جمعه, 2 آذر , 1403 برابر با Friday, 22 November , 2024
جستجو

آقای دکتر سید حسین فلاح زاده در برنامه دیار سلمان رادیو معارف در ادامه بررسی تاریخ ایران با بیان این که بحث درباره دوران فترت و تیموریان به پایان رسید، به تبیین مقدمه ای در باب آمد و شد حکومت ها پرداخت و این مساله را مایه عبرت همگان دانست و بعد از آن، خاندان و اجداد صفویه همچون شیخ صفی الدین اردبیلی و خواجه علی را معرفی کرد. 

آقای دکتر سید حسین فلاح زاده روز جمعه 2 خرداد 1393 در برنامه دیار سلمان رادیو معارف به بررسی مقدمات ظهور صفویه پرداخت:

برای پرداختن به بحث مقدمات ظهور صفویه باید دو مساله را مورد بررسی قرار داد:
1-    معرفی خاندان صفوی و محل اقامت آن ها؛
2-    معرفی قدرت هایی که در آن زمان وجود داشتند.

مقدمه در باب آمد و شد قدرت ها

همانطور که در جلسات گذشته شنیدید تاریخ، صحنه ظهور قدرت ها و انقراض آن ها است. حکومت ها می آیند و برای پیدایش خود زحمت می کشند و پایداری می کنند و از صحنه تاریخ حذف می شوند. البته بعضی از این ها عمری دراز و برخی عمری کوتاه دارند و چه بسا سنت الهی است که هر کسی دوره اش محدود است و هیچ حکومتی در سراسر تاریخ پابرجا نبوده است و همانطور که همه انسان ها فانی هستند  و مرگ، همه را در بر خواهد گرفت، حکومت ها نیز این گونه اند.

قرآن کریم در آیه 34 سوره اعراف می فرماید: « وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ» یعنی: براى هر قوم و جمعيّتى، زمان و سرآمد (معيّنى) است؛ و هنگامى كه سرآمد آنها فرا رسد، نه ساعتى از آن تأخير مى‏كنند، و نه بر آن پيشى مى‏گيرند.

تنها قدرتی که در سراسر تاریخ باقی بوده، قدرت خداوند است. ملک او باقی است و بقیه ملک ها رو به انقراض رفته اند و این فرآیند تاریخ است.

نکته دیگری که در باب قدرت ها باید توجه داشت این است که همیشه بین حکومت ها رقابت است. بخصوص نیروهای جدید در عرصه تاریخ ظاهر می شوند و سعی می کنند پیشینیان را کنار بزنند. پیشینیان هرچه تلاش می کنند حریف نیروهای تازه نمی شوند و این نشان دهنده این است که قدرت ثابت نمی ماند و دست در دست دیگران می چرخد.

صحنه تاریخ و سیاست تا حدودی به صحنه بازی شطرنج شباهت دارد. همانطور که در بازی، رقبا با هم بازی می کنند و تلاش می کنند بر قوت خود تکیه کنند و نقاط ضعف رقیب را شناسایی کنند و او را کنار بزنند، صحنه تاریخ نیز همین گونه است. بعضی از این ها با دقت بیشتری که به خرج می دهند و آینده نگری که صورت می دهند و هوش بیشتری که دارند می توانند رقیب را مات کنند؛ گرچه عوامل اصلی، ماورائی و دست خداوند است که صحنه گردان تاریخ است ولی انسان ها نیز نقش دارند و باید هوش خود را بکار بگیرند.

خاندان صفوی

برای این که صفویه را بهتر درک کنیم باید نقش جریان تصوف در تاریخ ایران را مورد بررسی قرار دهیم. تصوف، یک جریان بزرگ اجتماعی بود که در همان قرون اولیه در جهان اسلام شکل گرفت و در هر قرنی شاهد ظهور این جریان هستیم. با تهاجم مغولان به ایران، بستر برای گسترش نفوذ صوفیان و دراویش فراهم شد.

زمانی که مغولان آمدند و همه چیز را ویران کردند و زندگی در دهان همگان تلخ شد و جلوی چشم افراد، بستگان آن ها قتل عام شد و خانه ها و زمین های آنان ویران گردید فضا برای گسترش تصوف فراهم شد. همین را می توان به یکی از این جریانات تصوف یعنی صوفیه گره بزنیم که درست در همین زمان در منطقه آذربایجان و در اردبیل، رونق گرفتند و مورد توجه واقع شدند.

پیام صوفیه، پرهیز از دنیا بود و دنیا شامل مال و قدرت و سیاست و زن و زندگی است. آن ها برای حفظ شخصیت خود معتقد بودند که دنیا انسان را به فساد می کشاند و ترک دنیا می کردند.

این جا سوالی مطرح می شود که چه شد خاندان صوفی که پیام اصلی اش دعوت به زهد است به قدرت نزدیک می شود؟ زیرا عملا به قدرت رسیدن صفویه به معنای قدرت یافتن جریان تصوف است. آن ها در ابتدای قرن دهم توانستند به حکومت برسند و دولتشان برای سالیان دراز مستدام ماند.

با توجه به این که صوفیه به شکل عام، وجهه مذهبی و معنوی دارند به نظر می رسد صفویه را از خاندانی در نظر بگیریم که با قدرت معنوی به قدرت رسیدند. آن ها گرایش مذهبی دارند و برخی از صوفیه، گرایش اهل تسنن دارند و به تشیع نیز نزدیک می شود. بطور کلی تشیع و تصوف در این خاندان جمع شده است و  بخاطر نفوذی که بخاطر تصوف در میان پیروان خود داشتند و همچین نفوذی که از جهت تشیع در میان شیعیان داشتند، توانستند از این پتانسیل استفاده کنند و به قدرت برسند.

روزگار مغول، فضا را برای تصوف و همچنین برای تشیع فراهم کرد. حمله هلاکوخان به بغداد و سقوط خلافت عباسی که سالها بر جهان اسلام حکمرانی می کرد و حامی اهل سنت بود فضا برای رشد شیعه فراهم شد و بعد از انقراض ایلخانیان، در گوشه کنار ایران، دولت های محلی شیعی مانند سربداران و مرعشیان و آل کیا تشکیل شد. همانطور که تصوف رو به توسعه است تشیع نیز رو به توسعه است.
 
باید توجه داشت که در این برنامه مطالب تاریخی بیان می شود و بیان این مطالب به معنای تایید تصوف نیست؛ همانطور که علمایی آمدند و با دروایش درافتادند و آن ها را حذف کردند. ولی واقعیت این است که در پروسه به قدرت رسیدن صفویه دو عامل تصوف و تشیع نقش اساسی را داشتند.

درباره اجداد صفویه و اصالت آن ها بحث های مختلفی شده است و محل اختلاف است. کتابهایی در عصر خود این خاندان نوشته شده است مانند «صفوة الصفا» نوشته ابن بزاز یا کتاب سلسلة الصفویه که در اواخر روزگار صفویه نوشته شده است و سلسله نسبی را برای صفویه ذکر کرده اند.

یکی از قدیمی ترین شخصیت های آنان، شیخ صفی الدین است که از اجداد شاه اسماعیل صفوی می باشد. او یکی از نوادگان فیروز شاه زرین کلاه است که در قرن 5 در اردبیل، حاکم یا زمین دار بوده است. فرزندان او محمد حافظ، صلاح الدین رشید، قطب الدین ابوالباقی و امین الدین جبرائیل پدر شیخ صفی الدین اردبیلی است.

شیخ صفی الدین که نام صفویه نیز از این فرد گرفته شده است متولد سال 650 هجری است؛ یعنی همان سالی که هلاکوخان در آستانه حرکت به بغداد بود. او تا سال 735 هجری یعنی اواخر ایلخانان زندگی می کرده است. بنابریان خود شیخ صفی، مقارن با ایلخانان مغول است.

شیخ صفی در جوانی به دنبال مرشدی بوده است. او شنیده بود که در شیراز شخصی بنام نجیب الدین بزغوش زندگی می کند و برای دیدن او راهی شیراز می شود ولی وقتی به آن شهر می رسد خبر وفات آن شیخ را دریافت می کند و لذا دنبال شخص دیگری می رود.

او به منطقه گیلان می آید و در سن 25 سالگی نزد یکی از عارفان آن منطقه بنام شیخ زاهد گیلانی می رود و اقامت می کند و حدود 25 سال نزد او بوده است و از او می آموزد. او با دختر شیخ زاهد بنام بی بی فاطمه ازدواج می کند و بگونه ای رابطه تنگاتنگ بین این دو برقرار می شود که شیخ زاهد می گفته است: من صفی ام و صفی منم.
 
شیخ زاهد در اواخر عمر، شیخ صفی را به عنوان ریاست طریقت زاهدیه منصوب می کند و جایگاهی که شیخ زاهد گیلانی داشت به شیخ صفی منتقل می شود. او بعدا طریقت صفویه را بنیانگذاری می کند.

از سال 735 هجری تا سال 907 هجری که اسماعیل موفق به تاسیس دولت صفویه می شود افرادی از این خاندان ظهور می کنند.

فرزند شیخ صفی الدین، صدر الدین موسی (م 793ق) است که حدود 60 سال بعد از پدر رهبری این طریقت را در دست داشته است. او زیارتگاه خاندان صفوی را در اردبیل می سازد و مریدان زیادی در میان ایلخانان داشته است و بعد از مرگ در آرامگاه اردبیل به خاک سپرده می شود.

بعد از او فرزندش خواجه علی از سال 793 هجری تا 830 هجری حدود 40 سال رهبری این جریان را در دست دارد. دوره این فرد، مقارن با عصر تیمور است؛ زیرا تیمور از آذربایجان هم عبور کرد و با عثمانی هم  درگیری شد. نقل می کنند که زمانی که تیمور در بازگشت از جنگ به این منطقه رسید در اردبیل نزد خواجه علی رفت و خواجه علی از او تقاضا کرد که اسرایی که به همراه دارد را آزاد کند. تیمور هم به این دلیل که احترامی برای صوفیه قائل بود بسیاری از آن اسرا را آزاد کرد. این اسرا کسانی بوده اند که مرید خواجه علی شدند و نیروهای جدید صفویه که در تصرف هرات هم نقش داشتند را تشکیل دادند و بعدها تحت عنوان قزلباشان مطرح می شوند.

متن برنامه های تاریخی رادیو معارف

 

 

 

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=20262

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب