چكيده
صلاح الدين ايوبی با شجاعت و درايت نظامی خود كه می توان گفت ویژگی خاندان ايوبی بود، توانست به تدريج خود را به عنوان سربازی با كفايت و فرماندهی لايق به جامعه معرفی كند. موقعیت سياسی پدر و عموی وی، باعث شد تا او راه رشد و ترقی را آسان و سريع تر طی كند نورالدين محمود زنگی، اتابك سلجوقيان و از طرف آنان حاكم منطقه شام بود و خاندان ايوبی در خدمت وی بودند.
وی برای نجات «العاضد» خليفه فاطمی از سلطه وزير خائن او «شاوُر اسدی» به آن جا لشکر گشید؛ زیرا شاور اسدی در تدارك ائتلاف با صليبيان بود و قصد باز كردن پای آنان به مصر را داشت. فرماندهی سپاه شام در آن زمان، به عهده «اسدالدين شيركوه ایوبی» عموی صلاح الدين بود، شيركوه، صلاح الدين جوان را به هم راه خود به مصر برد و فرماندهی بخشی از سپاهيان را به او سپرد. موفقيت وی در شكست هم زمان شاور و صليبيان، سبب خشنودی خليفه و سپردن منصب وزارت فاطمیان به شيركوه سنی شد.
هنوز چند ماه از وزارت شيركوه نگذشته بود که وی درگذشت و خليفه فاطمی بنابه دلايلی خاص، از ميان همه رجال سياسی، خلعت وزارت را بر اندام صلاح الدين جوان و بی تجربه پوشاند. اما اين اقدام نه تنها اهداف مورد انتظار وی را محقق نكرد، بلكه باعث شد تا ميان صلاح الدين و فاطميان اسماعیلی و در كل، شيعه اصطکاک ایجاد شود، تا اين كه سرانجام خلافت چند قرنی فاطميان توسط اين وزير سنی منقرض شد. پس از انقراض خلافت فاطمی ، تعامل منفی و اصطكاك مذهبی و سیاسی بین اهل سنت (به رهبری صلاحالدین) و شيعه (خصوصاً اسماعیلیه) در مصر افزايش يافت. نتيجه این تعامل را می توان انزوا و به حاشيه رفتن شيعه و تفکر شیعی و تسلط عباسیان و اهل سنت بر آن منطقه از سرزمین اسلامی دانست كه تا امروز نيز ادامه دارد.
واژگان کلیدی
شیعه، اهل سنت، اسماعیلیان، فاطمیان، عباسیان، صلاحالدین، مصر، شام.
مقدمه
اکثر مسلمانان، صلاحالدین ایوبی را فقط به عنوان مبارز و مجاهدی می شناسند که توانست با آزاد کردن بیت المقدس از اشغال صلیبیان، افتخاری برای خود و جهان اسلام کسب کند و بیش از این یا اطلاعی راجع به او ندارند و یا دانستههای آنان بسیار کلی و مبهم است. در بیشتر منابع تاریخی نیز عمدتاً به سیاست خارجی وی توجه شده و از سیاست داخلی وی به خصوص نحوه تعامل و برخورد با مسلمانان عموماً و شیعیان به طور خاص، غفلت واقع شده است. هرچند برخی تاریخ نگاران به طور گذرا و در لابه لای آثار خود درباره برخی مناسبات وی با شیعیه قلم زدهاند، این مطالب عمدتاً پراکنده و خالی از تحلیل کارشناسانه است.
انگیزه اصلی نگارش این مقاله، ابتدا بررسی نحوه تعامل صلاحالدین ایوبی با اسماعیلیان است و سپس آثار و پی آمدهای آن در جهان اسلام و به ویژه بخش غربی آن یعنی مصر و شام تحلیل خواهد شد.
در این نوشتار، سعی شده تا با نگاهی واقعگرایانه و به دور از تعصب، به این مسأله پرداخته و تا حد مقدور، پرده از برخی زوایای پنهان آن برداشته شود.
الف) تعامل مثبت
پس از تتبع در منابع و متون تاریخی، اعم از منابع قدیم و جدید ، متأسفانه کمتر نشانه ای یافت می شود که از وجود روابط حسنه و تعامل مثبت میان صلاحالدین ایوبی و اسماعیلیان حکایت کند. شاید بتوان انتصاب صلاحالدین سنی-مذهب به وزارت فاطمیان اسماعیلی را نوعی هم کاری و تعامل مثبت بین آن دو دانست. در این ماجرا، نوعی منافع دوجانبه وجود داشت که انعطاف و هم کاری طرفین را باعث شد. فاطمیان با تکیه بر نیروی نظامی صلاحالدین و سپاه شام، می توانستند خطر صلیبیان را که همواره آماده تهاجم به مصر بودند، دفع کنند و صلاحالدین نیز می توانست از طریق فاطمیان، خود را به عنوان رجلی سیاسی به جامعه اسلامی معرفی نماید و در پست ها و مقامات عالی سیاسی قرار گیرد. لذا فاطمیان به او روی آوردند و او نیز وزارت کسانی را پذیرفت که اعتقادی به آنها نداشت.
هم کاری صلاحالدین و دستگاه خلافت فاطمی در دفع تهاجم صلیبیان در سال 564 قمری را نیز می توان یکی دیگر از مصادیق تعامل مثبت میان آن دو تلقی کرد؛ زیرا نیروی نظامی صلاحالدین از طرفی و کمک های مالی «العاضد» و حمایت های معنوی او از طرف دیگر، شکست صلیبیان را باعث گردید. در این ماجرا، صلاحالدین آشکارا خود را سرباز خلیفه فاطمی و حامی مصر معرفی کرد و در مقابل، خلیفه نیز علاوه بر دادن پول های هنگفت، برای پیروزی صلاحالدین دعا نمود و مردم را به حمایت از او تشویق کرد .
البته شاید بتوان احداث خانقاه برای صوفیان را که اقلیتی از اسماعیلیه بودند، در ظاهر نوعی تعامل مثبت تلقی کرد، اما دقت تاریخی به ما می فهماند که در پس این عمل، نوعی زیرکی سیاسی نهفته بود؛ زیرا صوفیان نوعاً افرادی منزوی و خرافی بودند که فقط به نشستن در خانقاه و تکرار اوراد و اذکار خاص خود می پرداختند و در امور سیاسی و اجتماعی، هیچ دخالتی نمی کردند و طبعاً برای حاکمان نیز خطری نداشتند. لذا می توان ادعا کرد که حمایت و تقویت چنین کسانی می توانست در انحراف فرهنگ پویا ، فعال و مؤثر در میان اجتماع که از تفکر شیعی نشأت می گرفت و نیز ترویج فرهنگ خرافات، نقش بسزایی داشته باشد.
ب) تعامل منفی
چرا صلاحالدین به ستیز و مبارزه با اسماعیلیان و در کل، شیعه برخاست و اصولاً چه انگیزه ای برای تنفر از شیعیان داشت که او را به تعقیب ، تبعید و در کل طرد شیعیان وادار می کرد؟
صلاحالدین از نژاد کرد بود و از مهم ترین ویژگی های این نژاد، علاقه پمندی زیاد (در حد تعصب) به عقاید و باورهای مذهبی و سنتی خود است تا جایی که کردها حاضرند حتی جان خود را برای آن چه به آن باور دارد فدا کنند. البته این ویژگی، در صورتی که هدایت شده باشد و در مسیر صحیح خود قرار بگیرد، پسندیده خواهد بود. حال وی، با چنین ویژگی، در محیط فرهنگی و مذهبی تحت نفوذ اهل سنت و نماینده آن یعنی خلافت بنی عباس، رشد یافت و از میان مذاهب اربعه به یکی از متعصبانه ترین نوع آن یعنی مذهب شافعی اشعری معتقد بود.
این باورها و گرایش های مذهبی، ما را بر آن می دارد که موضع گیری های خصمانه او را بر اساس اعتقاداتش تفسیر کنیم، همان گونه که بیشتر تاریخ نگاران و حتی فقهای اهل سنت این گونه تفسیر کرده اند و غالب دانش مندان اهل سنت، درگیری های وی با شیعه (خصوصاً اسماعیلیه) را نوعی جهاد و نبرد حق و باطل انگاشته اند؛ حقی که نماینده و برپای-دارنده اش صلاحالدین و باطلی که در وجود شیعیان تجسم یافته بود. در نتیجه می توان ریشه اقدامات ضدشیعی صلاحالدین را به لحاظ فکری و فرهنگی، امتزاج ویژگی های نژادی وی با باورهای اشعری او دانست که با تحریک مراجع دینی و فقهای متعصبی هم چون «نجم الدین خبوشانی» فقیه شافعی و دیگران اوج می گرفت که در فتاوای خود، شیعه را کافر، ملحد، زندیق و بدتر از یهود و نصارا معرفی و قتل آنان را عبادت و واجب توصیف می کردند.
اما روشن است که نمی توان اقدامات وی را تنها بر پایه انگیزه های مذهبی تفسیر کرد، بلکه به لحاظ سیاسی می توان ریشه شیعه ستیزی صلاحالدین را ( که اسماعیلیان در صف اول و آماج آن بودند) رقابت و دشمنی طبیعی میان قدرت جدید (غالب) با حکومت گذشته (مغلوب) دانست، بی شک صلاحالدین اصلی ترین رقیب و دشمن خود را اسماعیلیان و نماینده آنان در مصر یعنی فاطمیان می دانست؛ زیرا او آنها را ساقط کرده بود و همواره در معرض انتقام آنان قرار داشت و طبیعی است که برای در امان ماندن از خطر این دشمن سرسخت و زخم خورده و نیز تحکیم و تثبیت پایه های حکومت خویش، می بایست فرصت هر گونه اقدام را از آنان می گرفت. او نیز چنین کرد و سیاست خود را بر فشار، تعقیب و طرد اسماعیلیان قرار داد تا هر چه بیشتر آنها را در موضع انفعال نگه دارد و از اقدامات آنها بر ضد خود جلوگیری کند. بنابراین دست سیاست و انگیزه های سیاسی و نقش آن را در این موضوع، آشکارا می توان دید و تاریخ نویس تیزبین نباید آن را از نظر دور بدارد.
اقدامات صلاح الدين
صلاحالدین ایوبی از همان روزها و ماه های نخست وزارت، اقدامات خود را برای تغییرات سیاسی و مذهبی در مصر آغاز کرد. با مطالعه متون تاریخی، می توان ادعا نمود که وی با برنامه ای منظم و طراحی شده و با هدایت دانش مندانی چون فقیه «عیسی الهکاری» ، «قاضی الفضیل»، «نجم الدین خبوشانی» و دیگران، برای رسیدن به هدف خود که سقوط فاطمیان و در نهایت نابودی تشیع در مصر بود، اقدامات خود را در دو بُعد نرم افزاری و سخت افزاری طراحی کرد. وی ابتدا در دوره وزارت خود، به اقدامات آرام و نرم روی آورد و از هر گونه اقدام تند و خشن پرهیز نمود. ابتدا با لغو مالیات های رایج در مصر و بذل و بخشش های زیاد، دل های مصریان را به خود متمایل ساخت و از این طریق، در صدد کسب پایگاه مردمی برآمد. پس از تحکیم موقعیت خود، در اواخر سال 565 هجری با به دست گرفتن نظارت بر امور قضا و دعوت که مهم ترین ارکان نظام فاطمی بودند، زمینه تضعیف نهادها و سازمان های مهم دینی اسماعیلی و تقویت بنیان های مذهبی تسنن را فراهم کرد.
او در ذی الحجۀ همان سال، به همه جا بخش نامه کرد که عبارت «حیّ علی خیرالعمل» از اذان حذف گردد! سپس دستور اضافه کردن نام خلفای راشدین (سه خلیفه اول) به ابتدای خطبه ها را صادر نمود و آن گاه با اقدامات زیرکانه، زمینه طرح دوبارۀ مسأله تشکیک در نسب فاطمیان را فراهم کرد. در محرم سال 566 قمری/1170 میلادی، دستور داد «المعونه» را ویران کنند و به جای آن مدرسه شافعیه را بسازند«المعونه» طبق نظر برخی از تاریخ نویسان، مکانی برای نگه داری و رسیدگی به فقرا بود و بنابر نظر برخی دیگر، زندان شحنه قاهره به شمار می آمد و به «حبس المعونة» معروف بود. او سپس «دارالغزل» را برای مالکی ها و تدریس فقه این مذهب ساخت و «دارالسّعداء» را برای صوفیان بنا نهاد. اقدام دیگر وی، عزل قضات اسماعیلی و جای گزینی قاضیان سنی بود؛ از جمله، «صدرالدین عبدالملک بن عیسی بن درباس» شافعی را به عنوان قاضی القضاة مصر منصوب کرد که یقیناً هدف از این کار، فراهم کردن ضمانت اجرایی برای احکام فقه اهل سنت و خارج کردن فقه شیعی از متن جامعه بوده است. شاهد این ادعا، گفته های تاریخ نگاران است که از این پس سرزمین مصر، توسعه جهشی مذهب تسنن آن هم از نوع شافعی را شاهد بود، وی در نهایت، «قاضی-الفضیل» فقیه متعصب شافعی را به عنوان مشاور و رئیس دیوان انشا و مسئول نظارت بر تمام مکاتبات دولتی منصوب کرد.
مشاهده می شود که صلاحالدین دقیقاً برنامه ای را دنبال می کرد که طی آن، هر آن چه را که اسماعیلیان با زحمت و در طول سالیان طولانی ساخته بودند و سمبل فرهنگ و تمدن آنان محسوب می شد، نشانه گرفته بود. لذا اقدامات او، ضربات اساسی بر پیکر نظام حاکم بر مصر وارد آورد و توانست بسیار سریع تر از آن چه تصور آن می رفت(در مدت سه سال)، خلافت نزدیک به سیصدساله فاطمیان را ساقط کند.
این که گفتیم وی با برنامه ای طراحی شده و با هدف براندازی آرام و نرم فاطمیان فعالیت می کرد، به این دلیل است که علاوه بر اقدامات یادشده، چندین مرتبه از اجرای فرمان رسمی «نورالدین محمود» که رئیس و مافوق صلاحالدین بود، مبنی بر حذف نام خلیفه فاطمی «العاضد» از خطبه و جای گزینی نام «المستضیء» خلیفه عباسی، خودداری کرد؛ زیرا از واکنش و آشوب عمومی و درگیری نظامی پرهیز داشت تا جایی که حتی نزدیک بود نورالدین به مصر حمله نماید و او را به جرم سرپیچی از دستور و خیانت، تنبیه کند. البته ظاهراً در ابتدا «العاضد»، به این امید که بتواند خلافت فاطمیان را احیا کند و نفوذ شامیان را کاهش دهد، وی را به وزارت منصوب کرد تا بتواند از ضعف و بی تجربگی او (که در آغاز امر وجود داشت) و نیز نداشتن حامیان جدی حتی در بین شامیان استفاده کند. اما صلاحالدین به مرور و با هدایت و ارشاد افرادی هم چون عیسی الهکاری بر امور مسلط شد و برنامه های خود را اجرا کرد.
سرانجام سلطان زنگی شام، اخطار جدی و ضرب الاجل رسمی به صلاحالدین داد و او نیز با کمک یکی از علمای سنی و با ترفندی خاص، نام المستضیء را در خطبه آورد اما نه به طور آشکار، بلکه با کنایه و به گونه ای که مردم گمان کردند لقبی جدید برای خلیفه فاطمی را به کار برده اند و پس از آن که واکنشی از جانب مردم صورت نگرفت و کسی اعتراض نکرد، به همه جا بخش نامه کرد و از آن پس نام خلیفه عباسی در خطبه ها برده شد. محمدبن واصل درباره چگونگی آوردن نام خلیفه عباسی در خطبه ها در سرزمین مصر می نویسد:
نورالدین به صلاحالدین نامه ای نوشت و به او فرمان داد که خطبه به نام «العاضد» را قطع و برای خلیفه بنی عباس خطبه بخواند. صلاحالدین از بیم آشفتن مردم مصر از این کار عذر خواست، ولی نورالدین به گفته او گوش نداد و او را به این کار ملزم ساخت … صلاحالدین چاره ای جز فرمان او نداشت. در آن هنگام مردی غیرعرب به نام «امیر العالم» که به مصر رفته بود گفت: «من بدان آغاز می کنم.» چون روز جمعه محرم 567 قمری رسید، وی پیش از خطیب به منبر رفت و برای «المستضیء بنورالله» دعا کرد و هیچ کس بر او خرده نگرفت و چون جمعه بعد رسید، صلاحالدین فرمان داد در مصر خطبه خواندن به نام العاضد را قطع و به نام المستضی بالله خطبه بخوانند… در این هنگام بیماری العاضد شدت یافته بود و صلاحالدین (یا به جهت ترحم و یا از ترس عکس العمل) دستور داد تا او و خانواده اش را از این امر آگاه نسازند، او گفت: «اگر خلیفه بهبودی یافت، خود آگاه خواهد شد و گرنه سزاوار نیست که روزهای پایان عمرش را تیره و تار سازیم.»
البته طی سه سال وزارت صلاح الدین، یک مورد اقدام سخت و توأم با خشونت از وی مشاهده می شود که آن هم به ظاهر جلوه تدافعی دارد و برای برقراری نظم است. شرح این ماجرا که به قیام«مؤتمن الخلافة» معروف است، در بخش قیام ها خواهد آمد.
به هر حال چند روز پس از قطع خطبه به نام فاطمیان و در عاشورای سال 567 هجری، العاضد که بیمار بود درگذشت. به نظر برخی از تاریخ نویسان، او خودکشی کرد و طبق نظر برخی دیگر، با توطئه سیاسی، مرموزانه به قتل رسید.
صلاحالدین نیز با ارسال خبر مرگ او به مناطق مختلف مصر و دیگر سرزمین ها، رسماً خلافت فاطمی را منقرض ساخت و به نام عباسیان خطبه خواند و از این به بعد مصر، تحت نفوذ اهل سنت و خلافت بنی عباس قرار گرفت. این در نوع خود پیروزی بسیار بزرگی برای اهل سنت عموماً و عباسیان خصوصاً محسوب می شد. زیرا نه تنها اصلی ترین رقیب خود را از میان رفته می دیدند، بلکه مرکز خلافت و قلمرو نفوذ او را نیز در اختیار گرفته بودند.
صلاحالدین که اکنون همه کاره مصر شده بود و آخرین مانع یعنی خلیفه فاطمی را نیز سر راه خود نمی دید، به یک باره تغییر موضع داد و مرحله دوم برنامه خود یعنی اقدامات سخت افزاری و توأم با خشونت را به اجرا گذارد. وی برای رسیدن به هدف نهایی خود که همان سنی کردن مصر و در ضمن تحکیم و تقویت پایه های حکومتش بود، اقدامات گوناگونی انجام داد؛ از جمله:
1. ابتدا به حصر خاندان خلافت اقدام نمود و پایان خلافت فاطمی را رسماً به آنان اعلام کرد؛ قصرهای خلیفه و منسوبان وی را به تصرف در آورد و همه دارایی های آن اعم از: جواهرات ، وسایل ، البسه و حتی کنیزان و غلامان را مصادره نمود. وی خانواده خلیفه را از قصر به مکانی دیگر به نام «برجوان» که گویا دژی نظامی بود. منتقل ساخت و آنان را در آن جا زیر نظر گرفت و با تعیین مقرری و تأمین نیازهای آنان، هر گونه ارتباطشان آنان را با خارج قطع نمود و با زیرکی کامل، محل اسکان مردان را از زنان جدا ساخت تا به تدریج نسل فاطمیان منقرض شود. ابن واصل در این باره و در ذیل حوادث سال 567 قمری می نویسد:
… و آنها (خاندان فاطمی) را در همان جا (برجوان) محصور ساخت و بر آنان نگهبان گماشت و زنان را از ایشان دور ساخت تا فرزند نیاورند و نسل آنان منقطع گردد. آن گاه غلامان و کنیزان و ساز و برگ و وسایل و اندوخته های نفیسی را که در قصر بود، بازبینی کرد؛ از غلامان و کنیزان، عده ای را آزاد و عده ای را به اطرافیان بخشید و خانه ها را تهی کرد و بر در قصر قفل نهاد.
2. صلاحالدین پس از انقراض فاطمیان، پی گیر اقدامات قبلی یعنی محو آثار فاطمیان بود. وی خانه خلیفه «المعزّ» را به مدرسه ای برای شافعیان ، بخشی از قصر فاطمی را به بیمارستان و خانه «مأمون بطائحی» وزیر را به مدرسه حنفی ها تبدیل کرد و نام آن را «سیوفیه» نهاد. احداث مدارس متعدد دینی در قاهره و سایر شهرهای مصر، از دیگر اقدامات وی برای ترویج مذهب شافعی و محو میراث فکری اسماعیلیان بود که از جمله می توان به مدرسه «صلاحیه» اشاره کرد که در کنار مقبره شافعی تأسیس شد. این مدرسه بعدها به بزرگ ترین مرکز علمی و فرهنگی ایوبیان تبدیل گردید که سیوطی آن را «تاج المدارس» خوانده است.
3. ایوبیان در مصر، علاوه بر فعالیت های یادشده، دانش مندان اهل سنت به ویژه علمای شافعی را به مراکز و شهرهای شیعی برای تبلیغ علیه شیعه اعزام کردند. برای مثال، قاضی«بهاء الدین هبة الله بن عبدالله قفطی» که از فقهای متعصب سنی بود، به شهر «أسنا» در استان «صعید» فرستاده شد که مرکز اجتماع و کانون انسجام شیعیان بود. وی علاوه بر فعالیت-های روزمره تبلیغی، کتابی با عنوان الفضائح المفترضة فی الرد علی الرّفضة تألیف کرد.
4. خشن ترین و بیشترین فعالیت صلاحالدین در جمعیت اهداف خویش تعقیب، آزار و اذیت شیعیان و ممنوع و محروم کردن آنان از حقوق اجتماعی، مذهبی و اقتصادی خود بود. مقریزی در این زمینه می گوید:
صلاحالدین عموم مردم مصر، شام، حجاز، یمن و مغرب را وادار به پذیرش عقیده اشعری نمود، به گونه ای که اشعری گری، اعتقاد این بلاد گردید و هرکس با آن مخالفت می کرد گردنش زده می شد.
او پس از آن که بر اوضاع مسلط گردید، کتاب خانه بزرگ فاطمیان یعنی «دارالعلم» و بعد «دارالحکمة» که میراث گران-بهایی مانند صدها هزار جلد کتاب نفیس و نادر در موضوعات قرآنی، تفسیر، حدیث ، تاریخ و فلسفه در آن جمع آوری شده بود، بی رحمانه به آتش کشید؛ جامع الازهر را تعطیل و خطبه خواندن در آن را ممنوع کرد. به گفته ابن تغری، از زمان صلاحالدین تا زمان بایبرس به مدت یک قرن خطبه در الازهر تعطیل بود.
5. ناجوانمردانه ترین اقدام سلطان ایوبی که می توان آن را به عنوان ضربه نهایی و تیر خلاص بر ذخایر دینی و معتقدات مذهبی شیعه دانست، اعلام روز عاشورا به عنوان روز جشن و سرور عمومی بود. که تا آن زمان و به مدت چند قرن، روز حزن و عزای عمومی مصریان محسوب می شد و طی صدها سال مراسم مفصل سوگواری، با حضور شخص خلیفه در آن برگزار می شد بود، او طی بخش نامه ای رسمی، دستور داد که کارگزاران حکومت و سایر مردم باید در روز عاشورا جشن بگیرند و با پوشیدن لباس های نو و استعمال بوی خوش و طبخ غذاهای لذیذ، به شادی و سرور بپردازند.
نکته عبرت آموز و مهمی که در این جا نباید از نظر دور بماند، آن است که رفتار تناقض آمیزی طی دو حادثه مشابه که هر دو از پیروزی های صلاحالدین به شمار می روند، از وی سرزده که خدمات اسلامی و جهاد او با صلیبیان و حتی آزادی قدس شریف را به شدت تحت تأثیر قرار می دهد و به عنوان لکه سیاهی در تاریخ مربوط به وی ثبت شده است. نخست برخورد او با شیعیان به هنگام انقراض فاطمیان و کشتارهای معروف وی و دیگر، ملاطفت با مسیحیان به هنگام خروج آنان از قدس شریف است؛ به نحوی که نه تنها اجازه خروج به آنها داده شد بلکه حتی اجازه یافتند اموال و جواهرات خود را نیز با خود ببرند، با این که مسیحیان مدت ها با او جنگیده و شمار بسیاری از سربازان او را کشته بودند و هزینه-های هنگفتی بر او تحمیل ساخته و مدت زیادی او را پشت دروازه های قدس گرفتار و معطل کرده بودند، اما شیعیان نه-تنها این کارها را انجام ندادند، بلکه زمینه به قدرت رسیدن وی را نیز فراهم کرده بودند و اصولاً صلاحالدین توسط فاطمیان شیعی، توانست خود را به عنوان فردی سیاست مدار به جامعه اسلامی معرفی کند و در مناصب بالای حکومتی قرار گیرد.
رفتارشناسی صلاحالدین (چنان که گذشت)، به ما می فهماند که احتمالاً وی علاوه بر انگیزه های سیاسی، تحت تأثیر تبلیغات علمای هم مسلک خود، شیعه را بدتر از یهود و نصارا و حتی کفار می دانست و قتل و کشتار آنان را نوعی عبادت تلقی می کرد.
2. افراط گرایی برخی فرقه های شیعی
با گذشت زمان و در طول تاریخ پرفراز و نشیب خاندان پیامبر(صلی الله عله واله وسلم)، حوادثی پیش آمد که باعث شد پیروانِ آنها به گروه-های مختلف و بعضاً معاند تقسیم شوند. بعضی از این فرقه ها در مقاطعی، اعمال و رفتاری را بروز می دادند که نه تنها با مسیر اهل بیت بلکه با اساس اسلام و ظواهر کتاب و سنت در تضاد بود؛ از جمله این گروه ها، بعضی از شاخه های فرقه اسماعیلیه بودند که فاطمیان و نیز عمده مصریان از پیروان این فرقه به شمار می آمدند. به همین دلیل، اعمال این افراد به پای آنان نیز نوشته می شد برای مثال، بعضی از این گروه های اسماعیلی، تفاسیر خاصی از آیات قرآن کرده و برای تمام آیات آن باطن قائل شده بودند (البته صرف این مسأله درست است، اما قرائت و تفسیر این افراد، عجیب و عمدتاً غیرقابل فهم و توجیه بود) و بعضاًً برداشت های آنان از بطن آیات که ملاک عمل آنان بود، با ظاهر همان آیات در تعارض و تضاد بود. نسخ شریعت و رفع تکالیف دینی، اعلام قیامت و ادعای الوهیت، نبوت و مهدویت توسط برخی از رهبران این فرقه، سبب می شد تا علمای دیگر مذاهب اسلامی، به تکفیر تمام شیعیان فتوا بدهند و در این موضوع، هیچ فرقی بین این افراد و سایر شیعیان قائل نشوند.
به کار بردن عناوینی هم چون: رافضی، باطنی، ملاحده و … برای عموم شیعه ، از وجود چنین فضای مسمومی علیه آنان حکایت می کرد که با افراط و تفریط های برخی فرق شیعه، بر ضد تمام شیعیان به وجود آمده بود و تبلیغات مخالفان نیز به آن دامن می زد. از جمله اقدامات افراط آمیزی که بعضی از اسماعیلیان یاد شده انجام می دادند لعن، تفسیق و تکفیر همه مسلمانان و حتی شیعیانی بود که به معتقدات آنان مؤمن نبودند. همین دیدگاه سبب می شد تا اعمالی خشونت آمیز و توجیه ناپذیر هم چون ترور سران و رهبران سایر مذاهب اسلامی اعم از شیعی و غیرشیعی انجام شود.
اسماعیلیان نزاری یکی از این گروه های تندرو بودند که با ارتکاب اعمالی جنایت آمیز و ترور بزرگان سایر مذاهب، بدنامی و بدبختی های زیادی برای تمام شیعیان به وجود آوردند، بنابراین، می توان یکی از علل مهم شیعه ستیزی صلاحالدین را اعمال و رفتار این گروه از شیعیان دانست و آنان را در بسیاری از کشتارها و فشارهایی که علیه شیعه وجود داشت، مقصر دانست.
از جمله علل خوش حالی و ابراز رضایت علمای اهل سنت از اقدامات ضدشیعی صلاحالدین، قطعاً همین افراط گرایی ها بود که سبب شد فقهای اهل سنت، به دادن فتوای جواز بلکه وجوب قتل شیعیان متقاعد شوند و در این مسیر هیچ تفکیکی بین افراطی ها و غیر آنان قائل نشوند.
نمونه هایی از نظریات و موضع گیری های دانش مندان سنی درباره شیعه و اقدامات صلاحالدین بر ضد آنان، می تواند این مطلب را بهتر آشکار سازد. ابن خلکان مورخ مشهور سنی، با ابراز خوش وقتی تمام از شیعه ستیزی صلاحالدین می نویسد:
مذاهب متعدد رخت بربست و دین به وحدت گرایید بعد از آن که به مذاهب گوناگون تبدیل شده بود؛ بدعت ذلیل و خوارگشت، خواری دامن پیروان گم راهی را گرفت؛ زیرا اینها به جای خداوند، بندگانش را به سرپرستی برگزیده بودند و دشمنان خدا را به دوستی گرفته بودند. امت را به تفرقه کشاندند و در حالی که قبل از آن متحد بودند؛ دوزخ را انکار کردند اما آمد بر سرشان آن چه را که انکار می کردند. بدین سان خداوند آوارگی و مرگ را نصیب آنان نمود، چنان که می فرماید: *و تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً*
این عبارات بر افراطیان اسماعیلی هم چون کسانی که پیش تر ذکرشان رفت صدق می کند، اما ابن خلکان با عمومی کردن آن برای همه شیعیان، سبب می گردد تا نگاهی توأم با شک و تردید به مسلمان بودن شیعیان در بین عموم مسلمانان ایجاد شود.
سیوطی نیز در همین باره می گوید:
صلاحالدین آغاز به یاری سنت، اشاعه حق و خوار نمودن بدعت گزاران کرد؛ از رافضیان انتقام گرفت که در آن زمان در مصر بسیار بودند.
مشاهده می شود که سیوطی نیز به طور مطلق، شیعه را رافضی (بی دین)، بدعت گزار و اهل باطل معرفی می کند.
قیام های اسماعیلی بر ضد صلاح الدین
سیاست های توأم با فشار و خشونت صلاحالدین علیه اسماعیلیان و تعقیب و آزار آنان و نیز تبعید و کوچ اجباری آنان از مرکز به مناطق دوردست مصر هم چون «صعید»، باعث شد تا آنها به تدریج از خود واکنش هایی را بروز دهند. اسماعیلیان تبعیدی که توانسته بودند در مناطق جدید و دور از پایتخت تا حدودی به وضعیت خود سروسامان دهند، با تشکیل اجتماعات بزرگ و منسجم و با مدیریت بزرگان حکومت فاطمی، خود را آماده قیام علیه صلاحالدین و احیای خلافت فاطمیان نمودند. این جریان ها، به برپایی شورش ها و قیام هایی کوچک و بزرگ در مصر انجامید که به چند نمونه مهم آن اشاره می کنیم:
الف) قیام مؤتمن الخلافة
العاضد که ظاهراً از نیت صلاحالدین و حامیان شامی او مبنی بر ساقط کردن خلافت فاطمی اطلاع یافته بود، برای نجات خلافت به تکاپو افتاد. او با کمک فردی به نام «مؤتمن الخلافة»، سرپرست خواجگان دربار فاطمی و فرماندۀ گارد ویژه خلیفه که غالباً از سربازان سیاه پوست سودانی تشکیل شده بودند و تعدادشان در حدود پنجاه هزار تن بود، به فعالیت-هایی برای براندازی وزیر ایوبی اقدام کرد. مؤتمن الخلافة نیز که متوجه شده بود در صورت ادامه سیاست های صلاحالدین خلافت فاطمی منقرض خواهد شد، نیروهای تحت امر خود را آماده کرد تا در فرصت مناسب آنان را علیه صلاحالدین بشوراند. او از طرفی نیز با نیروهای مسیحی مکاتبات سری برقرار ساخت و درصدد ائتلاف با آنها برآمد تا به عنوان نیروهای مهاجم خارجی علیه صلاحالدین وارد عمل شوند و هنگامی که صلاحالدین برای جنگ با آنان از قاهره خارج شد، نظامیان خلیفه بتوانند او را غافل گیر و ساقط کنند. اما صلاحالدین بر حسب یک اتفاق، از موضوع آگاه شد و توانست قبل از قیام، مؤتمن الخلافة را دستگیر و اعدام کند. خود نیز در قاهره ماند و تنها عده ای را برای نبرد با صلیبیان فرستاد. سپاهیان مصر که اکنون بدون فرمانده مانده و از مرگ او خشمگین شده بودند، سر به شورش برداشتند و در میدان بزرگ قاهره به نام «بین القصرین» با نیروی های صلاحالدین درگیر شدند. صلاحالدین که بقای خود را در خطر می دید، با تمام قوا به سرکوب آنان اقدام کرد و هنگامی که پیروزی را مشکل دید، با ناجوانمردی دستور داد خانه های آنان را بر سر زن و فرزندانشان آتش بزنند و از این طریق، توانست روحیه آنان را تضعیف کرده، بر آنها پیروز شود.
در این ماجرا، روحیه سست العاضد و ضعف مدیریت و قدرت تصمیم گیری وی جالب توجه است. او که خود خواهان خلاصی از دست صلاحالدین بود و حتی چراغ سبز قیام علیه او را به مؤتمن الخلافة داده بود، هنگام شورش ابتدا دستور داد تا از درون قصر به سمت سربازان صلاحالدین تیراندازی کنند و بر سر آنان سنگ و آتش بریزند، اما در ادامه و هنگامی که از پیروزی نظامیان طرف دار خود ناامید شد و از طرفی توران شاه برادر صلاحالدین قصر خلیفه را به آتش زدن تهدید کرد، تغییر موضع داد و برای حفظ ظاهری حکومت خود، شخصی را به بیرون فرستاد و به توران شاه گفت: «امیرالمؤمنین (خلیفه) بر شمس الدوله توران شاه درود می فرستد و می گوید: این سگ غلامان را بگیرید و از سرزمینتان بیرون کنید.» به این طریق، شورشی که می توانست تا حدودی شکوه از دست رفته، فاطمیان را احیا کند، با زیرکی و اراده قوی(سنگ دلی) صلاحالدین و سست عنصری خلیفه سرکوب شد و از این پس صلاحالدین به عنوان همه کاره مصر به کار خود ادامه داد. این حادثه در سال 564 هجری و ابتدای وزارت صلاحالدین رخ داد .
ب) قیام عمارة بن ابی الحسن (علی) یمنی
وی شاعری زبردست بود که با توان ادبی بالای خود، تأثیرگذاری زیادی داشت. از آن جا که وی شیعه نبود بلکه سنی شافعی بود، به درستی معلوم نیست که انگیزه قیام او چه بوده است؟ آیا واقعاً از زوال فاطمیان که مورد احسان بی حد و حصر آنان واقع شده و به آنان متمایل بود و خود نیز در شعری این را بیان می کند، ناراحت بود و یا اهداف جاه طلبانه و حسادت وی نسبت به صلاحالدین سبب قیام علیه وی شده بود؟ وی اشعاری نیز در تحقیر صلاحالدین دارد و در آن او را «المملوک الصغیر» یعنی برده کوچک توصیف کرده است.
عماره در سال 569 توانست با گردهم آوردن بسیاری از اسماعیلیان طرف دار فاطمی و نیز افرادی که در اثر حکومت صلاحالدین دچار مشکلات مالی و حقارت اجتماعی شده بودند و هم چنین عده ای از سپاهیان ناراضی صلاحالدین، برنامه ای منسجم و منظم تهیه کند. طی این برنامه، قرار شد مسیحیان منطقه شام و سیسیل که با آنها ائتلاف کرده بود، از دریا و زمین به مصر یورش برند و هنگامی که صلاحالدین برای جنگ با آنان خارج می شود، انقلابیون از درون اقدام به تصرف مصر و براندازی حکومت وی کنند و سپس صلاحالدین را دستگیر سازند و به قتل برسانند.
از جمله تدابیر عماره آن بود که زیبایی های یمن را در اشعاری توصیف کرد تا توران شاه برادر صلاحالدین را برای رفتن به آن جا تحریک کند، زیرا این گونه می توانست نیروی نظامی مقتدر و خشنی چون وی را از مصر خارج سازد و در جریان انقلاب، از جانب او آسوده خاطر باشد، این تدبیر نشان از تجربه او از ماجرای مؤتمن الخلافة دارد؛ زیرا فردی که در آن حادثه توانست صلاحالدین را نجات دهد، توران شاه بود.
با وجود آماده شدن تمام مقدمات کار، پیش از آغاز قیام، فردی از انقلابیون یا به گفته برخی ، عامل نفوذی صلاحالدین به نام «زین الدین علی بن نجا» که گویا فقیه و واعظ هم بود، در ازای دریافت مبالغ هنگفتی از جمله املاک و دارایی-های یکی از داعیان بزرگ فاطمیان، تمام اخبار و اطلاعات و برنامه انقلابیون را به صلاحالدین داد و صلاحالدین نیز با پیش دستی، سران قیام را شناسایی و دستگیر کرد و پس از گرفتن اقرار، همه آنها را اعدام نمود و بدین ترتیب قیام را در نطفه خفه کرد.
ج) قیام کنزالدولة
منطقه «اسوان» مصر، سالیانی دراز توسط حاکمان موروثی اداره می شد که همگی آنان لقبی مشترک با عنوان «کنزالدوله»، (گنج حکومت) داشتند. این عنوان را خلیفه فاطمی «الحاکم بأمرالله» به آنان داده بود. آخرین آنان که معاصر العاضد و صلاحالدین بود و از انقراض خلافت فاطمیان عصبانی بود و اقدام صلاحالدین مبنی بر واگذاری مناطق تحت تسلط وی به یکی از امرا به نام «ابوالهیجاء» بر عصبانیت او افزوده بود، شروع به فعالیت کرد و طرف داران فاطمی خصوصاً تبعیدیان را جمع نمود و به آنان احیای مجدد خلافت فاطمیان را وعده داد و پس از جمع آوری نیروهای بسیار، قیام خود را آغاز کرد. او ابتدا با تعدادی از امرای محلی صلاحالدین درگیر شد و تعدادی از آنها از جمله برادر ابوالهیجاء را به قتل رساند. کثرت جمعیت و سازمان دهی خوب نیروهای انقلابی، نزدیک بود آنان را به نتیجه برساند، اما صلاحالدین برادرش «ملک عادل» را با نیروی عظیمی به مقابله با آنها فرستاد و سرانجام ملک عادل توانست طی چند مرحله درگیری، آنان را سرکوب کند . این قیام در سال 572 هجری به وقوع پیوست.
درگیری های دیگری نیز در مقاطعی بین اسماعیلیان و صلاحالدین رخ داد که از جمله می توان به نبرد نزاریان اشاره کرد که افرادی قلعه نشین و بی باک بودند و دو مرتبه درصدد ترور صلاحالدین برآمدند اما در آخرین لحظات ناکام مانده بودند. صلاحالدین یک بار پس از محاصره شهر حلب در سال 570 با آنان جنگید که حاصلی نداشت. بار دوم نیز برای نابودی کامل آنان در سال 571 قلعه مرکزی آنها واقع در عزاز را که رهبر آنان «راشد الدین بن سنان» در آن جا مستقر بود، به مدت طولانی محاصره کرد؛ اما در نهایت و پس از آن که به نتیجه ای نرسید، با آنان سازش کرد. در این باره بعداً بیشتر خواهیم گفت.
پی آمدها
1. پی آ مدهای سیاسی و اجتماعی:
الف) سرنوشت شیعیان در مصر و شام
اقدامات و سیاست های صلاحالدین در تعامل با شیعیان که بنابه اعتقاد نویسنده عرب «صالح الوردانی»، انتقام از فاطمیان را به همه شیعیان تعمیم داد و در این مسیر راه افراط را طی کرد، سبب شد تا شیعیان مجبور به انتخاب یکی از این چند گزینه شوند که البته هیچ کدام مورد خواست آنان نبود:
1. آنان یا باید به اتخاد سیاست تقیه روی می آوردند و تشیع خود را پنهان می ساختند و در ظاهر خود را اهل سنت معرفی می کردند و به عبارتی متسنن می شدند.
2. به شاخه ای از شیعیان گرایش می یافتند که رفتار صوفیانه و توأم با خرافات داشتند و به لحاظ سیاسی، هیچ خطری برای صلاحالدین به حساب نمی آمدند. حتی چنان که گفته شد، صلاحالدین بعدها از آنان حمایت و به آنها کمک کرد.
3. اجباراً به مناطق دورتر می رفتند که امنیت نسبی داشت مانند جنوب مصر، مناطقی از شام، یمن و حتی ایران و هند تا بتوانند بر مذهب خود باقی بمانند و به حیات خویش ادامه دهند.
سیر تاریخی و وضعیت امروز مصر نیز این مطلب را تایید می کند که رفته رفته سرزمین مصر و نسل های بعدی آن، به یکی از مذاهب اربعه اهل سنت گرایش یافتند که هیچ شناختی از مذهب پدران خود نداشتند. هرچند محبت اهل بیت به عنوان فرزندان پیامبر(ص) در میان مصریان باقی ماند.
ب) ایجاد تشکیلات زیرزمینی و مخفی اسماعیلی
ایجاد هسته های مخفی اسماعیلی را می توان یکی دیگر از پی آمدها دانست. از آن جا که تشیع به طور کلی مذهبی درون زا و پویاست و علاقه به اهل بیت در دل های پیروان آنان رسوخ کرده، تجربه تاریخی اثبات کرده که نمی توان با فشار و خشونت، شیعیان را به رها کردن این گرایش و علاقه قلبی وادار نمود.تشیع در مصر و شام هم نه تنها به طور کامل از میان نرفت، بلکه شیعیان به تدریج توانستند با ایجاد تشکیلات مخفیانه و سازمان دهی مناسب، مشکلات بزرگی را برای صلاحالدین به وجود بیاورند. قیام عماره یمنی را می توان یکی از نمونه های برجسته این موضوع دانست که با همه عظمت، تا آخرین روزها مخفی ماند و صلاحالدین از آن بی اطلاع بود و فقط با خیانت یکی از انقلابیون لو رفت.
ج) ترور صلاحالدین توسط نزاریان
نزاریان شاخه ای از اسماعیلیان بودند که به دلایل سیاسی، راه خود را از فاطمیان مصر جدا کردند. این فرقه از چندی قبل، برای اجرای اهداف خود و غلبه بر دشمنانشان، سیاست جدید و مخوفی را اتخاد کرده بودند و آن توسل به اجرای عملیات انتحاری و ترور شخصیت های سیاسی، نظامی و مذهبی مخالف بود. آنان در اثر این فعالیت ها، وضعیتی بسیار مقتدرانه کسب کردند و ترس دشمنان خود را باعث شدند. نزاریان روش بسیار ماهرانه ای را برای اجرای نقشه خود به کار می بردند، آنان پس از تعیین هدف مورد نظر که همگی از رجال سیاسی یا نظامی بودند، به لباس سربازان و غلامان او درآمده، با حوصله فراوان خود را به او نزدیک می کردند و در یک لحظه، وی را هدف حمله قرار داده، از پای در می-آوردند، معمولاًً برای ترور یک فرد، دو یا سه فدایی نزاری که بسیار بی باک و تابع مطلق رهبر خود بودند و از مرگ نیز هراسی نداشتند، به کار گرفته می شد تا در صورتی که فرد اول موفق نشد، نفرات بعدی کار را تمام کنند.
گفته می شود علت این که این فداییان تا این حد بی باک و در اجرای اوامر رهبر خود مطیع بودند، این بود که آنان را به نوعی ماده مخدر(حشیش) معتاد کرده بودند که در دست رهبرشان قرار داشت و آنان برای این که به آن ماده دست یابند، ناچار هر فرمانی را اجرا می کردند. به همین سبب عده ای از تاریخ نگاران به نزاریان لقب «حشیشیه» داده اند. البته کسانی که چنین ادعایی کرده اند، باید به این سؤال نیز پاسخ دهند که با توجه به انتحاری بودن عملیات نزاریان، افرادی که می دانستند از مأموریت خود باز نخواهند گشت، چگونه به امید دست یابی به ماده مخدری که در انحصار رهبرشان بود، حاضر به انجام دادن چنین کار خطرناکی می شدند؟ ضمن این که سابقه تاریخی الحاق این عنوان به آنان نیز قابل تأمل و بررسی است.
صلاحالدین یکی از افرادی بود که هدف ترور نزاریان واقع شد. او از نظر نزاریان مجرم بود؛ زیرا اولاً بسقوط خلافت فاطمیان هم مسلک آنان را باعث شده بود و ثانیاً به شام که تا آن زمان سرزمینی امن برای آنان بود، پیش روی کرد تا مصر و شام را یک پارچه سازد و این خطری برای موجودیت و بقای نزاریان محسوب می شد که در آن جا مستقر بودند. لذا رهبر نزاریان شام «راشدالدین بن سنان»، ترور وی را در دستور کار خود قرار داد. البته صلیبیان قدس و نیز زنگیان شام که مغلوب صلاحالدین شده بودند نیز در اتخاذ این تصمیم بی تأثیر نبودند.
اولین اقدام نزاریان برای ترور صلاحالدین، هنگامی بود که وی در جمادی الثانی سال 570 حلب را محاصره کرد تا ملک صالح اسماعیل فرزند نورالدین محمود زنگی را به اطاعت و تسلیم وادار کند، او خود را وارث پدر و حاکم قانونی شام و حاکمیت صلاحالدین را نامشروع می دانست و اکنون در حلب پناه گرفته بود. در آن ماجرا حاکم حلب «گمشتکین» که گویا شیعه بود و خود نیز داعیه حکومت داشت، دروازه های شهر را بست و ملک صالح از مردم حلب استمداد نمود، اما جالب است با این که ملک صالح سنی بود، فقط شیعیان حلب حاضر به حمایت مشروط از او شدند. هم زمان گمشتکین برای راشدالدین سنان نامه نوشت و از او استمداد کرد و قتل صلاحالدین را پیشنهاد داد و وی نیز افرادی را در لباس سربازان صلاحالدین به اردوگاه او فرستاد. بعضی از این فداییان، موفق شدند خود را به خیمه صلاحالدین رسانند و پس از قتل یکی از امرای او به نام «خمارتکین»، به خود وی حمله کنند اما وی توانست با کمک اطرافیان، آنان را به قتل رساند و جان خود را نجات دهد.
دومین ترور صلاحالدین توسط نزاریان که حتی باعث شد وی مجروح شود، زمانی بود که او برای انتقام از ترور اول و نابودی نزاریان، «عزاز» را محاصره کرد. این حادثه یک سال پس از ترور اول و در ذی القعده 571 رخ داد. این بار نیز تعدادی از فداییان، خود را در لباس مبدل به سپاه صلاحالدین وارد کردند و منتظر فرصت ماندند. در یکی از روزهای محاصره که او برای بررسی آخرین وضعیت سپاه به خیمه یکی از امرای خود به نام «جاولی اسدی» رفته بود، فداییان اسماعیلی به او حمله ور شدند و یکی از آنان با خنجر به سرش زد و او را مجروح کرد. صلاحالدین دستان او را گرفت و مانع ضربه بعدی شد. هم زمان امیر «سیف الدین یازکوچ» موفق به قتل آن فدایی شد. نفرات دوم و سوم نیز حمله کردند اما توسط اطرافیان صلاحالدین به قتل رسیدند و نفر چهارم که فرار کرده بود، دستگیر و کشته شد. این حادثه اثر تخریبی زیادی بر روحیه صلاحالدین داشت و باعث ترس او گشت و سبب شد وی سرانجام محاصره را ترک و با راشدالدین مصالحه کند.
2. پی آمدهای فرهنگی
یکی از پی آمدهای تعامل صلاحالدین ایوبی و شیعیان که در اثر اختلاط و هم زیستی و اصطکاک اهل سنت و شیعه پدید آمد، تأثیر و تأثر متقابلی بود که شیعه و اهل سنت در هم گذاشتند. در عصر فاطمیان، مصر رشد و شکوفایی مذهب تشیع (اسماعیلی) و رونق شعائر دینی شیعیان را شاهد بود و طبعاً مذاهب دیگر متأثر از این وضعیت، به حاشیه رانده شده بودند. لذا بسیاری از مردم عادی که قدرت کمی در تحلیل مسائل داشتند و دین داری آنان عمدتاً تقلیدی بود و نیز معیشت برای آنان در درجه اول قرار داشت، روی به مذهب شیعه (عمدتاً اسماعیلی) آوردند- انتخابی از روی احساس نه اعتقاد و باور قلبی. لذا اندکی پس از انقراض دولت فاطمیان و رونق تسنن، این وضعیت برعکس شد و مردم نیز تحت تأثیر سیاست های حکومت، روی به سنی گری آوردند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که نقش حکومت ها در رونق یا زوال مذاهب، بسیار مهم و ممتاز است و قدرت سیاسی می تواند عامل رواج یک اندیشه و فرهنگ حق و یا یک عقیده باطل در میان مردم جامعه باشد (النّاس علی دین ملوکهم)- هم چنان که در تاریخ قرن پنجم و ششم مصر و شام و نیز تاریخ دیگر سرزمین ها از جمله کشور ما این مسأله مشاهده می شود. از این جریان، می توان به علت اهتمام اسلام به مسأله حکومت پی برد. بنابراین می توان گفت طبق آموزه های اسلامی، حکومت اسلامی تنها ضامن اجرای احکام الهی است که در قالب ولایت ولی عادل جاری می شود.
رواج فقه و سایر علوم مذهبی در مصر و شام و رونق و زوال هر کدام در مقاطع مختلف و نیز تعداد علما و آثار علمی آنان در این سرزمین ها و نقش حکومت در تبلیغ مذهب رسمی خود و معرفی آن به سایر مردم را نیز می توان از دیگر پی آمدهای فرهنگی این تعامل دانست.
3. پی آمدهای جغرافیایی:
الف) در جهان اسلام
تغییر موازنه قدرت و ترکیب جمعیتی به نفع اهل سنت و نیز تغییر آن را می توان از جمله پی آمدهای جغرافیایی تعامل مورد بحث دانست. عباسیان که به عنوان رقیب اصلی علویان محسوب می شدند و در اثر خلافت فاطمیان، دچار تحلیل قوا شده و بخش غربی جهان اسلام را از دست داده بودند، با پیروزی صلاحالدین، بار دیگر توانستند مرزهای حکومت خود را به سمت غرب گسترش دهند. مصر و بخش مهمی از شام نیز که در اختیار شیعیان بود و اکثریت شهرهای مرکزی و مهم آن مناطق تحت تسلط آنان بود، به دست اهل سنت افتاد و شیعیان به حاشیه رانده شدند و به سرزمین های دیگر(مانند ایران، یمن، هند و… کوچ کردند و کسانی هم که باقی ماندند، مناطق مرزی و جنوبی را برای سکونت برگزیدند.
سقوط فاطمیان را که پس از انقراض آل بویه صورت می گرفت می توان نقطه پایانی بر حکومت های یک پارچه شیعی در جهان اسلام دانست که تا ظهور صفویان در ایران ادامه یافت. پیش روی صلاحالدین و جهاد او با صلیبیان که جنبه قداست نیز یافت و در نهایت به فتح بیت المقدس و آزادی قدس شریف انجامید، بر اقتدار و محبوبیت حاکمان اهل سنت و خلافت بنی عباس افزود و اتحاد سنیان حول محور عباسیان را قوی تر کرد.
ب) در مصر و شام
هم چنان که گفته شد، حضور و تسلط صلاحالدین باعث گردید تا اوضاع در کل جهان اسلام و به خصوص مصر و سپس شام دگرگون شود. مصر و عمدتاً شام که تا آن زمان در اختیار شیعه بود و شیعیان اکثریت جمعیت آن را تشکیل می-دادند، به مرور دچار تغییرات مذهبی و در پی آن جمعیتی گردید و نیز علاوه بر این تغییرات، شهرهای استراتژیک نیز از تصرف شیعه بیرون آمد و در اختیار اهل سنت قرار گرفت که تا امروز نیز ادامه دارد.
4. پی آمدهای اقتصادی:
الف) گنجينه افسانه ای فاطمیان و سرنوشت آن
فاطمیان در طول سه قرن تسلط بر افریقا و خصوصاً مصر، گنجینه ها و ثروت افسانه ای بی نظیری را گرد آورده بودند که شامل طلا، جواهرات، پارچه های ابریشمی و گران بها، فرش های نفیس، لباس های زربافت، ظروف جواهرنشان، کتب نادر و نفیس و چیزهای بسیار دیگری می شد. آوازه این ثروت در تمام دنيای اسلام پيچيد و بسياری در آرزوی دست يابی به آن بودند. مقریزی در این باره می نویسد:
قصر بزرگ فاطمیان، گنجینه های بسیاری داشت: گنجینه کتب، گنجینه بیرق ها (پرچم ها)، گنجینه سلاح، فرش، البسه، جواهرات، عطریات، ظروف گران قیمت و چیزهای دیگر. اداره امور هر کدام از اینها بر عهده کارگزارانی بوده است. صنعت گرانی بر حسب محتویات گنجینه ها، در آن جا مشغول به کار بوده اند و فراشی نیز در نظافت و نگه داری محتویات به صنعت گران کمک می کرد و همه اینها از بیت المال مستمری می گرفتند.
صلاحالدین پس از مرگ خلیفه العاضد، همه این گنجینه ها و ثروت افسانه ای را مصادره و ضبط نمود؛ مقداری را برای خود برداشت، مقداری را بین امرا و بزرگان ایوبی تقسیم کرد و باقی آن را در معرض فروش گذاشت. ابن خلدون می-نویسد:
چون العاضد درگذشت، صلاحالدین به عزا نشست!!! سپس قصر او را در تصرف گرفت و «بهاء الدین قره قوش» را موکل آن ساخت. در آن قصر ذخایری بود که در جهان همانندی نداشت از جمله، گردن بند یاقوتی که وزن هر دانه آن هفده مثقال بود و قطعه زمردی که طول و عرض آن چهار انگشت بود.
ابن واصل نیز می گوید:
صلاحالدین افراط در بخشش ذخایر فاطمیان را در پیش گرفت و بقیه آنها را به فروش گذاشت. با این حال آن قدر زیاد بود که فروش آنها به مدت ده سال طول کشید.
ب) اوضاع اقتصادی شیعیان پس از انقراض فاطمیان
صلاحالدین حقوق شیعیان را از بیت المال قطع کرد و آنهایی را که کارمند دولت و یا قاضی بودند، عزل نمود. وی به مجرد رسیدن به وزارت، این کار خود را شروع کرد و بعدها با شدت بیشتری ادامه داد. وی امور را به سود خود و به زیان شیعیان به پیش برد. ابتدا دارایی های خلیفه را به نحو محترمانه و تدریجی ضبط کرد و شیعیان و طرف داران فاطمی را تحت فشار اقتصادی قرار داد؛ «دارالمعونه» را که مکان نگه داری و رسیدگی به مستمندان بود، تخریب کرد و به جای آن مدرسه شافعیه را ساخت. ابن واصل در این باره می گوید:
آن گاه صلاحالدین (به هنگام وزارت) به جلب دل های مردم نسبت به خود آغاز کرد و آن چه از اموال را که اسدالدین گرد آورده بود، بذل و بخشش کرد (سیاستی زیرکانه در آغاز کار) … از این رو، مردم به او متمایل شدند (النّاس عبید الدنیا) و روحیه وی بر قیام به امر حکم رانی و استوار شدن در آن، قوت یافت و حکمرانی العاضد ضعیف شد.
نتیجه
در تحلیل تعامل میان شیعه و صلاحالدین ایوبی به طور خاص و شیعه و اهل سنت به طور عام می توان گفت که این دو گروه مسلمان، همواره از علل و عوامل درونی و بیرونی دچار تفرقه بوده اند.
تعصبات خشک و بی جا، جمود بر افکار و عقاید ، طرد دیگری و خارج دانستن او از دایره اسلام و مسلمانی، افراط و تفریط های بی مورد از جانب بعضی از پیروان هرکدام از طرفین، نفوذ و دسیسه بیگانگان برای اختلاف افکنی میان امت اسلام در طول تاریخ (که در این کار موفق هم بوده اند) و نیز منفعت طلبی برخی از بزرگان دین و علما در کتمان حقیقت و غیره ضربات جبران ناپذیری را بر پیکره اسلام وارد آورد و موجبات عقب ماندگی جامعه اسلامی در ابعاد مختلف فرهنگی، علمی، اقتصادی و سیاسی را فراهم آورد و وضع به گونه ای شد که کشورهای اسلامی تحت استعمار و سیطره اجانب قرار گرفت که مع الأسف تا امروز نیز در بیشتر مناطق اسلامی ادامه یافته است.
بنابراین، برای ایجاد اتحاد میان امت اسلام و از بین بردن اختلاف و تفرقه باید اولاً تاریخ پژوهان به تحقیق و تألیف در زوایایی از تاریخ بپردازند که علاوه بر موشکافی جریان های تاریخی صدر اسلام تاکنون هم پشت پرده وقایع تاریخی برای مردم آشکار شود و هم وحدت میان امت اسلام مستحکم گردد. ثانیاً عوامل تفرقه ای که شمرده شد توسط متفکران اسلامی و رهبران دینی با تیزبینی رصد شده، با هوشیاری و بدون حب و بغض برای مردم مسلمان بازگو شود و بزرگان طرفین، از منافع بی ارزش و زودگذر شخصی دست بردارند و مصالح اسلام و جامعه اسلامی را در نظر گیرند تا با اتحاد و برادری میان همه مذاهب اسلامی، مجد و عظمت از دست رفته اسلام احیاء شود و جهانیان دوباره شکوه و عظمت تمدن اسلامی را نظاره کنند.
منابع
1. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، تحقیق مکتب التراث، چاپ چهارم، بیروت، المؤسسّة التاریخ العربی، 1414ق. 1994م.
2. ابن ایاس الحنفی، محمدبن احمد، بدائع الزهور فی و قائع الدهور، چاپ دوّم، قاهره، الهیئة المصریة العامّة للکتاب، 1402ق. 1982م
3. ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، ترجمه عبدالمحمد آیتی، چاپ اوّل، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368ش.
4. ابن خلّکان، احمدبن محّمد، وفیات الاعیان، تحقیق دکتر احسان عباسی، بیروت، دارالفکر، بی تا.
5. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، 1413ق. 1993م.
6. ابن واصل، محمدبن سالم، مفرج الکروب فی أخبار بنی ایوب (تاریخ ایوبیان)، ترجمه پرویز اتابکی، چاپ اوّل، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1382ش.
7. ابوشامة المقدسي، شهاب الدین، الروضتین فی أخبارالدولتین، چاپ اوّل، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1418ق.
8. اتابکی، یوسف بن تغری، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره، المؤسسة المصریة العامّة للتألیف و الطباعة والنشر، بی تا.
9. سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی الترکی، مرآة الزّمان فی تاریخ الاعیان، چاپ اوّل، مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة، حیدرآباد هند، 1370ق. 1951م.
10. سیوطی، عبدالرحمن، حسن المحاضرة فی تاریخ المصر و القاهرة، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره،مطبعة الحلبی،1967م.
11. الصّنهاجی، ابوعبدالله محمّد، اخبار ملوک بنی عبید و سیرتهم (تاریخ فاطمیان)، ترجمۀ حجة الله جودکی، چاپ اوّل، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1378ش.
12. طقوش، محّمدسهیل، دولت ایوبیان، ترجمه عبدالله ناصری طاهری، چاپ اوّل، قم، پژوهشکدۀ حوزه و دانشگاه، 1380ش.
13. قلقشندی، احمدبن علی، صبح الأعشی فی صناعة الأنشاء، تحقیق محمّدحسین شمس الدین، چاپ اوّل، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1407ق. 1987م
14. محمّدحسن، زکی، گنجینه های فاطمیان، ترجمه نداگلیجانی مقدّم، چاپ اوّل، تهران، انتشارات دانشگاه الزّهرا(س)، 1382ش.
15. مشکور، محمدجواد، ترجمه فرق الشیعه نوبختی، با دو مقدمه: زندگی نامه نوبختی و کتاب های فرق الشیعه و نگاهی به شیعه و دیگر فرقه های اسلام تا پایان قرن سوم هجری، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1353ش.
16. مقریزی، احمدبن علی، اتعاظ الحنفاء بأخبار الفاطمیین الخلفاء، تحقیق محمدحلمی محمداحمد، چاپ دوّم، قاهره، المجلس الأعلی للشؤن الأسلامیة، 1416ق. 1996م.
17. مقریزی، احمدبن علی، السلوک، چاپ دوّم، قاهره، مطبعة لجنة التالیف و الترجمة و النشر، 1376ق. 1956م.
18. ناصری طاهری، عبدالله، فاطمیان در مصر، چاپ اوّل، قم، پژوهشکدۀ حوزه و دانشگاه، 1379ش.
19. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ترجمه محمّدجواد مشکور، چاپ اوّل، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1375ش.
20. الوردانی، صالح، الشیعة فی مصر من الامام علی حتّی الأمام الخمینی، ترجمه قاسم مختاری، چاپ اوّل، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1376ش.
21. هاجسن، مارشال، گ.س، فرقه اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره ای، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1369ش.