مقاله حاضر كه مقدمه اى است بر شكل گيرى پيمان برادرى در مدينه، به بررسى و تحليل بينش اخوانى و آيين برادرى اسلامى در صدر اسلام مى پردازد و تلاش مى نمايد تا ضمن بررسى مبانى فكرى و فلسفى انديشه اخوت دينى، نقش اين بينش و نگرش وَحْيانى را در ايجاد وحدت در پيكره اجتماعى جامعه صدر اسلام بيان كند.
نويسنده بدين منظور، موضوع فراخوانى قرآن به اخوت دينى؛ سيره و عمل پيامبر در ارتقاى بينش اخوانى – نسبى جامعه عرب به سطح اخوت دينى و فاصله گرفتن از تعصبات خونى و نژادى «الاخوة فى نسب»؛ و تبليغات و تشويقهاى پيامبر براى ايجاد پيوند برادرى ميان مسلمانان را بررسى مىكند.
فلسفه برادرى در اسلام
اسلام منادى توحيد است و توحيد در اسلام نه تنها به مفهوم اعتقاد به خالق واحد و تواناى خالق هستى، بلكه به مفهوم توحيد در پيكره اجتماع عظيم انسانها با همه تفاوتهايشان بود و معناى كامل توحيد فقط با اعلام برادرى ميان جامعه اسلامى و اجتماع بشرى با يك رويكرد خداگرايانه مصداق عينى پيدا مىكرد. در واقع تحقق انديشه توحيدى در صورت اجتماع بشرى احساس و درك اين انديشه بود كه انسان از منشأ واحدى است و از روح واحدى حركت يافته و از پيكره واحدى خلق شده است. اين وحدانيت زمانى صورت تكاملى خود را پيدا مىكرد كه انسانها اين احساس را اجتماعى كنند و در سايه اعتقاد توحيدى در جمع برادران ايمانى و موحد درآيند و به مصداق «إنّما المؤمنون إخوة …»1 در حلقه اجتماع انسانهاى مؤمن همه را برادر خويش بدانند و براى نجات برادران ايمانى و خدايى خويش از هيچ تلاشى فروگذار نكنند. اينگونه برادرى، منادى و مروّج نوعى بينش است كه در آن همه كينهها، نفرتها، جهلها، حقكشىها و نابرابرىها كنار گذاشته مىشود و همه مردم در جامعه اسلامى براى تحقق اجتماعى برادرانه تلاش مىكنند كه در آن برابرى و عدالت تمام بتهاى موهوم طبقاتى و امتيازات ستمگرانه را از روى كره خاكى و صفحه زندگى اجتماعى نابود مىكند و با حذف دوگانهگرايىها، تفرقهها و تضادها، وحدت و يكتايى را نويد مىدهد.
اين بينش بر خصومتها، ستيزهگرىها، سركشىها و جدالهاى بىپايان و پر ملال اجتماع انسانها خط بطلان مىكشد. تجلى زيباى اين بينش اجتماعى را بايد در سيره حضرت رسول(ص) و عصر طلايى اسلام جستوجو كرد. پيامبر در اندك زمانى با چنين نگاه و بينش فلسفى در صحنه عمل اجتماعى، تصويرى به يادماندنى از برادرى اسلامى ترسيم كرد. يكتايى اعتقادى و اجتماعى كه حضرت رسول با جنبش الهى خويش ترويج كرد، توانست در ميان اجتماعى از اعراب باديهنشين و قبايل متعددى كه تماماً در خودسرى، ستيزهگرى، برادركشى، ستمگرى، نابرابرى و نابرادرى بودند، روحيه الفت و مواخات ايجاد كند.2؛ روح انحصارگرايى قبيلهاى، تفرقه، تنافر، قتل، غارت و تبعيض را در صحنه اجتماعى و جغرافيايى انسانى و سياسى عربستان بزدايد؛ شرك را به توحيد مبدل سازد و شرك، نه تنها در مراتب اعتقادى بلكه در مراتب اجتماعى جاى خود را به وحدانيت و يكسانى بدهد. از اينرو نداى برادرى پيامبر اسلام درصدد بود كه شرك اجتماعى را به توحيد اجتماعى مبدّل كند و آنرا با عقيده به توحيد اعتقادى و ايمانى همراه ساخته، در سايه توحيد اعتقادى – اجتماعى، قسط و عدالت اجتماعى كه هدف رسالت الهى پيامبران است محقق سازد.
پس جهانبينى توحيدى و اجتماعى حضرت رسول و آيين اسلام، منادى نظام توحيدى – اجتماعى در صحنه عمل اجتماعى است تا با ايجاد جامعهاى برادروار و برابروار، قطبهاى طبقاتى و امتيازات ناحق و ناشايسته زمان را در هم بريزد و زيربناى اجتماعى – اقتصادى جهان و جوامع نابرابر را با شعار توحيد اعتقادى – اجتماعى دگرگون سازد.
برادرى، اعلام ماهيت يكنواخت و سرشت متوازن و صداى يكتاى همه انسانهاست و اعلام اين اصل است كه انسانها با هم هستند و همه انسانها با همه رنگ و صورتها و شكلها و انساب و قبايل و اقوام و نژادهايى كه براى خويشتن واحد متصور شدهاند، همه از يك منشأ و ريشه اصيل واحد و يكتاى الهىاند و حبل متين خداوند رشتهاى نامرئى در تاروپود همه انسانها دميده است كه با توسل به آن وحدانيت خويش را مىيابند.3
در واقع پيامبر آمد تا با شعار برادرى طرز تلقى بشر آن روزگار را تغيير دهد و مبنا و فلسفه جديدى دراندازد كه الگوى زندگى اجتماعى و بينش اجتماعى – الهى انسانها باشد و ديدگاه فلسفى انسان آن عصر را درباره فلسفه وجودى انسان متحول سازد و مبناى انسانشناسى نويى پايهگذارى كند كه ريشه در هستىشناسى، خداشناسى و توحيد اعتقادى دارد. اينكه انسانها همه از يك منشأ هستند و اين منشأ هم به لحاظ خلقت و اراده خدايى در خلق انسان و هستى و هم به لحاظ حيات اجتماعى در صحنه عمل اجتماعى و سياسى تجلى كند. برادرى مبلّغ برابرى و همترازى انسانهاست و ضد انسانكشى، ستمگرى، فاصله اجتماعى و طبقاتى، نژادپرستى و برترىجويى نژادى.
همه انسانها از نگاه اسلام و پيامبر از يك منشأ خدايى و قدسىاند و از يك كل واحد تنيده شدهاند. همه فرزندان آدم و حوايند4 و اعتقاد به اراده الهى و تحقق آن اراده روى زمين و امانتدارى الهى برعهده بشر است. تنها چيزى كه سبب انشعاب، افتراق و نابرادرىها شده، آن جزء از اراده انسانى است كه او را به جاى اينكه به منبع واحد الهى متصل و به منشأ واحد خلقت انسانى متوجه كند و بهسوى سرچشمه برادرى بكشاند – برخلاف آن سرشت الهى – بر خلاف آن جهتِ قدسى گام برداشته، از وحدانيت اجتماعى – اعتقادى به شرك اجتماعى – اعتقادى مىكشاند. اسلام منادى مبارزه با شرك اعتقادى – اجتماعى است و جاودانه بهسوى توحيد در اعتقاد و عمل دعوت مىكند. دعوت به برادرى در سنت حضرت رسول از همين جا نشأت گرفته است.
قرآن و فراخوانى به اخوت اسلامى
اعمال، رفتار و سلوك پيامبر(ص) و نيز عملكرد سياسى و اجتماعى ايشان در تمام دوران حيات تاريخىاش منشأ و ريشه در وحى الهى داشت و پيمان برادرى و تفكر اخوانى آن حضرت برگرفته از تعاليم خدايى و آموزههاى قرآنى بود. براى فهم عمل تاريخى، سياسى و اجتماعى پيمان اخوت و تبليغات حضرت رسول به برادرى و برابرى در دوران پيش از هجرت و پس از آن در مدينه، توجه به متن مقدس قرآن كريم و آموزههاى قرآنى در اين باب اهميت فوقالعاده دارد.
قرآن كريم به مسئله اخوت و برادرى دينى مسلمانان اشاره كرده است و اين مسئله را يكى از عوامل محورى در توسعه اتحاد و مبارزه با هرگونه تفرقه و نفاق برمىشمارد. خداوند بهترين راه وحدت و ترويج و تبليغ آنرا وحدت براساس برادرى دينى و اخوت اجتماعى – اعتقادى مىداند و آنرا نعمتى عظيم قلمداد مىكند كه جامعه مسلمانان را از پراكندگى، تنهايى، نزاعهاى درونى و طاقتفرساى قومى، قبيلهاى، نژادى و برترىجويىهاى بىمحتوا نجات و به اتحاد سوق مىدهد. آيات الهى مفهوم برادرى را از ماهيت انحصارى، انسانى و قبيلهاى آن خارج ساخته، از منظرى والاتر كه تمام سطوح و مراتب آن را طرح مىكند، بدان مىپردازد.
در جامعه جاهلى عرب پيش از اسلام آنچه از برادرى منظور بود، برادرى نسبى و سببى بود و نسب واحد و پيوندهاى خونى و نسبى در فرهنگ جاهليت ارجحيت ويژهاى داشت. بهطور كلى برادرى در قاموس عرب چندين بار معنايى را در برداشت:
1. برادرى نسبى براساس پدر واحد (در سطح خانوادگى)؛
2. برادرى براساس برادرخواندگى، صميميت و دوستى برادرانه؛
3. برادرى قبيلهاى براساس تعصب قبيلهاى و نياى واحد و يا در سطح كلان، اشتراك در خون و نژاد.5
همه اين سه نوع برادرى در شبه جزيره عربى عصر جاهلى وجود داشت و عصبيت قبيلهاى، نسبى و قومى مبناى كلى آنها بود و رفتار سياسى – اجتماعى جامعه عرب بر اين اساس شكل مىگرفت. برادران در مقابله با بنىاعمام خود با همديگر متحد مىشدند و در مقابل آنها قرار مىگرفتند. بنىاعمام براى مقابله و مبارزه با تيرهها و رقباى ديگر با يكديگر متحد مىشدند و تيرهها و طوايف براى مقابله با تيرهها و طوايف رقيب به همديگر نزديك مىشدند و قبايلى كه از نسب واحدى بودند براى مقابله با قبايل ديگر صفآرايى مىكردند و با اعضاى قبيله خود متحد مىشدند. اين قانون معيار دفاع از كيان سياسى – اجتماعى و اقتصادى قبيله بود.
قرآن كريم علاوه بر استعمال واژه اخوت و مشتقات آن در معانى سهگانه فوق، معنا و مفهوم جديدى به حوزه معنايى و لغوى اين واژه افزود كه علاوه بر دربرداشتن مفاهيم بالا و اصلاح آنها و جايگاه هر كدام در روابط سياسى – اجتماعى مسلمانان، مفهوم والاتر و ارزندهترى ارائه مىداد كه كاركرد آن در عرصه حيات سياسى – اجتماعى جامعه قبيلهاى عرب در دوره اسلامى توانست استحالهاى عظيم در فرهنگها، سنتها و باورهاى قبيلهاى ايجاد كند. از اين راه به خلق فرهنگ و معناى جديد و وسيع از واژه اخوت پرداخت كه در جامعه صدر اسلام تحقق و عينيت پيدا كرد. پيامبر اسلام در ترويج و توسعه فرهنگ قرآنى رنجها و محنتهاى بسيار كشيد تا جامعه عصر جاهلى را از وضع رقتبارى كه همواره آنان را در مقابل يكديگر دشمن ساخته بود و به سبب دشمنىها آسايش و آرامش از زندگى اجتماعى و سياسى و اقتصادى آنها رخت بربسته بود، خارج سازد و معيارها و طبقات انساب را6 كه حق و باطل در پيوند و ارتباط طبقاتى با آنها معنى پيدا مىكرد، از فرهنگ اجتماعى جامعه عرب حذف نمايد و يا آن را جهت داده، در فرهنگ جديد بهكار گيرد.
كاربست اين بار معنايى از اخوت قرآنى كه به اخوت دينى و برادرى اعتقادى تعبير شد، باعث گرديد تا فرهنگ «الأخوّة في نسب» همراه با معيارهاى جاهلى خود در صحنه زندگى اجتماعى و سياسى اعراب تعديل شود و فرهنگ «الأخوّة في الدين» جاى آن را بگيرد.
فرهنگ اخوت دينى اكثر معيارهاى نژادى و خونى كه باعث تفاخر و تضاد بود، طرد كرد و برادرى دينى را جانشين آن ساخت. هر زمان ريشههاى فرهنگ جاهلى به سبب تعصبات كور قبيلهاى بيدار مىشد، قرآن به شدت به مبارزه با آن مىپرداخت. زمانى پيامبر به دليل علاقهاش به يك غلام حبشى كه در بستر بيمارى افتاده بود، مورد اعتراض برخى از مهاجران و انصار قرار گرفت، بهطورى كه برخى از آنان گفتند: ما خانمان خود را رها كرديم و در خدمت رسول بيامديم. هيچ كس اين نديد از او در زندگى و بيمارى و مرگ كه اين غلام سياه ديد.7
در همين جا بود كه آيه ذيل بر پيامبر نازل شد تا با طرز تفكر جاهلى كه هنوز در انديشه برخى مسلمانان خودنمايى مىكرد، مبارزه كند و فضيلت و برترى را به تقوا و پرهيزگارى در ميان ابناى بشر منحصر نمايد:
«يا أيّها الناس إنّا خلقناكم مِن ذكر و انثى و جعلناكم شعوباً و قبايل لتعارفو إنَّ أكرمكم عنداللَّه أتقيكم إنَّ اللَّه عليم خبير».8
در آياتى قبل از اين، مسلمانان برادران دينى قلمداد گرديدهاند و بر وظايف ديگر برادران دينى در رفع اختلاف ميان آنها تأكيد شده است:
«إنّما المؤمنون إخوة فأصْلحوا بين أخوَيْكم واتقواللَّه لعلكم ترحمون»9 مسلمانان برادران دينى يكديگرند. پس ميان آنها صلح برقرار كنيد و از خدا بترسيد تا مورد رحمت او قرار گيريد».
مبارزه قرآن با برترىطلبىهاى جاهلى، اعلان نسب واحد براى تمام ابناى بشرى و اعلام برابرى آنها و رد افتخارات واهى انسابى، مشهور است و اين كه فضيلت در نسب نهفته نيست، بلكه نسبها همواره به يك نسب ختم مىشوند، بنابراين فضيلت و برترى نه برمعيار نسب، كه بر معيار تقواى دينى است و برادرى واقعى در برادرى دينى نهفته است. رفتار حضرت رسول با غلام حبشى، رديهاى بود بر تفكرات برترىجويانه و انسابى كه عرب و عجم، برده و آزاد، اوسى و خزرجى، مضرى و ربيعى و … را در مقابل هم قرار مىداد.
بنابراين قرآن و آموزههاى الهى با ترويج و تبليغ ارزشهاى الهى و دينى از راه اخوت اسلامى در جان و روح مسلمانان، ريشه درخت كهنكين و تفاخر نژادى و نَسَبى را قطع كرد.
در سراسر آيات قرآن كه پيوندهاى نَسَبى و واژه اخوت و مشتقات آن ذكر شده، معانى مختلف برادرى از جمله برادرى طايفهاى، نسبى، دينى و سببى بيان گرديده و همواره ويژگىها، خصلتها، امتيازات، منافع و مضار هر يك يادآورى شده است. خداوند، در اين آيات اخوت دينى (الأخوَة في الدين) را برترين و عميقترين مفهوم اجتماعى براى اتحاد جامعه اسلامى ياد مىكند و وظايف و لوازم برادرى دينى را خاطرنشان مىنمايد و با تأكيد، ارزشهاى بيهوده برادرى انسابى كه مايه تفاخر پوچ و بىمعنى است، فسخ مىكند.
با مداقه و تفحص در متن آيات قرآن مىتوان اهداف گوناگون اخوت را چنين دستهبندى كرد:
1. اصلاح امور مسلمانان بهوسيله برادران دينى؛10
2. توسعه برابرى و برادرى اجتماعى و اقتصادى (تحقق عدالت)؛11
3. رعايت حقوق برادران دينى؛12
4. نجات و رستگارى انسان با تقويت فضيلتهاى انسانى بهوسيله تقوا و مبارزه با نژادپرستى و معيارهاى طبقاتى؛13
5. اجراى احكام الهى در توارث، وصايت و حقوق خانوادگى؛14
6. ترويج حسن ايثار و انفاق؛15
7. ايجاد اتفاق و اتحاد ميان مسلمانان به منظور تحقق وحدت امت اسلامى؛16
8. تعيين مرزبندى ميان كفر و ايمان17 و اقامه ضروريات دين.
اهميت و مقام اخوت دينى از ديدگاه رسول اكرم
از آنجا كه هدف رسالت پيامبر ايجاد قسط در جامعه اسلامى بود، بدون ترديد تحقق اين موضوع جز از راه اخوت دينى و برادرى و الفت ميان مجموع مسلمانان ممكن نبود؛ زيرا تنها با احساس برادرى و الفت دينى دلهاى مسلمانان بههم نزديك مىشود و تعاون و همكارى براى ساختن امت اسلامى بهوجود مىآيد و ايثار و از خودگذشتگى براى برادران دينى معنا پيدا مىكند و برابرى و قسط اسلامى در سايه اخوت اعتقادى محقق مىشود. از اينرو پيامبر اسلام(ص) از آغاز به ترويج و تبليغ بينش اخوانى ميان مسلمانان همت گماشت و ضمن توجه دادن مسلمانان به آيات الهى درباب وظيفه و مسئوليت مسلمانان در برابر يكديگر بهعنوان برادران دينى، در عمل نيز براى ايجاد اتحاد و برادرى تلاش وافر كرد. آن حضرت مفهوم برادر دينى را از مفهوم برادر سنتى رايج ميان جامعه عرب جدا نمود و مفهوم نو برادرى دينى را در خدمت حقطلبى، عزت و حرمت انسان قرار داد. دركنار اين مفهوم سازى و تعريف جديد از برادرى، رد ارزشهاى خونى و متعصبانه و برادرى سنتى را وجهه همت خويش قرار داد و در عمل و نظر فخرفروشى و مباهات، قتل و كشتار، خيانت و ظلم و شقاوت در حق همنوعان و برادران انسانى و دينى كه برمحور دفاع كوركورانه از حريم خاندانى و قبيلهاى شكل گرفته بود، سراسر طرد كرد و برادرى را از سطح روابط درون نژادى و خونى كه عامل بروز رفتارهاى سياسى – اجتماعى ناصواب بود، به سطحى شايسته و فراتر ميان تمام انسانها بدل كرد كه در حوزه آن انسان بهعنوان عزيزترين خلقت هستى با بهرهگيرى از اخوت دينى صورتها و مرزبندىهاى نژادى، مكانى، خونى، قومى و طبقاتى را درهم شكند و مرزى متعالى و دينى و اعتقادى براى دوست داشتن، عشق ورزيدن، الفت، برادرى و برابرى ايجاد كند و خانواده بزرگى از انسانهاى مؤمن تشكيل دهد كه در آن خواهران و برادران دينى در مقابل يكديگر احساس مسئوليت و وظيفه كنند و براى اداى آن بكوشند.18
پيامبر در طول زمامدارى خود در عمل، گفتار و سلوك خويش معناى برادرى دينى را محقق ساخت. در مكه زمانى كه مسلمانان از هر سو مورد تهديد مشركان و غير مسلمانان بودند، تازهواردان به اسلام را تشويق مىكرد برادر يكديگر باشند و با يكديگر متحد شوند. رمز موفقيت و پيروزىهاى بعدى وى تا حد زيادى مرهون تشويق و تقويت بينش اخوانى و در گرو ايجاد پيوند برادرانه در جامعه اسلامى بود.
او در مكه ميان عدهاى از مسلمانان پيوند برادرى ايجاد كرد و آنها را دوبهدو برادر ساخت. خود نيز به اين وظيفه عمل كرد و در روزهاى نخستين دعوتش پايههاى آن را بر برادرى بنا نهاد و به عنوان الگو و اسوه جامعه، على(ع) را برادر خويش قرار داد.19
اهميت مقام برادرى در كلام پيامبر چنان است كه مىگويد: هيچ عملى را بيش از سه كار دوست ندارم و يكى از اين سه كار، هميارى و برادرى دينى در قبال برادران موحد است:
«هيچ عملى را بيش از سهكار دوست ندارم: سيركردن گرسنگى مسلمانان، پرداختن وامش، و برطرف ساختن اندوه از پيشانىاش؛ كسى كه از مؤمنى اندوهش را برطرف كند، خدا اندوه روز رستاخيز او را برطرف خواهد كرد و خدا دست به يارى بندهاش است تا وقتى كه بندهاش به كار يارى برادرش باشد».20
معلوم است فقط در جامعهاى كه احساس برادرى دينى وجود دارد، چنين ايثار و همكارى و هميارى تجلى پيدا مىكند. در بخشى ديگر فرمود: «المسلم أخوالمسلم لا يظلمه، و لا يخذله، و لا يسلمه: مسلمان برادر مسلمان است. هرگز براو ستم روا نمىدارد و دست از يارىاش بر نمىدارد و او را در مقابل حوادث روزگار تنها و تسليم نمىسازد.»21
در ترويج فرهنگ برادرانه و عيبپوشى از برادران دينى كه آن را از اهم وظايف يك برادر دينى قلمداد مىكند مىفرمايد:
«مَن ستر عورة أخيه المسلم ستراللَّه عورته يومالقيامة: هر كس راز و عيب برادر دينى خويش را بپوشاند، خداوند در روز قيامت عيب او را مىپوشاند».22
نيز مىفرمايد: «مثلالأخوين مثل اليدين يغسل أحدهما الآخر: مَثَل دو برادر دينى مثال دو دست است كه همديگر را شستوشو مىدهند».23
همچنين براى تشويق هميارى و جلوگيرى از اجحاف، برادران دينى را موظف مىسازد كه به هيچ وجه به همديگر ظلم روا ندارند؛ يكديگر را رها نسازند؛ حاجت يكديگر را برآورده سازند و عيب يكديگر را بپوشانند.24
در همين باره، پيامبر اسلام و ائمه و اولياى دين، در گفتارهاى بسيارى، حقوق برادرى اسلامى را از ديد اسلام بيان كردهاند. در اين جا به يك حديث ارزنده ديگر از پيامبر اكتفا مىكنيم كه در آن تمام حقوق برادران دينى ذكر شده است و صاحب بحارالانوار آن را در جلد 74 آورده است. در اين حديث وظايف جامعه مؤمنان و برادران دينى به صورت جامع در سى ويژگى بيان شده است:
پيامبر اسلام فرمود: مسلمان بر برادر دينى مسلمانش سى حق دارد كه برائت ذمه از آن حاصل نمىگردد مگر به اداى اين حقوق يا عفو كردن برادر مسلمان او:
1. يغفر زلته: لغزشهايش را ببخشايد.
2. يرحم عبرته: در ناراحتىها به او مهربانى كند.
3. يستر عورته: عيوب و اسرارش را مخفى دارد.
4. يقيل عثرته: اشتباهات او را جبران كند.
5. يقبل معذرته: عذر او را بپذيرد.
6. يردّ غيبته: در برابر بدگويان از او دفاع كند.
7. و يديم نصيحته: هميشه خيرخواه او باشد.
8. يحفظ خلته: در حفظ دوستى او كوشا باشد.
9. يرعى ذمته: آنچه را كه بر ذمه اوست، مراعات نمايد.
10. يعود مرضه: در وقت بيمارى از او عيادت كند.
11. يشهد ميته: در هنگام مرگ او را تشييع نمايد.
12. يجيب دعوته: دعوت او را اجابت كند.
13. يقبل هديته: هداياى او را بپذيرد.
14. يكافأ صلته: عطاهاى او را جبران نمايد.
15. يشكر نعمته: نعمت او را شكرگزارى كند.
16. يحسن نصرته: به دوستى او را يارى نمايد.
17. يحفظ حليلته: ناموس او را حفظ كند.
18. يقضى حاجته: حاجت و نياز او را برآورده سازد.
19. يشفع مسألته: براى نياز و درخواستش نزد ديگران شفاعت كند.
20. يسمت عطسته: عطسه او را تحيت بگويد.
21. يرشد ضالته: او را ارشاد نمايد.
22. يرد سلامه: به سلامش پاسخ بگويد.
23. يبرّ أنعامه: انعام او را به خوبى بدهد.
24. يطيب كلامه: كلامش را نيكو بپندارد.
25. يصدق اقسامه: سوگند او را تصديق و قبول كند.
26. يوالي وليَّه: با دوستش دوستى كند.
27. لايعاديه: با او عداوت نكند.
28. ينصره ظالماً و مظلوماً فأما نصرته ظالماً و يرده عن ظلمه و أما نصرته مظلوماً فيعينه على اخذ حقه: در يارى او بكوشد چه ظالم باشد چه مظلوم؛ اما يارى او در حالى كه ظالم باشد به اين است كه او را از ظلمش بازدارد و در حالى كه مظلوم است، او را در گرفتن حقش كمك نمايد.
29. لا يخذله و لا يسلمه: او را در برابر حوادث بىياور نگذارد.
30. و يحب له منالخير ما يحب لنفسه و يكره له منالشر ما يكره لنفسه: و هر آنچه را براى خود مىپسندد، براى دوستش بپسندد و هرچه از بدى براى خود نمىخواهد، براى او نيز نخواهد.25
اخوت اسلامى در مكه (مؤاخات اوليه)
نخستين منابع تاريخ اسلام، در باب چگونگى مؤاخات ميان مسلمانان مكه، توضيحات دقيقى ارائه نمىدهند. تنها در كتابهاى سيره به بحث مؤاخات در مكه اشاره گرديده و از آن با عنوان «المؤاخات اوليه» ياد شده است.
برخى از منابع متأخر اساساً مؤاخات اوليه را منكر شدهاند؛ بحثى كه اغلب به تضادهاى سياسى و فرقهاى شيعه و سنى باز مىگردد. برخى از مؤلفان و سيرهنويسان اهلسنت براى انكار برادرى رسول اكرم با على(ع) – كه شيعيان به استناد آن على را بهمنزله برادر و جانشين حضرت رسول قلمداد مىكنند – به مخالفت و رد روايتهاى مربوط به «المؤاخات اوليّه» پرداخته و استدلال كردهاند كه مؤاخات فقط در مدينه و ميان مهاجر و انصار انجام شد. با اين همه، برخى از منابع از پيمان اخوت نخستين ميان مسلمانان مكه سخن به ميان آوردهاند. اين منابع خواستهاند توضيحات خود را در باب مسأله اخوت اسلامى در مدينه تكميل نمايند. از اينرو يكى از زمينههاى اخوت مدينه را اخوت در مكه مىدانند و از دو پيمان اخوانى در صدر اسلام تحت عنوان «المؤاخاتالمدنيه» و «المؤاخات المكيه» يا «المؤاخات أوليّه» و «المؤاخاتالثانيه» ياد مىكنند. اين منابع زمانى كه به توضيح و تشريح جريان پيمان مؤاخات مدينه مىپردازند، بهصورت جداگانه به پيمان اخوت مكه اشاره نمىكنند، بلكه در حاشيه اين پيمان از مؤاخات مكه به مثابه مقدمه پيمان اخوت مدينه سخن به ميان مىآورند. براى همين، برخى مانند ابن تيميه به رد آن پرداخته و دلايلى در اين باب اقامه كردهاند.26
در منابعى كه بر ذكر پيمان اخوت در مكه اشاره كردهاند، به روند چگونگى پيمان مذكور و اين بحث كه پيمان مذكور در كدام مكان خاص و كدام روز معيّن اتفاق افتاده، اشارهاى نشده است.
مسلّم است كه پيامبر از آغاز، وحدت و برادرى اسلامى را يك راه حل مناسب براى ايجاد امت واحده مىدانست و ضرورت اتحاد نيروهاى مسلمان در مقابله با دشمنان را احساس كرده بود و فرمان خداوند مبنى بر الفت ميان مسلمانان و برابرى و برادرى، اين بينش و ضرورت تاريخى را تكميل نموده بود.
پيامبر، براساس اين بينش الهى و انسانى، رسالت خود را در ايجاد آن مىديد و در هر زمانى كه كسانى به اسلام در مىآمدند، سعى مىكرد ميان آنها رابطه برادرى ايجاد كند تا در سايه وحدت و وفادارى مسلمانان، قدرت دفاع از حريم اسلام را تقويت نمايد و فاصله طبقاتى و نژادى رايج در عصر جاهلى را بدينصورت ميان تازه مسلمانان از بين ببرد. عقد پيمان اخوت مدينه قدمى بزرگتر در راستاى تقويت اين طرز تفكر بود. پس نمىتوان ماهيتاً تفاوتى ميان هدف پيامبر در ايجاد عقد اخوت در مكه و مدينه احساس كرد، مگر آنچه كه مربوط به وضع اجتماعى و اقتصادى ميان مهاجر و انصار در هنگام پيمان مدينه بود؛ زيرا در آن زمان علاوه بر اين كه پيامبر قصد داشت رابطه و الفت ميان مسلمانان را با اين پيمان مستحكم سازد و زمينه تشكيل امت اسلامى را فراهم سازد، كمك انصار به مهاجران كه از ديار خود كوچيده بودند، عامل مضاعفى در تحكيم پيمان برادرى در مدينه بود و در سايه پيمان مذكور برادران مهاجر مىتوانستند از مساعدتهاى مالى انصار بهره گيرند27 و حتى از يكديگر ارث بردند، گرچه پس از جنگ بدر هنگامى كه مهاجران از غنائم جنگى بهرهمند شدند و گشايشى در امور حاصل شد، رابطه ارث و ميراث براساس اخوت، به حكم خداوند قطع گرديد28 و به نزديكان ميت سپرده شد.
هدف نهايى پيامبر از ايجاد عقد اخوت دينى ميان مسلمانان، توسعه بينش برادرى و برابرى اسلامى بود، بهويژه كه سعى كرد در اخوت، حريمهاى برترىطلبى و اشرافيتخواهى را بشكند. از اينرو ميان برده و اسير و سياه حبشى و سيد قريشى رابطه اخوت ايجاد كرد؛ چنانكه ميان زيد بن حارثه و حمزة بنابىطالب ايجاد كرد. عظمت اسلام از همينجا آغاز مىشود كه در مدت كوتاهى پس از بعثت پيامبر، تعليمات وى چنان بر قلوب اشراف عرب وحشت انداخت كه راهى جز مبارزه و براندازى آن نديدند. تعاليمى كه ابىعبيده جراح را با سالم مولىابىحذيفه؛ عبيدة بن حارث و بلال حبشى؛ و حمزه و زيد را در يك رديف قرار داد. اين نشانههاى آشكارى از فرو ريختن ديوارهاى بلند عُجْب و غرور و يكسان شدن آنها و نويدى بر ايجاد جامعهاى واحد و عدالتجو بود. اشرافيت مكه بيش از هر چيز از اين مسئله وحشت داشت و به آن اعتراض مىكرد، ولى جامعه اسلامى و رهبر الهى (پيامبر) به آن مباهات مىكرد.
پيامبر همواره در مكه و مدينه اين رويه را ادامه داد و برادرى را تشويق و ترغيب كرد و براى تحقق آن، با رفتار و عمل و گفتار خود كوشيد. در مدتى كه در مكه بود، بنا به روايت منابع ميان هيجده تن از مسلمانان، عقد اخوت بست و آنها را با هم برادر كرد. با هجرت به مدينه بنا به ضرورتهاى اعتقادى و سياسى و اقتصادى امر اخوت دينى براى تشكيل جامعهاى واحد به شكل منسجمتر دنبال شد و با عقد پيمان المؤاخات ثانى، اين نوع بينش و نگرش در جامعه اسلامى مستحكم گرديد. پارهاى از منابع تاريخ اسلام كه به مؤاخات در مكه اشاره كردهاند، فهرستهايى از كسانى را كه در مكه باهم برادر شدند، ارائه كردهاند. در اكثر منابع، فهرست واحدى از برادران هم پيمان در مكه آمده، و اين تواتر نشاندهنده صحت روايت مذكور است. بلاذرى درانسابالاشراف، ابنسيدالناس در سيرةالنبويه، صالحى در سبلالهدى همگى از هيجده تن كه در مكه عقد اخوت بستهاند، ياد مىنمايند. در ذيل، فهرستهايى كه به اين بحث پرداختهاند با تغييرات مختصرى كه دارند، ارائه شده است:
رديف مؤاخات مكه ازانساب الأشراف بلاذرى29
1 حمزه و زيد بن حارثه
2 ابىبكر و عمر
3 عثمان و عبدالرحمن بن عوف
4 زبير بن عوام و عبداللَّه بن مسعود
5 عبيدة بن حارث و بلال حبشى
6 مصعب بن عمير و سعد بن ابى وقاص
7 ابى عبيدة بن الجراح و سالم مولى أبى حذيفه
8 سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل و طلحة بن عبيداللَّه
9 على بن ابىطالب(ع) و محمد رسولاللَّه(ص)
رديف مؤاخات مكه از السيرة النبويه ابن سيدالناس30
1 ابىبكر و عمر
2 حمزه و زيد بن حارثه
3 عثمان و عبدالرحمن بن عوف
4 زبير و ابن مسعود
5 عبيدة بن حارث و بلال حبشى
6 مصعب بن عمير و سعد بن ابى وقاص
7 سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل و طلحة بن عبيداللَّه
8 ابى عبيده جراح و سالم مولى ابى حذيفه
9 على بن ابىطالب(ع) و محمد بن عبداللَّه(ص)
رديف مؤاخات مكه از سبلالهدى و الرشاد فى سيرة خيرالعباد31
1 ابىبكر و عمر
2 حمزه و زيد بن حارثه
3 عثمان و عبدالرحمن بن عوف
4 زبير بن عوام و عبداللَّه ابن مسعود
5 عبيدة بن الحارث و بلال حبشى
6 مصعب بن عمير و سعد بن ابى وقاص
7 عبيده و سالم مولى ابى حذيفه
8 سعيد بن ابى زيد و طلحة بن عبيداللَّه
9 على بن ابىطالب(ع) و حضرت رسول(ص)
پىنوشتها
*. استاديار گروه تاريخ دانشگاه لرستان.
1. حجرات (49) آيه 10.
2. «واعْتصموا بحَبْلاللَّه جميعاً و لا تفرقوا واذْكروا نعمتاللَّه عليكم إذْ كنتم أعدآءً فألَّف بين قلوبكم فأصبحتم بنعمته إخواناً و كنتم على شفا حفرة منالنار فأنْقذكم منها كذلك يبيِّناللَّه لكم آياته لعلّكم تهتدون». آلعمران (3) آيه 103.
3. همان.
4. «يا ايها الناس إنّا خلقناكم من ذكر و اُنثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا انَّ أكرمكم عنداللَّه اتقيكم إنّ اللَّه عليم خبير». حجرات (49) آيه 13.
5. «الأخوّة في النسب، الأخوّة في الصداقةَ، الأخوّة فى الدين» نگاه كنيد به: محمد بن مكرم ابن منظور، لسانالعرب، (بيروت، دارالكتب العلميه، 1413 ق) ج 1، ص 22.
6. انساب عرب به طبقات مختلفى چون: جدم، جمهور، شعب، قبيله، عماره، بطن، فخذ، عشيره، فصيله، رهط، أسره، عترة، ذريه و زاد تقسيم مىشد و مناسبات اجتماعى و قبيلهاى بر محور دورى و نزديكى روابط خونى و نژادى بر هر يك از آنها استوار بود. نگاه كنيد به: السيد محمود شكرى الآلوسى، بلوغ الارب فى معرفة احوال العرب، (بيروت، دارالكتب العلميه، بى تا) ج 3، ص 191 – 188.
7. ابوالفتوح رازى، روحالجنان فى تفسيرالقرآن، به كوشش دكتر جعفر ياحقى و دكتر محمدمهدى ناصح، (مشهد، آستان قدس، 1378) ج 18، ص 44.
8. حجرات (49) آيه 12.
9. همان، آيه 10.
10. همان، آيات 9 – 10 و بقره (2) آيه 178.
11. آلعمران (3) آيات 103 – 102 و توبه (9) آيات 12 – 11.
12. همان.
13. حجرات، آيه 47.
14. احزاب (33) آيات 4 – 5 و بقره، آيه 178.
15. بقره، آيه 220 و توبه، آيات 11 – 12.
16. آلعمران، آيات 102 – 103.
17. توبه، آيات 11 – 12.
18. ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، (تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1361) ج 22، ص 172.
19. ابن سعد، طبقات الكبرى، (بيروت، بىتا) ج 1، ص 238 – 239.
20. ابن واضح يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ترجمه محمدابراهيم آيتى، (تهران، نشر علمى و فرهنگى، 1366) ج1، ص 497.
21. ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ص 173.
22. همان.
23. همان.
24. صفىالرحمن المباركغورى، الرحيق المختوم، بحث فىالسيرة النبويه، (بيروت، دارالوفاء للطباعة و نشر، بىتا) ص 21.
25. ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 22، ص 174 – 175 (به نقل از بحارالانوار، ج 74).
26. امام محمد يوسفالصالحى الشامى، سبل الهدى و الرشاد في سيرة خيرالعباد، تحقيق استاد عبدالعزيز عبدالحق حلمى، (بى جا، 1411 ه.ق / 1990 م) ج 3، ص 534.
27. ابن سعد، پيشين، ص 293.
28. انفال (8) آيه 75.
29. احمد بن يحيى بلاذرى، انسابالاشراف، تحقيق دكتر محمد حميداللَّه، (بيروت، دارالمعارف، بى تا) ج 1،ص 270.
30. ابن سيدالناس، السيرةالنبوية (عيونالأثر في فنون المغازي و الشمائل والسيرة)، (بيروت، دارالحضاره للطباعة و نشر، 1986 م) ص 264.
31. الشامى، پيشين، ص 532 – 538.
منابع
– الآلوسى، السيد محمود شكرى، بلوغالارب فى معرفة احوالالعرب، (بيروت، دارالكتبالعلميه، بىتا)ج3.
– ابن سعد، طبقات الكبرى، (بيروت، بىتا)، ج 1.
– ابن سيدالناس، السيرةالنبوية (عيونالأثر في فنون المغازي و الشمائل والسيرة)، (بيروت، دارالحضاره للطباعة و نشر، 1986 م).
– ابن منظور، محمد بن مكرم، لسانالعرب، (بيروت، دارالكتب العلميه، 1413ق) ج 1.
– بلاذرى، احمد بن يحيى، انسابالاشراف، تحقيق دكتر محمد حميداللَّه، (بيروت، دارالمعارف، بى تا) ج1.
– رازى، ابوالفتوح، روحالجنان فى تفسيرالقرآن، به كوشش دكتر جعفر ياحقى و دكتر محمدمهدى ناصح، (مشهد، آستان قدس، 1378)، ج 18.
– الصالحى الشامى، امام محمد يوسف، سبل الهدى و الرشاد في سيرة خيرالعباد، تحقيق استاد عبدالعزيز عبدالحق حلمى، (بى تا، 1411 ه.ق / 1990 م) ج 3.
– المباركغورى، صفىالرحمن، الرحيق المختوم، بحث فى السيرةالنبويه، (بيروت، دارالوفاء للطباعة و نشر، بىتا).
– مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، (تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1361) ج 22.
– يعقوبى، ابن واضح، تاريخ يعقوبى، ترجمه محمدابراهيم آيتى، (تهران، نشر علمى و فرهنگى، 1366) ج 1.