غزوه «بنی نضیر»، دومین جنگ پیامبر(ص) با یهودیان مدینه است که در ربیعالاول سال چهارم هجرت اتفاق افتاد.[1] جنگ اول با بنیقینقاع در بیستمین ماه هجرت[2]، و جنگ دوم با بنی نضیر در سی و ششمین ماه هجرت صورت پذیرفت[3].
بنی نضیر به همراه بنی قینقاع و بنیقریظه، قبایل یهودی ساکن مدینه از هم پیمانان پیامبر(ص) به شمار میرفتند که هر سه پیمان شکن شدند. در سی و هفتمین ماه هجرت رسولخدا(ص) به مدینه[4]، یکی از مسلمانان، به نام “عمرو بن امیه بن ضُمری”[5] در اتفاقی بر اثر جهل دو نفر از قبیله بنیعامر را کشت.
این قبیله که از همپیمانان پیامبر(ص) به شمار میرفتند بر اساس معاهده و پیمان امضا شده با پیامبر(ص)[6] درخواست دیه کشته شدهها را کردند[7]. طبق مفاد همان معاهده نامه که بین همه قبایل ساکن در مدینه بسته شده بود، همپیمانان باید در مقدار دیه مشارکت میکردند. پیامبر(ص) به همراه برخی از اصحاب برای اخذ سهم قبیله بنینضیر عازم قلعه آنها شدند. ضمن این که بنی نضیر خود از همپیمانان بنی عامر نیز به شمار میرفتند[8].
جلسه در بیرون قلعه و نزدیک دیواره های آن تشکیل شد. یهودیان بنی نضیر از رسول خدا(ص) و درخواست ایشان استقبال کردند. درهمین بین، آنان در مقام توطئه بر آمدند و طرح قتل پیامبر(ص) را علیرغم مخالفت گروهی از آنان[9] مانند “سلام بن مشکم”[10]برنامهریزی کرده و تعهد خود نسبت به پیامبر(ص) و مسلمانان را نقض کردند.[11] آنان تصمیم گرفته بودند با پرتاب سنگ از بالای قلعه، رسولخدا(ص) را از بین ببرند.[12] از اینرو قرار شد، “عمرو بن جحاش بن کعب بن بسیل نضری” از یهودیان داخل قلعه این کار را انجام دهد.پیامبر(ص) از طریق وحی از توطئه بنینضیر آگاه شد و بدون خبر، اصحاب خود را ترک کرد.[13] حضرت پس از بازگشت به مدینهوبیانحادثهبرایاصحاب، “محمدبنمسلمه” رابهسویآنانفرستادوفرصتدهروزهایرابرایخروجازمدینهبرایآنانتعیینکرد.یهودیان بنینضیر که بر اشتباه خود آگاه بودند، حکم پیامبر(ص) را قبول کردند. آنان چند روزی به تجهیز و تدارک سفر مشغول بودند.[14] اما عبدالله ابی سرکرده منافقان مدینه با دادن قول هرگونه کمک و یاری، آنان را ترغیب به ماندن کرد. با این اقدام عبدالله ابن ابی گروهی از یهودیان بنینضیر بر ماندن مصمم شدند، و شعار مقاومت سر میدادند. در مقابل گروهی دیگر با این استدلال که مقاومت اوضاع را بدتر می کند بر رفتن تأکید داشتند.در نهایت آنها برای پیامبر(ص) خبر فرستادند که: «ما از سرزمین خود نمیرویم، هرچه میخواهی بکن.پیامبر(ص) همراه سپاهیان اسلام بعد از نماز ظهر، تکبیرگویان به سمت قلعههای بنینضیر حرکت کردند[15].و پرچم سپاه را به دست “علی بن ابی طالب(ع)” داد.[16]
سپاهیان اسلام منطقه بنی نضیر را محاصره کردند که مدت 15 شب طول کشید. در این میان درگیریهای پراکنده ای در گرفت، از جمله علی ع در کمینی غروک از سرداران و شجاعان بنی نضیر را همراه با ده تن از یهودیان به قتل رساند. مسلمانان نیز به دستور پیامبر سرهای آنان را به درون قلعه های بنی نضیر پرتاپ کردند که این رعب شدیدی در دلهای آنان ایجاد کرد. بنی نضیر که هنوز بر ماندن اصرار میکرد، با راه کاری دیگر از سوی پیامبر(ص) روبرو شد و آن قطع تعدادی از نخلهایشان توسط مسلمانان بود که با ناراحتی و اعتراض شدید بنینضیر مواجه شد، که در پاسخ پیامبر ص آن به دستور خدواند دانستند.
بنی نضیر با عدم مشاهده نرمشی درپیامبرو دریافت کمکی از سوی هم پیمانان منافق و یهودی خود، به پیامبر پیام فرستادند که آماده انجام حکم اولیه حضرت هستند. ولی به دلیل رفتار خصمانه ی آنان، پیامبر ص پیشنهاد آنان را رد و حکم جدیدی صادر کردند که براساس آن، بنینضیر هرکدام با یک بار شتر از مدینه بروند؛ و سلاحهای خود ر باقی گذارند. یهودیان بنینضیر نیز پذیرفتند.[17]یهودیان بنی نضیر در مهلتی پانزده روزه، خانهها و وسایل خود را با دست خود ویران ساخته و به آتش کشیدند. و وسایل مفید خود را برداشتند تا مسلمانان از آنها استفاده نکنند. سرانجام بنی نضیر مدینه را ترک[18] گروهی به «اذرعات» واقع در شام و گروهی نیز به قلعههای خیبر رفتند.[19] تعدادی مسلمان شدند که اموالشان بازگردانده شد.[20]پیامبر(ص) در پایان بخشی از غنائم را با هماهنگی انصار، بین مهاجرین ، برای گشایشی در کارشان تقسیم کرد.[21]
پی نوشت:
[1]- واقدی، محمد بن سعد؛ کتاب المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1989م.، الطبعه الاولی، ج1، ص363.
[2]- محمد بن اسحاق بن یسار، سیره ابن اسحاق، تحقیق محمد حمیدالله، بیتا، پاریس، ج2، ص295.
[3]- همان، ج1، ص363.
[4]- واقدی، محمدبن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه،1410 ه ق، ط الاولی، ج دوم، ص 43.
[5]- بلاذری احمد بن یحیی، تحقیق سهل ذکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1988م، ط الاولی، ج اول ، ص 415.
[6]- ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مؤسسة الهدی، قاهره، دارالتقوی، 2002م.، الطبعه الاولی، ج2، ص108.
[7]- کتاب المغازی پیشین، ج اول، ص 364.
[8]- طبری محمدبن جریر، تاریخ طبری، تحقیق ابوصهیب الکرمی، بیت الافکار، بیروت، بی تا، ط اول، ص 387.
[9]- کتاب المغازی پیشین، ج اول، ص 365.
[10]- الطبقات الکبری پیشین، ج دوم، ص 44.
[11]- کتاب المغازی، پیشین، ج1، ص364.
[12]- ابن هشام پیشین، ج دوم، ص 109.
[13]- طبری پیشین، ص 387.
[14]- الطبقات الکبری پیشین، ج دوم، ص 44.
[15]- الطبقات الکبری، ج 2، ص 44.
[16]- ابن هشام پیشین، ج سوم، ص 139.
[17]- ابن هشام پیشین، ج سوم، ص111 و واقدی پیشین، ج اول، س 373.
[18]- الطبقات الکبری، ج دوم، ص 44.
[19]-طبری پیشین، ص 388.
[20]- ابن هشام پیشین، ج سوم، ص 139.
[21]- طبری پیشین، ص 388.