شبی دزدی به خانه ای رفت و به کندن نقب و سوراخ کردن دیوار مشغول شد.
یکی از همسایگان که از بیماری خوابش نبرده بود صدای تق تق آهسته او را شنید. رفت روی بام.
سرش را به طرف پایین گرفت و پرسید: چه می کنی؟
دزد پاسخ داد: دهل می زنم.
مرد گفت: پس کو صدایش؟
دزد گفت: صدایش فردا صبح به گوش می رسد.
فردا وقتی بیدار شدند دیدند دزد دیوار را سوراخ کرده و هرچه بوده را ربوده است. مرد تازه فهمید که دزد دیشب چه گفت.
تمثیل و مثل، ج2، ص 143.