چكيده
محمد عابدالجابري طي تحقيقات در زمينه هاي مختلف، آثاري مهم خلق کرده است. وي در پروژه خود كه «نقد العقل العربي» نام گرفت، به مباحث مهم تاريخي پرداخت و به نقد فرهنگ وتمدن اسلامي در چارچوب تاريخ اسلام، با استفاده از شيوه هاي جديد تاريخ پژوهي دست زد.
شيوه هاي تاريخ پژوهي وی به دو صورت كلي است: شيوه هايي كه در تمام آثار او (بنيادهاي نظري، اخلاق و مطالعات منطقه اي)به كار گرفته شده اند و شيوه-هايي كه به ويژه براي تاريخ اسلام از آنها استفاده شده است. قبيله، غنيمت و عقيده، شيوه هاي ويژه اي بود كه جابري براي قرائت و فهم تاريخ اسلام استفاده كرد. اين سه واژه کلیدی، مفاهيمي است كه او از انديشه ورزان غربي گرفته و با بومي كردن آن در تاريخ اسلام، از آنها استفاده کرده است.
واژه گان كليدی
تاريخ اسلام، قبيله، غنيمت، عقيده، تاريخ پژوهي.
مقدمه
محمد عابدالجابري شخصیتی موفق در جهان اسلام معاصر است. وي با خلق آثار فراواني، توانست نظرها را به خود جلب كند. شهرت عمده او بيشتر برای ارائه پروژه مهم او به نام نقد العقل العربي است. این استاد فلسفه و تفكر اسلامي در دانشگاه ادبيات رباط، در سال 1936 ديده به جهان گشود. ديپلم عالي خود را در سال 1969 و سپس دكتري دولت در فلسفه را در سال 1970 از همان دانشگاه ادبيات رباط دريافت نمود. زبان مادري او عربي است و همچنين به زبان فرانسه و انگليسي تسلط دارد. كتابهاي زيادي از او منتشر شده كه در نقد فرهنگ عربي ـ اسلامي تحولي ايجاد كرده است. از كتابهاي مهم او ميتوان نحن والتراث قرائات معاصرة في تراثنا الفلسفي (1980)، العصبية و الدولة، معالم نظرية خلدونية في التاريخ العربي الاسلامي (1971)، تكوين العقل العربي (نقد العقل العربي1)، بنية العقل العربي (نقد العقل العربي 2)، العقل السياسي العربي (نقد العقل العربي3)، العقل الاخلاقي العربي (نقد العقل العربي 4)، مدخل الي القرآن للتشكيك في السلامة القرآن من التحريف، مدخل الي فلسفة العلوم العقلانية المعاصرة و تطور الفكر العلمي، معرفة القرآن الحكيم او التفسير الواضح حسب اسباب النزول في ثلاث اجزاء لتفسير القرآن علي الطريقة العلمانية را نام برد.
جابري توانست در مجموعه نقد و نظر عربي، مفاهيم اساسي و سازندهاي را تشريح و تبيين نمايد كه در ساخت فرهنگ و تمدن اسلامي از عصر تدوين تاكنون نقش داشته است. او سپس به نقد اين مجموعه می پردازد. وي در ادامه، به عقل سياسي و بعد از آن به عقل اخلاقي پرداخت. جابري مبتكر استفاده از اصطلاحات و مفاهيم مهمي همچون «عقل ساخته شده» است. عقل سازنده، عقلي است كه هنگام بحث و مطالعه، سازنده تفكر بوده و يا همان ملكهاي است كه انسان به وسيلة آن ارتباط بين اشيا را درك ميكند. اما عقل «ساخته شده» مجموعهاي از قواعد و مباني است كه در استدلالات خود بر آن اعتماد ميكنيم. مجموعه نظام معرفتي ما كه شامل تصورات، مفاهيم و غیره است، فرهنگ ما را شكل ميدهد.
جابري عليه خود موج انتقاد و نقدهاي بسياري برانگيخت و آثار او، توجه و ارزيابي محافل علمي را در پی داشت.
هماكنون وی در حال حيات است و به نوشتن و كارهاي علمي در مغرب ميپردازد.
از آن جايي كه شيوه هاي جابري در تاريخ اسلام مهم است و افق نويي را براي خوانندگان تاريخ اسلام ترسيم مي كند، نوشتار حاضر شكل گرفت. سؤالات اساسي اين مقاله اين است كه او از چه شيوه هايي در تاريخ پژوهي هاي خود استفاده کرده است؟ اين شيوه ها چه ويژگي هايي دارد؟ آيا پژوهش گران ايراني می توانند از اين شيوه ها در مطالعات تاريخي خود استفاده کنند؟ اين شيوه ها چه مشكلاتي را از آنها حل خواهد كرد؟
بايد يادآور شد كه جابري از پژوهش گرانی به شمار می آید كه به حوزه هاي مختلفي از علوم پرداخته است، بنابراين، وي تنها در برخي آثار خود به تاريخ مي پردازد. به بيان ديگر، پژوهش هاي تاريخي او عمدتاً در برخي كتاب هايش او به چشم مي خورد و كتاب هاي ديگر وی يا فلسفي است ويا مطالعات منطقه اي (منطقه مغرب و جهان اسلام). العقل السياسي العربي يكي از كتاب هاي مهم جابري است كه اساسي ترين برداشت هاي او از تاريخ اسلام را در بر دارد، در ادامه به گزارش مختصري از اين كتاب مي پردازيم.
گزارشي از كتاب عقل سياسي عربي- اسلامي
كتاب عقل سياسي عربي- اسلامي، سومين بخش از بخشهاي چهارگانه پروژه نقد جابري از تفكر مسلمانان است. اين كتاب يك مدخل دارد و به دو بخش كلي تقسيم ميشود و با يك نتيجه و جمعبندي به پايان ميرسد.
در مدخل كه مقدمهاي روشي است و ابتداي كتاب آمده، اصول كلي كار جابري اعم از انتخاب مفاهيم، روش پژوهش، انتخاب واژگان کلیدی و بحث كلي در مورد هريك از بخشهاي كتاب، مطرح ميشود. او در مقدمه توانسته است به خوبي روش كار پژوهشي خود را توضيح دهد. وي استدلالهاي خود را مبني بر استفاده از منابع توضيح ميدهد و به چگونگي روش كتاب اشاره دارد. وی به سه واژه كليدی قبيله، غنيمت و عقيده و چگونگي رسيدن به اين واژگان ميپردازد و حتي به بخشهاي كتاب و نتيجهگيري آن اشاره می کند.
بخش اول كتاب، «تعريفها » نام دارد. اين بخش دارای شش فصل است که جابري هر سه فصل را عنواني جداگانه داده و به هر يكي از فصول هم نامي اختصاص ميدهد. سه فصل اول «از دعوت تا دولت» و سه فصل بعد «از رده تا فتنه» ناميده شده است. سه فصل نخست بخش اول كتاب به ترتيب عقيده، قبيله و غنيمت نام دارد. جابري در اين فصول سهگانه، تاريخ صدر اسلام و دوره پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را بررسي ميكند و تاريخ اسلام را از اين سه فصل مينگرد. وی به خوبي نشان ميدهد كه چگونه در دوره پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) هر يك از اين عوامل نقشآفريني داشته است.
فصول سهگانه بعدي كتاب «از رده تا فتنه» نام دارد و به ترتيب قبيله، غنيمت و عقيده نامگذاري شدهاند. جابري در اين سه فصل، به حوادث جنگهاي رده ميپردازد كه ابوبكر آغازگر آنها بود. و چگونگي نقش عوامل را در اين دوره به تصوير ميكشد.
بخش دوم كه «نمودها» نام دارد، خود داراي چهار فصل مجزاست. جابري به موضوعاتي اشاره دارد كه در تاريخ اسلام از نظر سياسي مهم بوده است. فصل هفتم «دولت پادشاهي سياسي»، به انقلاب خلافت به پادشاهي توسط معاويه اختصاص مييابد. فصل هشتم، «افسانه امامت» نام دارد كه به مباحث امامت نزد شيعه طعنه ميزند و به چگونگي شكلگيري تفكر امامت نزد شيعه خرده ميگيرد. فصل نهم، «جنبشهاي بيدارگر» نام دارد كه به جنبشهاي مسلمانان بيدارگر ميپردازد.
فصل دهم، به «ايدئولوژي پادشاهي و فقه سياست» ميپردازد و نظريات دانش منداني مانند ماوردي و مودودي را در مورد پادشاهي و خلافت بيان ميكند.
خاتمه يك جمعبندي كلي و نتيجهگيري است. جابري آن چه را نتيجه گرفته، به عصر حاضر پيوند ميدهد و نسخه شفابخشي براي اوضاع كنوني مسلمانان تهيه ميكند.
روشهاي عام تاريخ پژوهي جابري
روش هاي تاريخ پژوهي وی در دو بخش عمده روش هاي پژوهشي عام و روش هاي پژوهشي خاص، ارزيابي می شود. روش هاي پژوهشي عام در تمام آثار جابري و در تاريخ پژوهي هاي او به كار گرفته شده اند. روش هاي پژوهشي خاص تنها در تاريخ نگري هاي او استفاده شده است. در ادامه، ابتدا به معرفي و بررسي روش هاي تاريخ پژوهي عام و سپس به بررسي روش هاي تاريخ پژوهي خاص او خواهيم پرداخت.
1. روش تفكيك: يكي از جنبههايي كه در روش پژوهش جابري مهم محسوب ميشود، استفاده از روش تفكيك بين فلسفه و دين و يا به اختصار روش ابن رشد است. بنابر اين روش، در تفسير دين نبايد از فلسفه استفاده كرد. به اعتقاد جابري، ابن سينا با وارد نمودن فلسفه در تفسيرهاي ديني به خطا رفته است و براي محافظت از ماهيت هر كدام از فلسفه و دين، بايد به تفكيك اين دو- طبق عقیده ابن رشد- عمل كرد. جابري از دو روي كرد كاملاً متفاوت در پژوهش هاي اسلامي- تاريخي سخن به ميان مي آورد، كه هر كدام از اين دو روي كرد، داراي روح خاصي است. اين دوگانگي در روش، مفاهيم و مسائل دو روي كرد ادامه دارد. جابري روي كرد اول را سينوي مي نامد و روي كرد دوم را رشدي. بنابر ديدگاه جابري، روي كرد سينوي به ادغام فلسفه يوناني در شريعت اسلام قائل است. اما روي كرد رشدي به انفصال دين از فلسفه اعتقاد دارد. و بر حفظ هر كدام تأكيد می ورزد.
2. نقد عقل: نقد عقلانيت، جنبه ديگر روشي در پژوهشهاي جابري است. جابري با بسط نقد عقلانيت در پروژه خود «نقد عقل عربي- اسلامي»، توانست شخصیتی تأثيرگذار از خود در فرهنگ مسلمانان باقي گذارد. گسترش نقد، نقد تفكر و چگونگي نقد، جنبههاي مهم اثر اوست.
محمود امين العالم در همين زمينه ميگويد:
مهمترين قدردانی از [جابري] ميتواند اين باشد كه كتاب او را با روش خودش بررسي كنيم؛ يعني همان روش عقلي نقدي. پس ما در همين چارچوب روشي، در پروژه [جابري] به بررسي ميپردازيم.
3. روش معرفت شناسانه: جنبه ابداعي ديگر جابري، روش معرفت شناسانه اوست. جابري با روي كردي عقلاني و تحليل متون، توانست روي كردي آگاهيبخش را از جهت فرهنگي پيريزي كند. اينگونه تحقيقات به عنوان پشتوانهاي معرفتشناسانه از جابري در جهان اسلام بر جاي مانده است.
برخي معتقدند كه جابري در مشي معرفت شناسانه، روشي نادرست پيموده است و به او اشكال وارد مي كنند. اينان معتقدند كه در روش معرفت شناسانه، تلاش مي شود كه ريشه هاي تفكر و ابزارهاي انديشه كشف گردد، در حالي كه جابري با جدا كردن خود از قدما و انديشه اي كه آنان توليد نموده اند از حقيقت معرفت شناسي دور افتاده است.
برخي ديگر عقيده دارند جابري با روش معرفت شناسانه، عمق علمي را اسير كاوش هاي سطحي نموده است.
4. ربط گذشته به حال وآينده :ربط گذشته به زندگي فعلي و كنوني، يكي ديگر از جنبههاي روشي جابري است. او با ربط مفاهيم نظري به واقعيات سياسي، تاريخ را به عنوان حوادث گذشته بررسي نميكند، بلكه در حل معضلات فعلي جهان اسلام می کوشد.
محمودامين العالم با توجه به ارتباط گذشته به حال و آينده، بررسي خود را از كتاب عقل سياسي عربي – اسلامي چنين بازگو ميكند:
كتاب با تأكيد بر مفاهيم نظري و عمل در عقل عربي، ما را به كشف و نقد [قوانين و قواعد] تاريخي و بازسازي عقل عربي و وضعيت موجود عربي فرا می خواند – حال چه با ساختارهاي بنيادي كتاب و روش معرفتشناسانه و يا نمونههاي عملي [تاريخي].
5. جداسازي دو مفهوم عقل از سياست:از ديگر ابداعات روشي جابري، جدا دانستن دو مفهوم «عقل» از «سياست» است كه هر يك از نظر روشي، ابزار پژوهشي ويژهاي دارد. وي با اين عمل توانسته بين دو حوزه پژوهشي، تمييز قائل شود.
با جداسازي عقل از سياست، ابزارهاي مفهومي و شناختي اين دو نيز جدا ميشود. جابري توانسته سياست را از مشيهاي سهگانه عقلي (بياني، عرفاني و برهاني) كه در كتاب قبلي خود بنيه العقل العربي تقسيم كرده بود، جدا سازد و آن چه ضروري ساختار سياسي است، يعني منفعت و مصلحت و چارچوبهاي پراگماتيك را نمايان كند.
در كتاب عقل سياسي عربي- اسلامي از نظر روشي، يك مدخل وجود دارد كه براي شرح عملياتي كه در كتاب به كار رفته است، بسيار اهميت دارد. اين مدخل چگونگي پژوهش، توضيح مفاهيم و استفاده از منابع را در سطحي گسترده و منفصل تشريح ميكند.
در این كتاب خلاقيتهاي فراواني به چشم ميخورد كه از جهت روشي اهميت دارد كه به جهت اختصار از ذكر آن خودداري ميگردد.
6. پرداختن به عقل: پرداختن به «عقل»، يكي از عمدهترين نوآوريهاي روشي جابري در نقد عقل است. پرداختن به عقل با ابزارهاي عقلاني، يكي از ويژگيهاي آثار جابري است. ابراهيم محمود ميگويد:
آنچه زيباست و سؤال برانگيز خواهد بود و ميتوان در آثار جابري مستمراً يافت، ساختن عقل جديدي با عقل است. اين بنا از ايدهها، تصورات، مفاهيم و ابزارهايي تشكيل يافته كه ساخته تفكر و تعقل است. در حقيقت جابري تمام آن چه را با اين عقل نوشته شده، كنار ميزند و عقل جديدي بنا ميكند.
7. تعيين گروه بندي هاي سياسي: از نظر محتوايي، ميتوان به نوآوري ديگري اشاره كرد و آن توجه جابري به گروهبنديهاي عقيدتي، قبيلهاي و غنيمتي (ثروت) در حوادث و روي دادهاي تاريخ اسلام است. جابري به وضوح نشان می دهد كه چگونه اين گروهبنديها، توانسته به عنوان عامل محرك تاريخ، در جهتدهي تاريخ اسلام نقش ايفا كند.
8. روي كرد تفاضلي: روي كرد تفاضلي به فرهنگ يكي از نوآوريهاي جابري در اين زمينه است. اين روي كرد جديد در حالي مطرح ميشود كه پژوهش گران ديگر، روي كرد تكاملي به منابع اسلام داشتند. به عقيده پژوهش-گران، در مراجعه و قرائت متون اسلامي، بايد نگاهي شمولي داشت تا بتوان از اجزای ديگر براي اجزای مفقود استفاده كرد. اما جابري بر خلاف بسياري از پژوهش گران، با روي كرد تفاضلي به منابع اسلام، حتي جزیي را بر اجزای ديگر برتري داده است؛ مثلاً فرهنگ منطقه مغرب عربي- اسلامي بر مشرق عربي- اسلامي برتري دارد؛ در حالي كه ديگر دانش مندان، با روي كرد و نگاه مكمل بودن نسبت به يك ديگر، به تحقيقات ميپرداختند.
روي كرد تفاضلي وی در انتخاب ابزار پژوهشي او هم مؤثر بوده است. ابزارهاي پژوهشي جابري از يك نوع نيست. ابزارهاي ساختاري ، تكويني، عقلاني و جدلي از جمله ابزارهاي او هستند.
برخي دانش مندان معاصر، روي كرد تفاضلي او را به طور مفصل نقد کرده اند.
9. پرسمان مزدوج: يكي ديگر از نوآوريهاي جابري در اين زمينه، طرح دو سؤال اساسي است كه به «پرسمان مزدوج» شهرت يافت؛ يعني ارتباط و گفت گو ميان دو فلسفه اسلام و فلسفه يوناني. جابري دو سؤال روشي مطرح ميكند: اول در مورد ارتباط فلسفه اسلامي با فلسفه يوناني كه چگونه ميتوانند اين دو با هم ارتباط داشته باشند و يكي به عنوان تبع و سايه براي ديگري نباشد؟ دوم اين كه چگونه فلسفه توانسته براي تاريخ محرك و عامل حركت باشد و آيا در اين زمان، فلسفه قادر خواهد بود كه به تحركبخشي خود وفادار بماند؟ در حقيقت ميتوان این دو سؤال را در يك سؤال كلي در مورد موجوديت فلسفه اسلامي مطرح كرد كه چگونه ميتوان اصالت فلسفه اسلامي را (با توجه به گذشت زمانش) در جامعه اسلامي زنده و نسبت به زمان ما حركتبخش فرض كرد؟
جابري در پاسخدهي به اين سؤالات، به شيوههاي مختلف می کوشد و بر اساس حيات تاريخي فلسفه اسلامي، به اين سؤالات پاسخ ميگويد.
مثلاً در سؤالات، وي با طرح مفاهيمي هم چون “اصيل بودن” و”زنده بودن،” سؤالات زنده بودن واصيل بودن خود را از فلسفه اسلامي مطرح می کند. وي با مقايسه ميان فلسفه اسلامي و يوناني و مطرح كردن پويا بودن فلسفه اسلامي، دنبال جواب هايي براي زنده بودن و اصالت فلسفه اسلامي است.
روش هاي خاص تاريخ پژوهي جابري
هنگامي كه از روش هاي خاص جابري سخن مي گوييم، آن بخش از روش هاي او را در نظر داريم كه در تاريخ-پژوهي به كار گرفته شده است. روش علمي وی در تاريخ پژوهي، يكي از روشهايي است كه پيچيدگي خاص خود را دارد. از يك طرف با روشهاي جديد هم راه است و از طرف ديگر با روشهاي سنتي.
براي فهم روش جابري، ابتدا بايد سراغ آثار او رفت اما ميتوان از سخن ديگران نيز در اين زمینه استفاده كرد. بنابراين، بهترين شيوه براي تبيين روش علمي پژوهش گر، آن است كه از زبان خودش به تشريح روش علمي او مبادرت گردد. در اين زمینه از مقدمه كتاب عقل سياسي عربي- اسلامي كه به همين منظور و براي تبيين روش علمي در تاريخنگري توسط نویسنده تنظيم گرديده، استفاده خواهد شد. ذكر اين نكته ضروري است كه مأخذ مهم ما در تاريخنگاري جابري، همين كتاب است؛ زیرا كتابهاي ديگر نوی، جنبههاي تاريخنگري ندارند و تنها در اين كتاب به مباحث تاريخي پرداخته است. حال در ادامه، به نقل قولهاي خود جابري در مقدمه كتاب و با استفاده از سخنان وی در مقدمه، به تبيين روش علمي او ميپردازيم.
جابري بر روشهاي پژوهش معاصر بسيار تأكيد دارد. روشهايي كه موشكافي و كاوش تاريخي به آنها نام ميدهد. وي براي توضيح و تبيين مفهوم «عقل سياسي»، از مفاهيمي چون «ناخودآگاه سياسي»، «ناخودآگاه»، «ناخودآگاه جمعي» و فرهنگ سياسي استفاده ميكند كه از انديشه ورزانی چون يونگ، ديبراي، ماركس و لوكاچ ميگيرد. وي ميگويد:
از مفاهيم اساسي كه در اين جا توضيح خواهيم داد، مفهوم «ناخودآگاه سياسي» است و قبل از آن كه به شرح اين مفهوم بپردازيم، يادآور ميشويم كه اولاً چقدر اين مفهوم (ناخودآگاه) در مطالعات روانشناسي و جامعهشناسي [دقت دانش مندان را] در اوایل اين قرن به خود اختصاص داد …
و در سراسر مقدمه اين كتاب چنين سياقي ملاحظه ميگردد. وي ميگويد: «
يونگ ميآيد تا به مفهوم ناخودآگاه ابعاد ديگري بخشد. او اين مفهوم را فقط دربرگيرنده غرایز خود و خاطرات دوران طفوليت نميداند، بلكه به باقي تمايلات و عواطف او كه تمامي بازگشت به گذشته بشريت همعصر او و بر اساس الگوهايي همانند مثل افلاطوني استوار است تا اينكه نوعي از ناخودآگاهي مشترك را كه يونگ آن را ناخودآگاه جمعي نام مينهد، تشكيل دهند.
روش علمي كه جابري در پي آن است، در مقدمه كتاب توضيح داده ميشود. وي روش علمي را ابتدا از مطالعه پديدهها منبعث ميداند، به طوري كه گويي هم اكنون پديده وجود دارد (كشف قوانين مركب آن) تا اين كه به نوشتن تاريخ آنها نایل شويم. اين روش، بر ادبيات علمي قرن نوزده حاكم بود كه دو جنبه مهم در آن لحاظ می شد:
1. جنبهاي كه مخصوص وضع كنوني پديده بود و يا قوانين تركيبي آن كه به علم مربوط ميشد.
2. جنبه ديگر كه به تاريخ پديده مربوط ميشد و يا قوانيني كه تطور آن به فلسفه و ايدئولوژي مربوط بود.
وي اضافه ميكند:
چون «گذشته» به خاطر آن چه از آن باقي مانده است، مطالعه ميگردد [در حال حاضر] و به خاطر جوهر و ذات ماضي و حقيقت آن، با قطع نظر از حاضر مطالعه نميشود …
جابري با مفاهيم جديد همانند ناخودآگاه سياسي و غیره، به تفسير تاريخ اسلام نميپردازد، بلكه اين مفاهيم را بومي كرده، بعد از آنها استفاده می کند. وي ميگويد:
ملاحظه ميكنيم كه اجتماعات غربي معاصر- چه آن چه به نام ماركسيسم و در دايره فكري آن شكل گرفت و چه آن چه انتربيولوژيستها با تمام تمايلاتي كه خود دارند- هيچ كدام جامعه اسلامي- عربي را به عنوان حالت خاصي و نه به عنوان پديدهاي عمومي مطالعه نكردند.
با اين عبارت، مفاهيم غربي به نظر جابري، براي غرب و با اوضاع اجتماعي، سياسي و فرهنگي آن سرزمين ساخته و پرداخته شده و اين مفاهيم براي تفسير تاريخ و نظام سياسي جامعه اسلامي نادرست است.
جابري از ابن خلدون متأثر است و مفاهيم مورد علاقه خود را از او ميگيرد. مطالعات و بررسيهاي خلدوني در مورد جامعه اسلامي، اقتصاد يارانهاي و غیره همگي از مفاهيم مورد علاقه جابري است و در كتاب خود از آن استفاده كرده است. سه عامل مهم قبيله، غنيمت و عقيده كه فصول كتاب را تشكيل می دهد، همگي به نوعي از ابن خلدون گرفته شده است. «عصبيت قبيلهاي و دعوت ديني، تمام چيزهايي نيست كه مقدمه ابن خلدون به عنوان كليد به ما تقديم ميكند. بلكه مخصوص تاريخ عربي- اسلامي است، بلكه كليد سومي كه مستمراً در تفكر صاحب مقدمه كه نام خاصي هم به آن داده نشده، وجود دارد و آن عامل اقتصادي (غنيمت) است.
به طور خلاصه ميتوان روش جابري را از فقرات فوق چنين استخراج نمود که او کارش را با استفاده از مفاهيم جديد غربي آغاز ميكند كه جنبه روانشناسانه و معرفتشناسانه در آن لحاظ شده است. جابري اين مفاهيم را بومي كرده، آرای ابن خلدون را در آنها دخالت ميدهد و پس از تجزيه و تحليل، مفاهيم جديدي از مفاهيم قبلي استخراج كرده، تاريخ اسلام را از منظر اين مفاهيم جديد بررسي ميكند.
ويژگي روش هاي خاص تاريخ پژوهي جابري
روش هاي عام تاريخ پژوهي، روش هايی كلي بود كه در پژوهش هاي جابري وجود داشت. اما روش ها و شيوه-هاي خاص، روش هايي است كه به طور اختصاصي در تاريخ اسلام از آنها استفاده می شود. روش جابري در فهم تاريخ اسلام اين بود كه وي ابتدا مفاهيمي از دانش مندان غربي می گرفت و با بومي نمودن آنها، مفاهيم جديدي را توليد مي كرد. اين مفاهيم جديد بومي شده، كليدهايي براي فهم نظام مند و دقيق تر تاريخ اسلام به شمار مي-رفت. حال، جابري چه نوع كليدهايي براي فهم بهتر تاريخ اسلام در نظر گرفته و اين كليدها داراي چه ويژگي-هايي است؟
بايد يادآور شد كه جابری اين سه كليد از ابن خلدون گرفت، ولي آن را به روز تعديل کرد و از آن استفاده نمود. كليدهاي جابري از سه كليدواژه تشكيل مي يافت: قبيله، غنيمت و عقيده. در ادامه به توضيح ويژگي هاي كليدها ميپردازيم.
قبيله
منظور مفهومي است كه انتربيولوژيستهاي غربي در مطالعات خود از جوامع اوليه، به آن نام «خويشاوندي» ميدهند؛ همان مفهومي كه در مطالعات ابن خلدون عصبيت و يا به تعبير جابري، قبيلهگرايي نام گرفت. هنگامي كه جابري ميخواهد از رفتار سياسي و يا اجتماعي و يا روشهاي حكومت سخن گويد، از اين الفاظ استفاده ميكند.
قبيله يكي از مفاهيم اساسي جابري است كه در تمام كتاب او نقش اساسي و كليدي ايفا ميكند؛ حتي برخي از ناقدان او، به واسطه اهتمامي كه به اين مفهوم داشته، او را به قوميتگرايي متهم کرده اند؛ البته نبايد غافل بود كه آن چه را جابري از اين مفهوم در نظر دارد، قرابت خوني نيست، بلكه تمام آن چه هست كه ميتواند در هم بستگي در نظر گرفته شود؛ همانند حب وطن. او به گرایش گرايش به يك جهت طایفهاي معين یا به يك حزب و يا به طور كلي، هر آن چه «خودي» و «ديگري» را از هم جدا ميكند، توجه دارد. همانطور كه جابري يادآور ميشود اين مفهوم، يكي از مفاهيم اساسي امروزي و از اساسيترين موارد ناخودآگاه سياسي است و هرچه به جوامع ابتدايي نزديكتر ميشويم، اين عامل نقش اساسيتر و بارزتري ميیابد.
غنيمت
منظور از غنيمت، نقشي است كه عامل اقتصادي در جوامعي بازي ميكند كه اقتصاد در آنها بر اساس «خراج» و «رانت» است و از خراج هم نه فقط آن چه را كه فقها مورد توجه قرار دادهاند شامل می گردد، بلكه همه آن چه دولت اسلامي آن را از مسلمانان و غيرمسلمانان به عنوان خراج ميگيرد، شامل ميشود؛ يعني اين مفهوم، ماليات و غيره را هم دربر می گیرد. اما رانت كه ذكر آن قبلاً در آثار ابن خلدون به ميان آمد، متملكات شخصي كه خود فرد كسب كرده و يا از دولت دريافت ميكند را شامل ميشود كه فرد براي آنها عمل توليدي انجام نداده و فعاليت اقتصادي نكرده باشد. خود رانت، فرهنگ خاصي ايجاد خواهد كرد كه به آن فرهنگ رانتي ميگويند و با فرهنگ توليدي تفاوت آشكار دارد. بنابراين در يك عبارت سادهتر غنيمت، شامل سه چيز ميشود:
1. نوع خاصي از دخل (خراج يا رانت)؛
2. روش خاصي براي خرج كردن (عطا و يا انواع آن)؛
3. فرهنگ خاصي كه با اينها ملازم باشد.
عقیده
مقصود از عقيده، هر آن چيزي است كه به شكل دين و حياني و يا به صورت يك ايدئولوژي باشد كه عقل به آن ايمان بياورد. در حقيقت جابري، دنبال اثر مذهب در اعتقادات و گرايش به مذهب است. اساساً عقل سياسي بر محور اعتقادات و ايمان استوار است نه بر اساس برهان. اما بايد يادآور شد در اينجا، عقل جمعي مورد نظر است نه عقل فردي. بنابراين لازم است ارزيابي شود كه محرك در عقل جمعي گروهي باشد. اينگونه عقل، نه بر مبناي معرفت بلكه بر مبناي اعتقاد و ايمان است. بنابراين، جنبههاي سياسي و جنبشزاي عقيده براي جابري مهم خواهد بود. آن چه به بسيج سياسي تودهها بينجامد و آن چه بتواند حول محور آن فرق كلامي شكل گيرد، مفاد عقيده را تشكيل خواهد داد. به تعبير جابري، «فعل كاركرد اعتقاد» مهم است و معناي آن در اينجا اهميت ندارد. اين اهميت، نتيجه و ثمره سياسي عقيده است.
جابري و به كارگيري روش هاي تاريخي
جابري در تحقيقات تاريخي خود، با به كارگيري كليدها، به نقد تاريخ اسلام و فرهنگ سياسي مسلمانان پرداخت. اين نقد با يك سري از تحليل ها هم راه بود كه تفسير خاصي از سيره و تاريخ اسلام داشت.جابري در هر يك از فصول كتاب، به نحوي به اين كليدواژه ها مي پردازد. در ادامه به بررسي چگونگي استفاده جابري از اين كليدواژه ها و نكاتي مي پردازيم كه در تعامل آنها از تاريخ اسلام به دست آمده است.
همانطور كه ميدانيم، دعوت پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دو مرحله داشت: مرحله مكه و مرحله مدينه. قرآن كريم در مرحله مدينه و آيات مدني يك نوع خطاب داشت و آن «يا ايها الذين آمنوا» بود؛ یعنی اي كساني كه ايمان آوردهايد، اي جماعت اوليه كه هسته اسلام را تشكيل ميدهيد و يا به عبارت ديگر، اي امتي كه از عناصر اصلي تشكيل دولت هستند. در حالي كه خطاب آيات مكي، «يا ايها الناس» بود كه نوعي متفاوت به شمار می آمد و مقصود اهالي مكه (بدون نقش و جهت سياسي) بود.در اين فقره از سيره، عقيده و كاركردهاي سياسي آن مورد نظر است.
برخورد سياسي عامل عقيده در مورد برخورد قرآن با ثروت مندان مكه است كه قرآن كريم، اولين برخورد را با ثروت مندان داشت و آنان را «المكذبين اولي النعمه» نام نهاد و ذهنيتي در مورد آنان شكل داد كه ثروت مندان هرچه قرآن در مورد اين دنيا می گوید، در آخرت كيفر خواهند ديد و آن به سبب كفر ايشان است؛ البته اين عقوبت، نه فقط به واسطه كفر آنان، بلكه به واسطه كفر به نعمت و استبداد آنان و بخشش نکردن به فقرا بود. در حقيقت احسان نکردن به فقرا، از نظر قرآن نوعي كفر محسوب ميشد.
مورد سياسي بعدي اين است كه برخورد و دعوت پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با نكوهش از پدران و بزرگان و دادن نسبت گم راهي و غیره به آنان هم راه بود و به فرزندان امر ميشد كه از پدران فرمان نبرند. با تأمل ميتوان دانست كه دعوت پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به فرزندان يا جوانان نظر داشت؛ دعوتي سياسي كه سو و جهت آن آينده بود.
همانطور كه قرآن كريم بين شكم بارگان و مشركان رابطه برقرار ميكند و شرك و گم راهي را با هم به تصوير ميكشد، مستضعفان و فقرا را هم ذكر ميكند كه به واسطه ظلم شكم بارگان و مشركان، به اين وضعيت تنزل یافته اند. اين همان عامل عقيده است كه بايد نقش خود را در قبال قبيله و غنيمت ايفا كند و ظلم اجتماعي را برچيند.
جابري در فصل ششم كتاب عقل سياسي عربي- اسلامي، با عنوان كلي «من الرده الي الفتنه»، دوباره نقش عامل عقيده را در حوادث تاريخي بررسي ميكند كه در ادامه به نمودهاي سياسي آن ميپردازيم.
جابري سؤالي اساسي در مورد جنگ هاي رده مطرح ميكند كه جالب توجه است و آن اين كه چگونه ميتوان ظهور مدعيان پيامبري را به محض رسيدن خبر بيماري و يا وفات پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) تفسير و توجيه كرد؟ يعني چطور شد كه به محض رسيدن خبر رحلت پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، عده اي ادعاي پيامبري سر دادند؟ اين سؤال مهم، بهتر مي تواند نقش عامل عقيده و يا بهتر بگوییم، ريشههاي عقيدتي را در جنبشهاي سياسي روشن كند. به نظر جابري، در هنگام ظهور پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) قبايل عربي دعوت ایشان را همانند يكي از حركتهاي ديني ميديدند كه قبلاً اتفاق افتاده بود، همانند حنفا يا يهود و غیره؛ يعني تصور غالب آن روز در مورد پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) شائبههايي مانند كهانت و سحر را با خود داشت كه خود آن حضرت هم بدان توجه داشتند. اما جابري خواننده را به توجه به اين مطلب فرا ميخواند كه ظهور پيامبران دروغين (بعد از رده) كه با كهانت و سحر رابطهاي مستقيم داشت، عقيدهاي بود كه از دوره جاهليت نشأت می گرفت؛ يعني همان فرهنگي كه اعراب قبل از اسلام داشتند و بر همان رسومات فكري كه با انديشه كهانت، سحر و جادو مطابق بود، پيامبران دروغيني همانند اسود عنسي در جنوب و مسيلمه حنفي در شرق، سنگ بناي نبوت خود را گذاشتند.
اينان در عقايد خرافي خود با كهانت رابطه داشتند؛ يعني آن چه در مخيله مردم عرب آن دوره وجود داشت، حتي گاه به نحوي از پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) هم در دعوتهاي خرافي خود تقليد ميكردند. اينجا عامل عقيده و رسوبات ذهني مردم، مبنايي شد براي يك حركت سياسي كه كمكم جنگهايي را در پي داشت. نقش عامل عقيده در ظهور و توجيه اين حركت هاي سياسي، هرچه بيشتر بايد بررسي گردد.
جابري از اين كه كتب سير و تاريخ، فقط جنبههاي سياسي ـ نظامي جنگهاي رده را نقل ميكنند ولي از جنبههاي عقيدتي اين جنبشها غافل هستند، گله ميكند. وی با مقايسهاي كه بين اعتراضات و برخوردهاي سياسي عمارياسر و ابوذر ميكند، به اين نتيجه ميرسد: اولاً اينان كه هر دو از پيروان امام علی بودند، عامل عقيده را در برابر قبيله (امويان) و غنيمت، بيشتر ترجيح دادند. اين همان تقابل بين مستضعفان مدينه با مستكبران مكه بود كه بعدها در حكومت عثمان و دوره معاويه، نمود و ظهور یافت. ثانياً اعتراضات ابوذر جنبه سياسي نداشت ولي اعتراضات عمارياسر جنبه سياسي و راديكالي داشت؛ به طوري كه روايات، نقش عمار را در تحريك به قتل عثمان پررنگ نشان ميداد.
جابري دوگونه تأمل را از عمار و عثمان نقل مي کند كه هر كدام تلقي جديدي از عقل سياسي در اسلام بود. عمار منطقی انقلابي داشت. انقلاب اسلام بر بتها، قريش و شكم بارگان، نمونه هايي از اسلام و منطق عمار به-شمار مي رفت ولي منطق عثمان، منطق دولت بود كه مطابق همان تفسيري از سيره پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و سيره ابوبكر و عمر بود كه حكومت و دولت را بر اسلام انقلابي ترجيح ميداد.
جابري به نقش قبيله بسيار توجه دارد. هم موقع بررسی دعوت پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و هم هنگام بررسی دوره جنگ هاي رده. عامل قبيله در دوره دعوت پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) گاهي به سود و گاهي به زيان آن حضرت تمام شد. در ادامه، به نمونههاي سياسي عامل قبيله اشاره خواهيم كرد.
حمايت از دعوت پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)از مهمترين نقشهايي بود كه قبيله در فرهنگ سياسي داشت. هم بستگي قبيلهاي نميگذاشت قريش انتقام كاملي از اصحاب و دعوت پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بگيرند و هر يك از اصحاب از سوي قبيله شان دفاع مي شدند. اما بر عكس همين عامل نميگذاشت دعوت پيامبر(ص)، کاملاً گسترش یابد، زیرا بنيهاشم موقعيتي عاليتر از قبايل ديگر می یافت و از اين رو، قبايل برتري بنيهاشم را بر خود برنميتافتند.
دعوت در مكه، مرحلهاي از دعوت هم راه با صبر و حوصله بود؛ ولي دعوت در مدينه، مرحله تأسيس دولت و جنگ به شمار ميرفت. مصالح قريش در مكه با آن چه در مدينه و پس از هجرت پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) توسط قريش مطرح شد، متفاوت بود؛ يعني در مصالح قريش تغيير حاصل شده بود. و ميان دو فضاي مكه و مدينه، مصالح متفاوت گردیده بود. دعوت در مدينه، اينبار با دو عامل راه خود را به سوي تأسيس دولت باز ميكرد:
1. در مرحله دعوت، در مدينه قبايل با ميل و رغبت و يا با زور و غلبه داخل در اسلام ميشدند و عليه قريش قرار ميگرفتند. اين چرخشي بود كه در موقعيت پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در مدينه به وجود آمد.
2. در مدينه مفهوم امت و ملت به جاي قبيله و عشيره، با نظام برادري جاي گزين گرديد و مسلمانان در مدينه، مفهوم قبيله را كمرنگتر احساس كردند.
قبيله را هويتبخش مسلمانان در قراردادها می دانستند. در قراردادي كه در مدينه ميان يهود، مسيحيان و مسلمانان برقرار گرديد، بر هويت ديني مسلمانان تأكيد شده بود. همين عامل، اولين قدم در هويتبخشي مسلمانان در مدينه تلقی گردید. مسلمانان به عنوان يك كل(قبيله واحد) در نظر گرفته شدند.
جابري در جواب اين سؤال كه چرا قريش بر شرك خود اصرار ميكردند، ميگويد كه قبيله عاملي نيست كه بتواند در اين زمينه جواب گو باشد، بلکه غنيمت در اين زمينه، بهتر ميتواند به تفسير اصرار بر شرك قريش پاسخ گو باشد. قريش به دنبال منفعت حاصل از بتها بود.
قبيله در مورد كاربرد مفاهيمي چون امت نقش ايفا مي كرد. «امت» كه در اصطلاحات سياسي، به جاي «ملت» در مفهومي وسيعتر به كار ميرود، نزد جابري بدين صورت است كه عامل عقيده در دولت النبي بديلي براي قبيله مطرح شد و به «قبيله روحي» تبديل گرديد كه براي مؤمنان ضمانتهاي لازم و تأمين اجتماعي و آرامش دروني را شامل مي شد. امت از «ام» به معناي هدف و مسير گرفته شده و امام كه رهبري جامعه را به عهده دارد، از همين كلمه گرفته شده است. بنابراين روابط در امت، بر اساس نسب- همانطور كه در قبيله بود- نيست، بلكه بر اساس اشتراك در هدف و مسير و تبعيت از امام كه رهبر است، معنا ميدهد. مفهوم امت از قبيله وسيعتر است ولي قبيله را نفي نميكند، چون شرط وجود امت، نفي امت نخواهد بود.
مفهوم قبيله در بررسي جابري كه در بحث كلي «من الرده الي الفتنه» آمده و به درگيريهاي سياسي مربوط به دوره جنگ هاي رده است، واضحتر نشان داده می شود. جابري در تفسير حوادث و مخصوصاً سقيفه، به قبيله توجه دارد. به اعتقاد وی، آن چه از روايات نقل شده درباره سقيفه و غيره ميتوان به دست آورد، آن است كه قبيله، عاملی اساسي در تعيين ابوبكر به عنوان خليفه بود. به نظر جابري ميتوان به روايات مربوط به سقيفه اطمينان داشت، چون اين روايات در دوره عباسيان تدوين شد. بنابراين به نفع يك قبيله خاص (بنيهاشم) نبوده تا احتمال جعلي بودن داشته باشد. پس ميتوان به طور كلي، به صحت آنها حكم كرد. در اين روايات، هيچ يك از افراد حاضر كه در سقيفه، به حديث پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) كه ائمه از قريش هستند، استناد نكردند. بالاخره جابري نتيجه ميگيرد كه صحابه، مسأله را به طور سياسي چاره كردند و آن همان منطق قبيله بود. صحابه با مسأله به صورت اجتهادي برخورد كردند و آن را از مسائلي دانستند كه شرايط كفايت، قدرت و مصلحت دولت در آن لحاظ می-شود.
جابري در تحليل سقيفه، قبيله را محور قرار داده است. او در مورد بيعت ابوبكر، از واقعيات تاريخي نتيجه ميگيرد كه فضاي حاكم در آن زمان و آن چه توانست امور را جهتدهي كند، همان فضاي نظام قبايلي بود نه غنيمت و عقيده.
عامل قبيله موقعیت را براي نصب عمر نيز فراهم كرد. جابري در مورد نصب عمر، اوضاع را چنين توصيف ميكند:
انصار در آن دوره، كاملاً از گردونه قدرت خارج شده بودند؛ قريش در مركز قدرت قرار داشت امام علی (علیه السلام) كناري رفته بود و بنياميه و بنيمخزوم به عنوان بازوي نظامي در خدمت دولت بودند. ابوبكر هم در مورد نصب عمر با همه به جز علي (علیه السلام) مشورت كرد.
در جنگهاي رده قبيله، عاملي مهم به شمار ميآمد. جنگهاي رده به نظر جابري، موقعیتی آفريد كه قريش كه اين بار قدرت را در دست داشت و توانسته بود بعد از پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بر قدرت تكيه كند، به تأسيس دولت با كمك فرزندان خود (بنياميه) مبادرت نمود و بنياميه از ثقيف و بنيمخزوم، در رأس قريش بودند.
در واقع جنبش مسيلمه كذاب، عكس العملي عليه قريش بود چون او از قبيله ربيعه و عليه قريش بود، ولي قريش از مضر بودند. اين مطلب از بررسي روايات مروي درباره مسيلمه استفاده ميگردد.
غنيمت
جابري به غنيمت هم توجه عمدهاي نموده است، به طوري كه دو فصل از كتاب او به اين مطلب اختصاص دارد: فصلي در دعوت و فصلي ديگر در رده. او توانسته است تحليلي پذیرفتنی از اين مطلب عرضه کند. در ادامه، چند نمونه از فصل سوم كتاب جابري در همين زمينه بررسي ميگردد.
آن گونه كه جابري تحليل ميكند بتها، يك ثروت اقتصادي و منبع درآمد مهم گروهي از قريش بودند. از آنجا كه مكه مركز ديني و تجاري بود و ضربه به بتها و از رونق افتان آنها، از رونق افتادن مكه محسوب ميشد، عدهاي از قريش كه منافع آنان در خطر بود، در سراسر دعوت پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در مقابل ایشان ايستادگي كردند و ديگران را هم در برابر آن حضرت به ايستادگي تشويق نمودند.
غنيمت عاملي براي فشار به قریش بود؛ به طوري كه بعد از هجرت پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، اولين تاكتيك آن حضرت براي فشار به قريش، حمله به قافلههاي تجاري بود. اين تاكتيك براي ضربه زدن و به زانو درآوردن قريش، بسيار مهم ارزيابي ميشود و عامل اقتصادي(غنيمت) در اين ميان مهم است.
ثروت و غنيمت چنان مورد توجه قريش بود كه حتي تفسير قبيله را نيز شامل ميشد و به طور كلي قریش، به هر چيزي كه مردم را از مكه روي گردان ميكرد توجه داشت؛ مثلاً قبله پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) كه به سوي مسجدالاقصي بود، فقط مسأله ای ديني محسوب نميشد، بلكه چون مردم را از مكه روي گردان ميكرد، مسألهاي اقتصادي ـ سياسي تلقي مي شد.
جابري تحليل ميكند كه حمله به قافلههاي تجاري قريش از دو جهت مهم بود: از يكسو نشان ميداد كه بازار تجاري مكه چقدر گسترده بود كه اين قافلهها آن را تغذيه ميكردند. از سوي ديگر، انتخاب اين حربه توسط پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)بر ضد قريش، براي حيات اقتصادي قريش بسيار خطرناك محسوب ميشد.
نتايج جنگ بدر بسيار مهم بود: اولاً رياست بنيمخزوم با كشته شدن ابيجهل و انتقال رياست به ابوسفيان منتفي شد. ثانياً غنايم زيادي به دست مسلمانان افتاد و بسياري از مشكلات مهاجران در مدينه حل شد. نتيجه اول، يعني انتقال رياست به ابوسفيان اين ثمره را دربرداشت كه كاركرد عامل قبيله، به كمك غنيمت بيايد؛ به طوري كه ضديتها با حالت مسالمتآميزتري نسبت به رياست بنيمخزوم كه پسر عموي بنيهاشم نبودند، به پايان برسد؛ همانطور كه نزد پسرعموها عادت چنين بود. بنابراين ابوسفيان در جنگ احد، شعار «يك روز در برابر يك روز» را اعلام كرد و در جهت انتقامجويي، جلوتر نرفت.
نقش مال و ثروت در تجهيز سپاه، بخش ديگري از ايفاي نقش عامل غنيمت است. اموال به زودي جاي خود را در دولت تازه تأسيس پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) باز كرد و غنايم جنگي در تجهيز سپاه و به ياري طلبيدن مردان، نقش خود را ايفا نمود. آيات غنايم براي توضيح و جهتدهي منابع مالي در همين زمينه نازل گرديد.
قدرت پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) روزافزون ميشد و قافلههاي تجاري مكه، رو به كسادي بيشتر نهاده بودند. وضع به جايي رسيد كه پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از دو حربه- سلاح جنگ و سلاح صلح(امنيت)- با هم استفاده ميكردند و از آن جا كه قريش در صدد امن كردن مكه و راهها بود، مجبور شد به دولت و قدرت آن حضرت اعتراف كند و راه صلح را برگزيند.
دولت پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با فتح مكه، از حالت دعوت به دين الهي، به دولتي مقتدر تبدیل شد كه در سطح بين الملل براي راههاي تجاري، تهديد به حساب ميآمد. اين براي روم و وضع بين المللي مهم بود.
آن چه ملاحظه گرديد، نمونهها و بررسيهاي سياسي بود كه جابري توسط اين سه عامل كه خود به نام كليدواژه نامگذاري كرده، از تاريخ اسلام نقل گرديد. يادآور ميشود كه اين جلوههاي تاريخ سياسي، نقاط برجسته تاريخي هستند كه وی به وسيله عامل قبيله، عقيده و غنيمت تفسير كرده و توانسته است تاريخنگري جديدي عرضه كند.
نتيجه
تاريخ نگري جابري بخشي از تفكر اوست؛ يعني نمي توان تاريخ نگري او را جداي از تفكر او بررسي كرد. شيوه هاي تاريخ پژوهي جابري، علاوه بر ظهور در بقيه آثار پژوهشي وی، در فهم تاريخي او نيز نمود دارد. اين شيوه هاي عام، بخشي از هويت پژوهش هاي اوست كه در آثار و پژوهش هاي فارسي زبانان نيز كاربرد دارد. شيوه هاي تاريخ پژوهي خاص جابري، مجموعه اي از مفاهيمي است كه وي از متفکران غربي گرفته و با بومي كردن اين مفاهيم ،توانسته است از دريچه آنها به تاريخ اسلام نظر كند. قبيله، غنيمت و عقيده، سه عامل مهم جابري در فهم تاريخ اسلام است. وي با استفاده از اين مفاهيم، توانسته فهم جديدي از تاريخ اسلام در آثار تاريخي خود عرضه کند. از سوي برخي متفکران، تحليل هاي تاريخي جابري را در حد خوبي ارزيابي کرده اند و وی توانسته است نظر انديشه ورزان معاصر را به خود جلب نمايد.
منابع
1. «تأملاتي در باب دين و انديشه در گفت گو با محمد عابدالجابري»، ترجمه محمدتقي كرمي، مجله نقد و نظر، سال پنجم، شماره اول و دوم، زمستان و بهار 77 ـ 78.
2. جمعي از نويسندگان، التراث و النهضه في اعمال محمد عابد الجابري، بيروت، نشر مركز دراسات الوحدة العربیة، چاپ دوم، 2005.
3. حرب، علي، نقد النص، بيروت، المركز الثقافي العربي، چاپ چهارم، 2005.
4. دائرة المعارف جهاني ويكيپديا و هم چنين سايت منبر الدكتورمحمدعابدالجابري.
5. شيخ، محمد، رهانات الحداثه، بيروت، دارالهادي، چاپ 2007.
6. طرابيشي، جورج، مذبحه التراث في الثقافه العربيه المعاصره، بيروت، دارالساقي، چاپ دوم، 2006.
7. عابدی محمد، الجابري، التراث و الحداثه، بيروت، مركز دراسات الوحدة العربیة، 2006.
8. _________، العقل السياسي العربي، بيروت، مركز دراسات الوحدة العربیة، 1992.
9. _________، نحن والتراث، بيروت، المركز الثقافي العربي، چاپ ششم، 1993.
10. عبدالرحمان، طه، تجديد المنهج في تقويم التراث، بيروت، المركز الثقافي العربي، چاپ دوم،1992.