اقرار به کافری
مردی را نزد خلیفه آوردند که او کافر است. خلیفه او را نزد خود طلبید و گفت: به من رسیده که تو زندیقی. گفت: ابدا
مردی را نزد خلیفه آوردند که او کافر است. خلیفه او را نزد خود طلبید و گفت: به من رسیده که تو زندیقی. گفت: ابدا
پادشاهی از حاضران مجلس خود معمایی پرسید که : آن چیست که پارسال نرسید و امسال نمی رسد و سال آینده نیز نخواهد رسید؟ سپاهی
جمعی از دهقانان از عامل ظالم نزد مامون شکایت کردند و دادخواهی نمودند. گفت: در میان عاملان من به راستی و عدالت او کسی نیست.
سلطان محمود غزنوی (حک: 389-421 ق) را در حالت گرسنگی بادمجان بورانی پیش آوردند. خوشش آمد. گفت: بادمجان طعامی است خوش. ندیمی در مدح بادمجان
يكي از صاحبدلان وزنهبرداري را ديد كه برآشفته بود و غبار خشم بر چهرهاش نشسته بود و دهانش كف آورده بود. سؤال كرد: او را
چند كودك با يكديگر مشغول بازي بودند. ناگهان زني از دور پيدا شد و كودكي را از آن ميان صدا زد و لحظهاي چند با
گویند شخصی می گفت: مسگران ولایت ما دیگ هایی می سازند که هر یک به اندازه یک خانه است. شنونده گفت: در روستای ما نیز
روستایی ای با زن خویش در امر دامادی دو پسر جوان خود مشورت می کرد و از تنگدستی و عدم توانایی خویش شکایت می کرد.
روستایی ای با زن خویش در امر دامادی دو پسر جوان خود مشورت می کرد و از تنگدستی و عدم توانایی خویش شکایت می کرد.