طبیب شرمنده
طبیبی را دیدند که هرگاه به گورستان می رسید ردای خویش را بر سر می کشید. سبب این کار را از او پرسیدند گفت: از
طبیبی را دیدند که هرگاه به گورستان می رسید ردای خویش را بر سر می کشید. سبب این کار را از او پرسیدند گفت: از
در روزگار دیوژن، نقاشی، حرفه خویش را رها کرد و به پزشکی پرداخت. دیوجانس به او گفت: آفرین بر تو! چون دیدی که خطا در
شخصی نزد طبیب رفت و گفت: که شکم من به غایت درد می کند و بی طاقتم. آن را علاجی کن. گفت: امروز چه خورده
گويند سر سعدي شيرازی، طاس و بدون مو بود.روزي او با يكي از دانشمندان زمان خود سرگرم بحث بود. آن دانشمند كه خود را در
پادشاهی شیفته کبوتر بازی بود. وقتی با یکی از خدمتگذاران خویش در یکی از روستاها مسابقه گذاشت. پادشاه به وزیر خویش نوشت تا گزارش دهد
پادشاهی شیفته کبوتر بازی بود. وقتی با یکی از خدمتگذاران خویش در یکی از روستاها مسابقه گذاشت. پادشاه به وزیر خویش نوشت تا گزارش دهد
روزی حکیم انوری در بازار بلخ می گذشت. هنگامه ای دید. پیش رفت و سری در میان کرد. مردی دید که ایستاده و قصاید انوری
یکی از بزرگان عرب که مشهور به قباحت و جه و کراهت منظر بود. زنی داشته به غایت صاحب جمال و حمیده خصال. روزی زن
یکی از افاضل و بزرگان عرب، زن فصیحه و بلیغه ای داشت. روزی بر سبیل طیبت (شوخی) در مذمت و نکوهش زنان این بیت را