امام خمينى(ره) اولين مكتوب سياسى خود(كشف اسرار) را در 1322 منتشر ساخت، و يك سال بعد، نخستين بيانيه سياسىاش را انتشار داد،اما بیش از این، وارد عمل سياسى نشد،به آن علت كه اعتقاد داشت هر حركت سياسى بايد از طريق مرجعيت عامه صورت گيرد،اگر چه در دوره مرجعيت آيت الله بروجردى، امام اغلب به عنوان مشاور يا نماينده سياسى معظم له (مانند نماينده وى در مجلس مؤسسانِ 1328)ايفاى نقش كرد، ولى اندكى پس از فوت آيت الله بروجردى(فروردين 1340) و با طرح تصويب نامه انجمنهاى ايالتى و ولايتى(مهر 1341) پا به عرصه مبارزه با رژيم نهاد، و تا بهمن 1357 به اين مبارزه پاىبند باقى ماند.
يكى از دلايل جدال طولانى بين امام و شاه، مسأله فلسطين، اسرائيل، يهود سياسى(صهيونيست) و مسائل مرتبط به آن، چون: تصدى و يا به كارگيرى بهائيان وابسته به اسرائيل در پُستهاى مملكتى و نظاير آن بوده است.[1] صدق اين گفتار با مرورى به برخى از بيانات، مواضع و… امام خمينى(ره) در همان سالهاى آغازين نهضت اسلامى مردم ايران،روشن م ىشود:
همان گانه که می دانیم:يهودیان خود را برگزيده خداوند می دانند و به همين دليل، خدا هيچگاه مردم يهود را رها نكرده،و اگر آنان را متفرق ساخت، دوباره آنها را در ارض موعود جمع كرده است. در واقع، خداوند يهود را انتخاب كرد تا برنامه رستگارى بخش خود را براى تمام جهان آشكار سازد، و بدون ملت يهود، اهداف رستگارى بخش او،به كمال نخواهد رسيد.به دلیل این مواضع از سوی یهودیان است که می توان گفت :اشاره امام خمينى(ره) به يهود و تأكيد بر آن در دهه 1330 معنا مى يابد:
1 – "حاجى هاى بدبخت كه وقتى مى خواهند به آنها تذكره بدهند، بايد چقدر زحمت بكشند، چقدر رشوه بدهند، وقتى هم مكه مى روند در منا، حتى آن نماينده بى عُرضه شكايت مى كند كه فلان آقا را بگيريد، چون كه حرف حقى زده… و گفته(است) اسلام از دست يهود در خطر است. آقا مگر شما يهوديد؟ مگر مملكت ما، مملكت يهود است."[2]
مراد از يهود در اين كلام، تنها يهوديان ايرانى نيستند كه اغلب آنها بر آرمانهاى ملى(ايرانى)باقى مانده اند، بلكه يهوديانى اند كه نشان داده اند، همواره و در هر زمان،خطرى بزرگ براى اسلام اند.البته، واكنش مخالفان امام به اين گفته كه:" اسلام از دست يهود در خطر است،" مؤيد ارتباط يهوديان با خطرى است كه به نابودى اسلام مى انديشند، و نيز،اين نظريه صهیونیسم یا یهود سیاسی تاييد مى شود كه يهوديان در عصر قبل از ظهورِ مسيح، بايد قدرتمند شوند و بر جمعيتشان اضافه گردد، زيرا،در اين صورت است كه خواهند توانست در ركاب مسيح در جنگِ آرماگدون، بر سپاه شر و سياهى، يعنى:لشكر غيريهودى مسيحى فائق آيند.
2 – "آقايان علماى اعلام، خطباء طلاب، همه با هم، هم صدا بگويند كه آقا ما نمى خواهيم كه يهود بر مقدرات مملكت ما حكومت كند، و مملكت ما، با مملكت يهود هم پيمان شود."[3] هم پيمانى يهود سياسى(صهيونيسم) با ايران در عصر پهلوى دوم از جهاتى قابل تأمل است. از جمله، اين پيمان: الف – فريبى بيش نيست، تا در پرتو آن فريب، مردم مسلمان ايران را از صف مخالفان صهيونيست ها دور كنند. ب – ضعيف سازى ايران در عرصه هاى مختلف را به دنبال مى كرد، تا ايران در جنگ آخرالزمان (آرماگدون) بى خطر باشد. ج – مى تواند به قوت و قدرت يابى بنى اسرائيل كه در محاصره كشورها، و بيشتر ملتهاى مسلمان است، ختم شود و البته، از كلام امام هم مى توان دريافت كه از هدفهاى هم پيمانى يهود سياسى با ايران پهلوى، حاكميت يابى بر مقدرات كشور و مملكت بود.
3 – "در دو سه روز پيش از اين، در شانزده شهريور در تهران، دروازه دولت با يهودى ها بساطى درست كردند، چهار صد، پانصد نفر دور هم جمع شدند، و خلاصه حرفشان اين بوده كه… مجد، مال يهود است، يهود برگزيده خدا، و ما ملتى هستيم كه بايد حكومت كنيم. بدبختى يك مملكت اسلامى و مسلمين است كه با دولتى كه آلان دشمن اسلام است، و در مقابل اسلام ايستاده است، و فلسطين را غصب كرده است، اتكا يا ارتباط پيدا كنند، و يا پيمان ببندد. من به دول اسلامى مى گويم كه آقا چرا سر نهر دعوا مى كنيد؟ اى بى عرضه ها، فلسطين مغصوب است، يهود را از فلسطين بيرون كنيد."[4]
در دیدگاه صهيونيسم، يهود نخست بايد مجد يابد، و بدون مجد يهود، نجات دهنده نمى آيد،آنچه به مجد يهود مى انجامد، تأسيس دولت يهودى در فلسطين است،و اگر فلسطين را بتوان از دست يهود سياسى خارج كرد، مجدى براى يهود نخواهد بود. به هر روی، سخن امام در لعن يهوديان سياسى است.
4 – و باز امام خمينى(ره) در اين باره سخن دارد:
"اگر شاه با يهود صهيونيست، ائتلاف نكرده، چرا نمى گذارد كه در مخالفت با ايده صهيونيستى تشكيل دولت يهودى، سخن بگوييم. يهوديان صهيونيست مى گويند حكومت مال ماست، بايد يك سلطنت و حكومت جديدى به وجود بيايد… اينها در حكومت(ايران) نفوذ كرده اند، از آنها بترسيد، مى ترسم روزى چشمهاىتان را باز كنيد كه هستى شما را از بين بردهاند، من از اين مى ترسم. خودتان اينها را از بين ببريد، اگر نمى بريد، بگذاريد ما آنها را از بين ببريم.بالاخره يك روزى من آنها را از بين مى برم."[5]
اين سخنان به دو مسأله مهم اشاره دارد: اولاً – شكل گيرى نهضت اسلامى ايران ارتباط مستقيم دارد با يهود، اسرائيل و صهيونيست، و از اين رو، يكى از هدفهاى آن، نابودسازى يهود سياسى خواهد بود. ثانياً- تشكيل دولت يهودى، ايده حكومت سازى يهودى، نفوذ آنان در حكومتها، تأسيس حكومت جديد، همگى از شاخصه هاى برجسته صهيونيسم است. حكومتى كه آنان به دنبالش هستند، از آن جهت جديد است كه معتقدند: الف – عمرى هزار ساله دارد! ب – در رأس آن، پيامبرى الهى قرار مىگيرد! ج – سراسر پر از عدل و داد است! البته، امام خمينى(ره) بهاييان ايرانى را نيز، جزيى از همين يهوديان مى دانست، لذا فرمودند:" ما حاضر نيستيم، استانهاى اين كشور تحت تصرف بهايىهاى يهود در آيد. خطر بر اسلام وارد شده و آن خطر يهود است و حزب يهود… همين حزب بهاييت است. امروزه بهاييت را در ادارات راه مى دهند، و با يهودىها ارتباط برقرار مى كنند."[6] استنباطى كه مى توان از سخنان امام كرد آنكه:يهود سياسى،مؤلفه اولين و برجسته نظريه و دیدگاه صهيونيسم است، امام خمينى(ره) از آن رو كه اين ايده به دنبال حكومت و بقاى خود بر فلسطين ست و سلطه بر جهان را در سر مى پروراند،به آن حمله مى كند، ولى به ظاهر، نهضت امام خمينى(ره) چيزى جز مصاف با شاه به نظر نمى رسيد؟! ولى در وراى ظاهر،امام در پى مبارزه با ايده صهيونيست ها نيز است كه بر پايه آن ايده،اسرائيل شكل گرفته است.
اسرائيل: پس از يهود، عنصر كليدى ديگر در صهيونيسم، تأسيس دولت يهودى در ارض موعود، متشكل از يهوديان مهاجر به ارض موعود است، زيرا، به اعتقاد آنان خداوند سرزمين فلسطين را به يهوديان بخشيده و فلسطينىها حقى بر آن ندارند. به علاوه، عدم حمايت از اسرائيل مجازات خدا را در پى دارد، و نيز، عدم حمایت از اسرائیل،مسيح یا نجات دهنده یهود را به خشم مى آورد. مسيح حامى اسرائيل است و هميشه در امور خاورميانه به سود دولت اسرائيل مداخله مى كند؟! [7] بنابراين، سخن گفتن امام خمينى(ره) از اسرائيل، سخن گفتن از مهمترين مؤلفه اعتقادى صهيونسم است.به برخى از سخنان امام در اين باره توجه كنيد:
1 – امام خمينى(ره) با ذکر نام اسرائيل، فرمود:" مربى ما آمريكا و انگليس و اسرائيل نيست، مربى ما خداست، پس براى چه بترسم؟"[8] در اين سخن، سه نكته مرتبط با صهيونیسم را مى توان جُست: الف – اين نظريه در پى مربىگرى جهانيان است. يعنى: با تبليغ مى خواهد، افكار عمومى را به سوى حقانيت و فراهم آورى حاكميت خويش بر كل جهان، جلب نمايد، ولى امام، مربى و ارباب خود و نهضتش را خدا مى داند و بس. ب – در كنار هم قرار دادن آمريكا، انگليس و اسرائيل، مى تواند نشانه آگاهى از تأثير انگليس و آمريكا به عنوان زايشگران اوليه نظريه صهيونیسم و جدىترين حاميان مهاجرت يهوديان و تأسيس، اسرائيل در ارض موعود باشد. ج – نظريه صهيونيسم با جنگ آغاز مى شود( جنگ 1945) با جنگ ادامه مى يابد.(جنگ 1967) و با جنگ پايان مى پذيرد.( آرما گدون) يعنى: در پى ترساندن ديگران و سلطه بر آنان است، اما امام بر نترسیدن ایرانیان از اين چيزها تأکید می کند.
2- هم چنین امام، بود و نبود اسلام، روحانيت و قم را به اسرائيل پيوند مى زند: "قم موى دماغ بود، منتهى نمى توانستند به صراحت لهجه بگويند، قم،نه، مى گفتند: نجف آره، مشهد آره، دنيا از آن وقت براى نابودى روحانيت و دنبال آن، نابودى اسلام و نفع رساندن به اسرائيل نقشه مى كشيدند. "[9] از نگاه نظريه پردازان صهيونيستى، اسلام، روحانيت و قم، مى توانند سه مانع براى سلطه نهایی آنان بر جهان باشند. زيرا، اسلام و به ويژه شيعه، خود نظريهاى براى پايان تاريخ دارد كه در تعارض با نظريه پايان تاريخى صهيونيسم قرار دارد، و روحانيت، مهمترين مبلغان چنين انديشه اى اند، و از مراكز مهم توليد و بازتوليد سياسى نظريه موعود اسلامى، حوزه علميه قم است، حوزه اى كه در ناخرسندى از حوزه غير سياسى نجف و مشهد پديد آمد و قوام يافت.
دهه 1330 و اوایل دهه 1340 مملو از تضاد نهضت امام خمینی(ره) با یهود سیاسی،حزب یهودی(بهائیان)،صهیونیسم و اسرائیل است.بی تردید فعالیت همه جانبه صهیونیست ها در دوره زمانی مذکور، از عوامل اصلی این تضاد است.در واقع،صهیونیست ها در این مقطع زمانی سال های نخستین تأسیس اسرائیل را تجربه می کنند و به شدت در جهت تثبیت آن فعال اند.
صدور اعلامیه لرد آرتور بالفور- وزیر امورخارجه انگلیس- در بستر آفرینی تولد دولت نامشروع اسرائیل سهم زیادی داشت.در این اعلامیه خطاب به بارون ادموند روچلید ثروتمند یهودی و سرپرست فدراسیون صهیونیسم و به پاس خدمات مالی یهودیان در جنگ جهانی اول به انگلیس آمده است:"دولت اعلی حضرت تأسیس یک موطن ملی برای مردم یهود در فلسطین را به دیده مساعد می نگرد و بهترین تلاش های خود را برای تسهیل وصول به این اهداف به کار می برد."[10]
ماده 22 میثاق جامعه ملل مصوب 1919کشورهای مشمول قیمومیت را مشخص ساخت و کنفرانس صلح ورسای در سال 1919فلسطین را به شرط اجرای اعلامیه بالفور به قیمومیت انگلیس درآورد و نیز، کنفرانس سان ریمو-شورای عالی متفقین-در سال 1920 بر مصوبات قبلی جامعه ملل و کنفرانس ورسای مهر تأیید زد.بدین سان، فلسطین در قیمومیت انگلیس قرار گرفت. پس از آن صهیونیست ها با کمک انگلیسی ها مقدمات تأسیس یک کشور یهودی را آغاز کردند.تشویق یهودیان جهت مهاجرت به فلسطین،تسهیل خرید زمین های اعراب توسط یهودیان،ایجاد سازمان های اقتصادی و اجتماعی یهودی در فلسطین،آموزش نظامی به یهودیان توسط افسران انگلیسی اهم اقدامات مشترک صهیونیسم و انگلیس در تأسیس دولت یهودی بود.تظاهرات و اعتصابات عمومی اعراب فلسطینی مانعی در اجرای نقشه های سصهیونیستی –انگلیسی پدید نیاورد و سرانجام با خروج انگلیس از فلسطین در سال 1948 همه چیز برای تأسیس یک دولت یهودی فراهم بود.[11]
سازمان ملل متحد قبل از خروج انگلیسی ها از فلسطین،طرح تقسیم فلسیطن به دو کشور یهودی –فلسطینی را در قطعنامه 181تصویب کرد.
"پس از تصویب قطعنامه 181،آژانس یهود برای ایجاد یک کشور یهودی بر دامنه اقدامات خود افزود و حتی در تلاش برای اجرای قطعنامه تقسیم فلسطین که آن را به عنوان اعطای استقلال به یهودیان تفسیر می کرد به زور متوسل شد.هدف صهیونیست ها از به کارگیری زور،ترساندن عرب ها و خالی شدن مناطق عربی از اعراب فلسطینی بود.در این راه،گروه های شبه نظامی یهودی چون ایرگون(Irgun) و هاگانا(Haganah) به فرماندهی مناخیم بگین(Menahem Begin) و بن زیون(Ben Zion) فجایعی چون قتل عام دیریاسین در آوریل 1948/تیر 1327 آفریدند و 300 هزار فلسطینی را تا اواسط سال 1948/1327 مجبور به ترک خانه های شان کردند.در نتیجه،زمینه برای اعلام حکومت موقت،استقلال و تأسیس مدینات یسرائیل(اسرائیل) پدید آمد.سپس جنگ میان ارتش های عربی و اسرائیل در گرفت که با پیروزی یک جمعیت 650 هزار نفری یهودی(اسرائیل غاصب) با پشتیبانی قدرت های بزرگ بر 30 میلیون عرب(کشورهای عربی درگیر)پایان پذیرفت."[12]
شکست اعراب در 1948 و 1956 در مقابل اسرائیل،فلسطینی ها را به فکر دفاع فلسطینی در مقابل با اسرائیل انداخت.یکی از جلوه های مبارزه ضد اسرائیلی فلسیطنی ها،تأسیس سازمان آزادی بخش فلسیطن یا فتح است.گرچه این سازمان در واپسین شب سال 1964/1343 نخستین عملیات موفق خود را علیه اسرائیلی ها انجام داد ولی محصول مبارزات ضد یهودی و اسرائیلی دهه های قبل است.بنیان گذاران فتح،علت ناکامی جنبش ها و حرکت های ضدصهیونیستی گذشته را فقدان سازمانی منسجم،وابستگی این حرکت ها به رژیم های عرب و ناتوانی در جذب یهودیان مخالف اسرائیل می دانستند.آنان به تدریج دریافتند که تنها در پرتو جنگ مسلحانه متکی به حمایت فلسطینی ها قادر به شکست اسرائیل خواهند بود.[13]
حاصل چنین برداشتی گرایش به تأسیس یک سازمان چریکی بود.در نیل به این مقصود،مراحل تهیه،تدوین و توسعه قوانین لازم برای انجام کار تشکیلاتی و نظامی پنهانی،گردآوری اعضای شایسته،بسترسازی آمادگی ذهنی در افکار عمومی،تصویب اساسنامه،تعیین استراتژی،تاکتیک،ابزارکار،منابع مالی،چگونگی عضوگیری و … پیموده شد و سپس سازمانی با ائتلاف گروه های متعدد زیرزمینی در 1959/1338 به رهبری یاسر عرفات پدید آمد.این سازمان بدون اتکا به ایدئولوژی خاص خود را مسئول آزاد سازی فلسیطن از راه مبارزه مسلحانه و تأسیس یک دولت از مسلمانان،یهودیان و مسیحیان فلسطینی دانست.[14]
کشورهای عربی که در دو جنگ 1948 و 1956 شکست خورده بودند،همچنان اسرائیل را نامشروع دانسته و البته از اقدام مؤثر جهت آزادی فلسطین خوددارزی ورزیدند.در واقع،شمار اندکی از کشورهای خاورمیانه مانند ترکیه و ایران با اسرائیل روابط سیاسی و رسمی داشتند ولی هیچ یک از کشورهای عربی به استثنای مصر پس از 1979/1358 دولت اسرائیل را به رسمیت نشناختند هرچند روابط غیرعلنی و دیدارهای محرمانه وجود داشته است اما پس از انعقاد قرارداد غزه –اریحا گرایش گسترده ای در بیشتر کشورهای عربی خاورمیانه به سوی ایچاد روابط سیاسی،اقتصادی،فرهنگی و نظامی با اسرائیل شکل گرفت.[15]
[1]– محمدرضا دهشيرى،درآمدى بر نظريه سياسى امام خمينى(تهران:مركز اسناد انقلاب اسلامى،1379)ص 337.
[2]– امام خمینی،كوثر، ج 1(تهران:مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،1371)ص 8.
[3]– همان،ص 9.
[4]– همان،ص 26.
[5]– همان،ص 27.
[6]– امام خمینی،صحيفه امام، ج1 (تهران:مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،1379)ص 216.
[7]– ژيل كِپل، اراده خداوند: يهوديان، مسيحييان و مسلمانان در راه تسخير دوباره جهان، ترجمه عباس آگاهى )تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370) ص194.
[8]– امام خمینی،كوثر،همان،ص 5.
[9]– امام خمینی،صحيفه امام،همان،ص 221.
[10]– حمید احمدی،ریشه های بحران در خاورمیانه(تهران:موسسه کیهان،1369)ص343.
[11]– مرتضی شیرودی،فلسطین و صهیونیسم(قم:تحسین،1382)ص71-68.
[12]– همان،ص74.
[13]– همان،ص86.
[14]– همان، ص87.
[15]– همان، ص113.