سه شنبه, 13 آذر , 1403 برابر با Tuesday, 3 December , 2024
جستجو

 

دوران كودكى:
مادر علامه جعفرى بر خلاف پدر با سواد بود. قرآن را به خوبى مى ‏خواند و نيز به فرزندانش آموزش مى‏ داد.

در مرداد ماه سال 1304 هجرى شمسى (مطابق 1344 هـق) در خيابان شمس تبريزى كنونى (محله شتربان) در چنين خانواده ‏اى كه عطر معنويت از آن پراكنده بود، فرزندى ديده به جهان گشود كه آن را محمد تقى ناميدند.(2) كودك دوران صباوت را در دامن مادرى متدين سپرى كرد و تحت تربيت پدرى پاك سرشت به شكوفايى رسيد. نخستين بار مادر قرآن را به وى ياد داد. استاد جعفرى نزد مادر مقدارى درس خواند و به همين دليل براى ورود به كلاس بالاتر آمادگى پيدا كرد و از اين جهت ايشان را از كلاس اول به كلاس چهارم مى ‏برند. (3)
تحصيلات مقدماتى:
اين كودك با استعداد، كلاس چهارم را در مدرسه اعتماد تبريز كه بعدها به دبيرستان انورى تبديل شد با رتبه دوم گذراند و در سال بعد يعنى در كلاس پنجم رتبه اول را احراز كرد . (4) در اين حال از تهران دستور رسيد تا دانش‏آموزان لباسهاى يك رنگ طوسى و متحد الشكل بپوشند . پدر توان مالى نداشت تا اين لباس را براى محمد تقى و برادرش ميرزا جعفر تهيه كند، از اين جهت يك روز كه وارد مدرسه شدند اين دو نفر را از صف كلاس خارج كردند و چنين كارى ضربه روحى سختى بود كه بر دو فرزند ميرزا كريم وارد گشت. آن دو به خانه آمدند و ماجرا را با پدر مطرح كردند. پدر گفت فعلا به مدرسه نرويد، مدير مدرسه مرحوم جواد اقتصادخواه، نزد وى آمد و اظهار داشت: اجازه بدهيد كه فرزندانتان به مدرسه بيايند زيرا وزارت معارف حاضر است كه هزينه تحصيلى آنها را بپردازد. پدر قبول نكرد و گفت: انشاءالله خودم كار مى‏كنم و مخارج تحصيل آنان را مى‏پردازم. يكى از نزديكان لباس تهيه كرد و بدين گونه آن دو كودك موفق شدند در اين مدرسه ادامه تحصيل دهند. در اين دوران محمد تقى، هم كار مى‏كرد و هم درس مى‏خواند.
علاقه به علم:
محمد تقى در سن يازده سالگى عشق به جهانبينى‏ها را در خود حس كرد و ذهنش به هستى شناسى علاقه شديدى نشان مى‏داد. (5) بعدها از رها كردن درس، گويا محمد تقى در خواب صحبت مى‏كرد و شعرى را به عربى مى‏خواند و مضمونش اين بود: دست روزگار بريده باد كه چنين حوادثى را براى من پيش آورد كه نتوانستم به مرادم در علم برسم. صبح كه از خواب برخاست، پدر گفت: ديشب خواب مى‏ديدى؟ او فكر كرد و گفت: بله. گفت: در خواب چه گفتى؟ فرزند اظهار داشت: از اين كه از درس محروم شده‏ام ناراحت گرديدم و او اين شعر را خواند. پدر خطاب به پسر گفت: دقيقا نمى‏دانم ولى چنين الفاظى را بر زبان آوردى . در هر حال ميرزا كريم از اين وضع بسيار متأثر گرديد و به محمد تقى و برادرش تأكيد نمود: شما به دنبال درس خود برويد، خداوند روزى رسان است. از اين جهت آن دو مقارن سالهاى پايانى جنگ جهانى دوم به مدرسه طالبيه تبريز رفته و تحصيلات علوم دينى را پى‏گرفتند، در اين دوران غذاى اين دو طالب علم، نان و ماست بود و در طول روز هم با دوستان چاى و كشمش مى‏خوردند، و با مشكلات مالى عديده‏اى مواجه بودند و زندگى سختى داشتند اما چون جنبه‏هاى فكرى و روحى قوى بود، اين دشوارى‏ها را تحمل مى‏كردند . (6)
عزيمت به تهران:
نوجوان شيفته معرفت پس از فراگيرى دروسى در حوزه علميه تبريز به سال 1359 هـق در حالى كه پانزده بهار را پشت سر گذاشته بود، زادگاه خويش را به قصد اقامت در تهران ترك نمود . (7) و در مدرسه مروى اين ديار مطالعه و تحصيل متن رسايل و مكاسب را پى‏گرفت. در آن موقع اساتيدى چون آقا سيد عباس اصفهانى و مرحوم فشاركى معروف در اين مدرسه طلاب را افاضه مى‏فرمودند، روحانى وارسته‏اى كه فقه و اصول را در سطحى قوى به شاگردان ارائه مى‏نمود مرحوم آية الله شيخ محمد رضا تنكابنى (پدر مرحوم فلسفى ـ ره) بود كه محمد تقى در درس وى شركت مى‏كرد (8) و موفق گرديد بخشى از كفايه و مكاسب را نزد وى بخواند.
حكايت حكمت:
در مدرسه مروى محمد تقى جوان محضر ميرزا مهدى آشتيانى را درك كرد و با استقبال كامل و ميل فروان از پرتو انديشه‏هاى فلسفى وى بهره‏هاى فروانى برد، (9) وى در اين مكان اسفار و منظومه تدريس مى‏كرد و در معقول و منقول بسيار والا بود ولى دانش خود را اظهار نمى‏كرد.
علامه جعفرى مى‏گويد:
ميرزا مهدى به من گفت: شما نجف نرويد و در درس‏ها شركت كنيد، گفتم: علاقه دارم كه به حوزه نجف بروم، در دروس اين استاد به من خيلى خوش گذشت و حدود دو سال در خدمتش بودم .
مهاجرت به قم:
محمد تقى پس از سه سال خوشه چينى از خرمن خردمندان و انديشمندان حوزه درسى تهران در سال 1362 هـق به شهر مقدس قم مهاجرت نمود. ديارى كه نخستين مركز تشيع در ايران به شمار مى‏آيد و مردمانش از اواخر قرن اول هجرى به ولايت اهل بيت(ع) گردن نهادند و تبعيت از خاندان عترت را شيوه زندگى معنوى و فرهنگى خويش قرار دادند.
محمد تقى لازم مى‏بيند كه بوى اين گلستان معنى را استشمام كند و جرعه‏هايى از زلال حكمت را در قم مقدس به كام جان خويش سرازير سازد، گرچه دوران اقامت اين طالب معارف اهل بيت در قم بيش از يك سال طول نكشيد ولى همين دوران برايش مفيد، سازنده و روح‏نواز بود.
ورود ايشان به قم مصادف بود با زمان فقهاى اربعه يعنى آقايان آيات گرام خوانسارى، حجت، صدر و فيض بود. شيخ عبدالصمد خويى از استادان محمد تقى در قم بود و نامبرده نيز معقول را نزد شيخ مهدى مازندرانى خواند و انديشه‏هاى عرفانى و ذوقى خود را در محضر آقا شيخ محمد تقى زرگر تقويت كرد. مرحوم آية الله شيخ صدوقى نيز وى را به فيض رسانيد و توسط آن شهيد و آية الله حجت كوه كمرى تبريز در مدرسه دارالشفاى قم ملبس به لباس روحانيت گرديد. (10)
علامه محمد تقى جعفرى اين سعادت را به دست آورد كه در شهر مقدس قم در مدرسه فيضيه در كلاس درس اخلاق حضرت امام خمينى(قدس سره) حضور يابد.
مقارن اقامت مرحوم جعفرى در قم اين شهر دچار خشكسالى شد. چون مردم دچار مشكلات شدند به محضر آيت الله سيد محمد تقى خوانسارى رسيدند، ايشان گفتند بايد نماز استسقا خواند، يك بار هم براى اقامه اين نماز به بيرون شهر مى‏رود ولى گويا مشكل حل نمى‏شود، دفعه دوم فرمود: اكثر افراد از طلبه‏ها باشند كه در بار دوم علامه جعفرى شركت نمود، وى طى خاطره‏اى به اين مراسم شكوهمند اشاره دارد و مى‏گويد:
چون از پل گذشتيم با چند نفر خارجى مواجه گشتيم. آنان دليل حركت دسته جمعى را سؤال كردند، طلاب گفتند: براى برپايى نماز باران به فلان منطقه مى‏رويم. اين افراد با شنيدن چنين خبرى به تمسخر ما پرداختند، ما رفتيم و نماز باران را خوانديم. بعد از نماز باد تندى وزيدن گرفت، ابرها حركت كردند و سپس باران شديدى باريد. (11)
صفاى باطن:
استاد جعفرى قريب يك سال در قم اقامت داشت كه نامه‏اى را به دستش دادند، چون از مضمون آن نوشته باخبر شد فهميد مادرش دچار كسالت شده و لازم است به تبريز بازگردد. پس در سال 1363 هـق قم را به قصد عزيمت به وطن ترك نمود. (12) در آنجا از مادر مراقبت كامل به عمل آورد و در جهت مداوايش كوشيد ولى اين تلاش‏ها وى را از بيمارى نرهانيد و در همين سال آن زن مؤمنه و وارسته كه در تربيت فرزندانى فاضل اهتمام ورزيده بود دار فانى را وداع گفت و به سراى باقى شتافت و محمد تقى را در غمى جانكاه و اندوهى طاقت فرسا فرو برد، زيرا وى مى‏دانست چه گوهر گرانبهايى را از دست داده است.
پس از خاتمه ايام سوگوارى براى مادر، استاد استاد جعفرى به خدمت مرحوم آيت الله حاج ميرزا فتاح شهيدى رسيد، اين فقيه فرزانه صاحب آثارى چون حاشيه بر مكاسب، قاعده الزام و غيره مى‏باشد و از مجتهدين زبردست و از اوتاد بشمار مى‏رود، مرد با متانت و پرهيزگارى بود. (13)
چون علامه جعفرى مدتى نزد اين عالم عامل تلمذ نمود به استعداد شگرف و اشتياق درونى وى در معارف اسلامى پى‏برد و اصرار كرد كه بايد به نجف برود و مقدمات سفر را برايش تدارك ديد مقدارى وجه نقد به او داد و دو جعبه شيرينى جهت وى تهيه كرد. (14) .
در بوستان علوى:
بدين گونه علامه جعفرى به اشتياق بهره‏مندى از قداست بارگاه اميرمؤمنان(ع) و نوشيدن جرعه‏هاى روحبخش از درياى ژرف معارف تشيع و فقه آل محمد(ع) راه طولانى بين تبريز و نجف را طى كرد و بر كوچه‏هاى پرپيچ و خم امام معطر بوستان علوى قدم نهاد و مسرور و شادمان پس از اندكى درنگ خود را مهياى زيارت مضجع و بارگاه حضرت على(ع) نمود تا خستگى راه و دورى از بستگان را با اين حلاوت معنوى و لذت روحانى جبران نمايد. سال 1363هـق (مطابق با 1327هـش) بود كه او اين هجرت سازنده را انجام داد. (15) از اساتید ایشان در نجف را می توان آيت الله شيخ محمد كاظم شيرازى، آية الله سيد محمود شاهرودى، آية الله ميلانى، ميرزاى نائينى، آية الله سيد محسن حكيم آقا ضياء الدين عراقى آقا صدرا قفقازى آية الله العظمى خويى علامه جعفرى در اصول، خارج مقالات را خدمت مرحوم آقا ميرزا حسن يزدى آموخت زيرا به دقت‏هاى آية الله عراقى در اين رشته از علوم دينى علاقه‏مند بود و او را در اصول، مرد دقيق و كنجكاوى مى‏دانست. (21) نزد نيز علوم عقلى را فرا گرفت، البته هفته‏اى يك يا دو جلسه از محضر اين حكيم استفاده مى‏نمود.
چون استاد (آية الله خويى) در تدريس خود به مبحث طلب و اراده رسيد و ذيل آن موضوع جبر و اختيار را مطرح كرد، آية الله جعفرى براى نخستين بار قلم به دست گرفت و مطالبى درباره مبحث مزبور نگاشت كه تحت عنوان والامر بين الامرين تقرير درس آية الله خويى انتشار يافت . بعد خود كتابى تحت عنوان «جبر و اختيار» با الهام از اين جلسات در ايران به نگارش درآورد كه به طبع رسيد. (23) علامه محمد تقى جعفرى تقريرات دو دوره اصول را در خدمت آية الله خويى نوشت كه جزوات آن در نجف دست به دست طلبه‏ها و دوستان وى مى‏گشت، با وجود تلاش علمى، كوشش فكرى و حضور ذهن آية الله خويى، علامه جعفرى در برخى بحث‏ها اشكالات علمى را مطرح مى‏نمود و استاد از اينكه شاگردش اين چنين توجه دقيق دارد خشنود مى‏گرديد و به نقدهاى وى توجه داشت. (24)
عارف معروف:
آية الله جعفرى محضر عرفانى آية الله سيد جمال الدين گلپايگانى را غنيمت شمرد و از اين درخت معنوى نيز بهره‏هاى وافى برد. فقيه، عارف و حكيم الهى شيخ مرتضى طالقانى در نجف حدود يك سال و نيم در مباحث عرفانى و حكمت علامه جعفرى را به فيض رسانيد و از لحاظ روحى بر وى تأثيرى شديد و سازنده گذاشت .
استاد محمد تقى جعفرى در خصوص ايام اقامت در نجف مى‏گويد: وقتى به نجف مشرف شدم موفق گرديدم آقا سيد محمد اصفهانى را ببينم، آن موقع طلبه‏هاى بسيار كارى و زحمت كش و اساتيد خوب در نجف بودند و از نظر استاد ذره‏اى كمبود نداشتيم، انواعى از استعدادها و عظمت‏هاى علمى قابل مشاهده بود، طلبه‏هاى وارسته و روحانيان متخلق به اخلاق الله در نجف بودند . در بين ما ايرانى‏ها يك حالت صميميت ديده مى‏شد اما از نظر معاش سخت مى‏گذشت و برخى مسائل ديگر سبب ناراحتى ما مى‏گرديد اما چون اشتياق شدت داشت همه آن شدائد هضم مى‏گرديد . چون به نجف رسيدم پس از چند روز به بيمارى شديدى مبتلا شدم، اسم آن را نمى‏دانستم ولى چون بدنم را مى‏خاراندم جايش سرخ مى‏گرديد و متورم مى‏گشت، برخى از مدرسان آمدند و گويا حالم بقدرى ناجور بود كه چون آنان به زبان فارسى احوالم را جويا شده بودند به تركى جواب داده بودم و چون معناى جملات مرا متوجه نشده بودند آنجا را ترك كردند و رفتند از مدرسه ديگرى كه معروف به مدرسه بادكوبه‏اى هاست آقا شيخ نصرالله شبسترى را آوردند كه اهل آذربايجان بود و تركى هم مى‏دانست. ايشان روحانى خوب و وارسته‏اى بود. از من سوال كرد كه كى آمديد و ماجرا چيست؟ توضيحاتى دادم. بعد رفت و آشى را كه گوشت در آن بود پخت. پنج يا شش روز بود كه چيزى نخورده بودم و آن آش بسيار بامزه بود و با لذت آن را خوردم سپس به زيارت حضرت على(ع) شرفياب شدم و عرض كردم كه ما را بيش از اين امتحان نكنيد، مصائب اين گونه بود ولى روح پرنشاط آن را ناچيز جلوه مى‏داد.
بر كرسى تدريس
فيلسوف متفكر علامه جعفرى پس از تحصيل نزد استادانى كه به آنها اشاره گرديد به تدريس خارج فقه، اصول به ويژه كتابهاى مكاسب و كفايه پرداخت. (29) محل تدريس ايشان در اين رشته از علوم انسانى مسجد هندى بود. همچنين به پيشنهاد مرحوم آية الله ميرزا عبدالهادى شيرازى تدريس فلسفه و معارف را آغاز نمود. مكان اين افاضه علمى مدرسه صدر بود و از مدارس ديگر به اين جا مى‏آمدند تا در درس مزبور حضور يابند. شهيد آية الله سيد محمد باقر صدر مدت يك سال از درس‏هاى اين عالم گرانقدر بهره گرفت. مرحوم جعفرى از هوش سرشار و استعدادى ويژه برخوردار بود. استاد جعفرى در دروس فلسفى و كلامى مسائل جديد را كه از مصر وارد كشورهاى اسلامى شده بود مطرح مى‏كرد، در واقع كتابهايى كه از مصر به نجف سرازير مى‏شد به مثابه پلى در انتقال علوم و معارف مغرب زمين به شرق محسوب مى‏گرديد. به طور كلى فكر مطالعه فرهنگ غرب از تبريز در روحيه استاد جعفرى پيدا شد كه كم كم تشديد گرديد و دليلش هم اين بود كه ايشان از افرادى كه از شرق به غرب مى‏آمدند به هنگام مراجعت نوعى بى‏اعتنايى به هويت فرهنگى خود مى‏ديدند. گويا اينها انديشمندانى چون ابن سينا، فارابى، ابوريحان، رازى، ميرداماد، ملاصدرا، مولوى، سهروردى و صدها امثال اين دانشوران را نداشتند و شايسته نبود در مباحث جهان شناسى و علوم انسانى نوعى خودباختگى بيابند، استاد مى‏گويد: گاهى اساتيدى كه در اين مسائل اطلاعاتى داشتند مى‏آمدند و با ما تماس مى‏گرفتند و در حجره ساده‏اى كه با گليم پاره‏اى فرش شده بود مى‏نشستند و به بحث مى‏پرداختند. من از سه زبان فارسى، عربى و تركى يارى گرفتم ومعلومات خود را در اين زمينه بسط دادم و مقدارى هم زبان انگليسى را تقويت كردم.
در جاى ديگر اشاره دارد: در آن موقع استادى يافتم كه يكى از معروفترين فلسفه‏هاى مغرب زمين را برايم مى‏گفت و من فلسفه مرحوم سبزوارى را برايش تشريح مى‏كردم، بعد احساس كردم كه وى صاحب نظر نمى‏باشد و مطالبش سطحى است. دو سه ماه اول احساس نمودم كه اگر ما معارف مشرق زمين را خيلى عميق و اساسى بخوانيم، فراگيرى معارف فلسفى و علوم انسانى غرب برايمان دشوار نخواهد بود. به هر حال پس از سه يا چهار ماه از آن استاد منصرف شدم و ديدم زياد مفيد نبود، غير از ايشان افرادى چون آقا شيخ محمد رضا مظفر صاحب منطق و اصول و نيز شهيد سيد محمد باقر صدر علاقه داشتند به مبانى فكرى و انديشه‏هاى فلسفى مغرب زمين واقف شوند و گويا در اين زمينه يك نهضت فكرى آغاز شده بود. (31)
علامه جعفرى براى آگاهى از انديشه‏هاى متفكران غربى با يكى از افراد خانواده مرحوم آية الله محمد حسين كاشف الغطاء كه فيزيك نظرى را خوانده بود، مراسلاتى داشت و چون آيات عظام خويى، سيد عبدالهادى شيرازى و شيخ كاظم شيرازى مى‏دانستند وى در فلسفه تقليد نمى‏كند و خود نظر مى‏دهد براى تدريس در اين رشته مشكلى نداشت ولى در مجموع تمايل طلاب به فلسفه اندك بود. همچنين ايشان در نجف مقايسه‏اى را بين فلسفه شرق و غرب آغاز كردو براى آن كه تفكرات غربى‏ها را دقيق بداند گاهى به چندين ترجمه رجوع مى‏كرد، با مطالعه كتاب «ارتباط انسان و جهان» كه ماحصل تحقيقات علامه جعفرى در نجف مى‏باشد چنين استنباط مى‏شود كه وى به حدود دو هزار و پانصد جلد كتاب در فلسفه‏هاى شرق و غرب مراجعه كرده است. ايشان مدت هجده ماه تمام ايام تحصيل درنجف به مطالعه اين آثار مشغول بود و نيمه‏هاى شب پس از زيارت بارگاه مقدس حضرت على(ع) به مطالعه مى‏پرداخت. البته ضرورتى نمى‏ديد كه تمام آن كتابها را از بدو تا ختم بخواند. بلكه تنها بخشهايى را كه مورد نياز بود از نظر مى‏گذرانيد . (32)
درخت تناور:
علامه محقق محمد تقى جعفرى پس از يازده سال اقامت در نجف و شركت درحوزه‏هاى درسى آن ديار و بهره‏مندى از معنويت بارگاه مطهر حضرت اميرمؤمنان(ع) در سال 1336 هـش (33) به ايران مراجعت نمود در واقع فصل آن فرا رسيده بود كه اين درخت تناور كه در باغ انديشه و معرفت نجف به شكوفايى و رشد رسيده بود به شاخه گسترى پرداخته و از محصولات و ثمرات آن شيفتگان انديشه‏هاى ناب اسلامى استفاده كنند و مردمان در سايه‏اش روان خويش را تسكين دهند. پس از بازگشت به ايران، در قم به محضر حضرت آية الله العظمى حاج آقا حسين بروجردى ـ مرجع وقت شيعيان جهان ـ رسيد. بعد عازم مشهد مقدس گشت.
دوران اقامت استاد جعفرى در مشهد كوتاه بود چرا كه آب اين ديار براى سلامتيش زيان داشت؛ از اين جهت براى مهاجرت به تهران مصمم گرديد.
بر كرسى تدريس در تهران:
در ابتداى ورود به تهران، اين متفكر ژرف انديش در مدرسه مروى شروع به ترديس مكاسب و كفايه نمود. يك درس خارج حوزه نيز طبق متن عروة الوثقى مرحوم آية الله سيد محمد كاظم يزدى براى علاقه‏مندان مى‏گفت و نيز اسفار ملا صدرا و منظومه سبزوارى را تدريس مى‏نمود، همواره با اين تدريس، جلسات عمومى براى مردم داشت كه در آن بخش‏هايى از معارف اسلامى را تشريح مى‏نمود. پس از مدتى به اين نتيجه رسيد كه اين جلسات چندان ضرورتى ندارد و آنچه را افراد عادى تمايل داشتند بدانند ديگران هم توانستند مطرح كنند. از اين رو به فكر افتاد كه به تأليف، تحقيق و امور زيربنايى روى آورد. استاد مى‏گويد: در اوايل اقامت در تهران مرحوم آية الله شيخ محمد تقى آملى و آقا سيد احمد خوانسارى پيشنهاد كردند كه در مسجدى امام جماعت گردم و چون افراد متعددى براى اين برنامه بودند به آن بزرگواران گفتم اجازه دهيد حال طلبگى نجف را ادامه دهيم و شروع كردم به كار تحقيق و تأليف. برخى آمدند و گفتند جلساتى ترتيب دهيد، يكسال بعد ديدم فايده ندارد. يك بار درباره ربا صحبت كردم بعد ديدم برخى افراد در اين جلسه شركت مى‏كنند اما ربا هم مى‏خورند. گفتم پس بحث هاى ما چه تأثيرى دارد. اظهار داشتند از صحبت شما لذت مى‏برند اما عمل كردن به آن معلوم نيست، من گفتم نمى‏خواهم اين روند را ادامه دهم و به درس‏ها قناعت كردم. (34)
اقامت مجدد در نجف:
استاد جعفرى پس از حدود دو سال اقامت در تهران براى بار دوم به نجف اشرف بازگشت و در منزل شهيد آية الله سيد محمد باقر صدر ميهمان بود. دو ماه كه از اقامتش گذشت به اين فكر افتاد كه تا آخر عمر درجوار بارگاه نخستين امام بماند و از اين بوستان معنويت استفاده كند. وى گفته است: تا كسى درنجف نبوده باشد، مطلب را درك نمى‏كند. هنگام اذان صبح وقتى انسان چند لحظه وارد حرم حضرت امير مى‏گردد حالى پيدا مى‏كند. عظمتى در آن حرم وجود دارد كه اگر دو دقيقه آدم در آنجا بماند به همه عمرش مى‏ارزد. آن بارگاه ملكوتى داراى معنويتى خاص است. براى همين تصميم گرفتم كه بطور دائم در نجف بمانم. يك روز خدمت آقا سيد عبدالهادى شيرازى رفتم. ديدم در بستر بيمارى قرار گرفته و از شدت درد و ناراحتى ناله مى‏كند. عرض كردم: آقا چيزى نيست ان شاء الله هر چه زودتر بهبود يافته و سلامتى خويش را به دست مى‏آوريد. ايشان با يك حالت خاص فرمود:
جان عزم رحيل كرد گفتم كه مرو
گفتا چه كنم خانه فرود مى‏آيد
با آن مرجع بزرگوار مشورت كردم كه خواهان اقامت در نجف هستم اگر صلاح مى‏دانيد بمانم . ايشان گفت: اگر در نجف بمانيد برايتان راهى وجود دارد و به مقصد خود مى‏رسى اما معادش را از من مپرس. فرداى آن روز حضرت آية الله خويى ما را به صرف نهار دعوت نمودند. قبل از خوردن غذا به ايشان گفتم: مى‏خواهم در نجف بمانم. وى نيز گفت: اگر اينجا سكونت اختيار كنيد، مسيرى برايتان وجود دارد اما آخرش را نمى‏دانم. از اين رو ديدم آن دو بزرگوار يك نظر را آن هم با يك عبارت مطرح كردند و نود درصد تصميم به بازگشت گرفتم در عين حال گفتم خوب است به كربلا روم تا در ضمن زيارت بارگاه حضرت امام حسين(ع) استخاره‏اى هم بكنم به اين ديار رفتم و هنگام اذان صبح به حرم حضرت ابا عبدالله(ع) مشرف شدم و مطلب را با آن حضرت در ميان نهادم و خواستم تا از خداوند بخواهند تكليف مرا در يك استخاره روشن كنند، چون تفألى به قرآن كريم زدم اين آيه آمد:
فلما أعتزلهم و ما يعبدون من دون الله وهبنا له إسحاق و يعقوب و كلا جعلنا نبيا و وهبنالهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق عليا (35)
«چون از آنها و آنچه جز خداى يكتا مى‏پرستيدند كناره گرفت اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم و همه را پيامبرى داديم و رحمت خويش را به آنان ارزانى داشتيم و سخن نيكو و آوازه بلند داديم.»
كه علامه جعفرى اين آيات را حاكى از لزوم هجرت و وعده توفيق و فتوح تلقى كرده، عزم بر عزيمت به ايران جزم مى‏دارد.
گويى تقدير الهى گوشه نشينى و عزلت گزينى را بر خديو خرد و عيار انديشه عصر حاضر روا ندانسته و حكم ازلى بر حضور گلاب گلستان حوزه‏هاى شيعى بر سر بازار نياز جان تشنگان معرفت و دل شيفتگان حكمت تعلق گرفته بوده است.
در كار گلاب و گل حكم ازلى اين بود
كان شاهد بازارى وين پرده‏نشين باشد.
و چنين بود كه اين عالم صاحب نظر و متفكر كم نظير، محقق وارسته و انديشمند والاگهر و دانشور نكته سنج بر كرسى تدريس جلوس كند و طالبان حق و تشنگان انديشه‏هاى ناب را از سرچشمه زلال شريعت و شريعه بى‏زوال خرد و آبشخور سلسبيل دانش و آگاهى جرعه‏هايى از ايمان و باور بنوشاند. (36)
شاخه گسترى:
در مدرسه مروى علامه جعفرى مدت چهار سال فقه، اصول و حكمت تدريس نمود، سپس طلاب به منزل استاد مى‏آمدند و از محضر پرفيضش استفاده مى‏كردند، ايشان در اين خصوص مى‏گويد: تصميم گرفتم جهت عمق بخشيدن به فعاليت‏ها، كارم را به منزل انتقال دهم از اين رو ديگر به مدرسه نرفتم و تدريس در آنجا ترك گرديد، از آن زمان برخى از دانشگاههاى كشور اصرار زيادى داشتند كه تدريس در اين مراكز را پذيرا باشم اما به جهت اين كه ترديد داشتم با جو آن روز مى‏توانم تأثير دلخواه را بر روى اقشار دانشگاهى بگذارم يا نه. نپذيرفتم ولى جلسه مستمر و مكررى با بعضى از دانشمندان و همچنين برخى از اساتيد كه انسانهاى فاضل و دانشمندى بودند داشتم، دوستان دانشجو هم هر چند گاه يك بار با مشكلات زياد در يكى از دانشكده‏ها كنفرانس برگزار مى‏كردند كه من پيرامون موضوعات گوناگون در آن به بحث مى‏پرداختم و در طول اين سالها چند بار به كنفرانس خارجى دعوت شدم كه در آنجا حضور يافتم. مجموعه مقالات و سخنرانى‏هاى بين المللى استاد جعفرى تحت عنوان «پيام خرد» توسط انتشارات كرامت در تهران به سال 1377 ش چاپ شد.
يك بار هم خود به صورت آزاد مسافرتى به خارج از كشور داشتم و از برخى دانشگاهها و مراكز علمى و فرهنگى آنجا ديدار كردم، همچنين انديشمندان و متفكران زيادى از خارج به ايران آمده‏اند كه با اين جانب مصاحبه‏ها و مذاكراتى داشته‏اند. (37) از آن زمان كه استاد به ايران رحل اقامت افكند هيچ گاه از تدريس، تحقيق و تأليف نايستاد و همواره مشغول پژوهشهاى علمى و كاوش در حكمت نظرى بوده و ايام بيكاريش در اين سالها منحصر به اوقات بيمارى يا مسافرتهاى كوتاه و ضرورى بوده است.
در خصوص فلسفه و علوم انسانى از ديدگاه متفكران جوامع خارجى اگر چه استاد جعفرى در نجف از طريق كتابهايى كه از مصر، ايران، تركيه و لبنان وارد نجف مى‏شد با علوم مغرب زمين آشنا شد ولى بعدها با شدت تلاش در اين مقوله ناگزير گرديد در تهران از آشنايان كامل به زبانها خارجى درباره ترجمه‏ها استفاده كند، و چون برخى از ترجمه‏ها قابل اعتماد نبود چاره‏اى جز رجوع به ترجمه مشخصى نداشت.
در عرصه فقاهت:
با وجود آن كه علامه محمد تقى جعفرى به طور وسيع و گسترده و به شيوه‏اى دقيق و عميق مسائل فلسفى و كلامى را مورد بحث و بررسى قرار داد و در اين مقوله به مسائل و مطالب تازه‏اى دست يافت و متوجه زوايايى خاص گرديد كه ديگران از آن غفلت داشته‏اند و در واقع مى‏توان او را صاحب نظر در حكمت نظرى دانست اما از پژوهش در مباحث فقهى غافل نبود.
استاد جعفرى اجازه اجتهاد خويش را در سنين جوانى از مراجع بزرگ و صاحب نام حوزه و از جمله درجه اجتهاد عالى را از محضر آيةالله خويى دريافت داشت و از همان ابتدا نيز در امر استفتا طرف مشورت بزرگانى چون حضرت آيةالله ميلانى و ديگر اعاظم حوزه بوده‏اند اما فروتنى و تواضع علمى ايشان سبب گرديد كه اكثر مردم از تفحص فقهى آن فقيه متفكر بى‏اطلاع باشند در حالى كه جلسلات فقهى بسيار تخصصى و سطح بالاى وى از جلسه‏هاى فلسفى كمتر نبوده است و در سايه اين نشستهاى علمى بسيارى از چهره‏هاى صاحب نام فقهى معاصر از ديدگاههاى علامه جعفرى بهره برده‏اند. (38)
در واقع هر چند اين حكيم نامدار غالبا به فلسفه و علوم انسانى پرداخته‏و آثارى را كه خود بر جاى نهاده اكثرا در چنين زمينه‏هايى است ولى اهميت فقه هيج وقت از نظرش دور نبوده است و پس از پايان تحصيلات در حوزه نجف و نيل به مقام اجتهاد احساس نمود كه خلأ فكرى جامعه در زمينه علوم انسانى است، لذا به تحقيق پيرامون موضوعاتى پرداخت كه هم ضرورت داشت و نيز ديگران به آن توجه نداشتند، با اين همه در زمينه برخى مسائل فقهى تحقيقاتى عالى نموده و در مباحثى كه مطرح كرده استقلال فكرى خود را حفظ نموده است. در اولين اثر فقهى وى كه با الهام از افاضات علمى استادش سيد عبدالهادى شيرازى به نگارش درآورده و در باب رضاع (شيرخوارگى) مى‏باشد اين دقت نظر و نوجويى او را مى‏توان مشاهده نمود.
ملاحظاتى در مبانى احكام:
يكى از مباحث مهمى كه استاد علامه جعفرى بدان توجه داشت، موضوع تقسيم آيات و روايات به احكامى (فقهى) و اخلاقى است، متأسفانه اين وضع با هنجارى كه شايسته آن بوده انجام نپذيرفته است، بدين معنا بسيارى از آيات و اخبارى كه بايد در جرگه مسائل فقهى قرار داده شود به دسته اخلاقى سوق داده شده است. وى در اين باره نگرانى داشت و با تأثر شديد از آن سخن مى‏گفت و در اين خصوص اظهار مى‏دارد: خدا مى‏داند ما چقدر روايات زيادى داريم كه مى‏تواند مبانى احكام فقهى قرار گيرد اما با كمال تأسف با بردن آنها به باب اخلاق فقه را از آنها محروم كردند، در اينها بايد تجديد نظر شود و از آنها استفاده گردد با اين كار مى‏توانيم صاحب نظران جديد و نوآورى در فقه داشته باشيم. البته نوآورى در اين رشته از علوم اسلامى بدان معنا نمى‏باشد كه خارج از ادله اربعه صحبت شود. (39)
در بحث از اجتهاد به شناخت موضوع توجه وافرى دارد، چه كه اگر فقيه موضوع را درست نشناسد فتوا و حكمش با واقعيت تطبيق نمى‏كند و اساسا برخى موضوعات ابعاد گوناگونى دارند كه فقيه بايد به جنبه‏هاى متعددش توجه داشته باشد، البته لازم نيست كه خودش به شناخت دقيق و همه جانبه موضوع مبادرت ورزد بلكه بايد توسط كارشناسان و متخصصان عادل و موثق موضوع حكم را بشناسد و سپس فتوا دهد. (40)
به تخصصى شدن فقه اعتقاد راسخ داشت و در نجف خدمت مرحوم آية الله سيد عبدالهادى شيرازى كه فقيه و مرجع روشنى بود اين موضوع را مطرح كرد و ايشان در جوابش فرمود: درست است بايد دنبال مطلب را گرفت و تعقيب كرد، علامه جعفرى مى‏گويد: من خدمت ايشان عرض كردم امر داير است بين اين كه شخصى درتمام ابواب فقه مجتهد شود اما در اين اجتهاد تنها به روايتهاى دم دستى اكتفا كند و يا اينكه در ابواب خاصى متخصص شود و چيزى را در آن باب فرو نگذارد، كدام يك از اين دو اقرب به واقع است، وى فرمود: مسلم دومى.
علامه جعفرى تخصص در دو مورد از علوم اسلامى را قابل عمل مى‏داند يكى علوم مقدمات كه تخصص در هر يك از مباحث آن موجب عمق، گسترش اطلاعات و تحقيقات طلاب محترم درباره اين علوم مى‏شود و بسيار مفيد خواهد بود و تخصص در علوم اصلى كه مزاياى آن روشن است. (41)
به نظر ايشان فقهاى هر عصرى بايد به پاسخگويى نيازهاى زمان خود توجه داشته باشند تا فقه هم بتواند از عهده نيازهاى مربوط به افعال مكلفين برآيد و نيز از رشد و پويايى برخوردار گردد.
اگر فقيهان گذشته به برخى ابواب فقهى توجه نداشته‏اند بدان جهت بوده كه براى رفع نيازمندى‏هاى جامعه به آنان رجوع نمى‏شده است.
همچنين اين حكيم والا مقام عقيده داشت اگر در علم اصول ابتكارات افزونترى نسبت به فقه وجود دارد به اين علت است كه اولا فقه جهت وجود موانع در طول تاريخ مرجع تمام مشكلات اجتماعى نبوده است و ثانيا علم اصول به تدريج از حالت مقدمه‏اى براى فقه خارج شده وبه صورت علمى مستقل درآمده است و اگر اين دانش را مى‏خواهيم به عنوان مقدمه‏اى براى فقه در نظر بگيريم نبايد عمر يك طلبه را بيش از مقدار نياز صرف تحصيل آن كنيم.
در زمينه قلت ابتكارات و فاصله آن با نيازمندى‏ها مى‏گويد نبايد از اين واقعيت غفلت كرد كه مقدار زيادى از عمر گذشتگان ما در انتقاد از آراء اسلاف صرف شده است ما بايد به جاى پرداختن افراطى به نظرات ديگران به منابع دست اول روى آوريم و در آنها تحقيق كنيم ديدن اقوال بزرگانى چون صاحب جواهر يا صاحب شرايع لازم است اما اين كار نبايد ما را از پرداختن به اصل منبع باز دارد چنانكه مرحوم آية الله بروجردى در علم رجال به اصل منابع پرداخت. (42)
پى‏نوشتها:
(1)محل سكونت نياكان علامه جعفرى اسباران مى‏باشد و خودشان وقتى در سال 1372 ش در مسجد شيخ عماد اهر سخنرانى كرد، گفت: پدر بزرگم حاج محمد تقى از اهالى روستاى سيقاى جزء دهستان ديزمار باخترى از توابع بخش ورزقان ارسباران مى‏باشد. (يكصد تن از ستارگان درخشان آسمان علم و فقاهت اهر و ارسباران، حسين دوستى، ص 215.)
(2)در مقدمه كتاب اخلاق و مذهب نوشته محمد تقى جعفرى، توس انتشارات تشيع، تاريخ تولد ايشان 1302 هـ ش نوشته شده و نيز در مجله كلام اسلامى شماره 28، اين تاريخ 1303 هـ ش ذكر شده كه صحت ندارد. همچنين در كتاب تاريخ حكما و عرفا متأخرين صدر المتألهين، زمان تولد وى 1302 هـ ش قيد شده است.
(3)تكاپوگر انديشه‏ها، عبدالله نصرى، ص .3
(4)همان، ص 3
(5)ميراث ماندگار، ج 1، ص 99
(6)آفاق مرزبانى، ص 25 ـ .26
(7)مقدمه كتاب فلسفه و هدف زندگى به قلم سيد كاظم صدر السادات.
(8)مجله حوزه شماره 19 ص .19
(9)مجله حوزه شماره 19 ص .19
(10)آفاق مرزبانى، ص .28
(11)آفاق مرزبانى، ص 42 ـ 43 ميراث ماندگار، ج اول ص .100
(12)در مجله آينه پژوهش، شماره 53 ص 131 آمده است: علامه جعفرى به دليل درگذشت پدر به تبريز بازگشت كه با قرائن و منابع ديگر مطابقت ندارد.
(13)ميرات ماندگار، ج اول ص .100
(14)ميراث ماندگار، ج اول، ص .100
(15)در مجله آيين پژوهش، شماره 53، ص 131، سال ورود علامه جعفرى به نجف 1361 هـش ذكر شده است.
(16)تكاپوگر انديشه‏ها ص .4
(17)مجله حوزه، همان مأخذ، ص .20
(18)زندگانى و شخصيت شيخ انصارى، ص .454
(19)مجله حوزه، شماره 19، ص .20
(20)مجله حوزه، شماره 19، ص .20
(21)مجله حوزه، شماره 19، ص .19
(22)همان، ص .20
(23)ميراث ماندگار، ج 1، ص .103
(24)ناگفته‏هايى از حيات علمى علامه محمد تقى جعفرى در گفتگو با عليرضا جعفرى (فرزند ايشان) ويژه‏نامه روزنامه رسالت، هشتم دى ماه .1377
(25)ميراث ماندگار، ج 1، ص .101
(26)فورغ دانايى (ويژه نامه روزنامه رسالت) ص .10
(27)فروغ دانايى (ويژه نامه رسالت به مناسبت اربعين ارتحال علامه جعفرى) ص .10
(28)آفاق مرزبانى، ص .32
(29)شريعه خرد، ص .40
(30)آفاق مرزبانى، ص 36، تكاپوگر انديشه‏ها، ص .5
(31)ميراث ماندگار، ج 1، ص 101 ـ .104
(32)آفاق مرزبانى،ص .38
(33)على اكبر رشاد در مقاله خديو خرد كه در ديباچه كتاب شريعه خرد چاپ شده اين زمان را ذكر كرده ولى عبدالله نصرى در سال 1337 هـش را آورده و در آينه پژوهش ش 53، ص 131، سال 1372 هـق آمده است.
(34)ميراث ماندگار، ج 1، ص 103؛ مجله حوزه، شماره 19، ص .28
(35)سوره مريم، آيات 49 و .50
(36)خديو خرد (ديباچه كتاب شريعه خرد) على اكبر رشاد، ص هـ.
(37)مجله حوزه، شماره 19، ص 28 ـ .29
(38)شريعه خرد، ص .435
(39)مجله حوزه، سال چهارم، شماره دوم، (خرداد ـ تير 1366)، ص .36
(40)تكاپوگر انديشه‏ها، ص 75 ـ .74
(41)مجله حوزه، شماره 19، ص 37 ـ .38
(42)مجله حوزه، شماره 20، ص .36
غواص اقيانوس انديشه ص 16
نگارش شرح نهج البلاغه
استاد جعفرى در امتداد مطالعات خود به اين حقيقت پى‏برد كه نهج البلاغه به روابط چهارگانه انسان پرداخته است و با حالات و اشرافى كه اميرمؤمنان عليه‏السلام داشته از اين مباحث سخن به ميان آورده است، او همواره اين موضوع را مد نظر داشت ولى بر اثر اشتغالات علمى، پژوهش در نهج البلاغه را به تأخير مى‏انداخت تا اين كه روزى يكى از دوستانش در رؤيايى صادق، علامه امينى ـ صاحب كتاب الغدير ـ را مى‏بيند كه آن شخصيت در جايى نشسته و از وى مى‏پرسد: آيا جعفرى را مى‏شناسى؟ او پاسخ مى‏دهد: آرى، مرحوم امينى مى‏گويد: نامه‏اى به شما مى‏دهم تا تحويلش دهيد، آن فرد از علامه امينى سؤال مى‏كند: آيا اجازه دارم كه پاكت را باز كنم و از محتويات نامه با خبر شوم. صاحب الغدير مى‏گويد: اشكالى ندارد. دوست استاد جعفرى اظهار داشته است: چون نامه را گشودم و مشغول خواندن آن شدم مشاهده كردم كه نامه خيلى ملكوتى است، الفاظ به كلماتى كه ما در مكاتبات به كار مى‏بريم شباهت داشت ولى فروغى خاص در آنها ديده مى‏شد، آن دوست علامه جعفرى مى‏افزايد: با خواندن نامه در عالم رؤيا منقلب شدم بعد علامه امينى مرا خطاب قرار داد و گفت: به محمد تقى جعفرى سلام برسانيد و بگوييد ما كه به عالم برزخ آمده‏ايم ديگر نمى‏توانيم كارى بكنيم، ولى آقاى جعفرى كه در آن دنياست مى‏تواند شرح نهج البلاغه را شروع كند و به تأخير نيندازد .
از آن زمان استاد جعفرى بطور جدى مشغول نگارش شرح مذكور گشت و انگيزه اصليش اين بود كه در هر موردى كه اميرمؤمنان عليه‏السلام در مسايل مربوط به جهان بينى و انسان شناسى و امور اجتماعى وارد شده عبارات در سطح بسيار عالى است و با توجه به اين كه گوينده كلمات در نهايت اخلاص سخن گفته بايد به اين كتاب مراجعه كنيم. در حقيقت نسبت نهج البلاغه با كتابهايى كه افراد بشر درباره انسان نوشته‏اند نسبت معقول به محسوس است چنانكه خود حضرت به فرمايش خاتم رسل در ميان مردم چون معقول در ميان محسوس بود. (1)
در جاى ديگر مى‏گويد: از زحمات همه شارحين نهج البلاغه بايد قدردانى كرد، هر يك در جهتى كوشيده‏اند و تمام جهات لازم و مفيد است. آنچه من دوست داشته و مايلم در اين شرح پى‏گيرى كنم مشروح و تطبيقى بحث كردن است، بر اين باورم كه هر جا مطلب نياز به شرح و بحث دارد به قدر امكان و توانم بحث نمايم و يك حالت تطبيقى با مسالك و معارف ديگر به ويژه نظرات غربى داشته باشم تا با روشن شدن معارف نهج البلاغه اين خام انديشى را بزدايم كه بعضى خيال مى‏كنند به موازات پيشرفتهاى صنعتى، غرب در معارف نيز بر ما برترى دارد. البته نمى‏خواهم قدر و منزلت معارف انسانى ديگران را پايين آورم.
در اين مقايسه تا جايى كه روح مقدس اميرالمومنين عليه‏السلام يارى دهد در حدود مقدورات مى‏خواهم ذخاير گرانبهاى ما در معارف و علوم انسانى نمايان شود تا فكر استفاده و چگونگى بهره‏بردارى از آن برايمان مشخص گردد. (2) و چون در خصوص شرح نهج البلاغه از او مى‏پرسند چنين پاسخ مى‏دهد: در نهج البلاغه احساس مى‏كنم با شخصى طرف هستم كه رابطه مستقمى با خدا دارد. ـ ولى الله اعظم على ابن ابى‏طالب عليه‏السلام ـ و اعتقاد ما مبتنى بر دلايل قانع كننده‏اى است و آن اين كه على عليه‏السلام با يك فرد قابل مقايسه نمى‏باشد، بشر عادى اشتباهاتى دارد، ملاى رومى حتى گاهى از شدت هيجان تشبيهات ركيكى آورده است كه حالت استهجان دارد و نمى‏بايست يك مربى اين كار را بكند. اشتباهات ديگرى هم دارد ولى در نهج البلاغه با كتابى روبرو هستيم كه فوق كلام مخلوق و دون كلام خالق است، لذا كوشش و نيايش ما به خدا اين بود كه پروردگارا خطا نكنيم، اين ولى اعظم توست به ما محبت فرما كه همت پيدا كنيم و از خودمان شرمنده نشويم و بتوانيم به توضيح و تفسير جملات على عليه‏السلام دست بزنيم.
من خيلى كوچكترم و واقعا هيچ گونه لياقتى در خود نمى‏بينم كه اظهار نظر كنم در كلمات چه كسى دارم كار مى‏كنم. همين مقدار كه اطلاعات محدودى را براى توضيح و ذهن خوانندگان مى‏آورم تا بتوانند در حدودى با اين كلام آشنا شوند. واقعا مقاصد حقيقى اميرالمؤمنين عليه‏السلام را خود و خدايش مى‏داند و حتى كلماتى كه فرموده‏اند شايد درست بازگو كننده اين نباشد كه ما بين خود و پروردگارش چه مى‏گذشته و چه مفاهيمى را مطرح مى‏كرده است، كلمات هم بايد خودش تنزل بكند تا بيانگر روحيه اميرالمؤمنين عليه‏السلام باشد چه رسد كه ما بياييم آن را تفسير كنيم. (3)
معرفى اجمالى شرح نهج البلاغه:
علامه جعفرى در مجلد اول «ترجمه و تفسير نهج البلاغه» مقدماتى در خصوص اين كتاب و شخصيتى كه آن را پديد آورده است، مطرح كرده و از جلد دوم تفسير خطبه‏ها آغاز مى‏گردد و در هر جلدى چند خطبه ترجمه و شرح مى‏گردد، ابتدا متن خطبه را آورده، سپس آن را ترجمه نموده و سرانجام هر يك از اجزاى خطبه را شرح داده است.
هر كدام شارحين نهج البلاغه روش مخصوص خود داشته‏اند و بر جنبه‏هايى از اين اثر ثمين تأكيد كرده‏اند، ايشان به مناسبت هر موضوع آن را مورد بررسى قرار داده و به عنوان نمونه در جايى اگر لازم بوده از اسناد و مدارك خطبه صحبت شده و در مواقعى طرح مسائل تاريخى را مورد توجه قرار داده و در مواردى هم كه خطبه مشتمل بر مباحث كلامى و فلسفى بوده به تشريح اين قبيل مفاهيم پرداخته است.
اما آنچه بر اين تفسير حاكميت دارد و در واقع روح آن را نشان مى‏دهد اين است كه استاد جعفرى از زاويه انسان شناسى به نهج البلاغه نگريسته است، زيرا به عقيده وى موضوع انسان در اثر ياد شده خيلى اوج مى‏گيرد و بايد به بررسى اين موضوع پرداخت كه انسانهاى مزبور به حضرت على عليه‏السلام چه داده بودند كه تا اين حد به آنها پرداخته است و از آنها چه ديده است، اين افراد به جز معدودى بقيه او را آزرده ساخته‏اند، اما على عليه‏السلام از اوج به انسان مى‏نگرد، چه در قلمرو آن چنانكه هست و چه در قلمرويى كه بايد باشد و در اين دو عرصه حرف آخر را مى‏گويد.
از نكاتى كه اين نهج البلاغه پروژه معاصر بر آن تأكيد دارد اين است كه در موارد گوناگون آيات قرآنى را مطرح مى‏كند و مى‏خواهد خاطر نشان سازد كه مبناى سخنان نخستين امام و جانشين واپسين فرستاده الهى، آيات قرآنى و كلام وحى است. به بيان ديگر بنا دارد ارتباط نهج البلاغه را با قرآن مشخص كند و در برخى موارد خواننده احساس مى‏كند كه بيانات حضرت على عليه‏السلام تفسير آيه‏اى از قرآن مى‏باشد. همچنين در تفسير مذكور نگارنده آن به كارهاى موضوعى هم توجه داشته و مطالبى را كه با مفهومى خاص ارتباط دارد از جاهاى مختلف نهج البلاغه استخراج و جمع نموده و يكباره بررسى كرده است. براى مثال «علل سقوط تمدن‏ها» در يكى از مجلدات به تفصيل آمده است. يا مباحث انسان شناسى ذيل برخى خطبه‏ها تدوين شده‏اند . همچنين هر جا كه استاد جعفرى ديده است موضوعى بسيار اهميت دارد و امكان دارد كسى اين مجلدات را در اختيار نداشته باشد آن را بطور جداگانه انتشار داده است. آثارى چون «رساله شناخت» كه قريب ششصد صفحه مى‏باشد و نيز كتاب «حيات معقول» و رساله «انسان در مسير تصعيد حيات تكاملى» (4) چنين وضعى را دارند. با اين كار استاد علاوه بر تأمين احتياج مزبور، خواسته است تا اهميت موضوعات مورد بحث نهج البلاغه را بيان كند. در واقع اين موضوعات نخست در تفسير نهج البلاغه آمده‏اند و سپس به صورت مستقل چاپ شده‏اند. (5)
به عقيده اين متفكر والامقام نهج البلاغه اثر شخصيت بى‏نظيرى است كه با همه ابعاد و مشخصات انسان آشنايى داشته و از قله‏اى مرتفع به اين مخلوق نگريسته است. علامه جعفرى به چهار دليل دقيق‏ترين و كاملترين نوع انسان‏شناسى را منحصر به نهج البلاغه مى‏داند :
1ـ رابطه‏اى كه حضرت على عليه‏السلام با خود داشته هيچ فردى جز معصومين تا كنون با خود نداشته‏اند.
2ـ حوادث گوناگونى كه در طول حيات آن امام به سراغش آمده به گونه‏اى بود كه گويى جهان هستى و تاريخ بشرى نمونه همه حقايق و رويدادهايى را كه در نهاد و صور آن دو قلمرو بوده و خواهد بود، براى او نشان داده است.
3ـ تصفيه و تزكيه درونى على عليه‏السلام سبب شد تا او به برترين راه در شناسايى انسان نايل گردد.
4ـ آن حضرت احاطه‏اى دقيق بر قرآن كريم يعنى مهمترين كتاب انسان‏شناسى داشت. (6)
اواخر عمر و كار ناتمام
آن انديشمند والاگهر در اواخر عمر مشغول نگارش جلد بيست‏و هشتم ترجمه و شرح نهج البلاغه بود و آرزويى خاص داشت كه بتواند كار اين تفسير را به پايان برساند، چنانكه در هنگام معالجه و مبارزه با بيمارى سرطان كه به سراغش آمده بود مى‏گفت: قرار شده پس از بازگشت به تهران، دوستان اتاقى در شميرانات كه هواى بهترى دارد اجاره كنند تا بروم و در آنجا كه هواى مناسبترى دارد اين كارها را به جايى برسانم، آقا، اين نهج البلاغه عجب دريايى است، از نوجوانى و جوانى با اين كتاب انس داشته‏ام. (7)
اما گويا تفسير ايشان بر نهج البلاغه تا خطبه 185 (متجاوز از حدود يك سوم نهج البلاغه) بيشتر ادامه نيافت و نا تمام ماند، البته در سالهاى پايانى حيات دنيوى موفق گرديد اين كتاب گران سنگ را بطور كامل ترجمه كند. (8)
پى‏نوشتها:
(1)آفاق مرزبانى، ص 53 ـ .54
(2)مجله حوزه، شماره 19، ص .31
(3)ميراث ماندگار، ج 1 ص .111
(4)استاد جعفرى اين كتاب را به هنگام شرح و تفسير خطبه 83 نهج البلاغه به نگارش درآورده است.
(5)آفاق مرزبانى، ص 55 ـ .57
(6)نك: شناخت انسان در مسير تصعيد حيات تكاملى، محمد تقى جعفرى، ص .4
(7)نشريه آتيه شماره 192 سوم آذر سال 1377 هـ ش.
(8)ويژه نامه روزنامه رسالت، ص .10
غواص اقيانوس انديشه ص 157

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=17616

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب