یکشنبه, 2 دی , 1403 برابر با Sunday, 22 December , 2024
جستجو

در یکی از شهرها قاضی عالم، متدین و متقی وفات یافت و از او پسری امی و عامی باقی ماند.

برای رعایت جایگاه پدرش او را قاضی کردند و در مجالس از او لفظ ها و حرکات جاهلانه سر می زد.

برخی از نزدیکان قاضی تصمیم گرفتند برای او معلمی بگیرند

که او را نحو بیاموزد و این پسر برخی مقدمات عربیه را بگذراند. رفتند و برای او معلمی پیدا کردند.

سر کلاس، معلم به او گفت: این ترکیب را یاد بگیر: ضَرَبَ زَیدٌ عَمرواً. ضرب فعل است، زید فاعل و عمرو مفعول. و معنی این ترکیب آن است که زید، عمرو را زد.

قاضی زاده گفت: چرا زید، عمرو را زد؟ مگر عمرو گناهی کرده بود و حدی بر او لازم شده بود؟

معلم گفت: خیر. این مثالی است که در علم نحو آورده اند تا با آن مثال قاعده معلوم گردد نه آن که زدنی واقع شده باشد.

قاضی زاده گفت: وکلاء را طلب کنید تا بروند و زید را بیاورند. چون مردی طالب علم و صالح که شما باشید گواهی می دهد که او عمرو را زده است.

فی الحال وکلاء حاضر شدند.

باز معلم گفت: ای قاضی زاده! این زید را خدا خلق نکرده است و این عمرو از مادر زاییده نشده.

قاضی زاده ناراحت شد و گفت: احتمالا تو از این زید رشوه گرفته ای و می خواهی که از این مساله مهم درگذری. من نمی گذارم که در زمان قضاوت من مانند این ظلم ها اتفاق بیفتد.

به نوکران دستور داد که این معلم را به زندان ببرید تا من در این زمینه تحقیق کنم.

نزدیکان قاضی زحمت بسیار کشیدند تا معلم را از دست او خلاص کردند.

علی صفی، لطایف الطوایف، ص 407.

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=16708

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب