ميلاد نور
زمين و آسمان تبريز نورباران بود، بوى گل محمدى در فضاى شهر پيچيده بود، بوى بهار مى آمد، تبريز در شبى رؤيايى به سر مى برد و صداى حمد، تهليل و تكبير از همه جا بلند بود؛ هزار و سيصدو بيست سال از هجرت رسول اكرم(ص) مى گذشت، كه «آقا ميرزا احمد» صاحب پسر شد.
سر به خاك ساييد و طلوع آفتاب زندگى در خانه اش را سپاس نهاد. در كنار بستر كودك جاى گرفت، او را بغل كرد، بوسيد و بوييد. اشك شوق بسان مرواريدى بر گونه كودك غلتيد. جاذبه و نور سيماى طفل پدر را جذب كرده بود، چشم از رخ فرزند برنمى داشت. به ياد آن كه همه عمر مرادش بود، نام نوزاد را «عبدالحسين» نهاد تا در مسير «امامت»، «شهادت» و «ايثار» گام نهد .
روزها گذشت، فرزند به دورهاى از زندگى رسيد كه مىتوانست تعاليم پدر را به جان بپذيرد . او ديگر كمتر در انديشه بازى بود و بيشتر در عالم خيال سير مىكرد. مىخواست بداند، بياموزد و در هستى انديشه كند. نخست آموزشهاى مادر را فرا گرفت؛ آيات قرآنى و سورههاى كوتاهى، كه با آهنگى الهى جانش را صيقل مىداد، بتدريج وى را براى گام نهادن در محفل علمى پدر آماده كرد. آقا ميرزا احمد در سال 1287 هجرى قمرى در قريه «سردها»، از نواحى تبريز، متولد شده بود. او از سال 1304 براى ادامه تحصيل به شهر آمده بعد از فراگيرى مقدمات در محضر درس علامه بزرگوار مرحوم حاج ميرزا اسدالله حضور يافت و به مرتبهاى از دانشپژوهى رسيد كه صلاحيت علمىاش از طرف زعيم بزرگوار حضرت آيتالله ميرزا على آقاى شيرازى و فقيه برجسته حاج ميرزا على ايروانى تأييد شد.
علم و عمل از وى شخصيتى برجسته ساخته بود. حسن سيرت، وقار و پرهيزگارىاش زبانزد خاص و عام بود. (1)
وى خود تربيت فرزندش را به عهده گرفت تا نيك پرورش يابد و در جمع دوستان پاكدل اهل بيت (ع) جاى گيرد. عبدالحسين به چنين پدرى افتخار مىكرد و خداى را سپاس مىگفت.
او بزودى ادبيات فارسى و عربى، منطق، فقه و اصول را نزد پدر فرا گرفت و در سايه هدايت آن مجتهد فرزانه «الفيه ابنمالك» و اشعار برخى از بزرگان دين را حفظ كرد. از اولين شعرهايى كه پدر، فرزندش را به آموختن و حفظ آن تشويق كرد، شعرى از حضرت على(ع) بود. (2)
عبدالحسين كتابهاى مختلفى در حديث و اعتقادات را نزد پدر خواند و از آنها بهره برد. او مسائل مشكل را با استاد در ميان مىنهاد و از درياى دانش او سيراب مىشد. اهتمام به قرآن و حديث، بخصوص نهج البلاغه، وى را عاشق امام على(ع) كرد، او با انديشه در گفتار امام(ع) درستى اين سخن گرانمايه را كه: «هيچ آيهاى در قرآن كريم نيست كه اول آن «يا ايها الذين آمنوا» باشد، مگر آنكه على ابنابىطالب(ع) سردار، امير و شريف و اول مخاطبان آن آيه است.» (3) با جانش دريافت.
قرآن و نهجالبلاغه براى اين محصل جوان دو كتاب گرانقدر بود. وى اين دو كتاب را بارها مطالعه كرده، در معانى آن دقيق شده بود. گاه هنگام مطالعه اين كتابها مىگريست، اشك بر گونهاش جارى و چون درى گرانمايه در سينهاش نهان مىشد.
جدش «مولا نجفعلى» مشهور به «امين الشرع» از اهالى آذربايجان بود، كه در سال 1257 هجرى قمرى متولد شده و خويشتن را به علم، ادب، پاكى و پرهيزكارى آراسته بود. آن بزرگ از شيفتگان گردآورى آثار ائمه اطهار(ع) شمرده مىشد و چون از ادب فارسى و تركى بهره وافر داشت، قصايدى چند به اين دو زبان سروده بود. خانواده عبدالحسين، به خاطر شهرت جدش، «امينى» شهرت يافت (4) و عبدالحسين راه جدش را در پيش گرفت تا امين شرع و مدافع اسلام ناب محمدى(ص) باشد.
قيام سرو
شيخ محمد خيابانى در 1299 ش. عليه استعمار شوم انگليس قيام كرد و به شهادت رسيد.
عبدالحسين، كه چهارده سال داشت و با سخنان و انديشه شيخ آشنا بود، چون ديگر دوستدارانش عزا گرفت و از پدر آموخت كه پس از قيام و شهادت بايد با مكتب دعا، فرهنگ سياسى ـ اجتماعى اسلام را در جامعه نشر داد.
هجرت عشق
سال 1342 هجرى بود. عبدالحسين بيست و دو سال در سايه رفتار و گفتار پدر با اسلام و قرآن آشنا شده، از محضر بزرگانى چون جناب حاج سيد محمد، مؤلف «مصباح السالكين» مشهور به «مولانا» و جناب حاج سيد مرتضى خسروشاهى، صاحب «اهداء الحقير در معنى حديث غدير»، و جناب شيخ حسين، مؤلف «هدية الانام» بهرههاى علمى برده بود.
عشق به امام على(ع) و علاقه به تحصيلات عالى آتش اشتياق به نجف را در جانش شعلهور ساخت . بنابر اين هدفش را با پدر در ميان نهاد. پدر بر قامت برومند فرزند نگريست و با ديدگانى اشكبار به وى پاسخ مثبت داد. ميرزا احمد از نداى امام آگاه بود و از جاذبه على(ع) حكايات فراوان به خاطر داشت. چگونه مىتوانست عاشق را از معشوق دور نگاه دارد؟ پدر لذت ديدار و همنوايى با فرزند را از دل شست و وى را به امام على(ع) و فرزندش امام حسين(ع) بخشيد . عبدالحسين هواخواه على(ع) بود و خود مىدانست كه على(ع) او را به شهر خويش فرا خوانده است. از اينرو ملامت سرزنشگران و كوردلان را به هيچ انگاشت و زير لب چنين زمزمه كرد :
ملك در سجده آدم، زمين بوس تو نيت كرد
كه در حسن تو لطفى ديد بيش از حد انسانى
شهر نجف از عصر شيخ طوسى مهد علم و تقوا بود، دانشگاه بزرگ عالم تشيع به شمار مىآمد و براى تحصيل مناسب بود. عبدالحسين مىخواست با تحصيل در اين پايگاه اهل بيت(ع) به جهاد علمى پرداخته، عالمى فريادگر شود و مسير حق را تداوم بخشد. از اين رو در درس حضرات آيات : سيد محمد فيروزآبادى (متوفى 1345 ه. ق) و سيد ابوتراب خوانسارى (متوفى 1346ه. ق) حاضر شد.
سپاه شقايق
«علمدار غدير» روزگارى به شهر على بنابىطالب(ع) وارد شد كه امپراطورى عثمانى از هم پاشيده، عراق به دست انگليسيهاى ناپاك افتاده بود. او كه هنوز شهداى انقلاب مشروطيت را به خاطر داشت، در صدد برآمد تا با ياد شهيدان راه فضيلت امت متفرق اسلامى را به وحدت و اخوت اسلامى دعوت كند؛ چرا كه خون شهيدان رايجترين سكه تاريخ بشريت در راه آزادى و استقلال امت اسلامى است؛ اين سكه طلايى نه در ضرابخانههاى آزاديخواهان، بلكه در ضرابخانههاى مستبدان به نفع امت اسلام زده شده است. علامه امينى زندگى شهداى راه حق و فضيلت را اولين تأليف خويش قرار داد تا با جمعآورى گلهاى بوستان فضيلت، امت اسلامى را به سمت آرمان بزرگ پيامبر رحمت(ص) سوق دهد؛ آرمان والايى كه براى تحقق آن رادمردان بسيارى وضوى خون ساخته، در محراب عشق به نماز ايستادند. علامه امينى در اولين تأليف خويش ابداع و ابتكارى به كار برد كه پيش از آن كسى بدان دست نيافته بود. او با تأليف «شهداء الفضيلة» گوى سبقت از همگان ربوده، و بر گذشتگان و معاصرانش برترى يافت. علامه براى نگارش اين اثر، بار سفر بسته با رنج بسيار كتابخانههاى ايران و عراق را مورد بررسى قرار داد و در كتابهاى خطى كمياب دنبال مردانى گشت كه در راه حق شهيد شدهاند. او پس از سالها تحقيق اين اثر را به جامعه عرضه كرد و به عنوان مجاهدى نستوه زبانزد خاص و عام شد.برخى از دانشمندان اسلامى كه با تقريظهاى خود اين اثر جاودانه را ستودند، عبارتند از:
1. بزرگ مرجع شيعه حضرت آيتالله سيد ابوالحسن اصفهانى
2. حضرت آيتالله العظمى حاج آقا حسين طباطبايى قمى.
3. حضرت آيتالله شيخ محمد حسين غروى اصفهانى.
4. حضرت علامه محقق شيخ آقا بزرگ تهرانى.
علامه امينى، با «شهداء الفضيلة» زندگينامه صد و سى تن از علماى دين و پيروان اهل بيت (ع) را، از قرن چهارم تا چهاردهم، به رشته تحرير درآورد تا امت اسلامى همچنان سرفراز و استوار در مقابل فتنههاى دشمنان ايستادگى كند.
زمانى كه استعمارگران با به راه انداختن جنگهاى جهانى در صدد برآمدند ملل اسلامى را مورد تجاوز قرار داده، مستعمره خويش سازند، امينى با تأليف شريف «شهدا الفضيلة» بزرگ اسوههاى شجاعت و ايثار را در مقابل ديدگان مردم غيور مسلمان قرار داد و آنان را به پايدارى و استقامت فرا خواند.
غواص بحر
معانى محدث، مفسر، فيلسوف، متكلم و فقيه امين شيعه پس از «شهداء الفضيلة» به تحقيقات دامنهدارى دست زد. او بر آن بود فلسفه سياسى اسلام را براى مردم كوچه و بازار هم قابل فهم كند، پس به كوشش فزونتر پرداخت و با تحقيق و تعليق بر كتاب «كامل الزيارات» ابن قولويه قمى، كه از مشايخ شيعه به شمار مىرود، معتبرترين متون زيارات را در اختيار امت اسلامى قرار داد. او همچنين با تأليف «أدب الزائر لمن يمم الحائر»، كه شرح آداب زيارت حضرت امام حسين(ع) است، فلسفه زيارت را بيان كرد. علاوه بر اين شيخ مصلح عبدالحسين امينى، كه سالها در مكتب درس استادان بزرگ نشسته، فقه، اصول، فلسفه و كلام اسلامى را فرا گرفته بود، «ثمرات الاسفار» را در دو جلد فراهم آورد و بر «رسائل» و «مكاسب» شيخ اعظم انصارى حاشيه نوشت.
رسالهاى در باره نيت، رسالهاى در علم «دراية الحديث» و «رسالهاى در بيان حقيقت زيارت»، در پاسخ به برخى از علماى پاكستان از ديگر آثار علامه امينى در اين دوره است. او با تأليفات گرانقدر خويش بنيه علمى خود را در برابر چشم معاصران قرار داد، از حضرات آيات عظام: سيد ابوالحسن اصفهانى، ميرزا محمد حسين نائينى، شيخ عبدالكريم حائرى و شيخ محمد حسين كمپانى اصفهانى، اجازه اجتهاد دريافت كرد و به زادگاهش تبريز بازگشت تا «امين الشرع» ديار خويش باشد. اما دلش ديگر بار آهنگ نجف كرد.
او در اين دوره رو به قرآن كريم آورد تا راه سعادت بشر را از كتاب الهى استخراج كند . شاگرد مكتب وحى آيات 172 و 180 سوره اعراف، 7 واقعه و 11 مؤمن را برمىگزيند و به تفسير آن پرداخت. آنگاه «العترة الطاهرة فى الكتاب العزيز» را نگاشت و حق اولويت و مولويت خاندان رسالت را تبيين كرد.
شهر آرمانى غدير
تأليف رسالات گوناگون جان شيفته امين شريعت را خشنود ساخت، پس تصميم گرفت مدينه فاضله اسلامى را به امت اسلامى عرضه كند و داستان سال دهم هجرت رادر خاطرهها زنده سازد. زمانى كه استعمارگران با حيلههاى خاص خود امپراطورى عثمانى را از بين بردند، او چنان انديشيد كه هرگز نبايد به دولتهاى غارتگر اجازه داد جايگزين دولت به ظاهر اسلامى عثمانى شوند در ديدگاه او بهتر آن بود كه امت اسلام، پس از زوال دولت623 ساله عثمانى و چشيدن تلخىهاى بسيار، نظام مدينه فاضله اسلامى را ـ كه در آن اصل بنيادى غدير مطرح است. ـ تجربه كند، نظامى كه پيامبر(ص) جز به آن سفارش نفرموده است.
علامه امينى با تأليف «الغدير» خاطرات عصر نبوى را تجديد كرد؛ عصرى كه سرورى از آن امت قرآنى بود، رسول اكرم(ص) رهبرى آن را بر عهده داشت و خود على بنابىطالب(ع) را جانشين خويش قرار داد.
امينى، احياگر سنت نبوى، با «الغدير» جلوههاى شوكت و عظمت امت اسلامى را در خاطرهها زنده كرد و اصل اصيل و محور حكومت قرآنى، غدير خم، را يادآور شد. دكتر سيد جعفر شهيدى ـ كه خود در نجف و تهران از ياران آن فرزانه بود، نقل مىكند كه، روزى علامه امينى به من گفت: «براى تأليف «الغدير» ده هزار جلد كتاب خواندهام.» وى در ادامه مىگويد: «او مردى گزافهگو نبود. وقتى مىگفت كتابى را خواندهام، بدرستى خوانده و در ذهن سپرده و از آن يادداشت برداشته بود.» (5) احياگر مدينه فاضله قرآنى، به يارى كتاب خدا، حديث و شعر، مبانى فلسفه سياسى اسلام را به جهانيان ابلاغ كرد. او نه تنها با رجوع به قرآن و سنت و رعايت موازين «سند شناسى» و «نقد حديث» حقايق غير قابل انكارى را در برابر چشم امت اسلامى قرار داد و مسأله اختلاف اهل يك كتاب و قبله را از ميان برداشت، بلكه جهانيان را به اين مسأله واقف ساخت كه امامت و رهبرى از مبانى اصيل اسلامى است.
غواص غدير با نقد آثار و تأليفات كسانى چون «ابن تميمه»، «آلوسى»، «قصيمى» و «رشيد رضا» در صدد برآمد نهال وحدت و اخوت اسلامى را در دل مسلمانان بكارد. وى در پى اسناد حديث غدير بيست و چهار كتاب تاريخى، بيست و هفت محدث، چهارده مفسر قرآن و هفت متكلم مسلمان را مىيابد كه به نقل حديث غدير پرداختهاند. آنگاه گروهى از صحابه پيامبر(ص) را، كه راوى حديث غدير شمرده مىشوند، به ترتيب حروف الفبا ذكر مىكند. او در بخش راويان اوليه حديث غدير به نام حدود ده تن از اصحاب رسول خدا(ص) و هشتاد و چهار «تابعى» اشاره مىكند . سپس طبقات دانشوران راوى حديث غدير را برمىشمارد. و از 360 دانشمند نام مىبرد. البته «الغدير» تنها گنجينه راويان غدير نيست در اين كتاب نورانى آيات الهى و متن روايات بسيار يافت مىشود؛ آيات و رواياتى كه بايد آنها را كليد ورود به شهر نيكبختى جاودان دانست .
متون هدايتگرى كه آيات شريف تبليغ (6) اكمال دين (7) و ولايت (8) از سوره مائده، آيات سوره معارج، (9) سوره هل أتى (10) و روايات گرانقدر غدير و ولايت، أخا، منزلت، ثقلين، تبليغ، انذار العشيرة، ردالشمس، سد الابواب، على مع الحق و ان عليا اول من اسلم… تنها بخشى از آن شمرده مىشود.
او براى نگارش اين كتاب به دورترين سرزمينها مسافرت كرد و كتابهاى بسيارى را مورد بررسى قرار داد. نام بخشى از كتابخانههايى كه آن بزرگوار در تأليف الغدير در آنها به تحقيق پرداخته و تعداد كتابهايشان چنين است:
كتابخانه ناصريه، 000/30 جلد كتاب ،لكنهو
كتابخانه مدرسة الواعظين 000/20 جلد كتاب، لكنهو.
كتابخانه سلطان المدارس 000/5 جلد كتاب، لكنهو
كتابخانه ممتاز العلماء، 000/18 جلد كتاب، لكنهو
كتابخانه فرنگى محل، 000/9 جلد كتاب، لكهنو
كتابخانه ندوة العلماء، 000/60 جلد كتاب، لكنهو
كتابخانه اميرالدوله 000/110 جلد كتاب لكنهو
كتابخانه دانشگاه اسلامى عليگره، 000/500 جلد كتاب، عليگره
كتابخانه عمومى رظلا، ـ، رامپور
كتابخانه خدابخش، 000/50 جلد كتاب، پتنه
كتابخانه عمومى دانشگاه عثمانى، 000/111 جلدكتاب، حيدرآباد
كتابخانه عمومى آصفيه، 000/125 جلد كتاب، حيدرآباد
كتابخانه سالار جنگ 000/52 جلد كتاب حيدرآباد
علامه نستوه پس از بررسى اسناد حديث غدير و اثبات اين واقعه مهم عصر نبوى، شاعران چهارده قرن را، كه از سفره قرآن توشه برداشتهاند، به شهادت آورد تا هم از نامآوران و مبارزان مكتب ارجمند علوى ياد كرده باشد و هم فضايل امام على(ع)، وصى حضرت رسول اكرم(ص)، را به اثبات رساند. وى ادبيات متعهد شيعى را يكى ديگر از حجتهاى واقعه غدير دانست و براى فراهم آوردن شعر بزرگمردان فضيلت سالها تلاش كرد تا علاوه بر گردآورى شعر حماسهسرايان غدير، اشتباهات عمدى محققين مغرض را بر ملا سازد. در سال 1324 ش چاپ اول كتاب الغدير در نجف آغاز شد و تا نه جلد آن به چاپ رسيده، و در سراسر جهان منتشر شد. با انتشار كتاب گرانمايه «الغدير» سيل نامهها و ستايشهاى دانشمندان بزرگ مسلمان و برخى از حكام كشورهاى اسلامى به سوى دانشمند فرزانه به حركت درآمد. نكته مهمى كه در تمام ستايشها به چشم مىخورد، پذيرش غدير به عنوان محور حركت اسلامى و بنيان حكومت اسلامى بود. پادشاهان فرصتطلب در صدد بودند از اين جنبش دينى به نفع خود بهره گيرند، ولى دانشمندان از جايگاهى بىغرضانه به مسأله مىانديشيدند و در حقيقت، بعد از قرنها به راهنمايى مصلح بزرگ حضرت علامه امينى، زنجير متصل به وحى را يافته بودند. شيخ محمد سعيد دحدوح از دانشمندان محقق و امام جمعه و جماعت «اريحا»، منقطهاى در نواحى حلب در نامه اديبانهاش به مؤلف «الغدير» چنين نوشت: «آقاى من! كتاب «الغدير» را دريافت كردم و آن را مورد مطالعه قرار دادم… قبل از آنكه در امواج انبوه معانى آن وارد شوم نيروى فكر و انديشهام در آن شناور گشت و شمهاى از آن را با ذائقه روحى خويش چشيدم. احساس نمودم كه اين همان يگانه سرچشمه و منبع آب گوارائيست كه هرگز دگرگون نشود. اين منبع جوشان معانى از آب باران صافتر و گواراتر و از مشك خوشبوتر است…». (11)
بوستان هدايت
صاحب الغدير در سال 1373 هجرى قمرى، هشت سال پس از انتشار نخستين جلد الغدير، كتابخانهاى بنياد نهاد، آن را «مكتبة الامام اميرالمؤمنين(ع)» ناميد و در روز عيد غدير افتتاح كرد . فعاليت اين كتابخانه با 42000 جلد كتاب خطى و چاپى آغاز شد. براى غنى ساختن اين كتابخانه نسخههاى خطى بسيار از كتابخانههاى معتبر جهان تهيه شد.
بايستهاى جهان تشيع
علامه مصلح با جهان تشيع و تاريخ پرفراز و نشيب آن آشنايى كامل داشت. او به مقدار هر حرفى از كتاب الغدير تجربه اندوخته بود و نانوشتههايى داشت كه بايد در جامعه پياده مىشد، تا نظام اجتماعى، نظام الهى شود. زمانى كه علامه امينى از دفتر تبليغات اسلامى قم ـ دارالتبليغ ـ ديدن كرد و برنامههاى آن مؤسسه در اختيارش قرار گرفت، فرمود: «بايد درسى تحت عنوان «ولايت» غير از آنچه كه در درس علم كلام و اعتقادات مطرح مىشود، به طلاب آموزش داده شود.» (12) اين سخن، ژرفنگرى آن مصلح اجتماعى را نشان مىدهد. علامه امينى براى احياى فلسفه سياسى اسلام تدريس «ولايت» را امرى ضرورى مىدانست و آموزش آن در محدوده كتب كلامى را كافى نمىديد. او با مشكلات تأليف و نشر كتاب آشنا بود و در اين انديشه بود تا با تأسيس «دار التأليف» (خانه نويسندگان) رفاه مورد نياز محققين را فراهم آورد تا نويسندگان بى هيچ آشفتگى خيال به تحقيق و تأليف مشغول شوند.
آن بزرگوار همچنين هنگام تأليف الغدير نشريات بسيارى ديده بود كه در باره اسلام سخن گفته بودند. حجم گسترده اين نشريات او را در اين انديشه فرو برد كه با تأسيس مجمعى اين نشريات را گردآورى كرده، مورد ارزيابى قرار دهد.
حضرت علامه امينى با بحثهاى عميق علمى و كاوشگرانه پيرامون امامت و ولايت از نخستين متفكران اسلامى بود كه به «ولايت فقيه» در عصر غيبت رسيد و بحث و درس اختصاصى پيرامون آن را امرى لازم و ضرورى دانست. او حكومت را از آن ولى فقيه به شمار مىآورد و مىگفت :
«ديگران غاصبند و اين مقام، حق مسلم آن فريادگر [امام خمينى ـ ره ـ] است.» (13)
و در جاى ديگر به صراحت بنيانگذار جمهورى اسلامى را ستود و گفت:
«الامام الخمينى ذخيرة الله للشيعة.»
«امام خمينى ذخيره خدا براى جهان تشيع است.»
او از طلوع فجر صادق خبر داشت و از رسالتى كه بر دوش مجدد قرن نهاده شده بود آگاه بود؛ از اين رو شاگردى چون حضرت نواب صفوى را تربيت كرد تا حكومت علوى را فرياد زند و پايههاى حكومت غاصبان را به لرزه افكند. (14)
نماز آخر
تلاش بىپايان، معمار مدينه غدير را در بيمارى فرو برد؛ بيمارى و ضعفى كه بتدريج فزونى يافت و او را از كوشش علمى باز داشت. بيمارى و بسترى شدن علامه حدود دو سال به طول انجاميد و حتى درمانهاى خارج از كشور نيز مفيد واقع نشد. سرانجام در نيمروز جمعه 12 تيرماه 1349 برابر 28 ربيع الثانى 1390 ق، آيتى از آيات الهى و عاشقى از عاشقان ولايت، جهان خاكى را بدرود گفت. وى، كه همواره در نماز بود و جز به عبادت خداى كعبه و خدمت به مولود آن نمىانديشيد، در شصت و هشتسالگى از دنيا رفت و جهانى را در غم ارتحال خويش فرو برد . و به راستى الغدير وى، چراغ خانه دلها و مشعل هدايت امت اسلامى فروزان باقى ماند.
پى نوشتها:
1ـ الغدير، علامه امينى، ترجمه…، ج 1، ص .156
2ـ همان، ج 2، ص 25؛ ترجمه الغدير، ج 3، ص 43 و .44
3ـ اعتقادات، شيخ صدوق، ص .110
4ـ الغدير، ج 1، ص 154؛ شهداء الفضيلة، علامه امينى، ص .7
5ـ «شهداء الفضيلة»، مقدمه شيخ محمد خليل الدين عاملى، ص .4
6ـ انديشهاصلاحى در نهضتهاى اسلامى، محمد جواد صاحبى، ص 208 و .209
7ـ مائده، .67
8ـ مائده، .5
9ـ معارج، 3 ـ .1
10ـ مائده، .55
11ـ حماسه غدير، محمد رضا حكيمى، ص .480
12ـ الغدير، ترجمه، ج 1، ص 16 و .17
13ـ به نقل از استاد جواد محدثى از حضرت آيتالله مكارم شيرازى.
14ـ فرياد روزها، محمد رضا حكيمى، ص .24
مأخذ: مجله كوثر سال اول شماره دوم ص 42