آن میت برای من وصیت کرده
به اشعب گفتند: طمع تو تا چه حدی است؟ گفت: چون بانگ صلوة جنازه ای به گوشم آید، گمان برم که آن میت وصیت کرده
به اشعب گفتند: طمع تو تا چه حدی است؟ گفت: چون بانگ صلوة جنازه ای به گوشم آید، گمان برم که آن میت وصیت کرده
شخصی از فقیهی پرسید: هنگامی که برای غسل کردن وارد رودخانه ای شویم، بهتر است کجای نهر بایستیم؟ گفت: آن طرف که لباست
در خبر است: همه دروغی بنویسند (گناه آن نوشته می شود) مگر سه دروغ: دروغ مرد در حرب که خدعه و فریب در
گویند: ابتدای اختراع تلگراف و جاری شدنش در یکی از شهرها، جوانی از شهر خویش به شهر دیگری مسافرت کرد. حین ورود، خواست سلامتی
گویند: مابین دو لشکر، جنگی سخت واقع شد. یک طرف مغلوب و اسیر دیگری شد. لشکر غالب، اسرا را به قلعه خود آورد و
شخصی پسر کوچکی داشت و او را سرزنش می کرد که چرا مادرت را اطاعت نمی کنی؟ پسر گفت: زن من نیست که اطاعتش کنم.
دو نفر از مامورین حکومت، سواره در زمین زراعی تاختند و مقداری از آن مزرعه را پایمال کردند. زارع بیچاره گفت: آخر چرا به این
روزی هارون الرشید عباسی و وزیر او، جعفر برمکی در بیرون بغداد به راهی سواره می رفتند. در این بین قافله ای از دور نمایان
دزدی جامه کسی را دزدید و به بازار برد و به دست دلال داد تا بفروشد. جامه را از دلال دزدیدند و دزد دست تهی