یکشنبه, 4 آذر , 1403 برابر با Sunday, 24 November , 2024
جستجو

 

 

 

براي كساني كه خود را “شيعه” حضرت امام علي (ع) مي‌دانند، ‌كسب شناخت و معرفت نسبت به شخصيت آن امام معصوم (ع) يك فريضه است و نبايد در انجام آن غفلت روا دارند، كه هر نوع قصور و مسامحه در اين امر، ‌زيان‌هايي چون از دست دادن فيض شناخت و آگاهي نسبت به كسي را به همراه دارد كه حتي بيگانگان در مقام والاي او به شگفتي افتادند و سر به خضوع فرود آوردند.
مگر نه اين است كه “شيعه” يعني تابع و پيرو؟ و آيا جز اين است كه تبعيت و پيروي از حضرت مولي الموحدين (ع) در گرو معرفت نسبت به شخصيت اوست و تا اين شناخت و بينش به دست نيايد، “پيروي” تحقق عيني نمي‌يابد؟ بنابراين شخصيت شناسي اميرمومنان (ع) براي هر مدعي پيروي از آن پيشواي الهي، ضروري و حياتي مي‌باشد.
راستي چگونه مي‌توان در برگرفتن جرعه‌هايي از اقيانوس بي‌كران شخصيت كسي كه جامع صفات متضاد و خصال گوناگون است، تسامح ورزيد و در عين حال نامش را بر زبان جاري كرد و خود را محب او ناميد؟ براي انجام وظيفه امام شناسي، مستحكمترين و راهبردي‌ترين شيوه، گوش جان سپردن به معارف و رهنمودهايي است كه آن پيشواي بزرگ درباره خود بر زبان جاري ساخته است،‌ اگر چه معتقديم آنچه حضرت علي (ع) درباره خود فرموده، بسيار اندك است.

بديهي است عالمان و انديشمندان اسلامي كه خود در مكتب حضرت امام علي (ع) سال هاي مديد درس و حكمت آموخته‌اند،‌ در تبيين سخنان آن امام معصوم، داراي احاطه و نگرش‌هاي ژرف و همه جانبه مي‌باشند،‌ و فقيه و انديشمند معاصر حضرت آيت الله جوادي آملي از كساني است كه كه داراي اين مهارت خاص مي‌باشد و ما را در اين امر بينش و آگاهي مي‌دهد.
شناخت مقام والاي حضرت علي (ع) و شناساندن آن، جز براي امامان معصوم مقدور نيست. از اين رو مناسب است براي شناخت آن حضرت به برخي از سخنان خود ايشان تمسك كنيم كه نشان دهنده اعتلاي مقام حكيمانه وي است.
1. در خطبه 192 از نهج‌البلاغه هنگامي كه ظهور اسلام را تشريح مي‌كند و رسول اكرم (ص) را مي ستايد، مي‌فرمايد:
رسول اكرم (ص) مرا در همان اوايل زندگي در دامن خويش مي‌پروراند و هر روز بابي از علم و اخلاق به روي من مي‌گشود و مرا به اقتداي آن فرا مي‌خواند، “يرفع لي في كل يوم من اخلاقه علما و يامرني بالاقتداء به”،‌ و هر سال كه مجاور كوه حرا مي‌شد و در جوار آن به عبادات مي‌پرداخت، من او را مي‌ديدم و جز من كسي وي را نمي‌ديد، “و لقد كان يجاور في كل سنه بحراء ‌فاراه و لايراه غيري”.

در خانه‌اي كه اسلام در آن ظهور كرده بود غير از رسول اكرم (ص) و خديجه (ع) كسي نبود و من سومين نفر آن دو بودم. نور وحي و رسالت را مي‌ديدم و نسيم نبوت را استشمام مي‌كردم، “ولم يجمع بيت واحد يومئذ في الاسلام غير رسول الله (ص) و خديجه و انا ثالثهما. اري نور الوحي و الرساله و اشم ريح النبوه”.
آن شامه غيبي كه نسيم غيبي را استشمام مي‌كند و در انبيا (ع) وجود داشت، در علي (ع) ‌نيز بود. وقتي برادران يوسف از مصر حركت كردند و پيراهن وي را به همراه خود آوردند،‌ حضرت يعقوب در فاصله چندين فرسنگي (ع) با قاطعيت و تاكيد فرمود: من نسيم و بوي يوسف را استشمام مي‌كنم،‌ “اني لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون” (1)
شامه‌اي كه از غيب مي‌بويد، شامه‌اي ملكي و مادي نيست،‌ چنان كه نبوت نيز مربوط به عالم طبيعت و ملك نيست و تنها با حس بويايي ملكوتي مي‌توان نبوت را كه امري غيبي است، تشخيص داد.
علي (ع) نيز مي فرمايد: من هنگام نزول وحي بر پيامبر، صداي ناله شيطان را مي‌شنيدم. به رسول اكرم (ص) عرض كردم: اين ناله و فرياد چيست؟ فرمود: اين افسوس شيطان است كه فهميد ديگر پرستش نمي‌شود، چون جايي كه وحدت و نبوت و رسالت حكومت كند، آنجا شيطان عبادت نمي‌شود، “ولقد سمعت رنه الشيطان حين نزل الوحي عليه (ص) فقلت: يا رسول‌الله ما هذه الرنه؟ فقال: هذا الشيطان قد ايس من عبادته”. آنگاه فرمود: اي علي هر چه را من مي‌بينم تو نيز مي‌بيني و هر چه را من مي‌شنوم، تو نيز مي‌شنوي، جز آن كه تو پيامبر نيستي،‌ ليكن وزير من هستي و تو بر پايه خير استواري: “انك تسمع ما اسمع و تري ما اري الا انك لست بنبي و لكنك لوزير و انك علي خير” (2)
2. حضرت علي (ع) در خطبه سوم كه به خطبه “شقشقيه” معروف است، مي‌فرمايد: “ينحدر عني السيل ولايرقي الي الطير”، من آن كوه بلندم كه سيل علوم از من سرازير مي‌گردد! چون هر كوهي سيل‌خيز نيست و سيل فقط از كوه بلند و مرتفع برمي‌خيزد و هيچ پروازكننده‌اي به مقام اوج گرفته من پر نمي‌كشد.
فكر انديشمند عادي به مقام والاي علي بن ابي‌طالب راه نمي‌يابد و تحمل هضم و فراگيري علوم سيل گونه اين حكيم الهي مقدور افراد عادي نيست، زيرا در برابر سيل نمي‌توان ايستاد، بلكه بايد از كناره‌هاي آن به قدر توان بهره برد.
3. آن حضرت در خطبه 189 در بيان مقام علمي خود مي‌فرمايد: “ايهاالناس! سلوني قبل ان تفقدوني فلانا بطرف السماء اعلم مني بطرق الارض”.
در اين كلام آن حضرت براي خود دو نشئه قايل است،‌ چنان كه جهان نيز دو نشئه دارد، عالم ظاهر و عالم باطن، عالم غيب و عالم شهادت. ايشان مي‌فرمايد: جنبه غيبي من قوي‌تر از جنبه شهادت من است! آگاهي من به علوم آسماني بيش از آگاهي من به علوم زميني است! زيرا غيب قوي‌تر از شهادت است و با خبران از غيب عالم قوي‌تر از مرتبطان به عالم شهادت هستند.
4. در خطبه 175 مي‌فرمايد: والله لو شئت ان اخبر كل رجل منكم بمخرجه و مولجه و جميع شانه لفعلت!‌ و لكن اخاف ان تكفروا في برسول الله (ص) الا و اني مفضيه الي الخاصه ممن يومن ذلك منه.
سوگند به خدا، اگر بخواهم جريان زندگي شما، آغاز و انجام آن، و ورود و خروج شما را در كارها تشريح كنم، مي‌توانم،‌ چون از گذشته و آينده شما – به اذن خدا – آگاهم،‌ ولي خوف دارم كه تاب نياوريد و بگوييد: چگونه رسول خدا چنين نفرمود و علي (ع) مي‌گويد،‌ پس علي (ع) از رسول خدا (ص) بالاتر است و اين مساله زمينه انحراف فكري شما را فراهم سازد. آگاه باشيد كه با مواليان مورد اطمينان بعضي از اسرار عالم را در ميان مي‌گذارم. اين نمونه‌اي از احاطه علمي علي (ع) به جهان غيب است و جهان غيب بر جهان شهادت احاطه دارد.
5. در خطبه 158 خود را سخنگوي وحي معرفي مي‌كند و مي‌فرمايد: ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق و لكن اخبركم عنه الا ان فيه علم ما ياتي و الحديث عن الماضي و دواء دائكم و نظم ما بينكم.

قرآن سخن مي‌گويد،‌ شما از قرآن بپرسيد،‌ ولي هرگز حرف نمي‌زند، ليكن من سخنگوي قرآنم و شما را از محتواي آن آگاه مي‌سازم. آگاه باشيد كه علم آينده، سخن از گذشته، داروي دردها و نظم امور زندگي شما در قرآن است.
6. در خطبه 109 مي‌فرمايد: ما درخت نبوتيم،‌ درخت نبوت در خاندان ما ريشه دارد و فيض رسالت در اين خانواده فرود مي‌آيد و فرشته‌هاي خداي متعال با خاندان ما رفت و آمد دارند و قرارگاه علم ما هستيم و چشمه‌سار حكمت‌ها ماييم، “نحن شجره النبوه و محط الرساله و مختلف الملائكه و معادن العلم و ينابيع الحكم”.
كانون و كان علم و حكمت علي و اولاد علي (ع) هستند و همان‌گونه كه قرآن كريم در تشريح حكمت گويا و رسا است، اميرمومنان (ع) نيز كه شاگرد بارز اين كتاب و قرآن ناطق است، بهترين بيانگر حكمت خواهد بود.
وصفي كه خدا براي قرآن بيان فرمود، علي (ع) نمونه آن صفت را براي خود تشريح مي‌كند، خدا در عظمت قرآن مي‌فرمايد: “لو انزلنا هذا القران علي جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشية الله”، آن قدر اين قرآن وزين است كه اگر آن را بر كوه نازل كنيم، كوه متلاشي مي‌شود.
همان گونه كه هضم مسايل سنگين براي همه ميسر نيست و بسا افرادي را به صداع و سردرد مبتلا مي‌كند،‌ معارف بلند قرآن كوه را به صداع،‌ تفرق و تلاشي مبتلا مي‌كند، و اين مثلي است كه ممثل را روشن مي‌سازد: “و تلك الامثال نضربها للناس” (3)
امرمومنان (ع) نيز پس از درگذشت سهل بن حنيف انصاري كه از اصحاب ديرينه و شاگردان مكتب مولي‌الموحدين بود، فرمود: اگر كوه بخواهد محبتم را هضم كند، متلاشي مي‌شود: “لو احبني جبل لتهافت” (4) يعني تحمل محبت، هضم ولايت و معرفت علي (ع) مقدور كوه نيست، همان گونه كه هضم معاني بلند قرآن مقدورش نيست.
7. در كلمه قصار 184 مي‌فرمايد: “ما شككت في الحق مذ اريته”، از آن لحظه‌اي كه حق را به من نماياندند و حق مشهود من شد، در آن شك نكردم.
آري! علي (ع) كه بر فطرت توحيد زاده شده است، “فاني ولدت علي الفطره” از لحظه‌اي كه حق را به آن حضرت نشان دادند، در آن شك نكرد و تا آخر نيز بر آن استوار ماند.
8. اميرمومنان حضرت علي (ع) در يكي از نامه‌هايي كه براي معاويه مرقوم فرمودند، مقداري از فضايل اهل بيت را تشريح كرده، مي‌فرمايد: اگر خداوند در قرآن از خودستايي و بر شمردن فضايل خود نهي نفرموده بود، (فلا تزكوا انفسكم) (6) من گوشه‌اي از فضايل خانوادگي خود را برمي‌شمردم، “و لولا مانهي الله عنه من تزكية المرء نفسه، لذكر ذاكر فضائل جمه”. اين كار شمارش نعمت‌هاي خدا در كمال خضوع و بندگي است. سپس مي‌فرمايد: “فانا صنائع ربنا ولناس بعد صنائع لنا” (7) ما ساخته شده و دست پرورده خداي خويش هستيم، ما ساخته ربوبيت حقيم و ديگران دست پرورده ما هستند. ما علوم الهي را از مكتب “الله” آموختيم و ديگران از ما فرا گرفتند. ما در كنار سفره وحي نشسته‌ايم و سايرين در كنار سفره ارشاد ما. ما در آموختن علوم و معارف نيازي به غير خدا نداريم، ولي ديگران نيازمند ما هستند كه مجراي فيض خداونديم.
اين جمله بلند در يكي از توقيعات حضرت بقية الله (ارواحنا فداه) نيز آمده است: “نحن صنائع ربنا و الناس بعد صنائعنا”. (8)
شاگرد مستقيم خداي عزيز حكيم خود نيز حكيم است. رسول اكرم (ع) كه قرآن حكيم را از نزد خداي حكيم آموخت، حكيم است و علي ابن ابي طالب (ع) نيز كه طبق آيه مباهله (آل عمران، 61) به منزله جان رسول اكرم (ص) و مانند نفس مطهر او محسوب شده، از همين مكتب و علم لدني برخوردار است، و چشمه‌هاي حكمت از جان او مي‌جوشد.

اگر كسي چهل روز “خالصا لوجه الله” زندگي كند و تمام برنامه چهل روزش براي رضاي خدا باشد. مضمون (قل ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين” (9) در جانش تجلي كند، چشمه‌هاي حكمت از جانش مي‌جوشد و بر زبانش جاري مي‌شود، قال رسول الله (ص): “من اخلص لله اربعين يوما فجر ‌الله ينابيع الحكمه من قلبه علي لسانه” (10)
علي (ع) كه تمام عمر را “خالصا لوجه الله” زندگي كرد، در حكمت نظري به جايي رسيد كه فرمود: آن چه از هم اكنون تا قيامت رخ مي‌دهد، از من نمي‌پرسيد، جز آن كه شما را آگاه مي‌كنم، “لتسألونني عن شيء فيما بينكم و بين الساعه… الا انباتكم”. (11)
اين تحدي غير از جمله‌اي است كه فرمود: “ايها الناس سلوني قبل ان تفقدوني فلانا بطرق السماء اعلم مني بطرق الارض” (12) پيش از آن كه مرا در بين خود نيابيد، آن چه مي‌خواهيد بپرسيد كه من به راه‌هاي آسمان از راه‌هاي زمين آشنا‌ترم.
چنين انساني كه بر بام طبيعت مشرف است و به جهاني راه يافته كه بر طبيعت مسلط است، در حكمت نظري و عملي حكيمي كامل، نامور و متاله خواهد بود.
9. در خطبه 192 نهج البلاغه مي‌فرمايد: من جزو گروهي هستم كه در راه خدا از سرزنش ملامت كنندگان باز نمي‌ايستند، سيماي آنان سيماي صديقان است، يعني كساني كه هم در مقام اعتقاد صادقند و هم در مقام اخلاق و عمل. صدق در اين سه قسم برايشان ملكه و راسخ شده است، “و اني لمن قوم لا تأخذهم في الله لومه لائم سيما هم سيما الصديقين”، و گفتارشان گفتار افراد نيك است، “و كلامهم كلام الابرار”. شب را زنده و آباد نگه مي‌دارند، “عمار الليل”. شب آنان معمور است، نه باير و مخروب، شب را به خواب نمي‌گذرانند تا مخروب و ويران باشد، آن كس كه در خواب است، شب زنده و آباد ندارد:
گريه شام و سحر شكر كه ضايع نگشت           قطره باران ما گوهر يكدانه شد
زنده بودن شب و آباد كردن آن موجب روشن شدن روز و آبادي آن مي‌شود، “و منار النهار”.
روشني روز از قبال افراد روشن ضمير است، طبيعت را آفتاب روشن مي‌نمايد، ولي جامعه بشري را اولياي الهي روشن مي‌كنند، آنان روز را نور مي‌دهند و شب را آباد و زنده مي‌گردانند و زمان را فروغ مي‌بخشند و زمين را بركت مي‌دهند.
به ريسمان قرآن چنگ مي‌زنند، “متمسكون بحبل القرآن”، سنت‌هاي خداوند و رسول را احيا مي‌كنند و مقررات الهي را زنده نگه مي‌دارند، “يحيون سنن الله و سنن رسوله”، اهل تكبر و برتري طلبي و تجاوزگري و فساد نيستند، “لا يستكبرون و لا يعلون و لا يفسدون”.
آنگاه در پايان خطبه مي‌فرمايد: دل‌هاي آنان در بهشت است و بدن‌هايشان در كار و كوشش، “قلوبهم في الجنان و اجساد هم في العمل” (13) جانشان در آن عالم است و جسمشان در اين عالم، يعني هم زمان با اين كه جسم آنها مشغول عمل است، جان آنان در بهشت متنعم است.
10. در خطبه 197 درباره اين كه پيرو راستين وحي بود و لحظه‌اي از مسير وحي فاصله نگرفت، مي‌فرمايد: “اني لم ارد علي الله ولا علي رسوله ساعه قط”، من لحظه‌اي در برابر فرمان خداوند و رهبري‌هاي رسول اكرم (ص) نايستاده و آن را رد نكردم، بلكه مطيع محض بودم.
در پايان همين خطبه مي‌فرمايد: “فوالذي لا اله الا هو اني لعلي جاده الحق و انهم لعلي مزله الباطل”، سوگند به خدا من در مسير حق و در جاده حقيقت هستم و آنها كه مخالفند در لغزشگاه باطل قرار دارند.
آن چه گذشت، نمونه‌هايي كوتاه از معرفي حضرت علي بن ابي طالب (ع) از زبان خود آن حضرت (ع) بود، “آفتاب آمد دليل آفتاب”، چون شخصيتي مانند ايشان را بايد رسول اكرم (ص) و يا خود او معرفي كند، چنان كه رسول

اكرم (ص) خطاب به اميرمومنان (ع) مي‌فرمايند: غير از خدا و من، كسي تو را آن گونه كه شايسته‌ است، نشناخت، “ما عرفك حق معرفتك غير‌ الله و غيري” (14)

پاورقي
1. سوره يوسف، آيه 94
2. نهج البلاغه، خطبه 192
3. سوره حشر، آيه 11
4. نهج البلاغه، حكمت 111
5. همان مدرك، خطبه 57
6. سوره نجم، آيه 32، خودتان را پاك نشماريد.
7. نهج‌البلاغه، نامه 28
8. بحارالانوار، ج 53، ص 178
9. سوره انعام، آيه 162
10. بحارالانوار، ج 67، ص 249
11. نهج البلاغه، خطبه 93
12. همان، خطبه 189
13. نهج البلاغه، خطبه 192
14. بحارالانوار، ج 39، ص 84

منبع:
http://www.jomhourieslami.com/1389/13891215/13891215_08_jomhori_islami_maghalat_0001.html

 

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=14715

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب