پادشاهی شعری ساخت و بر ملک الشعرای دربار خویش خواند.
او گفت: شعر متوسط است و در خور قدر پادشاه نیست.
ملک بر آشفت و امر کرد او را در طویله به آخور بستند. پس از چند روز شفاعت کردند و شاه او را عفو کرد.
مدتی بعد شاه شعری دیگر سرود و به ملک الشعرا داد و گفت: بنگر نیک است؟
ملک الشعرا بخواند و به شتاب راه در پیش گرفت.
پادشاه گفت: کجا می روی؟
گفت: به طویله .
امثال و حکم دهخدا، ج4،ص1776