شنبه, 3 آذر , 1403 برابر با Saturday, 23 November , 2024
جستجو

اشاره

کابل دیاری است آشنا، شهری است دردمند و مجروح، خطه ای است سرسبز و خرم که در قلب کوههای هندوکش، بابا و پامیر قرار گرفته است و سالهاست که در آتش نفاق و جنون تشنگان قدرت می سوزد. این شهر پرآوازه، که سابقه ای بس کهن در تاریخ دارد، در ربع اول قرن هجری، اسلام را، به عنوان آیین نجات بخش، در آغوش گرفت و قرنها مرکز فرمانروایی مسلمانان باقی ماند.

پیشینه تشیع در این سرزمین را می توان از سالهای 61 هجری به این سو جستجو کرد. در این دوره، جوانی از این دیار، با هدف دیدار امام زمانش، آهنگ مدینه کرد و به شاگردی سید ساجدان مفتخر شد.

بعد از حادثه عاشورا، او در کنار دوستانش بر امامت معصومان اصرار ورزید، و نامش، به عنوان یک مؤمن مورد اعتماد، در کتب رجالی ثبت شد و بعدها «ابوخالد کابلی » شهرت یافت.

زادگاه

زادگاه ابوخالد «کابل »، مرکز کشور افغانستان بود و بدین سبب کابلی شهرت یافت.

تبار و تاریخ وفات

از تبار نیاکان ابوخالد کابلی و نیز تاریخ تولد و وفاتش اطلاع دقیقی در دست نیست، ولی از روایات استفاده می شود که این شخصیت بزرگوار تا پایان عمر در محضر امام(علیه السلام) ماند و در مدینه به خاک سپرده شد.

نام و لقب

در کتب رجالی، درباره نام و القاب وی، اختلاف بسیار به چشم می خورد; (1) ولی آنچه قطعی می نماید، این است که نامش وردان بود، کنکر لقب داشت و از کنیه ابوخالد بهره می برد. (2)

اولین دیدار

داستان نخستین دیدار ابوخالد با امام چهارم جذاب و شنیدنی است. امام محمد باقر(علیه السلام) فرمود: وقتی کنکر کابلی به محضر علی بن الحسین(علیه السلام) وارد شد، امام فرمود: ای وردان!

کنکر گفت: نامم وردان نیست!

امام فرمود: مگر مادرت را راستگو نمی دانی؟ او یک روز پس از تولد تو را وردان نامید. وقتی پدرت آمد، نامت را کنکر نهاد.

ابوخالد از شنیدن حقایق پنهان زندگی اش شگفت زده شد، بی درنگ ایمان آورد و گفت: شهادت می دهم که خدایی جز ذات یکتای الله نیست، شریکی ندارد; گواهی می دهم که محمد(صلی الله علیه وآله وسلم)بنده و فرستاده اوست و تو جانشین اویی. آری، چنین است; این ماجرا را مادرم برایم تعریف کرد و جز او کسی از این داستان خبر ندارد. (3)

انگیزه هجرت

امام صادق(علیه السلام)، درباره انگیزه و هدف مهاجرت ابوخالد از کابل به مدینه، می فرماید:

ابوخالد به امامت محمد بن حنفیه (4) اعتقاد داشت و با هدف دیدار امامش از کابل به سمت مدینه روان شد; ولی وقتی محمد را دید که علی بن الحسین (علیهم السلام) را با عبارت «ای سرور من » مخاطب قرار می دهد، از او پرسید: «آیا فرزند برادرت را چنان خطاب می کنی که دیگران را شایسته آن مقام و منزلت نمی دانی؟!»

محمد حنفیه پاسخ داد: زیرا فرزند برادرم امام حسین(علیه السلام) مرا در امر ولایت و امامت به «حجرالاسود» حواله داد! با گوش خود شنیدم که «سنگ سیاه » به سخن آمد و گفت: کار امامت و خلافت را به فرزند برادرت واگذار! او در این کار از تو سزاوارتر است!

در این هنگام، ابوخالد کابلی تشیع را پذیرفت و به امامت امامان معصوم: ایمان آورد. (5)

مرحبا بک یا کنکر

در روایت دیگر، ابوبصیر شرح حال ابوخالد کابلی را، از امام صادق(علیه السلام)، چنین بیان می کند: ابوخالد سالها خدمت محمد حنفیه بود و در امر امامت و پیشوایی اش تردید داشت. روزی وی را به حرمت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)و امیرمؤمنان(علیه السلام) سوگند داد گفت: محمد، امامی که پیروی از او واجب است، کیست؟

محمد حنفیه گفت: مرا به امری بزرگ سوگند دادی، امام راستین ما علی بن حسین(علیه السلام) است. بر تو و همه مسلمانان است که از وی اطاعت کنید.

ابوخالد به دیدار امام شتافت. وقتی در خانه امام را کوفت، پرسیدند: کیست؟

ابوخالد گفت: اجازه ورود می خواهم.

امام فرمود: مرحبا بک یا کنکر; خوش آمدی ای کنکر، چه شد که به دیدار ما آمدی؟!

ابوخالد، پس از سلام با تمام وجود خم شد، سجده شکری به جای آورد و گفت: سپاس خداوند را که آنقدر به من فرصت داد تا امامم را شناختم.

امام پرسید: چگونه امامت را شناختی؟

ابوخالد داستان سوگند دادن محمد حنفیه را بازگو کرد و گفت: اماما! شما مرا به همان اسمی که مادرم بر من نهاد، خواندید و جز پدر و مادرم کسی مرا به این نام نمی شناسد. بی تردید تو امام و جانشین امامی. (6)

شاگردان امام سجاد(علیه السلام)

شیخ طوسی رحمه الله یاران و شاگردان امام سجاد(علیه السلام) را 172 تن ذکر کرده و ابوخالد کابلی را در شمار آنان جای داده است. (7)

شیخ مفید تنها پنج تن از یاران امام سجاد را به ترتیب زیر ذکر کرده است: ابوخالد کابلی، یحیی بن ام طویل، محمد بن جبیر بن مطعم، سعید بن مسیب مخزومی و حکیم به جبیر. (8)

فضل بن شاذان می گوید: یاران علی بن حسین، که به امامتش اعتقاد داشتند، بیش از پنج تن نبودند. نامهای این گروه عبارت است از: سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، محمد بن جبیر، یحیی بن ام طویل و ابوخالد کابلی که نامش وردان و لقبش کنکر است. (9)

عظمت ابوخالد

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: پس از حادثه خونین عاشورا، جز سه تن بیشتر مردم از دین دست برداشتند، این افراد عبارتند از:

1 – ابوخالد کابلی

2 – یحیی بن ام طویل

3 – جبیر بن مطعم

سپس مردم بتدریج به آنان پیوستند و به امامت معصومان اعتقاد پیدا کردند. (10)

مقام ابوخالد

امام صادق(علیه السلام)، پیشوای ششم، می فرماید: سه تن از یاران مورد اعتماد امام سجاد(علیه السلام) شمرده می شدند: سعید بن مسیب، قاسم بن محمد بن ابی بکر و ابوخالد کابلی. (11)

منزلت ابوخالد در قیامت

امام کاظم(علیه السلام) فرمود: وقتی رستاخیز فرا رسد، کسی فریاد می زند: کجایند یاران و شاگردان محمد بن عبدالله 6؟

سلمان، ابوذر و مقداد برمی خیزند.

آنگاه دیگر بار فریاد می زند: کجایند شاگردان علی بن ابی طالب(علیه السلام)؟

عمرو الحمق خزاعی، محمد بن ابی بکر، میثم تمار و اویس قرنی برمی خیزند.

بار دیگر فریاد می زند: کجایند یاران و هواداران امام حسن مجتبی علیه السلام ؟

سفیان بن ابی لیلی همدانی و حذیفه بن اسید غفاری بلند می شوند.

برای چهارمین بار فریاد می زند: کجایند یاران حسین بن علی(علیه السلام)؟

شهدای کربلا برمی خیزند.

پس منادی می گوید: کجایند شاگردان امام علی بن حسین زین العابدین(علیه السلام)؟

جبیر بن مطعم، یحیی بن ام طویل، ابوخالد کابلی و سعید بن مسیب بلند می شوند.

بعد شاگردان امام باقر(علیه السلام) را فرا می خوانند و عبدالله بن شریک عامری، زرارة بن اعین، برید بن معاویه عجلی، محمد بن مسلم و … دیگران برمی خیزند.

بدین ترتیب، تمام پیروان اهل بیت: فرا خوانده می شوند. اینان نخستین گروهی هستند که به بهشت گام می نهند. (12)

استادان

ابوخالد کابلی بیشتر عمر خود را در مدینه نزد سه تن از امامان معصوم: به سر برد و از محضر امام سجاد و امام باقر (علیهم السلام) کامیاب شد. بنابراین، می توان گفت که وی، از سال 61 تا سال 114 هجری، از استادان بزرگی چون امام علی بن حسین(علیه السلام) امام محمد باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) دانش و معارف آموخت.

بیشتر روایات ابوخالد از امام ششم و هفتم است و چند روایت نیز از اصبغ بن نباته و یحیی بن ام طویل نقل کرده است. (13)

روایات

از ابو خالد حدود هشتاد روایت درباره اعتقادات، اخلاق، تاریخ، مهدویت، تفسیر و … نقل شده است.

شاگردان

برخی از کسانی که از ابوخالد روایت نقل کرده اند، عبارتند از:

1 – ابی حمزه ثمالی (بحار، ج 31، ص 386)

2 – ابن عماره (بحار، ج 37، ص 223)

3 – ابن ابوایوب (بحار، ج 23، ص 38)

4 – بشر الکناسی (بحار، ج 51، ص 135)

5 – اسماعیل بن جابر (بحار، ج 52، ص 187)

6 – جمیل بن صالح (بحار، ج 6، ص 178)

7 – حسین بن سلمة (بحار، ج 22، ص 526)

8 – حمید بن صالح (بحار، ج 39، ص 239)

9 – سدیر صیرفی (بحار، ج 7، ص 265)

10 – سعید بن جبیر (بحار، ج 46، ص 71)

11 – عبدالحمید طائی (بحار، ج 53، ص 56)

12 – عبدالله بن فضل (بحار، ج 55، ص 274)

13 – محمد بن حمران (بحار، ج 77، ص 171)

14 – میسر بن عبدالعزیز نخعی (بحار، ج 27،ص 56)

15 – معمر بن یحیی بن سام (بحار، ج 52، ص 243)

16 – منصور بن یونس (بحار، ج 52، ص 330)

آهنگ کابل

ابوخالد، سالها نزد امام سجاد(علیه السلام) زیست. زمانی هوای زیارت مادر بر روانش پنجه افکند، پس، برای کسب اجازه، حضور مقدس امام چهارم رسید و عرض کرد: اماما، مدتهاست از دیدار مادر محروم مانده ام. استدعا دارم بر ابوخالد کابلی منت نهید تا به وطن رود، از دیدار مادر و بستگان توشه برگیرد و سپس به سوی قبله آمالش بازگردد.

امام فرمود: می دانم چه می گویی. ولی سفر را توشه و مرکب راهوار لازم است. اینک منتظر بمان. فردا ثروتمندی از شام بدین دیار می آید. با او دختری است که از جنیان آسیب دیده است و در پی پزشک می گردد. ابوخالد، آگاه باش; وقتی وارد شهر شد; پیش از دیگران به خانه اش برو، از قانون درمان دخترش سخن گوی و یادآوری کن به فضل خدا اسباب شفای دختر فراهم خواهد شد. به مرد شامی بگو: که من راه علاج این درد را می شناسم و درمانش می کنم، ولی باید پیمان ببندی پس از درمان ده هزار درهم، که معادل خون بهای اوست، پرداخت کنی.

ابوخالد کابلی، بر اساس گفته های حضرت، چشم به دروازه های شهر دوخت. ثروتمند شامی به شهر گام نهاد و سراغ طبیب گرفت. ابوخالد بی درنگ نزدش شتافت و گفت: دخترت را درمان خواهم کرد.

چون مرد شامی شرایط را پذیرفت، ابوخالد گفت: اگر به پیمانت وفا کنی، دیگر هرگز دخترت گرفتار جنون نخواهد شد.

آنگاه خدمت امام رسید و داستان را به حضرت باز گفت. امام فرمود: باز گرد و این جملات را در گوش چپ دختر بازگو کن: «ای پلید، علی بن حسین می گوید از اندام این دختر برون آی و به سوی او باز نگرد.»

آنگاه ادامه داد: ای ابوخالد، آگاه باش مرد شامی بر پیمانش وفا نمی کند.

ابوخالد می گوید: برگشتم و کلمات را، طبق فرمان امام، خواندم. دختر سلامتش را بازیافت و پدر در نشاط فرو رفت; ولی از انجام دادن پیمان سر باز زد. دوباره خدمت امام رسیدم. امام فرمود: آیا نگفتم چنین می کند؟ ولی هرگز نومید مشو. بیماری دختر باز خواهد گشت و پدر ناگزیر نزدت می شتابد. این بار با مرد شامی پیمان ببند که مبلغ را نقد بپردازد.

ابوخالد می گوید: مرد شامی دوباره نزدم شتافت. این بار گفتم: برو و این مبلغ را به دست مبارک امام زین العابدین بده تا خاطرت را برای همیشه آسوده سازم.

مرد شامی ناگزیر به آنچه گفتم، عمل کرد. من فرمان امام را انجام دادم و دختر بهبود یافت.

دیدار مادر

ابوخالد، پس از آنکه توشه سفر آماده شد، به قصد دیدار مادر راه کابل پیش گرفت، پس از سفری طولانی، به زیارت مادر و بستگانش توفیق یافت و دیگر بار آهنگ حجاز کرد. (14)

 

پی نوشت ها :

1- رجال طوسی، ص 100 و138 و139; رجال کشی، ص 115.

2- جامع الرواة، ج 2، ص 382.

3- مدینة المعاجز، ج 4، ص 420.

4- محمد حنفیه یکی از فرزندان علی بن ابیطالب(علیه السلام) است که به اعتبار مادرش «خوله حنفیه » به محمد حنفیه شهرت پیدا کرد. کیسانیه او را امام و مهدی آخر زمان می دانند و معتقدند که روزی از جبال رضوی یمن ظهور خواهد کرد. (منتهی الآمال، ج 1، ص 352)

5- اعلام الوری، ج 2، ص 486.

6- ریحانة الادب، ج 7، ص 88; رجال کشی، ص 121.

7- رجال طوسی، ص 81 و120.

8- الاختصاص، ص 8.

9- رجال کشی، ص 115.

10- رجال کشی، ص 123.

11- جامع الرواة، ج 2، ص 382.

12- الاختصاص، ص 61.

13- بحار ج 6، ص 178 و ج 7، ص 265.

14- رجال کشی، ص 120، 122 و309.

 

منبع: فرهنگ كوثر،شهریور 1377، شماره 18

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=17948

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب