی مانند قال الناصب، اقول در این کتاب، به تألیفات دیگرش مانند عماد الاسلام ارجاعاتی دارد. وی در کتاب دیگرش حسام-الاسلام، به رد باب ششم در بحث نبوت و ایمان به انبیا پرداخته است و در این ردنامه بنابه گفته نویسنده، تنها بر نقض گفته های دهلوی اکتفا نشده، بلکه تحقیقاتی انیقه، ابحاثی دقیقه و قواعد بسیاری افزوده است.
غفرانمآب عناوین کتاب را این طور معین کرده است: «قال الناصب»؛ زیرا آن جناب، صاحب کتاب را ناصبی می دانست.
سیدمحمدبن دلدار، صمصام قاطع و برق لامع در تعین فرقه ناجیه و اثبات اعتقادات شیعه اثناعشری و در رد آن چه عامه به اشتباه رفته اند نوشت. او می گوید: از قرن دوازدهم و سیزدهم قمری، علمای عامه بر ضد شیعیان کتاب ها می نوشتند و سخن رانی می کردند. آنها قبل از قرن دوازدهم و سیزدهم نیز بر ضد تشیع فعالیت هایی داشتند و شیعیان را زنده دفن می کردند و کتاب های شیعیان را آتش می زدند و آنان را به قتل می رساندند؛ برای مثال، نورالله شوشتری را زیر تازیانه آوردند تا شهید شد. اما در قرن دوازدهم و سیزدهم، دولت آنها ضعیف شد و شیعیان از تقیه بیرون آمدند زندگی و اجتماعی را شروع کردند دولت تشیع در بعضی از مناطق هند شکل گرفت و بین شیعیان، علمایی پیدا شدند و شروع به تبلیغ کردند. این عوامل سبب شد تا آنها بر ضد شیعیان کتاب ها نوشتند و سخن رانی کردند و علمای شیعه نیز آنها را به مبارزه طلبیدند مثلاً شهید ثالث نورالله به ملاعبدالقادر، هم چنین سیددلدار علی غفرانمآب نصیرآباد به سمیع الدین صوفی و عبدالعزیز دهلوی (متوفای سال 1239) و نیز خطیب اعظم سیدسبط حسن صاحب، (متوفای 1354) و برادرش ابوالبراعه مولانا ظفر مهدی صاحب به شیخ عبدالشکور کاکوری بانی دارالمبلغین لکنهو جواب دادند.
وهابیان و ناصبیان ماه نامه ای به نام «النجم»، منتشر می کردند که در آن رساله بر ضد شیعیان مطالب بی بنیاد و شبهات می نوشتند و از این راه می خواستند عقاید شیعیان را مخدوش کنند. هدف دیگر آنها این بود که تشیع رشد نکند. شیعیان نیز دو ماه نامه به نام «اصلاح» و «سهیل» در رد شبهات «النجم» منتشر کردند. چند سال بعد وهابیان، رساله «النجم» را بستند ولی ماه نامه «اصلاح» از طرف شیعیان هنوز باقی است و منتشر می شود.
میرحامد حسین بن محمد قلی لکنهوی هندی در سال 1306 قمری زعامت شیعه را به عهده گرفت؛ زمانی که نزدیک بود تشیع در هند، به سبب حملات سیاسی و مذهبی وهابیان و ناصبیان کم رنگ شود؛ زیرا حملات تازه از هر سو بر شیعیان هند شروع شد و آنان کتاب های فراوانی برای بطلان و تضعیف شیعه می نوشتند. در این زمان، علما پراکنده شده بودند که ناگهان میرسیدحامدحسین برای احیای اسلام ناب محمدی قلم به دست گرفت و عبقات الانوار و استقصاء الافهام و کتاب های دیگری نوشت. او با نگاشتن این کتاب ها، مخالفان را به عقب-نشینی مجبور کرد.
کتاب عبقات الانوار، یک دایرة المعارف اسلامی درباره مسائل اختلافی بین شیعه و سنی در موضوع امامت است. علمای بزرگ شیعه وسنی در توصیف این کتاب تقریضات، کلمات و مقالات فراوان نوشته اند. میرسید حامدحسین در پانزده سالگی پدرش را از دست داد، اما در فرصت های مناسب از مطالعه و تحقیق دست برنداشت تا آن که درباره او گفته اند که از کثرت تألیفات و تحریرات، دست راست وی از کار افتاد.
تأسیس نهادهای فرهنگی
آقا حسن نقوی مجتهد در سال 1263قمری، انجمن «صدرالصدور» را بنا نهاد؛ انجمنی که در سال 1321قمری به نام «آل اند یا شیعه کانفرانس» معروف بود. انجمن صدرالصدور همان کارها را انجام می داد. او نخست مدارس شیعی و سپس مدرسه جعفریه را بنا کرد. در مدرسه اخیر، علوم دینی و غیردینی را آمزش می-دادند و طلبه ها زبان های عربی و انگلیسی را می آموختند. در 27 ربیع الاول سال 1256 قمری، شیعه بیت المال قائم کرد. شیعه بیت المال (خمس و زکات) به بچه های شیعه، علم و هنر وعلوم دینی و غیردینی یاد داده می-شد.
آقای قوم قدوة العلما سیدآقاحسن در سال1258 هجری نهادی به نام «امامیه» بنیاد نهاد. این انجمن دو شاخه داشت: یکی دینی، دوم غیردینی. کار دنیوی این نهاد این بود که مردم را برای تعلیم تجارت و صنعت آماده می-کرد و برای آنها کار فراهم می ساخت و مردم را از لحاظ اقتصادی قوی می کرد. هدف انجمن از آموزش علوم غیردینی این بود تا بچه های ملت از لحاظ علوم دنیوی پیش رفت کنند. رییس این انجمن همیشه مجتهد و عالم بود.
اولین جلسه این انجمن در روز جمعه دهم ربیع الاول سال 1259 هجری در حسینیه غفرانمآب برگزار شد. آقامهدی، دربارة آقا حسن می نویسد:
او شیعیان را از خواب غفلت بیدار می کرد و «صدرالصدور» «آل اند یا شیعه کانفرانس» را تأسیس کرد و اولین روزنامه به نام اخبارالناطق را در خانه خودش منتشر نمود. هدف اخبارالناطق این بود. تا مضامین علمی، تاریخی، اخلاقی، تمدنی، مذهبی، سیاسی و احادیث را منتشر کند. مضامین تجاری و روش تجارت به مردم از طریق روزنامه، یاد داده شود.
انجمن «صدرالصدور» این کارها را انجام داد:
 1. آل اند یا یتیم خانه را بنا کرد؛
 2. شیعه کالج را ساخت. که شیخ عبدالحلیم ندوی سنی درباره آن چنین می نویسد: «شیعه کالج یک مرکز فرهنگی است که فارغ التحصیلان آن نقش اساسی در حفظ اصول شیعه داشته اند و از این مهد علمی، طلبه هایی فارغ التحصیل شدند که در علوم دینی و عربی تبحر علمی داشته اند»؛
3. شیعه بوردنگ هاوس؛
 4. وظایف فند؛
 5. صیغه اوقاف؛
 6. تأسیس دارالترجمه؛
 7. تأسیس دار الذکر؛
 8. تأسیس کتابخانه.
هدف بیت المال شیعه این بود که مراکز علمی و آموزشی به وجود آورد و از لحاظ دینی و غیردینی، شیعیان را اصلاح کند و در تمام شهرها و روستاها مدرسه بسازد و ماه
نتیجه
در گذشته، شیعیان در هند وضعیت بدی داشتند. آنها به معارف خودشان آشنا نبودند. کارهای مذهبی شیعیان مانند نکاح، طلاق، تکفین و تدفین و غیره را اهل سنت انجام می دادند. مشکل ترین مسأله برای غفرانمآب، این بود که در آن زمان برای شیعیان هیچ مرکز فرهنگی و علمی وجود نداشت؛ حتی مسجد و حسینیه نیز نبود. بچه-های شیعیان در مدارس اهل سنت درس می خواندند و عقاید آنها را یاد می گرفتند و در عمل از آنها پیروی می-کردند.
نخستین کار دلدار علی غفرانمآب این بود که شاگردان برجسته پرورش داد و مراسم عزاداری را وسعت بخشید و فروغ داد. او شاگردان را به نقاط مختلف هند برای تبلیغ می فرستاد و نماز جمعه و جماعت را اقامه می کرد. او کتاب هایی نوشت که در نتیجه آن، سه جبهه ناصبی ها، اخباریها و صوفی ها عقب نشینی کردند. صوفیان بی مغز قلعه گم راهی بودند. دلدار علی آن قلعه را شکست. او و شاگردانش او، این کارها را با کمک شاهان اوده انجام دادند.
بعد از این کارها، مراکز علمی به وجود آمد. حسینیه ها و مساجد زیادی ساخته شدند. در زمان قدیم حسینیه ها و مساجد، از مراکز علمی و فرهنگی به شمار می رفتند. مدارس دینی نیز تحت سرپرستی علما و شاهان اوده ساخته شدند، مانند مدرسه سلطانیه و غیره. در بعضی از مدارس اوده، هم علوم دینی و هم غیردینی تدریس می-شد.
یکی از عوامل رشد تشیع در اوده این است که پس از قرن هفتم، فرقه های صوفیه از جمله سهروردیه و چشتیه ظاهر شدند. آنها پس از گذشت زمان طولانی، کم کم به صورت شیعیان دوازده امامی درآمدند و تبلیغ می-کردند.
منابع
1. اردستانی، ذوالفقار، دبستان مذهب، لکنهو نولکشور، سال 1942.
2. اشور وادی، اوده کاپهلاو دوسرا نواب، دهلی، سال 1957.
3. اشوری پرشاد، نوابین اوده، چاپ آگره، سال 1956.
4. آغامهدی، تاریخ لکنهو، ج1، چاپ کراچی، سال 1976.
5. شیعون پرکیاگذری، رحمت الله، کراچی، ص 1970.
6. اکبرشاه خان، مقدمه آیین حقیقت نما، ج 1، چاپ هند، بی تا.
7. برج نرائن، صوبه داران اوده، چاپ فیض آباد، سال1960.
8. جود پرشاد، هندوستان کی تاریخ، لکنهو یونورسی، سال1973.
9. حیدر کشمیری، اکبر، میرانیس کاشاهکاء مرثیه، چاپ سری نگر، سال 1999.
10. سیددلدار علی، آیینه حق نما، علی گره خطی.
11. سیدعلی اکبر، حیات رضوان مآب، نولکشور لکنهو، سال1940.
12. شرر، عبدالحلیم، گذشته لکنهو، نولکشور لکنهو، سال 1921.
13. شرر، لکنوی، تاریخ لکنهو، نولکشور لکنهو، سال1920.
14. شکوری حسینی، سیدصادق، نسخه های خطی کتابخانه ممتازالعلما، کوثر قم.زمستان سال 1385-2007 م.
15. عبدالحی بن فخرالدین، اعلام بمن فی تاریخ الهند من الاعلام، لبنان، چاپ دارابن خرم، چاپ اول، بیروت، سال 1420ق.
16. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمه، نقی لطفی محمدجعفر یاحقی مؤسسه کیهان، زمستان سال 1366.
17. عشرت گلف، درباری لطافت، لکنهو نظامی پریس، سال 1997.
18. جائسی، علی بنقی، شرح بکاء، انتشارات اثناعشری، سال 1321 ق.
19. محمدعلی، حوزه علمیه لکنهو، نوالکشور لکنهو، سال 1951.
20. مطیع الرحمن، محمد، ماه نامه برایون، ج 14، ش 7 – 8 ، ماه ژولای و آگوست، 1955.
21. مفتی، محمدعباس، رطب العرب، نظامی پریس لکنهو، سال 1921.
22. مولانا، محمد حسین، تاریخ العلما، نظامی پریس لکنهو، سال 1971.
23. مولوی المیرزا، محمدعلی کشمیری، نجوم السماء فی تراجم العلماء، قم، ارم.
24. میرزا محمد هادی، تجلیات، نظامی پریس لکنهو، سال 1170 ق.
25. ندوی، عبدالحلیم، مراکز المسلمین التحلیمیه و الثقافیه والدینیه فی الهند، چاپ نوری المحدوده، سال1967.

 

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=14685

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

6 + بیست =

آخرین مطالب