دوران كودكى:
مادر علامه جعفرى بر خلاف پدر با سواد بود. قرآن را به خوبى مى خواند و نيز به فرزندانش آموزش مى داد.
در مرداد ماه سال 1304 هجرى شمسى (مطابق 1344 هـق) در خيابان شمس تبريزى كنونى (محله شتربان) در چنين خانواده اى كه عطر معنويت از آن پراكنده بود، فرزندى ديده به جهان گشود كه آن را محمد تقى ناميدند.(2) كودك دوران صباوت را در دامن مادرى متدين سپرى كرد و تحت تربيت پدرى پاك سرشت به شكوفايى رسيد. نخستين بار مادر قرآن را به وى ياد داد. استاد جعفرى نزد مادر مقدارى درس خواند و به همين دليل براى ورود به كلاس بالاتر آمادگى پيدا كرد و از اين جهت ايشان را از كلاس اول به كلاس چهارم مى برند. (3)
تحصيلات مقدماتى:
اين كودك با استعداد، كلاس چهارم را در مدرسه اعتماد تبريز كه بعدها به دبيرستان انورى تبديل شد با رتبه دوم گذراند و در سال بعد يعنى در كلاس پنجم رتبه اول را احراز كرد . (4) در اين حال از تهران دستور رسيد تا دانشآموزان لباسهاى يك رنگ طوسى و متحد الشكل بپوشند . پدر توان مالى نداشت تا اين لباس را براى محمد تقى و برادرش ميرزا جعفر تهيه كند، از اين جهت يك روز كه وارد مدرسه شدند اين دو نفر را از صف كلاس خارج كردند و چنين كارى ضربه روحى سختى بود كه بر دو فرزند ميرزا كريم وارد گشت. آن دو به خانه آمدند و ماجرا را با پدر مطرح كردند. پدر گفت فعلا به مدرسه نرويد، مدير مدرسه مرحوم جواد اقتصادخواه، نزد وى آمد و اظهار داشت: اجازه بدهيد كه فرزندانتان به مدرسه بيايند زيرا وزارت معارف حاضر است كه هزينه تحصيلى آنها را بپردازد. پدر قبول نكرد و گفت: انشاءالله خودم كار مىكنم و مخارج تحصيل آنان را مىپردازم. يكى از نزديكان لباس تهيه كرد و بدين گونه آن دو كودك موفق شدند در اين مدرسه ادامه تحصيل دهند. در اين دوران محمد تقى، هم كار مىكرد و هم درس مىخواند.
علاقه به علم:
محمد تقى در سن يازده سالگى عشق به جهانبينىها را در خود حس كرد و ذهنش به هستى شناسى علاقه شديدى نشان مىداد. (5) بعدها از رها كردن درس، گويا محمد تقى در خواب صحبت مىكرد و شعرى را به عربى مىخواند و مضمونش اين بود: دست روزگار بريده باد كه چنين حوادثى را براى من پيش آورد كه نتوانستم به مرادم در علم برسم. صبح كه از خواب برخاست، پدر گفت: ديشب خواب مىديدى؟ او فكر كرد و گفت: بله. گفت: در خواب چه گفتى؟ فرزند اظهار داشت: از اين كه از درس محروم شدهام ناراحت گرديدم و او اين شعر را خواند. پدر خطاب به پسر گفت: دقيقا نمىدانم ولى چنين الفاظى را بر زبان آوردى . در هر حال ميرزا كريم از اين وضع بسيار متأثر گرديد و به محمد تقى و برادرش تأكيد نمود: شما به دنبال درس خود برويد، خداوند روزى رسان است. از اين جهت آن دو مقارن سالهاى پايانى جنگ جهانى دوم به مدرسه طالبيه تبريز رفته و تحصيلات علوم دينى را پىگرفتند، در اين دوران غذاى اين دو طالب علم، نان و ماست بود و در طول روز هم با دوستان چاى و كشمش مىخوردند، و با مشكلات مالى عديدهاى مواجه بودند و زندگى سختى داشتند اما چون جنبههاى فكرى و روحى قوى بود، اين دشوارىها را تحمل مىكردند . (6)
عزيمت به تهران:
نوجوان شيفته معرفت پس از فراگيرى دروسى در حوزه علميه تبريز به سال 1359 هـق در حالى كه پانزده بهار را پشت سر گذاشته بود، زادگاه خويش را به قصد اقامت در تهران ترك نمود . (7) و در مدرسه مروى اين ديار مطالعه و تحصيل متن رسايل و مكاسب را پىگرفت. در آن موقع اساتيدى چون آقا سيد عباس اصفهانى و مرحوم فشاركى معروف در اين مدرسه طلاب را افاضه مىفرمودند، روحانى وارستهاى كه فقه و اصول را در سطحى قوى به شاگردان ارائه مىنمود مرحوم آية الله شيخ محمد رضا تنكابنى (پدر مرحوم فلسفى ـ ره) بود كه محمد تقى در درس وى شركت مىكرد (8) و موفق گرديد بخشى از كفايه و مكاسب را نزد وى بخواند.
حكايت حكمت:
در مدرسه مروى محمد تقى جوان محضر ميرزا مهدى آشتيانى را درك كرد و با استقبال كامل و ميل فروان از پرتو انديشههاى فلسفى وى بهرههاى فروانى برد، (9) وى در اين مكان اسفار و منظومه تدريس مىكرد و در معقول و منقول بسيار والا بود ولى دانش خود را اظهار نمىكرد.
علامه جعفرى مىگويد:
ميرزا مهدى به من گفت: شما نجف نرويد و در درسها شركت كنيد، گفتم: علاقه دارم كه به حوزه نجف بروم، در دروس اين استاد به من خيلى خوش گذشت و حدود دو سال در خدمتش بودم .
مهاجرت به قم:
محمد تقى پس از سه سال خوشه چينى از خرمن خردمندان و انديشمندان حوزه درسى تهران در سال 1362 هـق به شهر مقدس قم مهاجرت نمود. ديارى كه نخستين مركز تشيع در ايران به شمار مىآيد و مردمانش از اواخر قرن اول هجرى به ولايت اهل بيت(ع) گردن نهادند و تبعيت از خاندان عترت را شيوه زندگى معنوى و فرهنگى خويش قرار دادند.
محمد تقى لازم مىبيند كه بوى اين گلستان معنى را استشمام كند و جرعههايى از زلال حكمت را در قم مقدس به كام جان خويش سرازير سازد، گرچه دوران اقامت اين طالب معارف اهل بيت در قم بيش از يك سال طول نكشيد ولى همين دوران برايش مفيد، سازنده و روحنواز بود.
ورود ايشان به قم مصادف بود با زمان فقهاى اربعه يعنى آقايان آيات گرام خوانسارى، حجت، صدر و فيض بود. شيخ عبدالصمد خويى از استادان محمد تقى در قم بود و نامبرده نيز معقول را نزد شيخ مهدى مازندرانى خواند و انديشههاى عرفانى و ذوقى خود را در محضر آقا شيخ محمد تقى زرگر تقويت كرد. مرحوم آية الله شيخ صدوقى نيز وى را به فيض رسانيد و توسط آن شهيد و آية الله حجت كوه كمرى تبريز در مدرسه دارالشفاى قم ملبس به لباس روحانيت گرديد. (10)
علامه محمد تقى جعفرى اين سعادت را به دست آورد كه در شهر مقدس قم در مدرسه فيضيه در كلاس درس اخلاق حضرت امام خمينى(قدس سره) حضور يابد.
مقارن اقامت مرحوم جعفرى در قم اين شهر دچار خشكسالى شد. چون مردم دچار مشكلات شدند به محضر آيت الله سيد محمد تقى خوانسارى رسيدند، ايشان گفتند بايد نماز استسقا خواند، يك بار هم براى اقامه اين نماز به بيرون شهر مىرود ولى گويا مشكل حل نمىشود، دفعه دوم فرمود: اكثر افراد از طلبهها باشند كه در بار دوم علامه جعفرى شركت نمود، وى طى خاطرهاى به اين مراسم شكوهمند اشاره دارد و مىگويد:
چون از پل گذشتيم با چند نفر خارجى مواجه گشتيم. آنان دليل حركت دسته جمعى را سؤال كردند، طلاب گفتند: براى برپايى نماز باران به فلان منطقه مىرويم. اين افراد با شنيدن چنين خبرى به تمسخر ما پرداختند، ما رفتيم و نماز باران را خوانديم. بعد از نماز باد تندى وزيدن گرفت، ابرها حركت كردند و سپس باران شديدى باريد. (11)
صفاى باطن:
استاد جعفرى قريب يك سال در قم اقامت داشت كه نامهاى را به دستش دادند، چون از مضمون آن نوشته باخبر شد فهميد مادرش دچار كسالت شده و لازم است به تبريز بازگردد. پس در سال 1363 هـق قم را به قصد عزيمت به وطن ترك نمود. (12) در آنجا از مادر مراقبت كامل به عمل آورد و در جهت مداوايش كوشيد ولى اين تلاشها وى را از بيمارى نرهانيد و در همين سال آن زن مؤمنه و وارسته كه در تربيت فرزندانى فاضل اهتمام ورزيده بود دار فانى را وداع گفت و به سراى باقى شتافت و محمد تقى را در غمى جانكاه و اندوهى طاقت فرسا فرو برد، زيرا وى مىدانست چه گوهر گرانبهايى را از دست داده است.
پس از خاتمه ايام سوگوارى براى مادر، استاد استاد جعفرى به خدمت مرحوم آيت الله حاج ميرزا فتاح شهيدى رسيد، اين فقيه فرزانه صاحب آثارى چون حاشيه بر مكاسب، قاعده الزام و غيره مىباشد و از مجتهدين زبردست و از اوتاد بشمار مىرود، مرد با متانت و پرهيزگارى بود. (13)
چون علامه جعفرى مدتى نزد اين عالم عامل تلمذ نمود به استعداد شگرف و اشتياق درونى وى در معارف اسلامى پىبرد و اصرار كرد كه بايد به نجف برود و مقدمات سفر را برايش تدارك ديد مقدارى وجه نقد به او داد و دو جعبه شيرينى جهت وى تهيه كرد. (14) .
در بوستان علوى:
بدين گونه علامه جعفرى به اشتياق بهرهمندى از قداست بارگاه اميرمؤمنان(ع) و نوشيدن جرعههاى روحبخش از درياى ژرف معارف تشيع و فقه آل محمد(ع) راه طولانى بين تبريز و نجف را طى كرد و بر كوچههاى پرپيچ و خم امام معطر بوستان علوى قدم نهاد و مسرور و شادمان پس از اندكى درنگ خود را مهياى زيارت مضجع و بارگاه حضرت على(ع) نمود تا خستگى راه و دورى از بستگان را با اين حلاوت معنوى و لذت روحانى جبران نمايد. سال 1363هـق (مطابق با 1327هـش) بود كه او اين هجرت سازنده را انجام داد. (15) از اساتید ایشان در نجف را می توان آيت الله شيخ محمد كاظم شيرازى، آية الله سيد محمود شاهرودى، آية الله ميلانى، ميرزاى نائينى، آية الله سيد محسن حكيم آقا ضياء الدين عراقى آقا صدرا قفقازى آية الله العظمى خويى علامه جعفرى در اصول، خارج مقالات را خدمت مرحوم آقا ميرزا حسن يزدى آموخت زيرا به دقتهاى آية الله عراقى در اين رشته از علوم دينى علاقهمند بود و او را در اصول، مرد دقيق و كنجكاوى مىدانست. (21) نزد نيز علوم عقلى را فرا گرفت، البته هفتهاى يك يا دو جلسه از محضر اين حكيم استفاده مىنمود.
چون استاد (آية الله خويى) در تدريس خود به مبحث طلب و اراده رسيد و ذيل آن موضوع جبر و اختيار را مطرح كرد، آية الله جعفرى براى نخستين بار قلم به دست گرفت و مطالبى درباره مبحث مزبور نگاشت كه تحت عنوان والامر بين الامرين تقرير درس آية الله خويى انتشار يافت . بعد خود كتابى تحت عنوان «جبر و اختيار» با الهام از اين جلسات در ايران به نگارش درآورد كه به طبع رسيد. (23) علامه محمد تقى جعفرى تقريرات دو دوره اصول را در خدمت آية الله خويى نوشت كه جزوات آن در نجف دست به دست طلبهها و دوستان وى مىگشت، با وجود تلاش علمى، كوشش فكرى و حضور ذهن آية الله خويى، علامه جعفرى در برخى بحثها اشكالات علمى را مطرح مىنمود و استاد از اينكه شاگردش اين چنين توجه دقيق دارد خشنود مىگرديد و به نقدهاى وى توجه داشت. (24)
عارف معروف:
آية الله جعفرى محضر عرفانى آية الله سيد جمال الدين گلپايگانى را غنيمت شمرد و از اين درخت معنوى نيز بهرههاى وافى برد. فقيه، عارف و حكيم الهى شيخ مرتضى طالقانى در نجف حدود يك سال و نيم در مباحث عرفانى و حكمت علامه جعفرى را به فيض رسانيد و از لحاظ روحى بر وى تأثيرى شديد و سازنده گذاشت .
استاد محمد تقى جعفرى در خصوص ايام اقامت در نجف مىگويد: وقتى به نجف مشرف شدم موفق گرديدم آقا سيد محمد اصفهانى را ببينم، آن موقع طلبههاى بسيار كارى و زحمت كش و اساتيد خوب در نجف بودند و از نظر استاد ذرهاى كمبود نداشتيم، انواعى از استعدادها و عظمتهاى علمى قابل مشاهده بود، طلبههاى وارسته و روحانيان متخلق به اخلاق الله در نجف بودند . در بين ما ايرانىها يك حالت صميميت ديده مىشد اما از نظر معاش سخت مىگذشت و برخى مسائل ديگر سبب ناراحتى ما مىگرديد اما چون اشتياق شدت داشت همه آن شدائد هضم مىگرديد . چون به نجف رسيدم پس از چند روز به بيمارى شديدى مبتلا شدم، اسم آن را نمىدانستم ولى چون بدنم را مىخاراندم جايش سرخ مىگرديد و متورم مىگشت، برخى از مدرسان آمدند و گويا حالم بقدرى ناجور بود كه چون آنان به زبان فارسى احوالم را جويا شده بودند به تركى جواب داده بودم و چون معناى جملات مرا متوجه نشده بودند آنجا را ترك كردند و رفتند از مدرسه ديگرى كه معروف به مدرسه بادكوبهاى هاست آقا شيخ نصرالله شبسترى را آوردند كه اهل آذربايجان بود و تركى هم مىدانست. ايشان روحانى خوب و وارستهاى بود. از من سوال كرد كه كى آمديد و ماجرا چيست؟ توضيحاتى دادم. بعد رفت و آشى را كه گوشت در آن بود پخت. پنج يا شش روز بود كه چيزى نخورده بودم و آن آش بسيار بامزه بود و با لذت آن را خوردم سپس به زيارت حضرت على(ع) شرفياب شدم و عرض كردم كه ما را بيش از اين امتحان نكنيد، مصائب اين گونه بود ولى روح پرنشاط آن را ناچيز جلوه مىداد.
بر كرسى تدريس
فيلسوف متفكر علامه جعفرى پس از تحصيل نزد استادانى كه به آنها اشاره گرديد به تدريس خارج فقه، اصول به ويژه كتابهاى مكاسب و كفايه پرداخت. (29) محل تدريس ايشان در اين رشته از علوم انسانى مسجد هندى بود. همچنين به پيشنهاد مرحوم آية الله ميرزا عبدالهادى شيرازى تدريس فلسفه و معارف را آغاز نمود. مكان اين افاضه علمى مدرسه صدر بود و از مدارس ديگر به اين جا مىآمدند تا در درس مزبور حضور يابند. شهيد آية الله سيد محمد باقر صدر مدت يك سال از درسهاى اين عالم گرانقدر بهره گرفت. مرحوم جعفرى از هوش سرشار و استعدادى ويژه برخوردار بود. استاد جعفرى در دروس فلسفى و كلامى مسائل جديد را كه از مصر وارد كشورهاى اسلامى شده بود مطرح مىكرد، در واقع كتابهايى كه از مصر به نجف سرازير مىشد به مثابه پلى در انتقال علوم و معارف مغرب زمين به شرق محسوب مىگرديد. به طور كلى فكر مطالعه فرهنگ غرب از تبريز در روحيه استاد جعفرى پيدا شد كه كم كم تشديد گرديد و دليلش هم اين بود كه ايشان از افرادى كه از شرق به غرب مىآمدند به هنگام مراجعت نوعى بىاعتنايى به هويت فرهنگى خود مىديدند. گويا اينها انديشمندانى چون ابن سينا، فارابى، ابوريحان، رازى، ميرداماد، ملاصدرا، مولوى، سهروردى و صدها امثال اين دانشوران را نداشتند و شايسته نبود در مباحث جهان شناسى و علوم انسانى نوعى خودباختگى بيابند، استاد مىگويد: گاهى اساتيدى كه در اين مسائل اطلاعاتى داشتند مىآمدند و با ما تماس مىگرفتند و در حجره سادهاى كه با گليم پارهاى فرش شده بود مىنشستند و به بحث مىپرداختند. من از سه زبان فارسى، عربى و تركى يارى گرفتم ومعلومات خود را در اين زمينه بسط دادم و مقدارى هم زبان انگليسى را تقويت كردم.
در جاى ديگر اشاره دارد: در آن موقع استادى يافتم كه يكى از معروفترين فلسفههاى مغرب زمين را برايم مىگفت و من فلسفه مرحوم سبزوارى را برايش تشريح مىكردم، بعد احساس كردم كه وى صاحب نظر نمىباشد و مطالبش سطحى است. دو سه ماه اول احساس نمودم كه اگر ما معارف مشرق زمين را خيلى عميق و اساسى بخوانيم، فراگيرى معارف فلسفى و علوم انسانى غرب برايمان دشوار نخواهد بود. به هر حال پس از سه يا چهار ماه از آن استاد منصرف شدم و ديدم زياد مفيد نبود، غير از ايشان افرادى چون آقا شيخ محمد رضا مظفر صاحب منطق و اصول و نيز شهيد سيد محمد باقر صدر علاقه داشتند به مبانى فكرى و انديشههاى فلسفى مغرب زمين واقف شوند و گويا در اين زمينه يك نهضت فكرى آغاز شده بود. (31)
علامه جعفرى براى آگاهى از انديشههاى متفكران غربى با يكى از افراد خانواده مرحوم آية الله محمد حسين كاشف الغطاء كه فيزيك نظرى را خوانده بود، مراسلاتى داشت و چون آيات عظام خويى، سيد عبدالهادى شيرازى و شيخ كاظم شيرازى مىدانستند وى در فلسفه تقليد نمىكند و خود نظر مىدهد براى تدريس در اين رشته مشكلى نداشت ولى در مجموع تمايل طلاب به فلسفه اندك بود. همچنين ايشان در نجف مقايسهاى را بين فلسفه شرق و غرب آغاز كردو براى آن كه تفكرات غربىها را دقيق بداند گاهى به چندين ترجمه رجوع مىكرد، با مطالعه كتاب «ارتباط انسان و جهان» كه ماحصل تحقيقات علامه جعفرى در نجف مىباشد چنين استنباط مىشود كه وى به حدود دو هزار و پانصد جلد كتاب در فلسفههاى شرق و غرب مراجعه كرده است. ايشان مدت هجده ماه تمام ايام تحصيل درنجف به مطالعه اين آثار مشغول بود و نيمههاى شب پس از زيارت بارگاه مقدس حضرت على(ع) به مطالعه مىپرداخت. البته ضرورتى نمىديد كه تمام آن كتابها را از بدو تا ختم بخواند. بلكه تنها بخشهايى را كه مورد نياز بود از نظر مىگذرانيد . (32)
درخت تناور:
علامه محقق محمد تقى جعفرى پس از يازده سال اقامت در نجف و شركت درحوزههاى درسى آن ديار و بهرهمندى از معنويت بارگاه مطهر حضرت اميرمؤمنان(ع) در سال 1336 هـش (33) به ايران مراجعت نمود در واقع فصل آن فرا رسيده بود كه اين درخت تناور كه در باغ انديشه و معرفت نجف به شكوفايى و رشد رسيده بود به شاخه گسترى پرداخته و از محصولات و ثمرات آن شيفتگان انديشههاى ناب اسلامى استفاده كنند و مردمان در سايهاش روان خويش را تسكين دهند. پس از بازگشت به ايران، در قم به محضر حضرت آية الله العظمى حاج آقا حسين بروجردى ـ مرجع وقت شيعيان جهان ـ رسيد. بعد عازم مشهد مقدس گشت.
دوران اقامت استاد جعفرى در مشهد كوتاه بود چرا كه آب اين ديار براى سلامتيش زيان داشت؛ از اين جهت براى مهاجرت به تهران مصمم گرديد.
بر كرسى تدريس در تهران:
در ابتداى ورود به تهران، اين متفكر ژرف انديش در مدرسه مروى شروع به ترديس مكاسب و كفايه نمود. يك درس خارج حوزه نيز طبق متن عروة الوثقى مرحوم آية الله سيد محمد كاظم يزدى براى علاقهمندان مىگفت و نيز اسفار ملا صدرا و منظومه سبزوارى را تدريس مىنمود، همواره با اين تدريس، جلسات عمومى براى مردم داشت كه در آن بخشهايى از معارف اسلامى را تشريح مىنمود. پس از مدتى به اين نتيجه رسيد كه اين جلسات چندان ضرورتى ندارد و آنچه را افراد عادى تمايل داشتند بدانند ديگران هم توانستند مطرح كنند. از اين رو به فكر افتاد كه به تأليف، تحقيق و امور زيربنايى روى آورد. استاد مىگويد: در اوايل اقامت در تهران مرحوم آية الله شيخ محمد تقى آملى و آقا سيد احمد خوانسارى پيشنهاد كردند كه در مسجدى امام جماعت گردم و چون افراد متعددى براى اين برنامه بودند به آن بزرگواران گفتم اجازه دهيد حال طلبگى نجف را ادامه دهيم و شروع كردم به كار تحقيق و تأليف. برخى آمدند و گفتند جلساتى ترتيب دهيد، يكسال بعد ديدم فايده ندارد. يك بار درباره ربا صحبت كردم بعد ديدم برخى افراد در اين جلسه شركت مىكنند اما ربا هم مىخورند. گفتم پس بحث هاى ما چه تأثيرى دارد. اظهار داشتند از صحبت شما لذت مىبرند اما عمل كردن به آن معلوم نيست، من گفتم نمىخواهم اين روند را ادامه دهم و به درسها قناعت كردم. (34)
اقامت مجدد در نجف:
استاد جعفرى پس از حدود دو سال اقامت در تهران براى بار دوم به نجف اشرف بازگشت و در منزل شهيد آية الله سيد محمد باقر صدر ميهمان بود. دو ماه كه از اقامتش گذشت به اين فكر افتاد كه تا آخر عمر درجوار بارگاه نخستين امام بماند و از اين بوستان معنويت استفاده كند. وى گفته است: تا كسى درنجف نبوده باشد، مطلب را درك نمىكند. هنگام اذان صبح وقتى انسان چند لحظه وارد حرم حضرت امير مىگردد حالى پيدا مىكند. عظمتى در آن حرم وجود دارد كه اگر دو دقيقه آدم در آنجا بماند به همه عمرش مىارزد. آن بارگاه ملكوتى داراى معنويتى خاص است. براى همين تصميم گرفتم كه بطور دائم در نجف بمانم. يك روز خدمت آقا سيد عبدالهادى شيرازى رفتم. ديدم در بستر بيمارى قرار گرفته و از شدت درد و ناراحتى ناله مىكند. عرض كردم: آقا چيزى نيست ان شاء الله هر چه زودتر بهبود يافته و سلامتى خويش را به دست مىآوريد. ايشان با يك حالت خاص فرمود:
جان عزم رحيل كرد گفتم كه مرو
گفتا چه كنم خانه فرود مىآيد
با آن مرجع بزرگوار مشورت كردم كه خواهان اقامت در نجف هستم اگر صلاح مىدانيد بمانم . ايشان گفت: اگر در نجف بمانيد برايتان راهى وجود دارد و به مقصد خود مىرسى اما معادش را از من مپرس. فرداى آن روز حضرت آية الله خويى ما را به صرف نهار دعوت نمودند. قبل از خوردن غذا به ايشان گفتم: مىخواهم در نجف بمانم. وى نيز گفت: اگر اينجا سكونت اختيار كنيد، مسيرى برايتان وجود دارد اما آخرش را نمىدانم. از اين رو ديدم آن دو بزرگوار يك نظر را آن هم با يك عبارت مطرح كردند و نود درصد تصميم به بازگشت گرفتم در عين حال گفتم خوب است به كربلا روم تا در ضمن زيارت بارگاه حضرت امام حسين(ع) استخارهاى هم بكنم به اين ديار رفتم و هنگام اذان صبح به حرم حضرت ابا عبدالله(ع) مشرف شدم و مطلب را با آن حضرت در ميان نهادم و خواستم تا از خداوند بخواهند تكليف مرا در يك استخاره روشن كنند، چون تفألى به قرآن كريم زدم اين آيه آمد:
فلما أعتزلهم و ما يعبدون من دون الله وهبنا له إسحاق و يعقوب و كلا جعلنا نبيا و وهبنالهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق عليا (35)
«چون از آنها و آنچه جز خداى يكتا مىپرستيدند كناره گرفت اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم و همه را پيامبرى داديم و رحمت خويش را به آنان ارزانى داشتيم و سخن نيكو و آوازه بلند داديم.»
كه علامه جعفرى اين آيات را حاكى از لزوم هجرت و وعده توفيق و فتوح تلقى كرده، عزم بر عزيمت به ايران جزم مىدارد.
گويى تقدير الهى گوشه نشينى و عزلت گزينى را بر خديو خرد و عيار انديشه عصر حاضر روا ندانسته و حكم ازلى بر حضور گلاب گلستان حوزههاى شيعى بر سر بازار نياز جان تشنگان معرفت و دل شيفتگان حكمت تعلق گرفته بوده است.
در كار گلاب و گل حكم ازلى اين بود
كان شاهد بازارى وين پردهنشين باشد.
و چنين بود كه اين عالم صاحب نظر و متفكر كم نظير، محقق وارسته و انديشمند والاگهر و دانشور نكته سنج بر كرسى تدريس جلوس كند و طالبان حق و تشنگان انديشههاى ناب را از سرچشمه زلال شريعت و شريعه بىزوال خرد و آبشخور سلسبيل دانش و آگاهى جرعههايى از ايمان و باور بنوشاند. (36)
شاخه گسترى:
در مدرسه مروى علامه جعفرى مدت چهار سال فقه، اصول و حكمت تدريس نمود، سپس طلاب به منزل استاد مىآمدند و از محضر پرفيضش استفاده مىكردند، ايشان در اين خصوص مىگويد: تصميم گرفتم جهت عمق بخشيدن به فعاليتها، كارم را به منزل انتقال دهم از اين رو ديگر به مدرسه نرفتم و تدريس در آنجا ترك گرديد، از آن زمان برخى از دانشگاههاى كشور اصرار زيادى داشتند كه تدريس در اين مراكز را پذيرا باشم اما به جهت اين كه ترديد داشتم با جو آن روز مىتوانم تأثير دلخواه را بر روى اقشار دانشگاهى بگذارم يا نه. نپذيرفتم ولى جلسه مستمر و مكررى با بعضى از دانشمندان و همچنين برخى از اساتيد كه انسانهاى فاضل و دانشمندى بودند داشتم، دوستان دانشجو هم هر چند گاه يك بار با مشكلات زياد در يكى از دانشكدهها كنفرانس برگزار مىكردند كه من پيرامون موضوعات گوناگون در آن به بحث مىپرداختم و در طول اين سالها چند بار به كنفرانس خارجى دعوت شدم كه در آنجا حضور يافتم. مجموعه مقالات و سخنرانىهاى بين المللى استاد جعفرى تحت عنوان «پيام خرد» توسط انتشارات كرامت در تهران به سال 1377 ش چاپ شد.
يك بار هم خود به صورت آزاد مسافرتى به خارج از كشور داشتم و از برخى دانشگاهها و مراكز علمى و فرهنگى آنجا ديدار كردم، همچنين انديشمندان و متفكران زيادى از خارج به ايران آمدهاند كه با اين جانب مصاحبهها و مذاكراتى داشتهاند. (37) از آن زمان كه استاد به ايران رحل اقامت افكند هيچ گاه از تدريس، تحقيق و تأليف نايستاد و همواره مشغول پژوهشهاى علمى و كاوش در حكمت نظرى بوده و ايام بيكاريش در اين سالها منحصر به اوقات بيمارى يا مسافرتهاى كوتاه و ضرورى بوده است.
در خصوص فلسفه و علوم انسانى از ديدگاه متفكران جوامع خارجى اگر چه استاد جعفرى در نجف از طريق كتابهايى كه از مصر، ايران، تركيه و لبنان وارد نجف مىشد با علوم مغرب زمين آشنا شد ولى بعدها با شدت تلاش در اين مقوله ناگزير گرديد در تهران از آشنايان كامل به زبانها خارجى درباره ترجمهها استفاده كند، و چون برخى از ترجمهها قابل اعتماد نبود چارهاى جز رجوع به ترجمه مشخصى نداشت.
در عرصه فقاهت:
با وجود آن كه علامه محمد تقى جعفرى به طور وسيع و گسترده و به شيوهاى دقيق و عميق مسائل فلسفى و كلامى را مورد بحث و بررسى قرار داد و در اين مقوله به مسائل و مطالب تازهاى دست يافت و متوجه زوايايى خاص گرديد كه ديگران از آن غفلت داشتهاند و در واقع مىتوان او را صاحب نظر در حكمت نظرى دانست اما از پژوهش در مباحث فقهى غافل نبود.
استاد جعفرى اجازه اجتهاد خويش را در سنين جوانى از مراجع بزرگ و صاحب نام حوزه و از جمله درجه اجتهاد عالى را از محضر آيةالله خويى دريافت داشت و از همان ابتدا نيز در امر استفتا طرف مشورت بزرگانى چون حضرت آيةالله ميلانى و ديگر اعاظم حوزه بودهاند اما فروتنى و تواضع علمى ايشان سبب گرديد كه اكثر مردم از تفحص فقهى آن فقيه متفكر بىاطلاع باشند در حالى كه جلسلات فقهى بسيار تخصصى و سطح بالاى وى از جلسههاى فلسفى كمتر نبوده است و در سايه اين نشستهاى علمى بسيارى از چهرههاى صاحب نام فقهى معاصر از ديدگاههاى علامه جعفرى بهره بردهاند. (38)
در واقع هر چند اين حكيم نامدار غالبا به فلسفه و علوم انسانى پرداختهو آثارى را كه خود بر جاى نهاده اكثرا در چنين زمينههايى است ولى اهميت فقه هيج وقت از نظرش دور نبوده است و پس از پايان تحصيلات در حوزه نجف و نيل به مقام اجتهاد احساس نمود كه خلأ فكرى جامعه در زمينه علوم انسانى است، لذا به تحقيق پيرامون موضوعاتى پرداخت كه هم ضرورت داشت و نيز ديگران به آن توجه نداشتند، با اين همه در زمينه برخى مسائل فقهى تحقيقاتى عالى نموده و در مباحثى كه مطرح كرده استقلال فكرى خود را حفظ نموده است. در اولين اثر فقهى وى كه با الهام از افاضات علمى استادش سيد عبدالهادى شيرازى به نگارش درآورده و در باب رضاع (شيرخوارگى) مىباشد اين دقت نظر و نوجويى او را مىتوان مشاهده نمود.
ملاحظاتى در مبانى احكام:
يكى از مباحث مهمى كه استاد علامه جعفرى بدان توجه داشت، موضوع تقسيم آيات و روايات به احكامى (فقهى) و اخلاقى است، متأسفانه اين وضع با هنجارى كه شايسته آن بوده انجام نپذيرفته است، بدين معنا بسيارى از آيات و اخبارى كه بايد در جرگه مسائل فقهى قرار داده شود به دسته اخلاقى سوق داده شده است. وى در اين باره نگرانى داشت و با تأثر شديد از آن سخن مىگفت و در اين خصوص اظهار مىدارد: خدا مىداند ما چقدر روايات زيادى داريم كه مىتواند مبانى احكام فقهى قرار گيرد اما با كمال تأسف با بردن آنها به باب اخلاق فقه را از آنها محروم كردند، در اينها بايد تجديد نظر شود و از آنها استفاده گردد با اين كار مىتوانيم صاحب نظران جديد و نوآورى در فقه داشته باشيم. البته نوآورى در اين رشته از علوم اسلامى بدان معنا نمىباشد كه خارج از ادله اربعه صحبت شود. (39)
در بحث از اجتهاد به شناخت موضوع توجه وافرى دارد، چه كه اگر فقيه موضوع را درست نشناسد فتوا و حكمش با واقعيت تطبيق نمىكند و اساسا برخى موضوعات ابعاد گوناگونى دارند كه فقيه بايد به جنبههاى متعددش توجه داشته باشد، البته لازم نيست كه خودش به شناخت دقيق و همه جانبه موضوع مبادرت ورزد بلكه بايد توسط كارشناسان و متخصصان عادل و موثق موضوع حكم را بشناسد و سپس فتوا دهد. (40)
به تخصصى شدن فقه اعتقاد راسخ داشت و در نجف خدمت مرحوم آية الله سيد عبدالهادى شيرازى كه فقيه و مرجع روشنى بود اين موضوع را مطرح كرد و ايشان در جوابش فرمود: درست است بايد دنبال مطلب را گرفت و تعقيب كرد، علامه جعفرى مىگويد: من خدمت ايشان عرض كردم امر داير است بين اين كه شخصى درتمام ابواب فقه مجتهد شود اما در اين اجتهاد تنها به روايتهاى دم دستى اكتفا كند و يا اينكه در ابواب خاصى متخصص شود و چيزى را در آن باب فرو نگذارد، كدام يك از اين دو اقرب به واقع است، وى فرمود: مسلم دومى.
علامه جعفرى تخصص در دو مورد از علوم اسلامى را قابل عمل مىداند يكى علوم مقدمات كه تخصص در هر يك از مباحث آن موجب عمق، گسترش اطلاعات و تحقيقات طلاب محترم درباره اين علوم مىشود و بسيار مفيد خواهد بود و تخصص در علوم اصلى كه مزاياى آن روشن است. (41)
به نظر ايشان فقهاى هر عصرى بايد به پاسخگويى نيازهاى زمان خود توجه داشته باشند تا فقه هم بتواند از عهده نيازهاى مربوط به افعال مكلفين برآيد و نيز از رشد و پويايى برخوردار گردد.
اگر فقيهان گذشته به برخى ابواب فقهى توجه نداشتهاند بدان جهت بوده كه براى رفع نيازمندىهاى جامعه به آنان رجوع نمىشده است.
همچنين اين حكيم والا مقام عقيده داشت اگر در علم اصول ابتكارات افزونترى نسبت به فقه وجود دارد به اين علت است كه اولا فقه جهت وجود موانع در طول تاريخ مرجع تمام مشكلات اجتماعى نبوده است و ثانيا علم اصول به تدريج از حالت مقدمهاى براى فقه خارج شده وبه صورت علمى مستقل درآمده است و اگر اين دانش را مىخواهيم به عنوان مقدمهاى براى فقه در نظر بگيريم نبايد عمر يك طلبه را بيش از مقدار نياز صرف تحصيل آن كنيم.
در زمينه قلت ابتكارات و فاصله آن با نيازمندىها مىگويد نبايد از اين واقعيت غفلت كرد كه مقدار زيادى از عمر گذشتگان ما در انتقاد از آراء اسلاف صرف شده است ما بايد به جاى پرداختن افراطى به نظرات ديگران به منابع دست اول روى آوريم و در آنها تحقيق كنيم ديدن اقوال بزرگانى چون صاحب جواهر يا صاحب شرايع لازم است اما اين كار نبايد ما را از پرداختن به اصل منبع باز دارد چنانكه مرحوم آية الله بروجردى در علم رجال به اصل منابع پرداخت. (42)
پىنوشتها:
(1)محل سكونت نياكان علامه جعفرى اسباران مىباشد و خودشان وقتى در سال 1372 ش در مسجد شيخ عماد اهر سخنرانى كرد، گفت: پدر بزرگم حاج محمد تقى از اهالى روستاى سيقاى جزء دهستان ديزمار باخترى از توابع بخش ورزقان ارسباران مىباشد. (يكصد تن از ستارگان درخشان آسمان علم و فقاهت اهر و ارسباران، حسين دوستى، ص 215.)
(2)در مقدمه كتاب اخلاق و مذهب نوشته محمد تقى جعفرى، توس انتشارات تشيع، تاريخ تولد ايشان 1302 هـ ش نوشته شده و نيز در مجله كلام اسلامى شماره 28، اين تاريخ 1303 هـ ش ذكر شده كه صحت ندارد. همچنين در كتاب تاريخ حكما و عرفا متأخرين صدر المتألهين، زمان تولد وى 1302 هـ ش قيد شده است.
(3)تكاپوگر انديشهها، عبدالله نصرى، ص .3
(4)همان، ص 3
(5)ميراث ماندگار، ج 1، ص 99
(6)آفاق مرزبانى، ص 25 ـ .26
(7)مقدمه كتاب فلسفه و هدف زندگى به قلم سيد كاظم صدر السادات.
(8)مجله حوزه شماره 19 ص .19
(9)مجله حوزه شماره 19 ص .19
(10)آفاق مرزبانى، ص .28
(11)آفاق مرزبانى، ص 42 ـ 43 ميراث ماندگار، ج اول ص .100
(12)در مجله آينه پژوهش، شماره 53 ص 131 آمده است: علامه جعفرى به دليل درگذشت پدر به تبريز بازگشت كه با قرائن و منابع ديگر مطابقت ندارد.
(13)ميرات ماندگار، ج اول ص .100
(14)ميراث ماندگار، ج اول، ص .100
(15)در مجله آيين پژوهش، شماره 53، ص 131، سال ورود علامه جعفرى به نجف 1361 هـش ذكر شده است.
(16)تكاپوگر انديشهها ص .4
(17)مجله حوزه، همان مأخذ، ص .20
(18)زندگانى و شخصيت شيخ انصارى، ص .454
(19)مجله حوزه، شماره 19، ص .20
(20)مجله حوزه، شماره 19، ص .20
(21)مجله حوزه، شماره 19، ص .19
(22)همان، ص .20
(23)ميراث ماندگار، ج 1، ص .103
(24)ناگفتههايى از حيات علمى علامه محمد تقى جعفرى در گفتگو با عليرضا جعفرى (فرزند ايشان) ويژهنامه روزنامه رسالت، هشتم دى ماه .1377
(25)ميراث ماندگار، ج 1، ص .101
(26)فورغ دانايى (ويژه نامه روزنامه رسالت) ص .10
(27)فروغ دانايى (ويژه نامه رسالت به مناسبت اربعين ارتحال علامه جعفرى) ص .10
(28)آفاق مرزبانى، ص .32
(29)شريعه خرد، ص .40
(30)آفاق مرزبانى، ص 36، تكاپوگر انديشهها، ص .5
(31)ميراث ماندگار، ج 1، ص 101 ـ .104
(32)آفاق مرزبانى،ص .38
(33)على اكبر رشاد در مقاله خديو خرد كه در ديباچه كتاب شريعه خرد چاپ شده اين زمان را ذكر كرده ولى عبدالله نصرى در سال 1337 هـش را آورده و در آينه پژوهش ش 53، ص 131، سال 1372 هـق آمده است.
(34)ميراث ماندگار، ج 1، ص 103؛ مجله حوزه، شماره 19، ص .28
(35)سوره مريم، آيات 49 و .50
(36)خديو خرد (ديباچه كتاب شريعه خرد) على اكبر رشاد، ص هـ.
(37)مجله حوزه، شماره 19، ص 28 ـ .29
(38)شريعه خرد، ص .435
(39)مجله حوزه، سال چهارم، شماره دوم، (خرداد ـ تير 1366)، ص .36
(40)تكاپوگر انديشهها، ص 75 ـ .74
(41)مجله حوزه، شماره 19، ص 37 ـ .38
(42)مجله حوزه، شماره 20، ص .36
غواص اقيانوس انديشه ص 16
نگارش شرح نهج البلاغه
استاد جعفرى در امتداد مطالعات خود به اين حقيقت پىبرد كه نهج البلاغه به روابط چهارگانه انسان پرداخته است و با حالات و اشرافى كه اميرمؤمنان عليهالسلام داشته از اين مباحث سخن به ميان آورده است، او همواره اين موضوع را مد نظر داشت ولى بر اثر اشتغالات علمى، پژوهش در نهج البلاغه را به تأخير مىانداخت تا اين كه روزى يكى از دوستانش در رؤيايى صادق، علامه امينى ـ صاحب كتاب الغدير ـ را مىبيند كه آن شخصيت در جايى نشسته و از وى مىپرسد: آيا جعفرى را مىشناسى؟ او پاسخ مىدهد: آرى، مرحوم امينى مىگويد: نامهاى به شما مىدهم تا تحويلش دهيد، آن فرد از علامه امينى سؤال مىكند: آيا اجازه دارم كه پاكت را باز كنم و از محتويات نامه با خبر شوم. صاحب الغدير مىگويد: اشكالى ندارد. دوست استاد جعفرى اظهار داشته است: چون نامه را گشودم و مشغول خواندن آن شدم مشاهده كردم كه نامه خيلى ملكوتى است، الفاظ به كلماتى كه ما در مكاتبات به كار مىبريم شباهت داشت ولى فروغى خاص در آنها ديده مىشد، آن دوست علامه جعفرى مىافزايد: با خواندن نامه در عالم رؤيا منقلب شدم بعد علامه امينى مرا خطاب قرار داد و گفت: به محمد تقى جعفرى سلام برسانيد و بگوييد ما كه به عالم برزخ آمدهايم ديگر نمىتوانيم كارى بكنيم، ولى آقاى جعفرى كه در آن دنياست مىتواند شرح نهج البلاغه را شروع كند و به تأخير نيندازد .
از آن زمان استاد جعفرى بطور جدى مشغول نگارش شرح مذكور گشت و انگيزه اصليش اين بود كه در هر موردى كه اميرمؤمنان عليهالسلام در مسايل مربوط به جهان بينى و انسان شناسى و امور اجتماعى وارد شده عبارات در سطح بسيار عالى است و با توجه به اين كه گوينده كلمات در نهايت اخلاص سخن گفته بايد به اين كتاب مراجعه كنيم. در حقيقت نسبت نهج البلاغه با كتابهايى كه افراد بشر درباره انسان نوشتهاند نسبت معقول به محسوس است چنانكه خود حضرت به فرمايش خاتم رسل در ميان مردم چون معقول در ميان محسوس بود. (1)
در جاى ديگر مىگويد: از زحمات همه شارحين نهج البلاغه بايد قدردانى كرد، هر يك در جهتى كوشيدهاند و تمام جهات لازم و مفيد است. آنچه من دوست داشته و مايلم در اين شرح پىگيرى كنم مشروح و تطبيقى بحث كردن است، بر اين باورم كه هر جا مطلب نياز به شرح و بحث دارد به قدر امكان و توانم بحث نمايم و يك حالت تطبيقى با مسالك و معارف ديگر به ويژه نظرات غربى داشته باشم تا با روشن شدن معارف نهج البلاغه اين خام انديشى را بزدايم كه بعضى خيال مىكنند به موازات پيشرفتهاى صنعتى، غرب در معارف نيز بر ما برترى دارد. البته نمىخواهم قدر و منزلت معارف انسانى ديگران را پايين آورم.
در اين مقايسه تا جايى كه روح مقدس اميرالمومنين عليهالسلام يارى دهد در حدود مقدورات مىخواهم ذخاير گرانبهاى ما در معارف و علوم انسانى نمايان شود تا فكر استفاده و چگونگى بهرهبردارى از آن برايمان مشخص گردد. (2) و چون در خصوص شرح نهج البلاغه از او مىپرسند چنين پاسخ مىدهد: در نهج البلاغه احساس مىكنم با شخصى طرف هستم كه رابطه مستقمى با خدا دارد. ـ ولى الله اعظم على ابن ابىطالب عليهالسلام ـ و اعتقاد ما مبتنى بر دلايل قانع كنندهاى است و آن اين كه على عليهالسلام با يك فرد قابل مقايسه نمىباشد، بشر عادى اشتباهاتى دارد، ملاى رومى حتى گاهى از شدت هيجان تشبيهات ركيكى آورده است كه حالت استهجان دارد و نمىبايست يك مربى اين كار را بكند. اشتباهات ديگرى هم دارد ولى در نهج البلاغه با كتابى روبرو هستيم كه فوق كلام مخلوق و دون كلام خالق است، لذا كوشش و نيايش ما به خدا اين بود كه پروردگارا خطا نكنيم، اين ولى اعظم توست به ما محبت فرما كه همت پيدا كنيم و از خودمان شرمنده نشويم و بتوانيم به توضيح و تفسير جملات على عليهالسلام دست بزنيم.
من خيلى كوچكترم و واقعا هيچ گونه لياقتى در خود نمىبينم كه اظهار نظر كنم در كلمات چه كسى دارم كار مىكنم. همين مقدار كه اطلاعات محدودى را براى توضيح و ذهن خوانندگان مىآورم تا بتوانند در حدودى با اين كلام آشنا شوند. واقعا مقاصد حقيقى اميرالمؤمنين عليهالسلام را خود و خدايش مىداند و حتى كلماتى كه فرمودهاند شايد درست بازگو كننده اين نباشد كه ما بين خود و پروردگارش چه مىگذشته و چه مفاهيمى را مطرح مىكرده است، كلمات هم بايد خودش تنزل بكند تا بيانگر روحيه اميرالمؤمنين عليهالسلام باشد چه رسد كه ما بياييم آن را تفسير كنيم. (3)
معرفى اجمالى شرح نهج البلاغه:
علامه جعفرى در مجلد اول «ترجمه و تفسير نهج البلاغه» مقدماتى در خصوص اين كتاب و شخصيتى كه آن را پديد آورده است، مطرح كرده و از جلد دوم تفسير خطبهها آغاز مىگردد و در هر جلدى چند خطبه ترجمه و شرح مىگردد، ابتدا متن خطبه را آورده، سپس آن را ترجمه نموده و سرانجام هر يك از اجزاى خطبه را شرح داده است.
هر كدام شارحين نهج البلاغه روش مخصوص خود داشتهاند و بر جنبههايى از اين اثر ثمين تأكيد كردهاند، ايشان به مناسبت هر موضوع آن را مورد بررسى قرار داده و به عنوان نمونه در جايى اگر لازم بوده از اسناد و مدارك خطبه صحبت شده و در مواقعى طرح مسائل تاريخى را مورد توجه قرار داده و در مواردى هم كه خطبه مشتمل بر مباحث كلامى و فلسفى بوده به تشريح اين قبيل مفاهيم پرداخته است.
اما آنچه بر اين تفسير حاكميت دارد و در واقع روح آن را نشان مىدهد اين است كه استاد جعفرى از زاويه انسان شناسى به نهج البلاغه نگريسته است، زيرا به عقيده وى موضوع انسان در اثر ياد شده خيلى اوج مىگيرد و بايد به بررسى اين موضوع پرداخت كه انسانهاى مزبور به حضرت على عليهالسلام چه داده بودند كه تا اين حد به آنها پرداخته است و از آنها چه ديده است، اين افراد به جز معدودى بقيه او را آزرده ساختهاند، اما على عليهالسلام از اوج به انسان مىنگرد، چه در قلمرو آن چنانكه هست و چه در قلمرويى كه بايد باشد و در اين دو عرصه حرف آخر را مىگويد.
از نكاتى كه اين نهج البلاغه پروژه معاصر بر آن تأكيد دارد اين است كه در موارد گوناگون آيات قرآنى را مطرح مىكند و مىخواهد خاطر نشان سازد كه مبناى سخنان نخستين امام و جانشين واپسين فرستاده الهى، آيات قرآنى و كلام وحى است. به بيان ديگر بنا دارد ارتباط نهج البلاغه را با قرآن مشخص كند و در برخى موارد خواننده احساس مىكند كه بيانات حضرت على عليهالسلام تفسير آيهاى از قرآن مىباشد. همچنين در تفسير مذكور نگارنده آن به كارهاى موضوعى هم توجه داشته و مطالبى را كه با مفهومى خاص ارتباط دارد از جاهاى مختلف نهج البلاغه استخراج و جمع نموده و يكباره بررسى كرده است. براى مثال «علل سقوط تمدنها» در يكى از مجلدات به تفصيل آمده است. يا مباحث انسان شناسى ذيل برخى خطبهها تدوين شدهاند . همچنين هر جا كه استاد جعفرى ديده است موضوعى بسيار اهميت دارد و امكان دارد كسى اين مجلدات را در اختيار نداشته باشد آن را بطور جداگانه انتشار داده است. آثارى چون «رساله شناخت» كه قريب ششصد صفحه مىباشد و نيز كتاب «حيات معقول» و رساله «انسان در مسير تصعيد حيات تكاملى» (4) چنين وضعى را دارند. با اين كار استاد علاوه بر تأمين احتياج مزبور، خواسته است تا اهميت موضوعات مورد بحث نهج البلاغه را بيان كند. در واقع اين موضوعات نخست در تفسير نهج البلاغه آمدهاند و سپس به صورت مستقل چاپ شدهاند. (5)
به عقيده اين متفكر والامقام نهج البلاغه اثر شخصيت بىنظيرى است كه با همه ابعاد و مشخصات انسان آشنايى داشته و از قلهاى مرتفع به اين مخلوق نگريسته است. علامه جعفرى به چهار دليل دقيقترين و كاملترين نوع انسانشناسى را منحصر به نهج البلاغه مىداند :
1ـ رابطهاى كه حضرت على عليهالسلام با خود داشته هيچ فردى جز معصومين تا كنون با خود نداشتهاند.
2ـ حوادث گوناگونى كه در طول حيات آن امام به سراغش آمده به گونهاى بود كه گويى جهان هستى و تاريخ بشرى نمونه همه حقايق و رويدادهايى را كه در نهاد و صور آن دو قلمرو بوده و خواهد بود، براى او نشان داده است.
3ـ تصفيه و تزكيه درونى على عليهالسلام سبب شد تا او به برترين راه در شناسايى انسان نايل گردد.
4ـ آن حضرت احاطهاى دقيق بر قرآن كريم يعنى مهمترين كتاب انسانشناسى داشت. (6)
اواخر عمر و كار ناتمام
آن انديشمند والاگهر در اواخر عمر مشغول نگارش جلد بيستو هشتم ترجمه و شرح نهج البلاغه بود و آرزويى خاص داشت كه بتواند كار اين تفسير را به پايان برساند، چنانكه در هنگام معالجه و مبارزه با بيمارى سرطان كه به سراغش آمده بود مىگفت: قرار شده پس از بازگشت به تهران، دوستان اتاقى در شميرانات كه هواى بهترى دارد اجاره كنند تا بروم و در آنجا كه هواى مناسبترى دارد اين كارها را به جايى برسانم، آقا، اين نهج البلاغه عجب دريايى است، از نوجوانى و جوانى با اين كتاب انس داشتهام. (7)
اما گويا تفسير ايشان بر نهج البلاغه تا خطبه 185 (متجاوز از حدود يك سوم نهج البلاغه) بيشتر ادامه نيافت و نا تمام ماند، البته در سالهاى پايانى حيات دنيوى موفق گرديد اين كتاب گران سنگ را بطور كامل ترجمه كند. (8)
پىنوشتها:
(1)آفاق مرزبانى، ص 53 ـ .54
(2)مجله حوزه، شماره 19، ص .31
(3)ميراث ماندگار، ج 1 ص .111
(4)استاد جعفرى اين كتاب را به هنگام شرح و تفسير خطبه 83 نهج البلاغه به نگارش درآورده است.
(5)آفاق مرزبانى، ص 55 ـ .57
(6)نك: شناخت انسان در مسير تصعيد حيات تكاملى، محمد تقى جعفرى، ص .4
(7)نشريه آتيه شماره 192 سوم آذر سال 1377 هـ ش.
(8)ويژه نامه روزنامه رسالت، ص .10
غواص اقيانوس انديشه ص 157