چکیده
طالبان یکی از پدیده های تاریخ معاصر افغانستان است که در پی رقابت قدرت های بزرگ و با اشغال افغانستان توسط شوروی، نخستین بار درسال 1994میلادی به وجود آمد و با تربیت و حمایت های بی دریغ کشورهای منطقه مثل پاکستان و عربستان سعودی رشد نمود.
شوروی در 27دسامبر 1979 افغانستان را اشغال کرد و در خلال این مدت، مبارزان افغانی با حمایت منطقه و امریکا، به مبارزه علیه اشغال شوروی دست زدند تا سرانجام ارتش سرخ را از خاک افغانستان بیرون راندند. آخرین نیروهای ارتش شوروی در فوریه1989 خاک افغانستان را ترک کردند. با خروج ارتش سرخ از افغانستان، ایالات متحده به قرارداد ژینو وفادار نماند و از مجاهدان افغانی به دلیل رقابت و خصومت با شوروی، حمایت نمود و افغانستان میدانی برای رقابت قدرت های بزرگ در جنگ سرد شد.
با پایان جنگ سرد وخروج شوروی از افغانستان، پاکستان مجرای کمک رسانی به مجاهدان افغانی گردید و با تغییرات داخلی، به تأسیس هزاران مدرسه دینی با گرایش سلفی دیوبندی اقدام کرد که با حمایت کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به ویژه عربستان هم راه بود.
نقش پاکستان در ایجاد پرورش وحمایت از گروه افراطی طالبان، کاملاً آشکار است ومنافع ملی پاکستان نیز در افغانستان، از ره گذر گروه های دست نشانده پشتون تأمین می شود. از آن جایی که احزاب مثل حزب اسلامی به رهبری حکمتیار، دیگر نمی توانست خواسته ها و منافع پاکستان را تأمین کند، این کشور در پی ایجاد گروهی جدید برآمد و ایجاد طالبان از این منظر قابل بررسی است. البته اختلافات احزاب داخلی افغانستان، زمینه را برای تأثیرگذاری هرچه بیشتر پاکستان فراهم ساخت. بدین ترتیب، طالبان در سال 1994ظهور کردند و تا سپتامبر 2001 اغلب خاک افغانستان را به کنترل درآوردند.
واژ گان کلیدی
طالبان، پاکستان، قدرت های بزرگ، جنگ های داخلی، جنگ سرد.
مقدمه
طالبان یکی از پدیده های تاریخ معاصر افغانستان است که در پی رقابت قدرت های بزرگ و با اشغال افغانستان توسط شوروی متولد شد و با تربیت و حمایت های بی دریغ کشورهای منطقه مثل پاکستان و عربستان سعودی رشد کرد. این پدیده مانند اشغال افغانستان به دست ارتش سرخ، دردسرساز شد و مشکلات زیادی را برای مردم افغانستان و منطقه به وجود آورد و اکنون که سال ها از حکومت بنیادگرای طالبان دیگر خبری نیست، مردم افغانستان تاوان آن را پس می دهند و در آتش به اصطلاح مبارزه با طالبان و تروریست می سوزند.
در این پژوهش، زمینه های سیاسی – اجتماعی به وجود آمدن گروه افراطی طالبان در پاکستان بررسی می شود. از آن جایی که که این پدیده شوم در دامن پاکستان متولد شده و دایه ای مثل ایالات متحده دارد، زمینه-های سیاسی- اجتماعی را به دو بخش داخلی و خارجی تقسیم کردیم تا نقش قدرت های بزرگ و کشورهای منطقه که از ره گذر رقابت بین قدرت های بزرگ می گذرد، روشن گردد.
گزیده ای از تاریخ سیاسی پاکستان
پاکستان در شبه قاره هند واقع شده و از غرب با جمهوری اسلامی ایران و افغانستان، از شمال شرقی با چین و از شرق با هند هم مرز است و از جنوب نیز به دریای عرب راه دارد. مساحت پاکستان ، به جز کشمیر آزاد و گِلْگت و بَلتِستان حدود 095 ، 796 کیلومترمربع و پایتخت آن اسلام آباد است. این کشور در ژوئیه2001میلادی، دارای144،616،639نفر جمعیت بود. پاکستان از نظر تقسیمات کشوری، از چهار ایالت پنجاب، سند، ایالت سرحد شمال غرب و بلوچستان و مناطق قبایلی و منطقة پایتخت فدرال اسلام آباد تشکیل می شود. پنج گروه عمدة قومی در پاکستان وجود دارد پنجابی، سندی، پشتون، بلوچی و مهاجرها. زبان ملی پاکستان اردوست، اما انگلیسی در حکومت و امر تجارت کاربرد زیادی دارد. 68،96% مردم پاکستان مسلمان، 55،1% مسیحی و 51،1% هندو هستند؛ بقیه پارسیان، بودایی ها و دیگر اقلیت های کوچک مذهبی را شامل می-شوند.
از نظر تاریخ سیاسی، نخستین بار رحمت علی چودری، دانشجوی مسلمان دانشگاه کمبریج ، در سال 1933 میهن مورد خواست مسلمانان شبه قاره را «پاکستان» نامید. پاکستان به معنای«سرزمین پاک»، و به احتمال قوی برگرفته از حروف اول ایالات این کشور پیشنهادی گرفته شده است. نظریه تجزیه را محمدعلی جناح، رهبر و بنیان گذار پاکستان، در سال 1938 مطرح کرد که نخستین تقاضای رسمی برای ایجاد وطن اسلامی مستقل به شمار می آمد. در سال 1885 هندوها با حمایت بریتانیا، حزب کنگرة ملی هند را تأسیس کردند. بدین-سان، حزب مسلم لیگ در سراسر هند، برای حمایت از مصالح و منافع مسلمانان شبه قاره در سال 1906 شکل گرفت. مسلم لیگ در مارس 1940«قطعنامه لاهور» را به تصویب رسانید. که حاصل آن تقاضای رسمی برای تشکیل دولت مستقل پاکستان بود. سرانجام لایحه اعطای استقلال شبه قاره هند و تقسیم شبه قاره به هند و پاکستان، در مجلس مقننه انگلیس در ژوئیه1947 تصویب شد و محمدعلی جناح به کراچی آمد و در چهارده اوت 1947، استقلال پاکستان به رهبری او تحقق یافت.
محمدعلی جناح به عنوان نخستین فرمان دار کل منصوب گشت و لیاقت علی خان به عنوان اولین نخست-وزیر(1947ـ 1951) انتخاب شد. در سال 1971 بنگلادش از پاکستان اعلام استقلال کرد. در قانون اساسی مصوب سال 1956 پاکستان کشوری اسلامی با نظام جمهوری اعلام شد که رییس جمهور آن باید مسلمان باشد. پس از تصویب قانون اساسی، اسکندرمیرزا به عنوان نخستین رییس جمهور پاکستان انتخاب شد. اوضاع سیاسی کشور در سال های پس از استقلال، فوق العاده بحرانی بود. از سال 1947تا 1958 هفت حکومت غیرنظامی یکی پس از دیگری بر سر کار آمدند. در حالی که اوضاع سیاسی در پاکستان غربی آشفته و غیردموکراتیک بود، اسکندرمیرزا با الغای قانون اساسی و انحلال همة احزاب سیاسی، اعلام حکومت نظامی نمود و پس از چند روز، ژنرال محمد ایوب خان ، فرمانده کل ارتش، رییس جمهور را برکنار کرد و تمام اختیارات را به دست گرفت. در سال 1962 ایوب خان قانون اساسی جدیدی را به اجرا درآورد و به عنوان رییس جمهور انتخاب شد. او در مارس 1969 استعفا کرد و یحیی خان، فرمانده ارتش، با برقراری مجدد حکومت نظامی به قدرت رسید. سپس در انتخاباتی، عوامی لیگ به رهبری شیخ مجیب الرحمان از پاکستان شرقی، در برابر حزب مردم پاکستان به رهبری بوتو، اکثریت آرا را به دست آورد و در سال1971بنگلادش اعلام استقلال کرد که بلافاصله آتش جنگ میان پاکستان و بنگلادش درگرفت. با مداخلة هند در این جنگ ، پاکستان شکست خورد و یحیی خان پس از این شکست، استعفا کرد و قدرت به ذوالفقار علی بوتو رسید. در مارس1977 انتخابات دیگری برگزار شد و حزب مردم پاکستان در برابر احزاب مخالف که با نام «اتحاد ملی پاکستان» ائتلاف کرده بودند، به پیروزی دست یافت و ارتش به رهبری ضیاءالحق و با حمایت «جماعت اسلامی پاکستان»، در ژوئیه 1977 به کودتا دست زد. هم زمان بوتو و بسیاری از شخصیت های برجستة سیاسی دست گیر شدند. چودری به عنوان رییس جمهور در قدرت ماند. بوتو آزاد گشت اما اندکی بعد دوبارهً بازداشت شد و سرانجام در هیجده مارس 1978 به اعدام محکوم گشت و در چهار آوریل 1979حکم اعدام اجرا شد.
طی دورة زمام داری ضیاءالحق (1977ـ 1988) سیاست اسلامی کردن مؤسسات و نهادهای کشور، تنظیم و اجرا شد. در سال 1986 لایحة شریعت به تصویب رسید که براساس مکاتب فقهی حنفی و دیوبندی تنظیم شده بود. این با اعتراض شیعیان و بریلوی ها روبه رو شد. ضیاءالحق در هفده اوت 1988 در یک سانحة هوایی جان باخت. در نتیجه، غلام اسحاق خان، رییس وقت مجلس سنا، به سمت کفیل ریاست جمهوری منصوب شد و شورای ملی حالت فوق العاده، شامل فرماندهان ارشد نظامی و فرمان داران ایالات و وزیران فدرال، ادارة امور کشور را برعهده گرفتند. سپس انتخابات در نوامبر 1988 برگزار شد و حزب مردم، اکثریت نسبی آرا را به دست آورد و با جنبش قومی مهاجر ائتلاف کرد و بی نظیر بوتو، دختر ذوالفقار علی بوتو و رهبر حزب مردم، در دسامبر 1988 به نخست وزیری منصوب شد. وی غلام اسحاق خان نخست وزیر را عزل کرد و کابینه را منحل ساخت و دستور تشکیل دولت موقت را صادر کرد.
در انتخابات24 اکتبر 1990 اتحاد دموکراتیک اسلامی ، متشکل از احزاب نه گانه (از جمله جماعت اسلامی و مسلم لیگ) به رهبری محمد نوازشریف، پیروز شد و به نخست وزیری رسید. تصمیم نواز شریف دایر بر حمایت پاکستان از حکومت میانه رو مجاهدان در کابل و رها ساختن چریک های افغان به رهبری گلبدین حکمتیار و ناتوانی نوازشریف در اسلامی کردن پاکستان، سبب شد جماعت اسلامی از اتحاد دموکراتیک اسلامی خارج گردد و حمایت های این حزب از حکومت او قطع شود. در مارس 1993اختلاف میان نخست وزیر و رییس جمهور بالا گرفت و غلام اسحاق خان در هیجده آوریل 1993 نوازشریف را برکنار کرد. در انتخابات اکتبر 1993، هیچ یک از دو حزب اصلی (مردم و مسلم لیگ ) اکثریت مطلق آرا را به دست نیاوردند، اما سرانجام حزب مردم به ریاست بی نظیر بوتو به تشکیل کابینة ائتلافی موفق شد و فاروق احمدخان لغاری، نامزد حزب مردم، به ریاست جمهوری پاکستان انتخاب گشت. سال های 1993تا1995 برای حکومت بی نظیر بوتو دورة مشکلات اقتصادی و درگیری های فرقه ای و مذهبی خونین دامنه دار میان سنیان افراطی و شیعیان کراچی بود.
لغاری در اکتبر 1996 طی فرمانی، نخست وزیر و کابینه و مجالس ملی را منحل اعلام کرد و در انتخابات فوریه 1997 با پیروزی حزب مسلم لیگ در مقابل حزب مردم نوازشریف، تشکیل کابینه داد. و در آوریل 1997 اصلاحیه هشتم قانون اساسی لغو شد. با این اقدام، قدرت رییس جمهور در عزل و نصب نخست وزیر و کابینه، انحلال پارلمان و صدور فرمان همه پرسی در هر موضوع ملی و انتصاب فرمان داران ایالات و فرماندهان نیروهای سه گانه، به نخست وزیر انتقال یافت و مقام ریاست جمهوری به مقامی تشریفاتی تنزل داده شد. تنش میان نوازشریف و رییس جمهور و رییس دادگاه عالی نیز در دسامبر 1997 به استعفای رییس جمهور و رییس دادگاه عالی انجامید و از آن پس نوازشریف، جنگ قدرت با ارتش را آغاز کرد و رییس ستاد ارتش را که خواهان افزایش نقش ارتش در تصمیم گیری های دولت بود، از کار برکنار ساخت. به دنبال آزمایش های هسته پای پاکستان در سال 1998، این کشور با تحریم های اقتصادی بین المللی روبرو شد. تنگناهای اقتصادی توأم با بحران ناشی از جنگ قدرت ، موجبات بی ثباتی حکومت نوازشریف را فراهم آورد؛ به طوری که وقتی وی فرمان برکناری پرویز مشرف، رییس ستاد ارتش را صادر کرد، با کودتایی آرام و بدون خون ریزی هم راه بود. مشرف دوازده اکتبر 1999 نوازشریف را به دلیل رشوه خواری وسیع، تخریب تأسیسات و رعایت نکردن قانون اساسی از قدرت برکنار کرد ودر بیست ژوئن 2001 خود را رییس جمهور اعلام نمود و انتخابات را منتفی دانست. مشرف در چهارده اوت 2001 اعلام کرد که انتخابات اول اکتبر 2002 برگزار می شود.
نوازشریف نیز به اتهام قصد قتل پرویز مشرف دست گیر شد و به چهارده سال حبس و 21 سال محرومیت از فعالیت های سیاسی محکوم گشت. با حملات یازده سپتامبر 2001 در ایالات متحده، پاکستان در هفده سپتامبر مرزهای خود را با افغانستان مسدود کرد و در نوزده سپتامبر مشرف از ائتلاف ضدترورستی به رهبری امریکا حمایت نمود و به نظامیان امریکایی اجازه داد تا از خاک این کشور استفاده کنند ودر عوض امریکا هم در نوامبر2001 اغلب تحریم ها علیه پاکستان را لغو کرد و بدهی های آن کشور را که معادل میلیاردها دلار بود بخشید.
مشرف در دوازده ژانویه در نطق تلویزیونی، افراط گرایان اسلامی وتمام انواع تروریسم را محکوم کرد، در حالی که او قبلاً وجود بنیادگرایان را در خاک پاکستان ضروری دانسته بود.
الف زمینه های سیاسی
زمینه های سیاسی بهوجود آمده طالبان عبارتند از:
1. زمینه های داخلی
1-1. اختلافات و جنگ های داخلی
از نظر سیاسی مسأله به وجود آمدن طالبان، به زمینه های مختلف بستگی داشته و اختلافات داخلی افغانستان یکی از مهم ترین عوامل است که به طور جدی زمینه ای برای به وجود آمدن طالبان شد.
مجاهدين بعد از خروج ارتش سرخ، براي كسب قدرت درگیر شدند. رهبران احزاب مثل حكمتيار و برهان الدين رباني بايست لحظه اي به انگيزه هاي جهادي و هدف آن فكر مي كردند و سرنوشت ملت را براي تأمين منافع حزبي خويش به نابودي نمي كشانيدند. احزاب جهادي متأسفانه چه در دوران جهاد و مقاومت و چه پس از پيروزي، همواره به يك ديگر به چشم رقباي قدرت نگاه می کردند و رقابت هاي ناسالمي بين آنها حاكم بوده است. اين طرز نگرش، باعث شده تا از هر فرصت مناسب براي هم پيماني با قدرت هاي خارجي متفق شوند و براي كسب امتيازات بهتر، تلاش ورزند وحتي از اين طريق، ضربات حذفي را بر رقباي ديگر وارد آورند.
البته در اختلافات داخلی، پای قدرت های بزرگ در میان است و متأسفانه احزاب استقلال نداشتند و بازیچه دست بیگانگان شدند. بی شک در روي دادها و فجايع بعد از خروج قواي اشغال گر شوروي، دستان مرموز آی اس آی و سیا دخيل بود و توانست احزاب جهادي را بر سر تقسيم قدرت سياسي افغانستان به جان يك-ديگر بيندازد. البته احزاب جهادي هم در اين گيرودار معصوم نبودند، بلكه آنها نيز ثمره جهاد خويش را در رياست و رهبري مردم جست جو مي نمودند.
حمایت ربانی و مسعود از طالبان!
احزاب سیاسی نه تنها با هم دیگر به نزاع پرداختند، بلکه در این رقابت، برای غلبه بر مخالفان خودشان پیش گام شدند و خود زمینه را برای طالبان هموار ساختند و در ابتدا از آنان حمایت کردند تا بتوانند از این طریق، بر رقیب غلبه نمایند. به همین علت، ربانی و مسعود در آغاز از طالبان پشتیانی کردند. در ماه سپتامبر ملامحمد ربانی یکی از اعضای مؤسس طالبان، از کابل دیدار کرد و با ربانی رییس جمهور ملاقات نمود. حکومت منزوی کابل علاقه مند بود تا از نیروی جدید پشتون مخالف حکمتیار که هنوز از گلوله باران کابل دست برنداشته بود، حمایت کند. در این ملاقات، ربانی قول داد به طالبان کمک مالی نماید، مشروط به این که آنها با حکمتیار به مخالفت برخیزند.
ملادادالله، يكي از فرماندهان ارشد گروه طالبان نیز در مصاحبه اي با شبكه تلويزيوني الجزيره قطر اعلام كرد:
گروه طالبان از طرف برهان الدين رباني، عبدالرب رسول سياف و اسماعيل خان نامه هايي مبني بر هم كاري دريافت داشته اند. از سويي، برهان الدين رباني در كارناوال تبليغاتي كه دو سال قبل به راه انداخته بود و با ديدار از ولايات قندهار و هلمند كه از مراكز سنتي اقتدار طالبان هستند، اين شائبه را بيشتر تقويت كرد كه تلاش هاي صورت-گرفته از طرف رباني و هم فكرانش، براي نزديكي هر چه بيشتر با طالبان بوده است و بس و آزادي گروه بسياري از اسيران طالبان در بند اسماعيل خان به تقاضاي برهان الدين رباني، مي توانست پيشنهاد يك وجه المصالحه تلويحي از طرف رباني و طرف دارانش به طالبان باشد كه از رانده شدن از اريكه قدرت بيم و هراس دارند .
بنابراین، می توان حمایت های ربانی از طالبان و قول کمک به او را از منظر اختلافات و منازعات قدرت دانست که ربانی به هیچ وجه حاضر نبود از قدرت کناره گیری کند وحتی حاضر بود با طالبان هم پیمان شود و به هیچ وجه با کسانی که تلاش می کردند تا قدرت را از او بگیرند، حاضر به مصالحه نبود، غافل از این که همین طالبان، به زودی به همان نیرویی تبدیل می شد که کابل قدرتش را از او می گرفت و به گفته لورل کورنا : «اگرچه دولت ربانی بابت بیرون راندن حکمتیار سپاس گزار طالبان بود، ولی زود متوجه شد که طالبان برای خودش هم تهدیدی جدی به شمار می آید» .
لذا همان طوری که در دل تاریخ سیاه و خونین سه دهه اخیر افغانستان نیز جا دارد، در نخستین ماه های ظهور طالبان در سال ۱۹۹۴، دولت وقت مجاهدین که توسط ربانی و مسعود اداره می شد، پشتیبانی همه جانبه شان را از جنبش طالبان ابراز داشتند و حتی در تسخیر مناطق جنوب به طالبان کمک کردند. فقط علل و عوامل پشت پرده این ائتلاف نافرجام بین دولت ربانی – مسعود و طالبان، هنوز برای مردم رنج دیده افغانستان روشن نیست، فقط سندی که به تازگی وزارت امور خارجه امریکا فاش کرده، بُعد پنهانی ائتلاف ربانی- مسعود با طالبان را تا حد زیادی آشکار می سازد. این سند در تاریخ هفت دسامبر ۱۹۹۴ از طرف منبعی که اسمش در سند نیامده، به آقای ران مک مولن در وزارت خارجه امریکا – بخش افغانستان ارسال شده و در آرشیو اطلاعاتی امنیت ملی ثبت است. در این سند، از تصرف قندهار و قلات توسط طالبان و نیت پاکستان در به وجود آوردن طالبان در صحنه سیاسی افغانستان و احتمال سبوتاژ پلان صلح آقای میستری، با عنوان «تحولات در افغانستان» گزارش داده شده است.
مهم ترین بخش سند که از زبان یک منبع موثق از شهر دوشنبه تاجیکستان ابراز شد، معامله پنهانی دولت ربانی و مسعود با آی اس آی پاکستان است. در این بخش آمده که دولت ربانی پذیرفته که از پیش روی های آی اس آی(البته به واسطه طالبان) در مناطق جنوبی و غربی افغانستان پشتیبانی کند تا زمانی که چالش هایی برای اسماعیل خان در هرات ایجاد نکند. هم چنین در سند آمده است که ربانی و مسعود می خواهند که از شکاف های عمیق که در روابط حکمتیار با آی اس آی به وجود آمده و آی اس آی را مطمئن ساخته که حکمتیار دیگر نمی-تواند از دروازه های کابل جلوتر برود، با معامله با آی اس آی پاکستان، به نفع خودشان بهره برداری کنند. مطالعه این سند روشن می سازد که یکی از عوامل«حرکت خودجوش» خواندن طالبان توسط ربانی و ملاقات های پیدا و پنهان مسعود با طالبان، معامله پنهانشان با آی اس آی پاکستان بوده است .
سقوط کابل و تصرف آن به دست حزب جمعیت اسلامی، موجب شد تا احزاب دیگر، به سلطه جمعیت اسلامی در کابل اعتراض کنند. به توافق نرسیدن احزاب باعث شد تا جنگ ها ادامه یابد. احمد رشید می گوید:
ادامه جنگ های داخلی افغانستان بیشتر معلول این واقعیت بود که کابل سقوط کرد، آن هم نه به دست احزاب تا دندان مسلح پشتون مستقر در پیشاور که با یک دیگر مشغول نزاع بودند، بلکه توسط نیروهای سازمان یافته تر و یک پارچه تر تاجیک؛ یعنی نیروهای برهان الدین ربانی و فرمانده نظامی اش احمدشاه مسعود و هم چنین نیروهای ازبک شمال به فرماندهی ژنرال عبدالرشید دوستم. تسخیر کابل ضربه روانی سهمگین بر پشتون ها وارد کرد؛ زیرا در طول سی سال، این نخستین بار بود که کابل از تسلط آنها خارج می شد. تقریباً بلافاصله با محاصره کابل و به توب بستن بی رحمانه آن توسط حکمتیار، جنگ داخلی بین گروه ها آغازشد. حکمتیار تلاش می کرد صفوف پیشتون ها را متحد سازد.
جنگ های داخلی و پی آمدهای آن، به ستوه آمدن مردم از این وضعیت را در پی داشت تا جایی که کشته شدگان جنگ های داخلی را بیش از جنگ ده ساله دانسته اند. لورل کورنا در باره پی آمدهای جنگ می نویسد:
جنگ بین مجاهدین شروع شد؛ وضعیتی که به سرعت به خشونتی به مراتب شدیدتر از آن چه در برابر اشغال گران روس رخ داده بود، تبدیل شد. براساس گزارش یکی از منابع، در حمله موشکی سال 1994 که از جانب گلبدین حکمتیار، رقیب اصلی ربانی صورت گرفت، در پایتخت تعداد کشته شدگان بیش از شمار کسانی بود که طی ده سال جهاد علیه شوروی جانشان را از دست داده بودند.
محمدنبی عظیمی در مورد جنگ های اتحاد اسلامی و حزب وحدت می نویسد:
شورای نظار، علاج واقعه را در این می دید که باید حزب وحدت و اتحاد اسلامی را درگیر نماید. هرگاه یک طرف با شکست مواجه گردد، یک عامل منفی را از سر راه خود برداشته است و هرگاه هر دو تضعیف شوند، معنای آن تضعیف دو عامل منفی خواهد بود. علاوهبر این، از این طریق به حساب نیروهای نفوذی حزب اسلامی افغانستان که در پوشش نیروهای اتحاد اسلامی افغانستان وارد شهر کابل شده اند نیز رسیدگی مناسب شده و درس خوبی بدانها داده شده است. به همین دلیل، اولین عمل شورای نظار در جهت دست یابی به هدف خویش، ترور چهار نفر از مربوطین حزب وحدت و اعلام آن به نام اتحاد اسلامی بود که سه نفرآن از شورای مرکزی حزب وحدت بودند .
این پایان دسیسه مسعود نبود. او درجنگ با سیاف متحد گشت و قتل عام خونین شیعیان را مرتکب شد. پیتر مارسدن در این مورد می نویسد:
نبردهای سنگین خیابانی میان نیروهای حزب اتحاد اسلامی به رهبری سیاف وحزب وحدت که پس از سقوط نجیب الله قسمت غربی کابل را تصرف کرده بودند، باعث شد که ساکنین آن مناطق، خانه های خود را رها نموده و به حومه شهرها یعنی شهرک های جنوبی نزدیک کابل و ایران بگریزند. سرانجام پس آن که مسعود به نیروهای اتحاد پیوستند و با ایجاد یک قدرت بزرگ تر، در فوریه1993 در قسمت شرق کابل با حزب وحدت مجدداً و به شدت درگیر شدند و اقدام به قتل عام و کشتار یک دیگر نمودند که این کشتار و حمام خون را در ردیف قتل عام افشار دانسته اند .
درگیری های داخلی و حملات احزاب به گروه های رقیب، تنها در شهر کابل سی هزار کشته و صدها هزار زخمی به جا گذاشت. حدود نیم میلیون نفر پایتخت را ترک کردند. شهرکابل عمدتاً به ویرانه ای مبدل شد. میراث های فرهنگی آثار موزه ملی، آرشیو ملی، گالری ملی و کتابخانه عامه که هر کدام به نحوی عظمت تاریخی کشور را بازتاب می دادند، غارت شد. کشور با صدها هزار کشته و زخمی و اقتصاد ویران شده، اینک رابطه خود را با تاریخ و گذشته اش نیز از دست می داد.
در زمان حکومت احزاب و طالبان در افغانستان، حدود دویست هزار افغانی در اثر مین معلول شدند. کشاورزی، صنایع و جاده های کشور تخریب گشت و در عوض تجارت مواد مخدر و ترور جای آن را گرفت. بی سوادی و سوء تغذیه در کشور، روند صعودی یافت و متوسط طول عمر چهل سال بود و صندوق بین المللی پول، درآمد سرانه را بین 150تا180دلار اعلام کرد.
بنا براین، نبود تنظيم هاي منظم جهادي و رهبري درست، احزاب جهادي را از همان اول به صورت منظم در نياورد و اختلافات در میان احزاب، از همان ابتدای تصرف کابل شروع شد. هر گروه جهادي براي كسب شهرت و جلب كمك هاي بيشتر تلاش می کرد. این مسأله، سبب شد تا احزاب جهادي بعد از پيروزي و جنگ-هاي داخلي، پراکنده شوند؛ زيرا اگر همبستگي و صميميت بين گروه هاي جهادي به وجود می آمد، هيچ گاه براي تخريب ديگري فريب کسی را نمي خوردند و وضع به این صورت در نمی آمد البته قتل عام های مردم مظلوم افغانستان به ویژه شیعیان به دست طالبان را هم باید در این زمینه جست وجو کرد
1-2. نبود قدرت مرکزی و دولت ملی
افغانستان کشور عجیبی است. که قدرت مندان آن به هر وسیله مشروع یا نامشروعی که قدرت را به دست می گیرند، دیگر به انتقال مسالمت آمیز قدرت تمایل ندارند. معمولاً حاکمان این کشور با مرگ، ترور و کودتا از قدرت کنار رفته اند و این مسأله تقریباً به یک سنت سوء در بین حاکمان افغانستان تبدیل شده است. شاید به این دلیل باشد که حاکمان معمولاً، با کودتا و یا دخالت قدرت های خارجی روی کار می آیند و وجهه ملی ندارند. حکومت هایی که در طول یک دهه با کودتا در افغانستان به وجود آمده اند عبارتند از: کودتای 1352 محمد داوود در مقابل پسرعمویش ظاهرشاه؛ کودتای1357حزب دموکراتیک خلق و قتل عام خانواده محمد داوود و به قدرت رسیدن حزب دموکراتیک خلق؛ ترور تره کی توسط حفیظ الله امین؛ و قتل امین توسط روس ها و به قدرت رسانیدن ببرک کارمل در سال1358 و بالاخره سقوط حکومت نجیب الله در سال.1371.
گروه طالبان هم که در جامعه اسلامي افغانستان خيلي سريع وبا شعارهاي مردم پسند در عرصه سياسي اين كشور ظاهر شد، با کمک قدرت های بزرگ به قدرت رسید. طي ٢٣ سال جنگ داخلي، نزديك به شش ميليون افغان از قشرهاي مختلف، زندگي پرمشقتی را در ديار غربت در پيش گرفتند. مردم اين سرزمين كه از ادامه نبردهاي داخلي خسته و ناتوان شده بودند، دنبال شخصی برآمدند تا آنها را از اين وضعيت نجات دهد. در این زمان، بستر اجتماعي براي به قدرت رسيدن گروه طالبان كه مورد حمايت پاكستان بود، فراهم شد.
به گفته كارشناسان امور سياسي، اين گروه خيلي سريع در افغانستان رشد كردند و مردم از آنها استقبال نمودند، اما مجامع جهاني چندان به آنها روي خوش نشان ندادند. طالبان حكومت را در افغانستان به دست گرفت و طي مدت كوتاه ٩٥ درصد از ٦٤٩ هزار كيلومتر مربع خاك اين كشور را تحت كنترل خود درآورد . سیدعسکر موسوی پژوهش گر مسائل سیاسی- اجتماعی می گوید:
مردم به دولت آقای ربانی به چشم یک دولت ملی نگاه نکردند… مهم ترین دلیل که حکومت چهار ماهه آقای ربانی نتوانست مشروعیت به دست بیاورد مشروعیت ملی، مشروعیت منطقه ای مشروعیت بین المللی بود که آقای ربانی به هیچ وجه نتوانست که گروه های مختلف جهادی را به شکلی از اشکال مطمئن بسازد که در یک حکومت مشترک نیاز همه رفع خواهد شد. در واقع مردم افغانستان، به چیزی به نام حکومت مجاهدین با دید ملی نگاه نکردند، بلکه با دید یکی از گروه های بر سر اقتدار نگاه کردند و همین مسأله باعث شد که راه برای ظهور و موفقیت طالبان فراهم شود .
زمینه های ظهور طالبان در زمان حاکمیت احزاب کاملاً فراهم شد و در کشور، حاکمیت مرکزی و گروهی موجود نبود که بتواند بر بیشتر کشور حکم براند. هر گروه بر نقطه ای تسلط داشت و در توسعه آن رواج دو نوع پول در کشور، نمونه ای از این چنددستگی و تشتت است.
ژنرال دوستم و متحدانش، با بستن قراردادی که با روسیه، به چاپ اسکناس مبادرت ورزیدند. بنابراین، دو پول رایج از دو منبع متفاوت چاپ و پخش می شد. مقررات اداری و حکومتی به طور جدی وجود نداشت؛ بی بندوباری در سطح جامعه، زندگی آرام هم راه با امنیت را از مردم سلب کرده بود. از این رو، به طور طبیعی مردم با شعار طالبان مبنی بر مبارزه با فساد و آشوب و بی نظمی و بی قانونی هم آوا شدند. بنابراین، فقدان حاکمیت مرکزی و دولت ملی در افغانستان، زمینه مناسب برای ظهور گروه های مختلف به وجود آورد. در این میان، طالبان با استفاده از شعارهای مذهبی و اعاده صلح و امنیت، موفقیت بیشری کسب کرد.
دو حزب و جریان عمده، بیشترین سهم را در دامن زدن به جنگ های داخلی داشته اند که متأسفانه بیشترین امکانات را هم صرف این جنگ ها نمودند وب الاترین خسارت انسانی و مادی وارد ساختند.
نخست، حزب اسلامی به رهبری حکمتیار که مستقیم از پاکستان تغذیه می شد و آی اس آی کمک های میلیارد دلاری حوزه خلیج فارس، امریکا و اروپا را در اختیار این حزب قرار می داد. وی از اولین رهبران جهادی بود که به تندروی و فعالیت های بنیادگرایانه مشهور شد. شهرت دوم او در قدرت نظامی و تدارکاتی وی در دوران جهاد و نیز هم کاری وسیع دولت پاکستان با وی بود که در آن دوره یک امتیاز به شمار می آمد ولی بعدها به عنوان یک نقطه ضعف به رخ وی کشیده شد.
پاکستان از بنیادگرایی حزب اسلامی حکمتیار در میان احزاب سیاسی دیگر حمایت می کرد. در عین حال، رسول سیاف و یونس خالص هم به بنیادگرایی مشهور شده بودند؛ با این تفاوت که این دو نفر گرایش های فرقه گرایانه وهابی داشتند ولی حزب اسلامی حکمتیار، از نظر سیاسی و شخصی، دارای روحیه تند و تک روانه بود. حمایت های وسیع دولت پاکستان از حکمتیار به عنوان تنها گلوگاه توزیع امکانات کشورهای غربی و اسلامی درمیان مجاهدین، باعث شد تا حساسیت های خاصی نسبت به حزب اسلامی و شخص حکمتیار ایجاد گردد. همین امر در مرحله اول، باعث شد تا وی از سایر احزاب منشعب شود و دشمنی های مداوم مسعود و ربانی با وی را موجب گردد. رقابت ها و دشمنی های مسعود و حکمتیار تا جایی رسید که به خون ریزی های پیاپی این دو رهبر در برخوردهای حزبی و قدرت طلبانه انجامید. برخوردهای خونینی که در تاریخ جهاد و مقاومت اثر گذاشت. تندروی های سیاسی و شخصی حکمتیار هم راه با حمایت های بی دریغ پاکستان و حتی سرویس های سیاسی و امنیتی آی اس آی، باعث شده بود که مسعود، رقیب قومی، زبانی و سیاسی او، به کشورهای رقیب پاکستان روی آورد. لذا مسعود تصمیم گرفت برای جبران عقب ماندگی های تدارکاتی و نظامی خود حتی با شوروی های آشنا در دره های سالنگ نیز هم کاری نماید. مسعود خوب تشخیص داده بود؛ زیرا این مسأله توانست موقعیت سیاسی و نظامی وی را حتی پس از جهاد نیز تقویت کند. هم کاری و دریافت کمک های نظامی و سیاسی جمعیت اسلامی از ایران، هند و برخی از کشورهای اروپایی نیز در همین جهت قرار دارد. تندروی های حزب اسلامی و حکمتیار بیش از آن که خاصیت بنیادگرایانه داشته باشد، از انحصارگرایی قومی، حزبی و حتی شخصی وی تأثیر می پذیرفت. همین روحیه، به اقدامات تک روانه و انحصارگرایانه وی در هم-کاری با کودتای ناقص تنی و جنگ جلال آباد انجامید. این جنگ نه تنها به اهداف سیاسی و نظامی خود دست نیافت، بلکه با تحریک احساسات قومی نیروهای ازبک و تاجیک در دولت نجیب، به شکست مفتضحانه مجاهدین حزب اسلامی و نیروهای پاکستانی انجامید. دولت نجیب در این جنگ، از احساسات قومی و سیاسی نیروهای غیرپشتون به خوبی استفاده کرد و دست درازی های پاکستان را ناکام گذاشت.
ناکامی پی درپی نظامی و سیاسی حکمتیار و تندروی های سیاسی و شخصی، موقعیت سیاسی وی را نزد کشورهای حامی نیز به شدت کاهش داد. این کاهش موقعیت و سرخوردگی های سیاسی پشتون ها از اداره ربانی و مسعود، باعث شد تا جریان تند قومی و فرقه گرایانه طالبان شکل گیرد. پس از شکل گیری طالبان، پاکستان از حکمتیار روی بر تافته، به تدارک طالبان روی آورد.
حزب اسلامی به رهبری حکمتیار، پس از اتمام دوره چهار ماهه حکومت ربانی بیشترین مخالفت ها را با ربانی و مسعود نمود وبدین منظور ائتلافی را تشکیل داد و مخالفت ها گسترده شد. حکمتیار اعلام کرد:
اگر آنها می خواهند با حزب اسلامی تفاهم کنند، بفرمایند استعفا کنند و حاضر شوند تا رهبران بنشینند یک حکومت موقت درست کنند؛ ما با تفاهم حاضریم. با ربانی به عنوان رییس جمهور هرگز به تفاهم حاضر نخواهیم شد .
بدین منظور، ربانی و مسعود برای حل مسأله مشروعیت، در ژانویه 1993 شورایی به نام «شورای اهل حل و عقد» تشکیل دادند تا مشکل مشروعیت و ابقای او در مسند ریاست جمهوری حل شود. از طرف دیگر، حکمتیار با نیروهای جنبش ملی ژنرال دوستم و حزب وحدت عبدالعلی مزاری، اتحادی به نام«شورای هم آهنگی» به وجود آوردند.
دوم، حزب جمعیت اسلامی و شورای نظار به رهبری ربانی و احمدشاه مسعود، تاجیکتبار و از محرومان قدرت، در نقشِ یک جنگ سالار برجسته و مدعیِ جدید قدرتِ انحصاری در افغانستان ظهور کرد. تمامي تسليحات و امکانات نظامي(تانک، بالگرد جنگي و انواع سلاح های سبک و سنگین و مخابرات)، تدارکاتي، امنيتي( تشکيلات منظم و تجربه ديده)، امکانات اقتصادي اعم از سرمايه و پول( پول هاي بانک مرکزي و طلاي پشتوانه ارضي افغانستان و…) رسانه اي (راديو و تلويزيون) و سياسي(سفارت خانه ها و مجاري ديپلماسي) که از دولت نجيب الله به جا مانده بود، در اختيار مسعود قرار داشت . ارتباط او با روسی ها در زمان جهاد که البته ارتباط تدارکاتي، نظامي و مالي نبود، بيشتر وضعيت مشاوره اي و توافق براي صلح نانوشته داشت. اين امر توسط برخي از مشاهدات ديگر نيز تأييد مي شود؛ برای مثال، برخي از ژنرال های دولت کمونيستي، بعدها افشا کردند که وقتي در جنگ با مسعود، فشار زياد مي شد و نيروهاي داخلي دولت تا نزديک آخرين سنگرهاي مسعود پيش روي مي کرد، يک دفعه به طرز حساب شده اي دستور عقب نشيني صادر مي شد. و به اعتراض کسي جواب نمي داند، فقط می گفتند: بايد عقب نشيني کنيد. در آن زمان، بسياري از افراد، ببرک کارمل و ژنرال نبي عظمي (رييس اردوي دولت کمونيست و بالاترين مقام نظامي) را متهم مي کردند که اين دو نفر نسبت به مسعود ملاحظات قومي دارند. اين اتهام، بعدها در تسليم کردن اردوي ملي و پليس شهر کابل به نيروهاي مسعود توسط ژنرال عظيمي تأييد شد، اما حمايت مداوم و بي وقفه نظامي، تدارکاتي و سياسي دولت روسيه از احمد شاه مسعود حتي بعد از سقوط دولت نجيب، به همگان ثابت کرد که روسيه از همان اول طرف دار مسعود بوده و نمي خواسته که وي تضعيف شود؛ زيرا او مهره خوبي در مقابل حکمتيار، امريکا و پاکستان در آينده سياست افغانستان انتخاب شده بود.
ملاحظات قومي و زباني آقای عظيمي در تسليم کابل به نيروهاي احمد شاه مسعود، آن چنان آشکار است که از ديد هيچ منصفي پنهان نمي ماند؛ چنان که بعدها او مشاور اصلي مسعود در جنگ هاي تصفيه اي وی بر ضد مردم هزاره، ازبک و نيروهاي پشتون کابل شد. در کتاب ارتش سرخ در افغانستان آمده است که ژنرال هاي شوروي در ظاهر به نام اسير، اما در واقع به عنوان مشاور نظامي در کنار مسعود قرار گرفته بودند.
در دوره دو ماهه آقای مجددی و بعد از آن، نه یک دولت مرکزی وجود داشت و نه حتی دولت مجددی از اختیار یک رییس جمهور برخوردار بود. عزل و نصب ها بدون هم آهنگی با مقامات ذی ربط انجام می-گرفت. نبی عظیمی می نویسد:
هنگامی که رحیم وردک به عنوان لوی درستیز انتخاب شد، مسعود بدون هم-آهنگی با دیگران، آصف دلاور را به جای او نصب کرد. رحیم وردک گفت: «من از این تقرر هیچ گونه اطلاعی ندارم و در شرایط حاضر به تقرر خویش در این پست مخالفت دارم.» اما از وجناتش معلوم می گردید که چندان مخالفتی ندارد. مسعود از موضوع واقف شد و گفت به آصف دلاور بگویید که به وظیفه اش به حیث لوی درستیز ادامه بدهد و خبر تقرر رحیم وردک از اخبار دری حذف شد. ساعت یازده شب صبغت الله مجددی به من تیلفون کرد و گفت: «من نیز از این موضوع واقف نیستم. لوی درستیز آصف دلاور است؟» حیران مانده بودیم که چگونه دولتی است که نه رییس جمهور و نه وزیر دفاع از تقرر بزگ ترین پست نظامی کشور خویش واقف نیستند .
لورل کورنا درباره به وجود نیامدن یک حکومت ملی و مرکزی می نویسد:
هنگامی که تخریب و ویرانی در سراسر افغانستان سایه افکنده بود، منازعه ربانی و حکمتیار بر سر قدرت، سبب از هم پاشیدن دولت ائتلافی گردید. افغانستان به ظاهر دارای حکومت یک دولت بود و در واقع، مجموعه های کم و بیش مستقل در برابر دولت مرکزی در ناحیه های افغانستان حکم می راندند .
او در ادامه می نویسد:
ربانی مأیوسانه تلاش می کرد تا ائتلافی به وجود آورد تا بتواند قدرتش را حفظ کند، اما متوجه شد با اینکه امکان تشکیل دولتی ائتلافی و حمایت از آن وجود دارد، شرط اولش استعفا و کناره گیری او از قدرت است. حکمتیار و ربانی بعد از مدتی دانستند برای جلوگیری از پیش روی طالبان در کشور که نقطه پایان سیاسی آنها بود، باید با هم متحد شوند. در اوایل سال 1996حکمتیار به سمت نخست زیری رسید و ربانی کماکان در منصب ریاست جمهوری باقی ماند. دیگر دیر شده بود؛ طالبان طی حمله موفقیت آمیز موفق به فتح جلال آباد شد و سرانجام در ماه سپتامبر به کابل رسید.
به گفته لورل کورنا، یکی از کارگزاران عالی رتبه امریکایی، تضاد ظریف ولی مشخصی بین طالبان و دولت ربانی قائل شد. وی طالبان را به این علت ستود که به رهبران جناحی شباهتی نداشت آنها حاضر نبودند قدرت شخصی خود را در ازای حفظ منافع افغانستان رها کنند. این سخن در واقع به ربانی اشاره داشت که در برابر فشارهای داخلی و بین المللی حاضر نشده بود از قدرت کناره گیری کند.
2. زمینه های خارجی:
2-1. رقابت قدرت های بزرگ
جنگ های داخلی،نبود قدرت ملی و مرکزی و غیره علت اصلي و واقعي شکل گيري و تشکيل گروه طالبان نيست. بسياري از تحليل گران و پژوهش گران امور افغانستان، ظهور و حاکميت طالبان را در عوامل مختلف به ویژه عوامل خارجي جست جو و ارزيابي می کنند. احمد رشيد، نويسنده و پژوهش گر پاکستاني اعتقاد دارد
طالبان بيشتر يک سازمان نظامي است تا يک جنبش سياسي. در مدت کوتاه دو سال، تعداد آنها به سرعت چند برابر شده و از يک نيروي متشکل کمتر از يک صد نفر به يک نيروي چند هزار نفري و نهايتاً در اواخر سال 1996 به نيرویي حداقل با 35 هزار سرباز با يک سيستم کارآمد و ساختار نظامي تبديل شد. اين نيرو مجهز بود به زره پوش، توپ خانه اي قوي، يک نيروي هوايي کوچک، يک شبکه ارتباطي قوي و يک سيستم اطلاعاتي. مهارت هاي سازماني وامکان لجستيکي لازم براي گردآوري، گسترش و نگه داري يک چنين ماشين جنگي يک پارچه اي در زمان شدت خصومت ها، چيزي نيست که از مدرسه هاي پاکستان يا قريه هاي افغانستان برخاسته باشد. حمايت آشکار پاکستان، تاثير اساسي در گسترش طالبان و تبديل آنها به يک نيروي منطقه اي وسپس ملي داشت.
تجاوز نظامي شوروي، اساسيترين عامل خارجي پيدايش گروه طالبان در افغانستان است. اين تجاوز پيش از آن كه به شكست انجامد، آثار عمدهاي در افغانستان بر جاي نهاد. برخي از اين آثار عبارتند از: تشديد رقابت هاي شرق و غرب، قيام ملي و ورود احزاب جهادي به صحنة قدرت سياسي.
يك شنبه ششم دي ماه سال 1358 نظاميان ارتش سرخ مرزهاي افغانستان را پشت سر نهاده، شهرهاي عمده اين كشور را به فاصله چند روز به اشغال نظامي خود درآوردند و هم زمان ببرك كارمل را در اين كشور به قدرت رساندند.
كابل در اولين مرحله تهاجم با انتقال هزاران سرباز از طريق هواپيما به تصرف روس ها درآمد. دولت حفيظ الله امين كه در شهريور همان سال با كودتا عليه نورمحمد تره كي به قدرت رسيده بود، به سبب درگيري با گروه هاي جهادي افغانستان، قدرت هيچ گونه مقاومتي در برابر نظاميان روسيه را نداشت. امين در همان روز اول مداخله ارتش روسیه، توسط نيروهاي وفادار به ببرك كارمل، هم راه با اعضاي خانواده و بعضي هم راهانش به قتل رسيد. گفته مي شود ببرك كارمل همراه با نيروهاي روسيه وارد افغانستان شده بود و منابع خبري روسيه، خبر به قدرت رسيدن وي را قبل از آن كه از راديو كابل پخش شود، منتشر کرده بودند. نيروهاي روس در افغانستان كه در خرداد سال ١٣٥٩ تعدادشان از مرز يك صد هزار نفر می گذشت، تا سال ١٣٦٧ در اين كشور باقي ماندند و سپس به دستور گورباچف آخرين رئيس جمهور شوروي سابق، از افغانستان خارج شدند. آخرين نيروهاي شوروي در روز ٢٦ بهمن آن سال از افغانستان خارج گردیدند.
با اشغال نظامي افغانستان در ٢٧دسامبر ١٩٧٩ توسط ارتـش سـرخ شـوروي سابق، ميدان جنگ ابرقدرت شرق و غرب عملاً به افغانستان كشيده شد. از آن زمان به بعد، جنگ سرد وارد مرحله جديدي گشت. در اين دوران، استراتژي امریکا بر جلوگيري از پيش روي و نفوذ شوروي سابق به طرف پاكستان و آب هاي گرم، با پشتيباني سياسي و اعطاي كمك هاي مالي و تـسليحاتي از طريق كشور پاكستان به احزاب جهادي و مردم افغانستان استوار شد. اين استراتژي با سياست ريگان كـه بر حمايت از كساني مبتنی بود كه با كمونيسم ميجنگیدند، ادامه یافت و با خروج ارتش سرخ از افغانستان، ايـالات مـتـحـده تماس هاي مـسـتـقـيم خــود را در امور افغانستان، به جز در زمينه توسعه كمك هاي مالي براي مقاصد بشر دوستانـه قـطـع كرد. ريچارد مكنزي، خبرنگار شبكه سی ان ان و سردبير بخش سرويس اخبار جهـانـي، در تحليل گفتههاي رابين رافائل مـي نـويـسـد:
چـنـيـن اظـهـاراتـي فـقـط ايـن بـاور فزاينده در افغانستان و خارج از آن را تقويت كـرد كـه ايـالات مـتـحـده امریکا، به ويژه سازمان سيا، ضمـن تـبـانـي بـا سـازمـان اطـلاعـات ارتـش پـاكـسـتـان (آی اس آی) باني پيدايش و رشد طالبان بوده است.
اين نويسـنـده مـيافـزايـد:
درسال١٩٩٤ يعني زمان ظهور طالبان، امریکا نسبت به هـويـت و مـنـشـا ايـن گـروه اظهار بياطلاعي ميكرد و كمك و پشتيبـانـي پـاكـسـتـان از طـالـبـان را پـنـهـان مينمود؛ موضعگيري ای كه امروز مضحك به نظر ميرسد. با فروپاشي اتـحـاد جـمـاهـيـر شـوروي در سـال١٩٩١میلادی بـلـوك غـرب بـه رهـبـري ايالات متحده امریکا، يكهتاز عرصههاي اقتصاد و سياست بينالمـلـل مـيشـود.
پس از فروپاشي شوروي، كشورهاي آسياي مركزي، استقلال سـيـاسـي بـه دست آوردند. روشـن اسـت كـه ايـن كـشـورهـا، عـظـيـمتـريـن ذخـايـر انـرژي سوختي (نفت و گاز) جهان را دارا هستند. علاوه بر آن، اين كـشـورهـا مـيتـوانـنـد بـازار مصرف بسيار خـوبـي بـراي كـالاهاي مـصـرفـي غـرب، بـه ويـژه امریکا بـاشـنـد. طـرح انتقال ذخاير انرژي سوختي از كشورهاي آسياي مـركـزي، بـه ويـژه تـركـمـنـسـتـان كه با دارا بودن ٢١ميليارد متـرمـكـعـب گـاز در رأس ايـن كـشـورهـا قـرار دارد و قزاقستان و آذربايجان نيز به دليل ذخيره عظيم نفتيشان كه افسـانـه صـنـعـت ناميده شد، بايد خط لوله ایي به طول تقريبي يك هزار كيلومتر از تركـمـنـسـتـان به پاكستان و سپس به بنـدر كـراچـي كـشـيـده شـود. ايـن مـسـألـه بـراي امریکا فوقالعاده حساس و جالب بود تا آنـ جـا كـه يك ائتلاف امریکايي ـ سعودي به نام يونيكال و شركت هـاي نـفـتـيدلتا مـدعـي اصـلـي مـشـاركـت در احـداث اين خط لوله بود و امریکا از تـلاشـ هـاي شـركـت يـونـيـكـال حـمـايـت مـيكـرد. این شرکت بـرنـامه ای هـشـت ميليارد دلاري براي كشيدن خط لوله نفت و گاز از افغانسـتـان ریخته بـود تـا آن جـا كـه كـلـيـنـتـون، شـخـصـاً از صـفـر مـراد نـيــازاف خواست كه اين قرارداد را امضا كند. ريچارد مكنزي آشكارا مينويسد كه طالبان قول داده بودنـد كـه درهـا را بـراي ساخت يك خط لوله نفت از آسياي مركزي به افغانستان و پاكسـتـان بـاز كـنـنـد.
با کودتای حفیظ الله امین نخست وزیر افغانستان در سال1979طرح سازمان سیا مبنی بر ترغیب شوروی به جنگ افغانستان به جریان افتاد. برژینسکی مشاور امنیت ملی امریکا در دوران حکومت کارتر، این توطئه را نخستین بار در سال2001 افشاکرد. امین در پنجم دسامبر1979به موجب پیمانی که با شوروی امضا نمود، در ظاهر برای حفظ حکومت کمونیستی، از مسکو درخواست کمک کرد. شوروی که نیروهایش در مزارشریف متمرکز بود، در27 دسامبر 1979 به افغانستان حمله کرد.
بنابراین از نگاه کارشناسان، طالبان محصول رقابت قدرت های بزرگ است. بی شک طالبان و القاعده، محصول مشترک سازمان سیا و آی اس آی هستند و علت پیدایش آنان را باید در گزاره های جنگ سرد جست و-جو کرد. به همین دلیل حمایت سیا از این گروه ها بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تداوم نیافت. مشاور امنیت ملی امریکا می گوید: «ما اکنون فرصت آن را یافتیم تا به شوروی هم ویتنامش را نشان بدهیم ». این گفته، از درگیری قدرت ها در مسائل افغانستان حکایت دارد. به همین علت امریکا بعد از خروج ارتش شوروی، این پیروزی را جشن می گیرد. هم زمان با خروج قواي اشغال گر شوروي از افغانستان سیا آن را يك پيروزي بزرگ براي اطلاعات امریکا دانست و ریيس دفتر سیا در پاكستان و مقامات آي اس آي، اين پيروزي را جشن گرفتند، به يك ديگر تبريك گفتند. امریکا از تقويت نيروهاي مجاهدين مي خواست بر پيكره قدرت سوسيالستي شوروي ضربه وارد سازد كه اكنون به آن رسيده بود.
طالبان در افغانستان، در عرصه بازی میان دو ابرقدرت دوران جنگ سرد، شکل گرفت و سازمان سیا و آی اس آی در ایجاد آن نقش اساسی داشتند. اکنون این پرسش که چه کسی معضل طالبان را به افغانستان آورد، برای رسانه ها و حتی مردم عادی پاسخی مشخص دارد: طالبان محصول مشترک دو سازمان سیا و آی اس آی است.
برژینسکی در این زمینه می گوید:
وقتی نیروهای اتحاد شمال وارد افغانستان شدند، دیدگاه من مورد قبول قرارگرفت و بنابراین و برای اولین بار در تمام دوران جنگ سرد، ما به طور فعال شروع کردیم به حمایت از یک مقاومت مسلحانه در مقابل نیروهای شوروی. در این حالت، هدف حملات این جنبش، مقاومت دیگر نفرات ارتش سرخ بود و ما نیز به طور غیرمستقیم در این حملات درگیر شدیم. این یک گام و تصمیم بی سابقه بود؛ نتیجه آن هم درهم شکستن و از پای درآوردن نیروهای شوروی بود؛ درست برعکس نمونه ویتنام که در آن جا آنها با حمایت از ویتنامی ها، به جنگ نیروهای ما آمدند .
لورل کورنا نیزمعتقد است:
هنگامی که اتحاد شوروی عقب نشینی کرد، امریکا به خواسته اش رسید و برنامه های اقتصادی و فن آورانه آموزشی و سایر برنامه های کمکی اش را که ممکن بود به این کشور کند تا روی پایش بایستد، دنبال نکرد. در این زمان افغانستان، دو دهه جنگ داخلی را پشت سر گذاشته بود ولی هنوز صلح برقرار نشده بود .
امروزه کسی شک ندارد که سیا، طالبان را به وجود آورد و از آن حمایت نمود. سازمان سیا، تجربه های طولانی مدتی با طالبان دارد. سیا در دهه هشتاد، این جنگ جویان افراطی را برای جنگ افغان ها علیه شوروی سابق تربیت کرد و به وجود آورد. در پایان ارتش شوروی تسلیم شد. البته امریکایی ها، تاوان این کمک ها و آموزش به این گروه افراطی را پس می دهند. طالبان امروز ترور علیه جهان غرب را سازمان دهی می کند. به این ترتیب، تمام کسانی که پس از برگشت شوروی از افغانستان، قدردانی از کمک های نظامی وسیع امریکا به طالبان را انتظار داشتند، امروز سرخورده شده اند و امریکا بالاخره دانسته که مسیر را برای چه کسانی باز کرده است.
پس از تجاوز نيروهاي اتحاد جماهير شوروي به افغانستان، سازمان اطلاعات ارتش پاكستان با هم كاري سيا، از هزاران مسلمان افراطي سرتاسر جهان براي اعزام به افغانستان دعوت كرد. دهه هشتاد ميلادي، اوج درگيري دو نظام سياسي ايدئولوژيك حاكم بر جهان است. دورهاي كه امریکا، با رهبري نظام سرمايهداري، سعي داشت تا شوروي را در همه عرصهها به عقب براند.
سازمان سيا در قالب آموزهها و قوانین محرمانه كنگره اين كشور كه در سال ١٩٤٧ قانون امنيت ملي را به تصويب رسانده بود، سازمان دهي و آموزش نيروهاي شبهنظامي و چريكي را بخشي از اختيارات خود تلقي ميكرد تا در روند جنگ سرد بتواند بر رقيب خود چیره گردد. سيا در حمايت از جنبشهاي چريكي كه می-کوشیدند تا رژيمهاي كمونيستي و چپگرا را سرنگون كنند، نيرو، اطلاعات آموزشي و كمكهاي مالي برای آنها ميفرستاد. بينظير بوتو، نخستوزير اسبق پاكستان ميگويد: « امریکا، انگليس و عربستان، در شكلدهي گروه طالبان و القاعده، سهم مشترك دارند.» به گفته عبدالقيوم قدوي: «از سال ١٩٨٦ سازمان سيا به رياست ويليام كيسي به پيشنهاد سازمان اطلاعات ارتش پاكستان با جذب عربهاي علاقهمند به جنگ در افغانستان موافقت كرد.»
همان طور که گفته شد، هدف امریکا از تقويت نيروهاي جهادي، ضربه زدن بر پيكره قدرت سرخ و كوتاه كردن دست باز اين قدرت، از آسياي ميانه و جنوب شرق بود. امریکا این قدرت نظامي مطرح در غرب، روي چند هدف اقتصادي و نظامي از حضور قدرت سرخ در شرق هراس داشت: ازنظر نظامي ارتش سرخ با اشغال كشور هاي آسيای ميانه، به سوي جنوب شرق آسيا در حركت بود. اين قدرت مي توانست تهديد جدي براي منافع غرب در آسيا باشد و اهداف آينده غرب براي سردمداري جهان را با چالش جدي مواجه نمايد.
نفت از نظر اقتصادي به منزله خون براي حيات امریکاست. كشورهاي عربي دارای منابع مهم نفتي، نبض شركت هاي نفتي امریکا چون يونيكال و اقتصاد امریکا به حساب مي آيند. لذا مسأله نفت و گاز و منافع شركت-هاي نفتي ایالات متحده كه بیشتر رهبران امریکایی نيز شركاي آن هستند، همواره از اساس ترین سياست گذاري-هاي ايالات متحده در خاورميانه بوده است. ارتش سرخ نيز مي خواست خود را به آب هاي گرم و هند برساند و اين مانع بزرگي براي اهداف شركت هاي نفتي امریکا بود. ایالات متحده با هر وسيله ممكن، كوشيد تا پاي ارتش سرخ را درمنطقه حايل كشورهاي آسياي ميانه و جنوب شرق (افغانستان) باز كند؛ زيرا مي دانست كه حتي مردم اين سرزمين بدون حمايت مالي كشورهاي غربي در مقابل اين قدرت بيگانه خواهند ايستاد. اهداف و برنامه هاي امریکا بعد از فروپاشي ارتش سرخ، تنها در محور شركت هاي نفتي و تحكيم نفوذ در افغانستان مي چرخيد و در تأمين ثبات در منطقه، تنها از طریق حكومت دل خواه خويش بود. حكومت مجاهدين بنابه دلايل آتي، نمي-توانست حافظ منافع غرب باشد.
طی جنگ افغانستان در دهه هشتاد، دامنه فعالیت آی اس آی افزایش یافت و از طریق سازمان سیا برای مبارزه با شوروی، به منزله یکی از بنیان گذاران اصلی طالبان تلقی شد.
ايجاد طالبان و تشكيل آن، فرآيندي است كه توسط عربستان سعودي و با هزينه امارات و مديريت سازمان سيا صورت گرفت. خود امریکاييها به این موضوع اعتراف دارند و كشورهاي عربي نيز از اين موضوع گريزان نيستند. در زمان اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ، سرمايههاي زيادي از جانب كشورهاي عربي به سمت پاكستان روانه گشت و مدارس ديني در مناطق سرحد و وزيرستان شمالي و جنوبي و مناطقي تأسيس شد كه به مناطق قبايلي معروف بودند. نطفههاي اين حركت با ترويج انگيزههاي مذهبي تفكر سلفي در بين قوميت پشتون بسته شد كه در دو سوي مرز ديوراند و در شمال پاكستان و جنوب افغانستان ساكن هستند.
كساني كه در زمان شكلگيري طالبان و جنبش مبارزه و مقاومت شركت كردند، همه دارای تفكر سلفي نبودند و قبايل پشتون و رگههاي جمعيتي در آن مشاركت داشتند، ولي جريان حاكم بر آنها با عنوان طالبان شناخته شد و بعدها هم از درون طالبان، زمينههاي پرورش جريان افراطيتری به نام القاعده شکل گرفت.
بسیاری معتقدند که امریکا، به قول برژینسکی ثمره «استراتژی زیرکانه» خویش در جنگ سرد را در عصر بعد از جنگ سرد می چشد. شگفت آور است که غرب، با تروریسم طالبانی که تداوم پروژه قبلی خودشان در افغانستان به شمار می آید، گاهی به جنگ روی می آورند و گاهی معامله می کنند. بسیاری هم شک دارند بازی های اسارت گرانه ای را که دیگران در دو سده گذشته یکی بعد از دیگری در افغانستان باختند، ناتو بتواند در معامله با پاکستان، مربی اصلی تروریسم در منطقه، برنده شود.
والنتین ورینکوف، که یکی از ژنرال های سابقه دار ارتش شوروی سابق در افغانستان و از شخصیت های اصول گرا و رادیکال نظامیان شوروی است که در بسیاری از تحولات نظامی و سیاسی آن سال ها در افغانستان نقش مهم بازی نمود. وی در آغاز، یکی از هواخواهان سیاست های میخاییل گورباچوف بود، ولی در کودتای نظامی اگوست سال 1991 بر ضد او شرکت نمود. وی بعد از شکست کودتا، هم راه با کودتاچیان به زندان افکنده شد. با آن که دیدگاه های ورینکوف علی رغم تحولات زیاد بعد از خروج ارتش سرخ از افغانستان و به دنبال آن فروپاشی شوروی سابق، چندان تغییر نکرده است، در حال حاضر نماینده پارلمان روسیه در مصاحبه ای، سیاست های رهبران آن وقت کرملین در اعزام قوا به افغانستان و عقب نشینی بدون قید و شرط از آن جا را اشتباه می داند. وی تطبیق یک جانبه توافقات ژینو صرف از جانب شوروی سابق و دولت آن وقت افغانستان و فریب و دروغ گویی پاکستان و امریکا در برابر آن توافقات را عامل عمده خشونت ها، ایجاد تروریسم و تداوم رنج و عذاب مردم افغانستان در هیجده سال اخیر می داند. و می افزاید: « ساده لوحانه است که پنداشته شود امریکایی ها در جریان این حوادث نبوده باشند. چرا امریکایی ها سروصدا برپا نکردند .
طالبان ابتدا با حمایت های سازمان های اطلاعاتی پاکستان و سیا رشد کرد و سپس در خلأ ناشی از تحولات شگرف بعد از جنگ سرد، به حکومتی متزلزل در افغانستان دست یافت.
برخی نظریه پرداز های غربی نظیر برژینسکی، مدعی اند که امریکا در کشاندن ارتش شوروی در دام افغانستان و نیز در شکست آنها نقش اساسی داشته است. از این رو غربی ها، شکست ارتش شوروی در افغانستان و به دنبال آن فروپاشی شوروی را قبل از همه، محصول استراتژی امریکا در دوران جنگ سرد می-شمارند و آن را انتقام شکست امریکا در ویتنام می دانند. برخی دیگر از نظریه پردازان غربی مانند فرانسیس فوکویاما از این هم پا را فراتر گذاشته، سقوط کمونیسم را«پایان تاریخ» و پیروزی نهایی جهان لیبرالیسم در سیمای امریکا می بینند.
امریکا هیچ وقت طالبان را به سبب سیاست های افراطی اش مذمت نکرد و سازمان حقوق بشرش در این مورد خاموش بود؛ زیرا از دیدگاه امریکا، طالبان ضد مدرنیته بود، نه ضد غرب و بیش از آن که خواهان صدور انقلاب اسلامی به خارج از مرزهای این کشور باشد، به حفظ سنت های جامعه افغانی معتقد بود. افزون بر این، به گمان مقامات امریکایی، طالبان با اشغال پایتخت افغانستان، امنیتی نسبی برای انتقال گاز از آسیای مرکزی از طریق افغانستان به بازارهای جهانی تأمین می کرد. به همین دلیل، باعث شد تا پناه دادن بن لادن از سوی طالبان نیز از دیدگاه سازمان سیا پذیرفتنی باشد.
واقعیت این است که مردم افغانستان، «برندگان بازنده» این نبرد تاریخی بودند، که نقش اصلی و بهای سنگین آن را پرداختند و در کشمکش میان دو بلوک متخاصم در جنگ سرد، قربانی بزرگ بودند؛ درحالی که خروج سربازان شوروی از افغانستان، نه تنها به «پایان تاریخ» و بحران نینجامید، بلکه دور جدیدی از فجایع و جنگ های داخلی در افغانستان آغاز گردید که با ظهور بنیادگرایی طالبانی هم راه شد و اخیراً نیز در آتش شعار مبارزه با تروریسم می سوزد. شدت رقابت آزمندانه برخي شركت هاي امریکايي در بر عهده گرفتن نقش سيا براي پشتيباني از طالبان و آلت دست قرارگرفتن احزاب و افراد توسط كشورهاي منطقه، همسايه و امریکا، همه در چارچوب منافع قدرت های بزرگ تفسير می شود. در پاكستان طي دورة اشغال افغانستان، دگرگوني هاي اساسي در استراتژي حكومت و در سطح احزاب و جنبش هاي اسلامي به وجود آمد و امریکا و غرب در ادامة سياست-هاي براندازي خود در برابر ابرقدرت شرق، از جنگ افغانستان نهايت استفاده را كردند و پاكستان در اين زمینه، نقش رابط و خط مقدم داشت.
آری افغانستان طی سی سال جنگ، الان به کلي ويران شده است و مردمش قرباني تجاوز کشورهای بزرگ، قرباني بنيادگرايي افراطي که عامل آن کشورهای غربي و عربي در دوره جنگ سرد با اتحاد جماهير شوروی بودند، قرباني دخالت های کشورهای همسايه و منطقه، قرباني کشتارها و ظلم های القاعده و گروه طالبان، قرباني قاچاقچيان و مافيای بين المللي مواد مخدر و قرباني سياست های غلط جهان هستند؛ مردمي که در جنگ، آوراگي، بي خانماني، فقر، ناامني و انواع مشکلات زندگي کرده اند؛ ملت و کشوري که ميدان جنگ سرد گردید و آخر هم خاکستر آتش این جنگ شد.
2 – 2. اختلافات تاریخی پاکستان با افغانستان بر سر حکومتی مقتدر در کابل
پاکستان بیش از حد تصور، دارای منافع مشترک با افغانستان است. هر تغییر سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در افغانستان بی تردید آثار فراوانی بر وضع داخلی پاکستان خواهد گذاشت. به همین دلیل دولت پاکستان بر اوضاع داخلی افغانستان به دقت تأمل و توجه دارد.
پاكستان در يك زد و بند سياسي، اقتصادي و نظامي و با استفاده از بستر بحراني در افغانستان، به كمك سرويس هاي جاسوسي امریکا و انگليس و كمك مالي عربستان، جنبش وابسته طالبان را با هدف ايجاد امنيت مسير تجاری اش با آسياي ميانه و خاتمه دادن به مسأله سياسي پشتونستان به وجود آورد.
از بيست سال پيش به اين طرف كه ژنـرال ضـيـاء الـحـق ديـكـتـاتـور نـظـامـي و بنيادگراي پاكستان، تصميم گرفت كه پاكستان را به پشتيبان مجاهدين افـغـانـي تبديل كند، تمام مسائلي كه در افغانستان ميگذرد آهسته آهسته بـه مـسـائـل داخلي پاكستان تبديل می شود.
درباره ماهیت این دست پرورده پاکستان، گروهي آنان را سربازان آی اس آی پاكستان براي تأمين منافع آن كشور در افغانستان می دانند، گروهي آنان را طالبان مدارس ديني پاكستان به منظور برپايي حكومت اسلامي و گروهي آنان را مهره هاي امریکایي مي خوانند. اما از شواهد تاريخي مستند و روابط اين گروه با ديگر كشورها، مي توان برداشت نمود که سران و گردانندگان اصلي اين گروه، با پاكستان، انگليس، عربستان سعودي و امریکا روابط محكمي داشته اند. بنابراین پاکستان، پدیدآورنده این گروه بنیادگرا، نقش انکار ناپذیری دارد.
نويسنده كتاب افغانستان درآتش نفت، درمورد اولين عرض اندام گروه طالبان درافغانستان مي نويسد:
در 31 اكتبر 1994 كارواني متشكل از سي عراده نقليه كه حامل مال التجاره پاكستان بود، تحت نظر و سرپرستي يكي از افسران بلندرتبه آی اس آی پاكستان، از منطقه چمن پاكستان به طرف قندهار حركت نمود تا از آن طريق، راهي آسياي ميانه شود و راننده هاي اين كاروان هم افسران ارتش پاكستان بودند.
پاکستان علاوه بر به وجود آوردن طالبان و حمایت از آنها، همیشه مراقب بوده تا دولت مقتدر در کابل سر کار نیاید؛ زیرا دولت مقتدر می تواند منافع پاکستان را به خطر بیندازد و آتش اختلاف دیرینه را روشن کند. لذا وقتی شوروی آماده شد تا افغانستان را بدون در نظر داشتن منطقه ای حایل تخلیه کند یا این که یک افغانستان مورد پسند افغان ها و غرب بسازد، سیاست اسلام آباد در کلاف سر در گم فرو رفت. سرانجام وقتی این کشور فروپاشید و رژیم دست نشانده آن نیز از پا درآمد، رهبران پاکستان متوجه شدند که بازی را در شمال افغانستان باخته اند، زیرا در آن بخش نیروهایی پا به میدان گذاشته بودند که اسلام آباد تأثیری بر آنها نداشت. پاکستان سیاست خود را در شمال، مرکز و غرب افغانستان ناکارآمد دید و نیروهای شمال بر کابل سلطه یافته بودند. بنابرین، ضرورت داشت تا ناکامی خود را جبران کند. این کشور قرارداد ناقص و ناکارآمد پیشاور را حذف کرد. در این قرارداد، نیروهای دوستم در شمال و حزب وحدت در مرکز کشور، نیرومند شده بودند. هدف پاکستان از این کار این بود که نگذارد در افغانستان، دولتی نیرومند به وجود آید .
رهبران پاکستان در سال 1987بر سر حکومتی که بعد از جنگ در افغانستان بر سر کار آید و به بهترین شکل در خدمت منافع این کشور باشد، اتفاق نظر نداشتند. آی اس آی بیشتر علاقه مند بود که دولتی بنیادگرا در کابل به قدرت برسد که روابط نزدیکی با پاکستان داشته باشد… اما از طرف دیگر، یعقوب خان وزیر خارجه معتقد بود که انتقال قدرت بدون جنگ و خون ریزی در افغانستان، فقط از طریق شکل گیری ائتلافی میسر است که در آن به عناصر میانه رو مجاهدین نقش کلیدی داده شود. ضیاءالحق با دیدگاه آی اس آی موافق بود. به همین جهت، رییس جمهور و آی اس آی، طالبان را به وجود آوردند. حتی بعد از توافق گروه ها در پاکستان برای به عهده گرفتن قدرت انتقالی مجددی به عنوان رییس جمهور افغانستان، جاوید ناصر رییس آی اس آس او را بدرقه کرد. مجددی صبحگاه 27 آوریل 1992 با کاروان بزرگی از اعضای شورای انتقال قدرت و ده ها نفر اعضای احزاب اسلامی مجاهدین، پیشاور را به مقصد کابل ترک کرد. در منطقه تورخم مرز افغانستان و پاکستان، ژنرال جاوید ناصر، صبغت الله مجددی و هم راهانش را بدرقه نمود. وقتی کاروان مجددی رییس حکومت انتقالی مجاهدین، در چند صد متری مرز تورخم رسید، چرخ بال حامل ژنرال جاوید ناصر به آن محل فرود آمد. ژنرال ناصر آنها را تا داخل دروازه سرحد تورخم در خاک افغانستان هم راهی کرد.
چرا رییس حکومت انتقالی مجاهدین را به جای یک مقام بلندرتبۀ دولت پاکستان، رییس اطلاعات ارتش آن کشور تا مرز هم راهی نمود؟ شاید هدف ژنرال جاوید ناصر آن بود تا مردم دنیا، حرکت آن روز او را در تورخم، با حرکت ژنرال بوریس گروموف فرمانده نیروهای شوروی که در فوریه 1988 (بهمن1367) در حیرتان انجام داد، مقایسه کنند. شاید می خواست تا پیروزی سازمان خود را در جنگ افغانستان علیه شوروی و دولت مورد حمایت آن، به نمایش گذارد.
در مجموع، استقبال و هم راهی وی تا مرز دو کشور، نشان دهنده بی اعتنایی ژنرال پاکستانی به دولت مجاهدین بود. از جانب دیگر، آی اس آی و رییس آن علی رغم این بدرقه و استقبال، از حکومتی که به نام حکومت مجاهدین قدرت را در کابل تحویل می گرفت، رضایت نداشت. به گفته احمد رشید، « پس از سال 1992 رییس آی اس آی ژنرال جاوید ناصر که از طرف نوازشریف منصوب شده و از طرف داران جهاد افغانستان بود، به حمایت از حکمتیار ادامه می داد و در عین حال، سعی می کرد سایر رهبران جنگی را نیز تا حدی در نظر داشته باشد.»
پاكستان بنابه منافع خويش، ازحزب اسلامي به رهبري حكمتيار حمايت مي نمود. اين حزب را نيز پشتون ها رهبري مي کرديد. امریکا وپاكستان يك نقطه مشترك در حمايت از پشتون ها داشتند و بدين ترتيب، تخم نفاق را در بين اقوام و مليت هاي افغاني كاشتند. پاكستان درصدد به كرسي نشاندن حكمتيار با هرقيمتي بود. هنوز تلاش هاي مشترك نظامي براي سرنگوني حكومت كابل ادامه داشت كه آی اس آی پاكستان، طرح كودتاي نظامي بر ضد دكتر نجيب الله را براي به قدرت رسانيدن حكمتيار پي ريزي نمود. اين كودتا توسط شهنواز تني و به كمك مالي یکی از شیوخ عرب به نام اسامه بن لادن انجام پذيرفت. اين دسيسه در هفتم مارس 1990 دركابل برملا و خنثي گرديد.
سیاست مداخله پاکستان در امور افغانستان، عمومی و همگانی شده بود. محمودخان اچکزي، يکي از رهبران حزب ناسيوناليست پشتون هاي پاکستان، درسال 1374 ( 1995 ) اظهار داشت که طالبان افغانستان، ساخته و پرداخته وزير داخله خود ما نصيرالله بابر هستند و پاکستان، طالبان را براي مستعمره ساختن افغانستان ايجاد کرده است. بي نظير بوتو صدراعظم اسبق پاکستان، در چهارده اکتبر 1997 (1376) در مصاحبه با راديو بي بي سي اظهار داشت که ايالات متحده امريکا و انگليس با پول عربستان، تأمين کننده اسلحه طالبان هستند.
پاكستانحساسترين كشور در برابر آينده حكومت افغانستان در بـيـن هـمـسـايـگـان ايـن كشور، حتی از خود افغانستان است و پاكستان بيش از هر متغـيـر ديـگـر، از زاويـه مـتـغـيـرهـای امنيتي و نظامي به تحولات افغانستان می نگرد. مطلوب پـاكـسـتـان، حـفـظ دولتهایی مثل طالبان در افغانستان بوده و هسـت؛ زيـرا هـيـچ دولـتـي در صدسـال اخـيـر در افغانستان به اندازه طالبان تحـت تـاثـيـر پـاكـسـتـان نبوده و ملاحظات دفاعي، امنيتي و سياسي مورد نظر پاكسـتـان را در رفـتـارهـاي مـلـي، منطقهاي و بينالمللي خود رعايت نكـرده است.
حمایت های بی دریغ پاکستان از طالبان، موجب شد تا طالبان و بنیادگرایان در پاکستان قدرت گیرند و نزدیک بود که این دست پرورده ناخلف، دامن گیر پاکستان هم شود. ویلیام گودوین در این باره می نویسد:
بعد از ده سال که از فعالیت طرف داران طالبان در پاکستان می گذشت مشرف می دانست برای پیش گیری از وقوع کودتا یا انقلاب به دست افراط گرایان اسلامی، مجبور است با عزمی راسخ اقدام کند. او با نادیده گرفتن خواست بنیادگراها، ژنرال های طرف دار طالبان را برکنار نمود و رهبری دین طراز اول طرف دار طالبان را در خانه-هایشان حبس کرد .
پاكستان همواره درپي تحكيم منافع خويش در افغانستان بوده كه خط ديورند و مسأله پشتونستان يكي از اين منافع است. اين كشور همواره از اتحاد گروه هاي افغان و اقتدار حكومت ملي توسط هر قومي هراس دارد. افغانستاني جنگ زده با اقتصادي ورشكسته و حكومت ضعيف، به پاکستان كمك مي كند تا بر اوضاع افغانستان مسلط باشد و نگذارد رهبران و سياست مداران افغانستان در فكر پشتونستان باشند. دليل پاكستان مبني بر جنگ ها و ناآرامي ها در افغانستان براي واگذار نکردن پشتونستان، همواره چالش پذیر خواهد بود. لذا پاكستان همواره در اختشاشات و ايجاد نا آرامي در افغانستان دخيل است و مانع استقرار امنیت و ثبات در افغانستان می شود.
پاكستان تمايل دارد تا در صورت به وجود آمدن حكومت ملي در افغانستان، حكومتي تحت نفوذ اين كشور به وجود آید و حافظ منافع پاكستان باشد. حمايت پاكستان از حزب اسلامي و در سال هاي بعد ايجاد پروژه طالبان، از همين نگرش سياسي پاكستان به اوضاع افغانستان سرچشمه می گیرد. لذا پاكستان به حاكميت پشتون ها متمایل است كه نزديكي و مشتركات قومي و زبانی با اقوام پاكستان دارند؛ زيرا تصور مي كند با اين قوم، بهتر مي تواند درباره مسائل مورد مناقشه دو طرف كنار بيايد.
پاکستان به افغانستان از منظر منافع ملی خود می نگرد و طالبان را هم بدین منظور به وجود آورد. بدین جهت، پرویز مشرف بعد از حادثه یازده سپتامبر، خطاب به مردم پاکستان می گوید:
امریکا امروز برای ما بیشتر از طالبان منفعت دارد.
پاکستان به ظاهر، امنیت و ثبات و یک حکومت ملی را در کابل خواستار است و همیشه هم داعیه آن را دارد و از گروه های جهادی در کشورش حمایت می کند، اما این اقدام را نیز باید از منظر منافع ملی پاکستان و وابسته بودن احزاب به این کشور بررسی کرد. لذا همان طور که اشاره شد، ساختار این گروه ها ناقص و ناکارآمد بود.
گروه های هفت گانه مستقر در پاکستان، از حمایت های این کشور بهره می برند و برای ایجاد یک دولت موقت بتلاش می کنند. دولت پاکستان نیز به ظاهر از این دولت حمایت می کرد، اما در باطن، از به وجود آمدن یک دولت مرکزی قوی در افغانستان، به شدت در هراس بود. اساساً به این نکته باید توجه داشت که سیاست پاکستان در قبال نیروهای جهادی، فاقد شفافیت و صداقت است و همیشه در حالی که دستش را به عنوان حمایت و دوستی به سمت این نیروها دراز می نمود، در خفا از به وجودآمدن یک دولت توانا جلوگیری می کرد. در واقع ایجاد دولت قدرت مند در افغانستان برای پاکستان، به مثابه یک فاجعه به شمار می رود. در نهایت، دولت پاکستان با حمایت آشکار امریکا، جنگ جویان طالبان را در کشور خود آموزش داد و با حمایت نیروهای خود به قدرت رساند.
پاکستانی ها معتقدند که ایجاد یک افغانستان تحت الحمایه، می تواند منافع ذیل را برای آنها دربرداشته باشد:
1. پیدا کردن عمق استراتژیک؛
2. دست رسی به منابع دست نخورده افغانستان؛
3. استفاده از افغانستان به عنوان یک پایگاه در جهت پخش نفوذ خویش در آسیای میانه؛
4. دست رسی به یک راه مواصلاتی به آسیای میانه؛
5. ازبین بردن معضل خط دیورند.
متأسفانه پاکستان تنها به حمایت مالی و سیاسی از طالبان بسنده نکرد و اگر گروه به اصطلاح القاعده(؟) موفق به حادثه یازده سپتامبر نمی شد و دوستان و بنیان گذاران این پدیده شوم به نحسیت آن پی نمی بردند، طولی نمی کشید که این گروه افراطی، به بمب اتمی و سلاح های کشتار جمعی مجهز می شدند. برای دست یابی به این هدف بود که پاکستان نیمی از دوازده دانش مند هسته ای خود را به افغانستان فرستاد تا طالبان را در تولید سلاح-های آلوده بسیج کند.
حمایت های پاکستان از طالبان و به طور اعم از پشتون ها یک سیاست همیشگی است این کشور می-پندارد که بدون حمایت از پشتون ها، امنیت خودش به خطر می افتد و هر لحظه ممکن است مسأله پشتونستان مطرح شود. لذا پاکستان بعد از حمله امریکا هم از حمایت طالبان دست برنداشت. کارشناسان معتقدند که نقش پاکستان در قبال افغانستان شفاف نبوده است. در حمله امریکا به افغانستان، سیا پروژه ای به نام «نتیجه دهی سریع» را اجرا کرد. بر اساس این پروژه، سازمان سیا از دولت بوش دستور داشت تا پشتون های ضد طالبان را برای جنگ با طالبان و القاعده بسیج کند. سازمان جاسوسی پاکستان از این پس نقشی دوگانه به عهده گرفت و در حالی که در یک سو به هم کاری با سیا پرداخت، در سطح زیرین هرگز از حمایت طالبان دست برنداشت. این موضوع به ویژه در گزارش های جدید منتشر شده، به خوبی نشان می دهد که اطلاعات درباره فعالیت های عبدالحق که از مهره های کلیدی سیا در برانگیختن اقوام پشتون علیه طالبان بود، از طریق سازمان آی اس آی پاکستان به دست طالبان رسیده است.
مشرف در اثر فشارهای واشنگتن بعد از حادثه یازده سپتامبر، از حمایت رژیم بنیادگرای افراطی طالبان در افغانستان پس از هشت سال پشتیبانی، دست برداشت. روزی که اولین بمب امریکا در افغانستان فرود آمد مشرف، «محمود احمد» رییس آی اس آی را برکنار نمود و سپهبد حسن الحق را جانشین وی کرد که با دیدگاه-های وی بیشتر هم سویی داشت. حسن الحق مدت شش ماه، آی اس آی را از حضور عناصری که تصور می شد با طالبان پیوند داشتند، پاک سازی کرد. با وجود این، در این مسأله که آیا سازمان آی اس آی به طور کامل از علایق پیشین خود دست برداشت و با امریکا در افغانستان هم سویی نشان داد، تردید وجود دارد.
البته سقوط و از بین رفتن حکومت متعصب طالبان از افغانستان، باعث شد تا ضربه هایی کاری نیز به سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان وارد شود. از این رو، آی اس آی نه تنها در جنگ افغانستان شرکت کرد، بلکه خود نیز در این قضیه دچار خسارت های عمده ای گردید. تصفیه اعضای نزدیک به گروه طالبان، یک طرف این قضیه است. از سوی دیگر، طبق گزارش هایی که از شمال افغانستان وجود دارد، دست کم 1500 جهادی پاکستان یا مأموران اطلاعاتی نزدیک به سازمان اطلاعات و امنیت این کشور بعد از پیروزی امریکا در افغانستان کشته شدند. پرویز مشرف، معتقد است: «چنین وضعیتی برای پاکستان تأسف بار، اما در جنگ آزادی اجتناب ناپذیر بود.» لذا پرویزمـشـرف، در يـك بـدهبـسـتـان و مـعـامـلـه، طـالـبـان را بـه احـيـاي روابـط پاكستان و امریکا فروخت تا در ادامه چالش سنتي و ديرينه اسـلام آباد، کابل و دهـلـينـو و نیز در دهه اول قرن ٢١، پاكستانيها پيش باخته نباشند.
2– 3. تلاش سعودی ها برای ایجاد یک حکومت سلفی افراطی
عربستان سعودی از اصلی ترین بانیان و حامیان طالبان به شمار می رود. حمایت های سعودی ها از گروه-های افراطی و تروریستی، یکی از سیاست های این حکومت سلفی است. از زمانی که عربستان به دست آل سعود و مذهب وهابیت افتاد، حمایت از این نوع گروه ها به سیاست کلی وعمومی آل سعود تبدیل شده است.
مسأله رابطه سعودي ها با شبكه هاي افراطي و تروريستی، سال ها موضوع بحث ها و بررسي هاي دولتي است. ناظران بر اين باورند كه طبقه حاكم سعودي، با پرداخت پول به گروه هاي تروريستي، تلاش كرده تا فعاليت آنها را در داخل عربستان كاهش دهد و به خارج از آن كشور منتقل كند. افراد زیادی شهادت داده اند كه در سال 1998 فرستاده شاه زاده تركي الفيصل، چك هايي به مبلغ 267 ميليون دلار به فرماندهان ارشد طالبان داده است.
نام تركي الفيصل، در فهرست مؤسسان جريان طالبان مطرح است. او پيش از انتصاب سفارت عربستان در امریکا، رياست سازمان مهم اطلاعات عربستان را برعهده داشت و از اين طريق شبكه هاي وهابيت و طالبان را در نقاط مختلف تغذيه و سازمان دهي مي كرد. يك گزارش محرمانه آلماني، شرح مفصلي درباره ده ها ميليون دلار انتقال بانكي، با تاريخ و ميزان دلارها دارد كه مدعي است شاه زاده سلمان بن عبدالعزيز و دیگر اعضاي خاندان سعودي، اين مبالغ را در اوايل دهه 1990به يك مركز حمايت از فعاليت هاي شبه نظاميان در بالكان و پاكستان داده اند. شاه زاده سلمان كه پست مهم امير رياض را دارد، از سرمايه گذاران و مؤسسان اصلي شبكه العربيه است. او پس از تأسيس اين رسانه، شبكه ارتباطي طالبان و تروريست ها را هدايت كرد.
حمایت های عربستان از گروه های افراطی، به زمان طالبان برنمی گردد، بلکه همان طوری که گفته شد، سیاست کلی آل سعود از زمان به دست گرفتن عربستان سعودی، حمایت از گروه های افراطی است. حمایت های آنها از رژیم طالبان، به زمان حمله ارتش سرخ شوروی به افغانستان بر می گردد.
آل سعود در حالي که برخي عناصر نافرمان القاعده را مجازات مي کنند، سالانه ميليون ها دلار به مدارس دارای آموزش افراطي گري وهابي و جريانان های تندرو، کمک مالي می نمایند و از سرويس هاي آنان در زمينه استراتژيک بهره می گیرند. ساختارهاي امنيتي عربستان که در آن گردن زدن، يک مجازات رسمي دولتي به شمار می آید، همواره داراي روابطي چندجانبه با سلفي ها رنگارنگ بوده است.
عربستان سعودی در زمان حمله شوروی به افغانستان هم راه با ضیاءالحق طرح افراطی کردن و آموزش بنیادگرایی را در پاکستان با تأسیس هزاران مدرسه دینی دنبال کرد. در زمان حکومت حزب دموکراتیک خلق در افغانستان و تجاوز شوروی، کشورهای خلیج فارس به ویژه عربستان، مدارس دینی بسیاری در پاکستان (نزدیک مرز افغانستان) ایجاد کردند و این مدارس، تحت اشراف دو حزب اسلامی پاکستان یعنی جماعت اسلامی به ریاست قاری حسین احمد و جماعه العلمای اسلامی به ریاست مولانا فضل الرحمان قرار داشتند. این احزاب از افکار اخوان المسلمین و وهابیان سعودی تأثیر می پذیرفتند.
نام ترکی الفیصل شاه زاده سعودی و رئيس سازمان امنيت سعودی ها، به اندازه همتایان پاکستانی و امریکایی اش مثل رییس سازمان سیا و افرادی هم چون ژنرال حمیدگل، نصیرالله بابر و ژنرال ناصر، برای گروه طالبان آشناست.
پس از ديدار محرمانه شاه زاده ترکي الفيصل از پاکستان در جولاي 1996 (1375) عربستان سعودي، به مهم ترين حامي مالي طالبان تبديل شد. زلمی خلیل زاد مشاور وزارت خارجه امریکا در سال های1980 می-گوید:
ابعاد سیاسی هم کاری بین امریکا و پاکستان درباره افغانستان چند چیزبود: اول این که امریکا نقش بزرگی در جلب هم کاری بعضی کشورها بازی کرد. در این قسمت به خصوص سهم عربستان، بسیار مهم بود که تقریباً نصف مصارف نظامی کمک به مجاهدین از طریق این کشور تأدیه می شد.
پروفسور هالیدی نیز عقیده داردکه طالبان، از مرده ریگ گروه های قبلی مجاهدین با کمک پاکستان و عربستان سعودی قد بلند کرد. او می افزاید:
… اما این نکته بسیار مهم در مورد طالبان است که آنها به کمک پاکستان و امداد مالی عربستان سعودی، به قدرت مؤثر نظامی در1994مبدل شدند. پاکستان و عربستان متوجه شدند که گروه های تحت حمایت به خصوص حکمتیار و سیاف، نمی-توانند بر دیگران مسلط شوند. از این رو، تصمیم گرفتند طالبان را کمک کنند و طالبان کمک مستقیم و غیرمستقیم از پاکستان دریافت کردند.
احمد رشید نیز در مورد کمک های مالی عربستان و امریکا می نویسد:
ایالات متحده بین سال های1980-1992چهار تا پنج میلیارد دلار به مجاهدین کمک کرد. همین مبلغ را عربستان و دیگر حامیان اسلامی و اروپایی مجاهدین به آنان کمک کردند. در کل کمک هایی که مجاهدین دریافت نمودند، بالغ بر ده میلیارد دلار می شود.
2- 4. تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر مسائل پاکستان وافغانستان
وقوع انقلاب اسلامی ایران، بیشترین تأثیر را در منطقه افغانستان و نیز پاکستان بر جای گذاشته است. همان طوری که گفته شد، افغانستان در نیمه دوم قرن بیستم نقطه حایل، میان قدرت های بزرگ بود و امریکا بعد از پایان جنگ سرد، تمایلی زیادی در مداخله نداشت؛ زیرا حکومت های افغانستان برای مدت ها در مقابل شرق و غرب بی طرف بودند و این بی طرفی را شرق و غرب نیز قبول داشتند. اما وقوع انقلاب اسلامی از یک سو و استقلال جمهوری های آسیای مرکزی از سوی دیگر، افغانستان را با موقعیت جدید مواجه کرد. این باعث شد تا قدرت ها بار دیگر به افغانستان توجه کنند و به فکر حکومتی دل خواه بیفتند که منافعشان را تأمین سازد.
افغانستان به سبب وجود گروه های قومی مختلف و همسایگی با ایران، ظرفیت بالقوه بسیاری برای تأثیرپذیری از ایران دارد و حضور چشم گیر شیعیان در این کشور، این تأثیرپذیری را دو چندان کرده است.
پاکستان نیز مانند افغانستان، تأثیرپذیری بالایی دارد، ولی سیاست های خارجی، این کشور را به سوی مقابله با نفوذ ایران در جهان هدایت نمود. مدارس تحت نفوذ عربستان در پاکستان، از موضع ستیزه جویانه عربستان در برابر ایران حمایت می کنند. با توجه به قدرت روزافزون این گونه مدارس، موج خشونت با ایران نیز افزایش یافت. گزارش گر روزنامه لوموند می گوید:
مدارس مذهبی سنی تندرو در پاکستان، نفوذ زیادی دارند و برخی از آنها، از حمایت های مالی عربستان سعودی برخوردارند. در واقع عربستان در اوایل دهه هشتاد، برای مقابله با نفوذ ایران بر شیعیان پاکستان، وارد صحنه شد.
كشورهاي غربي، از خطر رشد راديكاليسم شيعي در پاكستان و افغانستان در دورة اشغال، به خوبي آگاه بودند و نميخواستند انقلاب اسلامي ديگری را در اين دو كشور شاهد باشند. رشد جريان هاي راديكال در پاكستان و افغانستان، امری ناخواسته بود كه بايد كنترل يا سركوب ميشد. جريان راديكال شيعي در افغانستان، سازمان دهي خوبي نداشت. راديكاليسم شيعي در پاکستان به رهبري عارف حسيني و در واكنش به سياست هاي سنتي سازي ضياء الحق در سال 1980 به وجود آمد. چگونگي مقابلة غرب با اين جريان ها در زمان خود كاملاً پوشيده بود، ولي در حال حاضر، برخي از اطلاعات موجود است. مطابق برخي اطلاعات، در سال 1983 طي كنفرانسي با شركت سرويس هاي جاسوسي انگليس، جريان رشد راديكاليسم شيعي در ايران، پاكستان و لبنان بررسي شد و اقدامات مقتضي براي تخريب آنها طي سه مرحله انجام گرفت:
1. جمع آوري اطلاعات؛
2. اهداف كوتاه مدت؛
3. اهداف بلندمدت.
در مرحلة اول، شش پژوهش گر و استاد به پاكستان فرستاده شدند. يكي از اين افراد شومه واله بود. وي دكتری خود را در كراچي در زمينة مسائل مذهبي با عنوان سوگواري بر حسين گرفت. هم چنين يك زن ژاپني نيز رسالة دكتری خود را در زمينة مردم هزاره در بلوچستان پاكستان گذراند. تحقيقات اين افراد، راه هاي مبارزه با جريان راديكاليسم شيعي را در لبنان، عراق، پاكستان و افغانستان روشن می کرد. در پاكستان، سپاه صحابه شكل گرفت. اين سازمان طي دهه هشتاد و نود میلادي، ترورهاي موفقي عليه شيعيان پاكستان صورت دادند. آنان در مورد افغانستان تا دهة نود ميلادي منتظر فرصت بودند تا جنبش طالبان را سازمان دهي كنند. جنبش هاي بنيادگراي پاكستان نيز در دهة هشتاد ميلادي، بر اسلام گرايان خاورميانة عربي پيشي گرفته بودند و اين موفقيت، حاصل هم كاري استراتژيك آنها با غرب در مقابل پيش روي كمونيسم بود. چنين پيش رفتي نميتوانست در افغانستان تأثيرگذار نباشد؛ به ویژه اين تأثيرگذاري با تغييرات عمدة اقتصادي، سياسي، فرهنگي، اجتماعي و امنيتي پس از فروپاشي شوروي و پيروزي مجاهدين، بيشتر شد.
ایالات متحده بعد از آن که میلیاردها دلار اسلحه و تجهیزات نظامی در اختیار مجاهدین افغانی قرار داد، به دنبال خروج کامل نیروهای شوروی از افغانستان در سال 1989 میلادی، از این کشور فاصله گرفت. امریکا بین سال های 1994و1996 از طالبان اصولاً به این دلیل ازطریق هم پیمانانش یعنی پاکستان و عربستان سعودی حمایت سیاسی می کرد که به آنان به دید گروهی ضد ایران، ضد شیعه و طرف دار غرب می نگریست. واشنگتن هدف بنیادگرایانه اسلامی طالبان، سرکوب زنان به دست آنها و وحشتی را که آنان در آسیای مرکزی به وجود آورده بودند، به راحتی نادیده گرفت. دلیل اصلی این بی توجهی، آن بود که امریکا تصویر جامعی از قضایا ترسیم نکرد. حمایت امریکا از طالبان بین سال های 1995تا1997 بیشتر به دلیل مقابله با انقلاب اسلامی بود.
ب) زمینه های اجتماعی
بحران هاي اجتماعي هويت، مهاجرت، امنيت و توسعه (انكشاف)، بحران مهاجرت به كشورهاي هم جوار و حتي دوردست را می توان زمینه ظهور طالبان دانست. برای نمونه، همین بحران مهاجرت، جذب آنان در مدارس پاکستانی و ظهور طالبان سبب شد.
زمینه های اجتماعی را نیز می توان به زمینه داخلی و خارجی تقسیم کرد؛ زیرا مثلاً تأثیرات مدرسه دیوبندی در افغانستان کاملاً مشهود است.
1 . زمینه های داخلی
زمینه های داخلی به دو دسته تقسیم می شود:
1-1. قوم گرایی و افراط گرایی مذهبی
افغانستان به لحاظ قومی و ملیتی، از معدود کشورهای جهان است که در آن اقوام وملل مختلف و بعضاً ناهمگون سکونت دارند. چهار قوم و قبیله مهم پشتون، هزاره، تاجیک و ازبک، با تأثیرگذاری فراوان، در کنار اقوام کوچک تری مانند ایماق، ترکمن، بلوچ، قزلباش و غیره، در این کشور زندگی می کنند. قوم پشتون اکثریت نسبی دارد و حاکمیت سیاسی در دست این قوم بوده است.
زمينههاي تاريخي، داخلي و خارجي، بحران هايي را در افغانستان به وجود آورد كه همین ها، پيدايش طالبان را باعث شد. گروه هاي قومي از نژادهاي مختلفي در افغانستان سكونت دارند. از ابتدای به وجود آمدن اين كشور در سال 1747میلادی توسط احمدشاه دراني، به مدت صد سال مشكلي از اين ناحيه پديد نيامده بود؛ ولي به تدريج با رسوخ ناسيوناليسم از اروپا به منطقه، مشكلات آغاز شد. تصفيه قومي ـ مذهبي هزارهها، نام-گذاري كشور به نام يك قوم فاتح، تعيين مرزها بر پاية اهداف استعماري روس و انگليس، حضور نداشتن اقليت هاي قومي ازبك و هزاره در نظام حكومتي، تحميل الگوي قومي پشتون به ديگران در تصميم گيري (لویي جرگه) به جاي مفاهيمي چون دموكراسي، قانون، مشاركت سياسي و به وجود آمدن مذهب رسمي در مسير پيدايش تاريخي خود، چالش هاي جدي در افغانستان و حتي كل شبه قاره بودند.
قوم محوری یک معضل بزرگ اجتماعی در افغانستان برای مدت طولانی بوده و الان هم کشور دست به گریبان این مشکل است. این پدیده همیشه بر مسائل کلان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور تأثیرگذار بوده است.
ساختار قدرت سیاسی در افغانستان بنابه ویژگی قوم محورانه ای که نه تنها هیچ گاه نتوانسته تعارض های اجتماعی و سیاسی اقوام و نگرش خصمانه آن ها بر قوم حاکم و دارندگان قدرت را کنترل و هدایت کند، بلکه عامل مؤثر(بنابه نظریه ساختارگرا) و یا زمینه ساز تشدید این تعارض ها بوده است. آنتونی هی من پژوهش گر مسائل افغانستان، درباره قوم گرایی و حاکمیت پشتون ها می گوید:
در افغانستان تقریباً نصف جمعیت از اقلیت های قومی گوناگون تشکیل می شود. این جماعت نسبت به سلطه پشتون ظنین بوده و به آن با دید خصمانه نگاه می کردند. حتی حالا کلمه افغان و مردم افغانستان نیز مورد استفاده قرار نمی گیرد و هر مرد افغان، خود را به این نام معرفی نمی کند. سعی پشتون ها در به وجود آوردن ملیت افغان و سلطه سیاسی پشتون ها بر اقلیت های قومی، باعث شده است که حتی امروز کلمه افغان فقط به پشتون ها اطلاق شود. پشتون ها صاحبان قدرت و حکومت و غالباً منفور سایر طوایف می باشند؛ زیرا دیگران آن را غاصب قلمداد می کنند.
احمد رشيد ضمن اشاره به كشمكش خونين بين جنبش ديوبنديِ موسوم به «جمعيت العلماء اسلام» و «جماعت اسلامي» در مورد تأثير بر طالبان ميگويد:
جمعيت العلما صدها مدرسه در منطقه پشتون نشين ايالت سرحد پاكستان ايجاد كرده بود كه در آنها جوانان پاكستاني و مهاجران افغان از امكانات تحصيل رايگان، تغذيه، خوابگاه و آموزش نظامي بهرهمند ميشدند. در اين مدارس، نسل جديد افغان ها براي دوره پس از شوروي تربيت ميشدند. اگرچه ديوبندي ها از حمايت سياسي برخوردار نبودند، رژيم نظامي ضياء الحق به مدارس كليه فرقههاي مذهبي كمك مالي ميكرد. اغلب اين مدارس در نواحي روستايي و در اردوگاه هاي آوارگان افغاني قرار داشت و توسط ملاهاي كم سوادي اداره ميشد كه با برنامههاي اصلاح گرايانه اوليه ديوبندي ها فاصله بسيار داشتند. تفسير آنان از شريعت، به شدت متأثر از «پختون والي» يا مقررات قبيلهاي پشتون ها بود. در عين حال، تأمين مالي اين مدارس توسط عربستان سعودي و احزاب طرف دار كيش وهابيت كه جمعيت العلما نيز از جمله آنان بود، باعث شد تا از آنها ستيزه جوياني بيرون آيند كه عميقاً به مجاهدين دوران اشغال شوروي بدبين بودند. پس از تسخير كابل در 1992 میلادی توسط مجاهدين نيز آی اس آی هم چون گذشته، تأثير رو به رشد جمعيت العلما را بر پشتون هاي جنوبي ناديده گرفت. جمعيت العلما از نظر سياسي در انزوا قرار داشت و با نخستين دولت بينظير بوتو (1980 ـ 1990 م) و اولين دولت نوازشريف (1190 ـ 1193 م) مخالفت ورزيد. اما در انتخابات 1993 میلادی جمعيت العلما با «حزب مردم» پاكستان كه به رهبري بينظير بوتو برنده شد، متحد گرديد و بدين ترتيب، بخشي از ائتلاف حاكم را تشكيل داد. دست يابي جمعيت العلما به اهرم قدرت، براي نخستين بار اين زمينه را فراهم كرد كه روابط نزديكي با ارتش، آی اس آی و وزارت كشور به سرپرستي ژنرال نصرالله بابر برقرار نمايند. بابر در جست و جوي يك گروه جديد پشتون بود تا بتواند بخت و اقبال را به پشتون هاي افغانستان باز گرداند و راه بازرگاني پاكستان را به آسياي ميانه، از طريق افغانستان هموار كند؛ و جمعيت العلما اين فرصت را به او داد. مولانا فضل الرحمان، رهبر جمعيت العلما، به رياست «كميته دایمي مجمع ملي در امور خارجي» رسيد و به اين ترتيب براي اولين بار، بر سياست خارجي پاكستان تأثيرگذار شد. او با استفاده از موقعيت جديدش از يك سو به منظور يافتن حاميان سياسي براي طالبان به واشنگتن و پايتخت هاي كشورهاي اروپايي سفر كرد و از سوي ديگر، به قصد جلب كمك هاي مالي براي آنان، به عربستان سعودي و كشورهاي خليج فارس رفت.ديوبنديسم سنتي كه سلسله مراتب متمركز نداشت و اكنون قادر نبود به كمك هيچ ملاي سرشناس محلي و تحصيل كرده مدرسهاي بگشايد، به شاخههاي مختلف و جناح هاي افراطي تقسيم شده بود كه همه به سرچشمه اصلي جمعيت العلما ميرسيدند. مهمترين شاخه اين جنبش را مولانا سميع الحق رهبري ميكرد. او رهبري سياسي و مذهبي، عضو «مجمع ملي» و سناتور بود كه مدرسهاش مهمترين مركز آموزش رهبران كنوني طالبان به شمار ميرفت. دست كم هشت وزير كابينه طالبان و بيش از بيست والي (استان دار)، فرمانده نظامي، قاضي و مقام هاي ارشد اداري طالبان در سال 1996 میلادی، در زمره فارغ التحصيلان «دار العلوم حقانيه» مولانا سميع الحق بودند. يونس خالص و محمدنبي محمدي از رهبران باسابقه احزاب مجاهدين، هر دو در مدرسه حقانيه تحصيل كرده بودند. مدرسه حقانيه در «اخورا ختك» در ايالات سرحد (پاكستان) واقع است. طلاب اين مدرسه يك دوره هشت ساله مطالعات اسلامي را ميگذرانند و پس از دو سال ديگر، به دريافت دانش نامه مفتخر ميشوند. تأمين مالي اين مدرسه از طرف دولت است و طلاب در آن به صورت رايگان تحصيل ميكنند.
طالبان با ویژگی، قوميت و وابستگي به خارج، در سال 1373 (1994) پا به عرصه ظهور گذاشت. از لحاظ ايدئولوژيک، تحريک مذکور يک جريان سياسي ـ ديني مربوط به شاخه سنتي نهضت اسلامي به رهبري علماي ديني پاکستان به شمار می آمد و از لحاظ قومي، حرکتي در جهت اعاده حاکميت انحصاري قوم پشتون در افغانستان بود. با وجودي که تحريک اسلامي طالبان، ویژگی قومي بودن تحريک خود را در وابستگي کامل آن به قوم پشتون رد مي کردند، عمل کرد و سياست عملي آنها در ابعاد مختلف، ويژگي قومي بودن آنها را به صورت افراطي و فاشيستي منعکس مي ساخت. همه و يا اکثريت مطلق اعضاي شوراهاي طالبان از لحاظ قومي، پشتون بودند؛ مانند:« شوراي مرکزي»، «شوراي عالي»، « شوراي سرپرست در کابل» و سپس «شوراي وزيران»، « شوراي ولايات» و« دارلافتاي مرکزي». تمام فرماندهان نظامي طالبان به قبايل مختلف قوم پشتون تعلق داشتند. حضور افراد از قوميت هاي ديگر درميان مسؤلان نظامي و ملکي طالبان در حالي که بسيار کم و غيرمحسوس بود، در هر دو بخش ملکي و نظامي حاکميت طالبان، به عنوان سرباز، فرمان بردار و زيردست از آنها استفاده می شد.
گروه طالبان که غیر از پشتون ها، کسی در ساختار قدرت آنان نقشی ندارند شباهت زیادی به حکومت اربابشان یعنی وهابی های آل سعود دارد. پيتر مارسدن شباهت هايي بين جنبش طالبان و جنبش وهابيت ميبيند كه بعضی از این شباهت ها از اين قرارند:
هر دو مرداني را بسيج كردند كه به خاطر تسلط بر كشور، آمادة شهرت بودند؛ حكومتي را سرنگون كردند كه غيراسلامي انگاشته ميشد و دولتي اسلامي تشكيل دادند. هر دو ميگفتند كه تفسير (اجتهاد)شان دربارة اسلام، تنها تفسير صحيح است. حق اجتهادي كه وهابي ها آوردند، ظاهراً عنصري ذاتي در مرام طالبان است. آنان در رد انتقاداتي كه از جمله دولت اسلامي ايران بر آنان وارد ميكند، مبني بر اين كه نظام اعتقاديشان با اسلام منطبق نيست، اظهار داشتهاند كه تفسير آنان از اسلام، اعتبار و خلوص بيشتري نسبت به تفسير دولت ايران دارد. بنابراين، اين برداشت وجود دارد كه تفسير عامي در سراسر جهان اسلام نميتوان از اسلام كرد، بلكه هم چنان تفسيرهاي مجددي براي وصول به خلوص بيشتر از آن صورت ميگيرد.زهدگرايي افراطي كه در ايدئولوژي وهابي آشكار است و در ممنوعيت موسيقي و رقص و تنفيذ شعائر و مراسم مذهبي تجلي ميكند، در مراسم طالبان نيز هويداست. تشكيل ادارة امر به معروف و نهي از منكر و تأكيد فراوان بر اجراي احكام و مقررات، مستقيماً از آيين وهابي اقتباس شده است. تمركز فراوان بر زدودن فساد به عنوان توجيه جهاد به عنوان هدف،مشابهت ديگر است. با اين حال، طالبان ظاهراً در حمله به فساد، پرشورتر از وهابيهاست .
البته دولت پاکستان در پشت نقاب اسلام دوستی و کمک به مردم افغانستان، تدابیر دراز مدتی را در سر داشته و این قوم گرایی را دامن زده و تشدید کرده است. پاکستان درنخستین حرکت خود، چالش های بین اقوام را نشانه رفت. با تشدید این چالش ها، جبهه های سیاسی را مطابق خواست خود سامان داد و در تداوم آن، بحران فزاینده و رو به اوج را در جامعه افغانستان بنیان نهاد. در پس این حرکت سیاه، جنگ میان اقوام آغازگردید و در نتیجه آن، بنیان های جامعه یک پارچه افغانستان، آماج بمب و موشک قرارگرفت. رهبران خودفروخته جهادی نیز متوجه این مسأله مهم نبودند. آنان تنها به حفظ و توسعه قدرت نظامی شان فکر می-کردند. دولت پاکستان نیز نقش مرکز تدارکات جهاد افغانستان را عهده دار بود. تمام کمک های خارجی به آدرس افغانستان در اختیار دولت پاکستان قرار داشت و فوق العاده کلیدی و سرنوشت ساز بود. تمام گروه های جهادی ساخت اسلام آباد و پیشاور، مراحل تدقیق وبررسی خود را درسازمان اطلاعات گذرانده و حتی تمام شخصیت های کلیدی در احزاب جهادی به شکلی به این سازمان تعهد خدمت سپرده بودند.
پاکستان با تحریک احساسات قومی، توانست در بین یکی از اقوام ساکن در افغانستان، از خود چهره انسانی نشان دهد؛ دولتی که می خواست از منافع پشتون ها در عرصه سیاسی افغانستان حمایت نماید. رهبران جهادی نیز در تحقق این خواسته پاکستان، نقش بارزی را ایفا کردند. در روی کردهای نخستین، دولت پاکستان حزب اسلامی و جمعیت اسلامی را تقریباً هم سان و هم وزن رشد داد، اما به تدریج حمایت های خاص را تنها مشمول حزب اسلامی نمود. یک واقعیت آشکار این بود که نه این احزاب می توانستند نماینده اقوام باشند و نه پاکستان قلباً حمایت از منافع قوم خاصی را قصد داشت. ازاین بازی ویران گر، تنها چیزی که نصیب اقوام افغانستان شد، خشونت و جنگ درونی بود و دولت پاکستان به تمامی آرزوهای دیرینه خود رسید. از طرف دیگر، پاکستان که نقش قیّم مردم افغانستان را در عرصه جهانی بازی می کرد، سیلی از کمک های جهانی را دریافت نمود. قسمت اعظم این کمک ها مستقیماً به جیب دولت پاکستان می رفت و شاید یک پنجم و یا چیزی کمتر از آن می ماند که آن هم خرج رفت و آمد رهبران جهادی می گردید. این کمک ها بخش بزرگی از مشکلات اقتصادی را حل کرد و دولت پاکستان را قادر ساخت تا با فکری آرام تر به سلطه گری بیندیشد. در سیر تکاملی ایجاد بحران قومی در افغانستان، دولت پاکستان به کمک سازمان سیا، طالبان را به وجود آورد. این چهره های سفید و سیاه با وجه کاملاً قومی و با هدف تأمین منافع پاکستان، به بازار قدرت افغانستان عرضه شدند.
از آن زمان قوم گرایی و قوم محوری در افغانستان ریشه دوانده و حتی امروزه مثلاً از جملۀ 28 یا30 وزیر آقای کرزای بیست تایش فقط از یک قوم است، و از میان بیش از سی مشاوری که دارد، 25 تایش نیز از یک قوم است.
1-2. وضعیت نابه سامان اجتماعی دوران مجاهدین
همان طوری که در قسمت اختلافات و جنگ های داخلی بیان شد، وضعیت مردم در زمان مجاهدین معلوم می شود که چگونه بوده و مردم از دست آنان چه می کشیدند.در واقع یکی از دلایل عمده پیش روی های سریع طالبان که در مدت زمانی بسیار کم توانست قسمت اعظم خاک افغانستان را تصرف کند، همین عمل کرد و وضعیتی بود که احزاب به وجود آوردند. به گفته رالف اچ ماگنوس و ادن نِیبی پژوهش گر، «برنامه های طالبان ساده ولی به صورت شگفت انگیزی مؤثربود. آنها تعهد می کردند به جنگ پایان دهند و قانون و نظم را طبق شریعت اعمال کنند. حاکمان بدی که که از موقعیت شان به منظور کسب درآمد استفاده کرده بودند، برکنار می-شدند ولی حاکمان خوبی که به ارزش های اسلامی پای بند بودند، به کارشان ادامه می دادند.» گرچه این سیاست مقطعی طالبان بود و توانستند از طریق این شعارها به موفقیت هایی هم برسند و از ضعف مجاهدین استفاده کنند.
قریب بیست سال جنگ داخلی احزاب جهادی که در ابتدا با تخریب شهر کابل و آوارگی مردم آن هم-راه بود و در ادامه، با گسترش فساد، ناامنی، بی بندوباری و اخاذی احزاب هم راه گشت، مردم افغانستان به ستوه آمدند. جنگ داخلی، زیربنای حیات اجتماعی را در افغانستان نابود کرد. ناامنی، راه زنی و فساد تفنگ به دستان احزاب سیاسی، داستان هایی شبیه افسانه را ازخود به جای گذاشت. مردم خسته از جنگ و ناامنی که در نهایت فقر و تنگ دستی به سر می بردند، برای نجات از وضعیت کشنده و دردناک ناشی از جنگ های داخلی برای پذیرش هرگونه راه حل ختم غائله آمادگی داشتند. به طور طبیعی در یک جامعه ناامن و جنگ زده که روزنه ای برای توافق و آشتی وجود ندارد، مردم اعاده امنیت و نظم اجتماعی را حتی به بهای از دست دادن آزادی های فردی و اجتماعی شان پذیرا می گردند. توافق ها و معاهدات یکی پس از دیگری بلافاصله نقض می گردید و مردم که چنین وضعیتی را شاهد بودند، با تلخ کامی تمام، خود را به دست حوادث و تقدیر سپردند. در چنین اوضاع و احوالی، جنبش طالبان با شعار استقرار نظم و اجرای احکام الهی، پا به عرصه تحولات سیاسی افغانستان گذاشت.
بسیاری از خصومت ها و ستیزه گری های جامعه افغانستان، از مشی انحصارگرایانه دولت ها سرچشمه می-گیرد و دولت های گذشته در این زمینه افراط کردند. در افغانستان از سال های 1747تا1992، دولتی حکومت کرد که تحت تأثیر خواسته های قومی و نژادی خود بودند. و منافع دیگر اقوام را نادیده می گرفتند و صرفاً درصدد تحکیم برتری قوم خود و در اختیار گرفتن امکانات و مناصب به نفع خودشان بودند. از سال1970تا پایان1991(1370) پشتون ها کاملاً نقش برتر و انحصاری داشته اند و در کابینه دولت، غیرپشتون نبوده یا یک تا دو نفر، آن هم در پست های پایین بوده اند؛ برای مثال، در کابینه دکتر یوسف در سال 1963 اصلاً وزیر غیرپشتون وجود نداشت. در این مدت، امکانات همگی در اختیار پشتون ها بود و طرح های بزرگ سازندگی و کشاورزی، مثلاً در خوست و دره هلمند و احداث جنگا در علی خل و سیستم های آبیاری در ننگرهار، همگی در مناطق پشتون نشین صورت گرفته است. حتی پیش رفت ها و طرح های کشاورزی که در بعضی مناطق شمالی در قندوز در طول آمودریا انجام گرفته، عموماً در محل هایی بوده که پشتون ها در آن اسکان یافته اند.
2. زمینه های خارجی
زمینه های خارجی نیز به دو دسته تقسیم می گردد:
2- 1. پشتونستان و خط مرزی دیورند
خط مرزی دیورند یک مشکل تاریخی بین افغانستان و پاکستان است که عمری بیشتر از تاریخ پاکستان دارد. از آن زمان تاکنون پاکستان می کوشد تا حکومتی در کابل روی کار آید که منافع این کشور را تأمین کند و مسأله پشتونستان را به میان نکشد. پاکستان به امنیت و ثبات خود و افغانستان، از دریچه پشتون می نگرد. در اين ميان، دو متحد اصلي یعنی امریکا و پاكستان كه همواره منافع آنها به هم گره خورده است، دنبال منافع خويش در تشكيل دولت آينده افغانستان بودند. اين دوكشور، به قدرت رسيدن پشتون های حزب اسلامي به رهبري گلبدين حكمتيار را می خواستند.
تأمين منافع پاكستان در جهت سرپوش گذاشتن و به حاشيه كشاندن قضيه هاي اختلافي بين افغانستان و پاكستان و تأسيس يك حكومت مذهبي- قومي افراط گرا به رهبري پشتون ها در افغانستان است. پاکستان به امنیت و ثبات افغانستان از ره گذر اقوام پشتون می نگرد و حذف آن ها از صحنه سیاسی افغانستان را خلاف منافع ملی خود ارزیابی می کند. شایعه استخدام مولوی وکیل احمد متوکل که میانه رو محسوب می شود، در نتیجه معامله سیا و سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان یکی از نشانه هایی است که برخی گروه های افغانی آن را نشان از برگشت روح دوباره طالبان به افغانستان می دانند.
چنان که سازمان آی اس آی در پیدایش طالبان نقش اساسی ایفا کرد، به نظر می رسد تردیدهای پاکستان به صحنه سیاسی افغانستان چندان هم بی دلیل نیست و از تبار قومی این دو کشور سرچشمه می گیرد. این سخن به معنای آن است که هرگونه حرکت موزاییکی در ساختار قومی و قبیله ای افغانستان، می تواند بر پاکستان تأثیر بگذارد. از این دیدگاه، به دلیل این که اختلاف های عمده مذهبی و بی ثباتی سیاسی و کودتای نظامی در پاکستان سابقه دیرینه دارد، هرگونه چالش قومی در همسایگی کشور، امنیت ملی پاکستان را می تواند با خطر جدی مواجه سازد. این موضوع وقتی حساس می شود که دریابیم اکثریت قوم پشتون در افغانستان، نزدیکی زیادی با اقوام پشتون آن سوی مرز یعنی پاکستان دارند و هرگونه تفرقه و یا حتی اتحاد میان این دو گروه که در دو سوی مرزهای دو کشور ساکن هستند، خطرهای جدی برای اسلام آباد در پی دارد. سازمان آی اس آی از چنین دیدگاهی به تحولات افغانستان می نگرد.
برخلاف دهه شصت و هفتاد كه پشتون هاي افغانستان با تاثيرگـذاري بـر پـشـتـون هـای پاكستان، امنيت ملي اين كشور را به خطر انـداخـتـه بـودنـد، جـنـگ مـجـاهـديـن افغان عليه ارتش سرخ شوروي، به پاكستان فرصت داد تا زاويه تاثـيـرگـذاري را تـغـيـيـر جـهـت دهـد. طـي دهـه هشتاد، بـا طـراحـي ژنـرال هـايـي نـظـيـر ضـيـاء الـحــق، مـيـرزا اسـلـم بـيـگ رئـيـس سـتـاد نـيـروي زمـيـنـي و ذي نـفـوذتـريـن افـسـر ارشـد در پـاكـسـتـان و ژنـرال حـمـيـد گـل رئـيـس ســازمــان اطلاعات محرمانه ارتش پاكستان آی اس آی، پاكستان به تدريج ارتباطات گـسـتـرده ای با سران قبايل پشتون در افغانستـان و فـرمـانـدهـان ذي نـفـوذ در شـرق و جـنـوب افغانستان برقرار كرد. در ابتداي دهه نود، پاكستانيها سـعـي كـردنـد ايـن نـفـوذ را با حمايت گلبدين حكمتيار ادامه دهـنـد، اما هنگامي كه رابطه آنها با حكمتيار به جايي نرسيد، تـرجـيـح دادند كـه بـار ديـگـر از بطن جامعه پشتون هاي افغـان و با تأسیس گـروه طـالـبـان، انـتـخـاب جـديـدی براي دفاع از منافع، اهداف و امنـيـت مـلـي خـود بـرگـزيـنـد؛ بـا ايـن توضیح كـه مباني نفوذ اجتماعي و سياسي پاكستان در بين پشتـون هـا، بـدون تـغـيـيـر بـاقـي ماند و فقط بازي گر افغاني اين معادله تغيير كرد. حتي در درون پاكـسـتـان نـيـز مبناي سنتي پي گيري پرونده افغانـسـتـان ثـابـت مـانـد و يـك ژنـرال بـازنـشـسـتـه پشتون به نام نصيرالله بـابـر، وزيـر كـشـور بـينـظـيـر بـوتـو، وظـيـفـه اجراي پروژه طالبان را برعهده گرفت و به پدرخوانـده طـالـبـان مـشـهـور شـد.
ارتش و تبلیغات بنیادگرایان اسلامی در درون آی اس آی، از عوامل تعیین کننده پیروزی پشتون ها در جنگ افغانستان به شمار می رود. البته حکمتیار در سال 1994آشکارا با از دست دادن پایگاهای نظامی اش شکست خورد در حالی که تندروی هایش پشتون ها را پراکنده ساخت و آنان به وی پشت کردند. پاکستان در آن زمان، رغبتی به حمایت از یک شکست خورده نداشت و در جست جوی یک نیروی بالقوه جانشین حکمتیار بود.
به نظر برخي از پژوهش گران، شبكه پشتوني در فرماندهي عالي ارتش پاكستان و آی اس آی، نقش تعيين كننده اي در اين تغيير جهت داشته است. ژنرال عبدالوحيد فرمانده كل ارتش و ژنرال علي قلي خان ریيس آی اس آی هر دو پشتون بودند. براي مثال، گفته ميشود احمدشاه دراني با براندازي حاكمان هندي «مرهته» در آغاز تشكيل افغانستان، تعادل قوا را در شبه قاره بر هم زد و زمينه قدرت گرفتن استعمار انگليس فراهم شد. هم-چنين تحميل قرارداد مرزي ديورند توسط انگليس، مسأله پشتونستان را به صورت چالش سياسی پاكستان و افغانستان پس از سال 1947 درآورد. پيدايش جنبش طالبان هم از آثار اين معاهده شوم قلمداد ميشود.
جريان طالبان از اساس، با اتکا بر قوم پشتون و به مدد پنهاني پشتونيست ها سازمان دهي شد. اسلام طالبان به همين سبب اسلام قومي به حساب مي آيد. پشتونيست ها در افغانستان فقط يک چيز مي خواهند: زعامت انحصاري پشتونان اين زعامت را به هر وسيله و طریقي که ممکن باشد بايد به دست آورد.
2 -2. تأثیرگذاری مدرسه دیوبند
مكتب «ديوبندي»، از شكست قيام مسلمانان هند در سال 1857، انحلال رسمي حكومت گوركانيان و تسلط كامل انگليس بر اين كشور نشأت می گیرد. متفكران اين مكتب در بررسي علل اين شكست به موضوع «جهاد» رسيدند و با تأسيس مدرسه ديني «ديوبند» كه در آن زمان دهكدهاي كوچك بود، آموزش جهاد را با هدف آزادي دوباره هند در رأس مواد درسي قرار دادند. آنان هم چنين تدريس هرگونه علوم جديد را كه وابسته به قدرت استعماري تلقي ميشد در اين مدرسه ممنوع اعلام كردند.
اين مدرسه در عالم اهل سنت آثار بسيار عميقي بر جاي گذاشت. طلاب در آن با ديدگاهي حزبي تربيت ميشدند و آن چه را «بازگشت به اصل اسلام» خوانده ميشد، در آن ميآموختند – البته اصل اسلام از ديدگاه ديوبندي که بعدها در استقلال شبه قاره هند نقش ایفا کردند. هر چند مكاتب فكري ديگري نظير مكتب «بريلوي» نيز به وجود آمدند و با مكتب «ديوبندي» رقابت كردند، با اين حال ديدگاه جهادي بر مكتب ديوبندي غلبه داشت.
اشغال افغانستان توسط شوروي سابق، اتفاقي بود كه تقويت ديدگاه مكتب ديوبندي در اوضاع كنوني باعث شد. بود. در اين زمان، امر جهاد مورد توجه غرب و دولت پاكستان، و مكتب ديوبندي مورد بهره برداري بازي گران اين عرصه قرار گرفت؛ چنان كه مدارس مذهبي اين مكتب اولويت خود را جهاد در افغانستان قرار دادند و دولت پاكستان و كشورهاي غربي و عربي نيز از آنها حمايت كردند.
در تقسيم بينالمللي كار جهاد در افغانستان، «حمايت مالي مدارس مذهبي» به كشورهاي عربستان سعودي و امارات متحده عربي واگذار شد، «حمايت تسليحاتي» را امریکا و انگليس برعهده گرفتند و پاكستان «هم آهنگ كننده كمكها» و «ارائهدهنده آموزشهاي نظامي و جاسوسي» بود.
بيش از ده هزار مدرسه مذهبي با گرايش راديكال در پاكستان وجود دارد كه بيشتر آنها بعد از آغاز جهاد در افغانستان تأسيس شدهاند. اصليترين ماده درسي در اين مدارس، جهاد طبق الگوي تركيبي- ايدئولوژيكي مكتب «ديوبندي» و مكتب «سلفي» است. اين مدارس مذهبي در در دوره جهاد، به شدت از حمايت دستگاه امنيتي اين كشور (آي اس آي) بهره مند شدند و در كنار آموزش ايدئولوژيك، آموزش نظامي طلاب و مجاهدين در گستردهترين سطح ممكن تحقق يافت.
درست در همين زمان، مكتب ديوبندي با مكتب سلفي پيوند خورد. هرگاه بدون پيشداوري، اوضاع كنوني منطقه و ارتباط آنها را با تفكري كه از آن به نام طالبانيزه كردن ياد ميشود ارزيابي کنیم، نتيجه اين ارزيابي پيوند سلفيگري و تفكر ديوبندي خواهد بود و طالبان و القاعده، بی شك محصول همين پيوند هستند.
سازمان القاعده كه نماد رهبري آن در «بن لادن» با تحصيلات دانشگاهي در رشته مهندسي و «ايمن-الظواهري» دكتري پزشكي و جراحي متبلور است، در حقيقت به وسيله يك اردني فلسطينيتبار به نام «عبدالله يوسف عزام» در شهر پيشاور پاكستان بنيان گذاري شد. تركيب جالب اين سه شخصيت: فلسطيني – اردني (عزام)، يمني – عربستاني (اسامه بن لادن) و مصري (الظواهري) و عرصه فعاليت آنها، دقيقاً پايگاههاي راديكاليسم در جهان اسلام را نشان می دهد: مصر، حجاز، اردن، يمن، پاكستان و افغانستان. گفتنی است كه اسامه بن لادن، به دليل مخالفت با تفكرات عبدالله عزام كه در گذشته به اخوان المسلمين مصر وابستگی داشت و مانع پيش رفت او در تشكيلات القاعده بود، او را در افغانستان به جوخه ترور سپرد و خود رهبري القاعده را برعهده گرفت. واقعيت ديگر اين است كه قوميت پشتون با گرايش ديوبندي در پاكستان و افغانستان، همواره تقويت كننده جهاد براساس الگوي تركيبي مكتب «ديوبندي» و «سلفي» بوده است.
ضیاءالحق طی اسلامی کردن کشور، تغییرات زیادی به وجود آورد. روحانیان مسلمان که قدرت مند ترین متحدان سیاسی ضیاءالحق بودند، او را وادار کردند تاهزاران مدرسه دینی در سراسر کشور تأسیس کند. این مدرسه ها لب ریز از مردان جوان فقیر پاکستانی بود که تحت کنترل نظامیان افراط گرای مسلمان قرار داشتند. آنها از این افراد استفاده کردند تا جنبش طالبان را پدید آوردند که بعدها بر افغانستان حاکم شد. ناگفته نماند كه شخص ضیاءالحق هم فرزند یک دیوبندی بود.
پس از تجزیه هند و به وجود آمدن پاکستان، شاخه انشعابی این نهضت (جمعیت علمای اسلام) به رهبری مولانا بشیر احمد عثمانی در پاکستان تأسیس شد. این حزب امروزه به دو گروه اکثریت و اقلیت تقسیم شده که رهبری هر دو جناح را سران پشتون در اختیار دارند.
مولوي فضل الرحمان، رئيس كميسيون روابط خارجي پارلمان پاكستان كه پدر معنوي طالبان نيز خوانده مي شود، فرمان نامه اي صادر کرد و دستور مسدود ساختن دروازه هاي مدارس ديني را براي مدت پنج سال، به منظور جهاد در كشور افغانستان صادر نمود. این فرمان نامه، جهاد را فرض عين خوانده و از تحصيل علم به عنوان فرض كفايه ياد کرده و طالبان مدارس ديني پاكستان را براي جهاد با احزاب جهادي درگير در افغانستان تشويق و ترغيب نموده و جهاد را تا زمان برپايي دولت اسلامي در افغانستان لازم خوانده است.
در سال های ریاست جمهوری ریگان، کمک نظامی به مجاهدین افغان بیشتر شد. استدلال سیا آن بود که از این طریق می توان شوروی را به خروج از افغانستان وادار نمود. در همین زمان، رابطه میان آی اس آی و سیا بیشتر شد. سازمان امنیت و اطلاعات پاکستان، مقر سازمان دادن جنگ مجاهدین افغان علیه قوای شوروی گردید. سازمان سیا از طریق سرویس اطلاعاتی پاکستان، نقش کلیدی در تربیت نظامی مجاهدین افغان ایفا کرد و مدارسی که گروه های وهابی و بنیادگرا شکل داده بودند، کم کم تدریس جنگ های چریکی سازمان سیا را در دروس خود گنجاندند. در زمان ضیاء الحق، هزاران مدرسه علمیه در پاکستان تشکیل شد که از میان آنان طالبان به وجود آمدند.
طالبان یک گروه و تعدادی افراد مشخص نیستند که دولت مرکزی یا نظامیان کشوری بتوانند در زمانی کوتاه آنها را نابود کنند. طالبان به درست یا غلط، یک تفکر و اندیشه است که این تفکر، در بیش از سه هزار مدرسه دینی در پاکستان تعلیمات لازم را می آموزند و با همان تفکر نیز زندگی می کنند. طالبان به شکل کنونی و در قالب یک تشکل، در حقیقت دست پرورده نصیرالله بابر، وزیر خارجه وقت پاکستان است.
البته پاكستان با محمدظاهر يا بدون وي، هيچ گـاه از تـشـكـيـل يك دولت و ارتش مستقل و نيرومند در افغانسـتـان خـرسـنـد نـخـواهـد شـد؛ زيـرا تشكيل چنین دولتی، نه تنهـا مـانـع از ادامـه نـفـوذ و سيطره دو دهه اخير پاكستان بر افغانـسـتـان خـواهـد شـد، بـلـكـه حـتـي مـمـكـن است چنين دولت و ارتش مستقلي در صورت احسـاس قـدرت، بـار ديـگـر مـسـألـه پشتونستان را عليه تماميت ارضي پاكستان به كار گيـرد. مـهـم تـر آنـكـه اكـنـون كه دوره اجراي قرارداد ديورند در مورد حاكميت موقت پاكـسـتـان بـر بـعضی مناطق پشتون نشين پايان يافته، هر دولت مستقل و نيرومنـدي در افـغـانـسـتـان، ممكن است بازپسگيري اين اراضي را به عنـوان يـك هـدف مـلـي و يـا يـك اهـرم فشار به كار برد و از آن در جهت چانهزني و كسب امتياز از پـاكـسـتـان بـهـره گيرد.
طالبان در افغانستان واقعاً منحصر به فرد هستند. آنان جز برداشت خاص خود از اسلام، هيچ نوع تفسير ديگر را قبول ندارند، اما در عين حال، داراي يك پايگاه ايدئولوژيك هستند؛ اين پايگاه ايدئولوژيك عبارت است از: شكل افراطي جنبش «ديوبندي» كه احزاب اسلامي پاكستان در اردوگاه هاي مهاجران افغان در پاكستان تبليغ ميکردند. «ديوبنديسم» به عنوان شاخهاي از سني حنفي، در افغانستان سابقه داشته است، اما تفسير طالبان از اين طريقه، در هيچ جايي از جهان اسلام نظير ندارد. رشیداحمد ضمن بيان تاريخچهاي از فرقة ديوبندي در هند ميگويد:
ديوبندي ها ميخواستند نسل جديد و آموزش ديدهاي تربيت كنند كه بر اساس آگاهي، تجربيات معنوي، شريعت و طريقت، ارزش هاي اسلامي را احيا نمايد. آنها در نظر داشتند با تدريس نحوه تفسير شريعت، متون كلاسيك ديني را با واقعيت هاي موجود سازگار نمايند. ديوبندي ها اگرچه با كليه اشكال سلسله مراتب در جامعه اسلامي مخالفت ميكردند، براي زنان نقش عمدهاي قائل نبودند و مذهب شيعه را قبول نداشتند؛ اما طالبان اين ديدگاه ها را با چنان افراطيگري مطرح ميكنند كه ديوبندي هاي اوليه را به فراموشي ميسپارند.
نصاب درسي واسلوب تدريس در مدارس ديني پاکستان و افغانستان (جامعه تسنن) در تقليد کامل از مدرسه ديوبند قرار دارد. مدرسه ديوبند براي علما و طلاب علوم ديني جامعه تسنن وحنفي مذهب افغانستان و پاکستان طي يک و نيم قرن اخير، مقام و جايگاه دانشگاه ازهر مصر را داشته است.
آری امریکا ازطریق هم پیمانان خود یعنی پاکستان و عربستان سعودی، طالبان را بین سال های 1994و1996 به وجود آورد و این گروه افراطی در مدت زمانی بسیار کوتاه، توانست قسمت اعظم خاک افغانستان را تصرف کند که سرانجام نیز با هم کاری اربابان خویش درسپتامبر2001 ساقط شد و زخم تازه ای بر درد و غم مردم مظلوم افغانستان افزود.
نتیجه
گروه افراطی طالبان که در خلال سال های 1994 تا 2001 در افغانستان پدیدار شد، محصول رقابت-های ابرقدرت ها در جنگ سرد و سیاست های کشورهای همسایه بود؛ معضلی که بعد از سقوط طالبان در سال 2001 آشکارتر شد.
امریکا یکی از متولیان اصلی پدیده طالبان بوده است و به گفته کارشناسان و اسناد موجود، ایالات متحده پای شوروی را به افغانستان کشانید و زمینه پدیدآمدن طالبان را به وجود آورد.
حمله ارتش شوروی به افغانستان به ویژه بعد از خروج ارتش سرخ از افغانستان، زمینه مداخله هر چه بیشتر را برای ایالات متحده فراهم کرد و امریکا کمک های خود را از طریق پاکستان به افغانستان رسانید و پاکستان مجرای اصلی دریافت کمک به مجاهدین برای مقابله با خطر شوروی بود.
سرانجام با تحولات داخلی در پاکستان، آی اس آی نقش تنظیم کننده و رهبری این مقاومت را در دست گرفت و گروه های هفت گانه پیشاور، با تشکیل دولت موقت به ریاست مجددی موافقت کرددند و در تاریخ 27 آوریل 1992 (7اردیبهشت1371)با بدرقه جاوید ناصر رییس آی اس آی، از مرز تورخم وارد خاک افغانستان شدند.
اختلافات احزاب از همان آغاز تشکیل دولت انتقالی شروع شد و کشور به سوی جنگ داخلی پیش رفت. با شروع جنگ داخلی و کنار ماندن حزب اسلامی از قدرت، پاکستان سیاست خود را شکست خورده دید و در فکر جای گزین حکومت برآمد وگروه افراطی طالبان را با هم کاری سیا و كشورهاي عربي به وجود آورد و مشکلی به مشکلات مردم افغانستان افزود که امروز بعد از سقوط طالبان، مردم افغانستان قربانی تروریسم طالبانی و بانیان طالبان می شوند. در حقیقت مردم افغانستان در قدم اول، قربانی جنگ سرد شدند، سپس قربانی حکومت قرون وسطایی طالبان و بعد هم قربانی شعار مبارزه با تروریسم همان بانیان طالبان. بدین ترتیب، قدرت های بزرگ با هم کاری کشورهای منطقه در دو دهه پایانی قرن بیستم، جنگی نابرابر و ناخواسته بر افغانستان تحمیل کردند و بعد گروه افراطی طالبان را به حکومت رساندند.
منابع
الف) کتاب ها
1. باباپورگل افشانی، محمدمهدی، تحلیلی بر انقلاب اسلامی ایران ریشه ها و پی آمدها، مرکز جهانی علوم اسلامی(جامعه المصطفی العالمیه)، چاپ اول، 1382.
2. حقی، احسان، افغانستان نشأت ها و کفاح ها، دمشق: انتشارات دارالفکر، چاپ اول، 2004م.
3. خاتمی خسروشاهی، کتاب آسیا3 (ویژه افغانستان پس ازطالبان)، تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، چاپ اول، 1383ش.
4. رشيد، احمد، طالبان اسلام، نفت و بازي بزرگ جديد، ترجمه اسدالله شفایی و صادق باقری، انتشارات دانش هستی، چاپ اول1379.
5. سجادی، عبدالقیوم، جامعه شناسی سیاسی افغانستان، قم: بوستان کتاب، مؤسسه آموزش باقرالعلوم چاپ اول، 1380.
6. طنین، ظاهر، افغانستان در قرن بیستم، ناشرمحمدابراهیم شریعتی افغانستانی، تهران: عرفان، چاپ دوم،1384ق.
7. عارفی، محمداکرم، جنبش اسلامی پاکستان بررسی عوامل ناکامی در ایجاد نظام اسلامی، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1382.
8. عظیمی، محمدنبی، اردو و سیاست(درسه دهه اخیرافغانستان) پشاور: انتشارات میوند چاپ سوم 1378.
9. فرزین نیا، زیبا، پاکستان، تهران: انتشارات وزارت خارجه، چاپ اول 1376ش.
10. ______، سیاست خارجی پاکستان، تهران، انتشارات وزارت خارجه، چاپ دوم1384ش.
11. کوردووز، دیه گو و سیلگ اس، هاریسون، پشت پرده افغانستان، ترجمه اسدالله شفایی، تهران: انتشارات بین المللی الهدی، چاپ اول 1379.
12. کورنا، لورل، افغانستان، ترجمه فاطمه شاداب، تهران: انتشارات ققنوس، 1383.
13. گودوین، ویلیام، پاکستان، ترجمه فاطمه شاداب، تهران: انتشارات ققنوس،1383.
14. مارسدن، پیتر، طالبان جنگ مذهب و نظم نوین در افغانستان، ترجمه، نجله خندق، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ اول، 1379 .
15. محمدی، منوچهر، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم 1386ش.
16. ورسجی، محمدابراهیم، جهاد افغانستان و جنگ سرد قدرت های بزرگ، پشاور: مرکز انتشاراتی اسلامی صبور،1381.
17. هی من، آنتونی، افغانستان زیر سلطه شوروی، ترجمه اسدالله شفاهی.
ب) مجلات
1. نشريه ايران.
2. نشريه جمهوري اسلامي.
3. نشريه حيات نو اقتصادي.
4. نشريه شرق.
ج) وب سایت ها
1. http://www.abna.ir.
2. http://www.afghanistanhistory.net.
3. http://www.aftab.ir.
4. http://www.ahmadshahmassoud.com.
5. http://www.armans.info/2006/07/25/1665.htm.
6. http://www.greenthought-afgh.persianblog.ir.
7. http://www.greenthought-afgh.persianblog.ir.
8. http://www.kabulnath.de.
9. http://www.kabulpress.org.
10. http://www.kotiposty.net.
11. http://www.magiran.com.
12. http://www.mardomsalari.com.
13. http://www.rohama.org.