گزارشی از پایان نامه آقای ابوالفضل ابراهیمی در مقطع کارشناسی ارشد رشته تاریخ تمدن مجتمع آموزش عالی امام خمینی (ره)
در این پایان نامه، محقق با بیان مقدمه ای کوتاه به بحث اصلی خود می پردازد و پس از طرح سه شبهه تاریخی مربوط به غدیر، آن ها مورد نقد قرار می دهد.
شبهه اول: نبود علی علیه السلام در غدیر
وی در این قسمت با بیان این مطلب که عده ای برای اثبات عدم جریان غدیر در مورد علی علیه السلام در صدد حذف اصل ماجرا هستند می نویسد: این افراد بیان می دارند که علی علیه السلام همزمان با جریان غدیر، به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله به یمن رفته بوده و پیامبر صلی الله علیه و آله را همراهی نمی کرده است. آن ها معتقدند چگونه ممکن است جریان غدیر در مورد کسی اتفاق افتاده باشد که در آن جا حاضر نبوده است. بزرگانی از اهل سنت مانند ابوجعفر طحاوی (321ق)، فخر رازی (604ق)، عضد الدین ایجی (756ق) و علی بن محمد جرجانی (812ق) این شبهه را نقل نموده اند.
علاوه بر این، عده ای پا را فراتر گذاشته و با استدلال به این مساله، اصل جریان غدیر را زیر سوال می برند؛ به این صورت که در برخی از گزارش های آنان، پیامبر صلی الله علیه و آله در مسیر مدینه به مکه امام علی علیه السلام را معرفی کرده اند و با فرض این که امام علیه السلام در یمن بوده اند وقوع چنین امری محال است.
نویسنده در پاسخ به قسمت اول شبهه با بیان این که وارد کنندگان شبهه تنها به سفر امام علی علیه السلام به یمن اشاره کرده اند ولی به بازگشت ایشان از یمن و پیوستن به پیامبر صلی الله علیه و آله در حج کوچکترین اشاره ای ننموده اند، با استناد به برخی از منابع اهل سنت بیان می کند که امام علی علیه السلام بعد از تمام شدن ماموریت در یمن، عبدالله بن عمرو بن عوف را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله می فرستد و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز توسط همین شخص به امام علیه السلام پیغام می دهند که در مکه به ایشان بپیوندد و امام برای این که سریع تر به ایشان ملحق شود شخصی را به جای خود فرمانده آن ها قرار داد و خود زودتر به طرف مکه حرکت کرد.
وی در پاسخ به قسمت دوم شبهه با استناد به تعداد زیادی از کتب معتبر اهل سنت ثابت می کند که واقعه غدیر هنگام بازگشت از مکه اتفاق افتاده است و این که در یک یا دو کتاب این واقعه را در سفر مدینه به مکه نقل شده است اعتباری ندارد.
شبهه دوم: شکایت لشکر یمن؛ بستر صدور حدیث غدیر
آقای ابراهیمی در بیان شبهه دوم، قائلین به این شبهه را از جمله کسانی می داند که اصل واقعه غدیر را قبول دارند اما می خواهند محتوای آن را به گونه ای توجیه کنند تا به ولایت علی علیه السلام منتهی نشود و ثابت کنند اصل بیان خطبه غدیر توسط پیامبر صلی الله علیه و آله ، برای رفع کدورت و کینه لشکریان تحت امر علی علیه السلام (در جریان عزیمت به یمن) که نزد پیامبر صلی الله علیه و اله گلایه هایی را مطرح کرده بودند صورت گرفته است. وی از افرادی مانند بیهقی (458ق)، ابن کثیر(774ق)، ابن حجر (974ق)، محمد قاری(1014ق)، سندی (1138ق)، دهلوی (1239ق)، آلوسی (1270ق) و قفاری (معاصر) به عنوان قائلین و ناقلین این شبهه یاد می کند و اقوال هرکدام را به تفصیل بیان می دارد.
نویسنده، در ادامه به بررسی منابع اهل سنت و شیعه از منابع اولیه تا قرن هشتم می پردازد که در آن ها نکاتی از سفر امام علیه السلام به یمن مانند شکایت از ایشان، افراد شکایت کننده و محل وقوع شکایت دیده می شود و در بررسی این منابع مشخص می گردد که این شکایات، دو علت دارد؛ یکی از آن ها منسوب به امام و تصرف ایشان در کنیزی است و دیگری مربوط به دیگران و تصرف آنان در صدقات، لباس و غنائم می باشد. وقتی این شکایات نزد پیامبر صلی الله علیه و آله مطرح می گردد ایشان از شکایت کنندگان بسیار ناراحت می شوند. در مورد محل شکایت نامی از آن برده نمی شود اما در برخی از این منابع تصریح می شود که شکایت در مدینه رخ داده است. همچنین نقل ابن هشام و طبری به گونه ای است که از آن، شکایت در مکه فهمیده می شود.
در این قسمت ماجرای شکایت را به نقل از واقدی در کتاب المغازی –یکی از منابعی که در این پایان نامه مورد بررسی قرار گرفته است- نقل می کنیم: در رمضان سال دهم، علی علیه السلام با لشکری مشتمل بر سیصد سواره به یمن می رود و چون به نزدیک ترین ناحیه می رسند یاران ایشان پراکنده می شوند و غنائمی را بدست می آورند که امام، بریدة بن حصیب را سرپرست غنائم قرار می دهد. سپس به گروهی از قبیله مذحج برخورد می کنند که آن ها بعد از جنگ، اسلام می آورند و صدقاتی را پرداخت می کنند. زمانی که علی علیه السلام همه غنائم را جمع و پنج قسمت می کند لشکریان از ایشان می خواهند که از خمس چیزی به آن ها بدهد ولی امام قبول نمی کند و بیان می کند که خمس را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله که در حج است می برم و هر طور ایشان بخواهند عمل کنند. امام وقتی به «فتق» -نزدیک طائف- می رسد، خود با عجله پیش می رود و ابورافع را به فرماندهی اصحاب خود و مواظبت از خمس منصوب می کند. در کنار این اموال، مقداری لباس و پارچه های به هم پیچیده یمنی و شتران و دام های به غنیمت گرفته شده و مقداری از شتران زکات یمنی ها وجود داشت که علی علیه السلام اصحاب را از سوار شدن به شتران صدقه و زکات منع کرده بود.
اصحاب از ابورافع درخواست کردند که در لباس ها تصرف کنند. ابورافع به هر کدام دو جامه داد که بپوشند. زمانی که به منطقه سدره که داخل مکه است رسیدند علی علیه السلام برای دیدار آن ها آمد که آن ها را منزل دهد و به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله ببرد. زمانی که این صحنه را دید تمام لباس ها را از آن ها گرفت. وقتی به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدند شکایت کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله علت شکایت را از علی علیه السلام پرسیدند و امام تمام وقایع را توضیح داد. پیامبر صلی الله علیه و آله سکوت کردند. و در جای دیگر از ابن اسحاق نقل می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: ای مردم! از علی شکایت نکنید که او درباره خدا –یا در راه خدا- سخت تر از آن است که کسی بتواند از او شکایت کند.
نویسنده در این قسمت به پاسخ و نقد شبهه می پردازد و در گام اول بیان می کند که در چند جا بعد از نقل ماموریت علی علیه السلام هیچ شکایتی نقل نشده است و برای اثبات این مدعا به کتاب های معتبر اهل سنت که هر کدام عناوین مختلفی مانند سفر برای قضاوت، سفر برای دعوت به اسلام و یا ماموریت بدون عنوان برای امام علی علیه السلام نقل کرده بودند استناد می کند و در گام بعد با استناد به آن دسته از منابع که شکایت را نقل می کنند و با بررسی علل و محل شکایت، ثابت می کند میان این شکایت و مساله غدیر رابطه ای وجود ندارد. وی می نویسد: با بررسی روایات نقل شده از بریده معلوم می شود که وی به خاطر تصرف امام در یک کنیز از علی علیه السلام شکایت کرد که محل این شکایت معلوم شد در مدینه بوده است. با توجه به این مطلب، دیگر بین غدیر و شکایت وی نمی توان ارتباطی ایجاد کرد.
و در جای دیگر می نویسد: روایتی که از ابوسعید خدری بیان شد موضوع شکایت، تصرف عده ای در صدقات بیان گردید. با توجه به روایت های دیگر ابوسعید این نتیجه به دست می آید که شکایت از علی علیه السلام در مدینه واقع شده و در این جا نیز ارتباطی میان غدیر و شکایت وی نیست. ابن هشام و طبری بعد از نقل شکایت ابوسعید بیان می کنند که پیامبر صلی الله علیه و آله اعمال حج را انجام داد. با این توصیف باید شکایت در مکه واقع شده باشد. بر فرض این که شکایت در مکه بوده است باز ارتباطی با غدیر پیدا نمی کند؛ زیرا به نقل خود ابن هشام و طبری، پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از مراسم حج، پاسخ شکایت کنندگان را می دهد و از آن ها می خواهد درباره علی علیه السلام این گونه سخن نگویند و دیگر معنا نداشته که در غدیر خم دوباره تکرار کنند.
علاوه براین، خود ابن هشام و طبری بلافاصله بعد از نقل این جریان، نقل می کنند که پیامبر صلی الله علیه و آله خطبه ای در حج ایراد کردند که اگر به زعم ایراد کنندگان شبهه، پیامبر صلی الله علیه و آله می خواست ساحت علی علیه السلام را در یک خطبه عمومی از آن کلام ها پاک کند باید در این خطبه بیان می فرمود. در حالی که در این جمله ای درباره امام علی علیه السلام نقل نمی گردد. بنابراین معلوم می گردد قبلا مساله شکایت از علی علیه السلام در بین شکایت کنندگان حل و فصل شده است.
شبهه سوم: سکوت علی علیه السلام و صحابه
آقای ابراهیمی در این بخش از پایان نامه خود به بررسی شبهه دیگری درباره غدیر می پردازد و بیان می دارد به اعتقاد برخی اگر غدیر بر خلافت علی علیه السلام دلالت می کرد باید شخص ایشان بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله به آن استناد می کرد و در مقابل کسانی که خلافت را از ایشان گرفتند قیام می کرد و همین که سکوت کرده است دلیل بر آن است که نصی بر خلافت ایشان وجود ندارد. همچنین ممکن نیست صحابه چنین نص مسلمی را کتمان کرده باشند و عملی خلاف آن را انجام داده باشند.
وی از قائلین این شبهه به افرادی مانند قاضی عبدالجبار (415ق)، فخر رازی (604ق)، ابن کثیر (774ق)، تفتازانی (791ق)، جرجانی (812ق) و سمهودی (911ق) اشاره می کند و در تحلیل این شبهه بیان می دارد که به زعم آنان علی علیه السلام شجاع تر از همه افراد است و چگونه ممکن است چنین شخصی با وجود نص محکمی مانند غدیر بر خلافت خویش، از حق خود دفاع نکند و شمشیر از نیام بر نکشد؟ همچنان که در جنگ با معاویه می بینیم چنین کرد. همچنین از نظر آنان مخفی کردن نص خلافت در غدیر توسط صحابه منتفی است؛ زیرا معتقدند صحابه همواره در حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و بعد از ایشان مطیع دستورات خداوند و پیامبر او بوده اند و ممکن نیست جمع زیادی از صحابه یا عموم آنان این دستور مهم را نادیده بگیرند.
نویسنده در دو مرحله به این شبهه پاسخ می دهد. در گام اول، جامعه اسلامی آن زمان را مورد بررسی قرار می دهد و به نکات زیر اشاره می کند:
1- وجود تازه مسلمانان: در سال نهم هجری، قبایل مختلف با دیدن تسلیم قریش، به تدریج مسلمان شدند و روشن است که این اظهار اسلام به تمام معنا صادقانه نبوده است. عده ای بخاطر منافع، عده ای به ناچار و گروهی نیز بخاطر این که شر العرب خوانده نشوند مسلمان شدند.
2- وجود منافقین: آن ها از بزرگ ترین مشکلات پیامبر صلی الله علیه و آله در دوران حیات ایشان بودند. آن ها که در طول دوران رسالت به اعمالی مانند کارشکنی و سوء قصد به جان پیامبر صلی الله علیه و آله دست زدند به طور قطع با خلافت پسر عمویش کنار نمی آیند.
3- جنبه سیاسی: بسیاری از شهرهای حجاز بدلیل جدیدالاسلام بودن نمی توانستند در مسایل سیاسی نقشی داشته باشند و همگی تابع مدینه بودند. در مدینه نیز اکثریت جمعیت آن را انصار تشکیل می داد و گروه اقلیت اما با نقوذ مهاجرین که با پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیکی بیشتری داشتند نگران وضعیت خود بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله بودند و این نگرانی در انصار به علت شرکت آنان در جهادهای صدر اسلام و ریخته شدن خون خویشاوندان مهاجران به دست انصار بیشتر بود. از این روی بود که با شنیدن خبر رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله بی درنگ دست به تشکیل سقیفه زدند. از آن طرف قریش و مهاجران دیگر حسادت خاصی نسبت به بنی هاشم داشتند و این حسادت و کینه خصوصا نسبت به امام علی علیه السلام که بسیاری از خویشاندان آن ها را کشته بود شدید تر بود و هیچ وقت راضی به خلافت ایشان نمی شدند.
4- تلاش برای خلافت:
• بنی امیه خود را سزاوارتر به خلافت می دانستند؛ به گونه ای که به نقل برخی، زمانی که عده ای در سقیفه با ابوبکر بیعت کرده بودند بنی امیه گرد عثمان بن عفان جمع شده بودند که خود شاهد بزرگی بر این مدعاست.
• مهاجران حتی در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و لحظات آخر عمر ایشان تحرکات خاصی را انجام می دادند. در این زمینه می توان به تلاش حفصه و عایشه اشاره کرد؛ در جایی که پیامبر صلی الله علیه و آله در بستر بیماری می خواهد که فردی را دنبال علی علیه السلام بفرستد عایشه می گوید به دنبال ابوبکر بروید و حفصه می گوید به دنبال عمر بروید. وقتی آن دو نفر حضور حضرت می رسند ایشان آن ها را بر می گرداند و می فرماید: اگر به شما نیازی بود به سوی شما می فرستادم. در این زمینه می توان به تلاش عایشه بر نماز خواندن ابوبکر بجای پیامبر صلی الله علیه و آله در مسجد النبی اشاره کرد. همچنین شاهد دیگری بر این مدعا، جریان دوات و قلم است که آن ها ممانعت از دستور پیامبر کردند که عمر بعدها به اقدام خود اعتراف کرد و به ابن عباس گفت: رسول الله صلی الله علیه و آله هنگام بیماری خود در صدد بود که به نام علی علیه السلام تصریح کند ولی من نگذاشتم. همچنین آن ها از دستور پیامبر صلی الله علیه و آله مبنی بر شرکت در سپاه اسامه سرباز زدند و بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله مرگ ایشان را انکار کردند تا فرصتی برای رسیدن ابوبکر به مدینه فراهم شود.
• متاسفانه انصار نیز از این قاعده مستثنی نبودند و نام خود را به عنوان نخستین شرکت کنندگان در سقیفه برای تعیین خلیفه ثبت کردند. آنها که در دوستی با پیامبر صلی الله علیه و آله و حمایت از اهل بیت او زبانزد بودند.
5- تلاش پیامبر صلی الله علیه و آله: حضرت برای تثبیت جانشینی علی علیه السلام بعد از غدیر اقداماتی انجام دادند:
• اعزام سپاه: ابن ابی الحدید از قول استادش می نویسد: چون بیماری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شدت یافت، دستور داد سپاه اسامه به سوی شام حرکت کند و ابوبکر و دیگر بزرگان مهاجر و انصار در آن شرکت جویند تا اگر حادثه ای برای ایشان پیش آمد دستیابی علی علیه السلام به خلافت از اطمینان بیشتری برخوردار باشد.
• کتابت: ایشان زمانی که تخلف عده ای از این سپاه را مشاهده کردند در آخرین پنج شنبه حیات خود در بستر بیماری از کسانی که پیرامونشان بودند درخواست کردند لوح و قلمی بیاورند تا برای آن ها چیزی بنویسند که پس از ایشان گمراه نشوند. که مورد تمرد آن ها قرار می گیرد.
6- رفتارهای متفاوت با علی علیه السلام درباره خلافت:
• موافقین با خلافت امام: یعقوبی مخالفین ابوبکر را نه نفر نام می برد که اسامی آن ها عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، طلحه، زبیر، خالد بن سعید، مقداد، ابوذر، سلمان و براء بن عازب می باشد.
• بی تفاوت به مساله خلافت: در مدینه نیز مانند جوامع دیگر عده ای خاص دارای نفوذ و قدرت سیاسی بودند اما بیشتر مردم فاقد چنین آگاهی ای بودند و برای آن ها مساله خلافت تفاوتی نداشت.
• مخالفین با خلافت امام: این گروه تمام تلاش خود را در این جهت انجام دادند که عمده ترین دلیل آن ها حسادت و کینه نسبت به آن حضرت بود.
نویسنده در گام دوم به بررسی علت عدم قیام علی علیه السلام می پردازد و به مهم ترین آن ها اشاره می کند:
1- حفظ یکپارچگی جامعه اسلامی: امام علی علیه السلام می فرمایند: پس از پیامبر صلی الله علیه و آله حق ما را غصب کردند و ما در ردیف توده بازاری ها قرار گرفتیم. چشم هایی از ما گریست و ناراحتی ها بوجود آمد. به خدا قسم اگر بیم وقوع تفرقه میان مسلمانان و بازگشت کفر و تباهی دین نبود رفتار ما با آنان طور دیگری بود و ما با آن ها می جنگیدیم.
2- نداشتن افراد کافی: معاویه در نامه ای به امام همین جریان را بر ایشان خرده می گیرد و زخم زبان می زند که تو همسر و فرزندانت را به در منازل اهل بدر و سابقین در اسلام بردی و از آن ها کمک خواستی؛ ولی جز چهار نفر یا پنج نفر جواب مساعد ندادند.
در جای دیگر خود حضرت می فرمایند: من در امر خود نظر افکندم، نه یاوری دیدم و نه مدافع و همکاری؛ مگر اهل بیتم که مایل نبودم جانشان به خطر بیفتد. بنابراین چشمان پر از خاشاک را بر هم گذاردم و هم چون کسی که استخوان در گلویش گیر کرده باشد آب دهان فرو بردم.