دکتر محمد الله اکبری
چکیده
محمدبن ابی حذیفه، در حبشه و هنگام هجرت والدینش به این سرزمین بهدنیا آمد. او گرچه پس از شهادت پدرش در خانه عثمان رشد و پروش یافت، از مخالفان و معترضان خلیفه سوم بود. وی در “ذاتالصواری” شرکت داشت و ضمن جهاد، مردم را علیه عثمان میشوراند.
ابن ابی حذیفه در ماجرای قتل عثمان، علیه کارگزار خلیفه در مصر خروج کرد و شهر را به تصرف خود درآورد؛ ولی امام علی(ع) او را از حکومت مصر عزل فرمود. او پسردایی معاویةبن ابیسفیان بود، ولی به سبب، گرایشهای علویاش مغضوب معاویه قرار گرفت و سرانجام بهدست او کشته شد.
واژگان کلیدی
محمدبن ابی حذیفه، تاریخ اسلام، رجال، مصر.
مقدمه
در جریان شورش علیه عثمان و قتل خلیفه سوم، اسامی متعددی ذکر شده است که در قیام مردم بر ضد حکومت و تحریک و تحریض آنان علیه خلیفه، نقش داشته و تأثیرگذار بودهاند. محمدبن ابیحذیفه یکی از این شخصیتهاست که نقش بهسزایی در شکلگیری جنبش معترضانه مردمی در برابر خلافت داشت. این تحقیق بر آن است تا با گردآوری گزارههای تاریخی و رجالی درباره شخصیت و زندگانی وی تصویری نسبتاً آشکار از زندگانی و شخصیت او ارائه دهد تا بتوان در دخیل بودن یا دخیل نبودن او در قتل عثمانبنعفان به قضاوت نشست و گوشههایی از شخصیت و حیات او را واکاوید. بدین منظور، در ابتدا با بررسی نسب او میآغازد و سپس گزارههای تاریخی و رجالی مربوط به زندگانی او را ذکر میکند.
1. نسب محمدبن ابيحذيفه
او فرزند ابوحذيفةبنتبةبنربيعةبنعبدشمسبنعبدمنافبنقصي است.[1]ابوحذيفه دايي معاويه بود[2]و به نامهاي مهشم،[3]هشيم،[4]حسل،[5]هاشم[6]و قيس[7]خوانده شده است. وی پيش از آغاز دعوت پيامبر(ص) در دارالارقم، مسلمان شد و در هردو هجرت مسلمانان به حبشه حضور داشت. او از نخستين مسلماناني بود كه در سال پنجم بعثت به حبشه هجرت كرد؛ سپس هنگامي كه شايعه اسلام آوردن مکّیان به حبشه رسيد، به مكه بازگشت و وقتی کذب خبر را دریافت بار دیگر به حبشه مهاجرت کرد.[8]
او سالم- معروف به سالم مولاي ابيحذيفه – را به فرزندخواندگي پذيرفت و برادرزاده خويش يعني دختر وليد بن عتبه را به عقدش درآورد، در حالي كه سالم، آزادشده يكي از زنان انصار بود.[9]
ابوحذیفه یکی از هفده تن قریشی باسوادی بود که مقارن با بعثت پیامبر(ص) توانایی خواندن و نوشتن داشتند.[10] او از پيشگامان در اسلام بود؛ دوبار هجرت كرد؛ به دو قبله- بيت المقدس و كعبه- نماز گزارد[11]و پس از هجرت به مدینه، در خانه عبادبنبشيربنقيس منزل كرد. پيامبر خدا(ص) هنگامی که ميان مهاجرين و انصار پيوند اخوت میبست، ابوحذيفه را براي عبادبن بشير برگزيدند.[12] ابوحذیفه در غزوه بدر در ركاب پيامبر(ص) بود[13] و با پدر خويش كه در سپاه كفار بود جنگيد؛ در غزوات احد و خندق نيز دوشادوش پیامبر(ص) حضور داشت و سرانجام در نبرد يمامه به سال دوازدهم هجري درحالي كه بين 53 تا 56 سال داشت، شهيد شد.[14]
ابوحذيفه دو فرزند به نامهاي محمد و عاصم داشت که مادر محمد، سهله دختر سهيلبنعمرو و مادر عاصم، آمنه دختر عمروبنحرببناميه بود.[15] نام كامل اممحمد، سهله دختر سهيلبنعمروبنعبدشمسبنعبدودبننصربنمالكبنحسلبنعامربنلؤي است. او در همان آغازين روزهاي ظهور اسلام در مكه ايمان آورد؛ همراه با همسرش – ابوحذيفه- به حبشه هجرت كرد و محمد بن ابيحذيفه را در دوران هجرت حبشه بهدنيا آورد.[16]سهله بعد از شهادت ابوحذيفه، با عبداللهبناسودبنعمرو از بنيمالكبنحسل ازدواج كرد و سليطبنعبدالله را برايش آورد. سپس با شماخبنسعيدبنقانفبناوقصبنمرهبنهلالبنفالجبنذكوانبنثعلبه بنبهثهبنسليمبنمنصور ازدواج كرد و برايش عامربنشماخ را به دنيا آورد. پس از او با عبدالرحمانبنعوفبن حارثبنزهره ازدواج كرد و سالم را برايش آورد.[17]تاریخ وفات سهله مشخص نیست، اما براساس شواهد، وی تا دوران حکومت عمربنخطاب زنده بوده است.
2. زندگانی محمدبنابیحذیفه
پس از بررسی اجمالی نسب او، این قسمت از نوشتار به بررسی زندگانی وی براساس دادههای تاریخی و رجالی میپردازد.
1.2. منابع تاریخی
محمد پس از شهادت پدرش در نبرد یمامه، بنابر وصیت پدر تحت سرپرستی عثمان بن عفان قرار گرفت. عثمان او را تحت کفالت گرفت، در منزل خود جای داد و تربیت نمود؛[18]ولی همو بعدها یکی از شورشیان و معترضان علیه عثمان شد. برخی عصیان او را ناشی از قدرتطلبی وی و عدم اعطای قدرت از سوی عثمان می دانند. نقل می کنند: هنگامی که عثمان به قدرت رسید، محمد از او خواست تا حکمرانی و مسئولیتی حکومتی به وی ببخشد، اما عثمان نپذیرفت و در پاسخ گفت: «هرگاه اهلش شدی به تو می بخشم.» وی از عثمان ناخشنود گشت و تقاضا نمود که حداقل وی را برای شرکت در جنگها اعزام کند. عثمان با این درخواست موافقت کرد.[19] او پس از این ماجرا، همراه محمدبنابیبکر در نبرد “ذاتالصواری” شرکت کرد و در این سفر، به عیبگویی عثمان پرداخت. ابنابیسرح که شاهد اعتراضات و عیبگوییهای او بود، دیدهها و شنیدههای خود را به عثمان گزارش داد و آن را زیر سر محمدبنابیبکر دانست. عثمان از رفتار محمدبنابیحذیفه اظهار شگفتی کرد و گفت: «از او تعجب میکنم که کفالتش را برعهده گرفتم و از کودکی تربیتش کردم، حالا مردم را علیه من فرامیخواند!»[20]
حرملةبنعبدالعزیز از پدر خویش نقل میکند: محمدبنابیحذیفه خطبه میخواند و سخنرانی می کرد و بیش از دیگران قرآن میخواند. عتبةبنعامر که در آنجا حاضر بود گفت: «خدا و رسولش راست گفتهاند؛ شنیدم که رسول خدا(ص) میفرماید: قرآن را قومی میخوانند که از حلق آنان بالاتر نمیرود و از دین برمیگردند همچنانکه تیر از کمان رها میگردد.» ابنابیحذیفه در پاسخ او را تکذیب کرد.[21] از این گزارش برداشت میشود که ابنابیحذیفه در سخنرانی و خطابه، توانایی داشته و با قرآن مأنوس بوده است. از سویی، عتبةبنعامر نیز با او خصومت داشته که سخنان وی علیه عثمان را خروج از دین قلمداد کرده و وی را به خروج از دین متهم ساخته است.
محمدبنابیبکر و محمدبنابیحذیفه هردو در مصر بودند و مردم را علیه عثمان میشوراندند. ابن ابی بکر به مدینه آمد و ابن ابی حذیفه در مصر ماند. هنگامی که مصریها برای شورش علیه عثمان خروج کردند، ابنابیحذیفه و عبدالرحمانبنعدیس با پانصد نفر در ماه رجب، از مصر خارج شدند. آنها هنگام خروج، چنین وانمود کردند که برای عمره میروند.[22]یاقوت حموی، از مکانی به نام “دُقاتش” در اطراف مصر یاد می کند که معاویةبنحدیج- عامل عثمان- با شورشیان مصری همراه محمدبنابی حذیفه در آنجا درگیر شد.[23]
لیثبنسعد میگوید: «سختگیرترین مردم بر عثمان “محمدون” بودند: محمدبنابیبکر، محمدبنابیحذیفه و محمدبنعمرو بن حزم.»[24]عثمان وقتی خبر اقدامات محمدبنابیحذیفه را شنید گفت: «آیا از کار محمدبنابیحذیفه شگفتزده نمیشوید؟! به خاطر پیوند خویشاوندی که داشتم، پیش خودم بردم و خبر میگرفتم از شب و مینگریستم که آیا گرسنه است یا سیر و حالا او در خلع من از حکومت و ریختن خونم تلاش می کند».[25]
محمدبنابیحذیفه از جمله کسانی بود که با محمدبنابیبکر، کنانةبنبشرتجیبی و عبدالرحمنبنعدیسبلوی، فرمان عثمان به عامل مصر مبنی بر قتل معترضان را در بازجویی از قاصدش پیدا کردند و به مدینه بازگشتند.[26]در این هنگام، محمدبنابی حذیفه با چهارصد نفر از اهالی مصر به سوی مدینه روی آورد و به دیگر معترضان که از کوفه آمده بودند، پیوست و بهطور شبانهروزی خانه عثمان را محاصره کردند.[27] او از جمله کسانی بود که همدوش با محمدبنابیبکر، ابنحزم، کنانةبنبشر تجیبی، عمروبنحمقخزاعی، عبدالرحمانبنعدیسبلوی و سودانبنحمران قتل عثمان را خواستار بودند.[28]حتی نقل میکنند که ابنابیحذیفه، نامههایی از زبان زنان پیامبر(ص) برای انگیختن احساسات مردم علیه عثمان مینگاشت و مردی را همراه با آن نامهها میفرستاد. آن مرد پس از مدتی به شکل و ظاهر یک مسافر میآمد. سپس ابنابیحذیفه نامه او را میگرفت، برای مردم می خواند و بدین طریق مردم را بر عثمان میشوراند.[29]
کارگزار عثمان در مصر، عبداللهبنسعدابیسرح بود.[30] او هنگامی که برای یاری عثمان به سوی مدینه آمد، سائببنهشامبنعمرو عامری را جانشین خود ساخت، ولی محمدبنابیحذیفه بر سائب غلبه کرد و مصر را از آن خود نمود.[31] ابنابیحذیفه زمانی که آگاه شد ابنابیسرح برای یاری عثمان از شهر خارج شده، فرصت را غنیمت شمرد، خود را به مصر رسانید و آنجا را تصرف کرده، مانع از بازگشت ابنابیسرح شد.[32]
یاقوت حموی مینویسد:
عثمان پس از فتح مصر، ابنابیسرح را عامل و حاکم آنجا گردانید. پس از قتل عثمان، علی(ع) ابنابیسرح را عزل کرد، محمد بن ابی حذیفه را حاکم مصر نمود و او پیوسته حکومت میکرد تا اینکه معاویه به قدرت رسید و ابنحدیج سکونی را والی مصر نمود.[33]
بلاذری نیز مینویسد:
ابنابیسرح پیوسته تا پایان قتل عثمان عامل مصر بود، اما پس از قتل عثمان، ابنابیحذیفه عامل مصر گشت و بر آنجا تسلط داشت تا دوران قدرتگیری معاویه که او معاویهبنحدیج سکونی را به مصر فرستاد.[34]
او در جای دیگر، از زبان واقدی چنین تکمیل میکند:
پیوسته ابنابیسرح والی مصر بود تا اینکه محمد بن ابی حذیفه بر مصر غلبه یافت و مردم را علیه عثمان شورانید. سپس علی(ع)، قیسبنسعدبنعباده انصاری را عامل مصر نمود؛ پس از آن او را عزل و محمدبنابی بکر را والی کرد. سپس محمد را کنار گذاشت و مالک را منصوب نمود؛ بار دیگر مالک را عزل فرمود و محمدبنابیبکر را نصب نمود. سرانجام معاویهبنحدیج، ابنابیبکر را از ولایت مصر پایین کشید و کشت و عمروبنعاص از سوی معاویه والی مصر شد.[35]
بنابر گزارش یعقوبی، از ابتدای خلافت حضرت علی(ع) تا آستانه جنگ صفین، عبداللهبنسعد ابیسرح عامل آن حضرت در مصر بود.[36] گزارش ابوحنیفه دینوری نیز مؤید این مطلب است.[37]
بنابر گزارش طبری، وقتی مصریها همراه با محمدبنابیبکر بر عثمان خروج کردند، او در مصر باقی ماند و بر عبداللهبنابیسرح خروج کرد و مصر را تصرف نمود و پیوسته آنجا بود تا عثمان کشته شد. بعد از قتل عثمان، با امام علی(ع) بیعت نمود و با معاویه مخالفت ورزید. معاویه مصر را به عمرو واگذار کرد. بدینترتیب، عمرو و معاویه با هدف تصرف مصر، بدین سوی روی آوردند. ولی نتوانستند مصر را تصرف کنند و به ناچار خدعه کردند تا اینکه ابنابیحذیفه توسط نیرنگ آنها با هزار نفر به عریش رفت و در آنجا تحصن نمود. عمرو با نصب منجنیق در اطراف عریش و استفاده از آن، توانست او و یارانش را دستگیر کند و به قتل برساند. سپس علی(ع) ابنابیسرح را به سوی مصر فرستاد.[38]
واقدی میگوید:
معاویه و عمروبنعاص به قصد تصرف مصر حرکت کردند و در “عین شمس” منزل نمودند. آنان هرچه کوشیدند، نتوانستند وارد شهر شوند. لذا خدعه کردند و محمد را با هزار نفر از یارانش به عریش کشاندند و حکم بن صلت جانشین او در شهر شد. هنگامی که محمد و یارانش در عریش سنگر گرفته بودند، عمرو منجنیق آورد و با منجنیق، ابنابیحذیفه و یارانش را به تسلیم وادار کرد و آنان را به قتل رساند.[39]
هشامبنمحمد کلبی و برخی دیگر میگویند: «عمروبنعاص، محمدبنابیحذیفه را اسیر کرد و نزد معاویه فرستاد. معاویه مدتی او را زندانی نمود، اما محمد از زندان گریخت. سپس معاویه شخصی را در پی او فرستاد و وی محمد را به قتل رساند.»[40]
ابن کثیر دمشقی به گونهای بهتر روایت میکند:
محمدبنابیحذیفه پس از اخراج عبدالله از مصر، بر آن منطقه تسلط یافت. سپس وقتی علی(ع) به خلافت رسید، قیسبنسعد را به مصر فرستاد. عبدالله به معاویه پناهنده شد. معاویه و عمروبنعاص به بهانه انتقام خون عثمان به مصر حمله کردند و با خدعه او را به عریش کشاندند و با نصب منجنیق، او را مغلوب و اسیر کردند. او فقط یک سال حکومت کرد. سپس در سال 36 هجری اسیر و کشته شد.[41]
از مجموع گزارههای ذکر شده، در مییابیم که محمدبنابیحذیفه در خروج شورشیان مصری و حرکت آنان به سوی مدینه نقش داشته و با آنها همراه بوده است. سپس برای دستیابی به خواسته مردم و عزل کارگزار عثمان از حکومت مصر، اقدام خودسرانه کرده و بر جانشین ابی سرح- والی مصر- در شهر خروج نموده و شهر را از تصرف عاملان خلیفه سوم خارج ساخته و خود ولایت و حکمرانی آنجا را بهدست گرفته است، ولی امام علی(ع) او را از مسند حکومت عزل نموده و جانشینی برایش گماشته است.
2.2. منابع رجالی
این قسمت از نوشتار برای سهولت در فهم و نتیجهگیری به دو بخش منابع رجالی اهل سنت و منابع رجالی شیعه تقسیم میشود.
1.2.2. منابع رجالی اهل سنت
محمدبنابیحذیفهبنعتبه که کنیهاش ابوالقاسم است، در زمان رسولالله(ص) در سرزمین حبشه دیده به جهان گشود.[42]پدرش از سابقین اولین و نخستین ایمان آورندگان به پیامبر(ص)[43]و مادرش سهله دختر سهیلبنعمر عامریه بود. او پسردایی معاویهبنابیسفیان بود.[44] او از صحابه پیامبر(ص) بهشمار میرفت و پدرش در یمامه شهید شد.[45]پس از شهادت پدرش تحت سرپرستی عثمان قرار گرفت. سپس هنگامی که عثمان به خلافت رسید، از خلیفه اجازه گرفت تا سوی مصر برود. محمد با اجازه عثمان به سوی مصر رفت و در آنجا برخلاف انتظار عثمان، به تحریک مردم علیه خلیفه پرداخت.[46]
ابنحجر عسقلانی نقل میکند:
محمدبنابیحذیفه از زبان نساءالنبی(ص) در مذمت و طعن عثمان نامه مینگاشت. سپس هنگام بازگشت حاملان نامه با هیأت مسافر، مردم را در مسجد گرد میآورد و نامههای ساختگی را برایشان میخواند. او شکایتهایی از زبان همسران پیامبر(ص) در طعن عثمان قرائت میکرد. حاضران در مسجد با شنیدن شکایتنامههای ازواجالنبی(ص) صدایشان به گریه و دعا بلند میشد و او بدینگونه، احساسات را تحریک میکرد.[47]
در ادامه جریان، هنگامی که عثمان از کارگزاران و امیران خود استمداد طلبید، عبداللهبنسعد عامل عثمان در مصر برای پاسخگویی به درخواست خلیفه به سوی مدینه شتافت و عقبهبنعامر را جانشین خود در مصر نمود، اما محمدبنابیحذیفه که مترصد فرصت بود، در غیاب ابنسعد بر عقبه هجوم آورد، او را از مصر بیرون راند و شهر را به تصرف خود درآورد.[48]مصریان برای حکومت مصر با محمدبن ابیحذیفه بیعت کردند و فقط معاویهبنحدیج و بسربنارطاة با او بیعت نکردند. عبداللهبنسعد تا پل قلزم پیش آمد و در آنجا با سپاهی از یاران ابنابیحذیفه روبهرو گردید که مانع از ورود او به شهر شدند. بنابراین، او به سوی عسقلان تغییر مسیر داد. پس از آن، ابن حذیفه شورشیان را علیه عثمان تجهیز کرد تا اینکه خلیفه سوم را به قتل رساندند.[49]
ابن عبدالبر به نقل از خلفهبنخیاط مینویسد:
علیبنابیطالب(ع) پس از نیل به خلافت، محمدبنابیحذیفه را والی مصر نمود، سپس وی را عزل کرد و قیسبنسعدبنعباده را گماشت. پس از مدتی او را نیز عزل کرد و به جایش مالکبنحارث نخعی را گماشت، اما او قبل از رسیدن به ولایت مصر از دنیا رفت؛ بنابراین، محمدبنابیبکر را والی مصر گردانید و او نیز کشته شد و عمروبنعاص بر مصر تسلط یافت.[50]
ابناثیر نیز گرچه این سخن را نقل میکند، نظر درستتر و گزیده خویش را چنین بیان میکند:
هنگامی که عثمان به قتل رسید، علی(ع) قیسبنسعد را به عنوان امیر به سوی مصر فرستاد و محمد را که پیش از این با شورش در مصر به قدرت رسیده بود، عزل نمود. وقتی معاویه بر مصر سلطه یافت، محمد را اسیر کرد و زندانی نمود. ابنابیحذیفه از زندان گریخت و رِشدین – مولای معاویه- او را به چنگ آورد و کشت.[51]
ابنحجر نیز چنین نقل میکند:
پس از قتل عثمان و آشکار شدن دخالت مستقیم محمدبنابیحذیفه در ایام این واقعه، کسانی که با ابنابیحذیفه بیعت نکرده بودند، گردهم آمدند و به خونخواهی خلیفه سوم حرکت کردند. سپاه ابنابیحذیفه با آنها رویارو گشت و فرمانده سپاه کشته شد. سپس معاویةبنابیسفیان که میخواست به سوی صفین برود، در مسیر خود به سوی ابنابیحذیفه آمد، با خدعه او را از شهر بیرون کشید، با نیرنگ اسیر نمود و زندانی ساخت تا زمانی که به قتل رساند.[52]
2.2.2. منابع رجالی شیعه
ابنداود، محمدبنابیحذیفه را از اصحاب امام علی(ع) و کارگزار وی در مصر شمرده است که در زندان معاویه جان سپرد و به خواسته معاویه مبنی بر دشنام به آن حضرت و برائت از وی تن نداد.[53]
برخی دیگر از رجالیون شیعه بیش از این رفته و او را تمجید کردهاند و با لفظ “مشکور” مدح نمودهاند.[54]علامه مجلسی نیز او را “حسن” و “صحیح” میشمارد و امامی به معنای مصطلح میداند.[55]
کشی با ذکر سند از امام علیبنموسیالرضا(ع) نقل میکند:
امیرالمؤمنین علی(ع) میفرمود: «محامده(محمدها) ابا دارند از اینکه سرپیچی خداوند کنند.» وقتی از مصادیق محامده پرسیده شد، پاسخ داد: «محمدبنجعفربنابیطالب، محمدبنابیبکر، محمدبنابیحذیفه و محمدبنامیرالمومنین(ع)».[56]
میگویند: شخصی شامی نقل کرده است که محمدبنابیحذیفه از یاوران علیبنابیطالب(ع)، پسردایی معاویه و یکی از بهترین مردان مسلمان بود. هنگامی که علی(ع) از دنیا رفت، معاویةبنابیحذیفه را اسیر کرد و تصمیم بر قتل وی گرفت. بدین منظور مدتی او را به زندان افکند. سپس روزی به اطرافیان خود گفت: «آیا نگوییم این سفیه را بیاورند تا او را از گمراهیاش آگاه کنیم و وادار نماییم که علی(ع) را دشنام گوید؟» حاضران گفتند: «چنین کن! سپس محمدبنابیحذیفه را از زندان آوردند و معاویه شماتتش نمود و گفت: «تاکنون با خودت فکر نکردهای که با یاری نمودن علی(ع) در راه ضلالت گام برداشتهای؟ نمیدانی که عثمان مظلوم کشته شد، عایشه و طلحه و زبیر به خونخواهی او قیام کردند و علی(ع) کسی بود که در این قتل دست داشت و ما امروز خونخواهی عثمان را میطلبیم؟» محمدبنابیحذیفه پاسخ داد: « بیشک میدانی که من خویشاوند تو و آشناترین مردم به تو هستم.» گفت: «آری.» گفت: « پس قسم به خدایی که غیر از او خدایی نیست! کسی را نمیشناسم که بیش از تو در خون عثمان شریک باشد، در قتل او نقشه داشته و مردم را تحریک کرده باشد. عثمان تو را والی شام کرد؛ مهاجرین و انصار از وی میخواستند که تو را عزل کند و او عزل نکرد و با او آن کردند که خبرش به تو رسید. بهخدا طلحه و زبیر و عایشه در آغاز و پایان کار در ریختن خون او شرکت داشتند، مردم را بر کشتن او تحریض میکردند و بهخدا گواهی میدهم، تو از زمانی که در جاهلیت و اسلام میشناختمت بر یک خوی واحدی؛ اسلام هیچ چیزی را در تو زیاد یا کم نکرده است. علامتش هم در تو آشکار است. مرا بر محبت علی سرزنش میکنی؟ علی با تمامی روزهداران و نمازگزاران مهاجر و انصار به جنگ تو آمد. تو هم با فرزندان منافقان و طلقا به جنگ او رفتی. تو دین آنها را به بازی گرفتی و آنها دنیای تو را به بازی گرفتند. بهخدا ای معاویه! آنچه کردی بر تو پوشیده نیست که با فرمانبری تو سزاوار خشم خدا شدند. بهخدا من همیشه علی(ع) را به خاطر خداوند و پیغمبرش دوست دارم و تا زندهام تو را به خاطر خدا و پیغمبرش دشمن میدارم.» پس از این پاسخ، معاویه او را دوباره به زندان افکند و او در زندان جان داد.[57]
از ملاحظه و بررسی دادههای کتب رجالی شیعه درباره شخصیت و زندگانی محمدبنابیحذیفه چنین حاصل میشود که خبر منقول در مورد زمان اسارت او بهدست معاویه و واکنش او به درخواست معاویه مبنی بر دشنام امام علی(ع) از لحاظ محتوایی بیاعتبار و خدشهپذیر است؛ زیرا بیشتر تاریخنگاران مسلمان- چه شیعه و چه سنی- اتفاق نظر دارند که محمدبنابیحذیفه در سال 36 هجری و در زمان خلافت امام علی(ع) بهدست معاویه و یارانش کشته شد. بنابراین، زنده بودن او تا بعد از شهادت امام علی(ع) بسیار دور از باور و نادرست است.
نتیجه
در این پژوهش، روشن شد که محمدبنابیحذیفه، مکنی به ابوالقاسم، فرزند ابیحذیفهبنعتبهبنربیعهبنعبدشمسبنعبدمنافبنقصی و مادرش سهله دختر سهیلبنعمروبنعبدشمسبنعبدودبننصربنمالکبنحسلبنعامر است. پدر محمد اموینسب و از پیشتازان در اسلام بود که در سالهای نخستین ظهور اسلام ایمان آورد؛ در هر دو هجرت به حبشه حضور داشت؛ در غزوات نیز دوشادوش پیامبر(ص) جنگید و سرانجام در سال دوازدهم هجری در نبرد یمامه به شهادت رسید.
محمد پسردایی معاویه بود و در دوران هجرت والدینش در حبشه بهدنیا آمد. پس از شهادت پدرش در نبرد یمامه تحت سرپرستی عثمان قرار گرفت و زیر نظر او رشد و پرورش یافت. با این حال علویمذهب بود، گرایشهای شیعی قوی داشت و از سران شورشی علیه عثمان شمرده شده است. برخی کوشیدهاند که علت مخالفت او با عثمان و گرایشهای علوی وی را در بی توجهی عثمان به او و عدم اعطای فرصت و قدرت حکومتی به وی معرفی کنند. ولی شواهد و دلایل درخور توجهی ذکر نمیکنند. شاید بتوان گفت: مهمترین دلایل گرایشهای ضد عثمانی او، دوستی و همنشینی با محمدبنابیبکر، دیدن موقعیت ممتاز خود و خانواده خویش در اسلام آوردن و افتخارات خانوادگی نسبی و نیز آشنایی نزدیک و بیواسطهاش با عثمانبنعفان باشد.
به هر روی، او به اذعان تاریخنگاران و رجالنویسان، از سران و رهبران شورشی بود که علیه عثمان اقدام نمود و هنگام خروج کارگزار عثمان از مصر، فرصت را غنیمت شمرده، شهر را تصرف نمود و پس از تسلط بر آن، مانع از ورود و بازگشت عامل خلیفه سوم به مصر شد. او حدود یک سال بر مصر حکومت کرد، اما پس از به خلافت رسیدن امام علی(ع) بنابر دلایلی که بر ما پوشیده است، از ولایت مصر عزل شد و قیسبنسعدبنعباده به جای او والی مصر گشت.
او از دیدگاه رجالیون اهل سنت، در زمره صحابه است و از نگاه رجالیون شیعه، یکی از اصحاب امام علی(ع)، شیعه امامی و از مخالفان معاویه بهشمار میرود.
منابع
1. ابن شبه النمیری، عمر، تاریخالمدینهالمنوره، تحقیق، فهیم محمد شلتوت، قم: قدس.
2. ابن اثیر جزری، اسدالغابه، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1419ه.ق.
3. ابناسحاق، سيره ابن هشام، تحقيق: محمدمحييالدين عبدالحميد، مكتبة محمدعلي صبيح و اولاده، 1383ه.ق.
4. ابناشعث سجستاني، سليمان، سنن ابيداوود، تحقيق: سعيدمحمد اللحام، بيروت: دارالفكر، چاپ اول، 1410ه.ق.
5. ابنحبان، ابيحاتم محمد، مشاهير علماءالامصار اعلام فقهاءالقطار، تحقيق، مرزوق علي ابراهيم، دارالوفاء، چاپ اول، 1411ه.ق.
6. ابنحجر عسقلاني، الاصابه في تمييز الصحابه، تحقيق، عادل احمد عبدالموجود، بيروت: دارالكتبالعلميه، چاپ اول، 1415ه.ق.
7. ابنداوود حلی، تقیالدین، رجال ابن داوود؛ نجف: المطبعه الحیدریه، 1392ه.ق.
8. ابنسعد، محمد، الطبقات الكبري، بيروت: دارصادر.
9. ابنعبدالبر القرطبی، الاستیعاب، تحقیق، شیخ علی محمد معوض و شیخ عادل احمد عبدالموجود، بیروت: دارالکتبالعلمیه، چاپ اول، 1415ه.ق.
10. ابنكثير، السيرهالنبويه، تحقيق، مصطفي عبدالواحد، بيروت: دارالمعرفه، چاپ اول، 1396ه.ق.
11. ابنکثیر دمشقی؛ البدایه و النهایه، تحقیق، علی شیری؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408ه.ق.
12. اردبیلی الغروی الحائری، محمدبنعلی، جامع الرواه، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، 1403ه.ق.
13. بخاري، محمدبناسماعيل، صحيح البخاري، بيروت: دارالفكر.
14. بلاذري، احمدبنيحيي، فتوحالبلدان، قاهره: مكتبه النهضه المصريه، 1379ه.ق.
15. حاكم نيشابوري، محمدبنمحمد، مستدركالحاكم، تحقيق، يوسفالمرعشلي، بيروت، دارالمعرفه، 1406ه.ق.
16. حموی، یاقوت، معجمالبلدان، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
17. دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، تحقیق، علی شیری، قم، انتشارات شریف رضی، چاپ اول، 1413ه.ق.
18. دینوری، ابوحنیفه، اخبارالطوال، تحقیق، عبدالمنعم عامر، داراحیاء الکتب العربیه، چاپ اول، 1960م.
19. شافعي، كتابالام، بيروت: دارالفكر، چاپ سوم، 1403ه.ق.
20. شیخحسنبنزینالدین، التحریرالطاووسی، تحقیق، فاضلالجواهری، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1411ه.ق.
21. شیخ طوسی، اختیار معرفهالرجال (کشی)، تحقیق: میرداماد، محمدباقرالحسینی و سیدمهدی رجایی، قم: مؤسسه آلالبیت(ع)، 1404ه.ق.
22. صالحي شامي، محمدبنيوسف، سبلالهدي في سيرة خيرالعباد، تحقيق، عادل احمد عبدالموجود، بيروت: دارالكتب العلميه، چاپ اول، 1414ه.ق.
23. ضحاك، ابن ابيعاصم، الاحاد و المثاني، تحقيق: باسم فيصل احمد الجوابره، دارالدرايه، چاپ اول، 1411ه.ق.
24. طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیروت: مؤسسه الاعلمی.
25. عبدالرزاق الصنعاني، ابي بكر، المصنف، تحقيق، حبيب الرحمان الاعظمي، المجلس العلمي.
26. علامه حلی، خلاصه الاقوال، نجف: المطبعه الحیدریه، چاپ دوم، 1381ه.ق.
27. قندوزي حنفي، شيخ سليمان، ينابيعالموده لذويالقربي، تحقيق، سيدعلي جمال اشرف حسيني، دارالاسوه، چاپ اول، 1416ه.ق.
28. مالكبنانس، كتابالموطاء، تحقيق، محمدعبدالفؤاد عبدالباقي، بيروت: داراحياء التراث العربي، چاپ اول، 1406ه.ق.
29. مجلسی، محمدباقر، الوجیزه فی علمالرجال، ترتیب: عبدالله السبزالی الحاج، بیروت: موسسهالاعلمی للمطبوعات، چاپ اول ، 1415ه.ق.
30. نسائي، احمدبنشعيب، سنن النسائي، بيروت: دارالفكر، چاپ اول، 1348ه.ق.
31. نصربنمزاحمالمنقری، وقعه صفین، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، المؤسسهالعربیهللطبع والنشر والتوزیع، چاپ دوم، 1382ه.ق.
32. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، قم: موسسه نشر فرهنگ اهل بیت(ع).
* کارشناس ارشد تاریخ تمدن اسلامی، جامعه المصطفی العالمیة.
[1]. ابن سعد، محمد، الطبقات الكبري، ص84، بيروت: دارصادر، ج3.
[2]. ابيحاتم محمد ابن حبان، مشاهير علماء الامصار اعلام فقهاء القطار، تحقيق: مرزوق علي ابراهيم، ص 48، دارالوفاء، چاپ اول، 1411ه.ق.
[3] . ابن اسحاق؛ سيره ابن هشام، تحقيق: محمدمحيي الدين عبدالحميد، ج2، ص501، مكتبة محمدعلي صبيح و اولاده، 1383ق، ابن كثير، السيره النبويه، تحقيق: مصطفي عبدالواحد، ج2 ص 507، بيروت: دارالمعرفه، چاپ اول، 1396ه.ق.
[4]. الطبقات الكبري، ج3، ص84 .
[5]. ابن حجر عسقلاني، الاصابه في تمييز الصحابه، تحقيق: عادل احمد عبدالموجود، ج2، ص60 رقم 1723، بيروت: دارالكتب العلميه، چاپ اول، 1415ه.ق.
[6]. همان، ج7، ص74.
[7]. همان.
[8]. الطبقاتالكبري، ج3، ص84، ابن اسحاق، سيره ابن هشام، ج1، ص213و 245؛ محمدبنيوسف؛ صالحي شامي، سبل الهدي في سيرة خيرالعباد، تحقيق: عادل احمد عبدالموجود، ج2، ص 363 و 368، بيروت: دارالكتب العلميه، چاپ اول، 1414ه.ق.
[9]. ابي بكر، عبدالرزاق الصنعاني، المصنف، تحقيق: حبيبالرحمان الاعظمي، ج7، ص459، المجلسالعلمي، احمدبن شعيب، نسائي، سنن النسائي، ج6، ص64، بيروت: دارالفكر، چاپ اول، 1348ه.ق؛ مالكبنانس؛ كتاب الموطاء، تحقيق محمدعبدالفؤاد عبدالباقي، ج2، ص605، بيروت: داراحياءالتراثالعربي، چاپ اول، 1406ه.ق؛ شافعي، كتاب الام، ج5، ص29، بيروت: دارالفكر، چاپ سوم، 1403ه.ق؛ سليمانبن اشعث سجستاني، سنن ابيداوود، ج1، ص457، تحقيق سعيدمحمد اللحام، بيروت: دارالفكر، چاپ اول،1410ه.ق.
[10]. احمدبنيحيي، بلاذري، فتوح البلدان، ج3، ص580، ش1104، قاهره: مكتبه النهضه المصريه، 1379ه.ق.
[11]. ابن حجر عسقلاني، الاصابه في تمييز الصحابه، ج7، ص74، رقم9760.
[12]. الطبقات الكبري؛ ج3، ص85؛ شيخ سليمان قندوزي حنفي، ينابيع الموده لذوي القربي، ج1، ص181، تحقيق سيدعلي جمال اشرف حسيني؛ دارالاسوه، چاپ اول، 1416ه.ق.
[13]. ضحاك، ابن ابيعاصم، الاحاد و المثاني، تحقيق باسم فيصل احمد الجوابره؛ دارالدرايه، چ1، 1411ه.ق، ج1، ص262 / بخاري، محمد بن اسماعيل؛ صحيح البخاري؛ بيروت: دارالفكر، ج5، ص21.
[14]. الطبقات الكبري، ج3، ص85؛ابنحجر عسقلاني؛ الاصابه في تمييز الصحابه، ج7، ص74، رقم9760.
[15]. الطبقات الكبري، ج3، ص84 .
[16]. محمدبنمحمد حاكم نيشابوري، مستدرك الحاكم،ج4، ص60،تحقيق: يوسفالمرعشلي؛ بيروت: دارالمعرفه، 1406ه.ق.
[17]. پيشين، ج8، ص270.
[18]. ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه،ج7، ص279،تحقیق: علی شیری، بیروت: داراحیاءالتراثالعربی، چاپ اول، 1408ه.ق.
[19]. همان؛ طبری، تاریخالامم و الملوک، بیروت: مؤسسةالاعلمی، ج3، ص428، عمربنشبهالنمیری، تاریخ المدینة المنوره، تحقیق: فهیم محمد شلتوت، قم: قدس، ج3، ص118-119.
[20]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج3، ص340-341 ، تاریخ المدینة المنوره، ج3، ص 118-119.
[21]. تاریخ المدینة المنوره، ج3، ص 119.
[22]. تاریخ الامم و الملوک، ج3، ص393.
[23]. نک: معجم البلدان، بیروت: دار احیاءالتراثالعربی، ج2، ص458.
[24]. تاریخ المدینةالمنوره، ج4، ص1307.
[25]. همان.
[26]. تاریخ یعقوبی،ج2، ص175، قم: موسسه نشر فرهنگ اهل بیت(ع).
[27]. ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه،ج1، ص57،تحقیق علی شیری، قم: انتشارات شریف رضی، چاپ اول، 1413ه.ق.
[28]. تاریخ یعقوبی،ج2، ص176.
[29]. تاریخ المدینةالمنوره، ج4، ص1153.
[30]. تاریخ یعقوبی،ج2، ص186.
[31]. تاریخ الامم والملوک، ج3، ص445-446.
[32]. همان، ج3، ص410.
[33]. معجمالبلدان، ج1، ص229.
[34]. نک: فتوح البلدان،ج1، ص268، قاهره: مکتبهالنهضهالمصریه، 1379ه.ق.
[35]. همان، ج1، ص269.
[36]. نک: تاریخ یعقوبی،ج2، ص186.
[37]. ابوحنیفه دینوری، اخبارالطوال،تحقیق عبدالمنعم عامر،ص141،داراحیاءالکتبالعربیه، چاپ اول،1960م.
[38]. نک: تاریخ الامم والملوک،ج3، ص548.
[39]. همان، ج4، ص80.
[40]. همان، ج4، ص80-81، نصربن مزاحمالمنقری، وقعه صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون،ص37،المؤسسهالعربیه للطبع و النشر و التوزیع، چاپ دوم، 1382ه.ق.
[41]. نک: البدایه و النهایه، ج7، ص279.
[42]. ابن عبدالبر القرطبی، الاستیعاب، تحقیق شیخ علی محمد معوض و شیخ عادل احمد عبدالموجود،ج3، ص425، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415ه.ق.
[43]. ابنحجر عسقلانی، الاصابه، تحقیق شیخ عادل احمد عبدالموجود،ج6، ص9،بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415ه.ق.
[44]. ابن اثیر جزری، اسدالغابه،ج4، ص293،بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1419ه.ق.
[45]. نک: الاصابه، ج6، ص9.
[46]. همان؛ اسدالغابه،ج4، ص293؛ الاستیعاب، ج3، ص425.
[47]. الاصابه، ج6، ص10.
[48]. همان.
[49]. همان.
[50]. نک: الاستیعاب، ج3، ص426.
[51]. نک: اسدالغابه،ج4، ص293.
[52]. نک: الاصابه، ج6، ص10.
[53]. ابن داود حلی، رجال ابن داود،ص158،نجف: المطبعه الحیدریه، 1392ه.ق.
[54]. علامه حلی، خلاصه الاقوال،ص256،نجف: المطبعه الحیدریه، چاپ دوم، 1381ه.ق، شیخ حسنبنزینالدین، التحریر الطاووسی، تحقیق فاضل الجواهری،ص53، رقم396،قم: کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1411ه.ق؛ محمدبنعلی اردبیلی الغروی الحائری، جامع الرواه،ج2، ص45، قم کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، 1403ه.ق.
[55]. محمدباقر مجلسی، الوجیزه فی علم الرجال،ترتیب عبدالله السبزالی الحاج،ص288، رقم1532، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1415ه.ق.
[56]. شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال (کشی)،ج1، ص286، تحقیق میرداماد، محمد باقرالحسینی و سیدمهدی رجایی؛ قم: مؤسسه آل البیت(ع)، 1404ه.ق.
[57]. همان.