یکشنبه 2 اردیبهشت 1403 برابر با Sunday, 21 April , 2024

بررسي کتاب تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري

چکيده

با توجه به اهداف و انگيز‌ه‌هاي شکل‌گيري پديدة «استشراق» و بيگانگي شرق‌شناسان با فرهنگ اسلامي و منابع تاريخ اسلام، نقد و بررسي آثار شرق‌شناسي و پالودن آنها از اشتباهات غرض ورزانه و ناآگانه‌، لازم و ضروري است. کتاب تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري اثر شرق شناس سويسي جناب آدام‌متز، به رغم اهميت و جايگاه رفيع خود در تاريخ‌نگاري اسلامي، کمتر مورد بررسي انتقادي قرار گرفته‌ است.

بررسي محتوايي، ساختاري و سندي کتاب مذکور مي‌تواند راه‌گشاي بسياري از ناگشوده‌ها در آن باشد. کتاب آدام‌متز در سه حوزه محتوا، ساختار و اسناد و منابع، نيازمند نقد و بررسي جدي است؛ هرچند اين کتاب از نارسايي‌هاي ساختاري و کاستي‌هاي اسنادي رنج مي‌برد اما اساسي‌ترين نقد، اشکالات محتواي آن‌ مي‌باشد که مطالب و ادعاهاي ناصواب در خصوص برخي از مسايل اسلامي و مذهب تشيع را در بر دارد. كه در اين نوشتار بدان پرداخته شده است.

کليد واژه ‌ها: آدام‌متز، تمدن اسلامي، قرن چهارم، محتوا، ساختار، اسناد و نقد.

 

مقدمه

بي‌ترديد، يکي از مهم‌ترين بخش‌هاي تاريخ‌نگاري نوين، مطالعه و بررسي در کتاب‌شناسي يا شناخت و بررسي آثار مکتوب تاريخي است. پژوهشگران و فرهيختگان حوزه تاريخ‌نگاري اسلامي همواره درصدد معرفي آثار مکتوب در زمينه تاريخ اسلام و شناخت امتيازات يا کاستي‌هاي آن هستند. تحقيق و بررسي نوشته‌هاي تاريخي، به سبب پيچيدگي وقايع و رويدادهاي تاريخي و وجود ناهمواري‌هاي فراوان در مسيرکشف يا بازسازي‌ آنها، ضروري و اجتناب‌ناپذير مي‌نمايد و ارتباط تنگاتنگ انکشاف رخدادهاي گذشته، با آثار مکتوب تاريخي، بايستگي کتاب‌شناسي را در مورد اين نوع کتاب‌ها، مضاعف مي‌گرداند. تأثير شرايط حاکم بر عصر مورخان مسلمان، گرايش‌ها و نگرش‌هاي آنان، شيوه‌هاي گردآوري اطلاعات و داده‌ها و روش تاريخ‌نگاري آنها در صحت و سقم مطالب تاريخي همواره دغدغه خوانندگان را در پي‌داشته و در آنچه به نام« شرق‌شناسي» مصطلح اهل تحقيق شده است که معجوني از تاريخ فرهنگ و تمدن، جامعه‌شناسي، مردم‌شناسي، اقتصاد و تحولات سياسي و اجتماعي اقوام و ملل شرق، به‌ويژه مسلمانان مي‌باشد، اين دغدغه به‌گونه جدي‌تر مطرح است، زيرا اگر گرايش فرقه‌اي يک مورخ مسلمان، او را به تحريف و ناديده‌انگاشتن برخي از حقايق تاريخي وا مي‌دارد، وجود انگيزه‌هاي اين‌چنيني در مستشرقان و آثار شرق‌شناسي آنان به مراتب بيشتر است تا آنان را به قلب حقايق تاريخي برانگيزاند، زيرا در شرق‌شناسي قديم نوعي غرض‌ورزي آشکار و مطالب کينه‌توزانه به مجموعه‌هاي ديني شرق، خصوصاً اسلام وجود داشته‌ است، همچنان كه استشراق نوين اساساً يک پديده‌اي استعماري است که براي زمينه‌سازي سلطه‌يابي همه‌جانبه بر اقوام و ملل شرق، خصوصاً مسلمانان پي‌ريزي شده است. درواقع، شرق‌شناسان، همان پيش‌قراولان و طلايه‌داران استعمار بودند که در هيئت سياح و کسوت مورخ، سرزمين‌هاي ملل و اقوام شرق را درنورديدند. هرچند در دوره‌هاي اخير، برخي از آثار شرق‌شناسي تا حدودي جنبه علمي يافته است، اما بسيار ساده‌انگارانه خواهد بود که به دور از دغدغه و نگراني و با پندار علمي صرف به آنها نگريسته و بدون نقد و بررسي، تصديق شود.

يکي از نوشته‌هاي مهم و برجسته مستشرقان در باب تاريخ وتمدن اسلامي، کتاب آدام‌متز، شرق‌شناس سوئيسي است که تمدن اسلامي درقرن چهارم هجري را به تصويرکشيده است. اين کتاب به زبان‌هاي انگليسي، عربي و فارسي ترجمه شده و توجه فراوان مسلمانان را در حوزه تاريخ اجتماعي مسلمانان به خود جلب كرده است. به‌‌رغم گستردگي دامنه اطلاعات و شعاع علمي آدام‌متز و وسعت آگاهي وي از منابع متعدد تاريخ اسلام، چاپ تحقيقي و انتقادي کتاب تمدن اسلامي درقرن چهارم هجري لازم و ضروري به نظر مي‌رسد، زيرا علاوه بر «اصل» عدم جواز اعتماد به آثار شرق‌شناسي ناپالوده اولاً: نارسايي‌هاي ساختاري، محتوايي و سندي کتاب آدام‌متز بر هيچ صاحب انديشه و دقت‌نظري، پوشيده نيست، ثانياً: اينکه کتاب مذکور در عين کاستي‌هاي محتوايي، سندي و ساختاري، از نظر علمي و تاريخي بسيار با اهميت است و مي‌توان گفت اولين کتابي است که در زمينه تاريخ اجتماعي مسلمانان نگارش يافته است.

هرچند بررسي کامل محتوايي، ساختاري و منابع و اسنادکتاب آدام‌متز، کاري است دشوار و نيازمند فرصت کافي و وافي و تلاش پي‌گير و خستگي‌ناپذير، لکن نگارنده اين سطور در حد و قواره يک مقاله مختصر، به بررسي کتاب مذکور پرداخته و برحسب بضاعت علمي و زماني خويش، برخي از اشکالات محتوايي، سندي و ساختاري آن ‌را رصد کرده‌ است و اميد آنکه فتح بابي در اين زمينه باشد و چاپ تحقيقي اين کتاب ارزشمند با نقد و بررسي کامل محتوايي، سندي و ساختاري توسط پژوهشگران و اساتيد ارجمند محقق شود.

1. آدام‌متز

نويسنده کتاب تمدن اسلامي درقرن چهارم هجري هرچند به واسطه کتابش از شهرت نسبي برخوردار شده، لکن در ميان پژوهشگران و انديشمندان مسلمان، خصوصاً فارسي زبانان، بيوگرافي و شرح حال زندگي وي در هاله‌اي از ابهام قرار دارد و مي‌توان گفت آدام‌متز، نويسنده چيره‌دستي که درباره دوره طلايي تمدن اسلامي قلم زده و اثر کم نظيري را در اين زمينه، خلق کرده است، براي پژوهشگران مسلمان آن گونه که بايد، شناخته شده نيست، به همين دليل در آثار پژوهشي، ردپايي از وي ديده نمي‌شود.

آدام‌متز (Adam Mez)، خاورشناس آلماني‌ـ‌ سوئيسي در سال1869م در فرايبورگ آلمان (جنوب‌آلمان) ديده به جهان گشود1 و پس از رشد و بالندگي در بازل(Basel) سوئيس اقامت گزيد2 و بر کرسي استادي «زبان‌هاي شرقي» دانشگاه اين شهر تکيه زد.3 وي از آغاز فعاليت‌هاي اکادميک و دانشگاهي‌اش، به زبان و ادبيات عربي و تاريخ اسلام در قرن چهارم هجري علاقه‌مند بود که بر پايه آن در اين زمينه به تحقيق و پژوهش پرداخت و در سال1902م کتاب حکايت ‌ابي‌القاسم از ابن‌‌مطهر ازدي را از روي تنها نسخه خطي آن، به چاپ رساند و بر آن، مقدمه ممتاز، تعليقات فراوان و فرهنگ لغات افزود4 و نهايتاً در سال1917م که هنوز کتاب ارزشمندش، با عنوان رنسانس اسلامي به زيور طبع آراسته نشده بود، درسن48سالگي رخ در نقاب خاک کشيده و دارفاني را وداع گفت.5

2.کتاب

کتاب ارزشمند تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، اثر انديشمند و شرق‌شناس پرتلاش و نويسنده چيره‌دست، جناب آدام‌متز است که به زبان آلماني به رشته تحرير درآمد6 و در سال1922م که حدود پنج سال ازمرگ آدام‌متز گذشته بود، با نظارت إچ . ريکندورف (H.Reckendorf)، منتشر شد.7 اين کتاب توسط استاد خدابخش هندي، از آلماني به انگليسي برگردانده شد و مترجم انگليسي، ظاهراً تعليقه‌هاي نسبتاً مفيدي نيز بر آن زده ‌است،8 سپس محمد ‌عبدالهادي‌ ابوريده از دانشمندان مصري، آن را از انگليسي به عربي ترجمه کرد و با عنوان الحضارة ‌الاسلامية‌ في‌ القرن ‌الرابع ‌الهجري ‌او عصر النهضة في ‌الاسلام در دو بخش منتشر كرد.9 در سال1358 ترجمه عربي کتاب نيز توسط آقاي علي‌رضا ذکاوتي‌قراگزلو به فارسي برگردانده شد و در سال1362 انتشارات اميرکبير تهران، آن ‌را منتشر کرد و چاپ سوم آن، توسط همين انتشارات در تاريخ1377 صورت گرفت.

2ـ1.اهميت ‌کتاب

آثار مکتوب و دست‌نوشته‌هاي تاريخي را از يک نگاه کلي مي‌توان به دو نوع دسته بندي کرد: 1. دسته و گروهي که اهميت بالايي دارند، 2. دسته‌اي که کمتر حايز اهميت هستند. اهميت کتاب‌هاي تاريخي را مي‌توان براساس قدمت زماني، دامنه پوشش، شيوه پردازش، ميزان ارجاعات، دوره تحت پوشش، شخصيت ‌نويسنده و…، تشخيص داد. کتاب تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري را مي‌توان جزء گروه اول به حساب آورد. هرچند از نظر قدمت تاريخي، اين کتاب اثر پژوهشي جديدي است، لکن اهميت آن ‌را در فاکتورهاي ديگر بايد جست‌وجوکرد. يکي از مهم‌ترين عوامل اهميت کتاب، شخصيت ‌نويسنده‌ آن است، چه اگر اين کتاب توسط نويسنده‌اي مسلمان، خصوصاً عرب‌زبان به رشته تحرير درمي‌آمد، آن اندازه مهم جلوه نمي‌کرد که آدام‌متز مسيحي ‌سوئيسي ‌آلماني‌الاصل نويسنده آن مي‌باشد. وي به ‌رغم بيگانگي از زبان، فرهنگ، دين و سرزمين ملل اسلامي، کتابي با کيفيت وزين و شيوه نوين و کم نظير در باب تاريخ اجتماعي، فرهنگ و تمدن آنها خلق کرده ‌است.

نکته ديگر در اهميت اين کتاب، گستردگي و ميان‌رشته‌اي بودن آن مي‌باشد که به بخش‌هاي گوناگون فرهنگ و تمدن اسلامي در قرن چهارم پرداخته ‌است؛ از ملل و نحل گرفته تا اقتصاد و سياست، کلام و الهيات، فرهنگ و مردم‌شناسي، صنعت، بازرگاني و موارد ديگر.10 علاوه ‌بر اين، کتاب ياد شده براي اولين‌بار وارد تاريخ اجتماعي مسلمانان گرديده که قبل از آن، تجربه‌اي دراين زمينه، نزد مسلمانان وجود ندارد. هرچند در ميان آثار کلاسيک و کهن تاريخ اسلام به‌گونه جسته و گريخته، اشاره‌هايي به تاريخ اجتماعي يافت مي‌شود، اما به‌گونه‌اي نيست که بتوان کتاب خاصي را تاريخ اجتماعي محسوب کرد.

همچنين دوره‌اي را که کتاب آدام‌متز پوشش مي‌دهد، مي‌تواند از عوامل تأثيرگذار براهميت آن شمرده شود؛ زيرا از درخشان‌ترين برهه‌هاي تمدن اسلامي به حساب مي‌آيد. همين‌طور بررسي اقليت‌هاي مذهبي، گزارش تسامح ديني مسلمانان، گزارش جزئيات، ارجاعات و منابع فراوان، از ديگر ويژگي‌هاي برجسته کتاب اوست که بر اهميت آن مي افزايد.

 

البته گذشته از ابعاد ايجابي کتاب، بُعد سلبي آن نيز از فاکتورهاي اهميت‌بخش محسوب مي‌شود؛ يعني به دليل دغدغه برانگيز بودن آثار شرق‌شناسي، کتاب آدام‌متز نيز بايسته توجه است.

2ـ2.رويکرد کتاب

مطالعات تمدني رايج درحوزه علم تاريخ را در يک ديدکلي مي‌توان به دو رويکرد تقسيم کرد:

رويکرد اول، مطالعات گزارش‌ گونه‌اي است که از سبک تاريخ نقلي، تبعيت مي‌کند و به آن شباهت دارد. نگاه به تمدن در اين رويکرد، نگاهي دروني است که وقايع و رويدادهاي تمدني را گزارش مي‌دهد. هرچند اين نوع مطالعات، خالي از تحليل نيست، ولي به مرحله نظريه‌پردازي در زمينه کليت تمدن نمي‌رسد. کتاب تاريخ تمدن ويل‌دورانت را مي‌توان نمونه‌اي براي اين دسته از مطالعات تمدني ذکر کرد.

رويکرد دوم، نگاه بيروني به تمدن است که طي آن، نظريه‌پردازي درباره تمدن صورت مي‌گيرد. اين‌گونه مطالعات تمدني بي‌شباهت به آنچه تاريخ عقلي ناميده مي‌شود نيست و مباحث آن، با پاره‌اي از مباحث فلسفه تاريخ و جامعه‌شناسي پيوند مي‌خورد و ارائه گزارش از رخدادهاي تمدني، صرفاً به‌منظور ذکر نمونه صورت مي‌گيرد و دغدغه اصلي پژوهشگر، مباحث نظري تمدن است. آثار توين‌بي و نوشته‌هاي هانتينگتون را مي‌توان نمونه‌هايي از اين نوع رويکرد مطالعات تمدني به حساب آورد.11

در خصوص تمدن اسلامي نيز مي‌توان اين دو نوع رويکرد مطالعاتي را از هم بازشناخت؛ رويکردي که به توصيف و گزارش بخش‌هاي گوناگون تمدن اسلامي پرداخته و در پي نظريه‌پردازي براي آن نيست، بر خلاف رويکرد دوم که در صدد تبيين نظري تمدن اسلامي است و با بررسي مباني فکري، انسان‌شناختي و ساير پيشفرض‌هاي موجود در اين زمينه، به ارائه نظريه مي‌پردازد. مطالعات تمدني اشخاصي، چون جرجي‌زيدان، گوستاولوبون و نظاير آنها در باب تمدن اسلامي، از نوع رويکرد گزارش‌گونه است، هرچند که اين‌گونه مطالعات نيز خالي از نظريه و تحليل نيست. کتاب آدام‌متز نيز در همين گروه قابل دسته‌بندي مي‌باشد،12 زيرا رويکرد وي در مطالعات تمدن اسلامي، گزارشي‌ـ‌توصيفي است، با اين حال، از تحليل‌هاي هرچند اندک وي نيز نمي‌توان غافل بود.

2ـ3.محتواي ‌کتاب

کتاب تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ترجمه کتاب رنسانس اسلامي آدام‌متز مي‌باشد که از ترجمه عربي آن به فارسي برگردانده‌ شده است. اين کتاب در دو جلد تنظيم گرديده که هر جلد، فصل‌هاي متعددي دارد. فصل اول، از جلداول، به سرزمين‌هاي اسلامي در قرن چهارم هجري پرداخته و با بهره‌گيري از آثار جغرافي‌دانان مسلمان، حدود و وسعت سرزمين‌هاي اسلامي دراين قرن را بيان کرده است. فصل دوم اين جلد، به‌طور مختصر دربارة خلفاي عباسي و فاطمي که در قرن چهارم حکومت مي‌کردند، بحث كرده است. فصل سوم، به بيان اميران و فرمانرواياني اختصاص يافته که علاوه ‌بر خلفاي عباسي و فاطمي، در سرزمين‌هاي اسلامي فرمان مي‌راندند، مانند آل‌بويه، حمدانيان، سامانيان و… . فصل چهارم اين جلد، وضعيت يهوديان، مسيحيان و ديگر اقليت‌هاي موجود در مملکت پهناور اسلامي طي قرن چهارم هجري را گزارش کرده‌است. در فصل پنجم، درباره تشيع و فرقه‌هاي مرتبط با آن، بحث ‌شده است. فصل ششم، درباره سازمان اداري مسلمانان در اين قرن مي‌باشد. در فصل هفتم به بيان وزارت و وصف وزيران پرداخته است، مسائل مالي مسلمانان در قرن چهارم که از موضوعات مهم آن عصر به حساب مي‌آيد، در فصل هشتم کتاب گنجانده‌ شده‌است. همچنين رسوم دارالخلافه، اشراف، بردگان، دانشمندان، علوم ‌ديني، مذاهب فقهي، قضاوت و قضات، علم لغت و ادبيات، از ديگر ‌مطالب اين جلد مي‌باشد که به ترتيب، در فصل‌هاي نهم، دهم، يازدهم، دوازدهم، سيزدهم، چهاردهم، پانزدهم، شانزدهم و هفدهم درباره آنها بحث شده است.

جلددوم کتاب هرچند جلد جداگانه‌اي به حساب مي‌آيد، اما فصول آن از حيث شمارش و ترتيب در ادامه فصل‌هاي جلد اول قرار دارد. بنابراين، علم جغرافيا، فصل هيجدهم را تشکيل مي‌دهد که در اول جلد دوم واقع شده است. فصل نوزدهم به گرايش‌ها و آيين‌هاي ديني مسلمانان در قرن چهارم هجري اختصاص يافته است. همين‌طور اخلاق و عادات، احوال ‌معيشت، وضع شهرها، نوع جشن‌ها، محصولات و صنايع، بازرگاني، کشتيراني در رودخانه‌ها، ارتباطات زميني و وضعيت دريانوردي از ديگر مطالب جلد دوم است که هر کدام به ترتيب در فصل‌هاي بيستم، بيست‌ و يکم، بيست‌ و دوم، بيست‌ و سوم، بيست‌ و چهارم، بيست‌ و پنجم، بيست‌ و ششم، بيست‌ و هفتم،بيست‌وهشتم و بيست ‌و نهم واقع شده‌ است.13

محتواي کتاب مورد بحث به‌گونه‌اي گستره تمدن اسلامي در قرن چهارم‌ هجري را پوشش مي‌دهد. با توجه به مؤلفه‌هاي تمدني در آن زمان مي‌توان گفت که بخش‌هاي عمده مظاهر تمدن اسلامي در گستره بخش‌ها و بحث‌هاي کتاب آدام‌متز واقع شده است، از جمله آيين‌ها و گرايش‌هاي ديني، اخلاق و عادات، نوع و چگونگي جشن‌‌هاي رايج، انواع طبقات اجتماعي، ميزان و سطح رفاه زندگي، ضوابط حاکم بر انواع مراودات و رفتارهاي اجتماعي، دانش‌ و انديشه، کتاب و کتابخانه، شعر و ادبيات و ساير گزاره‌هاي فرهنگي و اجتماعي که در مجموع، رکن رکين يک تمدن و بخش نرم افزاري آن را تشکيل مي‌دهد. همچنين نظام حکومتي، نهادهاي سياسي، سازمان‌هاي اداري، ابزار و وسايل مورد استفاده افراد جامعه، صنايع و دست‌ساخته‌هاي مسلمانان، سيستم‌ حمل و نقل زميني و دريايي، اداره بازرگاني و تجاري، وضعيت و چگونگي شهرها، نوع معماري و ساختمان ‌سازي و ساير مظاهر تمدني، از مهم‌ترين بخش‌هايي ‌است که با جزئيات در اين کتاب مطرح شده است.

ورود تفصيلي و همه‌جانبه آدام‌متز به تمدن اسلامي هرچند جاي ستايش و تحسين دارد، ولي از زاويه ديگر مي‌توان همين نکته را بر وي خرده گرفت، چه به ‌رغم گستردگي و ميان‌رشته‌اي بودن کتابش، وي در همه ‌بخش‌ها و زمينه‌هاي مطرح ‌شده، تخصص لازم و آگاهي کارشناسانه ندارد.

3. نقد و بررسي

با توجه به کاستي‌هاي موجود در کتاب آدام‌متز، براي آشنايي بيشتر با اين کتاب، بررسي آن را در سه حوزه ساختار، محتوا و اسناد و منابع ادامه مي‌دهيم.

3ـ1. بررسي ساختاري

کتابي که هم اکنون با عنوان تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري بدون تحقيق مناسب، توسط انتشارات اميرکبير تهران به چاپ رسيده، ترجمه عربي کتاب آدام‌متز است که به فارسي برگردانده شده و اصل کتاب آدام‌متز با عنوان رنسانس اسلامي؛ 14(Die Renaissance des Slams) يا نهضت اسلامي15 که اندکي بعد از مرگ وي به چاپ رسيد،16 به زبان آلماني نگارش‌ يافته‌ است. بنا به‌ ادعاي عبدالرحمن‌بدوي، ترجمه عربي کتاب که با عنوان الحضارة الاسلامية في‌ القرن‌ الرابع‌ الهجري‌ او عصر النهضة‌ في‌ الاسلام در قاهره منتشر شد، ترجمه اقتباس‌گونه‌اي است که مترجم عربي بدون رعايت امانت، تغييرات فراواني در آن ايجاد کرده‌ است.17 برپايه اين ادعا، تطبيق ترجمه فارسي کتاب با متن آلماني آن، لازم و ضروري به‌ نظر مي‌رسد. قطع نظر از احتمال تفاوت ترجمه‌ها با متن اصلي کتاب، ترجمه فارسي آن از مشکلات عديده ساختاري رنج مي‌برد که به برخي از آنها در اين قسمت، اشاره مي‌شود.

 

3ـ1ـ1.عدم‌ تقسيم‌ بندي‌ مناسب

با توجه به وسعت جغرافيايي، تنوع اقليمي و آب و هوايي مملکت اسلامي و حاکميت حاکمان و اميران متعدد درآن و گستردگي، تکثر و گوناگوني ابعاد تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، لزوم و بايستگي تقسيم‌بندي منطقه‌اي و دسته‌بندي موضوعي مباحث، کاملاً محسوس است. فقدان تقسيم‌بندي و دسته‌بندي مناسب بر پايه مناطق جغرافيايي و موضوعات تمدني، نويسنده را دچار کلي‌گويي، درهم‌ريختگي و خلط مباحث کرده و موجب عدم تناسب هندسي فصل‌ها شده ‌است. براي مثال، فصل‌هاي مرتبط با دين، مذهب و گرايش‌هاي ديني، يک جا ذکر نشده، بلکه در ميان فصل‌هاي ديگر به صورت پراکنده جاسازي شده ‌است. اگر حکومت‌هاي همسو، موضوعات تمدني هم‌سنخ و مناطق جغرافيايي هم‌عرض در دسته‌ها و گروهاي مشخصي گنجانده مي‌شد، تا حدودي از سردرگمي نويسنده مي‌کاست و فصول کتاب نيز هرکدام در جاي مناسب خويش قرار مي‌گرفت.

3ـ1ـ2.درهم‌آميختگي مباحث درون‌فصلي

يکي از مشکلات بزرگ ساختاري کتاب آدام‌متز، درهم‌آميختگي مطالب و مباحث درون‌فصلي است، به‌گونه‌اي که گاهي با عنوان فصل نيز همخواني ندارد. براي مثال، در فصل بيست و يکم کتاب، بحثي با عنوان «احوال معيشت» مطرح شده ‌است. همچنان‌که از عنوان فصل برمي‌آيد بايد مطالب زير عنوان، حول محور وضعيت معيشت و زندگي روزمره مردم و ميزان برخورداري آنها از رفاه اجتماعي تنظيم شود، لکن بر خلاف انتظار، بيشتر مباحث اين فصل به فرهنگ، عادات و خلق و خوي حاکم بر جامعه پرداخته‌ است، از جمله آداب آراستگي رجال دربار، مدل برش و آرايش موها، عادات خضاب و مصرف گلاب، محل دفن مردگان، رواج مرثيه و «فرياد خواني» در غم فقدان آنان، دأب اشراف و درباريان در تناول برخي از ميوه‌ها و پرهيز از برخي ديگر، چگونگي چينش سفره‌هاي مترفان و ارباب ثروت و قدرت و رواج شرب شراب و رقص و آواز، قسمت‌هاي مهم اين فصل را تشکيل مي‌دهد.18

همين مشكل فصل بيست و يکم، دامن‌گير فصل نهم نيز مي‌باشد، زيرا آنچه که بايسته طرح در اين فصل مي‌نمايد، بررسي «رسوم دارالخلافه» در چارچوب مشخص و استدلال بر پايه نمونه‌هاي معتبرتاريخي است، لکن نويسنده محترم بدون تعيين نقطه آغاز و انجام، از دربار دارالاماره هر امير و حاکمي سخن گفته است، ‌از اين‌رو، گاهي به قاهره رفته و گاهي به بغداد، زماني از بخارا گذر کرده و روزي از دربار امير حمداني در حلب خبر داده ‌است، همچنين خليفه و امير در هم آميخته‌ شده و قلمروهاي حکومتي دسته‌بندي منطقي ندارد و در برخي موارد، تسلسل تاريخي نيز رعايت نشده ‌است. براي مثال، با طرح بحث از اوضاع آشفته مستکفي و گرفتاري وي در چنگال توطئه زن مکاره، از تواضع عضدالدوله بويهي نسبت به خليفه عباسي سخن گفته19 که در قرن چهارم قرار دارد و سپس به قهقرا رفته و درباره دوره معتضد در (279ق) بحث كرده‌است.20

فصل نهم کتاب با عنوان «اخلاق و عادات» گشايش يافته‌ است. با توجه به‌عنوان فصل، بايسته به نظر مي‌رسد که درباره حوزه وسيعي از مسائل هنجاري، فاکتورهاي تعيين کننده ارزشي در عرصه رفتار مسلمانان و نيز شيوه‌هاي رفتاري آنان در بخش‌هاي مختلف، بحث و بررسي شود، لکن بر خلاف توقع، مطالب اين فصل را مجموعه‌اي از مسائل پراکنده و نامربوط شکل مي‌دهد که با بيان اوصاف بردگان و خواجگان و ويژگي‌هاي جسمي و روحي آنان آغاز مي‌شود و با ذکر مواردي از جريان‌هاي عشقي که بيشتر در قالب داستان‌هاي دلدادگي مطرح شده ‌است، ادامه مي‌يابد. البته رواج مواردي از رکيک‌گويي در ميان مسلمانان و چگونگي رفتار آنان با اسيران و چگونگي قتل مجرمان در آن دوره نيز فروگذار نشده ‌است.21

3ـ1ـ3.عدم بررسي پيشينه

يکي از بايسته‌هاي پژوهش در کتاب‌ها و مقالات ساختارمند، عدم غفلت از بررسي پيشينه مباحث است که جاي آن در کتاب مورد پژوهش، خالي احساس مي‌شود. نويسنده محترم نه‌تنها در آغاز هر فصل، بدون بررسي پيشينه، وارد اصل موضوع گرديده‌ که در موضوعات درون‌فصلي نيز سابقه و پيشينه‌اي را متعرض نشده ‌است. براي مثال، در فصل نوزدهم درباره گرايش‌ها و آيين‌هاي ديني بحث كرده است. البته هرچند نويسنده براي موضوع عرفان و تصوف در جهان اسلام، پيشينه‌اي را تراشيده و به اصطلاح، آن را تبارشناسي کرده ‌است، اما در موضوع فرقه‌هاي اسماعيليه و قرمطي، اصلاً متعرض پيشينه نگرديده و حتي از بيان مسائل آييني اين فرقه‌ها صرف‌نظر نموده و صرفاً به بُعد نظامي و لشكر‌كشي‌هاي خشونت‌آميز قرمطيان در شبه جزيره عربستان و به سرقت رفتن حجرالاسود و پرده کعبه و مطالب پراکنده ديگر بسنده کرده‌ است.22

3ـ2. بررسي محتوايي

يکي از جدي‌ترين موارد نقد در کتاب آدام‌متز، نقد محتوايي است که از نظر اهميت، در مقايسه با چالش‌هاي ديگر کتاب در درجه بالاتري قرار دارد، زيرا غير ارادي بودن اشکالات سندي و ساختاري در آثار شرق‌شناسان، به واقع نزديک‌تر است، اما در موارد نارسايي‌هاي محتوايي، احتمال غرض‌ورزي و تأثيرگذاري انگيزه‌هاي شرق‌شناسانه را نمي‌توان به کلي منکر شد، از اين‌رو، اگر به اشکالات ساختاري و سندي آثار مستشرقان، خرده گرفته‌ مي‌شود، اغماض و ناديده‌انگاشتن مشکلات محتوايي آنها لزوما روا نيست و نقادي‌هاي جدي پژوهشگران و انديشمندان مسلمان را مي‌طلبد. نقد محتوايي کتاب آدام‌متز را در دو حوزه، پي مي‌گيريم: شيعيان و موارد ديگر.

3ـ2ـ1. شيعيان

دقت در محتواي کتاب تمدن اسلامي درقرن چهارم و مقايسه فصل‌هاي آن با يکديگر، اين نکته را آشکار مي‌کند که آدام‌متز در مورد شيعيان، بيش از ساير فرقه‌هاي اسلامي دچار لغزش شده‌است و چرايي اين نکته را مي‌توان در عدم بهره‌گيري وي از منابع شيعي جست‌وجو کرد.

3ـ2ـ1ـ1. تاريخ شکل‌گيري فرقه‌هاي شيعي

بر پايه ادعاي آدام‌متز، پيدايش و شکل‌گيري فرقه‌هاي شيعي به قرن چهارم هجري بر مي‌گردد.23 هرچند در موضوع پيدايش تشيع و بسط تاريخي آن، از روي آگاهي‌هاي ناصواب يا تعصبات فرقه‌گرايانه، نظريه‌ها و فرضيه‌هاي متعددي ارائه شده ‌است، ازجمله اينکه تشيع، برايند حس انتقام‌جويي ايرانيان در برابر اعراب است24 يا اساساً تشيع توسط عبدالله بن سبأ يهودي به وجود آمد،25 مذهب شيعه دست‌ساخته امام باقر و امام صادق‌‡است،26 تاريخ پيدايش تشيع به سقيفه برمي‌گردد،27 شيعه در صفين و جمل به وجود آمد،28 بعد از حادثه کربلا مذهبي به نام تشيع شکل گرفت،29 برخي از حکومت‌ها مانند آل بويه و صفويه، شيعه را ترويج کرد،30 اما آنچه در بازار فرضيه‌هاي مذکور، قابل توجه است، تبعيت مستشرقان و خاورشناساني چون آدام‌متز از نظريه‌هاي‌ فرقه‌گرايانه متعصبان مي‌باشد. البته اگر اين پرسش به درستي مطرح شود که «تمايز تشيع و تسنن از چه برهه‌اي آشکار شد؟»، فرضيه‌هاي فوق، اساساً جايگاهي ندارد، علاوه بر اينكه شواهد تاريخي مهمي وجود دارد که در زمان حيات پيامبر(ص)، جمعي از اصحاب، دلبستگي روحي و معنوي خاصي به علي‌بن‌ابي‌طالب‌(ع) پيدا کرده بودند و از آن جماعت به «رواد التشيع»؛ طلايه‌داران تشيع نام برده شده ‌است.31 همچنين هنگامي که پيامبر‌(ص) فرمود: «علي و شيعه‌اش در روز قيامت از رستگارانند»، آيه هفت سوره «بينه» نازل شد32 و پس از نزول اين آيه، پيامبر‌(ص) به علي(ع) گفت: «تو و شيعه تو در روز قيامت، خشنود و خداوند از شما راضي است».33

اگر منظور آدام‌متز، تاريخ پيدايش فرقه‌هاي شيعي باشد، با توجه به متون تاريخي، شکل‌گيري فرقه‌هاي شيعي به قبل از قرن چهارم بر مي‌گردد. کيسانيه در سال 81 ق34 و زيديه در قرن دوم (دوره هشام بن عبدالملک) به وجود آمد که ريشه‌هاي آن به بعد از شهادت امام حسين‌(ع) بر مي‌گردد.35 همچنين پيدايش اسماعيليه در قرن دوم اتفاق افتاد و واقفيه نيز در اواخر قرن دوم (بعد از شهادت امام کاظم‌(ع))، شکل گرفت36. البته قرن چهارم، قرن گسترش حکومت هاي شيعي است که گمان نمي‌رود منظور آدام‌متز از پيدايش فرقه‌هاي شيعي، گسترش حکومت‌هاي شيعي باشد.

3 ـ 2 ـ 1 ـ 2. ستم پيشه خواندن دولت شيعي بني‌عمار

پيرو گفته‌هاي ناصر خسرو، آدام‌متز از شيعه بودن مردم طرابلس شام خبر داده‌ و افزوده است که ظاهراً دولت شيعي بني عمار، به شيوه ظالمانه، مذهب شيعه را بر مردم اين منطقه تحميل مي‌کردند.37 هرچند در شيعه بودن طرابلسيان شام، به دليل حضور خاندان شيعي بني‌عمار در آنجا ترديدي وجود ندارد، لکن ادعاي نويسنده مبني بر ستم‌پيشگي شيوه بني‌عمار در ترويج مذهب تشيع، بي‌پايه به نظر مي‌رسد، زيرا اولاً: ادعاي مذکور بدون سند و منبع مطرح شده‌است، ثانياً: بنا به گزارش منابع تاريخي و جغرافيايي، عظمت و شکوفايي طرابلس شام در دوره بني‌عمار بوده ‌است:38 که از همراهي و همگرايي دولت و مردم حکايت دارد، ثالثاً: اين احتمال وجود دارد که مقاومت دليرانه و اسلامي دولت بني‌عمار در برابر صليبي‌ها،39 خوشايند مذاق آدام‌متز نبوده و به همين سبب تهمت ستم‌پيشگي بر آنها زده ‌است.

3 ـ 2 ـ 1 ـ 3. غالي خواندن شيعيان قم

نويسنده در فصل بررسي فرقه‌هاي شيعي، متعرض شيعيان قم نيز شده و بيان داشته ‌است که شيعيان قم، غالي مذهب و از فرقه غرابيه40 بودند. وي اين گزارش را به طبقات الشافعيه سبکي ارجاع داده ‌است41 هرچند منابعي چون احسن التقاسيم مقدسي42 و آثار البلاد زکرياي قزويني،43 ادعاي غالي بودن مردم قم را مطرح ساخته‌اند، لکن نويسنده کتاب تاريخ قم نوشته حسن‌بن‌محمدبن‌حسن‌قمي که مربوط به قرن چهارم هجري مي‌باشد، متعرض جزئيات تاريخ قم، حتي عالمان سني مذهب اين شهر شده‌است،44 در مورد وجود مذهب غالي و خصوصاً غرابيه در قم سخني نگفته ‌است. ظاهراً منشأ غرابيه خواندن شيعيان قم، شايعات متعصبانه قاضي ابوسعيد استخري است که مدتي در قم سمت قضاوت را به عهده داشته ‌است. طبق نقل سبکي در طبقات الشافعيه، ابوسعيد استخري در همدان به محمد بن سعيد فراتي، از غرابي بودن مردم قم سخن گفته است، زيرا در دوره قضاوت او، مردي در قم، وفات يافت و از وي دختر و عمويي باقي ماند. قاضي ابوسعيد ارثيه متوفي را ميان دختر و عمويش به دو نصف تقسيم کرد. مردم قم به وي اعتراض کردند که «مايملک» متوفي به‌طور کامل به دختر مي‌رسد. قاضي ابوسعيد مدعي شد که ادعاي مردم قم برخلاف دستور اسلام است و قميان او را تهديد به قتل کردند، از اين‌رو وي از قم گريخت و مردم قم را غرابي مذهب خواند.45 بديهي است که تقسيم قاضي ابوسعيد، برخلاف فقه تشيع اثناعشري بوده ‌است، زيرا دختر در طبقه اول قرار دارد و عمو در طبقه سوم جاي مي‌گيرد و با وجود طبقه اول، به ساير طبقات ارث نمي‌رسد.46 بنابراين، اعتراض قميان به قاضي ابوسعيد، بر غرابي بودن آنها دلالت ندارد.

3 ـ 2 ـ 1 ـ 4. خلط تشيع با جريان هاي غالي مذهب

آدام‌متز در بحث از فرقه‌هاي شيعي، ميان تشيع واقعي و جريان‌هاي غالي مذهب، تفکيک قائل نشده و عقيده تناسخ را که آموزه‌اي کاملاً غاليانه است و به کفر منجر مي‌شود، به تشيع نسبت داده ‌است.47 هرچند بررسي جريان‌هاي غلو و بيان اعتقادات آنان، وظيفه نوشتار حاضر نمي‌باشد، لکن براي روشن شدن اشتباه سخنان آدام‌متز، يادآوري چند نكته، ضروري است؛

الف‌ـ به‌رغم رواج انتساب جريان‌هاي غالي به مذهب تشيع، در ميان اهل‌سنت نيز گروه‌ها و جريان‌هاي بسياري وجود دارد که گرايش غاليانه داشتند، مانند ابراهيميه که به حلول روح عيسي بن مريم در بدن ابراهيم امام از رهبران اوليه عباسيان، اعتقاد داشتند.48 اسحاقيه يكي ديگر از اين فرقه‌هاست كه ابومسلم خراساني را پيامبر مي‌دانستند.49 راونديه، گروه ديگري است كه به الوهيت منصور عباسي اعتقاد داشتند.50 رزاميه هم معتقد بودند که روح خداوند در ابومسلم حلول کرده‌است51. يزيديه نيز که در شمال عراق ساکن بودند، يزيد بن معاويه را فرشته‌اي از فرشتگان الهي مي‌دانستند.52 همچنان‌که طبق گزارش مقدسي گروهي نيز معاويه پسر ابي‌سفيان را پيامبر مي‌دانستند و به نبوت او اعتقاد داشتند.53 درباره علم خليفه دوم هم روايتي را نقل کرده‌اند که اگر علم همه اهل زمين در يک کفه ترازو و علم عمر در کفه ديگر قرار گيرد، علم عمر فزوني دارد!.54 همچنين در گزارشي آمده است كه در سال بيست هجري در مدينه، زلزله‌اي واقع شد، در اين ميان، عمر نيزه خود را به زمين زد و گفت: مگر من به روي تو به عدالت رفتار نکرده‌ام؟ از آن تاريخ به بعد در مدينه زلزله‌اي واقع نشد!55

ب ـ آموزه تناسخ هرچند از خارج وارد جهان اسلام شد و يکي از مهم‌ترين اصول مشترک تمامي گرايش‌هاي دين هندويي به حساب مي‌آيد و مسيحيت و يهوديت نيز از آن بي‌بهره نبودند،56 لکن در درون جهان اسلام، اين عقيده به فرقه‌هاي غالي معتقد به حلول و برخي از شعبه‌هاي دروني فرقه معتزله، همانند خابطيه، حماريه و طاريه اختصاص دارد.57

ج ـ موضع‌گيري تند امامان شيعه و نيز عالمان و انديشمندان شيعي در برابر جريان‌هاي غالي و عقيده تناسخ، نمايان‌گر برائت تشيع از عقايد غاليانه، همانند تناسخ است. امام رضا‌(ع) در پاسخ مأمون که نظر آن حضرت را درباره تناسخ جويا شده ‌بود، فرمود: «کسي که به تناسخ، اعتقاد داشته‌ باشد، به خداوند عظيم، کفر ورزيده و بهشت و جهنم را تکذيب کرده است».58 همچنين امام‌(ع) در جاي ديگر فرمود: «کسي که قائل به تناسخ شود، کافر است». سپس افزود: «خداوند غاليان را لعنت کند که از مجوسيان و نصارا و قدريه و مرجئه و حروريه بدتر هستند».59 شيخ مفيد از متکلمان و عالمان برجسته شيعي در قرن چهارم هجري، تناسخ را مردود دانسته60 و درباره غاليان چنين اظهار داشته ‌است:

غاليان کساني هستند که تظاهر به اسلام دارند و به اميرالمؤمنين و ساير امامان‌(ع)، سمت الوهيت و نبوت نسبت مي‌دهند. اينان گمراه و کافرند؛ اميرالمؤمنين‌(ع) درباره آنها به قتل و سوزاندن در آتش، حکم فرموده، ائمه(ع) آنان را کافر و از دين خارج دانسته‌اند».61

3 ـ 2 ـ 1 ـ 5. ادعاي تأثيرپذيري مراسم عاشورا از مسيحيت

يکي ديگر از موارد نقد کتاب آدام‌متز، ادعاي تأثيرپذيري عزاداري امام حسين‌(ع) از «جمعه آلام» مسيحيت است؛ يعني هر آنچه مسيحيان براي برانگيختن احساسات در روز يادبود مصلوب شدن مسيح برپا مي‌دارند، به تشيع نيز سرايت کرده و در مورد عاشورا تکرار مي‌شود.62 وي اين ادعا را بدون استدلال و تکيه بر اسناد و مدارک تاريخي و با عدم رعايت اصول و روش تحقيق عالمانه، مطرح کرده است، از ‌اين‌رو، شايستگي و قابليت نقد و پاسخ علمي و محققانه را ندارد، با وجود اين در خصوص سخافت و بي‌پايه بودن ادعاي مذکور، يادآوري چند نکته لازم به نظر مي‌رسد:

الف ـ گريه و سوگواري بر مظلوميت خامس آل‌عبا حضرت امام حسين‌(ع) محور مراسم عاشورا را تشکيل مي‌دهد که از نظر زماني به دوره حيات رسول خدا‌(ص) باز مي‌گردد، زيرا علاوه بر گزارش‌هاي شيعي، منابع تاريخي و روايي اهل‌سنت به وضوح تأکيد دارند که رسول گرامي اسلام(ص) نخستين عزادار امام حسين‌(ع) بود و ايشان ضمن خبر دادن از شهادت فرزندش حسين‌(ع)، بر مظلوميت وي اشک ريخت و سوگواري کرد.63

ب. بعد از شهادت امام حسين‌(ع) طبق گزارش‌هاي موثق تاريخي ـ نخستين عزاداران حسيني، خاندان به اسارت رفته آن حضرت بودند که هنگام عبور از قتلگاه شهيدان کربلا، تحت رهبري زينب کبريƒبه عزاداري پرداختند.64 عزاداري زن يکي از سربازان کينه‌توز ابن‌سعد به نام خولي بن يزيد ازدي در کوفه و نيز عزاداري زنان و دختراني از خاندان يزيد در شام بر مظلوميت امام‌(ع) و ياران فداکارش،65 مي‌تواند به‌عنوان برخي از مصاديق عزاداري بر امام‌حسين (ع) ذکر شود. زماني که خبر شهادت امام حسين‌(ع) به ام‌سلمه يکي از همسران پيامبر(ص) رسيد، ايشان از شدت گريه، مدهوش شد.66 امامان بعد از امام حسين‌(ع) ، همواره عزاداري براي امام حسين‌(ع) را زنده نگه مي‌داشتند، چنان‌كه امام سجاد(ع) که خود در کربلا حضور داشت، هرگاه آب برايشان مي‌آوردند، اشک مبارکشان جاري مي‌‌شد و مي‌فرمود: «چگونه بياشامم در حالي که پسر پيامبر را تشنه کشتند».67 امام باقر‌(ع) در روز عاشورا، مجلس عزاداري برپا مي‌کرد و به شاعران دستور نوحه سرايي مي‌داد و خود مي‌گريست.68 در دوران امام صادق‌†‌، چون ماه محرم فرا مي‌رسيد، اندوه در چهره امام نمايان مي‌شد و اشک بر گونه مبارکش جاري بود و در روز عاشورا اندوه ايشان به نهايت مي‌رسيد و پيوسته مي‌گريست.69 امام کاظم و امام رضا‌‡نيز براي امام حسين(ع) مجلس عزاداري بر پا مي‌کردند و گريه امام رضا‌(ع) به حدي بود که پلک‌هاي ايشان مجروح مي‌‌شد.70 البته به دليل حاکميت خفقان و استبداد سياسي و اجتماعي در دوره امويان و عباسيان، مجالس عزاداري به صورت غير آشکار برگزار مي‌گرديد، اما در دوره آل‌بويه براي نخستين بار، مراسم عزاداري در کوچه و بازار و در ملأ عام انجام شد، به‌طوري كه در روز عاشورا بازارها بسته مي‌شد، زنان بر سر و صورت مي‌زدند و بر حسين‌(ع) ندبه مي‌کردند.71 در دوره فاطميان مصر نيز مراسم عزاداري، به صورت دسته، در خيابان‌ها تشکيل مي‌گرديد.72

به هر حال، با توجه به گزارش‌هاي تاريخي، عزاداري براي امام حسين‌(ع) از زمان رسول خدا به بعد در ميان مسلمانان و خصوصاً شيعيان وجود داشته ‌است، بنابراين، نمي‌توان ادعا کرد که مراسم عزاداري در ميان شيعيان وجود نداشته و از مسيحيت وارد تشيع شده‌است.

ج ـ اگر در يک بررسي پديدارشناسانه بخواهيم مراسم عزاداري براي امام حسين‌(ع) را با «جمعه آلام» مسيحيت مقايسه كنيم‌ ـ قطع نظر از تفاوت حقيقت و ماهيت هردو ـ ميان آن دو در شکل و آثار ظاهري نيز همانندي و همگوني وجود ندارد، زيرا در مسيحيت صرفاً هنگام مصلوب شدن حضرت مسيح، گريه و ماتم گروهي از تماشاچيان گزارش شده ‌است،73 اما بعد از آن، خبري از گريه و عزاداري در مسيحيت نيست، بلکه به برگزاري مراسم «عشاي رباني» يا شام آخر حيات مسيح و تقسيم نان و شراب مقدس، بسنده مي‌کنند.74

3 ـ 2 ـ 1 ـ 6. اعتقاد شيعيان بر زنده بودن امام حسين‌(ع)

آدام‌متز به شيعيان نسبت داده است که به زنده ‌بودن امام حسين‌(ع) اعتقاد دارند و آنان مي‌پندارند که حسين‌(ع) کشته نشده، بلکه همانند عيسي بن مريم، در مورد او نيز امر بر مردم مشتبه شده ‌است. وي براي اين ادعا به کتاب علل الشرايع ابن‌بابويه قمي استناد جسته ‌است75. اين ادعا در بخش نقادي اسناد کتاب تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، در اين نوشتار، نقد و بررسي شده، اما به دليل ارتباط آن با اشکالات محتوايي، در اين‌ بخش نيز قابل ذکر است. به هر حال، نگارنده، اين اسطور، در کتاب علل الشرايع چنين چيزي مشاهده نكرد، لکن در صفحه 225 حديثي از امام صادق‌(ع) نقل شده که برگردان فارسي آن چنين است:

ادعا کنندگان چنين امري (زنده بودن امام حسين(ع))، از شيعيان ما نيستند و ما از آنها بيزاريم و چنين کساني سخنان پيامبر(ص)، امام علي و ساير ائمه‌(ع) را درباره شهادت حسين(ع) تکذيب کرده‌اند.76

3 ـ 2 ـ 1 ـ 7. نسبت لقب «بتول» به مريم مادر عيسي

يکي از مواردي که آدام‌متز در فصل بحث از فرقه‌هاي شيعي مطرح ساخته، لقب «بتول» است. وي ادعا دارد که بسياري از ويژگي‌ها و خصوصيات مريم مادر عيسي را شيعيان به فاطمه دختر پيامبر اسلام نسبت مي‌دهند، از جمله لقب «بتول» که در اصل مال مريم است و شيعيان آن را به فاطمه اطلاق مي‌کنند و در معناي بتول گفته‌اند: «زني است که هرگز خون نبيند و حايض نشود، زيرا از دختر پيغمبر حيض ناپسند است».77 آدام‌متز در خصوص ويژگي‌هاي حضرت مريم و فاطمه زهرا‌ƒ، به کلي‌گويي بسنده کرده و صرفاً به لقب «بتول» تصريح كرده ‌است، وي براي اثبات، يا توجيه ادعاي خويش، هيچ نوع سند و مدرکي، به دست نمي‌دهد. بديهي است که ادعاي بدون دليل، ره به جايي نمي‌برد و قابليت نقد و بررسي علمي را نيز ندارد، با وجود اين، براي آشکار‌سازي بطلان اين ادعا بايد گفت که اولا: هرچند در متون و منابع اهل‌سنت، لقب «بتول»، به مريم نسبت داده ‌شده و دليل نام‌گذاري مريم به بتول، انقطاع وي از ازدواج و همسر گزيني ذکر شده‌است، لکن همان منابع، بتول را يکي از القاب و اسامي فاطمه زهرا‌ƒشمرده‌اند78. بنابراين، انتساب لقب «بتول» به فاطمه زهرا، به شيعيان اختصاص ندارد و اهل‌سنت نيز بدان، اعتقاد دارند. ثانياً: در مورد دليل نام‌گذاري فاطمه‌ƒبه بتول، در منابع شيعه و سني، سه وجه ذکر شده ‌است: وجه اول، علو و برتري فاطمه‌ƒدر مقايسه با زنان عالم در فضيلت، عفت، تدين وحسب و نسب،79 وجه دوم، انقطاع فاطمه‌ƒاز دنيا و توجه حضرتش به سوي خداوند است80 و سوم، پاکي و طهارت دختر پيامبر(ص) از حيض و نفاس.81 اما آدام‌متز تنها از وجه سوم، آگاهي يافته و به آن مورد اشاره كرده‌است.

3ـ2ـ1ـ8. ادعاي تأثيرپذيري تشيع از مکتب کلامي معتزله

يکي از مهم‌ترين ‌ادعاهاي نويسنده درباره تشيع، تأثيرپذيري آن از مکتب کلامي معتزله است. بنا به ادعاي وي شيعه از نظر عقايد و روش کلامي، وارث معتزله بوده و در قرن چهارم هجري، مکتب کلامي خاصي نداشته ‌است.82 ادعاي تأثير‌پذيري تشيع از معتزله، منحصر به آدام‌متز نيست، بلكه بعد از خياط معتزلي(م300ق)، ابن‌تيميه پيشواي فرقه‌گرايي، با اتهام عقيده تجسيم، به متقدمين شيعه، آنها را از کساني شمرده که تحت تأثير آراي کلامي معتزله قرار گرفته‌اند.83 از متأخران نيز احمدامين مصري بر اين طبل کوبيده و شيعه را متأثر از معتزله دانسته ‌است84. اگر خاورشناساني، چون مکدرموت و آدام‌متز، ادعاي تأثيرپذيري شيعه را از معتزله مطرح مي‌کنند، در واقع تکرار سخنان مغرضانه افراد متعصب و نويسندگان فرقه‌گرا درميان مسلمانان است. به گفته هانري‌کوربن، بي‌توجهي و بي‌دقتي‌هاي شرق‌شناسان، با جهل و تعصب افراد فرقه‌گرا از پيروان اسلام اهل‌سنت، درباره مسائل حقيقي تشيع، هماهنگي کامل قرار دارد.85

رديه تفصيلي ادعاي تأثير‌پذيري کلام شيعه، از مکتب معتزله، نياز به مجال ديگر دارد، اما در اينجا، چند نكته، لازم است يادآوري شود:

الف‌ـ وجود مباحث کلامي و فلسفي سنگين در سخنان امامان شيعه، حکايت از استقلال تفکر کلامي شيعي دارد. صرف نظر از نهج‌البلاغه و احاديث ساير ائمه‌(ع)، صحيفه سجاديه امام سجاد‌(ع)، مملو از مسائل دشوار و پيچيده کلامي است، مانند توصيف‌ناپذيري خداوند،86 عدم امکان رؤيت خدا،87 فراتر بودن ذات خداوند از اوهام و ادراک بشر،88 غير متناهي بودن حقيقت خداوندي،89 نفي صفات جسمي و بشري از خداوند،90 ازلي و ابدي بودن خدا و توحيد خداوند متعال.91

ب‌ـ اختلافات کلامي شيعه و معتزله در گزاره‌هاي اساسي و بنيادي بر کسي پوشيده نيست كه بعضي از آنها عبارت‌اند از: شيعه وجود امام را در هر زمان، واجب مي‌داند، اما معتزله چنين اعتقادي ندارد؛92 شيعه بر انتصاب علي بن‌ ابي‌طالب‌(ع)، به سمت جانشيني بلا فصل پيامبر(ص) به شدت باورمند است، در حالي که معتزله برخلاف آن، عقيده دارد؛93 به عقيده شيعه، عصمت امام، لازم و ضروري است، لکن معتزله عصمت امام را لازم نمي‌دانند؛94 از ديدگاه شيعه، قاسطين و ناكثين، گمراه و ملعونند، زيرا آنان در برابر امام زمانشان مرتکب عصيان شده و خروج کرده‌اند، اما معتزله، قاسطين و ناكثين را مستحق لعنت و گمراهي نمي‌دانند.95 بديهي است که اختلافات اساسي و بنيادي، با وام‌‌دهي و تأثير‌گذاري هستي‌بخش، ناسازگار است.

ج‌ـ مناظر‌ه‌هاي بزرگان تشيع با رهبران فرقه معتزله و نگارش رديه از سوي هر کدام عليه يکديگر، حکايت از عدم صحت تأثيرگذاري معتزله بر شيعه دارد. از دوره‌هاي نخستين شکل‌گيري معتزله، تشيع در برابر آن، موضعي کاملاً انتقادي گرفت. مناظره‌هاي هشام بن حکم با عمرو بن عبيد،96 نمونه‌‌اي از مواضع انتقادي تشيع در برابر معتزله است. نگارش کتاب‌هاي رديه بر فرقه معتزله از سوي متکلمان شيعي در سده‌هاي دوم و سوم هجري، نشان‌دهنده وجود پويا و مستقل مکتب کلامي تشيع پيش از قرن چهارم هجري، است. برخي از اين کتاب‌ها عبارت است‌ از:

1ـ مجالسه مع ابي علي الجبائي بالاهواز، تأليف ابوسهل نوبختي (م‌311ق)؛97

2ـ کتاب الرد علي المعتزله، تأليف ابومحمد هشام بن الحکم کوفي (م‌199ق)؛98

3ـ کتاب الرد علي المعتزله في امامة المفضول، تأليف ابوجعفر محمد بن علي بن نعمان جبلي کوفي، معروف به مؤمن الطاق؛99

4ـ کتاب النقض علي الاسکافي، تأليف فضل بن شاذان نيشابوري (م‌260ق)؛100

5ـ کتاب الرد علي من قال بامامة المفضول، تأليف ابومحمد هشام بن حکم.101

جالب تر از همه، برهان‌هايي است که آدام‌متز براي ادعاي تأثير‌پذيري شيعه از فرقه کلامي معتزله يادآور شده ‌است:

شيعيان زيدي، سند مذهب معتزلي را از طريق واصل بن عطا به محمد بن حنفيه و از او به علي بن ابي طالب مي رساندند….، از دلايل وجود رابطه استوار بين شيعه و معتزله آنکه، قادر خليفه به سال408ق گفت‌وگو و بحث در اعتزال و رافضي‌گري و عقايد خلاف اسلام را يکجا قدغن کرد. گذشته از اين، شيوه ابن‌بابويه قمي بزرگترين عالم شيعه در قرن چهارم در کتاب علل الشرايع يادآور طريقه علماي معتزلي است که از علت هر چيز کاوش مي‌کردند، و نيز در مذاهب شيعه، مانند معتزله جايي براي انواع زندقه وجود داشت.102

 

دلائل و شواهدي که از سوي نويسنده براي ادعاي تأثيرپذيري شيعه از معتزله اقامه شده، مبتني بر روش تحقيق تاريخي و عالمانه نيست و بيشتر بر محور تشابهات جزئي و معيارهاي غير منطقي، دور مي‌زند که به روش غير صحيحِ نويسنده، برگشت دارد. از اين رو، بطلان استدلال مذکور نيازمند توضيح نيست، با وجود اين، چند نكته در اين خصوص قابل ذکر است:

اولاً: اتصال مذهب معتزله به علي بن ابي‌طالب‌(ع)، دليل بر تأثيرپذيري و هويت‌يابي معتزله از شيعه است و نه عکس آن، ثانياً: فرقه زيديه، پس از رسول خدا(ص)، علي بن ابي‌طالب‌(ع) را امام مفترض‌الطاعه مي‌دانند و سپس به امامت حسنين‌‡و هر کسي که از نسل آن دو امام باشد و دعوت و قيام خويش را آشکار سازد، اعتقاد دارند. ابوالجارود از رهبران زيديه، مخالفان علي‌(ع) و کساني را که بر او پيشي گرفته‌اند، کافر خوانده ‌است. البته از ميان شعبه‌هاي زيديه، فرقه «بتريه» بر خلافت شيخين صحّه مي‌گذارد و تقدم مفضول بر فاضل را جايز مي‌شمارد،103 لکن گرايش فرقه بتريه به برخي از گزاره‌هاي مکتب اعتزال، مستلزم تأثيرپذيري و پيروي همه گروه‌هاي شيعي از فرقه معتزله نيست، ثالثاً: ميان سياست مذهبي قادر خليفه عباسي و تساوي فرقه‌هاي مورد تحريم و يا تأثيرپذيري آنها از همديگر، هيچ‌گونه رابطه علي و معلولي وجود ندارد، رابعاً: بنا به شواهد تاريخي، خردگرايي، ويژگي مکتب تشيع بوده که به فرقه معتزله سرايت کرده ‌است،104 نه اينکه عالمان خردگراي شيعي، همانند ابن‌بابويه قمي از دانشمندان معتزلي تأثير پذيرفته باشند.

3ـ2ـ1ـ9. ناديده انگاشتن حضور فقهي و حديثي تشيع

از کاستي‌هاي ديگر کتاب آدام‌متز، ناديده انگاشتن حضور حديثي و فقهي تشيع در قرن چهارم هجري است. نويسنده در فصل‌هاي سيزدهم و چهاردهم کتاب، به گزارش و توصيف علوم ديني و مذاهب فقهي پرداخته و با بيان مسلک کلامي معتزله، اشاعره و اهل‌حديث، مذاهب فقهي رايج در آن دوره را به بحث نشسته و حتي مذهب بائده داوديه105 را از قلم نينداخته ‌است، اما با وجود گزارش تاريخي مبني بر رواج مذهب فقهي تشيع در آن زمان،106 کوچک‌ترين اشاره‌اي به آن ندارد. با توجه به گسترش حاکميت سياسي شيعيان در قرن چهارم و ايجاد فضاي باز فرهنگي و سياسي به نفع آنان، رواج مذهب فقهي و شکل‌گيري مکتب اصولي شيعه، دور از ذهن نيست، چنان‌كه ابومحمد حسن بن علي، معروف به ابن ابي‌عقيل نعماني، کتاب مهم المستمسک بحبل آل‌الرسول را در فقه شيعه تأليف کرد107 و سپس ابن‌جنيد اسکافي و شيخ مفيد، قدم‌هاي اساسي را در اين زمينه برداشتند.

نويسنده با بررسي محدثان مسلمان در قرن چهارم هجري، ابوالحسن دارقطني (م386ق) و حاکم نيشابوري (م405ق) را بزرگ‌ترين محدثان آن دوره برمي‌شمارد،108 اما به رغم حضور محدث نامدار شيعه، جناب شيخ صدوق در قرن چهارم و ابوجعفر محمد بن يعقوب کليني در اوايل اين سده، از محدثان شيعه نام نبرده ‌است.

3ـ2ـ1ـ10. انکار وجود امام دوازدهم شيعيان

از ديگر اشکالات بزرگ اين کتاب، ادعاي عدم تولد امام دوازدهم شيعيان مي‌باشد. نويسنده در جلد دوم، (صفحه350) مدعي شده که امام حسن عسگري‌(ع) بلا عقب از دنيا رفته ‌است. وي ضمناً اظهار داشته که يکي از عوامل مهم در موفقيت فاطميان، بدون فرزند از دنيا رفتن امام يازدهم شيعيان اثناعشري است.109 انکار مسلمات تاريخي توسط شرق‌شناسان مي‌تواند عوامل و انگيزه‌هاي گوناگوني داشته باشد، اما در اين مورد، آبشخور ادعاي آدام‌متز، سخنان مغرضانه ابن‌تيميه در مورد امام دوازدهم شيعيان است.110

3ـ2ـ2. موارد ديگر

اشکالات و نقدهاي وارد بر کتاب آدام‌متز، منحصر به بخش‌ها و قسمت‌هاي مربوط به شيعيان نيست و در بخش‌هاي ديگر نيز مواردي از نقدهاي جدي وجود دارد که به بعضي از آنها در اين قسمت، اشاره ‌مي‌شود:

3ـ2ـ2ـ1.انتساب مطالب غير صحيح به اسلام

نويسنده در فصل بيست و يک کتاب، حمام‌هاي گرم را که در جهان اسلام آن روز به شکل وسيع، رواج داشت، وارداتي دانسته و مدعي شده که همواره به دلايل مذهبي، شرقيان از اين نعمت محروم بوده‌اند. در دوره ساساني، شاه مي‌خواست حمام عمومي بسازد، اما با خشم سران مذهبي روبه‌رو شد که آن را بي‌حرمتي به دين مي‌شمردند. نويسنده شبيه چنين چيزي را به اسلام نسبت داده و اظهار مي‌دارد که اسلام درباره حمام، نظر مساعد ندارد و به حديثي از امام علي ‌(ع) تمسک جسته که فرمود: «حمام چه بد جايي است، صدا درآن مي‌پيچد، صوت قرآن به گوش نمي‌رسد و عورت‌ها آشکار است». از زمخشري نيز نقل کرده است که گفت: «مکروه است که مرد به زنش پول حمام بدهد، زيرا کمک به عملي کرده ‌است که شرعاً کراهت دارد».111 به گفته آدام‌متز حمام براي اولين بار از روم وارد جهان اسلام شد.112 او از قاهر، خليفه عباسي روايت کرده است که يکي از اسلاف خليفه(قاهر)، نخستين بار، حمام‌هاي رومي در حرم‌سرا ساخت، سپس گفته قاهر خليفه را، دليل اقتباس مسلمانان از روميان در ساخت و بهره برداري حمام، دانسته است.113

در نقد اين قسمت از ادعاي آدام‌متز بايد گفت که اولاً: اثبات نشده است كه يونان و روم خاستگاه حمام در جهان، بوده‌اند، بلكه بايد در جاي خود، بحث و بررسي شود که حمام براي اولين بار در چه نقطه‌اي از جهان اختراع و از آن بهره برداري شده است،، ثانياً: ترديدي نيست که نظافت و پاکيزگي جسمي، همانند طهارت وپاکيزگي روحي، از مسلمات دين اسلام به حساب مي‌آيد. نويسنده حديثي که به امام علي‌‌(ع) نسبت داده‌، براي آن سند و ارجاعي ذکر نکرده ‌است، علاوه بر اين، گفته‌هاي پيشوايان دين اسلام، ناظر به حمام‌هايي است که در عين عمومي بودن، ورود به آ‌نها در حالت برهنگيِ عفت‌ستيز، صورت گيرد، چنان‌كه پيامبر اسلام(ص) فرمود: «هر کس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد بدون لنگ وارد حمام نشود».114

پذيرش مالکيت غير مسلمان بر برده مسلمان، از ديگر موضوعاتي است که به اسلام نسبت داده ‌شده است. نويسنده در فصل يازدهم کتاب، به گوشه‌اي از قوانين برده‌داري در بيزانس پرداخته‌‌ و ضمن بيان ممنوعيت مالکيت غير نصراني بر برده نصراني، گزارش داده است که حتي کليساي مسيحي در ممالک اسلامي، مسيحياني را که برده‌هاي همکيش خود را به غير مسيحي فروخته بودند، از شرکت در مراسم مذهبي محروم مي‌کردند. سپس ادعايي را مبني بر جواز مالکيت غير مسلمان بر برده مسلمان از جانب اسلام مطرح کرده و گفته‌ است: «شريعت اسلام بر يهودي و نصراني، داشتن برده مسلمان را ممنوع نکرده‌ بود».115 صرف نظر از استنباطات فقهي مذاهب و فرقه‌هاي مسلمان، بر پايه نص صريح آيه قرآن: «… وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً»(نساء: 141) و سخن پيامبر مکرم اسلام: «الاسلام يعلو و لا يعلي عليه»،116 مالکيت غير مسلمان بر برده مسلمان، ممنوع است و بنا به استنباط فقيهان شيعه، اگر برده و صاحبش، هردو کافر باشند و سپس برده، به دين اسلام مشرف شود، صاحب غير مسلمان وي ملزم است که او را به فروش برساند.117

3ـ2ـ2ـ2. تناقضات دروني؛

از اشکالات ديگر کتاب آدام‌متز، تناقضات دروني يا پارادوکس‌هايي است که گاهي به چشم مي‌خورد، براي مثال، در بحث از سازمان‌هاي اداري مسلمانان، کارمندان ديواني را از فقيهان و عالمان تفکيک مي‌کند و اظهار مي‌دارد که بر خلاف عالمان، ديوانيان، نماينده تربيت ادبي بودند که جز در حد لزوم به شرعيات نمي‌پرداختند و حاکمان از انتخاب فقيهان و عالمان، در مقام وزارت و ساير کارهاي ديواني به شدت خودداري مي‌کردند.118 اما جاي ديگر گزارش مي‌دهد که در سال‌هاي قرن چهارم، قاضي مروزي که يک روحاني بود، وزارت امير ساماني را بر عهده داشت و ابوالفضل سلمي، فقيهي گشاده‌زبان و محدث و حافظ قرآن، متصدي وزارت عباسيان بود.119 در بحث از فرقه‌هاي شيعي، تشيع را در قرن چهارم فاقد مکتب کلامي دانسته و استدلال کرده که عضدالدوله از فرمانروايان شيعي، طبق مذهب معتزله عمل مي‌کرد. اندکي بعد، مدعي شده است که از فرمانروايان قرن چهارم، تنها فاطميان شيعه بودند و در بيشتر مبادي با معتزله توافق داشتند.120 در بحث از مسائل مالي مسلمانان، يادآور مي‌شود که فقيهان و عالمان مسلمان، به جز جزيه اهل ذمه، خراج زمين و زکات، هر نوع ماليات را غير مشروع مي‌دانستند. اين گفته نويسنده حکايت از وجود سيستم و شيوه خاص اقتصادي و مالياتي در اسلام دارد، اما ذيل گفتارش، اسلام را متهم کرده که از همان آغاز، شيوه‌هاي اقتصادي قديمي، مانند سيستم مالياتي بطالسه، روميان و ساسانيان را بر نينداخت121. نويسنده در فصل سيزدهم، قرن چهارم هجري را دوره علم کلام خوانده که در اين سده، علم کلام از خدمت‌گذاري فقه خلاصي يافت وکسوت استقلال پوشيد، اما اندکي بعد، از استقلال کلام معتزله در قرن سوم خبر داده ‌است122.

3ـ2ـ2ـ3. ادعاي ورود گزاره‌هاي بيگانه در اسلام

از ديگر نقدهاي وارد بر کتاب آدام‌متز، ادعاي ورود گزاره‌هاي مسيحي در اسلام است.123 رسوخ و نفوذ افکار، انديشه‌ها و آموزه‌هاي يک دين در اديان مجاورش طي دوره زماني بلند مدت، هرچند به‌طور کلي قابل انکار نيست، اما ادعاي ورود آموزه‌هاي مسيحي در اسلام، بر پايه تحقيقات و پژوهش‌هاي تاريخي و بررسي‌هاي پديدارشناسانه ديني، در هيچ سطحي قابل دفاع نمي‌باشد؛ و نمي‌توان تشابهات جزئي را دليلي محکم و منطقي به حساب آورد. نويسنده، پيرو ادعاي فوق، پا را فراتر گذاشته و گزاره‌هاي اصيل اسلامي و قرآني را به مسيحيت و فرقه‌هاي مرتبط با آن، نسبت داده ‌است؛ يکي از اين گزاره‌ها «معرفة الله» است که به پندار وي مربوط به مذهب گنوسيان قديم است و دوباره در موطن اصلي خويش، يعني شرق ميانه، ظهور کرده و طي دو قرن در زندگي معنوي مسلمانان مقام نخست را احراز نمود.124 گزاره ديگري که مورد ادعاي نويسنده قرار گرفته، «ولايت» است. به باور وي، گزاره «ولايت» جزء اعتقادات عرفاني مسيحيان گنوسي بوده و متصوفه اسلامي آن را وارد اسلام کردند.125

بي‌ترديد، مفاهيم و گزاره‌هاي «معرفت» و «ولايت»، گزاره‌هاي اصيل اسلامي بوده و از هيچ ديني وام گرفته نشده ‌است. واژه «ولي» به‌طور مکرر در قرآن کريم وارد شده و از جمله در سوره‌هاي؛ بقره آيه120 و آيه 257، آل‌عمران آيه68، عنکبوت آيه22، انعام آيه70، مائده آيه55 و اعراف آيه55 و 196، ذکر شده‌است.

همچنين گزاره «معرفة الله»، براي اولين بار در سخنان گهربار پيامبر(ص) مکرم اسلام به چشم مي‌خورد؛ آنگاه که اعرابي در محضر پيامبر‌ وارد شد و درخواست آموزش غرائب‌العلم را کرد، پيامبر(ص) فرمود: با «رأس‌العلم» چه کار کردي که از «غرائب‌العلم» سخن مي‌گويي؟ اعرابي سئوال کرد: يا رسول الله «رأس‌العلم» چيست؟ پيامبر(ص) در پاسخ فرمود: «معرفة الله حق معرفته».126 درسخنان امام علي‌بن ابي‌طالب‌‌(ع) نيز گزاره «معرفة الله» وارد شده است. ايشان «معرفة الله» را اول عبادت و توحيد خداوند دانسته ‌است.127

3ـ3.اسناد و منابع

با مستنديابي کتاب تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، مي‌توان مقدار آشنايي آدام‌متز با منابع و متون تاريخي مسلمانان را به دست آورد و در مجموع مي‌توان اين‌گونه نتيجه‌گيري کرد که آدام‌متز به‌‌رغم جدايي زباني و فرهنگي‌اش از جهان اسلام، آشنايي گسترده‌اي با منابع تاريخي مسلمانان داشته ‌است، با وجود اين، اشکالات و نارسايي‌هاي وي در اين زمينه، قابل اغماض نيست. با توجه به حجم گسترده ارجاعات کتاب آدام‌متز، بررسي تمام کاستي‌ها و نارسايي‌هاي آن، کاري است پرحجم و نيازمند مجال ديگر، از اين رو ، مقاله حاضر بسته به ظرفيت خويش، برخي از اشکالات سندي کتاب را رصد کرده‌است:

الف‌ـ در جلد اول، صفحه 19، چنين آمده است. «… در بغداد حال دگرگونه بود، از سال315ق به بعد که نخستين بار، عياران در آنجا فتنه و فساد بر انگيختند و به تاراج دست زدند…»،128 سپس اين مطلب به الکامل ابن اثير، (ج8، ص126) ارجاع داده‌ شده ‌است. با توجه به پيروي تفاوت شماره صفحات از اختلاف در چاپ‌ها، به شماره صفحه نمي‌توان تکيه کرد، از اين رو، گفته آدم‌متز بايد ذيل حوادث سال315ق درج شده ‌باشد، لکن چنين چيزي در الکامل ذيل حوادث سال315ق وجود ندارد، بلكه ابن‌اثير جريان عياران را در حوادث سال‌هاي276 و 306ق129 که نشان‌دهنده عدم اختصاص قضيه عياران به بعد از سال315ق است.

ب‌ـ در جلد اول، صفحه79 گزارش شده که عضدالدوله از فرمانروايان متمايل به تشيع، طبق مذهب معتزله عمل مي‌كرد،130 سپس ارجاع آن به احسن‌التقاسيم مقدسي ذکر شده‌ است، اين در حالي است كه احسن‌التقاسيم عضدالدوله را پيرو مذهب داوديه مي‌داند131.

ج‌ـ در جلد اول، صفحه80 گزارش شده که شيعيان مي‌پنداشتند، حسين‌(ع) کشته نشده و همانند عيسي بن مريم، درباره وي امر بر مردم مشتبه شده ‌است132. ارجاع اين مطلب به علل الشرايع ابن‌بابويه قمي ذکر شده است، در حالي كه چنين چيزي در علل الشرايع وجود ندارد. البته در (ص 225) حديثي از امام صادق‌(ع) نقل شده که برگردان فارسي آن، چنين است: «ادعا کنندگان چنين امري(زنده‌بودن امام حسين‌(ع))، از شيعيان ما نيستند و ما از آنها بيزاريم و چنين کساني سخنان پيامبر(ص)، امام علي‌(ع) و ساير ائمه‌(ع) را درباره شهادت حسين‌(ع) تکذيب کرده‌اند».133

دـ در جلد اول، صفحه15 ديدگاه ابن‌حوقل درباره محدوده جغرافيايي سرزمين‌هاي اسلامي نقل شده134 و سپس به کتاب المسالک والممالک ارجاع داده شده‌ که بي ترديد، اين ارجاع، اشتباه است، زيرا ابن‌حوقل، کتابي به نام المسالک و الممالک ندارد و اسم کتاب وي صورة‌الارض مي‌باشد.

ه‍‌ ـ در جلد دوم، صفحه548 گزارشي به اين مضمون نقل شده است که تاجري سمرقندي در «کله» از کشتي عماني پياده شد و در کشتي‌هاي چيني به مقصد «کانتون» نشست.135 آنگاه اين گزارش به معجم البلدان ياقوت حموي ارجاع داده شده ‌است، لکن چنين چيزي در معجم البلدان يافت نشد، علاوه بر اين، گزارش مذکور در مروج الذهب مسعودي به‌گونه متفاوتي نقل شده ‌است: مردي از تجار سمرقندي به عراق آمد و سپس به بصره وارد شد و از دريا به عمان رسيد و از آنجا به طرف «کله» که در ميانه راه چين واقع است، رهسپار گرديد.136 با توجه به چينش منطقي اجزاي گزارش مسعودي، نقل وي در مقايسه با گزارش آدام‌متز، معقول‌تر به نظر مي‌رسد.

وـ در جلد دوم، صفحه545 از ثروتمندي و ساده‌زيستي اهل سيراف خبر داده و سپس در صفحه546 به توصيف يکي از تاجران سيرافي پرداخته که با ثروت چهارهزار ديناري، لباس بسيار ساده‌اي، همانند؛ تن‌پوش غلامش به تن داشته ‌است.137 نويسنده، اين گزارش را به «المسالک و الممالک» اصطخري ارجاع داده، حال آنكه در المسالک و الممالک چنين آمده ‌است: «…، حتي ان احدهم يبلغ ملکه اربعة آلاف ألف دينار»138 طبق اين تعبير، بايد دارايي آن تاجر سيرافي، چهار ميليون دينار باشد، لکن آدام‌متز جمله عددي «اربعة آلاف الف دينار» را چهارهزار دينار فهميده ‌است. به نظر مي‌رسد که چهار ميليون معقول‌تر باشد، زيرا ساده‌پوشي با ثروت چهار هزار ديناري جاي افتخار ندارد.

زـ در جلد دوم، صفحه522 فاصله بغداد تا انبار با ارجاع به المسالک و الممالک ابن‌خردادبه، دوازده فرسخ ذکر شده ‌است،139 حال آنكه در المسالک و الممالک ابن‌خردادبه، فاصله بغداد تا انبار، هشت فرسخ آمده ‌است.140

ح‌ـ از اشکالات عمده سندي کتاب آدم‌متز، ناديده‌انگاشتن منابع و متون شيعي است. وي در بحث از اقليت‌هاي مذهبي، ضمن طرح مسئله ارث از ديدگاه اسلام، ادعا کرده است‌ که اهل هيچ ديني از پيروان دين ديگر ارث نمي‌برد.141 اين در حالي است که فقه شيعه، به اين مسئله نگاه متفاوت دارد؛ و ارث مسلمان را از غير مسلمان جايز مي‌داند، اما عکس آن را جايز نمي‌‌داند.

نتيجه

کتاب تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، مهم‌ترين اثر شرق‌شناس سوئيسي ـ آلماني در اواخر قرن نوزده و اوايل قرن بيست ميلادي، آدام‌متز مي‌باشد که نخستين بار، وارد تاريخ اجتماعي مسلمانان شده و درباره تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، به‌گونه‌اي گسترده و با رويکرد گزارش‌گونه، بحث و بررسي كرده‌است. کتاب آدام‌متز علاوه بر اشكالات و نارسايي‌هايي كه در بُعد ساختار و بخش اسناد و منابع، دارد، محتواي کتاب نيز در زمينه معارف اسلامي، تعاليم و تاريخ تشيع با توجه به بيگانگي نويسنده از فرهنگ و معارف اسلامي و نيز انگيزه‌هاي شرق‌شناسانه وي با اشتباهات فاحش و کاستي‌هاي گمراه کننده، مواجه مي‌باشد، از اين رو، بايسته است که اين کتاب با نگاه نقادانه و با پيشينه و اندوخته علمي و معارفي قابل توجه، مورد استفاده قرار گيرد، در غير اين صورت، موجب شکل‌گيري انحراف‌هاي ديني و معرفتي در خواننده خواهد شد.

منابع

صحيفه سجاديه، قم، مؤسسه انصاريان، 1383 ش.

آشتياني، عباس اقبال، خاندان نوبختي، تهران، بي‌نا، 1311.

ابن اثير، ابوالحسن علي بن ابي الکرم، الکامل في التاريخ، بيروت، دارصادر، 1385ق، ج8.

ابن اعثم کوفي، ابو محمد احمد، الفتوح، بيروت؛ دارالندوه الجديده، بي‌تا، ج4.

ابن تغري بردي، جمال‌الدين ابوالمحاسن، النجوم الزاهره في ملوک مصر و القاهره، مصر، وزاره الثقافه و الارشاد، بي‌تا.

ابن جوزي، جمال‌الدين ابو الفرج عبدالرحمن، تلبيس ابليس، مصر، بي‌نا، 1928م.

ـــــ ، المنتظم، بيروت، دارالکتب العلميه، 1412ق.

ابن حجر عسقلاني، احمد، تهذيب التهذيب، بيروت، دار صادر، بي‌تا.

ابن حجر هيثمي، احمد، الصواعق المحرقه، قاهره، مکتبه القاهره، بي تا.

ابن خردادبه، عبيدالله بن عبدالله، المسالک و الممالک، بيروت، دارصادر، 1889م.

ابن خلدون، عبدالرحمن، تاريخ ابن خلدون، ج3، بيروت، دارالفکر، چ دوم، 1408م.

ابن فضل الله العمري، شهاب‌الدين احمدبن يحي، مسالک الابصار في ممالک الامصار، ابوظبي، المجمع الثقافي، 1423ق.

ابن نديم، محمد‌بن‌اسحاق، الفهرست، بيروت، دارالمعرفه، 1415ق.

ابن قتيبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، قاهره، الهيئه المصريه العامه للکتاب، چ دوم، 1992م.

ابن کثير، اسماعيل بن عمر، البدايه و النهايه، بيروت، دارالفکر، 1407ق.

اصطخري، ابراهيم بن محمد، المسالک و الممالک، قاهره، الهيئه العامه لقصور الثقافه، بي تا.

الويري، محسن، «رويکرد مطالعات تمدني»، فصل‌نامه تاريخ اسلام؛ ش 20، زمستان1383، ص 5 ـ 20

امام خميني، تحرير الوسيله، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1380.

امين، احمد، فجرالاسلام، بيروت، دارالکتاب العربي، بي تا.

امين عاملي، سيدمحسن، امام حسن و امام حسين، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چ هشتم، 1365.

اميني نجفي، عبدالحسين، الغدير في الکتاب و السنه و الادب، بيروت، دارالکتب العربي، چ سوم، 1387ق.

انصاري، حسن، دايره المعارف بزرگ اسلامي، زير نظر کاظم موسوي بجنوردي، مدخل ابوسهل، تهران، مرکز دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، چ دوم، 1378.

انصاري، شيخ مرتضي، المکاسب، قم، دارالحکمه، 1370، ج 1.

بدوي، عبدالرحمن، فرهنگ کامل خاورشناسان، ترجمه؛ شکرالله خاکرند، قم، دفتر تبليغات،1375.

حاکم نيشابوري، محمدبن عبدالله، المستدرک علي الصحيحين، بيروت، دارالکتب العلميه، 1411ق.

حسن‌بن محمدبن حسن قمي، تاريخ قم، ترجمه حسن‌بن محمدبن عبدالملک قمي، قم، زائر، 1385.

خطيب بغدادي، ابوبکراحمد بن علي، تاريخ بغداد، بيروت، دارالفکر، 1424ق.

دورانت، ويل، تاريخ تمدن، (قيصر و مسيح)، ترجمهحميد عنايت و علي اصغر سروش، تهران، علمي و فرهنگي، چ دوازدهم، 1385، ج3.

ذکاوتي قراگزلو، عليرضا، مقدمه ترجمه فارسي کتاب تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، تهران، اميرکبير، چ دوم، 1364.

رازي، ابوحاتم، گرايش‌ها و مذاهب اسلامي در سه قرن نخست هجري، ترجمه علي آقانوري، قم مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1382.

الزبيدي الحنفي، محمدمرتضي، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت، دارالفکر، چ دوم، 1424ق.

زرکلي، خيرالدين، الاعلام، بيروت، دارالعلم، چ هفتم، 1986م، ج1.

سبط ابن جوزي، ابوالمظفر، تذکره الخواص، با مقدمه محمد صادق بحرالعلوم، تهران، نينوا الحديثه، بي‌تا.

سبکي، تاج‌الدين عبدالوهاب، طبقات الشافعيه، مصر، بي‌نا، 1384ق.

سيوطي، عبدالرحمن ابن ابي بکر، الدر المنثور، بيروت، دارالکتب العلميه، 1421ق، ج6.

شريف مرتضي، علي‌بن حسين موسوي، امالي، تحقيق، محمد ابوالفضل ابراهيم، ج1و2، قم، ذوي القربي، چ دوم، 1428ق.

شهيد ثاني، زيدالدين العاملي، الروضه البهيه، قم، مکتبه داوري، 1410ق، ج6.

شهيدي، عبدالحسين، دايرة المعارف تشيع، (مدخل بني عمار)، تهران، شهيد سعيد محبي، 1386، ج3.

شيبي، کامل مصطفي، تشيع و تصوف، ترجمهعليرضا ذکاوتي قراگزلو، تهران، اميرکبير، 1380.

صدر، سيدحسن، تأسيس الشيعه، تهران، علمي، بي تا.

صدوق، محمدبن علي، علل الشرايع، قم، مکتبه الداوري، بي تا.

ـــــ ، التوحيد، قم، جامعه مدرسين، 1389ق.

ـــــ ، من لايحضره الفقيه، ترجمهعلي‌اکبر غفاري، تهران، صدوق، 1367، ج1.

صفري فروشاني، نعمت‌الله، غاليان، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي (آستان قدس رضوي)، چ دوم، 1378.

طبري، محمد‌بن‌جرير، تاريخ الامم و الملوک، بيروت، دارالتراث العربي، 1404ق.

طاهره توکلي، دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، (مدخل تناسخ)، تهران، مرکز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 138، ج16.

طباطبايي، سيدمحمدحسين، شيعه، (مذاکرات هانري کوربن، با علامه طباطبايي)، تهران، مؤسسه پژوهشي حکمت وفلسفه ايران، چ چهارم، 1382.

طبري، محمدبن جرير، تاريخ الامم و الملوک، بيروت، دارالتراث العربي، 1404ق.

طوسي، ابوجعفر محمدبن حسن، الفهرست، تحقيق، جوادقيومي، قم، مؤسسه نشرالفقاهه، چ دوم، 1422ق.

عاملي، شيخ حر، وسائل الشيعه، قم؛ مؤسسه آل البيت، 1409ق، ج26.

قزويني، زکريا بن محمد، آثار البلاد و اخبار العباد، تهران، امير کبير، 1373.

کليني، محمد‌بن‌يعقوب، اصول کافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1365.

کوربن، هانري، تاريخ فلسفه اسلامي، ترجمه، جواد طباطبايي، تهران، کوير، 1373.

متز، آدام، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ترجمهعليرضا ذکاوتي قراگزلو، تهران، اميرکبير، چ دوم، 1364.

مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفا، 1404ق، ج4، 23، 25، 44، 45.

مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم، دارالهجره، چ دوم، 1409ق.

مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، الارشاد، قم، کنگره شيخ مفيد، 1413ق، ج 1.

ـــــ ، اوائل المقالات، (با مقدمه و تعليقه؛ علامه فضل الله زنجاني)، بي‌جا، بي‌تا.

ـــــ ، تصحيح الاعتقاد، قم، منشورات رضي، 1363.

مقريزي، تقي‌الدين ابو العباس احمدبن علي، المواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار، بيروت، دارالکتب العلميه، 1418ق.

ميشل، توماس، کلام مسيحي، ترجمه حسين توفيقي، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1381.

* دانشجوي دكتري تاريخ اسلام جامعة المصطفي العالمية

** استاديار جامعة المصطفي العالمية. دريافت: 11/2/89 ـ پذيرش: 7/4/89. mohammadalitowhidi@ymail.com

 

پی نوشت ها

1. عبد الرحمن بدوي، فرهنگ کامل خاورشناسان، ترجمه شکرالله خاکرند، ص389

2. همان

3. خيرالدين زرکلي، الاعلام، ج1، ص282

4. عبدالرحمن بدوي، فرهنگ کامل خاورشناسان، ص390.

5. همان.

6. خير الدين زرکلي، الاعلام، ج1، ص282.

7. عبد الرحمن بدوي، فرهنگ کامل خاورشناسان، ص390.

8. عليرضا ذکاوتي قراگزلو، مقدمه، ترجمه فارسي کتاب تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ص 10.

9. خير الدين زرکلي، الاعلام، ج1، ص282.

10. عبدالرحمن بدوي، فرهنگ کامل خاورشناسان، ص390.

11. محسن الويري، «رويکرد مطالعات تمدني»، فصل‌نامه تاريخ اسلام، ش 20، زمستان1383، ص 5‌‌ ـ20.

12. همان.

13. آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ترجمه، عليرضا ذکاوتي قراگزلو، ج 1، ص 13ـ310 و ج 2، ص 311ـ55.

14. خيرالدين زرکلي، الاعلام، ج1، ص282.

15. عبدالرحمن بدوي، فرهنگ کامل خاورشناسان، ص390.

16. همان.

17. همان.

18. آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج2، ص430ـ440.

19. همان، ج1، ص167.

20. همان، ص170.

21. همان، ج2، ص399ـ 402.

22. همان، ص345ـ 346.

23. همان، ج1، ص75.

24. احمدامين، فجرالاسلام، ص277.

25. سيدمحمدحسين طباطبايي، شيعه، (مذاکرات هانري کربن باعلامه)، ص18.

26. همان.

27. ابن‌خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج3، ص214.

28. ابن نديم، الفهرست، ص346.

29. کامل مصطفي شيبي، تشيع و تصوف، ترجمه، عليرضا ذکاوتي قراگزلو، ص15.

30. سيدمحمدحسين طباطبايي، شيعه، (مذاکرات هانري کربن باعلامه)، ص19.

31. احمد الوائلي، هويه التشيع، ص33ـ35.

32. عبدالرحمن سيوطي، الدر المنثور، ج6، ص642 ـ 643.

33. همان؛ ابن‌حجر هيثمي، الصواعق المحرقه، ص161.

34. نوبختي، فرق الشيعه، ص23.

35. همان، ص54.

36.همان، ص80ـ 84.

37.آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص76.

38.شهاب‌الدين احمد بن يحي ابن‌فضل الله عمري، مسالک الابصار في ممالک الامصار، ج12، ص361؛ جمال الدين ابو المحاسن ابن تغري بردي، النجوم الزاهره في ملوک مصر و القاهره، ج7، ص322.

39.ابوالحسن علي بن ابي الکرمابن اثير، الکامل، ج8، ص250؛ عبدالحسين شهيدي، دايره المعارف تشيع، ج3، ص481، مدخل بني عمار.

40.غرابيه به فرقه‌اي از غلات اطلاق مي‌شود که محمد(ص) و علي‌عليه‌السلام را همانند دو غراب شبيه هم مي داند و معتقدند که جبرئيل دچار اشتباه گرديد و وحي را به جاي علي به محمد آورد، اين فرقه عقيده دارد که همه ميراث به دختر ميرسد. ر.ک: عبدالله بن مسلمابن قتيبه، المعارف، ص623 و نعمت‌الله صفري‌فروشاني، غاليان، ص 148.

41.آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص77-78.

42.محمدبن احمد مقدسي، احسن التقاسيم، ص395.

43.زکرياي قزويني، آثار البلاد و اخبار العباد، ص513.

44.حسن‌بن محمدبن حسن قمي، تاريخ قم، ص341.

45.تاج‌الدين سبکي، طبقات الشافعيه، ج3، ص233.

46.امام روح الله خميني، تحرير الوسيله، ص 792و799و804.

47.آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص79.

48.عبدالرحمن ابن جوزي، تلبيس ابليس، ص102.

49.ابن‌نديم، الفهرست، ص483..

50.عباس اقبال آشتياني، خاندان نوبختي، ص256.

51.همان.

52.سامي العريري، الجذور التاريخيه والنفسيه للغلو و الغلاه، ص69.

53.محمدبن احمد مقدسي، احسن التقاسيم، ص399.

54.حاکم نيشابوري، المستدرک علي الصحيحين، ج3، ص86.

55.عبد الحسين اميني، الغدير، ج8، ص82-83.

56.طاهره توکلي، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج16، ص176و178و179، مدخل تناسخ.

57.نعمت‌الله صفري فروشاني، غاليان، ص198-200.

58.محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج4، ص320.

59.همان، ج25، ص273.

60.شيخ مفيد، تصحيح الاعتقاد،ص64-65.

61. همان، ص109.

62.آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص80.

63.سبط ابن‌جوزي، تذکره الخواص، ص250؛ ابن‌حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب، ج2، ص300؛ حاکم نيشابوري، المستدرک علي الصحيحين، ج4، ص440؛ ابن‌اعثم کوفي، الفتوح، ج4، ص323-324.

64. محمدبن‌جريز طبري، تاريخ طبري، ج5، ص455-456.

65.همان.

66. ابن کثير، بداية و نهاية، ج6، ص231.

67. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج44، ص145.

68. همان، ج45، ص207.

69. سيدمحسن امين عاملي، امام حسن و امام حسين(ع)، ص143.

70.محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج44، ص284.

71.ابن جوزي، المنتظم، ج7، ص15.

72.احمدبن‌علي‌مقريزي، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الاثار، ج2، ص289.

73.ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج3، ترجمهحميد عنايت و علي اصغر سروش، ص673.

74.توماس ميشل، کلام مسيحي، ترجمه؛ حسين توفيقي، ص96-97.

75.آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص80.

76. شيخ صدوق، علل الشرايع، ص227.

77. آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص80.

78. الزبيدي الحنفي، تاج العروس من جواهر القاموس، ج14، ص40؛ ابن منظور، لسان العرب، ج11، ص43.

79. همان.

80. همان.

81. احمدبن‌علي بغدادي، تاريخ بغداد، ج12، ص331.

82.آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري،ج1، ص78ـ79.

83.ابن‌تيميه، منهاج السنه النبويه، ج1، ص29ـ30.

84.احمد امين، ضحي الاسلام، ج3، ص268.

85.هانري کربن، تاريخ فلسفه اسلامي، ترجمه جواد طباطبايي، ص40ـ 41.

86.صحيفه سجاديه، دعاهاي اول، سي و يکم و سي و دوم.

87.همان، دعاهاي پنجم، سي ودوم و چهل وهفتم.

88.همان، دعاهاي سي و دوم و چهل و هفتم.

89.همان، دعاهاي سي ودوم، چهل ششم و چهل و هفتم.

90.همان، دعاهاي چهل و هفتم و پنجا و دوم.

91.همان، دعاهاي اول و سي و دوم.

92. شيخ مفيد، اوائل المقالات، ص47.

93.همان.

94.همان، ص48.

95.همان، ص49.

96.محمد‌بن‌يعقوب کليني، اصول کافي، ج1، ص169ـ170.

97.شيخ طوسي، فهرست، ص49؛ حسن انصاري، دايره المعارف بزرگ اسلامي، مدخل ابوسهل نوبختي، ص582.

98.احمد بن علي نجاشي، رجال نجاشي، ص433.

99.ابن نديم، الفهرست، ص219.

100.احمدبن علي نجاشي، رجال نجاشي، ص307.

101. محمدبن‌ اسحاق بن‌نديم، الفهرست، ص218.

102.آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ترجمه عليرضا ذکاوتي قراگزلو، ج1، ص79.

103.ابو حاتم رازي، گرايش‌ها و مذاهب اسلامي در سه قرن نخست هجري، ترجمه علي آقانوري، ص141ـ 143.

104. سيدمرتضي، امالي، ج1، ص162ـ 163.

105.آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص239ـ240.

106.محمدبن احمد مقدسي، احسن التقاسيم، ص37.

107.سيدحسن صدر، تأسيس الشيعه، ص303.

108.آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص222.

109.همان، ج2، ص350.

110.ابن تيميه، منهاج السنه النبويه، ج1، ص57.

 

111.آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج2، 428.

112.همان.

113.همان.

114.شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج1، ص145.

115.آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص186.

116. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج26، ص14و125.

117. شهيد ثاني، روضه البهيه، ج6، ص321ـ322؛ شيخ مرتضي انصاري، مکاسب، ج1، ص67.

118. آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص103.

119. همان، ص111ـ112.

120. همان، ص78ـ 79.

121. همان، ص147ـ 148.

122. همان، ج2، ص219.

123. همان، ص318.

124. همان، ص319.

125. همان، ص334.

126 شيخ صدوق، کتاب توحيد، ص285.

127. شيخ مفيد، الارشاد، ج1، ص223.

128. آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص19.

129. ابن اثير، الکامل، ج8، ص16و113.

130. آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص79.

131. محمدبن احمد مقدسي، احسن التقاسيم، ص439.

132. آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص80.

133. شيخ صدوق، علل الشرايع، ص227.

134. آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص15.

135. همان، ج2، ص548.

136. علي‌بن حسين مسعودي، مروج الذهب، ج1، ص158.

137. آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج2، ص547.

138. ابراهيم بن محمد اصطخري، المسالک والممالک، ص83.

139. آدام‌متز، تاريخ تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج2، ص522.

140. ابن خردادبه، المسالک والممالک، ص72.

141. آدام‌متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص58.

 

منبع: تاریخ در آیینه پژوهش سال هفتم تابستان 1389 شماره 2 (پیاپی 26)

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=18116

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

16 − 2 =

آخرین مطالب