یکشنبه, 4 آذر , 1403 برابر با Sunday, 24 November , 2024
جستجو

آنچه گذشت:

«حضرت علی (ع) خود بهتر از هر کس این راه درمان را می دانست و به آن تصریح می کرد؛ اما اجرای آن را با اصول و ارزش های الاهی خویش ناسازگار می شمرد و این نوع اصلاح را موجب فساد خود و دینش می دانست؛ زیرا این کار فساد حاکم اسلامی و نزدیک ترین فرد به رسول خدا (ص) به شمار می آمد و جز نابودی اصول و ارزش های دینی نتیجه ای نداشت .»

از این رو رفتار سیاسی آن حضرت (ع) را می توان نقطه پایانی بر معادله ای به شمار آورد که تا قبل از وی شیوه های کارآمد در امر خلافت خوانده می شد . رویکرد حضرت (ع) به رفتار سیاسی منحصر به فرد که با عرف سیاسی و معادلات رایج ناهمخوان بوده و هست؛ هنوز هم بسیاری را در «تردید» نگه داشته است . بخش پایانی این مقاله «پاسخ به تردیدها» یی است که همچنان برخی اذهان را به خود مشغول کرده است .

 

با توجه به مقدمات و مبانی گفته شده، پاسخ پرسش ها و اشکالات آغازین دشوار نمی نماید .

 

یک / چرا حضرت علی (ع) در آغاز حکومت خود سیاستی خشن در پیش گرفت؟

 

1 . پیش از حکومت حضرت علی (ع)، به ویژه در اواخر دوره عثمان، حکومت به تدریج از اسلام فاصله گرفته و ارزش های اسلامی به ضد ارزش تبدیل شده بود . مطرودان پیامبر اکرم (ص) به پست های حساس بازگشتند و فضیلت مندان کنار گذاشته شدند . بیت المال گنجینه شخصی به شمار آمد و صدها هزار دینار به طور نامشروع در اختیار نااهلان قرار گرفت . حاکمان ارزش های اسلامی را زیر پا می نهادند و به مردم ستم روا می داشتند . در این موقعیت، مردم در سراسر مملکت اسلامی ناخشنود شدند و با هدف حق جویی و اجرای احکام اسلامی به مرکز خلافت (مدینه) سرازیر گشتند . شور و شوق انقلابی و ارزش خواهی آغازین حاکم بر انقلابیون آن ها را واداشت بانزدیک ترین فرد به پیامبراکرم (ص) که می دانستند مجری سنت و پاسدار ارزش های او است، بیعت کنند تا احکام اسلامی را اجرا کند، شایستگان را به منصب گمارد؛ نالایقان را به زیرکشد و بیت المال را از خانه های شخصی به خانه دولت بازگرداند . بنابراین، مردم چون در پی خشونت با ناشایستگان و ستمگران بودند، به حضرت روی آوردند .

 

2 . حضرت علی (ع) فردی ارزش گرا و سنت طلب به شمار می آمد . او، در دوره 25 ساله دوری از حکومت، بارها حاکمان را به عمل به کتاب و سنت فرا خوانده و اشتباهاتشان را متذکر شده بود؛ به ویژه در دوره پایانی حکومت عثمان بارها او را از انحراف برحذر داشت .

 

در این موقعیت، حتی اگر جو انقلابی و ارزش خوا هی آن زمان را نیز در نظر نگیریم، ویژگی شخصیتی حضرت سبب می شد از همان آغاز، برنامه حکومتش را اعلام کند و بدون تعارف در اجرای آن بکوشد .

 

3 . این سیاست را «سیاستی خشن » خواندن درست نمی نماید؛ زیرا برای مردم عادی که از مواهب نامشروع حکومت های پیشین بی بهره مانده، تحت ستم حاکمان نالایق عثمانی به سر می بردند، عین رحمت و برکت بود و تنها برای رفاه طلبان و ناشایستگان و فاسقان حاکم، خشن به شمار می آمد .

 

دو / چرا حضرت علی (ع) با در پیش گرفتن سیاست تقسیم مساوی بیت المال سبب بی مهری خواص به حکومت خود شد؟

 

1- سیاست تقسیم مساوی بیت المال و در نظر نگرفتن فضایل شخصی و شرافت های قبیله ای، سیاستی کاملا اسلامی و مطابق با کتاب و سنت نبوی بود . حضرت با توجه به اصولگرایی، جز اجرای این سیاست چاره ای نداشت .

 

2- اصولا حضرت علی (ع) در حکومت خود به خواص خوش بین نبود و می فرمود: «خواص و اشراف همواره بار سنگینی بر حکومت تحمیل می کنند، در روزگار سختی کم تر به یاری حکومت می آیند، در اجرای عدالت از همه ناراضی ترند، در خواسته هاشان از دیگران پای فشارتر و در عطا و بخشش ها کم سپاس ترند، به هنگام ندادن خواسته هایشان عذرناپذیرتر و در برابر مشکلات کم استوارترند .» در نظر آن بزرگوار، عامه مردم ستون های استوار دین، بر پا دارنده اجتماعات پرشور مسلمانان و نیروهای ذخیره دفاعی به شمار می آمدند .

 

بی تردید، با این دیدگاه، امکان ترجیح خواص وجود نداشت .

 

3- اگر حضرت علی (ع) خواص را بر عوام ترجیح می داد، ضمن عقب نشینی از ارزش ها و اصول اسلامی خود، به همگان اعلام می کرد پیرو سیاست عثمانی است . این چیزی بود که نه حضرت می پسندید و نه مردمان انقلابی آن زمان .

 

4- چنان که در کلام حضرت علی (ع) اشاره شد، خواص کسانی نبودند که به یک بخشش نامساوی در بیت المال اکتفا کنند . زیاده طلبی های آن ها حد و حصر نداشت . با اجرای سیاست عدم مساوات، حتی در آغاز حکومت، خواست هاشان فزون تر می شد و فشارشان به حضرت (ع) افزایش می یافت . امام (ع) با اجرای سیاست مساوات، در همان آغاز تکلیف خود را با آن ها روشن کرد .

 

5- ترجیح خواص بر عوام، انبوه مردمی را که بارقه امید در دلشان درخشیده بود، از حضرت (ع) و حتی اسلام و پیامبر (ص) نومید می کرد و دیگر نجات خود را در پیروی از آموزه های اسلامی نمی دیدند .

 

6- ترجیح خواص بر عوام، آن ها را قدرتمند کرده، امکان مشارکت آنان در توطئه های براندازی را فزونی می بخشید . این پدیده، در کنار از دست دادن حمایت پا برهنگان که رهاورد قطعی سیاست عدم مساوات بود، نوعی خود کشی سیاسی به شمار می آمد .

 

سه / چرا حضرت علی (ع) در آغاز حکومت خود طلحه و زبیر را به کار نگمارد؟

 

طلحه و زبیر از اصحاب بزرگ پیامبر اکرم (ص) شمرده می شدند و در راه برپایی اسلام بسیار کوشیده بودند؛ اما پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، به ویژه در اواخر دوره عثمانی، به دنیا روی آورده و زندگی اشرافی و جاه طلبانه برگزیده بودند . بنابراین، نحوه زندگی و مشی آن ها در دوره پیشین به همگان نشان می داد نیروهای ارزشی نیستند و برای احراز پست در حکومت علوی شایستگی ندارند . آن ها، در صورت رسیدن به پست های اجتماعی و سیاسی، سیاست های خود را اجرا می کردند و مردم را به علی (ع) و حکومتش بدبین می ساختند .

 

2- این دو، با توجه به سابقه شان در اسلام، هرگز خود را از اصحابی چون ابوبکر، عمر و عثمان که به خلافت رسیدند، کم تر نمی پنداشتند و در انتظار مرگ عثمان و خلافت خود به سر می بردند؛ به ویژه آن که عمر آن ها را در شورای گزینش خلیفه در کنار کسانی چون عثمان و علی (ع) قرار داده بود . بنابراین، آن ها تنها در پی حکومت کوفه و بصره نبودند و چنان که حضرت علی (ع) اشاره می کند، هوای پادشاهی بر امت اسلامی را در سر می پروراندند . (1)

 

3- کوفه و بصره که آن ها خواستار فرمانروایی بر آن بودند تنها دو شهر معمولی شمرده نمی شدند . از نظر اداری و سیاسی، تمام ایران آن زمان تحت نظر این دو شهر و حاکمان آن ها اداره می شد . در آن زمان، شهر مدینه (مرکز خلافت)، امکانات نظامی و اقتصادی نداشت؛ ولی کوفه و بصره و توابع آن ها از بیش ترین امکانات مملکت اسلامی بهره می بردند . بنابراین، حاکمان این دو شهر، به ویژه با توجه به همبستگی آن ها و به تعارض کشیده شدن سیاست هایشان با سیاست مرکز خلافت، به راحتی می توانستند به مدینه حمله کرده، خلیفه را سرنگون سازند و خود به حکومت دست یابند . این نکته به هیچ وجه نمی توانست از چشم تیز بین خلیفه ای چون حضرت علی (ع) دور ماند .

 

4- به راستی اگر حضرت علی (ع) حکومت این دو شهر را به آن دو واگذار می کرد، چگونه می توانست ادعای اصلاح طلبی کند؟

 

5- حوادث بعدی نشان داد، این دو به هیچ وجه دغدغه اسلام و کتاب و سنت نبوی نداشتند؛ زیرا برای سیراب کردن حس جاه طلبی و قدرت خواهی خود حاضر شدند به باند اموی که بیش ترین بهره ها را از حکومت عثمانی برده بود، دست دوستی و اتحاد دهند و بااستفاده ابزاری از همسر پیامبر اکرم (ص)، بصریان را به خود جلب کرده، سبب ریختن خون صدها مسلمان شوند . (2)

 

6- سخنان حضرت علی (ع) نشان می دهد آن ها افزون بر حکومت کوفه و بصره، دو خواست دیگر نیز داشتند: اول آن که امام (ع) در امور حکومتی با آن ها مشورت کند؛ و دوم آن که سیاست تقسیم مساوی بیت المال را واگذارد . حضرت علی (ع) در جواب خواست اول فرمود: من طبق کتاب و سنت پیامبر اکرم (ص) عمل می کنم و تا کنون حکم مجهولی ندیدم که به مشورت شما و دیگر مسلمانان نیازمند باشم . اگر چنین مشکلی پیش آید، از مشورت با شما و دیگران چشم پوشی نخواهم کرد . آن بزرگوار درخواست دوم آن ها را چنین پاسخ گفت: تقسیم مساوی بیت المال ساخته من نیست . این سنت پیامبر اکرم (ص) بود . من از آن پیروی می کنم و در این باره، هیچ کس حق ندارد مرا سرزنش کند . (3)

 

بدیهی است، این خواست ها به معنای مشارکت در حکومت و چشم پوشی حضرت (ع) از اصول و ارزش ها است؛ و امام (ع) نمی توانست آن را تحمل کند .

 

چهار / چرا حضرت علی (ع) در آغاز حکومت خود با معاویه کنار نیامد، تا در فرصت مناسب و با قدرت بر کنارش سازد؟

 

1- معاویه شخصیتی است که همراه پدرش، ابوسفیان، بیش ترین ایستادگی را در مقابل اسلام و پیامبر اکرم (ص) داشت . حتی هنگامی که پدرش در سال فتح مکه (سال هشتم هجرت) ناگزیر مسلمان شد، معاویه از مکه گریخت و به سبب پذیرش اسلام پدرش را توبیخ کرد . بعدها وقتی همه راه ها را بسته دید، ناگزیر اسلام آورد . بی تردید چنین شخصیتی هرگز دغدغه اسلام و ارزش های اسلامی نداشت و امام ((ع) که به اسلام و ارزش های الاهی می اندیشید، نمی توانست فرمان امارتش را امضا کند .

 

2 . بعد از فتح مکه، در حالی که پیامبر اکرم (ص) می توانست همه مکیان را برده سازد، بر آن ها منت گذاشت و آزادشان کرد و از آن هنگام به بعد، «طلقاء» (آزاد شدگان) خوانده شدند . حضرت علی (ع) در نامه ای به معاویه به این مطلب اشاره کرده، می فرماید: «مهاجر مانند طلیق نیست .» (4)

 

کنایه از آن که طلیق هیچ گاه برای حکومت شایستگی ندارد .

 

3- معاویه بیش ترین کینه را از حضرت علی (ع) به دل داشت؛ زیرا امام (ع) در جنگ بدر برادرش حنظلة و دایی اش و لید بن عقبه را به هلاکت رسانده بود و در کشتن جدش عتبه یا عمویش شیبه مشارکت داشت . (5) بی تردید اگر چنین فردی برامکانات شام مسلط می ماند، با هدف انتقام از امام (ع) به گردآوری نیرو روی می آورد نه همکاری .

 

4- معاویه و پدرش ابوسفیان، به علت عملکرد خود و نیز پیش بینی پیامبر اکرم (ص) از آینده شان، بارها بالعن آن حضرت (ص) روبه رو شدند . (6)

 

بدیهی است چنین مطرودی حق ندارد حتی یک لحظه بر مسلمانان حکومت کند .

 

5- هنگامی که سقیفه نشینان حق علی (ع) را غصب کردند، ابوسفیان نزد حضرت (ع) آمد و به او پیشنهاد کمک داد . حضرت (ع) نپذیرفت و فرمود: تو قصد فتنه انگیزی داری و همیشه در پی شر رساندن به اسلام بوده ای . (7) حکومتگران که مخالفت ابوسفیان را به زیان خود می دیدند، به معامله سیاسی با او روی آورده، فرزند دیگرش یزید و پس از مرگ او، پسرش معاویه را به ریاست سپاه شام گماشتند و سرانجام فرمانروای شام ساختند . (8) بدین ترتیب، معاویه در پی یک معامله سیاسی در سال 18 هجری به حکومت رسید و تا سال 35 هجری (سال آغاز خلافت حضرت علی (ع)) (17سال) در این سمت باقی ماند . امام (ع) که در سخت ترین روزهای زندگی اش با ا بوسفیان سازش نکرده بود، اکنون معنا نداشت در روز قدرت با فرزند ابوسفیان سازش کند . افزون بر این، سازش برای کسی است که در اندیشه حفظ خویش و مقامش باشد . حضرت در اندیشه حفظ ارزش های الاهی بود نه خود و فرمانروایی اش .

 

6- معاویه در سال های امارتش بر شام نشان داد، به هیچ وجه اسلام خواه نیست . او در شام زندگی آکنده از تجمل پی ریزی کرد و با بیت المال مسلمانان برای خود کاخ ها ساخت؛ و وقتی با انتقاد عمر روبه رو شد، نزدیکی به روم و لزوم نشان دادن عظمت و هیبت مسلمانان به کفار را بهانه قرار داد . هنگامی که ابوذر، به دستور عثمان، دوران تبعید خود را در شام سپری می کرد، معاویه به ساختن کاخ پرتجمل خود (الخضراء) اشتغال داشت . ابوذر، با مشاهده عظمت کاخ، از اسراف معاویه بر آشفت و فریاد کشید: «معاویه، اگر این کاخ را با اموال بیت المال که از آن خداوند است، می سازی؛ این خیانت است؛ و اگر با مال خود می سازی، اسراف است .» (9) ابوذر، در موارد مختلف به کردار معاویه اعتراض می کرد و می گفت: «معاویه، کارهایی می کنی که ما آن ها را به نیکی نمی شناسیم، و در کتاب خدا و سنت پیامبرش اثری از آن ها نمی یابیم . به خداوند سوگند، من حق را می بینم که در حکومت تو خاموش می شود و باطل را می نگرم که زنده می گردد و . . . .»

 

با توجه به این شخصیت و کردارش، بدیهی است حضرت علی (ع) لحظه ای امارتش را تحمل نمی کند و در پاسخ مغیرة که به وی پیشنهاد کرد معاویه را تا یک سال برکنار نسازد، می فرماید: «من حاضر نیستم حتی دو روز معاویه را به کار گمارم . (10) به خداوند سوگند، به خاطر مصلحت دنیایم فساد در دینم را نمی پذیریم .» (11)

 

این سخن آشکارا نشان می دهد که بقای معاویه در امارت جز فساد دین و مبانی آن نتیجه ای ندارد .

 

7- بر فرض که حضرت علی (ع) معاویه را تا مدتی بر حکومت ابقا می کرد . پیامدهای این کار چنین بود:

 

الف) در آن جو انقلابی و پرالتهاب، ارزش خواهی و اصلاح طلبی حضرت علی (ع) با پرسش روبه رو می شد؛ انقلابیون از حضرت (ع) روی گردان شده و او را به سازشکاری در مقابل معاویه متهم می کردند .

 

ب) مردم از احیای دین نومید می شدند؛ زیرا به وضوح می دیدند دین در دوران امارت معاویه نادیده گرفته شده است .

 

ج) حضرت علی (ع) به مخالفت با سنت نبوی متهم می شد؛ زیرا بسیاری از مردم تلاش های معاویه و پدرش در راه نابودی اسلام را به یاد داشتند و لعن های فراوان پیامبر اکرم (ص) را درباره آن ها شنیده بودند .

 

د) معاویه که می دانست بالاخره با حضرت علی (ع) به چالش خواهد افتاد، با توجه به نفوذی که در شام داشت، در پی گردآوری سپاه و سلاح برمی آمد و خود را برای مقابله ای سهمگین باحضرت (ع) آماده می کرد . کینه و حسن انتقامجویی اش، به علت کشته شدن برادر و بستگانش به دست آن حضرت (ع)، بر آتش این مقابله می افزود .

 

بی تردید، در این صورت، حضرت علی (ع) مورد سرزنش قرار می گرفت که چرا از آغاز راه را بر چنین شخصیتی که همه وی را می شناختند، باز نهاده و برکنارش نساخته است.

 

پنج / چرا حضرت علی (ع) برای تسلط بر امور مستبدانه عمل نکرد؟

 

1 . میان قاطعیت و استبداد تفاوت جوهری وجود دارد . قاطعیت آن است که در راه اجرای هدفی که آگاهانه انتخاب شده است با موانع به شدت برخورد شود . عنصر اصلی در قاطعیت، آگاهی و ایمان است؛ یعنی انتخاب منطقی و آگاهانه هدف و ایمان به آن، موتور محرک شخص است؛ اما استبداد آن است که شخص به هر طریق بخواهد به هدف خود برسد؛ هر چند هدف آگاهانه انتخاب نشده و ایمان به درستی آن وجود ندارد .

 

مستبد فقط رای و نظر خود را می بیند و می پسندد و در راهش که بر اساس هوس برگزیده، به نظر هیچ کس توجه ندارد . از این رو، حضرت علی (ع) می فرماید: «من استبد برایه هلک و من شاورالرجال شارکها فی عقولها؛ (12) هر کس خود رای شد به هلاکت رسید و هر کس با دیگران مشورت کرد، در عقل های آنان شریک شد .»

 

2- قاطعیت از ویژگی های حاکم موفق است؛ اما استبداد سرانجامی جز نابودی ندارد . حضرت علی (ع) سیاست های خود را بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم (ص) و در چارچوب ارزش های اسلامی تنظیم می کرد و قاطعانه به اجرا می گذاشت؛ آن بزرگوار در گزینش اهداف و تنظیم برنامه های سیاسی – اجتماعی اش تنها کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) را در نظر می گرفت، نه مصلحت شخصی خویش را، بنابراین، سیاست هایی چون تقسیم مساوی بیت المال و عزل کارگزاران عثمانی را – با آن که برای حکومتش خطرناک بود – اجرا کرد .

 

3 . استبداد – چنان که گفته شد – امری مذموم است و عقل و دین آن را تایید نمی کند؛ هر چند موفقیت های آنی به ارمغان آورد . حضرت (ع)، با توجه به اصول گرایی اش، نمی تواند از این عامل بهره گیرد . او می دانست تنها راه اصلاح کوفیان استبداد و شمشیر است؛ ولی چنین سیاستی را سبب فساد دین و ارزش های الاهی اش به شمار می آورد و از آن دوری می جست . (13)

 

بنابراین، مقایسه حضرت علی (ع) و حاکمانی چون زیادبن ابیه و عبیدالله بن زیاد و حجاج بن یوسف ثقفی که با به کارگیری استبداد توانستند کوفه را کاملا تحت فرمان درآورند، نابه جا است؛ زیرا اینان حاکمانی ضد ارزشی و جنایتکار بودند و برای رسیدن به هدفشان به هر جنایتی دست می زدند . حضرت علی (ع) حکومت را دارای هدفی مقدس می دانست و برای کسب و حفظ آن به ارزش ها و اصول الاهی پایبند بود و نادیده گرفتن آن ها را به هیچ وجه جایز نمی شمرد .

 

4- افزون بر این، چنانچه حضرت علی (ع) می خواست با استبداد جامعه را اداره کند، با توجه به بافت فرهنگی – اجتماعی آن روز کوفه، این کار هزینه ای سنگین داشت؛ زیرا لازمه استبداد در برابر اعراب نظام ناپذیر بیابانی و مدعیان اجتهاد و صاحب نظری در دین، درگیری پیوسته با آن ها است . در این صورت، حاکم فضای امنی برای اجرای اهدافش نمی یابد .

 

افزون بر این، اجرای چنین سیاستی در منطقه ای که شیعیان حضرت در اقلیت به سر می بردند و امام (ع) عبارت «لا رای لمن لایطاع؛ کسی که اطاعت نمی شود، نمی تواند نظردهد» بر زبان می راند – ممکن بود به شورش اجتماعی و سرنگونی حکومت انجامد .

 

در کنار همه این ها، باید به نقش استبداد در زشت ساختن چهره حاکم و حکومت اشاره کرد . استبداد چهره حکومت اسلامی را زشت و نامطلوب می ساخت و امام (ع) را فردی ستمگر می نمایاند . در این صورت، آن بزرگوار و آموزه های تشیع تنها در محدوده زمانی حکومتش پایدار می ماند و امروز شاهد مذهب جاوید تشیع با آموزه های افتخار آمیزش در سراسر جهان نبودیم . چنان که حکومت های مستبدانی مانند زیاد و حجاج و یزید با سقوط شان فراموش شدند .

 

پی نوشت ها:

 

1 . انساب الاشراف، ج 5، ص 106 .

 

2 . مروج الذهب، ج 2 . ص 366 .

 

3 . مروج الذهب، ج 2 . ص 366 .

 

4 . همان، نامه 17 .

 

5 . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 338 .

 

6 . الغدیر، ج 10، ص 139- 148 .

 

7 . موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج 3، ص 54 .

 

8 . شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 338؛ انساب الاشراف، ج 4، ص 298 .

 

9 . الغدیر، ج 8، ص 304 .

 

10 . مروج الذهب . ج 2، ص 364 .

 

11 . نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج 1، ص 226 .

 

12 . نهج البلاغه، حکمت 161 .

 

13 . همان، خطبه 69 .

 

پایان

 

منبع: پرسمان،آذر 1381، شماره 3

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=18682

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب