با وفات آیت الله بروجردی،گرایش های فکری –سیاسی در میان روحانیت بیش از گذشته خود نمایی کرد که از دلایل عمده آن،رشد جریان انقلابی روحانیت به زعامت امام خمینی(ره) بود که دیگران را به واکنش و اعلام مواضع، وادار می کرد.
این جریان مخالف که به دسته های غیرسیاسی،درباری و میانه رو تقسیم می شدند،[1]اغلب با حمایت آشکار و پنهان رژیم درصدد از میدان به در کردن جریان انقلابی بودند.
الف- روحانیون غیرسیاسی:علمای محتاط یا غیرسیاسی[2]،بزرگ ترین جریان فکری- سیاسی روحانی را تشکیل می دادند.این جریان،با رهبری علمایی چون آیت الله خویی نجفی،آیت الله احمد خراسانی، آیت الله مرعشی نجفی و …بر آن بودند که روحانیت باید از کار کثیف سیاست[3]،دوری نمایند و تنها به کار مقدس دینی مشتمل بر کسب و ارتقای معنویت،تبلیغ کلام خدواندی،تحصیل علوم مذهبی، تربیت طلاب دینی و نظایر آن بپردازند.البته نباید چنین تصور کرد که اینان از سیره پیامبر اکرم (ص) و علی این ابی طالب علی (ع) در ورود به عرصه سیاست و تشکیل حکومت بی اطلاع بوده اند بلکه آنان با آگاهی از این موضوع،تنها شرایط را برای ورود به امور سیاسی مناسب نمی دیدند و نیز نگران بودند که با ورود به سیاست،آسیب ببینند و یا در انجام وظایف تبلیغی خویش ناتوان گردند.[4]
علما و روحانیون محتاط،از وضع موجود و نیز،از گسترش رو به رشد فساد اخلاقی ناراحت بودند همچنین،از رژیم به دلیل بی تفاوتی نسبت به انحطاط اخلاقی و یا ترویج آن،انتقاد می کردند اما این انتقادها تا حدی بود که نه رژیم را به رویارویی با علما می کشاند و نه علما را به رودررویی با رژیم سوق می داد.انتقادها، ملایم گفته می شد به گونه ایی که رژیم را به تغییر رویه و شدت عمل وا نمی داشت.هدف از چنین انتقادها، بیش از آن که تغییر اوضاع باشد،ادای تکلیف امر به معروف و نهی از منکر عنوان می شد.[5]
دلیل دیگر مماشات علمایی چون خویی با رژیم آن بود که آن ها بدیلی برای رژیم نمی شناختند و در صورت سرنگونی کردن شاه،اعتقادی به استقرار حکومت دینی در آن شرایط، نداشتند.به تصور آن ها،استمرار نصحیت می توانست شاه را لااقل به رعایت ظاهری دین در جامعه تشویق نماید البته آنان نیز در واکنش به آثار ناشی از مهاجرت به شهرها و دیگر سیاست های غلط رژیم از جمله فحشا،الکلیسم،اعتیاد،خودکشی،جنایت و … خود گاه دست به اقدام می زدند اما توانایی مالی و تبلیغی آنان، معدود بود.اینان خواسته و ناخواسته همان راهی را می رفتند که آیت الله بروجردی رفته بود.[6]
این دسته از روحانیون که عملا نه پشتیبان شاه بودند و نه مخالف آن، تا آستانه انقلاب اسلامی،محتاط باقی ماندند اما بخشی از آنان با بروز نشانه های سقوط رژیم و در پی تأثیرات فزاینده جریان روحانی انقلابی منتسب به امام خمینی(ره) و نیز به جهت اوج گیری سیاست های ضد مذهبی شاه چون تغییر تاریخ شمسی به تاریخ پهلوی و نظایر آن،به سیاست کشیده شدند.ورود برخی از اینان به عرصه مبارزه علیه شاه طی سال های 1354 تا 1357به زیان رژیم تمام شد به آن دلیل که این اقدام نشان ناتوانی شاه در جذب روحانیون محتاط یا غیرسیاسی داشت.[7]البته روحانیون درباری را که نزدیک ترین گروه روحانی به روحانیون این دسته است را می توان در طیف روحانیون غیرسیاسی گذارد با این تفاوت که همه توان خود را بر بقای رژیم به کار گرفته بودند و بدین سان به مشارکت با رژیم پرداختند.[8]
الف- روحانیون میانه رو:گروه دیگری از روحانیون چون آیت الله کاظم شریت مداری) و آیت الله زنجانی در تهران و نظایر آن،ترجیح می دانند ارتباط خود را با شاه حفظ نمایند تا از طریق آن بتوانند سیاست های شاه را تعدیل کنند.قصد آنان،چون روحانیون و علمای دسته اول بود اما از دو شیوه در پی دست یابی به مقصد خویش بودند یکی با قهر و ناز؟! و دیگری با خوش و خنده؟علما و روحانیون میانه رو با برخی از سیاست های رژیم چون اصلاحات ارضی و اعطای حق رأی به زنان موافق نبودند ولی به تجربه می دانستند که چنین شیوه ایی هم آنان را به مقاصدشان نزدیک می نماید و هم سلامت شان را حفظ می کند.[9]این شیوه با شیوه اغلب روحانیون و علما پیشین در مواجهه با نظام های سیاسی نه چندان مذهبی، همخوانی و همراهی داشت.
رابطه متقابلی بین این دسته از روحانیون و رژیم برقرار می شد.رژیم از حمایت کم و بیش آنان برای بقای سیاسی بهره می برد و اینان نیز،از کمک های مالی و …دولت بی نصیب نبودند البته نمی توان آن ها را به دلیل اتخاذ چنین شیوه ایی خائن و خیانت کار نامید ولی باید این شیوه و صاحبان آن را موآخذه نمود.هدف ظاهری روحانیون و علمای میانه رو، حفظ تاج و تخت و بیشتر، حراست از نهادهای مذهبی بود.آنان جایگزینی را برای نظام شاهنشاهی نمی شناختند و تنها مایل بودند،پادشاه به اجرای قوانین دینی بپردازد یا با مجری بودن آن، مخالفت نکند.تأکید اینان بر اجرای قانون اساسی از دریچه تأکید آن بر نظارت علما بر مصوبات مجلسین و تأیید شرعی آن بود.[10]بدین سان،یک نظام مشروطه حقیقی شکل می گرفت که شرط آن، قاون اساسی ایی بود که بر اجرای شریعت اسلامی اشاره داشت.تشکیل و یا اشراف پنج مجتهد بر پایه اصل دوم متمم قانون اساسی می توانست همه مشکلات نه چندان جدی آنان را با رژیم شاه حل و فصل کند.
زمانی که شاه هر راهی را برای تشکیل هیأت مجتهدین ناظر بر قانون اساسی بست و فشار و حمله به طلاب،علمای دینی و حوزه های علمیه را افزایش داد و هنگامی که پیام ها و شعارهای روحانیون انقلابی از استقبال عموم مردم مواجه شد،مواضع انفعالی روحانیون میانه رو بیش از گذشته زیر سئوال رفت و لذا برخی از آنان را به اتخاذ مواضع رادیکال تر ترغیب کرد و دیگران،یا بر مواضع پیشین ماندند و یا ارتباط با دربار را افزایش دادند.[11]
ج- روحانیون انقلابی: سومین گروه،روحانیون انقلابی بودند که رهبری آن با امام خمینی(ره) در خارج و آیات خامنه ای،منتظری،بهشتی،مطهری،رفسنجانی،طالقانی و باهنر بودند که همگی از شاگردان امام به شمار می رفتند.انتقاد آشکار از شاه،تلاش برای سرنگونی رژیم،خواهان استقرار حکومت اسلامی و شعار آزادی خواهی،انقلابی گری،استقلال طلبی[12] و … از مشخصات این دسته از روحانیون بود.مهم ترین شاخصه آن ها طرح و اصرار بر اجرای حاکمیت ولی فقیه است.در این دیدگاه،حکومت باید به روحانیون به ویژه فقها سپرده شود.امام در تلاش برای تأسیس حکومت،روحانیون را به جدیت در معرفی اسلام،تکمیل روش تبلیغات،پیشقدمی در راه مبارزه،آگاه سازی مردم از استبداد و …فرا خواند و به آن ها امیدواری داد که قادرند پس از مرحله خودسازی و آگاه سازی و در پی کسب تجربه،حکومت اسلامی پس از رژیم را اداره نمایند.
امام و شاگردانش در نقطه مقابل روحانیون غیرسیاسی و میانه رو بر لزوم یک انقلاب سیاسی –اجتماعی برای سرنگونی حکومت تأکید داشتند و بر آن بودند که رژیم به هیچ روی قابل اصلاح نیست و البته سکوت در مقابل ظلم نه به اصلاح آن بلکه به تثبیت جور می انجامد.شیوه کار امام،مذاکره و یا مسامحه با رژیم نبود بلکه بر قدرت مؤثر آگاهی مردم بر سرنگونی شاه باور داشت.نگاه او به مردم دینی است . لذا آگاه کردن مردم را به عنوان یک تکلیف پاس می داشت،تکلیفی که سرنگونی شاه را نتیجه داد.[13]او تعیین جزئیات نظامی را که پس از رژیم استقرار می یافت را به همین عنصر آگاهی مردم واگذاشت.[14]
بخشی از جریان های فکری و سیاسی اسلامی –مذهبی را باید در غیرروحانیون جست گرچه همه آن در ارتباط و پیوند نزدیکی با روحانیون قرار داشتند.هیأت های مذهبی برخی از مساجد مهم تهران در اوایل دهه 1340 با هدایت امام خمینی(ره) به هم پیوسته و هیأت های مؤتلفه اسلامی را شکل دادند.این گروه در آگاهی بخشی به مردم به ایفای نقش پرداخت و از این رو،در برانگیختن مردم در مخالفت با رژیم از جمله در حادثه 15 خرداد، مؤثر بود. آن ها در کنار فعالیت های فرهنگی به ترور روی آوردند و نخست به ترور حسنعلی منصور دست زدند اما پس از آن، برای عدم تکرار سرکوب و اعدام ناشی از ترور نخست وزیر و در لبیک به خواست امام خمینی(ره) اغلب به فعالیت های فرهنگی پرداختند و با توزیع اعلامیه های امام و استمرار آگاهی بخشی به مردم، از گروه های مؤثر حامی امام باقی ماندند در عوض،حزب ملل اسلامی که در سال 1340 توسط سیدمحمدکاظم بجنوردی با هدف تربیت اسلامی و جنگ مسلحانه شکل گرفت اما قبل از هرگونه اقدام نظامی مؤثر توسط ساواک شناسایی و تمامی اعضای اصلی آن دستگیر و به حبس های بلند مدت محکوم شدند.
[1]– آیت مظفری،مناسبات روحانیت و دولت در ایران معاصر؛با رویکرد جامعه شناسی سیاسی(قم:نشر معارف،1387)249-247.
[2]– می توان این دسته از روحانیون را محافظه کار نامید.ر.ک: غلامرضا نجاتی،تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران،ج1(تهرا:رسا،1377)ص217.
[3]– بی تردید یکی دیگر از دلایل بی میلی روحانیون به سیاست،تجربه تاریخی است.سیاست اغلب بیش از این که در عرصه خدمت به کار آید چهره خیانت خود را به رخ کشیده است به آن جهت که ابزار سیاست به دست انسان های وارسته نبوده است.
[4]– آبراهامیان،همان، ص584-583.
[6]– حمید پارسانیا،پژوهشی در انقلاب اسلامی(قم:نشر معارف،1376)ص289.
[7]– احمد خمینی”همه روحانیون را به یک چشم نگاه نکنید.”روزنامه اطلاعات(1 مهر 1358)ص2.
[8]– مظفری،همان.
[10]– مظفری،همان،ص248.
[11]– آبراهامیان،همان، ص585-584.
[12]– مظفری،همان،ص249.
[13]– آبراهامیان،همان، ص591-589.
[14]– مظفری،،همان.
{jcomments on}