یکشنبه, 4 آذر , 1403 برابر با Sunday, 24 November , 2024
جستجو

مقدمه: شیعه پژوهی در غرب از دیرباز چندان مورد عنایت شرق شناسان نبوده و مطالعات اندکی پیرامون شیعه در دست است. اما پیش داوری برخی مستشرقان درباره وقایع تاریخ اسلام و تشيع نيز، آفتی است که تحقیقات مربوط به ایشان را گرفتار ساخته است. پیامد این گونه نگاه، تحلیل های غیر منصفانه ای است که در نگاشته های ایشان به وضوح می توان مشاهده کرد. تحقیقات مربوط به امام حسن(ع) عموماً آکنده از اتهامات و هجمه های نویسندگان غربی نسبت به امام است. از جمله وجوه زندگي امام حسن(ع) كه تحلیل های مبغضانه مستشرقان به آن معطوف گشته است، صلح او با معاویه است. اين نوشته بر آن است تا به بررسي و نقد گوشه اي از تحليل ها و توصيف هاي خاورشناسان پيرامون صلح امام بپردازد.

 

 هانري لامنس، دوايت دونالدسن، ويلفرد مادلونگ و ال. وچيا واليري از مستشرقاني هستند كه پيرامون صلح امام حسن قلم زده و به ابراز عقيده پرداخته اند كه در اين نوشته مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

 صلح امام حسن(ع) در بيان مستشرقان:

 لامنس خاورشناس بلژیکی مدخل هایی مربوط به امامان شیعه را در دایره المعارف اسلام نگاشت و به اندازه ای در افترا به ائمه زیاده روی نمود که به حذف مقالات او در ویرایش دوم این مجموعه انجامید.

  وی در کتاب خود موسوم به « فاطمه(س) و دختران محمد(ص)» می گوید:« با امام حسن(ع) پس از كشته شدن پدرش بيعت كردند و يارانش كوشيدند او را به ادامه نبرد با اهل شام قانع سازند . اين پافشاري آنان خشم امام حسن عافيت طلب را بر انگيخت. او [امام حسن(ع)] جز به تفاهم با معاویه نمی اندیشید و از همان هنگام تنها در این اندیشه بود که با اموی ها به توافقی دست یابد و معاویه نیز در ازای دست کشیدن وی از خلافت به خود امام واگذارد تا شرایطش را تعیین کند. امام حسن(ع) تنها به یک میلیون درهمی که با عنوان خرج زندگی برادرش امام حسین(ع) درخواست کرده بود بسنده نکرد و برای خود پنج میلیون درهم دیگر و نیز یک آبادی در فارس خواست. وي از اين كه درخواست هاي خود را دو چندان نكرده بود اظهار پشيماني كرد و در حالي عراق را ترك گفت كه سرزنش مردم عراق را براي خود خريده بود.»[1]

 مقاله حسن بن علی تألیف ال.وچیا.والیری در دايره المعارف الاسلاميه به زندگی امام حسن(ع) پرداخته است. در این مقاله نویسنده کوشیده است تا موضع امام را از همان ابتدا صلح با معاویه نشان دهد. او مي گويد:« احتمالاً او می دانست هدف و آرمانش از دست رفته است و اگر صحت داشته باشد علی عادت داشت سرانه دولتی را خالی کرده موجودی آن را تقسیم کند، در نتیجه قاعدتاً حسن با کمبود مالی مواجه بود…»[2]

او مي گويد سعد بن عباده انصاري هنگام بيعت كوشيد شروطي را مطرح سازد مبني بر اين كه بيعت بايد مبتني بر كتاب خدا،‌سنت پيامبر(ص) و جنگ عليه كساني باشد كه حرام خدا را حلال كرده اند. امام حسن(ع) موفق شد از اين تعهد احتراز كند و گفت كه شرط آخر در همان مورد اول گنجانده شده است. اين سخن امام باعث حيرت حاضران شد،‌چرا كه سوگند خورده بودند با كساني كه مقابل حسن به جنگ بايستند بجنگند و با كساني كه با او سازش كنند از در صلح درآيند. اگر حسن از صلح و آشتي سخن مي گفت، آيا به اين علت بود كه مايل بود با معاويه صلح كند.

 مادلونگ مستشرق دیگری است که درباره امام حسن(ع) قلم زده است. وی در کتاب «جانشینی حضرت محمد(ص)» وقایع اسلام را تا پایان حکومت مروانیان بررسی کرده است. گرچه وقایع پس از شهادت امام علی(ع) را در بخش کوتاهی تحت عنوان خاتمه مورد بحث قرار داده است. بخش هایی از آن را به صلح امام حسن(ع) اختصاص داده است. مادلونگ که نسبتاً با دید منصفانه تری به تحلیل تاریخ شیعه پرداخته است نیز در مورد انگیزه های صلح امام راه اشتباه پیموده و برنامه امام را از ابتدا صلح با معاویه دانسته است.[3]

 او امام را طبيعتا صلح جو و آشتي طلب معرفي كرده و مي گويد:« هر چند در عادلانه بودن اعمال علي(ع) شبهه اي به دل راه نمي داد، بعضي از پيگيري هاي نظامي پدر برايش ناگوار بود و گاهي با صراحت بر او خرده مي گرفت.»

 او امام را به سستي و اهمال در جنگ با معاويه متهم كرده و مي گويد:« پنجاه روز و به روايتي دو ماه از شهادت علي(ع) گذشت و حسن(ع) نه كسي را سوي معاويه فرستاد و نه سخني از حركت به سوي شام به ميان آورد تا اين كه نامه اي از سوي عبدالله بن عباس رسيد.»

مادلونگ مي گويد:« [معاويه] عازم عراق شد و در پل منبج از فرات گذشت. در اين زمان بود كه حسن در صدد مقابله بر آمد و حجر بن عدي را مأمور كرد كه عاملان او را آماده جنگ كند و با لحني سرد مردم كوفه را خطاب قرار داده و آنان را به جنگ با معاويه فراخواند. »

 « انتخاب عبيدالله براي فرماندهي و تقدم بر جنگجوياني چون قيس بن سع و سعيد بن قس حاكي از آن بود كه حسن(ع) تمايلي به جنگ نداشت. او هنوز هم اميدوار بود به صلح با معاويه دست يابد. او مي دانست عبيدالله كاملا احساس او را درك مي كند و از هيچ اقدامي براي جلوگيري از جنگ كوتاهي نمي كند.»

 دونالدسن مستشرق انگلیسی در کتاب مذهب تشیع نیز دچار تحلیل های سطحی شده است. عدم لیاقت امام(ع) برای زمامداری مسلمین فکری است که نویسنده سعی کرده است آن را در قسمت های مختلف نوشته به خواننده القا کند. او مجدانه کوشیده است با ارائه اتهامات مختلف به امام حسن(ع) وی را فردی بی کفایت در رهبری معرفی نماید که نه به خاطر شایستگی خلافت را به دست آورده بلکه به خاطر اندیشه موروثی بودن خلافت که از دیگر ملل وارد و یا توسط فردی به نام عبدالله بن سبا ساخته شده بود، به کسب این مقام موفق شد.[4] او در اثبات ادعای خود می گوید:« اما شباهت ظاهری حسن(ع) به پیامبر(ص) هر چه باشد، اسناد تاریخی به روشنی نشان می دهد که قوه اخلاقی، شجاعت، خویشتنداری و توانایی عقلانی او در رهبری مردم، اندک بوده است؛ همچنان که لامنس در دایره المعارف اسلام به طور مختصر وی را معرفی کرده است. گویا هوسرانی و کمی بنیه و خرد، از ویژگی های بنیادین شخصیت او بوده است. »[5]

 نویسنده در این اتهامات صلح امام با معاویه را نشانه رفته است. لیاقت امام در رهبری و موضع استوار او در حذف معاویه را از اقدامات وی برای جنگ با معاویه می توان دریافت.

 نقد و بررسي:

 ارائه نقدي جامع پيرامون ديدگاه هاي مستشرقان در زمينه صلح امام حسن(ع) در توان اين مقاله نيست. اين نوشته در پي بيان نقدي كلي و مختصر دراين زمينه بوده و نقد كامل و جامع را به فرصت هاي بعدي موكول خواهد كرد. از اين روي به برخي نكات برجسته تر پرداخته مي شود.

 يكي از نكاتي كه همه مستشرقان مورد نظر آن را بيان كرده اند صلح طلبي امام  و قصد او در صلح با معاويه از همان ابتدا است. لامنس ميگويد: « او [امام حسن(ع)] جز به تفاهم با معاویه نمی اندیشید.» واليري نيز در انگیزه هایی که باعث شد امام از خلافت انصراف دهد، علاقه امام به صلح و آرامش، بی میلی به سیاست و منازعات مربوط به آن، تمایل به اجتناب از خونریزی گسترده را نام برده ومعتقد است امام حسن(ع) از همان ابتداي راه قصد صلح با معاويه را داشت او امام را به سستي در جنگ متهم كرده و مي گويد: هنگامي كه معاويه با سپاهش آماده جنگ با امام شده و تا موصل پيش رفته بود و احتمالا از طريق نامه پيشنهاداتي براي حل اختلاف ارائه داد. امام حسن(ع) مجبور شد تا خود را براي نبرد آماده سازد.

 مادلونگ نيز امام را به سستي و اهمال در جنگ با معاويه متهم كرده  و مي گويد:« حسن(ع) نه كسي را سوي معاويه فرستاد و نه سخني از حركت به سوي شام به ميان آورد تا اين كه نامه اي از سوي عبدالله بن عباس رسيد.»

 آنان انتخاب عبيدالله بن عباس را به عنوان فرمانده سپاه پيش قراول و انتخاب شدن قيس به عنوان مشاور وي را دليلي بر عدم تمايل امام به جنگ مي دانند، چرا كه به اعتقاد مادلونگ او مي دانست عبيدالله كاملا احساس او را درك مي كند و از هيچ اقدامي براي جلوگيري از جنگ كوتاهي نمي كند.

 و يا واليري كه فرستاده شده قيس به عنوان مشاور همراه عبيدالله بن عباس در گروه طلايه داران سپاه را با اين هدف مي داند كه حسن مي خواست قيس را كه نماينده گروهي بود و تا پاي جان آماده جنگيدن بودند از مواضع خود دور كند.» 

او مي گويد:« حسن وقتي به ساباط رسيد، سخنراني كرد و سخناني گفت كه سبب ناراحتي يارانش شد. آنان احتمالا به دليل سخناني كه او بيان كرده بود يا به دليل كندي پيشرفت او از پيش به وي بدگمان شده بودند. او بيان داشت كه هيچگونه كينه و عداوتي درباره يك مسلمان در دل ندارد. صلخ و سازشي كه يارانش از آن امتناع مي ورزند بهتر از دودستگي و انشعابي است كه خواهان آنند. سربازان حسن نمي دانستند كه آيا واقعا او مي خواهد با معاويه صلح كند يا نه. واكنش آنان خشونت آميز بود . گروهي كه از قرار معلوم كساني بودند كه بسيار مصمم بودند سياست هاي علي(ع) را ادامه بدهند خيمه وي را غارت كرده و فرش زير پاي او را ربودند.

تناقض گويي برخي مستشرقان نيز حاكي از قضاوت عجولانه و پيش داوري هاي ايشان است. واليري در جايي ابراز كرده است: « حسن مي توانست بر چهل هزار طرفدار سابق پدرش تكيه كند چرا كه سرسختانه به اعتقادات سياسي خويش پايبند بودند و از انتقام معاويه مي هراسيدند. » اما در جايي ديگر مي گويد:« لشكريان حسن(ع) تمايلي به جنگيدن با معاويه نداشتند و هر روز شمار فزاينده اي از اهل عراق به معاويه مي پيوستند.»

 اما بايد گفت قاطعیت امام در جنگ با معاویه از همان ابتدا با قتل جاسوسان وی کاملاً آشکار است. امام پس از آگاه شدن از حضور جاسوسان معاویه در کوفه و بصره دستور داد ایشان را بیابند، سپس دستور مجازات آن ها را صادر کرد. امام به دنبال این واقعه نامه تهدید آمیزی به معاویه نوشته و به او اخطار کرد برای جنگیدن با او آماده شده است.[6]

 افزایش صد درهمی یا صد در صدی عطایای سپاهیان اقدام دیگری بود که امام برای بهبود شرایط جهت نبرد با معاویه انجام داد.در نامه نگاری های امام خطاب به معاویه حقانیت اهل بیت در جانشینی رسول خدا(ص)، و غاصب بودن دیگرانی که در این جایگاه قرار گرفتند، عدم شایستگی معاویه برای احراز این مقام بیان شده است. امام از معاویه خواسته است از راه باطل بازگشته و با او بیعت کند. در غیراین صورت با او خواهد جنگید.[7]

 امام پس از اطلاع از حرکت معاویه به سوی کوفه بر بالای منبر رفته و طی خطبه ای از مردم خواست تا وی را در نبرد با معاویه یاری دهند. او خطاب به کوفیان آنان را به صبر و پایداری در جهاد خواند و پیروزی را تنها در سایه استقامت و تحمل مشقات برای ایشان ممکن دانست. سپس از آن ها خواست تا دعوت وی را بپذیرند و به سوی اردوگاه نخیله حرکت کنند اما کوفیان هیچ پاسخی ندادند[8] مگر بر اثر فشار روانی ناشی پیش قدم شدن اشراف و بزرگانی چون عدی بن حاتم، قیس بن سعد، معقل بن قیس و زیاد بن صعصعه تمیمی که ضمن پیوستن به امام با سخنانی توبیخ آمیز سکوت کوفیان را شکستند. گرچه امام خوشنودی خود را از ایشان ابراز کرد[9] اما بر شکننده بودن این اتحاد و بی میلی کوفیان از شرکت در این جنگ بیش از پیش واقف گردید.

 تنها پس از این بود که اولین نشانه یأس امام در کلامش ظاهر شد. امام هنگامی که کوفیان را به سوی اردوی نظامی نخیله می فرستاد، با این بیان که «به طرف اردوی نظامی خود در نخیله کوچ کنید تا در آن جا تصمیم نهایی خویش را بشناسیم.» تصمیم خود را بسته به شرایطی که در آینده پیش خواهد آمد و میزان همراهی کوفیان معلق گذاشت.

 با این حال امام تا زمانی که اندک امیدی بر نیروی کوفیان داشت، از موضع ضعف در مقابل معاویه وارد نشد. و مبارزه نظامی با او را اولین انتخاب خود قرار داد و این از نوع آرایش سپاه پیش قراول و قرار دادن زبده ترین افراد در این بخش مشخص می گردد.

 پیش بینی فرار عبیدالله بن عباس و پیوستن او به معاویه با توجه به ضرباتی که وی از جانب معاویه متحمل شده بود، غیر ممکن بود. درحمله بسر بن ارطاه، از فرماندهان معاویه به حجاز، دو فرزند عبیدالله توسط او و در جلوی چشم مادرشان سربریده شد.[10] امام به لحاظ دشمنی سختی که از جانب عبیدالله نسبت به معاویه وجود داشت، وی را به فرماندهی سپاه پیش قراولان انتخاب کرد و برای او دو مشاور شایسته چون قیس بن سعد و سعید بن قیس قرار داد تا او را در امر فرماندهی یاری دهند و به عبیدالله توصیه کرد در مسایل نظامی با ایشان مشورت کرده و در صورت کشته شدن او جانشین وی شوند[11] امام انتظار داشت عبیدالله و سپاه او جان خود را در این راه قرار دهند.

 شایعه پراکنی های جاسوسان معاویه در مداین و نیز مسکن، بر آشفتگی سپاه امام دامن زد[12]، به طوری که خوارج در مداین به او حمله کرده و وی را به صلح با معاویه متهم ساختند. معاویه توانست انتظام سپاه امام را بر هم زده و آن را متفرق و سست کند.

 امام پس از سوء قصدی که در حین آشوب از سوی یکی از خوارج به ایشان شد، برای مداوا به مدائن رفت. در این مدت معاویه سپاه عبیدالله را نیز رها نکرد و مجدانه کوشید از هر راهی امور را در این جبهه نیز مغشوش کند که بالاخره با تطمیع عبیدالله به مقصد رسید. تا هنگامی که خبر شورش سپاه مدائن به مسکن نرسیده بود، اوضاع تحت کنترل قیس بن سعد قرار داشت اما با شیوع خبر زخمی شدن امام و شایعه درخواست صلح از سوی ایشان، اوضاع در مسکن نیز آشفته شد و سپاه قیس گروه گروه به معاویه پیوستند. وقتی قیس نامه ای شکوه آمیز به امام ارسال کرد تا از او کسب تکلیف کند، امام به تازگی بهبودی نسبی یافته و به میدان نبرد بازگشته بود، اما با مشاهده نامه قیس، امید خود را از ادامه جنگی بی همراه که تنها منجر به کشته یا اسیر شدن خود و یارانش می شد، از دست داد. خصوصا که پیش ازاین نیز، بزرگان کوفه وفاداری خود را به معاویه ابراز داشته بودند.[13] معاویه با مساعد دیدن اوضاع پیشنهاد صلح را بار دیگر مطرح کرد و با پذیرش امام روبرو شد.

 در صورت ادامه جنگ بعید به نظر می رسید معاویه خود را با کشتن امام بدنام کند، بلکه با هر نیرنگی امام را به دست کوفیانی که پیش از این آمادگی خود را برای همکاری با معاویه و تسلیم کردن و یا کشتن امام اعلام کرده بودند[14] به قتل می رساند و به این شکل امام را به عنوان کسی که توسط یاران خود کشته شد، در اذهان تداعی می نمود. در شرايطي كه براي امام و سپاهش رخ داد امام صلح با معاويه را بهترين راه براي حفظ جان شيعيان و پيروان اندك اهل بيت (ع) ديد.

سیده معصومه اخلاقی کارشناس ارشد تاریخ تشیع دانشگاه اهلبیت(ع)

 

منابع:

 

1.  مسعودي، أبو الحسن على بن حسين بن على،  1409 ق، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چاپ دوم

2.     مفید، محمد بن محمد بن نعمان، 1413 ق، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید

 3.     یعقوبی، احمد بن ابی واضح، بی تا، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر

4.  قربانپور دشتکی، سیمین ، 1388ش، بررسی و نقد صلح امام حسن(ع) از دیدگاه ویلفرد مادلونگ، مجموعه مقالات همایش بین المللی تشیع و خاورشناسان، انجمن تاریخ پژوهان به کوشش دکتر محمد رضا بارانی، شماره 5

5.     معروف الحسینی،هاشم ، 1990 م، سیره الائمه الاثنی عشر، بیروت، دار التعارف للمطبوعات

6.  مادلونگ، ویلفرد ، 1385 ش، جانشینی حضرت محمد(ص)، ترجمه احمد نمایی،جواد قاسمی، محمد جواد مهدوی،حمیدرضا ضابط، آستان قدس رضوی

 7.  طبري ، أبو جعفر محمد بن جرير، 1387ق، تاريخ الأمم و الملوك ، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، چاپ دوم

8.     دونالدسن، م. دوایت،. 1410ق، عقیده الشیعه، ترجمه عربی: ع. م، مؤسسه المفید، بیروت، چاپ دوم

9.     دایره المعارف الاسلامیه، 1998 م، امارات، مرکز الشارقه للابداع الفکری

10.     تصویر امامان شیعه در دایره المعارف اسلام، 1385ش، به کوشش محمد تقی زاده داوری، قم، انتشارات شیعه شناسی

 11.            اصفهانى، ابو الفرج على بن الحسين، بى تا ، مقاتل الطالبيين، تحقيق سيد احمد صقر، بيروت، دار المعرفة

 


[1] سيره الامه الاثني عشر،ج1،ص 542

[2] دايره المعارف الاسلاميه،ج 12،‌ص3085- 3089، مدخل حسن بن علي؛‌اين مقاله در مجموعه « تصوير امامان شيعه در دايره المعارف اسلام» ترجمه و توسط محمد رضا هدايت پناه نقد شده است.

[3]جانشینی حضرت محمد(ص)، ویلفرد مادلونگ . این نوشته تحت عنوان« بررسی و نقد صلح امام حسن(ع) از دیدگاه ویلفرد مادلونگ» توسط سیمین قربانپور دشتکی، نقد شده و در مجموعه مقالات تشیع و خاورشناسان، انجمن تاریخ پژوهان، شماره 5، چاپ شده است.

[4] عقيده الشيعه،ص 83

[5] همان،‌ص 89

[6] مقاتل الطالبيين62-63

[7] همان، ص 64-65

[8] مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر،ج 3، ص32؛ مقاتل الطالبيين،صص 69-70

[9] مقاتل الطالبيين، ص70

[10] همان، ص73

[11] مروج الذهب، ص 33

[12] تاريخ یعقوبی،ج2،ص 215؛ تاريخ الامم و الملوك ، ج5، ص159

[13] مروج الذهب، ج3،ص37 و 39

[14] الارشاد،‌ج 2، ص

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=14624

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب