شنبه, 3 آذر , 1403 برابر با Saturday, 23 November , 2024
جستجو

آقای دکتر سید حسین فلاح زاده، روز جمعه 5 اردیبهشت 1393در برنامه دیار سلمان رادیو معارف به بررسی برخی شخصیت های ادبی و فرهنگی عصر تیموریان از جمله نور الدین عبدالرحمان جامی، اهلی شیرازی، بدر الدین هلالی استرآبادی و شاه نعمت الله ولی و برخی آثار و اشعار این شاعران بزرگ قرون هشتم و نهم هجری پرداخت.

در دو برنامه گذشته به بررسی زندگی دو شخصیت مهم ادبی عصر تیموریان یعنی حافظ شیرازی و عبید زاکانی پرداخته شد.

نور الدین عبد الرحمان جامی

تیموریان از زمان شاهرخ به بعد، چهره خود را از یک حالت کشتار و قتل عام به چهره ای علاقمند به فعالیت های فرهنگی و هنری تغییر شکل داد و شهر هرات از این زمان به بعد مرکز علم و ادب و هنر شد و چهره های زیادی به خود جلب کرد.

بسیاری از این شخصیت ها به شهر هرات رفتند که جامی شاعر بزرگ و عارف معروف قرن نهم هجری یکی از آن ها است. نور الدین عبدالرحمن جامی که او را در ردیف آخرین اساتید شعر فارسی و خاتم شاعران به حساب آورده اند در حدود سال 817 هجری در حوالی شهر جام متولد شد. تخلصش به جامی یا به واسطه انتساب به شهر جام یا به مرادش شیخ احمد جام بوده است.

وی تحصیلات نخستین خود را نزد پدر خویش، نظام الدین فرا می گیرد و بعد از آن عازم هرات می شود. هرات در این عصر از شهرهای بنام ایران بود که مقر حکومت تیموریان بود و امروزه در کشور افغانستان در حوالی مشهد و تربت جام قرار دارد.

جامی بعد از تحصیل در نظامیه هرات، سفری به سمرقند کرد و دوباره به سبب شوقی که در سیر و سلوک یافته بود به هرات بازگشت و نزد یکی از بزرگان طریقت نقشبندیه بنام سعد الدین کاشغری حضور یافت. بعد از او نیز از حضور «عبید الله احرار» بهره برد. طریقت نقشبندیه از طریقت های تصوف اهل سنت بود که بهاء الدین نقشبندی در سال 791 هجری بنیان نهاد و در زمان تیموریان در هرات حضور پررنگی داشت.
 
به تدریج، اشعار جامی مورد توجه سلاطین قرار گرفت. وی علاوه بر نفوذ در دربار هرات و جلب محبوبیت نزد سلطان حسین بایقرا و امیر علیشیر نوایی و سرودن شعر و تقدیم آن به این افراد، نزد دیگر سلاطین آن روزگار نیز مثل اوزون حسن آق قویونلو و جهان شاه قراقویونلو و حتی سلاطین عثمانی مانند سلطان محمد فاتح هم شناخته شده بود و برای آن ها نیز اشعاری را سرود.

به هر حال ممکن است این پیوند جامی با سلاطین، از این حقیقت سرچشمه بگیرد که زندگی شاعران از این راه دریافت صله ممکن بوده است. به قول مرحوم راوندی صاحب کتاب «راحة الصدور» که در دوران سلجوقیان نوشته، بی مخدومی کریمی باغ دانش بی بر و مهمل و معطل ماند و بی صلات جسیم از شبیخون فقر ایمن نخواهیم بود.

جامی در همان شهر هرات در سال 898 هجری در سن حدود 81 سالگی در گذشت و در تخت مزار هرات مدفون شد. از این شاعر بزرگ آثار متعددی هم در زمینه نظم و هم در زمینه نثر باقی مانده است:

در زمینه نظم:

سه دیوان
این دیوان را در دوره های مختلف نگاشته است و به همین دلیل به سه دیوان مشهور شده است. مانند دیوان «فاتحة الشباب» که در ابتدای جوانی و در آخر عمر کتاب «خاتمة الحیات» را نوشت.

هفت اورنگ
این اثر هفت مثنوی بلند است و اورنگ به معنای فر و شکوه و تخت پادشاهی می باشد که هفت  اورنگ نیز نام خاص خود را دارند؛ مانند سلسلة الذهب، تحفة الابرار، یوسف و زلیخا، لیلی و مجنون، خرد نامه اسکندری و …

آثار نثر:
مشهورترین آن ها کتاب بهارستان است. این کتاب مهم ترین اثر ادبی نور الدین جامی است که به پیروی از گلستان سعدی ولی روان تر و ساده تر از آن و به نام سلطان حسین بایقرا نوشته است.
کتاب «نفحات الانس» در موضوع عرفان و معرفی عارفان و کتاب «لوایح» در همین حوزه های عرفانی از دیگر کتاب های او است. 

به عنوان نمونه به بخشی از اشعار جامی اشاره می شود. 
داستان زاغ و کبک، ماجرایی از تقلید کورکورانه زاغ از کبک است که جامی آن را در تحفه الابرار آورده است:

زاغی از آن جا که فراغی گزید
رخت خود از باغ به راغی کشید
نادره کبکی به جمال تمام
شاهد آن روضه فیروزه فام
تیز رو و تیز دو و تیز گام
خوش روش و خوش پرش و خوش خرام
با دلی از درد گرفتار او
رفت به شاگردی رفتار او
باز کشید از روش خویش پای
در پی او کرد به تقلید جای
عاقبت از خامی خود سوخته
رهروی کبک نیاموخته
کرد فرامش ره و رفتار خویش
ماند غرامت زده از کار خویش

همین داستان، منشا ضرب المثل معروف شد که کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خود را نیز فراموش کرد.

داستان بعدی، ماجرای پیر خارکش است:
 خارکش پیری با دلو درشت
پشته خار همی برد به پشت
لنگ لنگان قدمی بر می داشت
هر قدم دانه شکری می کاشت
کی فرازنده این چرخ بلند
وی نوازنده دلهای نژند
کنم از جیب نظر تا دامن
چه عزیزی که نکردی با من
در دولت به رخم بگشادی
تاج عزت به سرم بنهادی
حد من نیست ثنایت گفتن
گوهر شکر عطایت سفتن
بعد می گوید:
نوجوانی به جوانی مغرور
رخش پندار همی راند از دور
آمد آن شکرگزاریش به گوش
گفت ای پیر خرفت گشته خموش
خار بر پشت زنی زین سان گام
دولتت چیست؟ عزیزیت کدام؟
عزت از خاری نشناخته ای
عمر در خارکشی باخته ای
پیر گفتا که چه عزت زین به
که نیم بر در تو بالین نه
کی فلان چاشت بده یا شامم
نان و آبی که خورم واشامم
شکر گویم که مرا خوار نکرد
به خسی چون تو گرفتار نکرد
داد با این همه افتادگیم
عز آزادی و آزادگیم

اهلی شیرازی

روزگار تیموریان شعرای دیگری را نیز پروراند که یکی از آن ها اهلی شیرازی است. وی در 858 هجری در شیراز متولد شد و در سال 942 هجری در عصر صفویه در گذشت و در جوار لسان الغیب حافظ شیرازی به خاک سپرده شد. او مدتی در دربار شاه اسماعیل صفوی بوده و بعد از مرگ او در سال 930 به شیراز برگشت.

او نیز در سرودن انواع شعر مهارت داشته است و در این کار از اشعار سعدی و حافظ و انوری و خاقانی و غیره استفاده کرده است.

بدر الدین هلالی استرآبادی

وی اهل گلستان و شهر گرگان است. او نیز در جوانی جذب شهر هرات می شود و به خدمت سلطان حسین بایقرا و امیر علیشیر نوایی وزیر او در می آید.

زمانی که عبید الله خان ازبک در سال 936 هجری بر هرات مسلط شد جمعی از شیعیان و کسانی که متهم به تشیع بودند را کشت و هلالی از جمله این افراد بود.

یکی دو بیت از اشعار او را به عنوان نمونه می خوانیم:

در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
خاک آدم که سرشتند غرض عشق تو بود
هر که خاک ره عشق تو نشد آدم نیست
گر طبیبان ز غم عشق تو مرهم سازند
کی گذاریم که آن داغ کم از مرهم نیست

شاه نعمت الله ولی

سید نور الدین نعمت الله کرمانی معروف به شاه نعمت الله ولی از بزرگان صوفیان قرن هشتم و نهم و از شعرای مشهور این روزگار است. وی در سال 731 هجری در کوهبنان کرمان متولد شد و بعد از فراگرفتن معلومات به سیر و سلوک پرداخت و سفرهایی به مناطق مختلف از جمله مصر و مکه و مدینه و بلخ و ماوراء النهر و سمرقند کرد و به ماهان کرمان برگشت و در آن جا خانقاه و باغ و حمامی ساخت و سر انجام در سال 834 هجری در ماهان در گذشت و همانجا به خاک سپرده شد. چون آثار او مورد توجه قرار گرفته بود بعدها به فرمان یکی از پادشاهان بهمنی دکن که از پادشاهان جنوب هند بود بقعه ای بر قبر او ساخته شد که در زمان شاه عباس دوم صفوی هم تکمیل شد و تا زمان کنونی نیز باقی است.

شاه نعمت الله که شیعه بوده است موسس طریقت نعمت اللهیه است و مانند شیخ صفی الدین اردبیلی از شهرت زیادی برخوردار شد. وی رساله هایی به زبان فارسی و عربی در مسایل عرفانی داشته است و اشعاری هم از او باقی مانده است که در آن ها گاهی با عنوان سید و گاهی با عنوان نعمت الله تخلص کرده است:

عشق است که وارسته ز نقصان و کمال است
عشق است که آسوده ز هجران و وصال است
اثبات مثالش نتوان کرد ولیکن
این نفی مثال تو به یقین عین مثال است
از حال چه می جویی و از قال چه می پرسی
مستیم و خرابیم و ندانیم چه حال است؟
خورشید ز نقصان و کمال است منزه
ماه است که گاهی قمر و گاه هلال است

 

متن برنامه های تاریخی رادیو معارف

 

 

 

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=20091

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب