دوشنبه, 3 دی , 1403 برابر با Monday, 23 December , 2024
جستجو

بهمن 2, 1391 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

کفشها را هم خودت نگه دار

خواجه ای به زیارت دوستی رفت و غلام را برای برداشتن کفش به همراه برد. میزبان خربزه شیرین و شاداب پیش آورد. مهمان حدیثی (به

قبر ثروتمند و فقير

در گلستان آمده است: ثروتمند زاده‌اي را ديدم كه بر سر قبر پدر نشسته است و با بچه فقيري به بحث و مناظره پرداخته است

همان کنم که با اهل آن دیه کردم

درویشی به دهی رسید. جمعی کدخدایان را دید که آن جا نشسته، گفت: مرا چیزی بدهید و گرنه بخدا با این ده همان کنم که

اگر نماز ندارم گیوه دارم

رندی با گیوه نماز می گزارد. دزدی در کمین بود می خواست گیوه او را برباید. چون سلام داد گفت: ای مرد! با گیوه نماز

هرچه می گوید عمل می کند

مردی شخصی را به خانه خویش خواند و گفت: تا نان و نمکی با هم بخوریم. مرد گمان کرد که آن کنایه از غذایی لذیذ

بی کفن به خاک بسپار

درویشی بی سر و پا خواجه ای را گفت: اگر من بر در سرای تو بمیرم با من چه می کنی؟ گفت: تو را کفن

زمان وقوع جنگ میان مردم

سلطان محمود از طلخک پرسید که جنگ میان مردمان چگونه اتفاق می افتد؟ طلخک گفت: نبینی و نخوری. گفت: ای مردک! چه نجاستی (گهی) است

گناه دزد

استر طلخک را دزدیدند. یکی می گفت: گناه تو است که در نگهبانی آن کوتاهی کردی. دیگری می گفت: گناه مهتر (نگهبان اسب) است که

بزرگ زادگان و درویش زادگان

زن طلخک فرزندی زایید. سلطان محمود از او پرسید که چه زاده است؟ گفت: مگر از فقیران چه زاید جز پسر یا دختر؟ گفت: مگر