بستر تاریخنگاری عصر ایلخانان، با آثار سترگ و قابل درنگ، علاوه بر ترسیم جنبه های گوناگون زمانه دارای عناصری هویتبخش است که در دوره سخت و دهشتناک حمله مغولان و حاکمیت آنها بر ایران – به عنوان قومی بیگانه و در وضعیتی دیالکتیک با ایران و ایرانی- قابل تعمق است. بدینسان با نگاهی ژرفکاوانه و دقیق، هویتبخشی منابع مذکور شایسته بررسی است.
این عنصر تاریخنگاری در آثار مورخانی چون خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی (جامع التواریخ) و جوینی (جهانگشای جوینی) برجسته و بارز است . درباره این آثار سخن بسیار گفته اند؛ در حالی که در بین آثار این دوره، به اثر عبدالله بن عمربن محمد مشهور به بیضاوی، نویسنده نظام التواریخ، توجهی نشده و این اثر به جهت کوتاه بودن، اغلب مورد بی اعتنایی و حتی بی مهری پژوهندگان قرار گرفته است. بدینسان در مقاله حاضر، با در نظر گرفتن مشخصه های تاریخنگاری این عصر، با نگاهی نوپردازانه به متن نظام التواریخ، این اثر به بررسی و مداقَه گذاشته خواهد شد.
واژگان کلیدی
قاضی بیضاوی، نظام التواریخ، تاریخنگاری، هویت، ایران.
مقدمه
بر پهنه فراخ تاريخنگاري ايران، تاریخنگاري عصر ايلخانان به جهت فضاي پديداري متفاوت آن و ويژگيهاي منحصر به فرد و يگانهاش كه سراسر با حضور مغولان پيوند خورده و روح ايرانيگري خود را حفظ كرده، اهميت بسياري دارد. بررسي و درنگ در اين زمينه، از جمله ابعادي است كه ميتوان در آن به كنه كنش و واكنشهاي ايرانيان در اينجا مورخان ايراني به مثابه نمود روح ايراني – در برابر مغولان پيبرد و به درك بهتر و روشنتري از فضاي زمانه ايلخانان مغول دست يافت. در اين ميان، نقش و تأثير حضور شخصيتهاي مذهبي چون قاضي بيضاوي(فقيه و متكلم شافعي) به عنوان شخصيتي ايراني – مسلمان كه هم استيلاي مغولان بر گستره خاك ايران را شاهد بوده و هم به عنوان عالمی مذهبی که نوعي گرايش به دستگاه سني خلفاي بغداد داشته- كه با هجوم هلاكو به نابودي كشيده شد- شايسته كندوكاو و بررسي است. از اين رو، در اين كوته واره با نگاهی به ويژگيهاي تاريخنگاري عصر ایلخانان و همچنين با گذري بر زندگي وآثار قاضي بيضاوي، به ابعاد مختلف تاريخنگاري او پرداخته خواهد شد.
ایلغار مغولان افزون بر تبعات مختلف سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی، بر صفحه اندیشگی تاریخنگاری آثار بسیاری داشت. این آثار، تاریخنگاری دوران ایلخانان را به جهاتی چند، از سایر ادوار مستثنا و برجسته میسازد و تاریخنگاری پسین خود را متأثر میکند. افزون بر تعدد منابع، چهار مشخصه تاریخنگاری این عصر بدین قرار است:
1. گسترده شدن زاويه ديد مورخان و توجه به تاريخ اقوام دور و نزديك: با توجه به گستردگي فتوحات مغولان و شكلگيري ارتباطات بيشتر، دسترسي مورخان به دانستههاي بيشتر تاريخي و ثبت آن در متن تاريخ فراهم شد. نمود اين ويژگي در اثر سترگ و پربار جامع التواريخ خواجه رشيدالدين فضلالله همداني نهفته است.
2. كاربرد زبان فارسي: پس از سقوط دستگاه ديرينه خلافت، عربي نويسي رو به ضعف رفت. علاوه بر اين، به دليل ناكارآيي زبان مغولي و خط اويغوري، زبان فارسي كه زبان ديوانيان عصر ايلخانان بود، در تاريخ راه باز كرد[1] و به پايهاي درخشان دست يافت.
3. وارد شدن اصطلاحات مغولي: سيطره حاكيت مغول در ايران با وجود تساهل و تسامح آنها و حتي استحاله ايشان در فرهنگ ايراني، به دور از تأثيرگذاري نبود. گواه اين ادعا تأثير اصطلاحات تركي- مغولي بهويژه در زمينه اداري بر اصطلاحات فارسي است. كاربرد اين كلمات در برخي موارد به روزگار ما نيز كشانده شده است.[2]
4. توجه به هويت ايراني– اسلامي: توجه به این بعد از تاریخ، به جهت ورود مغولان (بیگانگان) به صحنه تاریخ ایران دارای اهمیت بسیاری است . رويكردهاي باستانگرايانه مورخان كه نوعي شكوه و جلال الگوواره و سمبليك را تداعي ميساخت، به همراه ديرينگي اسلام ايرانيان به عنوان نماينده برجسته روانشناسي اجتماعي آنان، همزمان با حمله مغولان در تواريخ اين دوره نشان روشني دارد. گفتنی است این سه مورد اخیر به نحوی در نظام التواریخ نمود خاصی دارد که در بخشهای بعدی بدان پرداخته خواهد شد.
مروري بر زندگي و آثار قاضي بيضاوي
عبدالله بن عمربن محمد مشهور به قاضي بيضاوي، فقيه متكلم و مفسر شافعي است كه در قرن هفتم قمري مي زيست. زمان دقیق تولد او در هال هاي از ابهام قرار دارد. وي زاده بيضاي فارس است . پدر او امام الدين عمربن محمد بيضاوي فقيه و قاضي القضات شيراز بود و در زمان حكومت ، اتابك فارس، به منصب قاضي القضاتي كل ممالك فارس رسيد. نيك روشن است كه دانش و شغل پدر، بستر مهيايي را براي پرورش و باليدن پسرش، عبدالله فراهم كرد. گفتنی است که جد پدري بيضاوي با دو واسطه، از محضر ابي حامد محمد غزالي استفاده كرده بود.[3] وی در سال 678 قمری از سوی اباقا، سوغونجاق نوئین امیر مغولی، مأمور رسیدگی به امور فارس گردید. بدینسان که اباقا «در باب قضای مملکت فارس، مصلحتی اندیشید و خواست مولانا قاضی القضات السعید ناصرالملۀ و الدین عبدالله را که در علوم عقلی و نقلی، یگانه روزگار و صاحب تألیفاتی گرانبها در تفسیر و شرح احادیث و فقه و اصولین و حکمت است، بدین منصب گمارد.»[4]بدین منظور جلسهای با حضور پرتعداد قاضیان، سادات، شیوخ و اهل علم برگزار شد و عدهای به بیضاوی و عدهای دیگر به ابومحمد یحیی بالی رأی دادند و بدینسان منصب قضای فارس به صورت مشترک به هر دو تعلق گرفت.[5] بیضاوی پس از مرگ اباقا، تنها در شيراز به قضاوت پرداخت. بیضاوی در عهد ارغون، بر منصب قضای بیضا، زادگاه خود قرار گرفت. بنا به گفته برخی، این مهم بعد از فرستادن کتاب تفسیر او یعنی انوارالتنزیل و اسرار التأویل صورت پذیرفت. میرمحمدباقر موسوی خوانساری در اثر خود، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات و همچنین نگارنده نامه دانشوران ناصری، در اینباره حکایاتی را نقل کردهاند که چندان موثق نیست؛ از جمله اینکه« بیضاوی به علت شلوغی درگاه ارغون، موفق به دیدار ایلخان نشد و از خواجه محمد کنجانی عارف که از شخصیتهای بانفوذ و مورد توجه ارغون بود، تقاضا کرد تا کتاب تفسیرش را به ارغون اهدا کند. خواجه این مهم را به انجام رساند و ارغون به صدور فرمان قضای بیضا به نام قاضی بیضاوی دستور داد.»[6] در مورد سال مرگ بیضاوی اختلاف نظر وجود دارد و منابع، وفات او را بین سالهای 685-716 قمری قید کردهاند. اما آنچه روشن است این که وی در قریه چرنداب تبریز فوت کرده و در همان جا به خاک سپرده شده است. [7]
آثار بیضاوی
تعدد و تنوع مضمون آثار بیضاوی نشان روشنی از دایره وسیع دانش او دارد. آثار چاپ شده او عبارتند از:
1. انوارالتنزیل و اسرارالتأویل(تفسیر قرآن)؛
2. طوالع النوار (در علم کلام)؛
3. الغایه القصوی فی درایۀ الفتوی؛
4. لبال الباب در علم نحو؛
5. منهاج الوصول الی علم الاصول؛
6. نظام التواریخ .
آثار خطی او نیز عبارتند از:
1. تحفه البرار (در حدیث)؛
2. مصباح الرواح؛
3. منتهی المنی؛
4. موضوعات العلوم و تعاریفها.[8]
پيش از پرداختن به مبحث اصلي، بايد گفت كه برگزيدن اين اثر به منظور بررسي و مطالعه، از آنجا نشأت مييابد كه نظام التواريخ در بين آثار سترگي چون جامع التواريخ، جهانگشاي جويني، تاريخ وصاف و غیره، كمتر ديده شده و مورد پژوهش قرار گرفته و یا به عبارت بهتر، گاه اصلاً دیده نشده است؛ حتي برخي از پژوهشگران چون براون، آنرا شايسته چاپ ندانستهاند.[9] استاد زرينکوب نيز اين اثر را به علت موجزگويي، داراي ارزش و اعتبار ندانسته است.[10] اما ميرهاشم محدث، در مقدمه چاپ اخير نظامالتواريخ از آن روي كه اين كتاب مورد ارجاع تاریخنگاران اعصار پسين بيضاوي چون خواندمير، ميرخواند، حمدالله مستوفي و حتي ميرزاحسين فسايي نويسنده فارسنامه ناصري قرار گرفته است، آن را اثري مهم و درخور توجه ميداند.[11] علاوه بر آن استاد بهار، بيضاوي را در شمار مورخان نامي عصر ايلخانان ذكر كرده[12] و در كنار خواجه رشيدالدين و حمدالله مستوفي از او نيز به عنوان مورخي «پاكيزه نويس»نام برده است.[13] بدينسان پرداختن به لايههاي پنهان اين اثر كوتاه، در شفافسازي ذهن علاقهمندان و مشتاقان عرصه تاريخنگاري ايلخانان، جديد و مهم به نظر ميآيد و سرانجام اين پژوهش را به نوع اهميت آن در نظر مورخاني ميكشاند كه به مضمون تاريخ او استناد كردهاند. از این رو در بخشهای دیگر این کوتهواره، به تعریف تاریخ از منظر وی، وجه تسمیه کتاب،پیشفهمها، مضمون و انعکاس تاریخ مغولان در نظام التواریخ، و روش و ادبیات و استنادات تاریخنگاری قاضی بیضاوی پرداخته خواهد شد.
تعريف و فايده تاريخ از منظر بیضاوی
تعريف و فايده مندي تاريخ از نظرگاه قاضي بيضاوي، براساس نوع جهانبيني او كه بر عناصر مذهبي استوار شده، صورتبندي ميشود. وي با تأسي از مضمون قرآن کریم كه با وقايع تاريخي درهم، آميخته بر اين نظر است كه تاريخ، شرح تجارب و احوال گذشتگان است. از نظر او تاريخ، رهيافت هايي را به دست ميدهد كه گذشتگان براي برخورد با رويدادهاي مختلف پي گرفتهاند. از اين رو، بعد تجربهانگيزي تاريخ، فايده و سودمندي روشني را در زندگي مادي و معنوي انسان دارد.[14]
وجه تسميه نظام التواريخ
قاضي بيضاوي درمورد ناميدن اثر خود، بر اساس سلسلهاي بودن قدرتهاي مختلف در ايران كه نوعي نظم را در خود نهفته دارد،عمل كرده و بدين سبب آن را نظام التواريخ نامیده است.[15]
پيش فهم هاي قاضي بيضاوي در تاريخنگاري
نوع جهان نگري، دانشها و علایق قاضي بيضاوي كه صورت دهنده رویکرد او در تاريخنگاري محسوب میشود، بازگو كننده صريحي است از اساس پيش فهم هاي او كه در پس متن تاريخش نهفته است. اساس انديشه و فهم تاريخنگاري بيضاوي كه دايره شمول تاريخ را در صفحه انديشگي او تعيين و مشخص ميكند، بر اهميت هويت ايرانزمين استوار شده است، از این رو، او بخشی را به تاریخ باستانی ایران اختصاص داده و بنيانگذاري جشن نوروز(جشنی که به جهت هدیه دادن و گرفتن مورد توجه تمامی حاکمان بیگانه در ایران بوده است)[16] را در زمان جمشيد پادشاه پيشدادي ذکر میکند. از سوی دیگر، وی به تاریخ سلسله های مستقل ایرانی پرداخته است که همزمان با خلافت عباسي برگستره ايران با استقلال قدرت راندهاند؛ از جمله: صفاريان، سامانيان و ديالمه. وی که تاریخ خود را بر اساس نظم زمانی با سلسله ها پیش برده، به تاریخ سلسله های ترک نژاد نیز پرداخته است.
بيضاوي به عنوان مورخي كه زاده بيضاي فارس – تختگاه ديرينه ايران- است و در برابر هجوم قوم بيگانه مغولان قرار گرفته، ميخواهد تعلق خاطر فزاينده خود را كه در اين فضا تحريك شده، به طرزي بارز نشان دهد و اين مهم در شرح تاريخ سلغريان در فارس جلوهگر ميشود. اگر این علقه میهنی را چون حلقهای زنجیروار دنبال کنیم، حلقه دیگری از آن به زمان مغولان نیز میرسد و بيضاوي به روشني در این قسمت از« ايران زمين»[17] سخن ميگويد. علاوه بر اين، عنصر مذهب- اين ماناترين وجه و نماينده روان ملتها – سوي ديگر پيش فهمهاي بيضاوي را صورتبندي ميكند؛ عنصری كه قلم او را به توجهاتي همسو ميكشاند و او را به ثبت و ضبط گرايشهای مذهبي و اعتقادات مختلف از جمله تاریخ اسماعیلیان سوق ميدهد.
مضمون تاريخ
نويسنده نظام التواريخ كه اثرش چون حلقهاي از زنجيره گفتمان تاريخنگاري ايران به شمار ميآيد، مانند ديگر مورخان پيش از خود، مضمون تاريخ را شرح احوال انبيا، بزرگان و دانشمندان، پادشاهان و انسان بهطور كلي ميداند. او اثر خود را از حضرت آدم تا اباقا نگاشته و این گستره زمانی را به چهار بخش تقسيم كرده است: نخست، شرح احوال پيامبران؛ دوم، بيان تاريخ پادشاهان ايران باستان يا به تعبير خودش «ملوك فرس»؛ سوم، تاريخ خلفاي اسلام و سرانجام چهارمين بخش، پادشاهان مستقل ايران همزمان با حیات دستگاه خلافت عباسی (صفاريان، سامانيان، غزنويان، غوريان، ديالمه، سلجوقيان، اسماعيليان، سلغريان، خوارزميان و مغولان).[18] گفتني است كه دیگر تاریخ نگاران، اين شيوه چهار بخشی را به تأسي از بيضاوي پيشه خود كردهاند.
گرايش او به نگاشتن تمايلات اعتقادي – مذهبي در ثبت مواردي از قبيل زاده شدن پيامبر اسلام(ص)، بتپرستي، عبادت، روزه و مراسم عزاداري، برآمدن ماني و مزدك و گسستن نبوت از قوم بنياسرائيل و همچنين پرداخت او به تاريخ اسماعيليان جلوهگري ميكند.
از درونمايه هايي ديگر كه به طرزي روشن در اين اثر نمود دارد، توجه او به بعد تمدني حيات بشري و ثبت دستآورد مهم انسانی يعني شهرسازي است. نخستین اشاره او بناي شهر سوس بابل در زمان مهلاييل بن قينان از فرزندان حضرت آدم(ع)[19] است. اين عنصر مضمونی در قسمت دوم نظامالتواريخ يعني در شرح تاريخ پادشاهان ايران کهن، بازتاب پررنگي دارد. بنای شهر بلخ توسط پادشاه اساطيري ايران یعنی هوشنگ،[20] شهرهای استخر و دماوند به فرمان كيومرث،[21] نسا در فارس و كهندژ در مرو و سارويه و اصفهان و بحرین به فرمان تهمورث،[22] گسترانيدن شهر استخر به دست جمشيد،[23] شهر داراب جرد و كوره آن به امر داراب بن بهمن،[24] مرو و هرات و اصفهان به فرمان اسكندر[25] و کوره اردشير و كوره فيروزآباد در فارس و شهر بردسير در كرمان به دستور اردشير بابكان[26] و… از جمله اين موارد است.
پرداخت او در بخش پاياني نظام التواريخ به تاریخ فارس (سلغریان)، افزون بر علاقه نويسنده به زادگاهش، روشن کننده يكي از محورهاي اصلی و مهم انديشه تاريخنگاري او یعنی توجه به تاریخ ایران کهن است. قاضي بيضاوي درباره علل شرح تاريخ سلغريان مينويسد:
سلغريان اگر در فسحت مملكت برابر ديگران نبودهاند اما سبب آنكه فارس داشتهاند و آنجا دارالملك ايران است و نيز در تشييد معاقد خيرات و تنفذ مبرات از همگنان ممتاز بودهاند و اتابك سعد ابوبكربن سعد، قطب اين مردمان بوده بر سرآمده همگنانست و ملوك جهان بر تفوق و تقدم و بزرگواري او اتفاق كردهاند و نيز حقوق و تربيت و رعايت ايشان اباعنجد ثابت و لازم گشته، نخواستم كه اين كتاب از ذكر ايشان معطل و خالي باشد.[27]
شايان ذكر است كه اين رويكرد ويژه قاضي بيضاوي را وصافالحضره كه زاده شيراز بوده نیز به کار گرفته است.
مغولان در نظام التواریخ
قاضي بيضاوي كه تاريخ خود را هفتاد سال پس از حمله مغولان نگاشته، مانند جويني كه همزمان با حمله مغول ميزيسته، با حرارت و شدت درباره اين حادثه نمينويسد. وي به خروج چنگيزخان در سال 607 قمری و تصرف ايران و كشته شدن خليفه اشاره نموده و هلاكو را به عنوان نخستين ايلخاني كه بر ايران حكومت كرده، از مردان شجاع و صاحب رأي خوانده و توضيحي مزيد بر آن نياورده است.[28] اما هنگامي كه به عصر اباقاخان ميرسد، او را «پادشاه ايرانزمين » ميخواند و از عدالت و اخلاق و بخشش او نسبت به مسلمانان تعريف ميكند و از ستايش عملكرد اميرسونجاق در عصر اباقا توسط مردم سخن به ميان ميآورد. سپس از تأثير حضور خاندان جويني و بهويژه شمسالدين جويني بدينسان سخن ميگويد:
…و درگاه ايشان سلاطين ايران را انجمن و مأمن بوده و كامكاري و رفعتي كه صاحب سعيد را بدوده هيچكدام را از وزرای ايشان ندادهاند و هيچ دستور بهآن صفت نستودهاند … در تأسيس قواعد خيرات و ازاحت مواد و رعايت مسلمانان و مسلماني و تفقد احوال فضلا و ترحيب و تعظيم علما قصب السبق از متقدمان و متأخران ربوده …[29]
نیک روشن است که بیضاوی با برجسته ساختن اقدامات خاندان جوینی و قید « سلاطین ایران » در این قسمت، به همان مقصد اصلی خود همت گماشته که نوعی هویتبخشی به تاریخ ایران است.
روش تاريخنگاري
بيضاوي در نگاشتن نظامالتواريخ، بر پايه روش ايجازگونه خود كه آهنگ تندي از تاريخ را مينوازد، به نوشتن ميپردازد؛ بنابراين در هريك از قسمتهاي مورد نظر خود به اختصار، چگونگي برآمدن، مسير(ذكر مهمترين واقعه) و افول قدرتها را شرح ميدهد و گاه تنها به ذكر مدت زمان و مرگ برخي از پادشاهان اكتفا ميكند. افزون بر این، به گفته بیضاوی روش او مبتني بر «صداقت» بوده که اين مهمترين ويژگي مورخ است؛ ويژگياي كه مورخ را در تشخيص روايت سره از ناسره ياري ميكند و او را بر آن ميدارد كه صدق واقعه را نقل كند. بيضاوي در اين امر با رجوع به «تواريخ معتبر»، رسالت خود را به انجام رسانده است.[30] با اين همه، پيش از آنكه بيضاوي بدين موارد اشاره كند، جايگاه فقاهت و قضاوت او در گستره وسيع فارس كه مورد رجوع مردم بوده، اطمينان خاطر خواننده را به اعتماد بر مضمون تاريخ او ميكشاند. در پي اين مورد، بيضاوي با پرهیز از آوردن جزییات مینویسد:
آنچه این علم را لابد بود به تمام ایراد کرده است.[31]
كليت اثر وي بيانگر اين معناست كه وي تلاش بسياري را برای عدم پرداخت به جزییات بیاهمیت در پيش گرفته و اين مهم در روش توصيفي او نشان روشن دارد. كه تنها به مشهورترين صورت بيان رويداد متكي است، او با توصيفاتي كوتاه، به نوشتن میپردازد و معروفترين صفات را براي افراد انتخاب ميكند؛ صفاتي كه بر متون مورخان و در حافظه تاريخي زمان جاري و ساري بوده است؛ از جمله هوشنگ پادشاهي با علم و ادب»، «يزيد شوم»، «عمربن عبدالعزيز خليفه با علم و ديانت و تقوا»، «اباقا پادشاه عادل » و… .
اما چنانكه اشاره شد، بيضاوي بر پايه توجه به مسائل مذهبي و اعتقادي، در پارهاي موارد با قلمي به نگارش و شرح واقعه ميپردازد كه نوع آن نوشتار رويكرد مخالفت جويانه او را بيان ميكند؛ از جمله، در شرح برآمدن ماني و مزدك و همچنين تاريخ ملاحده (اسماعيليان)، پيش از آنكه رويكرد خود را نسبت به اسماعيليه در متن مشخص سازد، با خواندن آنها به عنوان «ملاحده»روشن ميكند که درباره آنها چه نظری دارد . به پارهاي از شرح تاريخ اسماعيليان توجه كنيد:
حسن بن علي بن محمدالصباح: ظاهراً سمت ورع و صلاحيت داشت و پيوسته قواعد شرع را محافظت كردي تا بهحدي در اين باب مجد بودي كه پسر خود را جهت خوردن خمر هلاك كرد و از شيعه اسماعيل بن جعفرالصادق ميبود… و مظهر كار او در الموت بود و بيشتر مردم آنجا به قول او فريفته شدند… .[32]
بدينسان با آوردن دو كلمه «ظاهراٌ» و «فريفته شدند»، علاوه بر نشان دادن موضع خود، ابطال آنها را به ذهن خواننده متبادر میکند. اما بيضاوي كه خود از علماي بزرگ اهل سنت به شمار ميرود، در شرح وقايع مربوط به خلفاي اسلام، با تعريف و تمجيد از ابوبكر و عمر، درباره تقدم خلافت حضرت علي(ع) سكوت ميكند.[33]
از ديگر نكات مهم در روش تاريخنگاري بيضاوي آن است كه وي در مواردي كه به صحت رويدادي اطمينان ندارد، در پايان شرح خود به ذكر عبارت «الله اعلم» كفايت ميكند[34] و بدينسان براي دست يافتن به صورت واقعگرايانه تري از آن رويداد، درصدد قياس متون و مدارك برنميآيد و بر سنت مورخان پيشين خود پايدار ميماند.
ادبيات نظام التواريخ
قاضي بيضاوي در آغازين صفحات اثر خود كه به عنوان مقدمه نگاشته، به اين مهم اشاره كرده كه اين كتاب را« به زبان فارسي ساختم تا فوايد آن عامتر بود».[35] با توجه به آنكه عربي، زبان علوم ديني به شمار ميآمده و بيضاوي به گستره ايران و مردم آن توجه داشته، انتخاب زبان فارسي براي اثرش گوياي توجه او به آگاهي ايرانيان از تاریخ است. نثر بیضاوی از عبارت پردازی و آرایههای ادبی عاری است؛ جملات او کوتاه و توصیفات او ساده است و همانطور كه پيشتر اشاره شد، استاد بهار از این جهت او را در رديف مورخان پاكيزه نويس قرار داده است؛[36] پاکیزهنویسی که به دور از عبارتپردازی و مغلق نویسی، میتوانست جریانی نو را در تاریخنگاری پدید آورد اما به دلیل پی نگرفتن سایر مورخان، این نوع ادبیات تنها به قلم قاضی بیضاوی منحصر شد.
استنادات بيضاوي
بيضاوي در آغازين سطور اثر خود بدين مهم ميپردازد كه « اين كتاب را از تواريخ معتبر فراهم آوردهام».[37] بیضاوی در متن این اثر، تنها از چند منبع مورد رجوعش نام می برد. وی یکجا به نصایح الملوک غزالي[38] و جایی دیگر به آداب العرب و الفرس ابن مسكويه ارجاع میدهد.[39] اشاره وی به غزالی از سر ارادت خاندانی است اما ارجاع به ابن مسکویه با در نظر گرفتن اندیشه خردگرایانه او در تاریخ نویسی، اهمیت بسیاری دارد. بیضاوی در یک مورد دیگر به کتاب التاج هلال صابی مراجعه کرده است. و در جای دیگر، به موضح کتابی از فخرالدین نصربن علی نعلیالمریمی استناد میکند .کتاب طبقات فقها از شیخ ابواسحاق فیروزآبادی نیز از دیگر آثار مورد رجوع اوست. او به قرآن نیز در مواردی اشاره کرده، از جمله درباره قصه آدم و حوا[40]و فرقه صابیان.[41]
بیضاوی در بعضي از قسمتها تنها به ذكر «گويند» و يا «بعضي گويند» و «قومی گفتهاند» و نظایر آن بسنده ميكند. نكتهاي كه از استفاده او از ضمير جمع در اين افعال دريافت ميشود، آن است كه بيضاوي صورت حادثهای تاريخي را انتخاب كرده كه جمعي از مورخان بر آن اتفاق نظر دارند و اين نشاني است بر دقت او در انتخاب خبر كه سبب شده تا اثرش مورد رجوع ساير مورخان نيز قرار گيرد. کاربرد فعل «گوید» و «منقول است» هم با رویکرد خاص او به تاریخنگاری میتواند تکیه و اعتماد او را به روایتی مورد وثوق نشان دهد.
نتیجه
قصديت مجدانه تاريخنگاری بيضاوي که از دیدی آسیب شناسانه مایه میگیرد، در بر آوردن اثری ماندگار و مسلماً پرخواننده و مورد ارجاع مورخان بزرگ پسین خود قابل تحسین و درنگ است. فارسينويسي ساده او که ادبیاتی نوپردازانه در تاریخنگاری را نشان میدهد، توده مردم را مخاطب میسازد و مضمون هويتبخش اين اثر که مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهد، سراسر بازگوكننده رويكرد منحصر به فرد او در تاريخنويسي است.با توجه به آنچه گفته شد و نقش بارز عناصر تاریخنگاری بیضاوی که سراسر با حس میهنی گره خود است، خوانشاثر بیضاوی چونان بازگو کننده سازههای فرهنگی ایران، نقش مهمی در برساختن رگههای هویتبخش به بدنه جامعه ایران در عصر خود داشته و بخش بزرگی از آسیبهای روانی – هویتی جامعه را جبران کرده و در کنار سایر عوامل، سبب حفظ هویت ایران و ایرانی در زمانه حکومت بیگانگان مغول گردیده است.
منابع
1. براون ادوارد، تاریخ ادبی ایران، ترجمه و حواشی از علی اصغر حکمت، ج3، تهران: انتشارات امیرکبیر، 2537.
2. بهار، محمدتقی، سبکشناسی (تاریخ تطور نثر فارسی )،3ج، تهران: انتشارت امیر کبیر، 1373.
3. خوانساري، ميرمحمدباقر، روضاتالجنات في احوال العلماء و السادات، تهران: چاپ سنگی، 1367.
4. دائرۀالمعارف بزرگ اسلامي، ، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج3، تهران: مرکز نشر دائرۀالمعارف بزرگ اسلامی، 1367.
5. ساوجی، ابوالفضل بن فضل الله، دانشوران ناصري شرح حال ششصد تن از دانشمندان نامی، قم: موسسه مطبوعاتی دارالفکر، 1338.
6. صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات ايران، ج3، تهران: انتشارات فردوس، 1373.
7. قاضي بيضاوي، عبدالله بن عمربن محمد، نظام التواريخ، به کوشش میرهاشم محدث، تهران: انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1382.
8. ــــــــــــــــ الغایة القصوی، به کوشش علی محیی الدین قره داغی، قاهره،1982.
9. وصاف (وصاف الحضره ) عبدالله بن فضل الله، تحریر تاریخ وصاف، به کوشش عبدالمحمد آیتی، تهران: انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383.
10.مستوفی حمدالله، تاریخ گزیده، مقدمه عبدالحسین نوایی، مقدمه، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1339.
11.سایت ایرانیکا، www.studia iranica.com.2008/12/20.
[1] . بیضاوی عبداللهبنعمربنمحمد،الغایهاقصوی، ج1، به کوشش علی محیالدین قره داغی، قاهره،1982، مقدمه قرهداغی، ص58-51.
[3] . عبدالله بن عمربن محمد، بیضاوی، الغایه اقصوی، به کوشش علی محیالدین قرهداغی، ج1، مقدمه قرهداغی، ص58-51 قاهره:1982.
[4] . عبدالله بن فضل الله وصاف(وصاف الحضره)، تحریر تاریخ وصاف، نوشته عبدالمحمد آیتی، ص117، تهران: انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383.
[6] . میرمحمدباقر خوانساری، روضاتالجنات فی احوالالعلماء و السادات، ص435، تهران: چاپ سنگی،1367؛ ابوالفضل بن فضل الله ساوجی، نامه دانشوران ناصری، (شرح حال ششصد تن از دانشمندان نامی)، ج8، ص139-140، قم: مؤسسه مطبوعاتی دارالفکر، 1338.
[7] . دائرۀالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج13، ذیل بیضاوی ص427، تهران: مرکز نشر دائرۀالمعارف بزرگ اسلامی 1367. به نقل از محمدبن شاکر کتبی، عیون التواریخ، سالهای 688-706ق، نسخه خطی موجود در مرکز دائرۀالمعارف، ص54، برای اطلاع بیشتر نک: مقاله کلبرگ در دانشنامه ایرانیکاwww.Studia Iranica.com .
[9] . ادوارد براون، تاریخ ادبی ایران، ترجمه و حواشی از علی اصغر حکمت، ص143، ج3، تهران: انتشارات امیرکبیر، 2537.