در زمان یکی از خلفای بغداد شخصی دعوی پیغمبری کرد که از غایت افلاس، خبط دماغ شده بود. (یعنی از شدت فقر، روان پریش شده بود.)
او را پیش خلیفه آوردند. پرسید که چه می گویی؟
گفت: جبرئیل هر سه روز یک بار بر می فرود می آید.
خلیفه گفت: معجزه تو چیست؟
گفت: آن که از نفس من بوی مشک اذفر می دمد.
خلیفه را بر او رحم آمد و گفت: دماغ این مسکین خلل یافته است، او را به مطبخ (آشپزخانه) خاص من برید و هر روز او را نخود آب مزعفر مطیب (زعفران دار خوشبو) دهید که به مرغ جوان فربه پخته باشند و صبح و شام شربتهای معطر دهیدش.
بعد از ده روز او را طلبید و گفت: ای درویش! حال چیست؟
گفت: به دولت پادشاه خوش تر است.
گفت: جبرئیل بر تو فرود می آید؟
گفت: پیش تر در هر سه روز یک بار فرود می آمد اما در این روزها هر روز سه بار می آید.
گفت: چه پیغام می آورد؟
گفت: می گوید که خوش جایی یافته ای. زنهار که نجنبی و از این جا بیرون نروی که هرگز مثل این جایی نخواهی یافت.
علی صفی، لطائف الطوائف، ص 415.