در عرصه اجتماع مایلیم از نعمت نظم و برنامهریزی برخوردار باشیم. در زمینه علم بدمان نمیآید به آخرین پیشرفتها دست یابیم. و بالاخره این که رفت و آمد همه امور مجرایی داشته باشد به نام قانون
.
چه در دوره قاجار – که دین از سیادتی ظاهری برخوردار بود – و چه در دوره پهلوی – که تجددخواهی شعار اصلی حرکتها بود – نتوانستیم از تمدن جدید به درستی بهره گیریم. در دوره قاجار ما تماشاگر و حسرتخور این تمدن بودیم و در دوره پهلوی، بازیگری دست چندم، که حتی نقش خود را هم گم کرده بود. با انقلاب اسلامی که تعادلی منطقی بین دین و سیاست ایجاد شد، گمان میرفت که ناکامی در بهرهگیری درست از تمدن جدید ناشی از وابستگی سیاسی در این دو دوره بوده است.
واقعیت این است که ما عطای این تمدن را به لقایش نبخشیدهایم. آن را نراندهایم و از خود دور نکردهایم. بلکه خواهان بهرهمندی درست از آن هستیم. یعنی دوست داریم با آن کنار بیاییم؛ نه تسلیمش شویم و نه تسلیممان کند. عملاً هم نشان دادهایم که دوست داریم در عرصه سیاست از خوبیهای دموکراسی بهرهمند شویم. در عرصه اجتماع مایلیم از نعمت نظم و برنامهریزی برخوردار باشیم. در زمینه علم بدمان نمیآید به آخرین پیشرفتها دست یابیم. و بالاخره این که رفت و آمد همه امور مجرایی داشته باشد به نام قانون.
با گذشت سی و پنج سال از انقلاب اسلامی و از بین رفتن وابستگی سیاسی، هنوز این ناکامی در بهرهمندی از تمدن جدید خودنمایی میکند. نوع برخوردهای سیاسی و فرهنگی که همواره خودنمایی میکند، در حقیقت ناشی از همین مسئله است.
آیا میتوان این ناکامی را با قدمت تاریخی یکصد سالهاش درمان کرد؟ به این سؤال پاسخهای گوناگونی داده میشود. آنان که شناخت عمیقی از دین ندارند و آن را یک سنت جا افتاده فردی میدانند، پاسخ خود را با جدایی دین از سیاست همراه میکنند و میگویند که دین برای بهرهمندی از تمدن جدید یک مانع است. اینان میگویند که این تمدن در غیاب دین به وجود آمد و در غیبت او رشد کرد و به اینجا رسید. گروه دیگری که آگاهی درستی از تمدن جدید ندارند با دو نگاه به این پدیده مینگرند: نفی و تردید. از نفی بلندگو و کفش پشتدار و ساعت مچی گرفته تا تردید در ارتباطات بینالمللی و تعاملات جهانی.
این دو دیدگاه در مورد برخورداری از تمدن جدید وجود دارد و با شدت و ضعفهایی طرح میشود که وجه مشترکشان بیفایده بودن نسخهای است که برای جامعه خود میپیچند. هیچ یک از این نگاهها به شهادت تاریخ اندیشه سیاسی در یکصد سال اخیر، نتیجه درست و متعادلی در پی نداشته است؛ یا به افراط کشیده شده یا به تفریط. گروه اول نمیدانند که در تاریخ ایران – چه پیش از اسلام و چه پس از آن – هیچ گاه دین از سیاست جدا نبوده است. این یک همراهی تاریخی است؛ هر چند در بسیاری از مقاطع یکی دستآویز دیگری بوده است. گروه دوم نیز اگر ایمان به جهانی بودن دین داشته باشند و بدانند که باری تعالی آیین توحیدی اسلام را برای همه دورانها نازل کرده و نه برای یک محدوده زمانی، آن وقت شیوه نگاه خود را به تمدن جدید تغییر خواهند داد و برای زندگی در این دوره – که ناچار از داد و ستد با این تمدن هستیم – نسخههای درمانگری تجویز خواهند کرد.
به نظر میرسد عدم موفقیت ما در برخورد با تمدن جدید از آن جهت است که ما هنوز نتوانستهایم نسبت بین خود و این پدیده را روشن کنیم. این نسبت در کلیات روشن است اما در جزئیات اسیر اختلاف سلیقههاست. همه ما میدانیم که این تمدن میوهای است خوشمزه، اما حتماً باید آن را قبل از خوردن شست. تمدن جدید غرب میوه ممنوعهای نیست که با خوردنش از سرزمین توحید و انسانیت به در شویم، بلکه آدابی دارد که باید هنگام خوردن آن رعایت کرد. این یک برخورد کلی است. اما در جزئیات باید نسبت بین ما (یعنی ایرانیان مسلمان با همه قطر فرهنگ و تمدن گذشته) و تمدن غرب روشن شود تا شیوه بهرهمندی از آن نیز معلوم گردد. تعیین این نسبت از عهده دو گروه یاد شده خارج است. روشنفکران، حکیمان و اندیشمندانی امین و دلسوز میخواهد که هم خودشناس باشند و هم غربشناس. ما به نظرها و دیدگاههای این گروه سوم نیازمند هستیم، چون برای ادامه زندگی احتیاج به دیدن آیندهای روشن داریم؛ آیندهای که همراهی دین و سیاست – بی آنکه یکی دیگری را دستآویز خود قرار دهد و یا جای یکدیگر را تنگ کنند – نتیجهای جز سربلندی در دنیا و آخرت نداشته باشد.
منبع: خبرآنلاین.