مترجم امیرکبیر (1222-1268 ق) می گوید: در يكي از ملاقاتهاي بين اميركبير و سفير روس حادثه جالبي اتفاق افتاد. وزير مختار روس در يك موضوع سرمرزي تقاضاي بيموردي داشت.
امير كه معمولاً به اين تقاضاها گوش نميداد، وقتي مطلب وزير مختار روس را ترجمه كردم در جواب گفت: از وزير مختار بپرس كه هيچ كشك و بادمجان خوردهاي؟
وزير از اين سؤال تعجب كرد و گفت: بگوييد: خير.
امير گفت: پس به وزير مختار بگو ما در خانهمان يك فاطمه خانم جاني داريم كه كشك و بادمجان خوبي درست ميكند و امروز هم كشك و بادمجان درست كرده است. مقداري هم براي شما خواهم فرستاد تا بخوريد و ببينيد چقدر خوب است. اي كشك و بادمجان، آي فاطمه خانم جان.
وزير مختار گفت، بگوييد: ممنونم! اما در موضوع سرمرزي چه ميفرماييد؟
من سخنان او را براي امير ترجمه كردم. امير گفت: به وزير مختار بگو: آي كشك و بادمجان، آي فاطمه خانم جان! (اشاره به این که مگر مملکت کشک و بادمجان است که به این راحتی بخشی از آن را واگذار کنم؟)
و همينطور ادامه داد تا بالاخره چون وزير مختار ديد كه غير از «آي كشك و بادمجان، آي فاطمه خانم جان» جواب ديگري دريافت نميكند، با كمال يأس از جا برخاست، اجازه گرفت، تعظيم نمود و رفت.
به نقل از نظر آقا یمین السلطان مترجم امیر کبیر، داستانهايي از زندگي اميركبير، ص 139 و 140.