چکيده
کتاب الارشاد شيخ مفيد علي رغم عظمت و جايگاه رفيع خود در تاريخ نگاري تشيع و نيز زندگي نامه نگاري ائمه عليهم السلام، کمتر مورد بررسي درون متني قرار گرفته است؛ در حالي که به نظر مي رسد بررسي محتوايي و سندي، بتواند راهگشاي بسياري از ناگشوده ها باشد.
در يک بررسي محتوايي مي توان در آغاز، پيگير سبک تاريخ نگاري شيخ و چگونگي ارتباط آن با مباي کلامي او شد؛ ضمن آنکه توجه به برخي از کاستي هاي کتاب، همچنين دقت در تناقضات يا تناقض نماها و کشف موارد مختلفي از گرته برداري هاي غير روشمند از منابع مختلف، از موارد ديگري است که لزوم بررسي اين گونه کتب را بيشتر آشکار مي سازد.
کليد واژه ها:شيخ مفيد، الارشاد، بررسي محتوايي، بررسي سند، منابع، تاريخ نگاري، زندگي نامه نگاري ائمه عليهم السلام.
مقدمه
کتاب الارشاد شيخ مفيد، در موضوع زندگي نامه نگاري ائمه اطهار عليهم السلام در ميان اماميه، جايگاه رفيعي براي خود کسب کرده است؛ به گونه اي که کمتر نوشته اي در اين موضوع مشاهده مي شود که به اين کتاب استناد نداده باشد؛ از سوي ديگر در طول تاريخ اماميه کمتر شاهد آن هستيم که شخصيتي به بزرگي شيخ مفيد با آن جايگاه کلامي و فقهي خود، در اين عرصه وارد شده و به تفصيل به نگارش پرداخته باشد.
اين کتاب، گرچه در يک طبقه بندي در زمره کتاب هاي ترکيبي ـ که همزمان به جنبه هاي تاريخي و فراتاريخي زندگاني ائمه عليهم السلام مي پردازندـ به شمار مي آيد، اما بررسي دقيق تر آن، نشان مي دهد توجه به جنبه هاي تاريخي، سهم بيشتري را به خود اختصاص داده است.
با توجه به اهميت و جايگاه عظيم کتاب، در طول تاريخ اماميه، شرح ها، حاشيه ها وترجمه هاي فراواني از آن انجام گرفته است، اما کمتر شاهد يک نقد و بررسي دروني از آن مي باشيم؛ در حالي که يک بررسي روشمند سندي و محتوايي و نشان دادن نقاط قوت و نقاط ضعف و کاستي ها و نيز دقت در چگونگي ارتباط مطالب کتاب با مباني کلامي شيخ، مي تواند پاسخ مناسبي براي بسياري از مبهمات تاريخي ـ چه در مورد کيفيت تاريخ نگاري شيخ و چه در راستاي تاريخ نگاري تشيع ـ فراهم آورد؛ در حقيقت مي توان کتاب الارشاد را ـ که با محتواي زندگاني امامان دوازده گانه به نگارش درآمده است ـ نوعي کتاب تاريخي، کلامي و روايي دانست.
سه امام آغازين اماميه، يعني امام علي و حسنين(ع) که در حوادث تاريخي صدر اسلام داراي نقش سياسي برجسته اي بودند، بخش بزرگي از اين کتاب را به خود اختصاص داده اند؛ به گونه اي که مي توان تقريباً اين بخش را معادل 2/3 کل کتاب دانست که از اين مقدار، امام علي(ع) بيشترين سهم، يعني حدود نصف کل کتاب را به خود اختصاص داده است.
بررسي مفصل زندگاني امام علي(ع) از ولادت تا شهادت در بخش هايي همچون عصر پيامبر(ص) (دوران مکه، دوران مدينه)، دوران خلفا و دوران حکومت وي و اشاره به حوادثي از جنگ هاي سه گانه آن حضرت(ع)- که البته در مواردي بدون نظم و انسجام منطقي به دنبال هم آمده ـ از ويژگي هاي اين کتاب است. بررسي تاريخي زندگاني امام حسن(ع) و پيگيري جريان صلح آن حضرت(ع) با معاويه و بررسي علل صلح، از ديگر بخش هاي تاريخي سياسي اين کتاب است که محل مراجعه هر محقق در بررسي اين حادثه ي تاريخي است.
از مهم ترين بخش هاي اين کتاب، بررسي جريان قيام امام حسين(ع) و حوادث عاشورا به سبک تاريخي و به دور از مباحث فراتاريخي و لاهوتي است که نمونه هاي اين اثر را در منابع اماميه نگاشته شده در اين باره، بسيار اندک سراغ داريم. شيخ مفيد رحمه الله در اين بخش، با سبک خاص خود به پيگيري اين جريان تا ورود اسراي اهل بيت عليهم السلام به شام ادامه مي دهد.
در ميان ائمه باقيمانده، بيشترين سهم، از آن آخرين امام، يعني حضرت حجت (عج) مي باشد که به جاي مباحث تاريخي، بيشتر به مباحث کلامي همچون استدلال بر وجوب امام قائم (عج)، نصوص امامت و نيز بحث هاي روايي، همچون مسئله علائم الظهور پرداخته شده است.
از مهم ترين بخش هاي تاريخ سياسي اين کتاب، مطالبي است که در تاريخ زندگاني امام رضا(ع) آمده که در آن، به صورت موشکافانه به جريان ولايتعهدي آن امام(ع) و علل قبول آن با سبک بررسي تاريخي و روايي پرداخته شده است.
عنوان کتاب، يعني «الارشاد الي معرفه حجج الله علي العباد» که در آن واژه ي کلامي «حجج» به کار رفته، انگيزه مولف را از تأليف اين اثر به خوبي روشن مي سازد که بررسي نوشته نيز اين انگيزه را به بهترين وجه به اثبات مي رساند؛ چنانچه اختصاص بخش هايي در باب هر امام و ذکر دلايل امامت وي و نصوص وارد شده در اثبات امامت هر امام و نيز بيان شمه اي از معجزات امامان مختلف براي اثبات امامت آنان، مويد اين ادعاست.
در نگاه اول، آوردن معجزات درباره بيشتر ائمه عليهم السلام (1) اين تصور را پديد مي آورد که کتاب به سمت يک اثر فراتاريخي، همچون نوشته هاي مشابه، مانند بصائر الدرجات، الهدايه الکبري و دلايل الامامه پيش مي رود؛ اما دقت بيشتر در محتوا و توجه به اندک بودن اين بخش، در مقايسه با بخش هاي ديگر به ويژه بخش هاي تاريخي و نيز تفکيک مشخص آن از ديگر بخش ها اين تصور را از بين مي برد و صبغه تاريخي بودن اين اثر را به ويژه در بخش هاي آغازين تقويت مي کند؛ هر چند آوردن معجزات باعث مي شود اين اثر را در زمره آثار ترکيبي، يعني آثاري که مباحث تاريخي و فراتاريخي را با هم آورده اند، طبقه بندي کنيم.
نکته ي قابل توجه در معجزات مندرج در اين کتاب، آن است که شخصيت کلامي و نيز منش عقل گرايي شيخ رحمه الله در گزينش بسياري از اين معجزات، از ميان حجم فراوان معجزات منقول در کتب اماميه در زمان وي موثر بوده است؛ به گونه اي که بيشتر معجزات آورده شده، تا حد زيادي معقول و قابل پذيرش مي باشند؛ به ويژه آنکه بيشترين حجم اين معجزات، در مورد علم فراوان ائمه عليهم السلام بوده است که کمتر آنها را از بعد تاريخي خارج مي سازد. اهميت اين نکته تنها در سايه مقايسه معجزات آورده شده در اين کتاب، با معجزات مندرج در کتبي همچو الهدايه الکبري خصيبي(2) و دلايل الامامه منسوب به طبري (3)آشکار مي شود که نوع معجزات مندرج در دو کتاب اخير، معمولا چهره اي خرافي و وهن آميز و غير طبيعي از امامان ارائه مي دهد؛ به گونه اي که بيشترين بهانه را براي به تمسخر گرفتن عقايد آنها به دست مخالفان اماميه مي دهد.
علاوه بر آن، از موارد مختلف کتاب مي توان به خوبي انگيزه کلامي شيخ را استنباط کرد؛ همچنان که آخرين عبارت کتاب ـ که در آن، از عبارت «الاحتجاج علي امامه الائمه(ع)» بهره گرفته شده ـ نيز به خوبي پرده از اين انگيزه بر مي دارد.(4)
بخش هاي روايي اين اثر- که منظور از آن، رواياتي است که سند آن منتهي به معصوم عليهم السلام مي شودـ بيشتر در مجموعه هايي همچون ذکر فضائل و مناقب هر امام(ع)، آوردن نصوص امامت ائمه مختلف، بيان جايگاه شيعيان و پيروان امام علي(ع) و در خطبه ها و کلمات حکمت آميز امام علي(ع) و برخي ديگر از امامان جلوه گر مي شود؛ همچنين در بيان بيشترين مباحث مربوط به آخرين امام(ع)، همچون نصوص امامت، فضائل و مناقب، علامت هاي قيام، دوران حکومت، چگونگي ظهور، چگونگي سيره و روش آن حضرت(ع) در هنگام ظهور، از روايات استفاده شده است.
از جالب ترين بخش هاي اين نوشته ـ که اتفاقاً مختصرترين آن نيز مي باشدـ اختصاص قسمتي در پايان زندگي هر امام(ع) به بيان نام فرزندان آن امام(ع) است که معمولا با معرفي نام مادران آنها همراه است. اين بخش، مي تواند براي شناخت امامزادگان، تعداد همسران ائمه عليهم السلام به صورت اجمالي و نيز چگونگي تعامل برخي از امامزادگان با ائمه عليهم السلام مفيد باشد؛ به ويژه با توجه به آنکه شيخ رحمه الله در برخي از موارد، همانند فرزندان امام حسن(ع) (زيد بن حسن(ع) و حسن بن حسن(ع)) و فرزندان امام سجاد تا امام کاظم(ع) از اختصار خارج شده و مفصل تر به بيان گوشه هايي از زندگاني آنان پرداخته است (مفيد، 1380، صص 360-368، 506-509، 524، 553-559 و 588-591).
از نکات مورد توجه اين بخش، ديدگاه شيخ مفيد رحمه الله درباره محسن فرزند امام علي(ع) است که عبارت وي به گونه اي است که نشانگر ترديد او در اصل وجود اين فرزند است؛ زيرا بعد از بيان نام تمامي 27 فرزند امام علي(ع)، از قول عده اي از شيعيان، اعتقاد به وجود فرزندي به نام محسن(ع) که بعد از وفات پيامبر(ص) سقط شده را نقل مي کند (همان، ص 343. عبارت وي چنين است: «و في الشيعه من يذکران فاطمه(ع) اسقطت بعد النبي(ص) ذکراً کان سماه رسول الله (ص) و هو حمل محسناً فعلي قول هذه الطائفه اولاد اميرالمؤمنين(ع) ثمانيه و عشرون ولداً و الله اعلم و احکم».) که اين نکته، نشانگر عدم اتفاق اماميه در آن زمان بر وجود اين فرزند است.
شيخ مفيد همچنين در هنگام ذکر فرزندان امام حسين(ع)، علي اکبر(ع) را همان امام سجاد(ع) دانسته، نام مادر او را « شاه زنان» دختر يزدگرد ذکر مي کند و علي اصغر(ع) را همان جواني مي داند که در سرزمين کربلا به شهادت رسيد و هم اکنون در ميان مردم به نام علي اکبر شهرت دارد. او همچنين نام طفل شيرخوار امام(ع) را عبدالله ذکر مي کند.
همچنين در اين بخش، از دختري با نام «رقيه» و مرگ او در ماجرايي با عنوان خرابه شام که عمدتاً از قرن هفتم به بعد در ميان کتب اماميه راه يافته است (براي آشنايي با اين شخصيت و کيفيت منابع آن، ر.ک به: رباني خلخالي، 1378) سخني به ميان نمي آورد (مفيد، همان، ص 491).
از ديگر مطالب جالب توجه اين بخش، معرفي شخصيت هاي منفي، از ميان فرزندان و نوادگان ائمه عليهم السلام است که به خوبي مي تواند براي شناخت برخي از جريانات دروني اماميه آگاهي بخش باشد (براي شناخت مجموعه ي اين افراد که نام آنها با استفاده از منابع اوليه اماميه آورده شده است. ر.ک به: شوشتري، 1410 ق، ج11، ضميمه آن، با عنوان «رساله في تواريخ النبي(ص) و لآل»، ص 66-72). از جمله اين شخصيت ها مي توانيم به : زيد فرزند امام حسن(ع) (مفيد، همان، ص 363، شيخ مفيد رحمه الله پس از ستايش هاي فراوان نسبت به اين شخصيت، تنها نکته منفي اي که درباره او ذکر مي کند، چنين است: «کان مسالماً لبني اميه و متقلداً من قبلهم الاعمال»)، عبدالله فرزند امام جعفر صادق(ع) معروف به عبدالله افطح (همان، ص 554-555. «کان بالخلاف علي ابيه في الاعتقاد و يقال انه کان يخالط الحشويه و يميل الي مذهب المرجئه و ادعي بعد ابيه الامامه …»)، موسي فرزند امام جواد(ع) معروف به موسي المبرقع (همان، ص 644) و جعفر فرزند امام هادي(ع) معروف به جعفر کذاب (همان، ص 671) ياد کنيم.
از ديگر مطالب قابل توجه اين کتاب، آن است که بر خلاف شيخ صدوق رحمه الله و نيز قول مشهور ميان اماميه، قائل به شهادت همه امامان نيست و با آوردن عباراتي در به شهادت رسيدن برخي از امامان، همچون امام جواد(ع) تشکيک روا داشته (همان، ص 634) و درباره اماماني به جز امام علي(ع)، امام حسن(ع)، امام حسين(ع) ، امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) از کلمه «مات» بهره گرفته است؛ بدون آنکه به کيفيت رحلت آنان اشاره اي بنمايد.
عدم اصرار شيخ مفيد رحمه الله بر تغسيل و تکفين هر امام(ع) به دست امام قبلي، از ديگر نکات جالب توجه اين کتاب است که در بيشتر موارد، متذکر غسل دهنده و کفن کننده ائمه عليهم السلام نشده است و از اين رو نيازي نبوده تا به صورت غير عادي اماماني همچون امام سجاد(ع) و يا امام جواد(ع) را با طي الارض در يک لحظه، از راهي دور براي اجراي مراسم غسل و کفن به بالين پدر ببرد (شيخ مفيد رحمه الله در مواردي همچون دفن جسد امام حسين(ع) (همان، ص 470) مراسم تغسيل و تفکين امام کاظم(ع) (همان، ص 587) و وفات امام رضا(ع) ( همان، ص 614) هيچ سختي از حضور امام بعدي در اين مراسم به ميان نياورده و بلکه در برخي از موارد به صراحت عدم حضور امام(ع) و انجام مراسم به وسيله ديگران را نقل کرده است).
اهميت اين نکته هنگامي روشن مي شود که دريابيم بزرگاني همچون کليني با آوردن رواياتي کلي با عنوان «الامام لا يغسله الا الامام» (کليني، [بي تا]، ج2، ص 224-225) در اين مورد ديدگاه اثباتي دارند که همين ديدگاه، مورد قبول اکثريت جامعه ي اماميه در دوران هاي مختلف تاکنون بوده است. با بررسي تاريخي اينگونه روايات به اين نتيجه مي رسيم که محتواي آنها منسوب به امام صادق(ع) بوده است که پس از وفات امام موسي کاظم(ع) به صورت گسترده براي رد امامت امام رضا(ع) مورد استفاده ي واقفيه قرار گرفته است؛ زيرا به صورت ظاهري، مراسم تغسيل و تکفين امام کاظم(ع) به وسيله امام رضا(ع) انجام نشد (براي اطلاع بيشتر ر.ک به: حبيب الناصري، 1409، ج1، ص 95-98).
به نظر مي رسد بهترين توجيه براي اينگونه روايات- که نيازي به ورود به مباحث فراتاريخي ندارد- توجيه شيخ صدوق رحمه الله است که محتواي آنها را نهي تحريمي دانسته است؛ يعني اينکه در هنگام حضور امام بعدي، اجراي مراسم تغسيل امام قبلي به وسيله ديگري حرام است و دلالت آنها بر امري تکويني که مورد ادعاي واقفيه بوده را منکر شده است (صدوق، [ بي تا]، ج1، ص 106، عبارت چنين است: «… ولا حجه لهم [الواقفيه] علينا في ذلک لان الصادق(ع) انما نهي ان يغسل الامام الامن يکون اماماً فان دخل من يغسل الامام في نهيه فغسله لم يبطل بذلک امامه الامام بعده و لم يقل(ع) ان الامام لا يکون الا الذي يغسل من قبله من الائمه(ع) فبطل تعلقکم بذلک علينا») که با اين توجيه، ديگر نيازي به مسئله طي الارض ائمه ي مختلف براي حضور در بالين احتضار ائمه پيشين وجود ندارد.
از ديگر مطالب قابل توجه اين اثر، آن است که شيخ مفيد رحمه الله همگام با بزرگان ديگر شيعه، همچون صفار، کليني و صدوق از معرفي افرادي به عنوان ابواب ائمه عليهم السلام خودداري کرده است؛ در حالي که اين انديشه که مي توان به راحتي غاليانه بودن آن را اثبات کرد، در کتب و منابع مختلف امامي همچون منتخب الانوار محمدبن همام اسکافي، الهدايه الکبري حسين بن حمدان خصيبي، دلائل الامامه منسوب به طبري، مناقب ابن شهر آشوب و مصباح کفعمي آمده است و در برخي از موارد، شخصيت هاي مجهولي همچون قيس بن روقه (باب امام حسن مجتبي(ع))، رشيد هجري (باب امام حسين(ع)) و يا شخصيت هاي متهم به غلوي همچون مفضل بن عمر جعفي و محمدبن سنان (باب امام صادق(ع)) و عمربن فرات (باب امام رضا(ع)) معرفي شده اند (براي آگاهي از ديدگاه اثباتي کنوني جامعه ي اماميه به مسئله بابيت و نيز منابع اين ايده و همچنين وظايف و کارکردهاي ادعايي براي ابواب، ر.ک به: جباري، 1382، ص 431-482/ سليماني، 1381، ص 127-150/ همو، 1381) و اين در حالي است که در اين سلسله از شخصيت هاي بزرگ شيعي، همچون عبدالله بن ابي يعفور، زراره، هشام بن حکم، مومن الطاق، يونس بن عبدالرحمان که معمولاً نمايندگاني جناح اعتدالي و نزديک تر به ائمه عليهم السلام را داشته اند، ياد نشده است.
همچنين بايد توجه داشت قاعدتاً با تعريفي که منابع مختلف از باب ارائه مي دهند، به گونه اي که او را داراي بالاترين درجات علمي، معنوي و تکويني مي دانندـ که حتي توان آوردن معجزه نيز داردـ نبايد جز امام بعدي به عنوان باب امام قبلي معرفي شود؛ همچنان که امام علي(ع) به عنوان باب پيامبر(ص) معرفي شده بود. به نظر مي رسد پديدار شدن انديشه ي بابيت در ميان شيعه اماميه از سوي غالبان و به منظور رقيق سازي مسئله غلو صورت گرفته است؛ زيرا غاليان در آغاز کار خود، ائمه عليهم السلام را به عنوان خدا يا پيامبر معرفي کرده، خود را به عنوان امام منصوب از سوي آنان به مردم مي شناساندند که اين عقيده به شدت مورد استنکار ائمه عليهم السلام و جامعه شيعي قرار گرفت (براي اطلاع بيشتر ر.ک به: صفري، 1387، ص 175-183) و آنها را مجبور کرد امامت ائمه عليهم السلام را پذيرفته، بابيت رهبران خود را مطرح کنند؛ در حالي که تمام وظايفي که قبلاً براي مقام امامت آنها قائل بودند، به مقام بابيت منتقل ساختند و تنها، تغييري در عنوان دادند.(5)
کاستي ها
در اين بخش، اشاره به برخي از کاستي هاي محتوايي کتاب الارشاد با توجه به توقع و انتظاري که از آن وجود داشت، مناسب است. کمرنگ مطرح شدن روابط و تعاملات سياسي ائمه عليهم السلام پس از امام حسين(ع) با حکومت ها، از جمله اين کاستي هاست که چنان که اشاره شد، اين روابط تنها در مورد امام رضا(ع) با تفصيل بيشتري مطرح شده است.
همچنين نپرداختن به بيشتر جريانات و انشعابات دروني تشيع، همچون کيسانيه، زيديه، اسماعيليه و واقفيه و بيان نشدن موضع گيري ائمه ي مختلف در مقابل اين جريانات، از ديگر کاستي هاي اين کتاب است که با توجه به تسلط شيخ بر اينگونه مباحث و تناسب آن با زندگاني ائمه عليهم السلام، انتظار طرح آن در چنين کتابي، انتظار بيهوده اي نيست؛ و بالاخره بايد گفت: از جمله کاستي هاي شگفت آور و شک برانگيز، آن است که شيخ رحمه الله در بخش مربوط به امام زمان(عج) به معرفي وکلاي چهارگانه آن حضرت (عج) که هم اکنون به عنوان نواب اربعه مطرحند، نپرداخته است و در عوض، همانند کليني بخشي کلي با عنوان «ذکر من رأي الامام الثاني عشر(ع)» آورده که در اين بخش نيز يادي از اين چهار وکيل نکرده است (مفيد، 1380، ص 679-680).
نقد محتوايي
دقت در محتواي کتاب «الارشاد» و مقايسه آن با برخي از کتب ديگر شيخ مفيد، به ويژه کتب کلامي وي، اين نکته را آشکار مي کند که شيخ رحمه الله در اين کتاب علي رغم مخالفت هاي سنگين خود با اخباريان و نيز بر خلاف مبناي خود در رد حجيت خبر واحد، در موارد فراواني با استناد به اخبار واحد ضعيف ـ که البته شيخ آنها را با عناويني همچون مشهور، مورد اجماع و مورد توافق مخالف و موافق مي ستايدـ در حقيقت همان مشي اخباري گري را در پيش گرفته و از اين رو، کتاب او دچار مشکلاتي شده است که برخي از آنها با توجه به شخصيت شيخ رحمه الله و آرا و نيز دقت نظر او، کاملاً عجيب مي نمايد. اين نکته مي تواند مقدار نفوذ آراي اخباري و نيز مشي آنها را در جوامع مختلف امامي و حتي در ميان عقل گراياني همچون شيخ مفيد روشن سازد. برخي از اين مشکلات به گونه اي است که محقق منصف را متمايل به آن مي سازد که به جهت حفظ حرمت و شخصيت شيخ، انتساب بخش هايي از اين کتاب به وي را به ديده شک بنگرد. از اينگونه مشکلات مي توان نقل بدون تأمل از برخي از بزرگان مکتب اخباري را شاهد آورد که باعث شده اشتباهات آنان نيز به درون «الارشاد» راه يابد؛ براي مثال در سلسله احاديث لوح که در آنها نام هاي ائمه(ع) ذکر شده، به نقل از کليني خبري را ذکر مي کند که در آن، نام سه محمد و سه علي در ميان ائمه عليهم السلام ذکر شده است (مفيد، 1380، ص 676. «… عن ابي جعفر(ع) عن جابربن عبدالله الانصاري قال دخلت علي فاطمه بنت رسول الله(ص) و بين يديها لوح فيه اسماء الاوصياء و الائمه من ولدها فعددت اثني عشر اسماً آخرهم القائم من ولد فاطمه ثلاثه منهم محمد و ثلاثه منهم علي»)؛(1) در حالي که واضح است که نام چهار تن از ائمه، علي (امام علي، امام سجاد، امام رضا و امام هادي(ع)) است. به نظر مي رسد اين اشتباه از ابوالجارود زيدي (150 يا 160 ق) که در سند واقع شده ناشي شده است؛ به ويژه با توجه به آنکه در زمان وي، هنوز تعداد ائمه(ع) کامل نشده بود تا او بتواند به طور صحيح اسامي آنها را ذکر کند.
از ديگر اشکالات کتاب، تناقض هاي دروني يا تناقض نماهايي است که گاهي در آن به چشم مي خورد؛ براي مثال هنگام ذکر جريانات سقيفه، با ذکر روايتي بدون سند، سخن از بيعت «طلقاء» با ابوبکر به ميان مي آورد؛ در حالي که چند سطر بعد، مخالفت ابوسفيان (از رؤساي طلقاء) با سقيفه نشينان و سعي او در تحريک امام علي(ع) در مخالفت با ابوبکر را ذکر مي کند.(2)
علاوه بر آنکه از جهت تاريخي، اين نکته مسلم است که طلقاء هيچ نقشي در سقيفه نداشته اند و بلکه در مراحل اوليه با آن مخالفت بودند و ذکر اين روايت، با توجه به تناقضات دروني آن تنها مي تواند از ناآگاهي جاعل روايات سرچشمه بگيرد که شيخ رحمه الله علي رغم تسلط تاريخي خود، متذکر اين اشتباه نشده است.
از ديگر موارد اين تناقض نماها، مي توانيم تناقض در نامگذاري ها را شاهد بياوريم. در روايتي ضعيف که شيخ خواسته است آن را به عنوان معجزه نقل کند، امام کاظم(ع) در حالي که هنوز طفلي در گهواره است، از يکي از ياران پدرش به نام يعقوب السراج مي خواهد نام دختر تازه متولد شده خود را عوض کند؛ زيرا نام وي را حميراء (از القاب عايشه) گذاشته بود، و در اين روايت از قول امام(ع) اين نام مبغوض خداوند معرفي شده است (همان، ص 562)؛ اين در حالي است که شيخ رحمه الله در هنگام شمارش فرزندان امام کاظم(ع) از دختري با نام عايشه در شمار فرزندان آن حضرت(ع) ياد مي کند (همان، ص 588) بدون آنکه متذکر اين تناقض شده و يا دست کم توجيهاتي همچون تقيه براي آن ذکر کند که البته احتمال تقيه نيز در اينگونه موارد منتفي است.
از ديگر موارد اين اختلافات، زمان آشکار شدن قبر امام علي(ع) است که در روايتي آن را به وسيله امام صادق(ع) دانسته و خبر از زيارت قبر به وسيله امام(ع) و شيعيانش به ميان آورده است (همان، ص 14)؛ در حالي که در گزارشي ديگر، آن را توسط هارون الرشيد ذکر مي کند که سبک گزارش به گونه اي است که نشان مي دهد هيچ اثر آشکاري تا قبل از زمان اين خليفه وجود نداشته است (همان، ص 28)؛ در حالي که امام صادق(ع) در سال 148 قمري از دنيا رفته و هارون در سال 170 قمري به حکومت رسيده است.
رسوخ برخي انديشه هاي غاليانه در قالب روايات، از ديگر نقدهايي است که مي توان بر اين کتاب وارد کرد؛ از آن جمله مي توان به آموزه ناپاک بودن ولادت همه مردمان به جز شيعيان امام علي(ع) اشاره کرد که در قالب سه روايت با اسناد شيعي و سني آورده شده است (همان، ص 39-40) که اينگونه روايات با شيوه ي خردگرايي شيخ مفيد و نيز با مشي عملي او در مناظره با بزرگان فرقه هاي مختلف اهل سنت با رعايت جميع جوانب احترام، در منافات است.
راه يافتن برخي از خرافات در اين کتاب که مسلماً خلاف يافته هاي علمي امروزي است، از جمله نقاط ضعف محتوايي اين کتاب است که از آن جمله مي توان به پديده سرخي آسمان در هنگام غروب اشاره کرد که شيخ رحمه الله در قالب روايتي بسيار ضعيف، با راويان غير شيعي، آغاز اين پديده را از زمان شهادت امام حسين(ع) مي داند (همان، ص 489، ح11.«روي يوسف بن عبده قال سمعت محمدبن سيرين يقول: لم تر هذه الحمره في السماء الا بعد قتل الحسين(ع)») و جالب آن است که بلافاصله در روايت بعدي ـ که روايتي شيعي، ولي ضعيف است ـ سرخي آسمان را مشترکاً براي حضرت يحيي بن زکريا(ع) و امام حسين(ع) ذکر مي کند (همان، ح12). از ديگر موارد اين چنيني، مي توان پيشگويي سال هاي حکومت حضرت مهدي(ع) پس از ظهور را ذکر کرد که شيخ رحمه الله با نقل روايتي ضعيف از قول امام باقر(ع)، آن را هفت سال دانسته که هر سال آن ده سال معمولي است؛ و وقتي راوي از چگونگي آن سوال مي کند، امام(ع) چنين جواب مي دهد: «يأمرالله تعالي الفلک باللبوث و قله الحرکه، فتطول الايام لذلک و السنون»: خداوند به فلک دستور مي دهد از حرکت خود بکاهد، در نتيجه روزها و سال ها طولاني خواهد شد؛ و در ادامه، امام(ع) مخالفان اين نظريه راـ که از نظر علمي آن را محال مي دانند ـ از نادقه معرفي مي کند (همان، ص 706-707). به نظر مي رسد علت چنين جعلي، تکيه بر عدد هفت ـ که در نزد اسماعيليه مقدس است ـ از يک سو و اندک به نظر آمدن تعداد سال هاي حکومت حضرت (عج) از سوي ديگر باشد که جاعلان را ناچار ساخته است نظام هستي را به هم ريزند تا مباني خود را حفظ نمايند و الا چه اشکالي دارد که خداوندي که داراي چنين قدرتي است، از همان ابتدا سال هاي حکومت حضرت (عج) را هفتاد سال قرار دهد.
ارتباط برقرار کردن ميان برخي از احکام با مسئله ولايت ـ که اين نيز مورد علاقه ي غاليان و گرايش هاي تندروانه شيعي بودـ از ديگر نکات راه يافته به اين کتاب است که از آن جمله مي توان به مسئله حرمت گوشت برخي از ماهيان اشاره کرد که شيخ رحمه الله به ذکر روايتي با اسناد مبهم و در قالب بيان يکي از معجزات امام علي(ع) پرداخته و ماهيان حرام گوشت، همچون مارماهي را ماهياني دانسته است که ولايت و امير المومنيني امام(ع) را نپذيرفته و از اين رو پس از پايين رفتن آب فرات، در حالي که ماهيان حلال گوشت با عنوان اميرالمؤمنين(ع) به امام(ع) سلام کرده اند، آنها ساکت مانده اند (همان، ص 336). جالب آن است که شيخ رحمه الله بر قبول اين خبر که آن را مستفيض مي داند، اصرار ورزيده و رد کنندگان آن را توبيخ مي نمايد.
ذکر فضائل عوامانه که بيشتر مبتني بر کميت است، از ديگر موارد راه يافته به اين کتاب است که معمولاً مورد علاقه غاليان بوده و اتفاقاً در سلسله سند آنها، افراد متهم به غلوي همچون عمرو بن شمر (نجاشي، 1418 ق، ص 287.«ضعيف جداً زيد احاديث في کتب جابر الجعفي ينسب بعضها اليه») حضور دارند که از آن جمله، مي توان به روايتي که همين راوي با واسطه جابربن يزيد از امام باقر(ع) نقل کرده، اشاره کرد که در آن، سخن از نمازخواني هزار رکعته امام سجاد(ع) در هر شبانه روز به ميان آمده است، که در صورت پذيرش اين روايت، بايد بپذيريم امام(ع) غير از زمان خواب، بقيه اوقات خود را در حال نماز مي گذرانيده و طبعاً نمي توانسته به هيچ کار ديگري بپردازد که اين مسئله، علاوه بر غير طبيعي بودن، بايد مورد توجه راويان شيعي و غير شيعي که با امام سجاد(ع) مراوده داشته اند، قرار مي گرفته و گزارش هاي فراواني از آن مي رسيده است؛ در حالي که به جز چنين روايات ضعيف السند و غاليانه، روايت و گزارش ديگري درباره اين مضمون نقل نشده است.
از ديگر موارد اشکالات محتوايي، مواردي است که شيخ رحمه الله بر خلاف مسلمات تاريخي و در راستاي اثبات معجزه اي موهوم، سخني کلي که مخالف کتب تاريخي و روايي شيعه و سني است، بر زبان مي راند. از اينگونه موارد مي توانيم به موردي اشاره کنيم که شيخ مفيد از آن به عنوان يکي از معجزات و با تعبير «من آيات الله الخارقه في اميرالمؤمنين(ع)» ياد مي کند و آن اينکه با وجود حضور فعال امام(ع) در جنگ هاي زمان پيامبر(ص) و نيز جنگ هاي زمان خود، هيچ مجروحيتي از سوي دشمن به امام(ع) نرسيد (همان، ص 297)؛ در حالي که منابع تاريخي و روايي شيعي و غير شيعي بر جراحات فراوان آن امام(ع) در جنگ هايي مانند احد (ري شهري، 1421ق، ج1، ص 204. اين منبع، 16، 60 و 90 جراحت را از منابع شيعه و سني همچون تفسير قمي، مجمع البيان و اسدالغابه نقل مي کند) اشاره دارند.
از ديگر موارد شگفت انگيز و تعجب آور در کتاب شيخ مفيد رحمه الله، بهره گيري از نيروهاي غير بشري در راه اثبات معجزات براي ائمه عليهم السلام است؛ بدون آنکه بتواند دفاع محکمي در توجيه اين مسئله ارائه دهد. اين مورد از موارد نادري است که استدلال هاي شيخ مفيد رحمه الله را دچار ضعف مفرطي ساخته است؛ چنانچه گويي خود شيخ رحمه الله نيز متوجه اين ضعف شده و در مواردي پا را از دايره ي استدلال فراتر گذاشته، سراغ حربه هايي همچون اتهام تکفير (پيروي از زنادقه) رفته است.
از اينگونه موارد مي توانيم پيکار امام علي(ع) با جنيان را شاهد بياوريم که شيخ رحمه الله آن را با سلسله سندي غير شيعي و ضعيف ـ که منتهي به فردي غير معصوم، يعني ابن عباس شده ـ آورده است. در اين گزارش، ابن عباس که در آن زمان حدود هفت سال داشته (ابن عباس سه سال قبل از هجرت به دنيا آمده است و جنگ بني المصطلق در سال چهارم هجرت واقع شده است) چنين گزارش مي دهد که در مسير پيامبر(ص) به سوي قبيله بني المصطلق، پيامبر(ص) امام علي(ع) را به همراه صد نفر از اصحاب براي سرکوبي جنيان کافر که در آن هنگام قصد توطئه عليه پيامبر(ص) را داشتند، فرستاد و امام(ع) و همراهانش با شمشيرهاي آهنين خود توانستند جنيان را فراري داده و يا نابود سازند (مفيد، همان، ص 328-329). شيخ در اين روايت با اشکالات متعددي همچون ضعف سند، سابقه نداشتن دخالت جنيان به صورت گسترده در امور انسان ها، چگونگي کارگر افتادن شمشيرهاي آهنين در بدن جنيان آتشين، مواجه است و از همه مهم تر اين نقطه ي مبهم است که نام صد نفر همراه امام علي(ع) چه بوده و چرا هيچ يک از آنها مستقيماً به نقل اين روايت
نپرداخته اند و روايت، تنها از قول کسي که در آن زمان بيش از هفت سال نداشته نقل شده است. شيخ رحمه الله بدون آنکه متعرض اين اشکالات شود، به درگيري با معتزله که به صورت کلي منکر معجزات هستند، پرداخته و آنها را متهم به پيروي از زنادقه نموده است و در راه اثبات اين داستان، تنها توانسته است وجود جنيان را به وسيله آيات قرآني اثبات کرده، همچنين امکان عقلي وجود آنها را متذکر شود و به زعم خود، با استفاده از روايات فريقين که متضمن چنين محتوايي است، به اثبات اين داستان پرداخته و اعتراض مخالفان را بي اثر بداند و سپس به تفصيل به رد غير علمي و غير روشمند مخالفان با حربه هايي همچون اتهامات و نيز آوردن مثال هايي که توان اثبات موضوع را ندارند، مي پردازد (همان، ص 330-333)؛ در حالي که از متکلم جليل القدري همانند شيخ رحمه الله اين انتظار وجود داشت که اشکالات تاريخي، عقلي و کلامي مسئله را به خوبي در نظر گرفته، به طرح و رد آنها بپردازد؛ علاوه بر آنکه چنين رواياتي معمولاً دچار ضعف سند بوده و رد پاي افکار عاميانه در آنها پديدار است.
نکته تعجب برانگيز آن است که اگر شيخ رحمه الله در کتاب خود از چنين رواياتي به صورت گسترده بهره مي گيرد، پس به چه دليل با اخبار آحاد به مبارزه بر مي خيزد و اصولاً اخبار آحادي که شيخ رحمه الله نمي پذيرد، کدام دسته از اخبار است؟ در حالي که اخباري که شيخ صدوق در راه اثبات سهوالنبي(ص) به آنها متمسک شده، اخبار فراواني بوده که به مراتب از چنين اخبار ضعيف و خرافي قوي تر است، و اينها همه در حالي است که در همين کتاب، استدلال هاي مختلفي که شيخ رحمه الله براي عظمت جايگاه امام علي(ع) و اثبات امامت او آورده، به خوبي از عهده ي اثبات موضوع بر مي آيد و نيازي به تمسک به چنين رواياتي به ويژه از سوي چنين شخصيت عظيمي نبوده است.
از ديگر موارد اشکالات محتوايي اين کتاب، آن است که شيخ رحمه الله در مواردي که به نقل قول هاي طولاني و گسترده از کتبي همچون تاريخ طبري و يا مقتل ابي مخنف مي پردازد، به اشکالات محتوايي آنها که مباين با مقام و شأن ائمه علهيم السلام بوده، توجه نکرده و بدون نقد و بررسي، از چنين گزارش هايي عبور کرده است.
از جمله ي اين موارد مي توانيم به نامه ي عمربن سعدبن عبيدالله بن زياد اشاره کنيم که در آنها ابن سعد از قول امام(ع) پيشنهادهايي مطرح مي کند که با روح عزتمدار امام(ع) مخالف است؛ از جمله: پيشنهاد رفتن امام(ع) به نزد اميرالمؤمنين يزيد و بيعت با او (همان، ص 437.«… هذا حسين قد اعطاني عهداً يرجع الي المکان الذي هو منه اتي او يسير الي ثغر من الثغور فيکون رجلاً من المسلمين له ما لهم و عليه ما عليهم او يأتي اميرالمؤمنين يزيد فيضع يده في يده فيري فيما بينه و بينه …»). جالب اينکه شيخ مفيد رحمه الله تنها به اين گزارش اکتفا کرده و بدون نقد و بررسي، از آن رد شده است که براي خواننده، پذيرش اين روايت را تداعي مي نمايد؛ اما در نقطه ي مقابل، طبري که روايت را از ابومخنف نقل مي کند، از همو نقد اين گزارش را نيز نقل کرده است که در آن، ابومخنف با سلسله سند خود از عقبه بن سمعان، خادم امام(ع) چنين نقل کرده است: «من در تمام مسير با امام(ع) بودم و چنين جمله اي هرگز از او نشنيدم» (طبري، 1407ق، ج4، ص313).
جالب تر آنکه: بر خلاف متن کتاب الارشاد، در کتاب طبري، از يزيد با عنوان يزيد بن معاويه و نه با عنوان اميرالمؤمنين ياد شده است.
شايد بتوان گفت انتقادپذيرترين بخش اين کتاب، بخش پاياني آن است که در آن، بحث علائم الظهور مطرح شده است و شيخ رحمه الله با اسناد ضعيف، به ذکر مواردي به عنوان علائم الظهور و نيز اقدامات اوليه ي امام(ع) در هنگام ظهور پرداخته است که مي توان به وضوح دست جاعلان ناآگاه راـ که با ذهنيت آن زمان، به جعل رواياتي در اين باب مي پرداخته اند ـ مشاهده کرد؛ از جمله اين موارد مي توان به فتح قسطنطنيه به دست امام زمان (عج) اشاره کرد (همان، ص 706) که در آن زمان از مهم ترين مشغوليت هاي ذهني مسلمانان در عرصه نظامي بوده است که سرانجام در قرن نهم هجري (1453م) قسطنطنيه به دست سلطان محمد فاتح (1429-1481م) گشوده شد.
همچنين در اين روايت از جمله مهم ترين اقدامات امام زمان (عج) پس از ظهور، انهدام بالکن هايي است که بر بالاي منازل ساخته شده و فضايي از معابر را اشغال کرده اند و نيز از بين بردن چاه هاي مستراح (کنيف) و ناودان هايي است که فاضلاب خود را در معابر مي ريزند (همان) که از مهم ترين دلمشغولي هاي راوي جاعل آن زمان بوده است.
همچنين از نخستين اقدامات امام(ع) پس از ظهور، کشتن چندين هزار نفر از فرقه ـ از فرقه هاي زيديه ـ دانسته شده است (همان،؛ ص 705). از فرقه شناسي همچون شيخ مفيد رحمه الله عجيب است که به اين نکته توجه نکرده است که در سلسله سند اين روايت، فردي همچون ابوالجارود رئيس فرقه ي جاروديه از فرقه هاي زيديه وجود دارد که از نظر عقيدتي در نقطه ي مقابل بتريه قرار داشته و هميشه با هم درگير بوده اند. کشتن سه هزار قريشي (همان، ص 704) و کوتاه کردن دست بني شيبه از سرپرستي کعبه (همان، ص 705) که آنها نيز با اسناد ضعيف نقل شده اند، در همين راستا مي باشد.
بي نيازي زمين از نور خورشيد در هنگام ظهور و از بين رفتن ظلمت و تاريکي و طولاني شدن عمر مردمان، به گونه اي که داراي هزار فرزند پسر شده که در ميان آنها، فرزند دختري متولد نشده باشد (همان، ص 702.«روي المفضل بن عمر قال سمعت اباعبدالله(ع) يقول: ان قائمنا اذا قام اشرقت الارض بنور ربها و استغني العباد عن شوءالشمس و ذهبت الظلمه و يعمبر الرجل في ملکه حتي يولد الف ولد ذکراً لا يولد فيهم انثي…») نيز از اين دست روايات ضعيف است که به نقل از مفضل بن عمر جعفي و بدون ذکر اسناد، ذکر شده است.
اينگونه نقدهاي محتوايي ـ که در اين نوشتار سعي بر آن شد به حداقل اکتفا شود ـ نشانگر آن است که شيخ مفيد رحمه الله در نگارش کتابي تاريخي در زندگاني ائمه عليهم السلام نتوانسته عقايد و باورهاي کلامي خود را ناديده بگيرد و لذا دست به گزينش روايات زده و روايات ضعيف را به عنوان روايات معتبر، مشهور و مورد اجماع معرفي کرده و از آنها در راستاي تکثير دلايل خود براي اثبات جايگاه رفيع ائمه عليهم السلام و نيز اثبات امامت آنها بهره گرفته است. تأسف بارتر آنکه شيخ رحمه الله در اين راستا نتوانسته خود را از عقايد و باورهاي عمومي زمانه ـ که بطلان برخي از آنها به طور قطعي ثابت شده است ـ رهايي بخشد و روايات جاعلاني را که از اين عقايد و باورهاي واهي و بعضاً خرافي آن زمان براي اثبات مطلب حق، يعني امامت و جايگاه رفيع آن استفاده کرده اند، بدون تأمل پذيرفته و بلکه به دفاع غير روشمند و غير علمي از برخي از آنها بر آمده است.
اين نکته بار ديگر بر اين مطلب تأکيد مي کند که عظمت شخصيت ها نبايد نوشته هاي آنها را از دايره ي نقدپذيري خارج سازد؛ زيرا آنچه بالاتر از اين شخصيت هاست، مباني قطعي است که نبايد با برخي از اعمال سليقه ها مورد ضربه قرار گيرد.
منابع و اسناد الارشاد
با مستنديابي الارشاد(3) مي توان مقدار آشنايي شيخ رحمه الله با منابع روايي، تاريخي و کلامي شيعه و اهل سنت را به دست آورد که در مجموع، مي توان به اين نتيجه رسيد که شيخ مفيد رحمه الله علي رغم شخصيت عظيم کلامي خود، آشنايي گسترده اي با منابع تاريخي اهل سنت و نيز منابع روايي، کلامي و تاريخي شيعيان داشته است. به نظر مي رسد با دقت در منابع و اسناد روايات الارشاد، مي توان آنها را به دو بخش کاملاً مجزا تقسيم کرد: 1. منابع، 2. اسناد.
1. منابع
منظور از منابع، کتب مختلفي است که در دسترس شيخ رحمه الله قرار داشته و وي از آنها بهره برده است و به اصطلاح علم درايه، طريق نقل شيخ رحمه الله از آنها به طريق «و جاده» بوده است.(4)
اين نوع نقل گزارش، از جهت اتقان از ضعيف ترين انواع نقل حديث به شمار مي رود؛ زيرا همانند انواع ديگر نقل حديث، همچون اجازه، قرائت و سماع، ارتباط مستقيم و متصل ميان راوي و منبع نقل او وجود ندارد. از نوع گزارش ها شيخ مفيد رحمه الله درباره اين نوع منابع نيز چنين به دست مي آيد که شيخ رحمه الله داراي سند متصلي به اين نوع منابع نيست؛ به عبارت ديگر شيخ رحمه الله اجازه اين منابع را با سند متصل دريافت نکرده است، بلکه همانند ديگران از کتبي که در دسترس همگان بوده، استفاده کرده و از آنها نقل قول نموده است؛ اما جالب آن است که در برخي از موارد، شيخ رحمه الله به اصل کتاب نويسنده که با خط خودش نگاشته بوده، دسترسي داشته است؛ چنانچه درباره کتاب مقاتل الطالبيين ابوالفرج اصفهاني (356 ق) چنين ادعايي را مطرح مي کند (مفيد، همان، ص 535. «وجدت بخط ابي الفرج علي بن حسين بن محمد الاصفهاني في اصل کتابه المعروف بمقاتل الطالبيين»). در اين نوع نقل، شيخ رحمه الله در بيشتر اوقات، تنها به ذکر نام صاحب کتاب يا راوي انتهاي سند اکتفا مي کند، اما در برخي موارد، به ذکر سلسله سند مؤلف تا اولين ناقل مي پردازد(5) که با توجه به آنکه معمولاً اين نوع نوشته ها هم اکنون مفقود است، مي تواند در بازشناسي اسناد برخي مشايخ روايي گذشته، مفيد باشد.
الف) منابع تاريخي
در مورد کتب تاريخي، بايد يادآوري کرد بيشترين بهره برداري شيخ رحمه الله، از کتب تاريخي اهل سنت است که در برخي از موارد به نام نويسندگان اشاره مي کند که با توجه به معروف بودن برخي از کتب تاريخي آنها، مي توانيم به نام آن کتب دست بيابيم و با در نظر گرفتن اين نکته که برخي از آن نوشته ها، همچون کتب واقدي و ابن هشام هم اکنون در دسترس است، مي توانيم به راحتي به تطبيق روايات شيخ رحمه الله با آنها بپردازيم. از اين نوع آدرس دهي، مي توان به نام برخي از مورخان، همچون ابومخنف (لوط بن يحيي، 157ق) (مفيد، همان، صص 20و 348)، کلبي (هشام بن محمد بن سائب کلبي، 204ق) (همان، ص 373)، مدائني (ابوالحسن علي بن محمد، 225ق) ( همان، صص 373 و 605)، واقدي (محمدبن عمر بن واقدي 207ق) ( همان، ص 90)، ابن هشام (عبدالملک بن هشام 213/218ق) ( همان، ص 82) و محمدبن اسحاق (85-151ق) ( همان، صص 82و94) برخورد کرد و جالب اينکه شيخ رحمه الله در برخي موارد، در هنگام نقل از محمدبن اسحاق به طريق زيرنويس بن بکير استناد مي کند که طريقي غير از طريق ابن هشام بوده که اخيراً به صورت ناقص بازسازي شده است.(6) شيخ رحمه الله همچنين در مواردي، رواياتي با سلسله سند شيعي به نقل از يونس بن بکير ذکر مي کند (براي مثال، ر.ک به: مفيد، همان، ص 501). نکته جالب توجه در اين بخش، آن است که: در کتاب الارشاد به نام مورخان مشهوري همچون محمدبن جرير طبري (310ق، مولف تاريخ الامم و الملوک)، يعقوبي (284 ق، مولف تاريخ اليعقوبي)، علي بن حسين مسعودي ( 346ق، مولف مروج الذهب)، احمدبن يحيي بلاذري (279ق، مولف انساب الاشراف)، ابوحنيفه احمدبن داوود دينوري(282ق، مولف الاخبار الطوال)، ابن اعثم کوفي (نيمه اول قرن چهارم، مولف الفتوح) نصربن مزاحم منقري (212ق، مولف وقعه صفين) و خليفه بن خياط(240 ق، مولف تاريخ خليفه) که همگي قبل از شيخ رحمه الله مي زيسته اند و کتب آنها در دسترس بوده است، برخورد نمي کنيم.
مي توان علل اين عدم ذکر را در اموري همچو نقل از منابع اصلي بعضي از اين کتب، ماند طبري- که منابع اصلي آن کتبي همچون نوشته هاي ابومخنف، کلبي، واقدي و مدايني است- يا بدون سند بودن بسياري از اين کتب، همانند تاريخ يعقوبي، مروج الذهب مسعودي و نيز عدم نياز به نقل از آنها با توجه به نقل از کتب مشابه و سرانجام عدم آشنايي شيخ رحمه الله با برخي از اين نوشته ها دانست؛ با اين همه آنچه در اين بخش موجب تعجب فراوان شده، عدم نقل شيخ مفيد رحمه الله از نوشته هاي تاريخي شيعه همچو کتاب ابان بن تغلب (141 ق) (نجاشي، 1418، ص 13) و نوشته هاي فراوان عبدالعزيزبن يحيي جلودي (332 ق) از بزرگ ترين مورخان شيعي و بلکه مورخان مسلمان در قرن چهارم است. اين عدم نقل، ممکن است اين فرضيه تأسف آور را تأييد کند که نوشته هاي تاريخي مورخان شيعه ـ که کمتر به جنبه هاي فرابشري و فراتاريخي ائمه عليهم السلام مي پرداخته اندـ از همان آغاز مورد بي مهري قرار گرفته است؛ به گونه اي که در قرن پنجم در حالي که تنها بيش از يک سده از تأليف برخي از آنها گذشته است، به کلي در ميان محافل علمي اماميه به بوته فراموشي سپرده شده است.
نکته اي که در ادامه ي اين بخش بايد متذکر شد، آن است که شيوه نقل شيخ رحمه الله در هنگام استفاده از منابع تاريخي، غالباً استفاده از «روش ترکيبي» است؛ به اين معني که از کنار هم گذاشتن روايات مختلف يک واقعه و مقايسه ميان آنها، خود انسجامي دروني ميان اجزاي واقعه برقرار کرده و به نقل آن به صورت منسجم و پي در پي مي پردازد؛ به گونه اي که ممکن است اجزايي از اين واقعه ي منسجم و ترسيم شده، در هر يک از منابع اصلي مفقود باشد، اما به هر حال مجموعه آن، در مجموعه منابع مورد استفاده، موجود است.(7)
گزارش هاي مفصل شيخ رحمه الله به خصوص در مواردي همچون بيان حوادث سياسي مربوط به سه امام اول و نيز ذکر چند منبع در آغاز نقل واقعه، بهترين شاهد براي اثبات اين امر است؛ براي مثال شيخ رحمه الله در آغاز نقل تفصيلي حوادث مربوط به امام حسين(ع) چنين مي نگارد: «فمن مختصرالاخبار التي جاءت به سبب دعوته(ع) و ما اخذه علي الناس في الجهاد من بيعته و ذکر جمله من امره في خروجه و مقتله مارواه الکلبي و المدايني و غيرهما من اصحاب السيره، قالوا…» (مفيد، همان، ص 373).
همچنين مي توان عباراتي که شيخ رحمه الله به صورت جمعي از اهل سيره يا علماء الآثار نقل کرده، از همين روش دانست که از آن جمله مي توان عبارات زير را مثال زد: «اجمع عليه اهل السيره» (همان، ص 55)، «ما حفظه العلماء و دونه الفقهاء و نقله اصحاب الآثار و رواه نقله الاخبار» (همان، ص 102)، «روي علماء السيره» (همان، ص 209)، «روي اهل السيره و علماء النقله» (همان، ص 214)، «ما استفاضت به الاخبار و رواه علماء السيره و الآثار» (همان، ص 334).
و سرانجام نکته ي پاياني اين بخش آنکه: بيشترين استفاده شيخ رحمه الله از منابع تاريخي، در هنگام بيان حوادث سياسي مربوط به سه امام اول است و درباره امامان ديگر بيشتر به منابع روايي تکيه کرده است. ب) منابع روايي
در بخش منابع روايي، بر خلاف منابع تاريخي، شاهد استناد کمتري به نام کتاب در الارشاد هستيم که ممکن است علت اصلي آن، عرف آن زمان بوده باشد که معمولاً در هنگام نقل از منابع روايي، سعي، بيان سلسله سند و نه نام کتاب و منبع بوده است؛ اما با مستنديابي روايات شيخ رحمه الله مي توانيم هماهنگي هايي بين روايات کتاب و منابع روايي مختلف اهل سنت و شيعه پيدا کنيم.(8)
در مورد منابع روايي اهل سنت، بيشترين روايات هماهنگ با روايات صحاح اهل سنت و به ويژه سنن ابن ماجه (273 ق) و سنن ترمذي (279ق) است؛ همچنين به نظر مي رسد از مسند احمد بن حنبل (241ق) استفاده فراواني شده است. تطابق روايات الارشاد با کتاب المستدرک حاکم نيشابوري (405ق) نيز فراوان است. گفتني است بيشترين استفاده شيخ رحمه الله از منابع روايي اهل سنت، در بخش مربوط به امام علي(ع) است.
در ميان منابع روايي شيعه، به نظر مي رسد بيشترين بهره برداري شيخ رحمه الله از کتبي همچون کتب مختلف شيخ صدوق (381ق) کامل الزيارات جعفربن محمد ابن قولويه (368/369ق)، و الکافي کليني (329ق)، اثبات الوصيه مسعودي (متوفي نيمه اول قر چهارم هجري) و در بخش مربوط به امام زمان (عج) و به ويژه مسائل غيبت، از کتاب الغيبه محمدبن ابراهيم بن جعفر نعماني (حدود 360ق) بوده است؛ با اين توضيح که در بخش معجزات ائمه عليهم السلام و بيان جنبه هاي فراتاريخي و فرابشري آنها، بيشترين هماهنگي، بين مطالب الارشاد و نوشته هاي صفار، کليني و مسعودي است.
نکته ي جالب توجه آنکه: گرچه مي توان شباهت هاي اندکي بين روايات الارشاد و گزارش هاي کتبي همچون الهدايه الکبري حسين بن حدان خصيبي (358ق) و دلائل الامامه منسوب به طبري مشاهده کرد، اما با توجه به اينکه اين موارد اندک، در کتب ديگر، غير از کتب پيش گفته نيز قابل مشاهده است، مي توان چنين نتيجه گرفت که شيخ رحمه الله توجه چنداني به استفاده از اين نوع کتب نداشته است، همچنان که فضاي حاکم بر کتاب الارشاد به کلي متفاوت از فضاي حاکم بر چنين کتبي است؛ زيرا بيشترين تلاش شيخ رحمه الله در کتاب خود، بر عقلاني جلوه دادن چهره ائمه مختلف بوده است و حتي در معجزاتي که ممکن است برخي از عقول آن را نپذيرند، به شدت در مقام توجيه برآمده و سعي در معقول جلوه دادن آنها دارد؛ در حالي که به نظر مي رسد بيشترين تلاش کتبي همچون الهدايه الکبري و دلائل الامامه بر غير بشري و فراعقلي نشان دادن جنبه هاي مختلف زندگاني ائمه عليهم السلام با ارائه معجزاتي عجيب و غريب و عمدتاً غير معقول است.
2. اسناد
در ميان گزارش هاي شيخ مفيد رحمه الله به رواياتي برخورد مي کنيم که شيخ رحمه الله همانند يک محدث، با استفاده از عباراتي همچون «اخبرني» و «حدثني» با ذکر تمام افراد واقع در سلسله سند به نقل روايت خود پرداخته است. اينگونه گزارش ها، گرچه در الارشاد فراوان ديده مي شود، اما در مقايسه با مواردي که شيخ رحمه الله به نقل مستقيم از منابع پرداخته و يا به ذکر انتهاي سلسله سند يا اواسط آن اکتفا نموده، کمتر است. اينگونه گزارش ها بهترين راه براي شناخت سلسله اسناد شيخ رحمه الله و به ويژه مشايخ مستقيم و بدون واسطه ي روايي اوست.
با بررسي مشايخ بدون واسطه شيخ رحمه الله، مي توانيم آنها را در دو قسمت امام علي(ع) و امامان ديگر، متفاوت ببينيم. در بخش امام علي(ع) به نام مشايخي برخورد مي کنيم که عمدتاً براي اماميه ناشناخته است؛ به اين معني که در کتب روايي، در مقايسه با مشايخ بخش دوم، کمتر به نام آنها برخورد مي کنيم. ويژگي ديگر اين بخش آن است که شيخ رحمه الله در مجموع، روايات اندکي از آنها نقل کرده است. از اين دست مشايخ مي توانيم از افرادي مانند ابوبکر محمدبن عمر جعابي(1) با دو روايت،(2) ابوبکر محمدبن مظفر بزاز(3) با سه روايت (همان، ج1، صص 34، 36و40)، ابوالجيش مظفربن محمد بلخي(4) با چهار روايت (مفيد، همان، ج1، صص 29، 43، 44و47)، محمدبن جعفر تميمي نحوي(5) با يک روايت (مفيد، همان، ج1، ص 33)، ابوعبيدالله محمدبن عمران مرزباني(6) با چهار روايت (مفيد، همان، ج1، صص 32، 40، 41 و 42)، ابوحفص عمربن محمد صيرفي (7) با دو روايت (مفيد، همان، ج1، ص 30-31) و محمدبن حسين صيرفي (همان، ص 31) نيز با يک روايت نام ببريم.
در اين بخش، ذکر بزرگاني از اهل سنت همچون محمدبن مظفر بزاز و محمد بن عمران مرزباني به عنوان مشايخ بدون واسطه شيخ رحمه الله قابل توجه است؛ البته چنين بر مي آيد که آنها داراي نوعي گرايش هاي شيعي بوده اند؛ همچنين حضور افرادي همچون ابن ابي الثلج بغدادي (322-327 يا 323/325ق) در سلسله اسناد شيخ رحمه الله بسيار جالب توجه است. ابن ابي الثلج از مورخان بزرگي بوده که کتابي با عنوان تاريخ الائمه (نجاشي، همان، ص 382) داشته است؛ گرچه از عبارات نجاشي و شيخ طوسي رحمه الله مي توان به نوعي، امامي بودن او را ترجيح داد (نجاشي، همان، ص 381/ طوسي، 1415ق، ص 443)، اما عبارت ابن نديم (ابن النديم، [ بي تا]، ص 423) و نيز اسامي کتب او ( همان)، نوعي دوگانگي را در مذهب او نمودار مي سازد. بيشترين نقل شيخ مفيد رحمه الله از ابن ابي الثلج از طريق استاد خود، مظفر بن محمد بلخي است (مفيد، همان، ج1، صص 29، 43، 44، 45، 47)، اما در موارد اندکي نيز از طريق کساني همچون عمربن محمد صيرفي (همان، ص 30) و محمدبن حسين مقري (همان، ص 319) از او نقل مي کند.
اما آنچه جالب توجه است اينکه: سلسله سند از ابن ابي الثلج به بعد، معمولاً سلسله سندي غير شيعي است که براي اثبات روايي برخي از فضايل امام علي(ع) براي اهل سنت کارآمد است. نکته جالب توجه ديگر در اين بخش، عدم وقوع نويسندگاني با نوشته هاي همسو در سلسله اسناد شيخ رحمه الله است که از آن جمله مي توانيم از افرادي همچون علي بن احمد، معروف به ابوالقاسم کوفي (352ق) صاحب کتاب الاستغاثه في بدع الثلاثه و نيز محمدبن جرير طبري شيعي صاحب کتاب المسترشد(8) نام ببريم.
در بخش دوم، يعني بخش مربوط به ساير ائمه عليهم السلام (به جز امام علي(ع))، عمده روايات مستند شيخ، از دو تن از مشايخ بلاواسطه شيخ، يعني ابوالقاسم جعفربن محمد، معروف به ابن قولويه و ابومحمد حسن بن محمدبن يحيي نقل شده است (براي آگاهي از فهرست روايات اين دو در الارشاد، ر.ک به: الارشاد، 1413ق، ج2، صص 458و 461-462).
ابن قولويه (368/369ق) استاد شيخ مفيد رحمه الله، از بزرگ ترين محدثان امامي قرن چهارم به شمار مي رود که داراي کتب و نوشته هاي متعدد عمدتاً فقهي بوده است و به عنوان استاد فقه (فقه روايي) شيخ مفيد رحمه الله معرفي شده است. او بيشترين توثيقات و تأييدات را از سوي رجاليون شيعه دريافت داشته است؛ به گونه اي که در مورد او شاهد تعابيري هستيم که درباره کمتر شخصي به کار رفته است (ر.ک به: اردبيلي، 1403ق، ج1، ص 157-158)؛ براي مثال نجاشي رحمه الله درباره او چنين مي نگارد: «… کل ما يوصف به الناس من جميل وثقه و فقيه فهو فوقه» (نجاشي، همان، ص 123): او برتر از همه توثيقاتي با الفاظي مانند جميل، ثقه و فقيه است که درباره مردمان به کار مي رود.
ابن قولويه از بزرگ ترين شاگردان محمدبن يعقوب، معروف به کليني (329ق) است که راوي کتاب کافي او نيز بوده است؛ از اين رو بيشترين روايات مستند شيخ رحمه الله از او به سلسله اسناد کليني مي پيوندد که اينگونه روايات مستند با روايات موجود در کافي و نيز با اسناد آنها هماهنگ است و از اين رو، به بررسي جداگانه اسناد نياز ندارد و طبعاً همچنان که افراد ثقه در آن مشاهده مي شود، شاهد حضور افراد ضعيف و متهم و به ويژه متهم به غلو در اينگونه اسناد مي باشيم که براي مثال مي توانيم از افرادي همچون سهل بن زياد (براي آگاهي از نشاني روايات ر.ک به: مفيد، 1413ق، ج2، صص 252، 280، 293و 345 و براي آگاهي از ديدگاه رجاليون درباره او ر.ک به : اردبيلي، 1403ق، ج1، ص 393)، محمدبن حسن بن شمون [ابن جمهور] (258ق) (براي نشاني روايات ر.ک به: مفيد، همان، ج2، صص 333و 255 و براي ديدگاه رجاليون ر.ک به: اردبيلي، همان، ج2، ص 92-93)، معلي بن محمد (براي نشاني روايات ر.ک به: مفيد، ج2، صص 248، 258، 267، 291، 292، 301، 304، 311، 316، 347، 349 و براي ديدگاه رجاليون، ر.ک به: اردبيلي، همان، ج2، ص 251) و ابوالجارود (زياد بن منذر) ( براي نشاني روايات ر.ک به: مفيد، ج2، صص 346و 348 و براي ديدگاه رجاليون، ر.ک به: اردبيلي، همان، ج1، ص 339) ياد کنيم.
البته در موارد بسيار نادري، شيخ رحمه الله به واسطه ابن قولويه، از شخصيت هايي به جز کليني نقل مي کند که از آن جمله مي توانيم به روايت او از محمدبن همام اسکافي (258-336ق) صاحب کتاب الانوار في تاريخ الائمه الاطهار (براي آشنايي با ديدگاه رجاليون درباره او ر.ک به : اردبيلي، همان، ج2، ص 212) اشاره کنيم (براي اطلاع از نشاني روايت، ر.ک به: مفيد، همان، ج1، ص 45) که گرچه از سوي بزرگان رجالي با بهترين عبارات توثيق شده است (نجاشي، همان، ص 379/طوسي، 1417ق، ص 217)، اما نجاشي ظريفانه يادآور نقطه ضعفي درباره برخي از روايات او مي شود که اتفاقاً اين نقطه ضعف در روايت موجود او در الارشاد نيز ديده مي شود و آن اينکه: وي گاهي از جعفربن محمدبن مالک فزاري به نقل روايت مي پردازد که نجاشي درباره جعفر ديدگاه هايي همچون ضعيف الحديث، جاعل روايت، نقل از مجاهيل و فاسد المذهب و الروايه را به گونه اي نقل مي کند که نشانگر نوعي تمايل او به اين ديدگاه است (نجاشي، همان، ص 122).
روايتي که شيخ رحمه الله در الارشاد به واسطه ابن قولويه و محمدبن همام از او نقل کرده، روايتي غاليانه است که نمي توان به صحت آن معتقد بود؛ زيرا مضمون آن «ولد الزنا» بودن همه ي دشمنان امام علي(ع) است( مفيد، همان، ج1، ص 45. «…. قال رسول الله(ص) يا معشر الانصار بوروا [اي اختبروا] اولادکم بحب علي بن ابي طالب فمن احبه فاعلموا انه لرشده و من ابغضه فاعلموا انه لغيه»).
دومين اسناد روايي شيخ رحمه الله در بخش دوم، ابو محمد حسن بن محمدبن يحيي (متولد 358) ق) است که شيخ مفيد رحمه الله گاهي از او با عنوان «الشريف» ياد مي کند که او بيشتر از طريق جدش، يحيي از اصحاب ائمه عليهم السلام نقل مي کند؛(9) گرچه دقت در مضمون روايات او مي تواند صحت اين روايات را که عمدتاً درباره ي فضايل و مناقب معقول و نيز جريانات تاريخي مربوط به ائمه عليهم السلام است، تأييد کند، اما شخصيت او در ميان رجاليون شيعه، مورد بي مهري قرار گرفته است؛ به گونه اي که نجاشي از او با عباراتي همچون «روي عن المجاهيل، رايت اصحابه يضعفونه» ياد کرده است (نجاشي، همان، ص 149) و ابن غضائري پا را فراتر گذاشته و با عباراتي همچون «کان کذاباً يضع الحديث مجاهره و يدعي رجالاً غرباء لا يعرفون و يعتمد مجاهيل لا يذکرون» (ابن غضائري، 1380، ص 54. ترجمه عبارات چنين است: «او بسيار دروغگو بود که آشکارا حديث جعل مي کرد و افراد ناشناخته اي را در سلسله سند خود قرار مي داد) او را مورد نوازش قرار مي دهد.
اما چنانچه اشاره شد، مضمون روايات او، چنين عباراتي را تأييد نمي کند، چنانچه تعبير شيخ مفيد رحمه الله از او با عنوان «الشريف» و نيز فراواني روايت از او، نشانگر نوعي اعتماد از سوي شيخ رحمه الله به اوست؛ اما نکته جالب توجه درباره روايت او، آن است که ابن غضائري گرچه به شدت با او برخورد مي کند، اما روايات او از کتب پدر بزرگش يحيي را- که با روايات ديگران از او هماهنگ مي باشد- مورد تأييد قرار مي دهد؛ و چنانچه اشاره شد، عمده روايات او در کتاب الارشاد، از طريق يحيي است که از سوي رجاليون ستوده شده است (اردبيلي، همان، ج 2، ص 327).
نتيجه
شيخ مفيد رحمه الله از بزرگ ترين و تأثيرگذارترين شخصيت هاي امامي در روند شکل گيري، تثبيت و تقويت انديشه هاي شيعي در ساحت هاي مختلف کلام، فقه و حتي تاريخ است.
او بزرگ ترين متکلم اماميه است که اقدام به نگارش کتب تاريخي و از جمله کتاب الارشاد نمود که يک دوره زندگي ائمه عليهم السلام را به تصوير مي کشد؛ البته با دقت در مطالب آن مي توان دريافت که آن بزرگوار حتي الامکان سعي نموده مسيري را در گزارش هاي خود طي کند که به تقويت مباني کلامي خود و يا دست کم به عدم تعارض با آنها بينجامد.
عظمت شيخ رحمه الله باعث شده تا پسينيان بيشتر به شرح، ترجمه و يا اقتباس از اين اثر سترگ اقدام نمايند و کمتر ورود به عرصه نقدهاي دروني و بيروني را به مخيله خود خطور دهند؛ در حالي که اينگونه نقدها مي توانند علاوه بر پيشبرد عرصه مطالعات تاريخي به ويژه در بعد تاريخ ائمه عليهم السلام، کيفيت برخي از استنادات مطالب کلامي را که مرتبط با بخشي از مطالب تاريخي است، روشن نمايند.
مقاله حاضر در وسع خود، سعي بر آن داشت تا ضمن معرفي ويژگي هاي اين کتاب، گوشه اي از کاستي هاي آن را در ابعاد اسناد، منابع و محتوا به نمايش گذارد تا علاوه بر تقدس زدايي از شخصيت ها در عرصه ي مطالعات تاريخي، به پيشبرد مطالعات روشمند در عرصه ي تاريخ ائمه عليهم السلام ياري رسانده باشد.
پي نوشت ها :
1- شيخ مفيد رحمه الله در اين کتاب، معجزات امام حسن(ع) تا امام صادق(ع) را نمي آورد.
2- براي اطلاع از وضعيت اين کتاب و نويسنده آن و نيز شمه اي از معجزات آورده شده در آن، ر.ک به: صفري فروشاني، «الف»،1384، ص 15-47.
3- براي اطلاع از جايگاه و اعتبار علمي و نيز وضعيت نويسنده اين کتاب، ر.ک به : صغري فروشاني، « ب»، 1384، ص 223-241.
4- مفيد، 1380، ص 709. عبارت چنين است: «و فيما رسمناه من موجز الاحتجاج علي امامه الائمه(ع) و مختصر من اخبارهم کفايه فيما قصدناه
5- اثبات اين نکته، تنها از راه باب پانزدهم کتاب الهدايه الکبري خصيبي امکان پذير است که به معرفي ابواب و جايگاه آنها اختصاص دارد و هنوز اين بخش به زيور طبع آراسته نشده است و به صورت خطي با شماره 2973 در کتابخانه آيت الله العظمي مرعشي نجفي موجود است.
6- گفتني است اين اشکال تنها در صورتي پيش مي آيد که طبق ظاهر روايت، عبارت «من ولد فاطمه» را توصيف القائم بدانيم نه اثني عشر و اگر آن را توصيف اثني عشر بدانيم، اشکال رسيدن عدد ائمه به سيزده پيش مي آيد.
7- طلقاء به مخالفان مکي پيامبر(ص) گفته مي شود که با آنکه پيامبر(ص) طبق قوانين جنگي مي توانست در هنگام فتح مکه در سال هشتم هجري آنها را کشته يا عبد نمايد، کريمانه و با عبارت «اذهبوا فانتم الطلقاء» (برويد که شما آزادشدگانيد) بر آنها منت نهاده و آنها را آزاد اعلام کرد.
8- خوشبختانه در چاپ تحقيقي الارشاد که توسط موسسه آل البيت(ع) لاحياء التراث صورت گرفته است، بخش عظيمي از سنديابي هاي گزارش هاي اين کتاب انجام شده است (مفيد، 1413ق).
9- شهيد ثاني «و جاده» را چنين تعريف مي کند: «و هو ان يجد انسان کتاباً او حديثاً مروي انسان بخطه معاصر له او غير معاصر و لم يسمعه منه هذا الواجد و لا له اجازه منه و لا نحوها فيقول «وجدت» او «قرأت بخط فلان» او «في کتاب فلان بخطه حدثنا فلان…» (شهيد ثاني، 1413، ص 298).
10- براي مثال در موردي چنين آورده است: «…. وجدت في کتاب ابي جعفر محمدبن العباس الرازي قال: حدثنا محمدبن خالد قال حدثنا ابراهيم بن عبدالله قال حدثنا محمدبن سليمان الديلمي عن جابربن يزيد الجعفي عن عدي بن حکيم عن عبدالله بن عباس قال…» (مفيد، همان، ص 35).
11- اين متن در سال هاي 1398ق و 1401ق به ترتيب، به اهتمام سهيل زکار در بيروت و محمد حميدالله در قونيه به چاپ رسيده است (سجادي و عالم زاده، 1379، ص 111).
12- در کتاب تاريخ نگاري در اسلام (سجادي و عالم زاده، 1379، ص 43) روش ترکيبي چنين تعريف شده است: «مراد از روش ترکيبي در تاريخ نگاري، آن است که مورخ به جاي ذکر روايات مختلف و اساتيد يک واقعه از راه مقايسه و ترکيب و ايجاد سازگاري ميان آن روايات گوناگون، واقعه مذکور را طي يک روايت توضيح دهد».
13- در مطالب اين بخش از چاپ تحقيقي الارشاد، نشر موسسه آل البيت(ع) لاحياء التراث استفاده فراواني شده است.
14- نجاشي، 1418 ق، ص 394، «… الحافظ القاضي کان من حفاظ الحديث و اجلاء اهل العلم … اخبرنا بسائر کتبه شيخنا ابوعبدالله محمدبن محمدبن نعمان رضي الله عنه». شگفت اينکه: با آنکه اين شخصيت کتاب هاي فراواني در موضوعات مختلف مربوط به ائمه عليهم السلام داشته و بزرگان شيعه نيز بيشتر از راه شيخ مفيد رحمه الله با او آشنا شده اند، شيخ رحمه الله فقط در دو مورد به ذکر نام او مي پردازد.
15- مفيد، همان، ج1، صص 33و39. يادآور مي شوم بخش فهارس الارشاد، چاپ آل البيت(ع) به ويژه فهرست اعلام در نگارش اين قسمت بسيار کارگشا بوده است.
16- ظاهراً از علماي اهل سنت بوده که در سال 286متولد و در سال 379 ق وفات يافته است و بزرگاني همچون دارقطني از او حدود سه هزار حديث نقل کرده اند (مفيد، 1413ق، ص 34، پاورقي به نقل از: بغدادي، 1349ق، ج3، ص 262).
17- متکلم و محدث مشهور اماميه صاحب کتب روايي و کلامي فراوان و از شاگردان ابوسهل نوبختي. او در سال 367 ق وفات يافته است (نجاشي، همان، ص 422).
18- نجاشي، همان، ص 394. «المودب حسن العلم بالعربيه و المعرفه بالحديث، له کتاب الموازنه لمن استبصر في امامه الاثني عشر(ع)».
19- خويي، 1410ق. «صاحب التصانيف المشهوره و المجاميع الغربيه کان راويه للادب صاحب اخبار و تأليفه کثيره و کانه ثقه في الحديث و مائلاً الي التشيع في المذهب».
20- اردبيلي، 1403ق، ج1، ص 637-638. «… المعروف بابن الجعابي … کان حفظه عارفاً بالرجال من العامه و الخاصه».
21- براي اطلاع از جايگاه کتاب و نويسنده در تثبيت عقايد شيعي، ر.ک به: مقدمه محققانه شيخ محمدباقر محمودي بر چاپ تحقيق شده المستر شد.
22- فهرست روايات او را در الارشاد، فهرست اعلام، ج2، ص 461-462 بنگريد. نسب کامل او چنين معرفي شده است: حسن بن محمدبن يحيي بن حسن بن جعفربن عبدالله بن حسين بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب(ع) (نجاشي، همان، ص 149).
منابع
1. ابن النديم، محمدبن اسحاق؛ الفهرست؛ ترجمه رضا تجدد؛ دانشگاه تهران، [بي تا]،
2. ابن غضائري، احمدبن حسين؛ کتاب الرجال؛ تحقيق سيد محمدرضا حسيني جلالي؛ قم؛ دارالحديث، 1380.
3. اردبيلي غروي، محمدبن علي؛ جامع الرواه و ازاحه الاشتباهات عن الطرق و الاسناد؛ قم: مکتبه آيت الله العظمي مرعشي نجفي، 1403 ق.
4. الناصري، محمدحبيب؛ رياضي؛ الواقفيه دراسه تحليليه؛ مشهد: الموتمر العالمي للامام الرضا(ع)، 1409ق.
5. بغدادي، ابوبکر احمدبن علي؛ تاريخ بغداد، قاهره: [بي نا]، 1349ق.
6. تستري (شوشتري)، محمدتقي؛ قاموس الرجال؛ تهران: دفتر نشر اسلامي، 1410ق.
7. جباري، محمدرضا؛ سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه عليهم السلام، چ 2، قم: موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1382.
8. خصيبي، حسين بن حمدان؛ الهدايه الکبري؛ قم: موسسه البلاغ، 1419ق.
9. الهدايه الکبري؛ نسخه خطي، کتابخانه آيت الله العظمي مرعشي نجفي، شماره 2973.
10. خويي، سيد ابوالقاسم موسوي؛ معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواه؛ چ4، قم: مرکز نشر آثار الشيعه، 1410ق.
11. رباني خلخلالي، علي، ستاره درخشان شام، حضرت رقيه دختر امام حسين(ع)، چ2، قم: مکتبه الحسين(ع) ، 1378.
12. ري شهري، محمد و با همکاري سيد محمد کاظم طباطبايي و سيد محمود طباطبايي؛ موصوعه الامام علي بن ابي طالب(ع)؛ قم: دارالحديث، 1421ق.
13. ساعدي خراساني، محمدباقر؛ الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد؛ قم: موسسه آل البيت(ع) لاحياء التراث، 1413ق.
14. سجادي، سيد صادق و هادي عالم زاده؛ تاريخ نگاري در اسلام؛ چ2، تهران: سمت، 1379.
15. سليماني، جواد؛ «پژوهشي پيرامون باب هاي اهل بيت(ع)» مجله تاريخ در آيينه پژوهش، ش 1، پاييز 1381.
16.رازداران حريم اهل بيت(ع): قم: موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله، 1386.
17. شوشتري، محمدتقي؛ قاموس الرجال (چاپ قديم)، قم: دفتر نشر اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، 1410ق.
18. شهيد ثاني، زين الدين بن علي؛ الرعايه في علم الدرايه؛ تحقيق عبدالحسين محمد علي بقال؛ چ2، قم: کتابخانه آيت الله العظمي مرعشي نجفي، 1413ق.
19. صدوق، محمدبن علي بن بابويه قمي؛ عيون اخبار الرضا(ع) ؛تصحيح سيد مهدي حسيني لاجوردي؛ تهران: جهان، [بي تا].
20. صفري فروشاني، نعمت الله؛ «الف»، «حسين بن حمدان خصيبي و الهدايه الکبري»؛ مجله طلوع، ش 16، زمستان 1384.
21. «ب»، «محمدبن جرير طبري آملي و دلائل الامامه»؛ مجله علوم حديث؛ ش 37و 38، پاييز و زمستان 1384.
22. غاليان، کاوشي در جريان ها و برآيندها؛ مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1378.
23. طبري، محمدبن جرير؛ المسترشد في امامه اميرالمومنين علي بن ابي طالب(ع) ، تحقيق محمدباقر محمودي؛ موسسه الثقافه الاسلاميه لکوشانپور، [بي تا].
24.تاريخ الامم و الملوک؛ تصحيح محمد يوسف الدقاق؛ بيروت: دارالکتب العلميه، 1407ق.
25. طوسي، ابوجعفر محمدبن حسن؛ الفهرست؛ تحقيق جواد قيومي اصفهاني؛ قم: موسسه نشر الفقاهه، 1417ق.
26.رجال الطوسي؛ تحقيق جواد قيومي اصفهاني؛ قم: موسسه النشر الاسلامي، 1415ق.
27. کليني، ابوجعفر محمدبن يعقوب بن اسحاق؛ اصول کافي؛ ترجمه و شرح سيد جواد مصطفوي؛ تهران: انتشارات علميه اسلاميه، [بي تا].
28. مفيد، ابوعبدالله محمدبن محمدبن نعمان عکبري بغدادي؛ الارشاد؛ تصحيح محمدباقر بهبودي؛ ترجمه و شرح فارسي محمد باقر ساعدي خراساني؛ تهران: اسلاميه، 1380.
29. نجاشي، ابوالعباس احمدبن علي؛ رجال النجاشي؛ تحقيق سيد موسي شبيري زنجاني، چ 6، قم: موسسه النشر اسلامي، 1418ق.
/ع
منبع: شيعه شناسي تابستان 1387؛ 6(22).