سه شنبه, 4 دی , 1403 برابر با Tuesday, 24 December , 2024
جستجو

شکرستان

وصله و عسل

جحی در کودکی چند روز شاگرد خیاطی بود. روزی استادش کاسه عسل به دکان برد. خواست به کاری برود. به جحی گفت: در این کاسه

به خانه ما می برند

جنازه ای را به راهی می بردند. جحی همراه با پدر خود ایستاده بود. از پدر پرسید: بابا در این جا چیست؟ گفت: آدمی. گفت:

ان شاء الله

یک بار جحی‌ برای خریدن الاغی به بازار می رفت. مردی او را در راه دید و گفت: به کجا می روی؟ گفت: به بازار

ارزن پهن کرده ام

گویند کسی از ملا نصر الدین طنابی به عاریت خواست. ملا گفت: بر روی آن ارزن گسترده ام. مرد پرسید: چگونه ممکن است که بر

عروسی همسایه

مردی پیش ملانصرالدین رفت و گفت: از قرار معلوم همسایه شما می خواهد بساط عروسی راه بیندازد. ملا جواب داد: به من چه! مرد گفت:

احمق سوم

دو احمق از راهی می گذشتند. اولی گفت: دلم می خواهد خدا هزار گوسفند به من می داد و من زندگی ام را رو به

ملانصر الدین کیست؟

مردی افسانه ای و نمونه سادگی و گاهی بلاهت است. ملا نصر الدین یا ملا نصیر الدین یا خواجه نصر الدین از مشاهیر ظرفا است.

تعويض آب قليان

در سال 1302 كه رضاخان نخست وزير شده بود، نصرت الدوله وزارت دارايي را به عهده داشت. او در يكي از روزها كه بودجه مملكت

ارزش علم

روزي میرزای قمی (1151-1231 ق) با فتحعلی شاه قاجار (1176-1213 ش) به حمام رفته بود.   ميرزا در حمام به شاه گفت: كجاست لشكر و