چهارشنبه, 7 آذر , 1403 برابر با Wednesday, 27 November , 2024
جستجو

 چکیده
نقش و تأثیرگذاری طبقات فرهنگی جامعه، از دیگر قشرها بیشتر است و از میان آنان شاعران و صوفیان در این زمینه، تأثیرگذاری چشم­گیری دارند؛ زیرا با دارا بودن جایگاه اجتماعی از یک سو، و جایگاه سیاسی به دلیل نیاز حاکمان و شاهان به آنان از سوی دیگر، موقعیت ممتازی داشته ­اند.

 

حکومت اوده در هند نیز مانند بسیاری از حکومت­­ها، از شاعران و صوفی­ها بهره­های زیادی برد و به دلیل گرایش به تشیع، این دو قشر در زمینه گسترش تشیع در هند و به ویژه در اوده نقش زیادی داشته­اند. در این نوشتار، به بررسی نقش شاعران و صوفیان در گسترش تشیع در اوده پرداخته می­شود.

 

واژه­گان کلیدی

 

گسترش تشیع، اوده، هند، شاعران، صوفیان.

 

مقدمه

 

خدمات صوفیان و شاعران در گسترش تشیع در اوده بارز است. در زمان قدیم، شعر گفتن هنر به شمار می­رفت. هر کس شاعر بود، عام و خاص به او احترام می­گذاشتند. دانشمندان شیعه این مسأله را درک کردند و شاعری را ابزاری برای گسترش تشیع قرار دادند. این سیاست بسیار سودمند واقع شد. بعضی شاعران، هندو و یا اهل سنت بودند، ولی بعد به وسیله شعر شیعه شدند و درباره اهل بیت(علیه السلام) شعر می­گفتند. در بعضی مناطق شیعیان وجود نداشتند، ولی شاعران، تشیع را به آن منطقه رساندند. هم­چنین صوفیان نیز در گسترش تشیع نقش مهمی داشتند. زندگی آنها ساده بود و به زبان مردم حرف می­زدند و هم­راه مردم زندگی می­کردند و از آنها جدا نبودند، ولی از لحاظ کردار و رفتار، از مردم جدا بودند. آنها بر مردم تأثیر می­گذاشتند و مردم حرف­های آنها را گوش می­کردند. هم­چنین صوفیان شاگرد پرورش می­دادند و برای تبلیغ، به مناطق مختلف می­فرستادند و در نتیجه، افکار تشیع را به دیگران می­رساندند.بنابراین، پرسش اصلی در این نوشتار این است که طبقات فرهنگی مانند شاعران و صوفیان، در زمینه گسترش تشیع در هند چه نقشی داشته­اند؟

 
نقش شاعران در گسترش تشیع

 

در زمان قدیم، خطابه و سخن­رانی این قدر رونق نداشت و مؤثر و پر رنگ نبود و کتاب مثل امروز وجود نداشت. هر کس نمی­توانست به راحتی کتاب به­دست آورد. در آن زمان شعر گفتن هنر بود. هر کس شعر می­گفت، مورد احترام قرار می­گرفت. شعر گفتن این قدر عام بود که هر کوچک و بزرگی شعر می­گفت و می­خواند.[1] در این وضعیت، ضروری بود که طبقه­ای از علما و دانش­مندان برخیزند و به وسیله اشعار، احکام دین را به مردم برسانند و کار تبلیغی انجام دهند.

 

دانش­مندان شیعه مانند میرزا دبیر عالم دین(1265ه) این کار را انجام دادند. او از دانش­مندانی بود که بر زبان­های عربی و فارسی تسلط داشت و حافظ احادیث بود.[2]وی درباره اهلبیت شعر می­گفت و بالای منبر چند ساعت شعر می­خواند و مردم گوش می­کردند. واجد علی شاه آخرین تاج­دار اوده به میرزا دبیر خیلی احترام می­گزارد؛ چنان­که آمده است، «روزی در مجلس بالای منبر به حضور اعلاحضرت به خواندن مرثیه اتفاق افتاد؛ ناگاه شامیانه که بالای منبر هم­چون ابر رحمت سایه گسترده بود، از هوا پراکنده گشته بکوشد و عکس آفتاب به­روی آن جناب (میرزا دبیر) افتاد، فی الفور ظلل الله چتر خود را گرفته، قریب منبر استاده تا اختتام مرثیه افکن ماند.[3]

 

در همان زمان میرانیس (1265ق.) شاعر برجسته، فضایل و مناقب اهل­بیت(علیه السلام)را به وسیله شعر به مردم می­رساند. هفت نسل بعد از او همه شاعر بودند و فقط درباره اهل­بیت شعر می­گفتند. شاهان اوده از زمان شجاع الدوله تا واجد علی شاه به این خانواده احترام می­گذاشتند.[4] میرزا دبیر و میر انیس هم عصر بودند و درباره اهل­بیت(علیه السلام) این قدر مرثیه بین مردم خواندند و رواج دادند که هر خاص و عام مرثیه می­خواند و فرهنگی به­وجود آمد که فضایل اهل­بیت را هر شاه و گدا و کوچک و بزرگ به وسیله شعر می­سرود. به گفته افضل حسین، فقیر و گدا همه در کوچه­ها مرثیه می­خواندند.[5] کوچک­ها و بزرگ­ها همه مرثیه می­گفتند.[6] مرثیه به زبان­های مختلف در هند گفته می­شد و مردم می خواندند.[7]

 

مرثیه­خوانی در راه تبلیغ و رشد تشیع، آن قدر مؤثر بود که هندوها نیز درباره اهل­بیت مرثیه می­خواندند، مانند چکبست فیض­آبادی(شاعر معروف) هندو. در همان زمان میرزا دلگیر، یک مرثیه گوی هندو بود که در زمان سعادت علی خان، شیعه شد و کارهای تبلیغی انجام داد.[8]

 

شعر گفتن در زمان دولت اوده هنر بود و اشعار، بهترین وسیله برای تبلیغ اسلام و تشیع و گسترش فرهنگ کربلا به­شمار می­رفت. وقتی در بر مغیر (شبه قاره هند) مجالس عزای امام حسین(علیه السلام) برپا شد، مرثیه­خوانی آغاز گردید. در آن زمان خطیب مثل امروز وجود نداشت بلکه شاعران واقعیات، احادیث و روایات را به­وسیله اشعار بیان می­کردند و مردم می­شنیدند. جوش ملیح­آبادی در کتاب میرانیس­کاشاهکار خطاب به میرانیس گفت: «ای عدیم النظیر مورخ کربلا، بر شما هزارها سلام، شما مناره صداقت هستی؛ شما مداح امام حسین(علیه السلام) هستی؛ شما ابواب فضایل امام حسین(علیه السلام) را باز کردی و ثابت کردی که اگر امام حسین(علیه السلام) را از تاریخ اسلام جدا کنیم، در تاریخ اسلام چیزی باقی نخواهد ماند. شما مبلغ افکار امام حسین هستی؛ شما افکار رسول اکرم را زنده کردی و الفاظ و معانی آن حضرت هر دو را به مردم رساندی؛ شما مفسر کربلا هستی، شما هدف و مقصد شهادت علی اکبر و علی اصغر و ویرانی خیام امام حسین(علیه السلام) و شهادت ایشان و یاران آن حضرت را به مردم شناسایی و آشکار کردی. این جهان تا روز قیامت تو را فراموش نخواهد کرد.»[9]

 

شاعران در اطراف شهر لکنهو، علوم اهل­بیت را رساندند. در آنجا اصلاً حسینیه و شیه­ای وجود نداشت، ولی شاعران سبب شدند که امروز در آن مناطق، شیعه و حسینیه یافت شود؛ مانند ملیح آباد نزدیک لکنهو که در زمان دولت اوده متعصب بودند. در آن زمان، جاگیر دار ملیح آبادی به نام محمد خان(1267ق.)با دختری ایرانی ازدواج کرد. اسم او هرمزی خانم بود. بعد از این در خانه او عزاداری امام حسین(علیه السلام) شروع شد. پسر احمدخان علم دوست بود. او شاعران و مرثیه­نگاران معروف و مشهور را به خانه خودش دعوت می­کرد. شاعران شعر می­سرودند و فضایل اهل­بیت را بیان می­کردند. بشیر احمد درباره امام حسین(علیه السلام) مرثیه می­گفت. محمد احمدخان مداح اهل­بیت، میر انیس را خیلی دوست داشت؛ زیرا میرانیس شاعر اهل­بیت بود. نواب رستم خان(1265 ق.) شاعر و مرثیه­نگار و تعزیه­دار بود.[10]

 

تا وقتی مرثیه در مجالس عزا سروده می­شد، همه طبقات و مذاهب در آن مجلس شرکت می­کردند، ولی متأسفانه وقتی خطابه و سخن­رانی ­جای مرثیه را گرفت، این­ وضعیت از بین رفت و غیر شیعیان در این مجالس کم شرکت می­کنند.

 

مرثیه دارای ویژگی­هایی چون اظهار غم و اندوه، مظلومیت و مصائب است ولی بعدها کثرت استعمار نادر مرثیه به اهل بیت کشید. در مرثیه علاوه بر ذکر و مصائب مظلومان، ستم و تعدی ستم­گران هم آشکار می­شود و شنونده قلباً از ستم­دیده حمایت می­کند و از تعدی­گران دوری و تنفر می­ورزد. دکتر جمیل چنین می­نویسد:

 

در هندو انتشار مذهب اهل بیت،(علیه السلام) مرثیه خوانی و مرثیه گویی نقش خوبی داشت.[11]

 

بابا اردو مولوی عبدالحق (سنی) می­نویسد:

 

 مصیبت امام حسین(علیه السلام) به صورت شعر به مردم رسید.[12]

 

دکتر راج بهادر کولر نیز می­گوید:

 

در فروغ مراسم عزای امام حسین، مرثیه و اهل­سنت و جماعت و صوفیه کرام سهم داشتند. شاه ضیاء­الدین از اهل­سنت بود. مراسم عزای امام حسین(علیه السلام) را انجام می داد و پسرش شاه اشرف بر شهادت امام حسین(علیه السلام) مثنوی نوشت. برهان­الدین جانم نیز مرثیه می­خواند و این سبب شد که عموم مردم گرایش شیعی پیدا کردند و شیعه شدند.[13]

 

سلیمان نیز مصیبت خاندان اهل بیت را به شکل مرثیه بین مردم ذکر می­کرد و شقاوت و ظلم دشمنان آن را نیز بیان می­نمود.[14] در آن زمان مرثیه خیلی مرسوم و مورد استقبال خاص و عام بود و دانش­مندان شیعه از آن استفاده می­کردند. یکی از برجسته­ترین مرثیه­گوها شفا احمد ادیم شاعر می­گوید:

 

امروز برای مردم شبهات زیادی پیش می­آید؛ از  این قبیل که چرا گریه می­کنند؛ چرا عزاداری می­شود. باید به این سؤال­ها به­وسیله شعر و مرثیه جواب داده شود. باید به مردم گفت که دین چیست و بعد از این معرفت و منزلت اهل­بیت بین مردم آشکار می­شود.

 

 به گفته او، مرثیه­نگاری باید بر شنوندگان روشن کند که فلسفه شهادت امام حسین (علیه السلام) چه بود و سیرت اهل بیت بیان شود.[15] شاعران این کارها را انجام دادند؛ برای مثال، آقا احمدبن­محمد بهبهانی در عهد نواب سعادت علی­خان، به لکنهو و فیض­آباد آمد و برای تبلیغ به شهرهای مختلف هند مسافرت کرد. او در تحفة­المبین، فضیلت ائمه اطهار و خلافت بلافصل امیرمؤمنان(علیه السلام) را اثبات کرد. او در فیض­آباد یک هزار و سه بیت شعر سرود، درباره تاریخ ولادت و وفات ائمه(علیه السلام) سیصد بیت شعر گفت و غزوات حضرت امیرمؤمنان را در قالب اشعار در ششصد بیت بیان کرد. او زمان الجواهر­الحسان درباره مسائل حیدر آباد دکن ششصد بیت گفت؛ تنبیه­الغافلین را در لکنهو تصنیف کرد و در آن هزار بیت سرود. این عالم و شاعر، خدمات زیادی برای تشیع انجام داد و اسلام را تبلیغ کرد. او به اخباریان نیز جواب داد.[16] ابوطالب­خان تبریزی نیز از شاعران و مورخان شیعی بود. او در زمان نادرشاه افشار به هند هجرت کرد و از شهرهای مختلف آن بازدید نمود. سپس به لکنهو بازگشت و به دستگاه آصف­الدوله بهادر(1199- 1212ق) والی اوده پیوست. ابوطالب خان در بسیاری از علوم، هنر، اخلاق، شعر و طب، مهارت داشت و در این زمینه کتاب نوشت.[17] این شاعران، کارهای فرهنگی، اجتماعی و تهذیبی انجام دادند. آنان در گسترش تشیع نقش مهمی داشتند و فرهنگ و تمدن جدیدی را به­وجود آوردند.

 

امیران از شاعران سرپرستی می­کردند. امرا و روسا در حسینیه مرثیه می­خواندند؛ مانند میرزا دبیر و میرضمیر در حسینیه افتخارالدوله و میرزا اوج در حسینیه میرباقر، میرانیس در حسینیه وزیرخان. پادشاهان و شاه­زادگان در این مجالس عزا شرکت می­کردند. بر اساس حدیث «الناس علی دین ملوکهم»، افعال و سخنان پادشاهان بر مردم تأثیر گذاشت و مردم می­خواستند که روش پادشاهان را تعقیب کنند. این عوامل موجب شد که شیعه در اوده رشد کند که بیشتر شیعیان در شهر لکنهو دیده می­شوند.

 
نقش صوفیان در گسترش تشیع

 

در صفحات تاریخ تصوف و عرفان هند، از جمله کشورهایی است که از مراکز بزرگ تصوف به شمار می­رود. این کشور در طول قرون و اعصار، کانون فعالیت­های صوفیان و پناه­گاه یا اقامت­گاه دانش­مندان و مشایخ بوده است. پیروان طریقت، هند را بهترین محل ترویج مکتب­های مختلف سیر و سلوک تلقی می­کردند. همه مکاتب فکری در هند نشو و نما یافتند که مکتب تصوف نیز یکی از آنهاست. بی­شک ثبات هر سلوکی، به­وجود گروه درست­کار وابسته است، که طبق ضوابط اصول و قواعد درست عمل  کنند. بدون وجود آنها هیچ فکری ریشه نمی­گیرد و به مرحله کمال نمی­رسد. ولی همیشه گروه دیگری در کنار آنها بوده­اند که خود را درست­کار نشان داده­اند ولی فاقد این صفت بوده­اند در نتیجه منحرف شده­اند.

 

تصوف و عرفان، به تصفیه باطن و سیر الهی تأکید می­کند لذا از تعصب کورکورانه و اختلاف بین مذاهب مختلف که به تفرقه بین مسلمانان منجر می­شود، دوری می­کند. صوفی می­داند که تعصب و تفرقه، از رذایل نفسانی و دل­بستگی به غیر است و برای وصول به خداوند باید رذایل نفسانی و دل­بستگی پاک شود. بنابراین، بسیاری از صوفیان، از اختلاف بین مذاهب اجتناب می­کردند. با توجه به نظر نظر خاص آنها، می­توان گفت که تصوف برای تعدیل مذاهب و جلوگیری از افراط و تفریط ظهور یافت تا بین فرق و مذاهب مختلف اسلام هم­چون شیعه و اهل­سنت، صلح و وحدت برقرار کند که آرزوی هر مسلمان حقیقی است.

 

هر چند اعمال صوفیان به ظاهر تا حدودی مشابه هم است، هدف باطنی اعمال آنان یک­سان نیست. صوفیان تعالیم ساده­ای داشتند و محبت خدا از طریق زهد در دنیا، از تعالیم اساسی تصوف است.

 

پیدایش فرقه­های صوفیه از جمله سهروردی و چشیته یکی از عوامل رشد تشیع پس از قرن هفتم است. آنها در ابتدا به تسنن گرایش داشتند، اما به امامان شیعه نیز علاقه­مند بودند؛ آنان به تدریج و پس از گذشت زمانی طولانی، به­صورت شیعیان دوازده امامی درآمدند.[18]

 

صوفیه در قرن هفتم رو به توسعه نهادند. آنان تحت تأثیر تبلیغات گسترده شیعه و نیز تقوا و تهذیبی که از اولاد پیامبر5 مشاهده کردند، بسیاری از آنها را به عنوان سرسلسله خویش پذیرفتند. از این رو، رنگ تشیع به تدریج بر آنان غلبه کرد و عشق به اهل­بیت، کم­کم در وجودشان نفوذ یافت آنان را به سمت تشیع امامی سوق داد. علاء­الدین سمنانی( 739ق)، شاه نعمت­الله ولی(834 ق)، سیدعلی همدانی و سیدمحمد نمونه­هایی هستند که علی رغم گرایش­های صوفیانه، محبت اهل­بیت و تشیع را ترویج کردند. شاگردان آنها اغلب در شرق پراکنده شدند و با روی کار آمدن صفویه، به تدریج خود از امامیه گردیدند و پیروان خود را به این سمت سوق دادند. این مسأله به­خصوص در مورد شیعیان کشمیر جالب توجه است. بر اساس منابع تاریخی، از قرن دهم هجری تا اوایل قرن دوازده، نزدیک به 730 تن از علما، عرفا، شعرا، سیاحان، بازرگانان و هنرمندان ایرانی، به ایالت­های سه­گانه دکن و شمال هند مهاجرت نمودند.[19]و تشیع را تبلیغ می­کردند.[20]

 

صوفیان عموماً بین مردم می­زیستند و به زبان مردم حرف می­زدند و پاک­دامن بودند. این ویژگی آنها، سبب شد که عموم مردم از اقوال آنها پیروی کردند. مردم می­دیدند که صوفیان مثل آنها زندگی می­کنند ولی کردار و رفتارشان از آنها جداست، به همین سبب به دایره اسلام درآمدند. مولوی عبدالحق می­نویسد:

 

 تمام اولیاء­الله به سرزمین هند آمدند. آنها عالم و فاضل بودند و خواص را ترک کردند و بین مردم رفتند و به آنها تعلیم دادند و تلقین می­کردند. این یک هنر بود که صوفیان آن را خوب فهمیده بودند.[21]

 

صوفیان از حب دنیا دور بودند و جاه­طلب نبودند، به همین سبب کارهایی که پادشاهان نتواستند انجام بدهند، صوفیان به­خوبی انجام دادند؛ برای مثال، معین­الدین چستی در زمانه پرتهوی راج جوهان پتهو را به هند آمد و در اجمیر سکونت یافت.[22] هندو و مسلمان همه به او معتقد بودند. وی به زبان هندی صحبت می­کرد.[23]

 

اولین کسی که دولت اسلامی را در هند تشکیل داد، محمد غوری است. او پرتهوی راج را شکست داد و دهلی را به تصرف خود درآورد. سپس او برجای خودش قطب­الدین را معین کرد و خودش به غور برگشت. بعد از این در هند سلسله دولت اسلامی شروع شد. قبل از این، دولت اسلامی در هند وجود نداشت، البته حکم­رانان مسلمان به هند حمله می­کردند، زر و جواهر و پول می­گرفتند و بر می­گشتند، ولی محمد غوری دولتی اسلامی به­وجود آورد. معین­الدین در زمانی به اجمیر رفت که اصلاً دولت اسلامی و یا مبلغ در آن منطقه وجود نداشت او اولین مبلغ در این منطقه بود.

 

چرا معین الدین به اجمیر رفت که منطقه­ای هندو نشین بود و چرا به منطقه مسلمان نشین نرفت، با این که حکم­ران آن منطقه مسلمان بود؟

 

ظاهراً او فقط برای تبلیغ اسلام به آن منطقه رفت تا چراغ هدایت روشن کند. قبر وی در اجمیر زیارت­گاه تمام مذاهب است. او در سال 633 قمری وفات یافت. بر مقبره­اش این قطعه نوشته است:

 

شاه است حسین پادشاه است حسین            دین است حسین دین پناه است حسین

 

سر داد و نداد دست در دست  یزید            حقا که بناء لا اله است حسین

 

این قطعه را خود معین­الدین چستی سروده است.[24]

 

صوفیان چشتیه معتقدند که چشتیه فرقه­ای است که در شب معراج به پیامبراکرم6 هدیه داده شد و بعداً به حضرت علی(علیه السلام) منتقل گشت و درخواست سه خلیفه که آرزوی استفاده از آن را داشتند، طبق دستور الهی رد شد. صوفیان چشتیه مسلک خود را به حضرت علی(علیه السلام) نسبت می­دهند.[25]

 

صوفیان در شمال هند، اقدامات زیادی انجام دادند و عقاید شیعه را تبلیغ کردند. در خطبه­های شیخ نظام­الدین اولیا، شیخ نصیرالدین چراغ دهلوی (متوفی 757 ق) و خواجه بنده­نواز گیسودراز، آمده است که حضرت علی(علیه السلام) در عظمت روحی، جوان­مردی و علم، بر سه خلیفه اول برتری داشت. شیخ اولیا مانند شیعه، حدیث مربوط به آیه تطهیر را نقل می­کند. شیخ نصیرالدین نیز عقیده دارد که آیه و] یطمعون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیراً[، به­خاطر از خودگذشتگی حضرات پنج تن پاک (علیه السلام) نازل شده است. به اعتقاد خواجه بنده­نواز گیسودراز، بیعت حضرت علی(علیه السلام) با ابوبکر اجباری بود و رسول خدا6 بر اهلبیت(علیه السلام) خودش افتخار می­کرد. او مانند سلف خود، داستان دفاع شجاعانه فرزدق از امام زین­العابدین(علیه السلام) و زندانی شدن وی را در مجالس خود بیان می­کرد.[26]

 

جانشینان مخدوم به ویژه در گجرات و شمال هند، به مذهب شیعه اثناعشری گرویدند و تشیع را تبلیغ می­کردند و در پایان قرن هجدهم، عقاید تشیع را به عموم مردم رساندند و مردم را به حدود تشیع درآوردند. صوفی سید اشرف جهان­گیر سمنانی در قرن هشتم هجری، به هند رسید و به مناطق مختلف آن مسافرت کرد و سرانجام به جونپور آمد. حاکم جونپور از او درخواست کرد که در آن­جا قیام کند. سیداشرف به او فرمود: «من از حدود سلطنت شما بیرون نخواهم رفت.» او در منطقه­ای به نام کچهوچه رفت. ملک محمود رئیس آن روستا از وی استقبال کرد و مردم از چهار سو برای دیدار او آمدند. در آن­جا زمین بلندی مثل یک کوه کوچک بود و آب از سه طرف، آن را احاطه کرده بود، و برای آمد و رفت فقط یک راه وجود داشت. بر آن کوه جادوگری هم­راه با شاگردانش زندگی می­کرد. سیداشرف با انگشت به آن کوه اشاره کرد و گفت: «مسکن من آن­جاست.» مردم گفتند: «آن­جا یک جادوگر زندگی می­کند.» سیداشرف سمنانی به آن طرف حرکت کرد. جادوگر از تمام شعبده و سحر و جادویش بر ضد سیداشرف استفاده کرد، ولی نتیجه نداد و شکست خورد. بعد از این جادوگر به­خدمت سیداشرف حاضر شد و قدم بوسی کرد و مسلمان شد. پانصد نفر از شاگردان او نیز مسلمان شدند. سپس از اطراف آن منطقه، پنج هزار مشرک مسلمان گردیدند. سیداشراف در این منطقه 53 هزار مشرک را مسلمان کرد و آنها به پیروی از سید، شیعه شدند.[27]

 

سیداشرف در ماه محرم لباس سیاه می­پوشید و به پیروی از او، تمام شاگردان و معتقدانش نیز او لباس سیاه می­پوشیدند و پرچم امام حسین(علیه السلام) را بلند می­کردند. مراسم تعزیه و عزاداری برای امام حسین(علیه السلام) برگزار می­شد. سیداشرف همیشه در ماه محرم سخن­رانی می­کرد و مصائب و فضایل معصومان(علیه السلام) را ذکر می­کرد و شاگردان را برای تبلیغ، به مناطق مختلف هند می­فرستاد، خصوصاً در ماه محرم. شاگردان فضایل و مصائب اهل بیت(علیه السلام) را بیان می­کردند. سیداشرف عقاید شیعه اثناعشری مخصوصاً عقیده به امام دوازدهم حضرت مهدی (عج) را بین مردم رواج داد.[28]قبر سیداشرف سمنانی در کچهوچه زیارت­گاه تمام مذاهب است.

 

شهید مسعود غازی نیز صوفی بود. او در بهرائج مذهب تشیع را رواج داد. گفته می­شود که وی اولین مسلمان در این منطقه بود. او در راه تبلیغ اسلام در چهارده رجب سال 424قمری به­دست مشرکان شهید شد. قبر او در بهرائج نیز زیارت­گاه خاص و عام است. سلسله نسب وی از طرف مادر به محمود غزنوی و از طرف پدر، به محمد حنفیه پسر حضرت علی(علیه السلام) می­رسد و هجدهمین نفر از نسل حنفیه است.[29]

 
نتیجه

 

تمدن هند یکی از تمدن­های قدیمی جهان است. مسلمانان در زمان خلفای راشدین به هند حمله کردند، ولی دولت مستقل تشکیل ندادند. در زمان بنی­امیه، محمدبن­قاسم حمله کرد و دولت اسلامی تشکیل داد. بعد از او غزنویان چندین­بار به هند حمله کردند اما آنها دولت اسلامی تشکیل ندادند. بعد از غزنویان، غوریان با حمله به هند، دولت اسلامی تشکیل دادند. شیعیان هم­راه فاتحان به هند آمدند، ولی در آن زمان وضعیت شیعیان مناسب نبود و آنان به معارف خودشان آشنایی نداشتند و هیچ  مدرسه و مرکز علمی وجود نداشت. وقتی دولت مغول در دهلی ضعیف شد، بعضی صوبه­داران اعلام استقلال کردند و صوبه اوده نیز از دهلی جدا شد. محمد امین بنیان­گذار دولت اوده است. تمام شاهان اوده فرهنگ تشیع را فروغ دادند  علما و شاهان اوده برای رشد تشیع در اوده کارهای فراموش نشدنی انجام دادند و عالمان در این زمینه سهم بیشتری داشتند. فرقه­های صوفیان نیز یکی از عوامل رشد تشیع در اوده بودند؛ آنها  پس از گذشت زمان طولانی کم­کم به صورت شیعیان  دوازده امامی درآمدند و تشیع را تبلیغ کردند. شعر گفتن در زمان قدیم هنر بود و مهم­ترین ابزار در راه تبلیغ به­شمار می­آمد. دانش­مندان شیعه از این راه برای گسترش افکار اسلامی استفاده کردند. علما، شاهان اوده، صوفیان و شاعران، از عوامل اصلی رشد تشیع در اوده بودند.

 

منابع

 

1.       اشرفی، سیدعلی، نیادور اوده نمبر، حصهدوم، لکنهو، اکتوبر 1994.

 

2.       ________، لطایف اشرفی، ج 2، خطی.

 

3.       ________،اوده کاپهلاو دوسرا نواب، دهلی، 1957.

 

4.       ________، بوستان اوده، چاپ احمد لکنهو، 1992.

 

5.       افضل حسین، حیات دبیر، چاپ لاهود، 1913.

 

6.       ایروین، اوده کاپهلا نواب، لکنهو، 1973.

 

7.       برج نرائن، صوبه داران اوده، چاپ فیض آباد، 1960.

 

8.       ثابت لکنوی، حیات انیس، چاپ نظامی پریس، لکنهو، 1970.

 

9.       جمیل جالبی، تاریخ ادب اردو، بخش اول، لکنهو، 1990.

 

10.  جود پرشاد، هندوستان کی تاریخ، لکنهو یونورسی، 1973.

 

11.  حیدر کشمیری، اکبر، میرانیس کاشاهکاء مرثیه، چاپ سرینگر، 1999.

 

12.  خوجکی شیرازی، النظامیه فی مذهب­الاسلامیه، ناشر: مرکز فرهنگی، چاپ اول، سال 1375 ش.

 

13.  دائرۀ­المعارف بزرگ اسلامی، ج10، ناشر: تهران، مرکز دائرۀ­المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، 1380ش.

 

14.  راج بهادر گور، ادبی مطالعه، چاپ دکن حیدر آباد، 1978.

 

15.       رضوی، سیدعباس اطهر، شیعه در هند، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، تابستان 1376.

 

16.  سلیمان ندوی، نتوش،کلیم پریس کراچی، 1951.

 

17.  سمویل لوکس، اوده، لکنهو یونورسی، 1971.

 

18.  شاذ عظیم آبادی، پیمبران سخن، لاهور، 1974.

 

19.  شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المؤمنین، تهران، سال 1365 ش.

 

20.  شیخ محمد اکرم، آب کوثر، لاهور، 1965.

 

21.       عبدالحق، اردوکی، ابتداء نشو و نما صوفیان کاکام، علی گرﻫ، اردو اکیدسی، 1964.

 

22.       محمدحسن، دهلی کی شاعری کافکوی و تهذیبی پس منظر، علی گرﻫ، 1964.

 

23.  محمدمطیع الرحمان، ماه­نامه برایون، ج 14، شماره 7 – 8 ، جولای و اگوست، 1955.

 

24.  نجم الغنی، تاریخ اوده، ج 5، نولکشور لکنهو، 1923.

 

25.  نواب علی، ببایم ای وزیر تعلیمات جوناگرﻫ، شهید حق، نظامی پریس، 1942.

 

 

26.  هلال نقوی، بیسوین صوی اود جدید مرثیه، کراچی، س 1994.

 

 

 

*  کارشناس تاریخ اسلام، جامعه المصطفی العالمیه

[1]. شعر و سخن، ص 201.

[2]. مرزپیر، ص 48.

[3]. شمس الضحی، ص 166.

[4]. حیات انیس، ص 30.

[5]. حیات دبیر، ص 117.

[6]. یادگار انیس، ص 11.

[7]. سوداو سکندر، ص 29.

[8]. پیغمبران سخن، ص 44.

[9]. میر انیس کاشاهکار، مرثیه.

[10]. صاحب سیف و قلم، ص 363.

[11]. تاریخ ادب اردو، ص 89.

[12] . بیسوین صدی اور جدید مرثیه، ص 6.

[13] . ادبی مطالعه، ص 108.

[14][14] . نقوش سلیمان ندوی، ص 640.

[15] . مشعل نور، ص 6.

[16] . عوامل مهاجرت علمای شیعه به هند، ص 151.

[17] . دائرة المعارف تشیع، ج 1، ص 415.

[18] . مجالس المؤمنین، ج 2، ص 124.

[19] . النظامیه فی مذهب الاسلامیه، ص 32.

[20]. همان، ص 42.

[21] . اردوه که رشد و نما صوفیان کاکام، ص 8.

[22] . آب کوثر، ص 22.

[23] . اردوکی نشو و نما، ص 8.

[24] . شهید حق، ص3.

[25] . شیعه در هند، ص 250.

[26] . همان، ص 251.

[27] . نیادور اردو، بخش دوم، ص 121.

[28] . لطائیف اشرفی، ج 1، ص 332.

[29] . ماه نامه بدایون، ج 14، ش 7-8، جولای  و اگوست 1955م، ص 35.

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=14705

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب