حَسَن (ع)، اِمام، فرزند علی بن ابی طالب (ع)، چهارمین معصوم، دومین امام شیعیان و آخرین خلیفه، پیش از بنیامیه. عهدهداری دو وظیفۀ سنگین امامت و خلافت، و ایفای نقشی حائز اهمیت در ایجاد و حفظ همبستگی میان مسلمانان و جلوگیری از افتراق، که در نهایت منجر به تن دادن امام به صلح با معاویه شد، تصویری کلی از شخصیت استوار و بردباری وی به دست میدهد؛ شخصیتی که بیانگر آموزههایی برگرفته از محضر پدر، مادر و نیای بزرگوارش بود.
دوران خلافت، صلح مقتدرانه و نرمش قهرمانانۀ آن حضرت در مقابل معاویه، از مهمترین رخدادهای حیات آن امام و نیز صدر اسلام بود که هم در زمان خود اسباب اتحاد گشت و هم به مثابۀ آموزهای دینی ـ اخلاقی در طول تاریخ مسلمانان، خاصه شیعیان، بر چگونگی رویکرد به برخی مفاهیم اساسی مانند اقتدار، جنگ و صلح، تأثیری شگرف نهاد.
نامها و القاب: واژۀ 3 حرفی «حسن» در قالب صفت، به معنای «نیکو»، نامی است که پیامبر (ص) بر او نهاد و امام علی (ع) ــ که بنابه برخی روایات اهل سنت به نام حمزه، حرب یا جعفر اندیشیده بود ــ به احترام سخن پیامبر (ص)، حسن را برگزید (ابنعساکر، 13/171-172؛ هیثمی، 9/175)؛ که البته در منابع گاه از چرایی و اشتقاق این ناموری هم سخن به میان آمدهاست (برای نمونه، نک : ابن شهر آشوب، 3/167). علاقۀ پیامبر اکرم (ص) به حسن (ع)، و گاه سخنگویی از او با نامها و صفاتی خاص سبب شد تا نامها و لقبهایی در دو سطح برای آن حضرت ثبت گردد؛ نخست آنها که پیامبر (ص) فرموده بودند و دیگر برگرفتههای دیگران از سخنان نبی اکرم (ص). به اینها باید گروه سومی را هم افزود که غالباً هم از اشتهار فراوانی برخوردارند.
انبوهی از یادکردهای نبوی دربارۀ او در قالب نام یا صفت در منابع آمده است که در برخی موارد دارای وجه اشتراکی با نام امام حسین (ع) نیز هست. چنان که پیامبر (ص) نام حسن را معادلی برای شَبَرقرین شبیر (در روایاتی جَهر) پسر هارون یاد کرده (ابنبابویه، الامالی، 258؛ طوسی، الامالی، 500-501؛ فتال، 123؛ بیاضی، 2/35)، یا در جایی او را «سید شباب اهل الجنة» (سرور جوانان اهل بهشت) خوانده است (نسایی، 76؛ ابنبابویه، همان، 176؛ ابنعساکر، 14/136)؛ ترکیب اخیر سبب ناموری عام آن حضرت به «سید» نیز گشته است. از نامهایی که پیامبر (ص) بر امام حسن (ع) نهاد، مجتبى است که از شهرت بسیاری نیز به ویژه نزد شیعیان ایران برخوردار است. مجتبى اسم مفعول از «جَبا یَجْبو»، به معنای برگزیده شده، چنان معروف است که حتى بهصورت ابوالحسن المجتبى به عنوان کنیهای برای امام علی (ع) بهکار رفته است (طوسی، مصباح … ، 385؛ شاذان، 172). این نام از شهرتی فراوان با بسامدی نسبتاً بالا برخوردار است و ایرانیان اغلب فرزندان خود را بدین نام مینامند. هنگام تلقین به متوفا در مراسم خاکسپاری، در اشاره به نام امامان (ع)، از امام دوم شیعه، به صورت «الحسن بن علی المجتبى، امامی» یاد میشود. جالب آن است که پیشتر امام علی (ع) نیز توسط پیامبر (ص) به مجتبى نامور گشته بود (ابن بابویه، همان، 410؛ دربارۀ کاربرد آن برای خود پیامبر (ص)، نک : طوسی، همانجا)، اما کاربرد آن برای امام حسن (ع) رواج یافت و این لقب را دربارۀ امام علی (ع) تحتالشعاع قرار داد.
افزون براین، پیامبر (ص) گاه در نامهایی دوگان، مانند لفظ حسنین، شبر و شبیر، یا سرور جوانان بهشت برای حسنین (نسایی، ابنعساکر، همانجاها؛ نیز نک : بخش ابعاد شخصیت، در همین مقاله) در واقع در خلال گونهای از نامگذاری، به ارتباط مکمل امامان حسن و حسین (ع) توجه داده است. همین عملکرد رسول اکرم (ص)، در گروه دیگری از نامهای امام حسن (ع) که دیگران براساس رابطۀ امام حسن و امام حسین (ع) ساختهاند، نمود یافته است؛ چنانکه نام سِبطان یا ریحانتان به همین دوگان التفات دارد. اگر چه نامها و القابی به تفکیک مانند سبط اکبر، سبط اول، سبط نبی یا ریحانۀ نبی نیز نمونۀ بسیار دارد. به جز اینها نامها و القاب بسیاری در منابع شیعی میتوان جست که برای آن حضرت برشمرده شده است. افزونبر مجتبى، زَکی و تقی که از رواج فراوانی برخوردار است، کریم اهل بیت از القاب معروف ایشان نزد شیعیان است. برخی هم با ظرافت، القاب دیگری آوردهاند مانند بهکارگیری ظریف ابن شهر آشوب به صورت «سبط اول، امام ثانی، مقتدی ثالث، ذکر رابع، و مُباهِل خامس» (3/173). با التفات به شهادت آن امام با سم، گاه او را «امام مسموم» نامند (همو، 1/260؛ ابن طاووس، اقبال، 3/ 59، 60). آثاری مانند مناقب ابنشهرآشوب (3/172-173)، زیارتنامهها (برای نمونه، نک : مشهدی، 436) و کتابهای القاب («القاب … »، 45 بب )، نام و صفات بسیاری برای اهل بیت از جمله امام حسن (ع) برشمردهاند که بهرغم هماهنگی کامل با شخصیت و صفات فردی و اجتماعی آن حضرت، کمتر میتوان آنها را در شمار نام آورد، بلکه بیشتر لقبهایی تقریباً کم شهرتاند.
بهرغم نامها و القاب فراوان، تقریباً در همۀ منابع کنیۀ او، ابومحمد آمده است، مگر خصیبی که بهجز ابومحمد، ابوالقاسم را هم به عنوان کنیه برای امام حسن (ع) آورده و بر آن است که کنیۀ نخست نزد عامه و دومین، نزد خواص و شیعیان شناخته است (ص 183).
شباهت فراوان امام به پیامبر (ص) که تقریباً در بیشتر منابع مربوط یاد شده، باعث آن گشته تا به طور خاص از سیمای حضرت سخن به میان نیاید. در بسیاری از منابع تصریح شده که امام حسن (ع) بسیار به جد خود شباهت داشته و بیان حسن صورت وی، عملاً تبیینی از صورت زیبای رسول گرامی بوده است (برای نمونه، نک : ابنحبیب، 46؛ ترمذی، 5/ 128، 129؛ ابنعساکر، 13/ 178 بب ؛ هیثمی، 1/551 بب ). در منابع همچنین به قامت میانه و محاسن انبوه حضرت هم اشارتی شده است (ابنشهرآشوب، 3/191).
زندگی حضرت:امام حسن بن علی (ع) در 15 رمضان 3 ق/ 29 فوریۀ 625 م، از بطن دختر پیامبر (ص)، فاطمه (ع) متولد شد و در آغوش پدر بزرگوارش، علی (ع) جای گرفت. حضرت رسول (ص) در گوش او اذان قرائت کرد و در هفتمین روز ولادت وی، گوسفندی قربان نمود. تصویری که روایات از نخستین سالهای زندگی امام حسن بن علی (ع) به دست میدهند، بیانگر علاقۀ وافر حضرت رسول (ص) به امام حسن (ع) است؛ روایتی ناظر بر اینکه پیامبر (ص)، آیندۀ نزدیک مسلمانان را در گرو عملکرد آشتیجویانۀ وی و صلحی الٰهی میدید (ابنبابویه، الامالی، 100-101؛ جوینی، 2/35).
براساس آنچه در منابع آمده است، پیامبر (ص) از همان آغاز تلاش میکرد تا جایگاه واقعی حسنین (ع) را به اطرافیان بنمایاند و به همین سبب غالباً آنها را همراه خود داشت و با احترام و بزرگداشت آنان، علاقۀ خویش را آشکار مینمود. بسیاری روایات به نشستن امام حسن (ع) و گاه به همراه برادرش، امام حسین (ع) بر دوش نبی اکرم (ص) تصریح کردهاند. داستان طولانی شدن سجود پیامبر (ص) بر سر نماز، به سبب آنکه نوهها بر گردن او آویخته بودند، در همین راستا ست. این حکایت در منابع مختلف شیعه و اهل سنت ضبط شده است (احمد بن حنبل، 2/513؛ ابن ماجه، 2/1190؛ قاضی نعمان، 3/106؛ ابن حمزه، 99؛ ابن شهرآشوب، 3/156 بب ؛ هیثمی، 9/175). اما ابعاد گستردۀ این رابطه در منابع اهل سنت، گاه در آموزش قرآن کریم، نماز و جز آنها نمود مییافته است (نک : بلاذری، 3/ 19-20؛ ابنجارود، 78؛ ابنخزیمه، 2/150؛ طبرانی، 3/73-77؛ نیز نک : بخش ابعاد شخصیت، شخصیت فردی: در محضر پیامبر (ص)؛ شخصیت اجتماعی: صحابی پیامبر (ص)، در همین مقاله).
مآخذ: در پایان بخش دوم.
.Iابعاد زندگی
در عهد خلفای راشدین:با درگذشت پیامبر اکرم (ص) بخش نوینی از زندگی حسن بن علی (ع) آغاز گشت. اندوه از دست دادن پیامبر (ص) از سویی، و متعاقب آن کنارنهادن پدر بزرگوارش، علی (ع) از خلافت و برآمدن ابوبکر بهعنوان جانشین نبی (ص)، بهویژه با توجه به صغر سن امام حسن (ع)، اثر شگرفی بر روح وی نهاد. در همین دوره، آنچه در قضیۀ فدک و موضوع میراث فاطمۀ زهرا (ع) روی داد، بر این اندوه میافزود. درواقع بخش مهمی از دوران کودکی و نوجوانی امام حسن (ع) در زمان خلافت ابوبکر و عمر، با چنین شرایطی سپری شد. اندک روایات موجود دربارۀ این دورۀ زمانی، نشان از آن دارد که بهرغم سن کم، آن حضرت حضور اجتماعی قابل التفاتی داشتهاست. در برخی روایات مربوط به میراث فدک، از حسنین (ع) بهعنوان گواهانی یادشده که از سوی حضرت فاطمه (ع) برای شهادت دادن به صحت بیانات دخت پیامبر (ص)، در محضر ابوبکر حاضر شدهاند (ابنرستم، 506-507؛ عاملی، 53-55). برای نمونهای پراهمیت، در انتقال خلافت از عمر به خلیفۀ پسین و تشکیل شورایی که در نهایت به انتخاب عثمان بهعنوان خلیفۀ سوم انجامید، خواست عمر از امام حسن (ع) برای حضور در این شورای 6 نفره بهعنوان شاهد از درجۀ اهمیت بالایی برخوردار است؛ این امر از سویی به جایگاه اجتماعی آن حضرت به مثابۀ یکی از اهل بیت پیامبر (ص) اشاره دارد و از سوی دیگر، از موقعیت فردی وی نزد انصار و مهاجرین خبر میدهد ( الامامة … ، 1/30؛ ابن عبد البر، 1/391؛ نیز نک : جوهری، سراسر کتاب).
به نظر میرسد با رسیدن آن حضرت به دورۀ بلوغ در زمان عثمان، این دوره را باید با حساسیت بیشتری نگریست. درست در همین زمان است که برخی رویاروییهای مسلمانان با ساکنان سرزمینهای دیگر فزونی مییابد و روایتهایی پیرامون امام حسن (ع) در قالب جنگاوری توانا در آن میادین نبرد بروز میکند؛ در برخی از پیروزیهای سپاه اسلام همچون در طبرستان و مناطق داخلی ایران در 30 ق/651 م، روایاتی دربارۀ حضور حسن بن علی (ع) به چشم میخورد (طبری، 3/323)؛ روایاتی که چه از صحت تاریخی برخوردار باشند و چه نباشند، در هر دو حالت بر اهمیت محوری آن شخصیت در وقایع آن عصر دلالت دارند. در این دوره یکی از مهمترین رخدادهای تاریخی مخالفت گروههایی از مسلمانان نسبت به نوع عملکرد عثمان در مقام خلیفه بود. درواقع مشاهدۀ آنچه عثمان در مدینه و کارگزار او، معاویه در دمشق، انجام میدادند همچون گماشتن خویشان بر امور مهم و اعطای مقرریهای کلان و ثروتاندوزیها و اسرافکاریها و بیپروایی برخی رجال سیاسی در برابر دستورهای پیامبر (ص)، مردم را به خشم آورد و کسی چون ابوذر غفاری را به رویارویی با خلیفه برانگیخت. در این میان در طول رخدادهای مرتبط با مخالفتهای ابوذر ــ که در نهایت به تبعید او به رَبَذه منجر شد ــ امام حسن (ع) به جِدّ در دفاع از حق در کنار ابوذر بود. در منابع آمده است که هنگام اخراج وی از شهر و تأکید حکومتیان به اینکه کسی با وی سخن نگوید، امام به همراه پدرش، حضرت علی (ع) به پاسداشت وی و تأییدی بر حقانیت ابوذر به کنار او رفته و به همدردی پرداختند؛ عملی که سبب درگیری ایشان با عثمان شد (نک : ه د، ابوذر).
قوت گرفتن تقابلهای سیاسی در خلافت عثمان، در نهایت سبب آن شد تا پایههای حکومت وی سست گردد و گروههای تشکیلشدۀ مردمی در قالب شورشیانی درصدد از میان برداشتن وی برآیند؛ قضیهای که به یورش ایشان به سمت خانۀ عثمان انجامید ( الامامة، 1/40 بب ). در روایات تاریخی آمده است که امام علی (ع) برای حفظ اسلام و برخی ملاحظات سیاسی بر آن بود از عثمان محافظت شود تا مبادا شورشیان پرحرارت، وی را به قتل رسانند. او به همین دلیل فرزندان جوان خود، حسنین (ع) را به خانۀ خلیفۀ وقت روانه کرد تا از سلامت وی اطمینان یابد؛ البته مقابله با شورشیان چندان دشوار بود که در نهایت عثمان کشته شد. گفتنی است اختلاف روایی در منابع این مبحث در ذکر جزئیات بسیار است (نک : همانجا؛ بلاذری، 2/216-217؛ مالقی، 119، 194؛ مقدسی، 5/206؛ عاملی، 140 بب ).
پس از کشته شدن عثمان و متعاقب آن بیعت با حضرت علی (ع)، فرزند آن بزرگوار، در آمادهسازی این بیعت میان مردم و علی (ع) نقش مهمی ایفا نمود. امام حسن (ع) در طول خلافت آن حضرت همیشه یاریرسان پدر بود. در یک تقسیمبندی تاریخی براساس مهمترین رخدادهای دورۀ خلافت امام علی (ع)، باید به حضور امام حسن (ع) در تمامی صحنههای اصلی در جنگ جمل، صفین، نهروان و نیز در جریان شهادت امام علی (ع) اشاره کرد. در نگاهی محدودتر باید گفت سفارت آن حضرت به همراه گروهی 4 نفره، از جمله عمار یاسر، برای برکنار ساختن ابوموسى از ولایت کوفه در جنگ جمل از مهمترین نقشهای سیاسی او بهشمار میرود. حضرت علی (ع) بارها از والی کوفه، ابوموسى اشعری، خواسته بود تا برای نبرد آماده باشند، اما ابوموسى طفره میرفت. چند بار ارسال سفیرانی برای همراه نمودن ابوموسى اثری نبخشید، تا آنکه امام علی (ع) فرزند خود، حسن را با برخی از یاران چون عمار یاسر به سفارت به کوفه روان ساختند. مواجهۀ امام حسن (ع) با لجاجت ابوموسى و خطابههای آتشین ابوموسى و عمار و دیگران در تاریخ ثبت است. اما شکیبایی طولانی امام در برابر ابوموسى و سپس ایراد خطبهای اثرگذار برای او و مردم، حجت را بر همگان تمام کرد و این نمونه از مصادیق قابل ذکر دربارۀ قدرت کلام و منطق آن حضرت است (سیف، 139 بب ؛ خلیفه، 181 بب ؛ ابناعثم، 2/466 بب ؛ بلاذری، 2/231-235؛ الامامة، 1/62 بب ؛ نیز نک : ه د، جمل، جنگ).
اما واقعیت این است که افزون بر کلام شیوا و اثرگذار، امام حسن (ع) را باید جنگجویی تمامعیار در میدان نبرد دانست. در جنگ جمل بنابر روایات تاریخی، امام علی (ع)، به ترتیب حسن و حسین (ع) را بر بازوی راست و چپ سپاه خود نهاد. امام حسن (ع) در این نبرد تواناییهای فراوانی از خود بروز داد. سپس با آغاز فتنۀ صفین، یکی از مهمترین کارهای اثرگذار امام حسن (ع)، آرام و همراه ساختن برخی کسان و بزرگانی بود که از حضور در جمل سر باز زده، و توسط امام علی (ع) نکوهیده شده بودند. عملکرد آن حضرت نسبت به سلیمان بن صُرَد خزاعی نمونهای شایان توجه از حضور او در کنار پدر است (نصر بن مزاحم، 6-7). در میان اتفاقات روی داده در جریان جنگ صفین، برخی موارد بیانگر جایگاه مهم و کلیدی آن امام است. در خلال جنگ، معاویه ازآنرو که بروز و فزونی ضعف در سپاه خود را محتمل میدید، با توجه به شخصیت اثرگذار امام حسن (ع)، به واسطۀ عبیدالله بن عمر تلاش کرد تا به تطمیع و فریب حسن بن علی (ع) بپردازد. پیشنهاد اینکه امام حسن (ع)، پدرش را از خلافت خلع کند و خود خلافت را بهعهده بگیرد، از سوی ابن عمر در قالب روایات پرشماری در منابع آمده است، اما آشکار است که این پیشنهاد با برخورد قاطع و منفی امام (ع) مواجه شده است (همو، 297).
در صفین، امام حسن (ع) در مقام فرمانده قلب سپاه، یکی از جنگاوران میدان بود. پس از قضیۀ حکمیت، آنچه با سادهدلی ابوموسى اشعری بر سر خلافت آمد، زبان پرشکایت و ملامت مردم را به سوی امام علی (ع) گشود؛ امام حسن (ع) که بارها توانمندی خود در دفاع از حق، هواداری از پدر و البته قدرت در خطابت را تجربه کرده بود، در خطبهای تمامعیارْ شورای حکمیت، اعضا و شیوۀ عملکرد آن را به طور جدی به نقد کشید. دور نیست اگر گفته شود که شهادت امام علی (ع) از آغاز فتنه تا ضربت خوردن و سپس شهادت، از مهمترین رخدادهای این دوره از زندگی امام حسن (ع) بهشمار میرود. نگرانی امام حسن (ع) بر جان پدر که در برخی از روایات در قالب حضور شبانه به همراه آن حضرت نمود یافته (ابن عبد البر، 3/1127)، یا جایگاه فرزند ارشد نزد پدر که نمود و بروز آن را میتوان در وصیت تاریخی امام علی (ع) به فرزند مشاهده نمود، همه در همین حیطه جای دارد (نک : ابناعثم، 4/280 بب ).
امام حسن (ع) پس از شهادت پدر، در مراسم خاکسپاری بر او نماز خواند و با مساعدت یاران مراسم را به جای آورد. در این میان خودداری و شکیبایی حسن بن علی (ع) در برابر قاتل پدر و گونۀ عملکرد او براساس فرمان برحق علی (ع) از شاخصههای رفتاری وی بهشمار میرود. در توضیح باید گفت امام حسن (ع) با آرام نمودن برادر خود، امام حسین (ع)، باتوجه بـه وصیت پـدر، ابنملجم را بـا ضربتـی قصاص نمود (نک : ه د، ابنملجم؛ قس: بلاذری، 2/504).
خلافت:پس از شهادت امام علی (ع)، در 21 رمضان 40 ق/ 28 ژانویۀ 661 م، مردم برای بیعت به سوی امام حسن (ع)، بهعنوان جانشین پدر شتافتند. بر پایۀ روایات تاریخی، آن حضرت بر منبر رفت و به ایراد خطبهای پرداخت که یادکردی از شرایط و نه دعوتی برای بیعت بود؛ اما با پایان یافتن خطبه، عبدالله بن عباس مردم را به بیعت فرا خواند. بدین ترتیب عملاً مسلمانان در سرزمینهای مختلف چون عراق و حجاز و ایران نیز خلافت حسن بن علی (ع) را به رسمیت شناختند. براساس آنچه امام در خطبۀ خود بیان داشت، شرط برای پذیرش خلافت، تمکین مردم از اوامر و تصمیمات وی بود. برخی چون سخن آن حضرت را حمل بر تلاشی در راه صلح با معاویه پنداشتند، در آغاز از بیعت سرباز زدند. ایشان به بیعت، سوی امام حسین (ع) شتافتند؛ اما آن حضرت خود را مطیع برادر بزرگ دانست و گروه رمیده که مانند بسیاری دیگر از مردم، خواهان نبرد با سپاه شام بودند، باری دیگر به سوی حسن بن علی (ع) رفتند و با وی بیعت کردند. در این میان منطقۀ شام که به شدت تحت نفوذ معاویه و یاران وی بود، در شمار بیعتکنندگان قرار نداشت ( الامامة، 1/140-141؛ مفید، 2/7 بب ؛ ابناعثم، 4/283).
از مهمترین نکات در این زمان شخصیت دووجهی امام است؛ چه، ایشان از یکسو بهعنوان خلیفه، زمام امور مسلمانان را در دست داشت و از سوی دیگر در مقام امام معصوم، رهبری دستکم بخشی از جامعه بر عهدۀ ایشان بود. در یک تقسیمبندی از لایههای فرهنگی و گرایشهای اعتقادی میان بیعتکنندگان، میتوان آنها را در چند گروه مجزا نهاد. در این تقسیمبندی، ابتنای سخن بر دو نوع رویکرد عام در میان مردم است: رویکرد اعتقادی و رویکرد دنیایی. بر این اساس در هر بخش گروههایی متشکل از همفکرانی قرار دارند که دارندۀ مجموعهای از گرایشهای متفاوتاند.
در رویکرد اعتقادی نخست باید از شیعیان علی (ع) یاد کرد که پس از شهادت آن امام، در رکاب فرزند و وصی او بودند و مسائل خود را از آن طریق حلوفصل مینمودند و دستکم به دلیل ارادت به اهل بیت (ع) و اعتقاد به عصمت امامان، به رأی امام به مثابۀ حجت مینگریستند. دیگر، گروهی که در شمار محکّمه بودند و همّ ایشان مبارزه با بنیامیه بود و دوستی با امام حسن (ع) برای ایشان، به معنای مطلقِ دشمنی با بنیامیه و تنها راهبردی برای از میان بردن معاویه بود. در رویکرد اعتقادی، گروه سوم، معتقدان کممایهای بودند که دو طیف مخرب خوارج و بنیامیه از دو سو با القائات اعتقادی، ایشان را تحت تأثیر قرار میداد و سبب غوطهور شدن آنها در شک و عملاً اتخاذ شیوههای انفعالی بود.
در رویکرد دنیایی، دو گروه بسیار اثرگذار وجود داشتند: سودجویانی که بهرههای فردی اصلیترین ایدهآل آنها بهشمار میرفت. در مرحلهای که معاویه شیوۀ تطمیع را برای گسستن سپاه امام برگزید، این گروه بسیار مخرب عمل نمود. متعصبان به قوم و قبیله، برسازندۀ دستۀ دیگری از افراد سپاه امام بودند؛ ایشان بهطور کامل از رؤسای قبایل خویش پیروی و اطاعت میکردند؛ حالآنکه این رؤسا، چه برای حفاظت از قبیلۀ خود و چه به دلیل سودجوییهای شخصی، به هر کاری حتى برخلاف مصالح مسلمین دست میزدند (آل یاسین، 101 بب ).
در چنین اوضاعی خلیفه، امام حسن (ع)، با استقرار حکومت خویش، حکام و عمال انتخابی خود را به سوی ولایات مختلف گسیل داشت؛ اگرچه بیشتر ولات را بر منصب خود ابقا نمود. از سوی دیگر معاویه با شنیدن کشته شدن علی (ع) درصدد نیرنگ برآمد و با اعزام جاسوسانی به عراق، به کسب اخباری از شهرهای کوفه و بصره اهتمام ورزید. امام حسن (ع) با آگاهی از این امر، جاسوس کوفی را که بنابر روایات از قبیلۀ حمیر بود، دستگیر و اعدام نمود و به والی بصره، عبدالله بن عباس هم فرمان داد تا با جاسوس بنی قین چنین کنند. امام و ابنعباس هر کدام به تفکیک، نامههایی در تقبیح اینگونه اعمال به معاویه فرستادند. امام در پایانِ نامۀ خویش عملاً به گونهای معاویه را در صورت ادامه دادن این رفتارها تهدید به جنگ کرد. دنبالهدار بودن رفتارهای فریبکارانۀ معاویه و گسترش آنها سبب شد تا باری دیگر امام در طی نامهای، اینبار به تفصیل، معاویه را از اعمال خویش برحذر دارد. وی در این نامه با ذکری از جایگاه خود و خاندانش، حقانیت خویش برای خلافت را بیان نمود و از معاویه خواست تا بدان گردن نهد و تهدید کرد که در غیراینصورت ناگزیر به اقدامات نظامی خواهد شد. معاویه که نه از منظر نسب و نه از بابت دیانت، یارای هماوردی با جایگاه امـام حسن (ع) را ــ که از اهل بیت پیامبر (ص) بود ــ نداشت، در پاسخ به سفیران امام، جُندُب بن عبدالله ازدی و حارث بن سوید تمیمی، با عنایت به کبر سن و پیشینه و تجربۀ خویش در حکومتداری، خود را بر حسن بن علی (ع) برتر دانست. او در ادامه بر آن شد تا با تهدید و تطمیع و دستیازی به فریبکاری، امـام حسن (ع) را ــ کـه دیـگر خلیفـۀ مؤمنـان بود ــ به تسلیم آوَرَد.
آمده است که در یکی از این نامهها، معاویه، امام حسن (ع) را عملاً تهدید به قتل کرد و این چنان بود که از آن پس امام در زیر لباس خویش، زرهی به تن میکرد تا از حملههای احتمالی در امان ماند (نک : ابناعثم، 4/283 بب ؛ ابوالفرج، 33-36؛ ابن ابی الحدید، 16/36-37). در حرکتی دیگر، معاویه توسط سفیران خود به حسن بن علی (ع) پیغام داد که در صورت پذیرش صلح، هرچه از اموال عراق بخواهد، به وی داده خواهد شد و نیز پس از مرگش، خلافت به حسن بن علی (ع) رسد (ابوالفرج، 37). بیشک این روش، بیشتر برای تحریک به جنگ بود؛ از سویی، عراقیان نیز مشتاقانه امام را به جنگ ترغیب میکردند؛ چه، معاویه با سپاه عظیمی که در اختیار داشت و نیز با آگاهی از تفرقههای موجود در سپاه امام حسن (ع) ــ که البته خود نیز بر آن دامن میزد ــ هرگونه حرکت قهرآمیز منجر به نبرد را به سود خود میدانست.
سپس معاویه با تجهیز سپاه خود به سرکردگی عبدالله بن عامر به سمت مدائن حرکت نمود (ابناعثم، 4/286 بب ). خلیفه با مشاهدۀ اوضاع بحرانی، مردم را گرد آورد و برای مهیا نمودن آنها به جنگ در برابر نیروی شام، با ایشان سخن گفت. وی به پشتوانۀ سخن عراقیان، که آمادۀ نبرد با دشمن مینمودند، در این خطبه، ضمن مروری بر اوضاع، آنها را به جنگ فراخواند؛ کوفیان با شنیدن این سخنان از بیم سپاه شام هراسان گشتند (ابن ابی الحدید، 16/ 38). امام حسن (ع) از افتراقات و تفاوتهای قابل ملاحظۀ موجود میان بیعتکنندگان خود آگاه بود و از سویی ناگزیر به نبرد با معاویه؛ لذا با بهرهگیری از روشهای مختلف، تلاش میکرد تا این فاصلهها را به کمترین میزان برساند. یکی از مهمترین شیوههای عملی امام حسن (ع)، افزایش مستمری جنگاوران بود که بههرروی در ترغیب ایشان کمک فراوان مینمود. حُجر بن عَدی و برخی دیگر از یاران به فرمان امام و خلیفۀ خویش به تجهیز سپاه پرداختند. امام مُغیرة بن نوفل را به امر کوفه گمارد تا مردم را به پیوستن به سپاه ترغیب کند و خود به سمت مداین روان گشت (ابوالفرج، 39 بب ؛ ابناعثم، همانجا).
امام (ع) به نخیله رفت و در آنجا گروه خود را گردآورد و فرماندهان نامدار وی، قیس بن سعد انصاری، معقل بن قیس ریاحی، زیاد بن صعصعۀ تمیمی به گرد او آمدند و به تحریک و تشویق سپاهیگری پرداختند. در مقایسه با هجوم عراقیان در زمان بیعت، برخلاف انتظار، نوفل و دیگران نتوانستند شمار قابل قبولی را برای سپاه مهیا کنند، سپاهی که منابع دربارۀ شمار آنها اتفاق ندارند. امامْ 3 روز در منطقۀ دیر عبدالرحمان بیتوته کرد و چون در هر حال سپاهی آماده شد، فرماندهی گروهی از ایشان را به عبیدالله بن عباس سپرد و قیس بن سعد و سعید بن قیس را که از جنگاوران نامی بودند، با او به سمت مسکِن همراه ساخت؛ در این سپاه مردانی از بزرگان دین را نیز برای تشجیع و تحریکات اعتقادی همراه نمود (ابناعثم، 4/ 288؛ طبری، 4/121-122؛ دینوری، 216-217؛ ابوالفرج، 39-40).
حسن بن علی (ع) خود از مسیری دیگر راه مداین را در پیش گرفت. در میانۀ راه در ساباط، مشاهدۀ خللی در میان سپاه، سبب شد تا امام با ایراد خطبهای یاران را به وجد آوَرَد. برخلاف انتظار، مخاطبان در درک سخنان امام دچار اشتباه گشتند و از سخنان امام چنین برداشت کردند که وی در اندیشۀ صلح با معاویه است؛ همین امر سبب شد تا شکافی جدی در میان ایشان به وجود آید و رؤسای قبایل و بزرگان قوم در خلیفۀ خویش شک کردند و برخی تهمتها بدو وارد آوردند و گروهی نیز به او حملهور شده، قصد جان وی را نمودند. اگرچه امام به مساعدت یاران از آنجا دور شد، اما شبانه در میانۀ راه یکی از خوارج به نام جراح بن سنان به امام حمله برد و او را زخمی کرد. اصحابْ امام را از مهلکه رهانیدند و در مداین نزد والی آن دیار، سعید ابن مسعود ثقفی به درمان حضرت پرداختند تا سلامت خود را باز یابد (ابناعثم، همانجا؛ ابوالفرج، 40-41؛ ابن ابی الحدید،
16/ 38-43).
در سویۀ دیگری از سپاه در مسکِن که عبیدالله بن عباس فرماندهی آن را برعهده داشت، در برخی حرکات نظامی، معاویه توان مقاومت نیافت و همین امر سبب شد تا از راه حیله درآید. او که پیشتر برای تخریب خلیفۀ وقت، امام حسن (ع)، در شهرهای مختلف شیوههای مختلفی را آزموده بود، اینبار در تلاش برآمد تا با تطمیع برخی از سران سپاه امام، ایشان را از وی دور سازد. از اثرگذارترین نمونههای این تلاشها، نیرنگبازی و تطمیع عبیدالله و کشاندن او بهسوی خود بود. وی در نامهای به عبیدالله، چنین وانمود که حسن بن علی (ع) از معاویه طلب صلح نموده و اگر عبیدالله همراهی با وی را بیدرنگ بپذیرد، وی را ولایت و مال فراوان دهد؛ عبیدالله نیز به گمان آنکه امام درخواست صلح نموده، در فکر سودجویی شخصی برآمد و به خواست معاویه تن داد و شبانه همراه با شماری، حدود دوسوم سپاه، به معاویه پیوست (ابوالفرج، 42؛ ابن ابی الحدید، 16/42-43). بیشک چون خبر در سپاه پیچید، بهرغم تلاش قیس بن سعد، شکافها و خللها فزونی یافت؛ حال آنکه شایعاتی نیز مبنی بر درخواست صلح از سوی امام هم در میان ایشان رواج یافته بود.
به گمان از تأثیرات همین رخداد بود که برخی از رؤسای قبایل عراقی طی نامههایی به معاویه برآن شدند تا در حرکتی همسو با معاویه قرار گیرند و حتى در صورت امکان حسن بن علی (ع) را دستگیر کرده، و تحویل معاویه دهند. در این زمان که معاویه موقعیت مناسبی یافته بود، بر آن شد تا قیس را نیز به سوی خود کشاند، اما نه تنها توفیقی نیافت، بلکه در طی رد و بدل شدن نامههایی میان ایشان، چندان از قیس در غضب آمد که قصد خون وی را کرد (برای وصف، نک : ابناعثم، 4/ 288- 289؛ ابوالفرج، 42-43؛ ابن ابی الحدید، 16/43-44). دراینمیان، خبر پیوستن عبیدالله به جبهۀ معاویه، بزرگترین ضربۀ ممکن را بر سپاه امام حسن (ع) نهاد، حال آنکه سپاهیان از آسیبدیدگی حسن بن علی (ع) نیز آگاه بودند.
خبر پیوستن عبیدالله بن عباس در مداین هم پیچید و با توجه به میزان ارادت این سرباز هاشمی به عموزادهاش، امام حسن (ع)، سپاهیان پنداشتند که پس از وی، بیشک قیس که نسبتی با حسن ندارد هم با معاویه همراه خواهد شد؛ و این اندیشۀ باطل بر تفرقۀ آنها میافزود. در منابع تاریخی گفته میشود که در مداین منادی خبر کشته شدن قیس را سر داد و بیدرنگ همه به سمت خیمۀ امام یورش بردند و به غارت آن پرداختند (محمدی، 61). مجموعهای از نیرنگبازی معاویه از یکسو، و سادهانگاری سپاه امام از سوی دیگر سبب گشت تا شکاف، تفرقه و خلل در پیرامون امام به بیشترین حد خود رسد.
دراینحال، معاویه دو تن از یاران خود، عبدالله بن عامر و عبدالرحمان بن سمره را به سفارت صلح نزد امام حسن (ع) گسیل نمود با این توصیف که وی همۀ شروط امام را میپذیرد. معاویه برای تضعیف روحیۀ امام، نامههای رؤسای قبایل را هم به سفرا داده بود تا به امام حسن (ع) نشان دهند. نمایندگان معاویه ضمن یادکرد جلوگیری از خونریزی، خلافت امام پس از معاویه را مطرح ساختند (ابناعثم، 4/ 288 بب ؛ طبری، 4/122؛ ابوالفرج، 44). در یک برآورد کلی، سپاه مسکِن که از نظر نفرات به کمترین حد رسیده بود، از جنبۀ روحی نیز به دلایل مختلفی چون فرار فرمانده و شایعۀ صلحجویی امام، بهطور کامل از هم گسیخته مینمود. سپاه باقیمانده در مداین هم که از اخبار مسکن مطلع بودند و احتمال مرگ قیس را نیز میدادند، در وضعیت نامناسبی قرار داشتند؛ حال آنکه در یک رویارویی با خلیفۀ خود، امام حسن (ع) را هم به سستی و کفر متهم ساخته بودند. امام هم که از ایشان دلسرد گشته، و ضربه دیده، و خیمهاش غارت شده بود، به هیچوجه احتمال پایداری آنها در نبرد را نمیدید؛ حال آنکه بخش بسیار عظیمی از ایشان دارندۀ تعصبهای قبیلگی بودند و رؤسای آنها پیک دوستی به معاویه فرستاده بودند. حسن بن علی (ع) با دو مسئولیت بزرگ، یکی خلافت مسلمین و دیگری امامت شیعیان، ناگزیر بود از جان و مال امت خویش محافظت کند. از یکسو وقوع درگیری بهجز خونریزی بسیار و عدم توفیق نداشت و از سوی دیگر استواری که لازمۀ پیروزی است هم در مردان سپاه خود نمیدید و بیشک با اندک وفاداران نمیتوانست بر معاویه چیره آید. امام حسن (ع) در چنین میدانی، با اتخاذ سنگینترین و دشوارترین تصمیم تاریخ زندگی خویش، حفظ کیان اسلام را مرجح دانست.
بدینترتیب امام نمایندگان خود را به همراه سفرا نزد معاویه روان داشت. این جمع نامهای را امضا نمودند و نزد امام فرستادند که در آن، خواستهها و شروط ایشان محترم داشته میشد. حسن ابن علی (ع) باری دیگر با ارسال نمایندهای، تأمین خواستهها و شروط خود را تصریحی دیگرباره کرد. سپس با قبول طرفین، معاهدهای میان ایشان تنظیم گشت. شروط این معاهده در منابع به صورتهای مختلف آمده که در یک جمعبندی کلی اینها ست: واگذاری حکومت به معاویه به شرط عمل به کتاب و سنت، اجتناب از انتخاب جانشین، و انتقال خلافت پس از معاویه به امام حسن (ع) و در صورت ضرورت، برادر وی، حسین (ع)، اجتناب معاویه از سبّ علی (ع) و یادکرد وی به نیکی، تعیین مستمری برای بنیهاشم و اختصاص مبالغی مشخص برای خاندان کشتهشدگان جمل و صفین، درگذشتن از اعمال پیشین و اجتناب از کینهتوزی و مجازات عراقیان، تأمین جانی و مالی برای یاران امام و شیعۀ علی (ع)، و در نهایت تأمین جانی اهل بیت رسول خدا (ص). این موارد در روایات شیعی و عامه به اختلاف آمده اسـت (نک : ابـناعثـم، 4/290 بب ؛ طبری، 4/123-126؛ ابـوالفـرج، 44 بب ؛ ابن عبد البر، 386 بب ؛ مقدسی، 5/236).
با شروط تعیینشده توسط امام حسن (ع)، در بخش اخیر از نیمۀ نخست سال 41 ق، معاهدۀ صلح امضا شد (خلیفه، 203)، ولی معاویه بهرغم پذیرش آنها، در نخستین حضورش در کوفه ــ که برای ملاقات دو سپاه معین شده بود ــ با ایراد خطبه برای مردم، همۀ عهود خود را زیرپانهاده تلقی کرد. وی ضمن آنکه امام حسن (ع) را خواستار صلح معرفی نمود، به امام علی (ع) هم ناسزا گفت. امام حسین (ع) قصد پاسخ دادن کرد، اما برادرش او را برحذر داشت و خود در خطبهای، وصفی کلی از موضوع معاهده و پیشنهاد صلح معاویه را برای مردم شرح داد و سپس با بیانی شیوا در پاسخ به بیحرمتی به پدرش، به مقایسۀ اصل و نسب خود با معاویه پرداخت (طبری، 4/124-125، 128- 129؛ ابوالفرج، 45 بب ؛ ابنشعبه، 232 بب ؛ رسائل … ، 29 بب )؛ این عمل وی بسیار بر معاویه گران آمد. امام حسن (ع) روز پس از آن به قصد مدینه از کوفه خارج شد و تا آخر عمر در آن دیار بماند.
از صلح تا وفات:پس از آنکه امام حسن (ع) برای حفظ جان مسلمانان و جلوگیری از خدشهدار شدن دین ایشان با معاویه معاهدهای را امضا نمود، یکی از سختترین دورههای زندگی خویش را آغاز نمود. نکوهش اطرافیان، رعایت مناسبات سیاسی، امامت شیعیان، از دست دادن بسیاری از یاران قدیم و شهادت ایشان.
با انعقاد صلح، بسیاری از کسانی که پیشتر اسباب خروج از جنگ را مهیا نموده بودند، یا به هر دلیلی خلیفۀ خود، حسن بن علی (ع) را تنها گذاشتند، امام را در معاهده برخطا میدانستند و تصریح ایشان به وی، باعث میشد تا امام به سخن آمده، دلایل تن دادن به صلح را بیان دارد. مخالفتها از سوی کسانی با طیفهای فکری متفاوت همچون سفیان بن لیل (ابی لیلی)، سلیمان ابن صرد، حجر بن عدی، عبدالله بن زبیر، عدی بن حاتم و برخی دیگر، و پاسخ امام به آنها، در منابع یاد شده است. با نگاهی به مجموعۀ سخنان امام حسن (ع)، میتوان این دلایل را برای پذیرش صلح از سوی وی برشمرد: ناهماهنگی، چند رأیی و عدم آمادگی کامل برای جنگ در میان مردم کوفه و در نتیجه تحمل کشتۀ بسیار، خونریزی شدید و حتى احتمال به خطر افتادن بنیان امت اسلامی، تنها ماندن امام، بروز صدمات شدید به شیعیان، و سرانجام درک موقعیت و تشخیص مصلحت مسلمانان (نک : ابنشهرآشوب، 2/ 169؛ دینوری، 203؛ ابنطاووس، الطرائف، 198 بب ، کشف … ، 63؛ سبط ابنجوزی، 207؛ ابنعساکر، 2/225). آنچه به موضوع صلح امام حسن (ع) مربوط میشود، همیشه مورد توجه نویسندگان و اندیشمندان مسلمان بوده و افزونبرآن، سبب بروز بسیاری آراء و عقاید متفاوت کلامی گشته (برای آراء مختلف، نک : دنبالۀ مقاله، بخش امام حسن (ع) در مذاهب و فرق)، و تألیف مجموعهای از آثار را نیز سبب شده است (نک : دنبالۀ مقاله، بخش کتابشناسی).
پس از عقد صلح میان امام و معاویه، حسن بن علی (ع) اینبار نه بهعنوان امام و خلیفه، بلکه تنها بهعنوان امام معصوم به ایفای نقش خویش در احقاق حق مظلومان میپرداخت. درواقع زیر پانهادن تعهدات معاویه و نیز برخی عزل و نصبها و رفتارهای غیرقابل پذیرش سبب میشد تا امام در لحظههای حساس، گامی به میدان نهد و در قالب انتقاد، عملکردها را به سنجش آورد. این دوره از حیات امام حسن (ع) بهرغم گوشهگیری ظاهری و خانهنشینی، یکی از دورههای اثرگذار و بسیار دشوار در تاریخ حیات آن حضرت بهشمار میرود؛ چه، از یک سو امامت شیعیان برعهدۀ آن حضرت بود و از سوی دیگر تغییرات به وجود آمده در مناسبات وی با معاویه کار رسیدگی به امور شیعیان را برای امام دشوار میساخت؛ حال آنکه معاویه هم به دلیل جایگاهی که برای امام قائل بود، ناگزیر بارها از آن حضرت درخواست همراهی با حکومت را داشت. درواقع پس از انعقاد معاهده، پیچشی در نوع مناسبات ایشان روی نمود و هر دو سو را به نوعی درگیر روابط ظریف و دقیق میکرد. دعوت به آرامش برادر مصداقی از درک امام (ع) از زمان خویش به مثابۀ دورۀ گذار، و نمود تلاشی عالمانه برای حفظ جایگاه شیعیان به روش سیاسی است.
معاویه بهرغم میل باطنی از آنجاکه مقام امام و جایگاه او نزد اصحاب و دیگر مسلمانان را میدانست، همیشه تلاش میکرد تا در ظاهرْ نهایت احترام را به امام داشته باشد. حتى آن هنگام که در مدینه میزان احترام و بزرگداشت و علاقۀ مردم نسبت به او را مشاهده کرد و حسادت وی برانگیخته شد، ضمن برخی مشاورهها برای چگونگی کاستن از این احترام عام برای امام، در محاجهای سعی کرد تا در حرمت نزد مردم از آن امام پیشی گیرد؛ اگرچه امام در مقابلْ به شیوایی، مقام خود و خاندانش را به یاد آورد و موجب خسران معاویه گشت (مجلسی، 44/120-122؛ مـوسوعة … ، 162 بب ). ایـن نـوع نمـایشِ حفـظ حرمـت و ظاهرسازیها نمونههای دیگری نیز داشت؛ چنانکه در زمانی که زیاد بن ابیه در کوفه بر سر قدرت بود، طی رخدادی مربوط به آزار یکی از یاران امام، آن حضرت در نامهای، او را از رفتار ناشایست برحذر داشت. چون زیاد پاسخ نامۀ امام را با بیحرمتی داده بود، حضرت افزون بر جوابیهای تاریخی در قالب تنها یک حدیث از پیامبر (ص) و ارسال آن به زیاد، موضوع را به معاویه انتقال داد و معاویه همگام با خواست امام حسن (ع)، زیاد را به شدت نکوهید. برنامهریزی برای به قدرت رسیدن یزید بن معاویه توسط پدرش، یکی دیگر از مهمترین انتقادهای امام به وی بود؛ بر این مبنا که جوانی لاابالی و شرابخواره را بر مسندی عظیم بنشاند. البته رفتار آمر به معروف و ناهی از منکر توسط امام در برابر خود معاویه هم بسیار نمونه دارد تا آنجا که حتى در مواردی خلیفه را به پیروی از کتاب و سنت پیامبر (ص) دعوت مینمود (همان، 161-164).
به دور از انتقادهای امام معصوم و تن ندادن به خواستههای او، آن حضرت بر آن بود که تا از میان رفتن معاویه، مصلحت بر حرکت مقابلهجویانه نیست و بر همین اساس بر این معنا پای میفشرد. امام در زمان خروج از کوفه، یاران را دعوت میکند که خود را برای زمانی مناسب مهیا دارند (قرشی، 2/285-286). معاویه بارها در تقابلهای بیرونی لزوم هماهنگی با امام و تأییدهای وی را لازم میدانست. بههمین سبب، زمانی که در قضیۀ خروج برخی از هوازن در زیر پرچم مستورد بن عُلفّه، معاویه برای نبرد آماده میشد، ضمن درخواست تأیید، حضور امام را نیز در کنار خود ضروری میدید. در اینمیان عملکرد هوشمندانۀ امام و بهرهجویی و اعتباردهی به سخنی از حضرت علی (ع) در تفکیک بر خطا رفتگان از کافران (نک : نهجالبلاغة، خطبۀ 61)، که نقدی بر خود معاویه نیز هست، و نیز با توجه به اینکه بنا بر شروط معاهده، امام معاویه را امیر مؤمنان نمیداند، لزومی بر پیروی و پذیرش درخواست وی نمیبیند؛ لذا از قرارگرفتن در زیر پرچم معاویه خودداری میکند، بدون آنکه خدشهای آشکار در مناسبات ایشان روی دهد (ابنبابویه، علل … ، 1/ 218- 219؛ مجلسی، 44/13).
واهمۀ همیشگی معاویه از حکایتها و پشتیبانیهای شیعیان از امام و مخالفتهای ایشان، و نگاه دیگران نسبت به حسن بن علـی (ع) ــ کـه در آن زمـان همگـی شیعیـان، او را امـام خـود میدانستند ــ معاویه را برمیآشفت و سبب میشد تا فارغ از نوع عملکردی فریبنده در جمع، گونهای دیگر رفتار نماید. آنچه دربارۀ رخداد تاریخی یادشده در دورۀ ولایت زیاد بن ابیه بر کوفه اشاره شد، از رویهای دیگر هم اهمیت بسیار دارد. در این روایت، یکی از یاران امام هنگام بروز مشکل با زیاد، تنها راه حل معضل را رجوع به امام حسن (ع) میبیند؛ و این دقیقاً تبیین مفهوم امامت وی نزد شیعیان است. شاید هراس معاویه نیز از همین امر باعث شد تا شرط در امان ماندن شیعیان را زیر پا نهد و با تعقیب و آزاررسانی، در نهایت آنها را به شهادت رسانَد.
در روایت است که معاویه بهرغم رفتار موجه خود در جمع، در خفا حتى فرمان داده بود که ضمن تعقیب شیعیان علی (ع)، در منابر به سبّ وی پردازند. گماردن فردی مانند زیاد بر ولایت کوفه هم بر همین اساس بوده است. بدینترتیب، یاران امام ــ که برخی از آنها حتى در شمار صحابۀ گرامی پیامبر (ص) نیز بودند و با مشاهدۀ عملکرد معاویه و ولات او همچون زیاد بن ابیه، لب به انتقاد میگشودند ــ همیشه مورد آزار حکومتیان قرار داشتند. آنچه بر سر عمرو بن حَمِق خزاعی در دهههای پایانی عمر او آمد، نمونۀ آشکار از این امر است. عمرو به سبب نقد رفتار معاویه تعقیب، و در نهایت دستگیر شد و در زندان کوفه به شهادت رسید (ابنحجر، 4/623-624؛ ابن عبد البر، 3/1173-1174؛ مقدسی، 6/5). امام حسن بن علی (ع) چون از شهادت عمرو، یار دیرین نیای گرامی و پدر بزرگوارش آگاه شد، طی نامهای به شدت معاویه را نکوهید (آل یاسین، 471). از دیگر نمونههای شیوۀ عملکرد معاویه در شکستن عهد خویش باید به رفتار او با حجر بن عدی و یارانش اشاره کرد که در ادامۀ انتقادهایی شدید، در کوفه دستگیر و به دمشق روان گشتند و سرانجام به شهادت رسیدند (طبری، 4/ 198، 5/ 108؛ ابنحجر، 2/37- 38). به این فهرست میتوان نام رشید هَجَری از یاران پارسای امام علی (ع) را هم اضافه کرد که برخلاف خواست امام حسن (ع) در مجموعۀ شروط صلح، به شهادت رسید (ذهبی، 1/84).
در کلْ بخش پایانی زندگی امام حسن بن علی (ع) که دربردارندۀ برخی سفرها به حجاز و دمشق هم هست (برای نمونه، نک : ابن عبد البر، 1/387)، دورهای دشوار بود و امام تنها با درایت و شکیبایی این دورۀ گذار را پشت سر نهاد و عملاً زمان را برای امامت برادر خویش، امام حسین (ع) مهیا نمود. دور نیست اگر گفته شود آخرین ضربۀ حکومت معاویه به امامت و شیعۀ علی (ع)، تلاش برای به شهادت رساندن امام حسن (ع) در قالب مسموم کردن آن حضرت بود. بر پایۀ روایات مشهور، امام توسط یکی از همسران خود، جعده، دختر اشعث بن قیس، در طی زمانی طولانی به سمی خوراکی مسموم شد (ابناعثم، 4/ 318- 319؛ ابوالفرج، 48؛ ابنعنبه، 67؛ مقدسی، همانجا) و به همین طریق در صفر سال 50/ مارس 670 به شهادت رسید (برای دیگر تواریخ یادشده، نک : کلینی، 1/461؛ خطیب، 1/140؛ خلیفه، 203؛ طوسی، مصباح، 790؛ شهید اول، 2/7- 8؛ ابنعساکر، 13/ 298 بب ).
در وقت شهادت، امام حسین (ع) به خواست برادر به بالین امام حسن (ع) آمد و ایشان ضمن بیان برخی وصایا، از مدفن خویش سخن گفت (ابن عبد البر، 1/ 389؛ بحرانی، 3/377- 378). در برخی روایات اشاره شده است که امام حسن (ع) در زمان شهادت، ضمن آگاهی از کیستی قاتل خویش، تلاش نمود تا هویت وی برای کسی فاش نگردد تا با پیش آمدن قصاص، درگیری میان شیعیان و دشمنان ایشان روی ندهد (ابناعثم، 4/ 319؛ ابوالفرج، ابنعنبه، همانجاها). در روایات به میل باطنی امام دربارۀ دفن ایشان در کنار قبر پیامبر (ص) اشاره شده است. گویا امام با درنظرگرفتن حساسیت موضوع، پس از برخی رایزنیها و کنکاشها با برخی کسان، در صورت بروز هرگونه مشکل در روند دفن بر طبق وصیت، مکان جایگزینی را از پیش بهعنوان مدفن تعیین نمودند. این دقتهای امام در زمان حیات چندان هم شگفت نبود؛ چه، آنگونه که امام در نظر آورده بود، مراسم خاکسپاری وی به بلوایی تبدیل شد. امام حسین (ع) و یاران که دانستند امکان دفن در کنار قبر نبی (ص) ممکن نیست، پیکر امام حسن (ع) را برای دفن به جوار قبر جدش آوردند که با مخالفت و ممانعت شدید مروان، والی مدینه و سپاه او مواجه شدند؛ ناگزیر پیکر آن امام را در قبرستان بقیع در آن مکان معهود به خاک سپردند و سعید بن عاص، والی وقت مدینه بر پیکر امام نماز گزارد. در روایات به خودداری امام حسین (ع) نسبت به این بیحرمتی تنها به دلیل قولی که به برادر داده بود، اشاره شده است (ابناعثم، 4/320؛ ابوالفرج، 48- 49؛ نیز قس: مفید، 2/16-20؛ ابن عبد البر، همانجا). پساز مراسم، محمد بن حنفیه در ازدحام به وجود آمده، طی خطبهای، مناقب و فضایل وی را برشمرد (مسعودی، 2/ 428- 429) و بدینترتیب با شهادت آن امام، امامت به برادر بزرگوار وی امام حسین (ع) انتقال یافت و تاریخ یکی از باشهامتترین مردان خویش را از دست داد، مردی که در اوج قدرت، برای حفظ دین و حراست از جان و مال مردم تن به صلح داد.
مآخذ:آل یاسین، شیخ راضی، صلح امام حسن، ترجمۀ سیدعلی خامنهای، تهران، 1365 ش؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهجالبلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1379 ق/ 1959 م؛ ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، بیروت، 1411 ق؛ ابنبابویه، محمد، الامالی، قم، 1417 ق؛ همو، علل الشرائع، نجف، 1385 ق/1966 م؛ ابنجارود، عبدالله، المنتقی، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1408 ق؛ ابنحبیب، محمد، المحبر، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن، 1942 م؛ ابنحجر عسقلانی، احمد، الاصابة، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، 1412 ق/ 1992 م؛ ابنحمزه، عبدالله، الثاقب فی المناقب، به کوشش نبیل رضا علوان، قم، 1412 ق؛ ابنخزیمه، محمد، الصحیح، بیروت، 1971 م؛ ابنرستم طبری، محمد، المسترشد، به کوشش احمد محمودی، تهران، مؤسسۀ کوشانپور؛ ابنشعبه، حسن، تحف العقول، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، 1404 ق؛ ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل ابیطالب، نجف، 1376 ق؛ ابنطاووس، علی، اقبال، به کوشش جواد قیومی، قم، 1414 ق؛ همو، الطرائف، قم، 1399 ق؛ همو، کشف المحجة، نجف، 1370 ق/1950 م؛ ابن عبد البر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، بیـروت، 1412 ق؛ ابنعساکر، علی، تـاریخ مدینـة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت/ دمشق، 1415 ق/ 1995 م؛ ابنعنبه، احمد، عمدة الطالب، به کوشش محمد حسن آل طالقانی، نجف، 1380 ق/1961 م؛ ابنماجه، محمد، السنن، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، 1952-1953 م؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، نجف، 1385 ق؛ احمد بن حنبل، مسند، قاهره، 1313 ق؛ «القاب الرسول (ص) و عترته»، از مؤلف ناشناس، مجموعة نفیسة، قم، 1406 ق؛ الامامة و السیاسة، منسوب به ابنقتیبه، به کوشش طه محمد زینی، قاهره، مؤسسة الحلبی؛ بحرانی، هاشم، مدینة المعاجز، به کوشش عزتالله مولایی همدانی، قم، 1413 ق؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، 1394 ق؛ بیاضی، علی، الصراط المستقیم، تهران، 1384 ش؛ ترمذی، محمد، السنن، به کوشش احمد محمدشاکر و دیگران، قاهره، 1357 ق؛ جوهری، احمد، السقیفة و فدک، به کوشش محمدهادی امینی، تهران، 1401 ق/1981 م؛ جوینی، ابراهیم، فرائد السمطین، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، 1398 ق؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349 ق؛ خصیبی، حسین، الهدایة الکبرى، بیروت، 1411 ق؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش اکرم ضیاء عمری، دمشق/ بیروت، 1397 ق؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1960 م؛ ذهبی، محمد، تذکرة الحفاظ، حیدرآباد دکن، 1388 ق/ 1968 م؛ رسائل الامام الحسن (ع)، به کوشش زینب حسن عبدالقادر، قاهره، 1411 ق/1991 م؛ سبط ابن جوزی، یوسف، تذکرة الخواص، نجف، 1369 ق؛ سیف بن عمر ضبی، الفتنة و وقعة الجمل، به کوشش احمد راتب عرموش، بیروت، 1391 ق؛ شاذان بن جبرئیل، الفضائل، نجف، 1381 ق؛ شهید اول، محمد، الدروس الشرعیة، قم، 1412 ق؛ طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، به کوشش حمدی بن عبدالمجید سلفی، موصل، 1404 ق؛ طبری، تاریخ، بیروت، مؤسسۀ اعلمی؛ طوسی، محمد، الامالی، قم، 1413 ق؛ همو، مصباح المتهجد، تهران، 1339 ق؛ عاملی، جعفر مرتضى، الحیاة السیاسة للامام الحسن، قم، 1363 ش؛ فتال نیشابوری، محمد، روضة الواعظین، به کوشش محمد مهدی خرسان، نجف، 1386 ق؛ قاضینعمان، دعائم الاسلام، به کوشش آصف فیضی، قاهره، 1383 ق؛ قرشی، باقرشریف، حیاة الامام الحسن بن علی، بیروت، 1973 م؛ کلینی، محمد، الکافی، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، 1391 ق؛ مالقی، محمد، التمهید و البیان، به کوشش محمد یوسف زاید، قطر، 1405 ق؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، 1403 ق/1983 م؛ محمدی، رضا، امام حسن مجتبى (ع)، مظلوم تاریخ، قم، 1370 ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1385 ق/ 1965 م؛ مشهدی، محمد، المزار الکبیر، به کوشش جواد قیومی، قم، 1419 ق؛ مفید، محمد، الارشاد، بیروت، 1414 ق؛ مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه؛ موسوعة کلمات الامام الحسن (ع)، به کوشش محمود شریفی و دیگران، قم، 1423 ق؛ نسایی، احمد، فضائل الصحابة، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1382 ق؛ نهجالبلاغة، شرح محمد عبده، قم، 1370 ش؛ هیثمی، علی، مجمع الزوائد، قاهره، 1356 ق.
.IIابعاد شخصیت
تنوع ابعاد شخصیت امام حسن (ع) بررسی آن را از جوانب متفاوت ضروری مینماید. جایگاه این چهارمین معصوم در تاریخ اسلام و ایفای نقشی کلیدی در فرهنگ شیعی بهعنوان دومین امام شیعیان، از مهمترین دلایل لزوم دریافت چنین شناختی است. با توجه بر همین اصل، شخصیت امام حسن (ع) را باید از دو منظر مورد بررسی قرار داد: تاریخ و نسب؛ و نیز شناختی در قالب شیوۀ رفتاری بهعنوان اسوه و الگو. در بخش نخست، جایگاه امام در مجموعۀ خاندان نبوی بررسی میشود و در ادامه دستکم از آنرو که آن بزرگوار، جد سادات حسنی بهشمار میرود، شناختی هرچند کلی از تبار آن حضرت بهدست داده میشود. در مرحلۀ بعد باید گفت آنچه سبب شده تا حسن ابن علی (ع) در طول تاریخ، اسوۀ حلم و بردباری، و درایت و بخشندگی گردد، سیرۀ آن بزرگوار است که شناخت این بعد از شخصیت وی، تنها با بررسی سیرۀ فردی و اجتماعی آن حضرت امکانپذیر خواهد بود.
شخصیت خانوادگی:امام حسن (ع) نوۀ پیامبر اسلام از حضرت فاطمه (ع) است. پدر وی نخستین امام شیعه، چهارمین خلیفۀ مسلمین نزد اهل سنت و همو ست که براساس روایات غدیر خم، وصی پیامبر (ص) بوده است. در سخن از جایگاه دومین امام شیعیان در مجموعۀ خاندان نبوی، برخی مباحث از اهمیت بسزایی برخوردار است. از آن جمله، قرارگیری نام آن حضرت در مجموعۀ آل عبا یا اصحاب کسا ست که یکی از مهمترین مبانی قابل توجه در جایگاه ارزشمند وی در این خاندان به شمار میرود. هرگاه این موضوع را در کنار مباحث مطرحشده دربارۀ حدیث ثقلین (ه د، 17/73) قرار دهیم، جایگاه وی بیشتر نمایان خواهد بود. در همین راستا سبب مفاخرۀ امام (ع) به این نسب که در بسیاری از خطبهها و سخنان ایشان آمده، بیشتر قابل درک است (برای نمونه، نک : موسوی، 31، 51، جم ). برای به دست آوردن تصویری کلی از جایگاه شخصیت این معصوم در میان خاندان نبوی، بررسی رابطۀ وی با پیامبر (ص)، امام علی، حضرت فاطمه و برادر بزرگوارش، امام حسین (ع) ناگزیر مینماید.
1. در محضر پیامبر (ص):رفتار پیامبر (ص) نسبت به امام حسن (ع) پس از ولادت وی، از اهمیت بسزایی برخوردار است. انبوهی روایات متعدد دربارۀ دورۀ ولادت و کودکی امام، بیانگر علاقۀ ویژۀ پیامبر (ص) به ایشان است که با توجه به آن میتوان به دیدگاه نبوی نسبت به آن بزرگوار، نه تنها به مثابۀ نواده، که بهعنوان معصومی اثرگذار در آیندۀ مسلمانان آگاهی یافت. درواقع از نخستین زمان اطلاع یافتن رسول اکرم (ص) از ولادت کودک، التفات ویژه نسبت به او را میتوان بر اساس منابع متقدم درک نمود. هنگامی که حضرت فاطمه (ع)، کودک پیچیده در پارچه (قنداق) را به خواست پیامبر (ص) نزد وی آورد، حتى رنگ پارچه توجه رسول (ص) را به خود جلب نمود و اختصاصاً استفاده از پارچۀ سفید را امر فرمود. برپایۀ انبوهی از روایات به طرق مختلف در منابع فریقین، در آغوش کشیدن و قرائت اذان در گوش و در نهایت درخواست عقیقهای در هفتمین روز ولادت برای او، نخستین ارتباطهای پیامبر (ص) با کودک بود (ابنبابویه، محمد، علل … ، 1/ 138، عیون … ، 1/ 28؛ محبالدین، 120). در ادامه میتوان به روایات مختلفی مبنی بر ابراز علاقۀ پیامبر (ص) نسبت به امام حسن (ع) اشاره کرد که بیانگر جایگاه وی نزد نبی اکرم (ص) است. از مهمترین روایات دراینباره باید به تصریح نبوی توجه نمود که در آن حسن بن علی (ع) را فرزند خود خوانده، و ضمن ابراز علاقه، دوستداران وی را دوست خود خوانده است (برای منابع، نک : امینی، 7/124). نمونۀ دیگری از همین نوع ابراز علاقه را با گسترۀ معنایی در روایتی مشاهده میکنیم که در آن پیامبر (ص) در قالب دعا و درخواست، دوستداری حسن و دوستداران او را از پروردگار طلب نموده است (محبالدین، 122). همچنین گاه با همراه آمدن نام حسنین (ع)، چنین یاد شده که پیامبر (ص) ضمن ابراز علاقه به هر دو آنها، امام حسن (ع) را از خود، و امام حسین (ع) را از آنِ علی (ع) یاد کرده است (ابنشهرآشوب، مناقب … ، 3/ 158؛ طبرانی، 20/ 269؛ ذهبی، تاریخ … ، 5/ 99).
به نظر میرسد این روایات هنگامی که با روایاتی از جنسی دیگر که دربردارندۀ جایگاه تاریخی امام حسن (ع) است، در کنار هم قرار گیرند، بیشتر معنا خواهد یافت. این بدان معنا ست که در روایتی که به طرق مختلف آمده، خداوند به دست امام حسن (ع) میان دو گروه از درگیرشدگان به یک فتنه، صلحی الٰهی برقرار خواهد کرد؛ بدین ترتیب امام حسن (ع) به مثابۀ آشتیدهندهای معرفی شده که خدا او را حجت خویش در میان امت معرفی کرده، و پیروی از او را پیروی از سخن و فرمان نبوی دانسته است (جوینی، 2/ 35). بهجز این دست روایات که بیانگر دیدگاه نبی اکرم (ص) نسبت به جایگاه اجتماعی امام حسن (ع) است، روایاتی هم نشان از جایگاه آن جهانی حسن بن علی (ع) دارد، مانند وصف نبوی از وی بهعنوان سرور جوانان بهشت (همانجا) که نمونۀ آن مشترکاً دربارۀ حسنین (ع)، بسیار در منابع آمده است (نک : دنبالۀ مقاله، بخش حسنین (ع)).
2. فرزند امام علی (ع):نخستین فرزند امام علی (ع) از حضرت فاطمه (ع) کودکی بود که پیامبر (ص) او را حسن نام نهاد. بیگمان میتوان احساس پدری و مادری آن دو بزرگوار را درک کرد، اما در خلال آن، یکی از بزرگترین آموزههای اعتقادی توجهبرانگیز است. درواقع باید گفت بهرغم رابطۀ پدر و مادری این دو بزرگوار نسبت به امام حسن (ع)، روایات کمتری دربارۀ ایشان نسبت به فرزندشان در منابع مشاهده میشود که آن را هم در روایات معدود تاریخی و جز آن میتوان بازجست. به مَثَل روایتی بیانگر دلواپسی مادرانۀ فاطمۀ زهرا (ع) نسبت به امام حسن (ع) در منابع آمده و پیامبر (ص) با دعوت دخت خود به آرامش، در امان الهی بودن وی را خاطرنشان میکند (قاضینعمان، 2/374؛ حسین بن عبدالوهاب، 52-53؛ راوندی، سعید، الخرائج … ، 1/240). همچنین است روایاتی که در آن به پرسشی از سوی حضرت فاطمه (ع) از پدر خود دربارۀ فرزندانش تصریح شده که پیامبر (ص) به چیستی میراث نبوی برای نوادگانش اشاره کرده است (ابن ابی عاصم، 5/370؛ ابنبابویه، محمد، الخصال، 77؛ طبرانی، 22/423).
اما از منظری دیگر گفتنی است که جایگاه حضرت فاطمه (ع) بهعنوان دختر پیامبر (ص)، همیشه اسباب مباهات فرزند را فراهم میآورده است؛ چنانکه در خلال قضیهای که در آن زیاد برای تخفیف جایگاه امام و پدر بزرگوارش، در نامهای او را برخلاف عادت نه به صورت حسن بن علی، بلکه به شکل حسن بن فاطمه یاد کرده، امام حسن (ع) نهتنها برآشفته نگشت، بلکه با افتخار به این نسبت، خود نیز با حفظ حرمت مادر بزرگوارش، در پاسخ نامه، خویش را حسن بن فاطمه خواند و به کوتاهترین پاسخ، عملاً مرتبۀ اجتماعی خود و خاندانش را در مقایسه با زیاد تبیین نمود (شیرازی، 116؛ فضل بن شاذان، 549-550؛ ابن ابی الحدید، 16/194). بر همین مبنا ست که گاه برخی از اخلاف آن امام مانند ابوعبدالله حسنی مغربی، در مفاخرات خویش، جد خود را حسن بن فاطمۀ زهرا خواندهاند (سخاوی، 7/191).
شیوۀ رفتاری امام علی با امام حسن (ع) بسیار حائز اهمیت، و بیانگر یکی از نکات مهم در اندیشۀ اسلامی است. علاقۀ پدر به فرزند از موضوعاتی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت؛ چنانکه در برخی از جنگها که حسن بن علی (ع) در کنار پدر با دشمن میجنگید، روایات تاریخی حاکی از آن است که امام علی (ع) از جان فرزند بیم داشته و یاران را به مراقبت از او اشاره میکرده است (اربلی، 2/205). اما در کنار این علاقه، مبحث دیگری قابل التفات است. از روایات مربوط به زمان ولادت امام حسن (ع) به بعد، امام علی (ع) همیشه تلاش نموده است تا در عمل نشان دهد که پیشیگرفتن بر نبی اکرم (ص) حتى در سطح داماد نبی هم کنشی دور از انتظار است. در روایات تصریحشده که آن بزرگوار مستقیماً بیان داشته است که در نامگذاری کودک بر پیامبر (ص) پیشی نمیگیرد و این را در همۀ موارد مختلف در ارتباط با هر دو فرزند خود رعایت کرده است. برای مثال، نهتنها امام علی (ع)، خود گاه روایتکننده دربارۀ رابطۀ پیامبر (ص) با امام حسن (ع) بوده، بلکه هنگامی که ابوبکر در شعری، حسن بن علی (ع) را دارای بیشترین شباهت به پیامبر (ص) و کمترین شباهت به امام علی (ع) یاد کرده، تنها با تبسمی پاسخ داده است (ابنبطریق، 397، 400؛ محبالدین، 127؛ احمد بن حنبل، مسند، 1/ 8). شیوۀ عملکرد امام علی (ع) دراینباره که تا پایان حیات پیامبر (ص) تداوم داشته، سبب گشته است تا در این دورۀ زمانی تقریباً نشانی از مطلبی مستقیم از آن حضرت در منابع وجود نداشته باشد. بر همین اساس اندک روایات باقیمانده در این زمینه به دورۀ پس از حیات پیامبر (ص) مربوط میشود.
به نظر میرسد بازتاب رابطۀ امام اول شیعیان با فرزندش امام حسن (ع) در موارد مختلف رفتار فردی و اجتماعی، دربردارندۀ آموزههایی چندگانه برای پسینیان است. مادام که این رابطه مربوط به عصر نبوی است، امام علی (ع) برآن بود تا مفهوم تأسی به نبی (ص) را در بالاترین سطوح خود به نمایش بگذارد. اما با وفات آن حضرت، مفهوم رابطۀ امام علی با امام حسن (ع) از جنبهای دیگر مورد نظر قرار میگرفت. درواقع جایگاه عصمت و امامت امام حسن (ع) بیگمان بهکارگیری روشهای تربیتی پدرانه از سوی امام علی (ع) را برنمیتافت؛ چه، در آن منظر اصولاً عدم صدور خطا مفهوم آموزههای تربیتی را غیرضروری میدارد. اما در رویهای دیگر از آن جهت که این پدر و پسر بهعنوان نمونه و اسوۀ جاودانه در تاریخ باقیاند، ایشان برای مسلمانان بهویژه شیعیان، بهترین الگوی رفتار پدر ـ فرزندی و اصلیترین نوع رفتار از منظر تربیتی توانند بود. به همین سبب حضرت علی (ع) برای تبیین برخی مفاهیم رفتاری که پیروان بتوانند بر طبق آن عمل نمایند، التزام داشته تا در قالب کردار و گفتار، با فرزند خود امام حسن (ع)، الگو و میزانی در اختیار پیروان قرار دهد. بر همین اساس، طبیعی است که این آموزهها با اندیشۀ اعتقادی شیعیان دربارۀ علم لدنی ائمه (ع) و دانش ایشان که دربردارندۀ معنای بینیازی از آموزش است، منافاتی ندارد. با این اوصاف است که امام علی (ع) در قالب تربیت فرزندان، علماندوزی را بهعنوان یکی از مهمترین مواردی که در اسلام بدان توجه شده، تبیین نموده است. بر همین اساس، تلاش وی برای آموزشهای مختلف به فرزند، در شمار نخستین نشانههای بازتابیافته در منابع است. در آثار متقدم، ابوعبدالرحمان سلمی، مقری معروف کوفه، بهعنوان معلم امامان حسن و حسین (ع) معرفی شده است (ابنحبیب، 475؛ ذهبی، سیر، 4/ 268، 270)؛ آموزشهایی که بازتاب آنها را در اشارات برخی دیگر از منابع نیز میتوان مشاهده نمود (نک : ابنندیم، 46) و البته از سوی طیفی از امامیه به دیدۀ تردید نگریسته شده است. از دیگر نمونههای یادشده در منابع پس از رحلت پیامبر (ص)، باید به روایتی اشاره کرد که برپایۀ آن، امام اول شیعیان با التفات به مفهوم وصایت و امامت و اعتقاد به جایگاه پسین فرزند خود بهعنوان وصی، آن بزرگوار را در بوتۀ ارتباط اجتماعی قرار میدهد تا بدین ترتیب علم و توان امام حسن (ع) بر همگان آشکار گردد. براساس این روایت، امام علی (ع) به فرزند خود امر نمود تا برخیزد و برای حاضران خطبه بخواند و او چنین کرد (نک : فرات، 79؛ مجلسی، 43/350). آنچه بهعنوان نخستین خطبههای امام حسن (ع) در منابع آمده، از همین دست بوده است.
وصایای امام علی (ع) به فرزندش حسن (ع) ازمهمترین مصادیق این شیوۀ عملکرد است. یکی از وصایای معروف آن امام که در بازگشت از جنگ صفین در منطقۀ حاضرین بیان شد، وصیت معروف «من الوالد الفان» است که در آن، انبوهی از آموزههای اخلاقی و تربیتی نهفته است که میتوان آن را فشردهای از دروس زندگی فردی و اجتماعی دانست. درنظر گرفتن این امر که امام حسن (ع) بهعنوان یکی از 14 معصوم و دارندۀ تمامی فضایل اخلاقی و خصال رفتاری، اصولاً نیازی به این فرمودهها نداشته، حتى سبب شده است تا در طول تاریخ برخی کسان تنها با توجه به طرف این قضیه، مخاطب این وصایا را برادر وی، محمد بن حنفیه تصور کنند. اما میتوان وصیت را از زاویهای دیگر هم نگریست؛ مخاطب وصیت از سوی امام علی (ع) بهعنوان نمونۀ اعلای انسان شناخته شده است؛ حضرت بر آن بوده تا از سویی نشانههایی از انسان کامل را بیان دارد و از سویی دیگر از زاویۀ روابط تربیتی والدین، نمونه و الگویی در اختیار آیندگان قرار دهد ( نهجالبلاغة، 3/37 بب ).
3. برادر امام حسین (ع):رابطۀ برادری امامان حسن و حسین (ع) چنان تنگاتنگ بوده است که افزون بر همپوشانی در شیوههای رفتاری، سبب شده است تا غالباً در طول تاریخ با لفظ حسنین (ع) از آن دو یاد شود. اما فارغ از یادکرد دو برادر در قالب یک نام قراردادی، در بسیاری از روایات بدون به کار بردن تعبیراتی چون «حسنین»، صرفاً با بیان دو نام حسن و حسین (ع) در قالب پیکرهای هماهنگ در کنار هم، از ایشان یاد شده است. در اینگونه یادکردها، بیشترین بسامد را احادیث پیامبر (ص) و روایاتی دارد که به نوعی سخن از علاقۀ پیامبر (ص) نسبت به این دو امام است. بهجز این موارد، در روایات نمونههایی از ارتباط این دو برادر به چشم میخورد که بسیار شایان توجه است. از مهمترین موارد قابل التفات، روایاتی است که بر مبنای آن این دو برادر هرکدام به نیمی از پیکر پیامبر اسلام (ص) شبیه دانسته شدهاند (مفید، الارشاد، 2/27؛ فتال، 165؛ ابنشهرآشوب، مناقب، 3/165؛ طبرسی، فضل، 1/425). درواقع در این روایات ضمن بیان همپوشانی شخصیتی ایشان، شباهت هر دو آنها به پیامبر (ص) از نظر روحیات و شخصیت که هرکدام مکمل دیگری است، مورد توجه قرار گرفته شده است. رابطۀ خاص میان این دو برادر را در نگاهی کلی به منابع، میتوان چنین به دست آورد که در غالب روایات نام ایشان در کنار هم و با هم آمده است که نشان از پیوستگی این دو با یکدیگر دارد؛ ازجمله در شرح نماز گزاردن ایشان (شافعی، 1/185؛ راوندی، فضلالله، 163)، پاسخگویی آنان به پرسشگران (کلینی، 4/47؛ مجلسی، 43/320)، آموزش وضو به یک پیرمرد با لطیفترین و زیباترین شیوه (ابنشهرآشوب، همان، 3/ 168- 169؛ مجلسی، 43/ 319؛ موسوعة … ، 64) و بسیاری از موارد دیگر نام آنها در کنار هم دیده میشود. بر همین پایه میتوان اساس چرایی ناموری ایشان با الفاظی چون حسنین، سبطین، یا نامهایی مشابه را دریافت (نک : دنبالۀ مقاله، بخش حسنین (ع)).
4. حسنین(ع): درک رابطۀ برادری در ارتباطات اجتماعی اگرچه مفهوم نوینی نیست، دربارۀ امامان حسن و حسین (ع)، چنان است که برسازندۀ لفظ حسنین (ع) بوده است. دو نام حسن و حسین که در میان اعراب سابقهای نداشته و از طرفی، یکی هم تصغیر دیگری است، طبیعتاً این امکان را فراهم مینموده که در نامبری از آن دو، لفظ حسنین ساخته شود، اما تنها وجود امکانی در صرف عربی برای تثنیۀ اسامی، نمیتواند دلیلی بسنده برای چرایی بهکارگیری این لفظ بوده باشد؛ چه، نامهایی مانند عمر و عُمیر، هشام و هُشیم، عبدالله و عبیدالله و بشر و بُشیر نمونههایی پیشینیاند که اینگونه از ترکیب برای آنها به کار نرفتهاست. درواقع سبب چنین ساختی را نهتنها در همگنی و نزدیکی دو نام، بلکه در همگنی و نزدیکی شخصیت صاحبان آن دو نام باید جست. بر همین اساس از زمان پیامبر (ص) حتى گاه حضرت علی (ع)، ابوالحسنین و فاطمۀ زهرا (ع)، امالحسنین نـامیده شـدهاند (مثلاً نک : بـلاذری، 2/ 89؛ طـوسی، تهذیـب … ، 6/ 119؛ شاذان، 77؛ ذهبی، سیر، 2/ 119؛ مبارکفوری، 2/214؛ آقابزرگ، 17/66، 74).
در سخن از قدمت این لفظ، در احادیثی از پیامبر (ص) فرزندان فاطمه (ع)، حسنین خوانده شدهاند (زمخشری، 2/21؛ مجلسی، 92/132؛ نیز نک : بخاری، محمد، 8/414؛ ابنحجر، فتح … ، 7/ 138، جم ؛ شوکانی، 2/74) و تداوم آن را در زمان امام علی (ع) نیز میتوان مشاهده نمود (نک : بلاذری، 2/183؛ ابنرستم، 61؛ نوری، 18/152)؛ در روایتی نیز امام سجاد (ع) خود را وصی حسنین (ع) نامیده است (خصیبی، 220). بر همین پایه برخی کسان استفاده از لفظ «الحسنان» را در خطبۀ شقشقیه تعبیری از حسنین (ع) دانستهاند (شیبانی، 9؛ ابراهیم ثقفی، 2/ 695-696؛ قاضینعمان،
3/ 79؛ سیدمرتضى، 112؛ دلائل … ، 20). جالب توجه آن است که بعدها این لفظ به صورت نام و یا لقب مفرد برای کسانی رواج یافت که برای نمونه میتوان از یزید بن حسنین، ابوالحسنین بن عمرو سلمی، و حسنین بن احمد قاضی نام برد (نک : ابنشهرآشوب، معالم … ، 167؛ ابننجار، 5/ 108؛ ابنعساکر، 66/ 149؛ ذهبی، تاریخ، 30/362). بهجز لفظ حسنین، در برخی روایات از آنها همچنین بهصورت سبطین (سبطان) یاد شده است که ناظر به میزان نزدیکی و مقام ایشان نزد نیای خویش، حضرت محمد (ص) است (نک : فرات، 112؛ ابنشهرآشوب، مناقب، 3/132؛ ابنحمزه، 191؛ راوندی، سعید، الخرائج، 1/346). بههر روی، نامبری از این دو امام بهصورت حسنین (ع) در موضوعات و مضامین مختلف، و فارغ از اختصاص به فرقهای خاص در منابع متفاوتی دیده میشود، و همین گستردگی استفاده مبین نگرش یکسان و همگرا نسبت به این دو بزرگوار است.
تأکید منابع بر اینکه نامهای حسن و حسین، معادل شَبَر و شُبیر، پسران هارون است (ابنبابویه، محمد، الامالی، 258؛ فتال، 123)، آن هنگام که با روایتی دیگر از رسول گرامی مبنی بر نامبری ایشان بهصورت جهر و جهیر، کنار هم قرار گیرد، بیشتر توجهبرانگیز است (طوسی، الامالی، 500-501؛ بیاضی، 2/35؛ مجلسی، 22/111؛ اصفهانی، 1/ 129-130).
واقعیت این است که تمام اینگونه بهکارگیریهای عناوین برای امامان حسن و حسین (ع) در نهایت بیانگر مفهومی واحد است؛ بیانی از هماهنگی و یکسانی عملکرد و شخصیت ایشان در معنایی کلی. گروهی از روایتها به طور خاص دربردارندۀ معنایی تکمیلی برای همراهی این دو امام است. تعبیر بهکاررفته در حدیثی نبوی مبنی بر اینکه هیبت و حلم امام حسن (ع) و جرئت و جود امام حسین (ع)، میراث نبوی است (ابن بابویه، محمد، الخصال، 77؛ طبرسی، فضل، 1/412؛ مجلسی، 43/263)، درواقع تصویرسازی از پیکری واحد و تنها با شاخصههایی متفاوت است. احادیث و روایات متعددی دربارۀ ایشان در منابع یافت میشود که به نوعی میان این دو شخصیت، و بهشت و مصادیق بهشتی ارتباط ایجاد شده است که از مشهورترینشان میتوان به نامگذاری آنها از سوی جبرئیل اشاره نمود (مسند … ، 467؛ ابنبابویه، محمد، الامالی، 197؛ فتال، 153-154؛ قندوزی، 2/200). همچنین یادکرد نبوی از ایشان بهعنوان سرور جوانان اهل بهشت (نسایی، 76؛ ابنعساکر، 14/136)، وجود لباسی از بهترین حریر بهشتی و دوختهشده توسط رضوان، خازن جنت، برای آنها (ابنشهرآشوب، همان، 3/161؛ بحرانی، هاشم، 3/ 518)، و تشبیه ایشان به درختانی در بهشت (همو، 3/ 329؛ مجلسی، 43/ 315)، همگی در همین راستا قرار دارد. به نظر میرسد تمام این دست روایات که غالباً مربوط به زمان نبی اکرم (ص) است، نشاندهندۀ نگرش آن حضرت به آیندۀ ایشان باشد.
آنچه در روایات دربارۀ بیعتی دوباره از سوی پیامبر (ص) با یاران بیان شده که در آن نام حسن و حسین (ع) در میان بیعتکنندگان با پیامبر (ص) آمده (فتال، 241؛ مفید، الارشاد، 2/287؛ طبرسی، احمد، 2/244- 245)، بیانگر آن است که رسول (ص) قصد داشته است تا بهرغم صِغَر سن حسنین (ع)، جایگاه تاریخی ـ اجتماعی ایشان را تثبیت نماید. این مسئله بیشتر قابل درک خواهد بود اگر روایاتی را ملاحظه کنیم که بر مبنای آنها ایشان چه در صورت قیام و چه دست بازداشتن از قیام، اماماند (ابنبابویه، محمد، علل، 1/211) و در قیامت همراه پیامبرند(احمد بن حنبل، مسند، 1/101).
از مهمترین مباحث قابل التفات دربارۀ امامان حسن و حسین (ع)، قرارگیری ایشان در میان اصحاب کسا یا آل عبا ست. براساس روایات آمده در منابع فریقین و البته با اندکی اختلاف در روایات، روزی در خانۀ امام علی (ع) (یا خانۀ امسلمه)، حسنین (ع) با پدر و مادر خود در زیر عبای پیامبر (ص) جمع شدند و پس از دعایی از سوی آن حضرت، آیۀ تطهیر (احزاب/33/33) نازل شد (احمد بن حنبل، همان، 4/107، 6/292، 298؛ حاکم، 3/ 148). به کار رفتن تعبیر «اهل بیت» در این آیه، اگرچه اسباب وصفها و تعیین مصادیق مختلفی را فراهم آورده، اما در یک بررسی پرشتاب از مفهوم اصطلاح اهل بیت (ه م) در معنای عام خود و با درنظر داشتن تفسیر آیۀ تطهیر، باید گفت که حضرت علی، فاطمه و حسنین (ع)، فصل مشترکی برای غالب آرا در باب مصداق اهل بیت هستند (مثلاً نک : طبری، تفسیر، 22/5-6؛ فرات، 121-127؛ بغوی، 4/465؛ طوسی، التبیان، 8/ 339-340؛ ابنعربی، 3/571-572). امام حسن (ع) به این مطلب در خطبۀ ایرادشده پس از مراسم خاکسپاری امام علی (ع) اشارتی داشته است (نک : رسائل … ، 27). همچنین بر همین اساس باید از ایشان در معنای مصداق ثقل دوم در حدیث ثقلین یاد کرد؛ حدیثی که براساس آن، پس از درگذشت پیامبر (ص)، کتاب خدا و عترت پیامبر (ص) راهگشای امت، و تمسک بدانها اسباب دوری از گمراهی و ضلالت خواهد بود. در سخن از تبیین مصداق ثقل دوم براساس منابع، آنچه پیشتر به اشاره دربارۀ حدیث کسا بیان شد، وصفی از شمول آن بر حضرت فاطمه (ع)، همسر آن بزرگوار، علی (ع) و فرزندان ایشان، امامان حسن و حسین (ع) است. هیثمی در حدیثی از پیامبر (ص) چنین آورده که وی با مشاهدۀ نگرانی حضرت فاطمه (ع)، ضمن دلداری ایشان، به نامبری تکتک عترت و اهل بیت با شاخصهای یادشده در سطور پیشین میپردازد (9/ 165-166). چنین مضامینی به نقل از احمد بن حنبل ( فضائل … ، 2/ 779)، ترمذی (5/662)، ابنعدی (6/67) و دیگـران هم مشاهده میشود (نیـز نک : هیثمی، 9/ 167). در برخی از روایات از سوی خود امامان بزرگوار حسن و حسین (ع) نیز اشاراتی به این معنا دیده میشود (برای نمونه، نک : کتاب … ، 323؛ مفید، الامالی، 349؛ طوسی، الامالی، 121). قاضینعمان مغربی از عالمان اسماعیلی، ضمن تبیین معنای عترت، حضرت فاطمه، علی و حسنین (ع) را از نزدیکان و اقربا و بهعنوان عترت پیامبر (ص) یاد کرده است (2/480). نمونۀ این روایات خاصه در آثار امامی به مراتب بیشتر است (برای نمونه، نک : کلینی، 1/ 208- 209، 2/293؛ صفار، 68-70؛ ابنبابویه، علی، 41-43؛ ابنقولویه، 148؛ ابنطاووس، کشف … ، 51-52؛ بحرانی، هاشم، 3/384). گفتنی است شخصی چون ابنتیمیه که به تندروی اشتهار دارد، نهتنها در اصل این حدیث شبههای وارد نیاورده، بلکه حتى مصداق ثقل دوم و عترت را به حسنین (ع) معنا نموده است (4/561).
در این میان، در برخی از نمونههای تفسیری گاه مفسران امامان حسن و حسین (ع) را معنای برخی مفاهیم آمده در آیات الٰهی دانستهاند؛ برای نمونه در التفسیر فرات کوفی مفهوم نهان «کفلین» (نک : حدید/57/ 28) به امامان حسن و حسین (ع) تعبیر شده است (ص 180؛ نیز نک : مجلسی، 43/307). همچنین «التین» و «الزیتون» (نک : تین/95/1) نیز گاه در برخی از روایات به حسنین (ع) تفسیر شده است (ابنشهرآشوب، مناقب، 3/163؛ مجلسی، 43/291).
در تبیین ارتباط تنگاتنگ این دو امام و همپوشانی شخصیتی میان آنها، باید به موضوع قابل توجه معجزات یادشده در منابع از سوی این دو بزرگوار اشاره کرد که بدون ذکری از یکی از ایشان، صِرف کنارهمآیی، موجد برخی معجزات گشته است (برای نمونه، نک : مسند، 462-463؛ ابنبابویه، محمد، عیون، 1/43؛ ابنشهرآشوب، همان، 3/160). براساس روایتی با ولادت حسنین (ع)، دو کبوتر در خانۀ امیرالمؤمنین (ع) آشیان کردند و با شهادت هرکدام از آن دو بزرگوار، به ترتیب یکی یکی از آن خانه پرکشیدند (ابنشهرآشوب، همانجا؛ مجلسی، 43/ 288). بهجز این موارد، معجزات دیگری هم یادشده است که حسنین (ع) هر دو در مجموعۀ اهل بیت یا به همراه پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع) یاد گشتهاند. سخنگویی جامی آورده شده توسط جبرئیل با تکتک آل عبا ازجمله حسنین (ابنشهرآشوب، همان، 3/162؛ بحرانی، هاشم، 1/153، 3/534) یا حضور فرشتهای در قالب یک پرنده نزد آن بزرگواران، از نمونههای یادکردنی است (ابنشهرآشوب، همانجا؛ بحرانی، هاشم، 2/416، 3/334).
یکی از مهمترین مباحث شایان توجه دربارۀ حسنین (ع)، رفتار محترمانه و حفظ حرمت میان آن دو بزرگوار است. رعایت حرمت بزرگتر از سوی امام حسین (ع) در روایتی دیده میشود: امام حسین (ع) در حضور امام حسن (ع) به احترام آن حضرت ملتزم بوده و به بزرگداشت برادر، سخن به رعایت میگفته است (ابنشهرآشوب، همان، 3/ 169؛ مجلسی، 43/ 319). در مقابل، عملکرد امام حسن (ع) چنان است که برای نمونه، هنگام بیان توانایی خویش در درک برخی لهجهها و زبانها، برادر خویش، حسین (ع) را نیز در کنار نام خود در یک مجموعه یاد کرده است (کلینی، 1/462؛ صفار، 510؛ ابنشهرآشوب، همان، 3/176). بسیاری از منابع فصل مجزایی را به «فضائل حسنین» اختصاص داده، و بـه ایـن دو تن تـوأمان پرداختهاند (مثلاً نک : «القاب … »، 45).
5. جد سادات حسنی:یکی از مهمترین مطالب قابل بیان دربارۀ امام حسن (ع)، اخلاف ایشاناند که برای تمایز
از عموزادگان خود از نسل امام حسین (ع)، سادات حسنی خوانده میشوند. اینک باید به همسران امام اشارهای شود. منابع به ازدواجها و طلاقهایی از حسن بن علی (ع) اشاره کردهاند که حتى در شمار آنها هم اختلاف است؛ موضوعی که براساس روایات متفاوت، پذیرش یا رد آن نه ممکن است و نه کاهنده یا فزایندۀ ارزشی تاریخی است. درواقع به نظر میرسد طرح این مبحث بیشتر دارای جنبههای فرقهای و تقابلهای سیاسی است؛ اگرچه بسیاری از پژوهشگران و عالمان هم در نقد خود بر این روایات، نشانههای برخی خطاها در سند و محتوای آنها را یاد کردهاند (برای نمونه، نک : عقیقی، 4/523 بب ؛ قرشی، 2/443 بب ؛ مادلونگ، 380-387). بهویژه باید پذیرفت که اطلاعات دادهشده در منابع، بسیار مبهم و حتى بدون یادکرد نام همسران آن معصوم است. در این میان تنها نام جعده دختر اشعث بن قیس که طبق روایات اسباب مسمومشدن حضرت را فراهم کرد، مشخص است، بهرغم ابهام در نام همسران، در منابع بهطور تقریبی، دربارۀ فرزندان امام هماهنگی و همسانی نسبی وجود دارد و بر همین اساس میتوان نام مادران آنها را نیز شناسایی نمود؛ ازجمله خوله بنت منظور بن زبّان فزاری، ام بشیر دختر عقبة بن عمرو خزرجی، ام اسحاق دختر طلحة بن عبیدالله تمیمی، حفصه نوۀ ابوبکر، و هند دختر سهیل بن عمرو (نک : یعقوبی، 2/ 228؛ مفید، الارشاد، 2/20؛ ابنصوفی، 19 بب ؛ بخاری، سهل، 5؛ ابنشهرآشوب، همان، 3/192؛ ابنعنبه، 68). با کنار هم گذاردن نامهای آمده در منابع در خصوص فرزندان، میتوان فرزندان آن امام را بدینصورت فهرست نمود: زید، حسن مثنى، عمرو، عبدالرحمان، حسین اثرم، طلحه، قاسم، عبدالله، اسماعیل، حمزه، یعقوب؛ و خواهران آنها ام حسن، ام حسین، فاطمه، رقیه و ام سلمه (همانجاها).
زید نخستین فرزند امام و مأمور گردآوری صدقات رسولالله (ص) بود و منابع از او که شعر هم میسرود، به نیکی یاد کرده و او را در کرامت و احسان ستودهاند. او که در 90 سالگی از دنیا رفت، هرگز مدعی امامت نبود، اما در طول زمان گروندگان به شیوۀ او در مقابله با بنیامیه، در قالب فرقۀ زیدیه خود را بدو منتسب ساختند (مفید، همان، 2/20-23). حسن مثنى نیز مأمور صدقات جدش، امام علی (ع) بود. با گزینش حجاج بهعنوان والی مکه و سپس پافشاری او بر تغییر در مصارف و بهرهگیری از آن اموال به نفع عمر بن علی (ع)، عموی حسن، برخی مشکلات برای او بروز کرد که با مساعدت عبدالملک بن مروان غائله ختم شد. حسن مثنى داماد عموی خود، حسین بن علی (ع) بود و همراه او در کربلا حضور یافت. وفات او در مدینه رخ داد. عبدالرحمان با عموی خود امام حسین (ع) به حج رفت و در ابواء از دنیا رفت. طلحه که به طلحة الجود معروف بود، بسیار بخشنده و کریم بود و حسین اثرم را از آنرو که یکی از دندانهای جلو او شکسته بود، بدین صفت میخواندند. دیگر فرزندان امام یعنی عمرو، قاسم، عبدالله، ابوبکر و احمد به همراه عمـوی خود حسین بن علی (ع) در کربلا شهید شدند (نک : مفید، همان، 2/23-26؛ اربلی، 2/ 198 بب ؛ مزی، 10/52). باید گفت نسل حسن بن علی (ع) از سوی حسن مثنى و زید استمرار یافت، بهویژه از سوی عبدالله، فرزند حسن مثنى و پسرانش ابراهیم و محمد که درواقع نیای سادات حسنی به شمار میروند (ابنعنبه، همانجا؛ قس: بحرانی، یوسف، 7/ 129).
شخصیت اجتماعی:
1. صحابی پیامبر (ص):امکان حضور در محضر پیامبر اسلام (ص)، یکی از ابعاد شخصیت امام حسن (ع) را ساخته است. افزونبر روایات یادشده دربارۀ رابطۀ آن دو بزرگوار، در منابع از وی به مثابۀ صحابۀ پیامبر (ص) نیز یاد شده است. آثاری مانند الاصابۀ ابنحجر از جملۀ آثاری است که در آن نام حسن بن علی (ع) در شمار صحابۀ پیامبر اکرم (ص) آمده است (2/60-66؛ نیز ابن عبد البر، 1/384-385). پیامبر (ص) در جایگاه نخستین معلم این چهارمین معصوم جای دارد؛ چه، به مثابۀ پایه و مبنایی بر آموزشهای اسلامی، آن امام قرائت نماز را از پیامبر (ص) فراگرفت (نک : بلاذری، 3/ 19-20؛ طبرانی، 3/73-77). اما افزون بر این، تا آنجاکه به احادیث نبوی و زنجیرۀ آن با واسطۀ حسن بن علی (ع) مربوط میشود، میتوان نمونههایی را در منابع مختلف پی جست. این روایات گاه آموزههای خاص پیامبر (ص) است که امام نیز به آن تصریح نموده است (برای نمونه، نک : ابنجارود، 78؛ ابنخزیمه، 2/150؛ نیز عطاردی، 35 بب ). اما بخش اصلی روایات از پیامبر (ص)، در قالب یادکرد مفاهیمی است که هنگام بهرهبردن وی از محضر آن حضرت بهمثابۀ سیرۀ نبوی برجایمانده، و غالباً هم بهصورت پرسش یاران از امام دربارۀ شیوۀ عملکرد پیامبر (ص)، مطرح میشده و ایشان پاسخ میداده است (برای نمونه، نک : احمد بن حنبل، مسند، 1/ 199-201)؛ اگرچه در موارد ضروری، امام بدون پرسشی از جانب یاران، آموزشهایی بر مبنای سیرۀ نبوی دادهاند که نمونههایی از آنها در منابع ضبط است (همان، 1/200؛ ابنابیشیبه، 3/ 39؛ محقق، 2/25). روایت احادیث نبوی از سوی ایشان هم نمونههایی در منابع دارد که در آثار فریقین بر جای مانده است (برای نمونه، نک : راوندی، سعید، الدعوات، 48؛ بحرانی، هاشم، 2/354؛ مجلسی، 5/242). در این میان، روایات از امام حسن (ع) در فقه اسلامی پرکاربرد است و فقیهانی همچون شافعی از روایات آن حضرت در ابواب فقهی بهره بردهاند (نک : طوسی، الخلاف، 1/ 539، 2/40، 4/261).
رابطۀ پیامبر و امام حسن (ع) در دیدگاهی متفاوت، آن هم از منظر محدثان، موضوعیت دارد. در توضیح باید گفت هر آنچه از بدو تولد حسن بن علی (ع) به بعد، میان این دو بزرگوار روی نموده و همچنین شدت علاقه میان ایشان، مجموعهای از روایات را تشکیل داده که در مجامیع حدیثی فریقین، بازتاب گستردهای یافته است. این مجموعه روایات از سویی بیانگر جنبهای متفاوت از روحیات پیامبر اکرم (ص) است و از دیگر سو، مبین مقام والای امام حسن (ع) نزد پیامبر (ص) و اهل بیت ایشان است. انبوه روایات متضمن بر دوش گرفتن امام حسن (ع) توسط پیامبر (ص)، در بالای منبر و در کنار خویش نشاندن، وصفها و همسان خود دانستنها از سوی پیامبر (ص)، و موارد زیادی از این دستاند که تنها نمونههایی از این مجموعه به شمار میآیند. اما فارغ از اینها باید روایاتی را هم افزود که در آنها تلاش شده است تا در بیان حُسن صورت حسن بن علی (ع) و یادکرد شباهت وی به پیامبر (ص)، عملاً تبیینی از صورت زیبای رسول گرامی (ص) به دست دهند (برای نمونه، نک : ابنحبیب، 46؛ ترمذی، 5/ 128- 129؛ ابنعساکر، 13/ 178 بب ).
2. صحابی علی (ع):رابطۀ عاطفی میان امام حسن (ع) با پدر بزرگوارش علی (ع) موضوعی آشکار است، چنانکه در هر موقعیتی وی از شهادت پدر بزرگوارش، با درد و اندوه یاد مینمود (برای برخی خطبهها، نک : قیومی، 144، 196، جم ؛ نیز احمد بن حنبل، فضائل، 1/ 548)؛ اما فارغ از این رابطه، نگریستن به ارتباط ایشان نه بهعنوان پدر و فرزند، بلکه تنها بهمثابۀ دو شخصیت اثرگذار در تاریخ اسلام که هر دو از معصومان و نیز از امامان شیعی بودهاند، مبحثی حائز اهمیت است. امام حسن (ع) در محضر علی بن ابیطالب (ع)، بروز عملی مفهوم وصایت، و شناسهای برای تبیین سلسلۀ وصایت برای ترویج دانش علوی است. در این حالت بـا منظری رجالی ـ تاریخی باید شخصیت این امام را بهعنوان یکی از اصحاب امیر مؤمنان (ع)، مورد بررسی قرار داد. شاید با همین دیدگاه است که برخی از منابع وی را در شمار اصحاب امام علی (ع) یاد کردهاند (مثلاً ابنحجر، الاصابة، 2/61؛ ضیاء، 2/ 39-40).
در منابع اهل سنت، غالباً با این مبحث به شیوهای کاملاً اصحاب حدیثی برخورد شده و در یک طبقهبندی قابل درک و آشنا در سبک محدثان، با تقسیمبندی سنتی استادان و شاگردان، حضرت علی و فاطمۀ زهرا (ع)، مادر آن بزرگوار را در شمار استـادان و مشـایخ او ذکـر کردهاند (بـرای نمونـه، نک : ابنحجر، همانجا؛ ذهبی، سیر، 3/246). ابنعساکر هم که در تاریخ مدینة دمشق بهتفصیل شرح زندگی آن حضرت را آورده، به همین سبک عمل نموده است (13/163).
آموختههای امام حسن (ع) از پدر در مباحث گوناگون، بهویژه در منابع شیعی نمود فراوان یافته و افزون بر بیان زنجیرۀ روایی از شاگردان آن حضرت، مفهوم دانش علوی نیز که در اعتقاد شیعیان از اهمیت بسزایی برخوردار است، از این راه انتقال یافته است. همین معنا را در گسترهای وسیعتر با درک معنای وصایت و امامت و تداوم زنجیرۀ الٰهی از آدم تا خاتم و سپس تا مهدی موعود (ع)، میتوان در زنجیرۀ روایی امامان پسین، از امام حسن (ع)، از پدر بزرگوارشان، و از پیامبر (ص) پی جست (برای نمونه، نک : بحرانی، هاشم، 3/76؛ مجلسی، 3/ 329؛ امین، 3/167). در رویهای دیگر، باید به انبوهی از منابع اهل سنت اشاره کرد که نه از منظر یادشده، بلکه صرفاً بهعنوان وجود نام امام حسن (ع) در زنجیرههای روایی، از روایات او در آثار خود بهره بردهاند؛ بهویژه آنکه بسیاری از احادیث و مفاهیم ذکرشده در سیرۀ نبوی از سوی امام علی (ع) توسط امام حسن (ع) انتقال یافته است (مثلاً نک : عطاردی، سراسر کتاب؛ نیز حاکم، 4/256؛ ثعلبی، 3/26؛ ابنعدی، 5/130؛ طبرانی، 3/84؛ متقی، 13/5).
3. اصحاب امام حسن(ع):جایگاه ویژۀ حسن بن علی (ع) در دورۀ حیات پیامبر (ص) بهعنوان نوه و صحابی آن بزرگوار از سویی و نیز امامت شیعیان از سوی دیگر، سبب شده است تا انبوهی روایات از آن حضرت نقل شود؛ چه روایات آن حضرت از پیامبر (ص) و علی (ع) و چه آموزههای خود آن بزرگوار. فارغ از انتقال دانش در خاندان عصمت، بیگمان یاران و صحابۀ ایشان بهعنوان مخاطب و راوی عادی، نقشی اساسی در انتقال این میراث عظیم ایفا نمودهاند. در منابع رجالی و جز آن، فهرستی از نام برخی کسان بهعنوان راویان و یاران آن حضرت آمده است که گروههای مختلفی بهویژه صحابۀ صغار و نسل اول تابعین را دربر میگیرند (اربلی، 2/175-176).
فارغ از جنبۀ اعتقادی شیعی و مباحث مربوط به سلسلۀ وصایت و علمِ امامتِ ساری در خاندان آن بزرگوار، تنها در قالب دیدگاهی حدیثی باید گفت منابع رجالی اهل سنت از فرزند امام، حسن مثنى نیز برخی از اعضای خاندان همچون امامان سجاد و باقر (ع) و عبدالله فرزند امام سجاد (ع) بهعنوان روایتکنندگان از وی نام بردهاند. در این میان نام برخی از کسان چون عایشه، عکرمه، ابنسیرین، جبیر بن نفیر، هیبرة بن یریم، سفیان بن لیل، و ابوالحوراء ربیعة بن شیبان سعدی نیز دیده میشود (ابنحجر، همان، 2/61؛ ابنعساکر، همانجا). در مجموعۀ نام این کسان، افزونبر فرزند آن حضرت، راوی او ابوالحوراء بیشترین نقش را در انتقال دانش حسنی داشته است (برای نمونه، نک : احمد بن حنبل، مسند، 1/ 199، 200؛ دارمی، 1/452؛ ترمذی، 2/ 328؛ ابوعوانه، 4/212). از گروه یادشده، باید دستهای را مجزا نمود، یعنی آنها که در شمار یاران و معاصران وی بودهاند و صرفاً در نزد حضرت حضور داشتهاند، یا گونهای از ارتباط میان آنها با امام وجود داشته است. از این گروه باید به کسانی اشاره کرد، مانند جابر بن عبدالله انصاری، حسن بصری، ابنعباس، حارث همدانی، شریح قاضی، حذیفة بن اسید، حبیب بن مظاهر، و سلیمان بن صرد که برخی از صحابه و برخی از تابعین شمرده میشوند (احمد بن حنبل، همانجا؛ صفار، 192؛ ابنشعبه، 231؛ ابنشهرآشوب، مناقب، 3/174، 178، 179، جم ). بهعنوان یکی از مهمترین موارد قابل التفات دربارۀ رابطۀ علمی با یاران و دیگران، تصریح امام به ارزشمندی دانش است. در برخی از سخنان حضرت، این تصریح به دانشاندوزی به چشم میخورد (نک : یعقوبی، 2/227؛ موسوی، 115، 118، 125).
بُعد رفتاری:شاخصههای فردی و اجتماعی امام حسن (ع) بهعنوان چهارمین معصوم و دومین امام شیعیان، چیزی دور از تصویر کلی از سیرۀ امامان (ع) نیست و رفتار هرکدام از این بزرگواران بهتنهایی، دارای همان نمونهها و الگوهای تربیتی است که در منظری کلی برسازندۀ سیرۀ امامان معصوم (ع) است. اما در برخوردی جزءنگر باید گفت بررسی شخصیت امام حسن (ع) از منظر فردی، از چند جنبه امکانپذیر است: وصف پیامبر (ص) از آن حضرت، یادکردهای دیگرانی چون صحابه و تابعان از او، و درنهایت آنچه براساس سیرۀ آن امام در منابع برجای مانده است. جنبۀ نخست دربر دارندۀ بیان نبوی از صفات امام حسن (ع)، مجموعهای از احادیثی است که یا از آن حضرت بهتنهایی یاد شده، یا در کنار خانوادۀ آن بزرگوار، بهویژه به همراه یادکرد امام حسین (ع) در منابع دیده میشود (نک : همین مقاله، بخش حسنین (ع)).
تصریح نبوی به سیادت وی، برشماری برخی فضایل برای او، و نامبری از وی بهعنوان آشتیدهندۀ دو گروه از مسلمانان، از پرتکرارترین مواردی است که در منابع، بهعنوان نقل سخن پیامبر (ص) دربارۀ امام حسن (ع) یاد شده است (ترمذی، 5/ 658؛ مقدسی، 5/ 238؛ ابناثیر، 2/12). این روایات البته شامل ظاهر امام (ع) نیز میشود و منابع از رسول گرامی (ص) نقلیاتی ناظر بر بیان شباهت امام (ع) به آن بزرگوار دارند. در این میان، اظهار محبت و یادکرد از او بهمثابۀ بخشی از وجود خویش را هم باید به اینها افزود که مخصوصاً هنگامی که در مجموعۀ احادیث مربوط به حسنین (ع) جای میگیرد، قدری گستردهتر تبیین گشته است.
فارغ از سخنان پیامبر (ص)، باید گفت صحابه و تابعان و معاصران امام حسن (ع) نیز روایاتی دربارۀ وی بیان داشتهاند. در این روایات، تکرار موضوعاتی چون شباهت او به پیامبر (ص) و فزونی محبوبیت وی نزد آن حضرت، و نیز وصف خاندان و جایگاه وی از بیشترین بسامد برخوردار است. بهجز آنچه یاد شد، در منابع نمونههای دیگری هم توجهبرانگیز است که بیانگر انبوهیِ معجزات آن بزرگوار است. بر پایۀ روایات، امام حسن (ع) را میتوان در شمار سخنگویان در مهد یاد کرد؛ چه، در روایت است که او طفلی بیش نبود که در آغوش مادر، با ابوسفیان به گفتوگو و محاجه پرداخت (ابنشهرآشوب، همان، 3/173؛ حویزی، 3/326). استجابت دعای وی به طرق مختلف و به اشکال گوناگون در منابع آمده که پرثمرگشتن درخت خرمایی بیبر با دعای ایشان (صفار، 276؛ کلینی، 1/262؛ ابنحمزه، 309)، و دعایی در حق زیاد بن ابیه و استجابت آن نمونههایی از این دست است (ابنشهرآشوب، همان، 3/174؛ مجلسی، 43/327؛ دربارۀ مکتوبی به زیاد، نک : ابن ابی الحدید، 16/ 19-20)؛ به این فهرست باید نشانههایی از علم لدنی آن حضرت و آگاهی او از اسرار غیب را هم افزود (ابنطاووس، فرج … ، 223-226؛ مجلسی، 43/ 329).
فارغ از آنچه یاد شد، شاخصههای فردی امام (ع) در ارتباطات پیرامونی را باید در متون مختلف حدیثی ـ تاریخی بازجست. بر همین اساس صبر، شکیبایی و حلم امام حسن (ع) را باید از بارزترین این شاخصهها در نظر آوریم. موارد مختلفی از دادههای تاریخی اشاره به این دارند که برخورد امام نسبت به افرادی که حتى گاه از سوی آنان مورد اهانت قرار میگرفته است، چندان پرمهر بوده که شگفتانگیز مینماید. روایاتی دربارۀ رفتار نادرست فردی شامی با امام (ع) و سپس مشاهدۀ رفتار انساندوستانۀ وی، که درنهایت سبب گشت تا آن مرد دست از رفتار ناشایست خود بشوید، از این نوع است (همو، 43/344). حتى حلم وی را در برخی کنشهای او با دشمنان خاندان هاشمی میتوان مشاهده نمود؛ چنانکه در برابر بیحرمتی مروان بن حکم، امام (ع) برخوردی از روی درایت و حلم صورت داده است (ابنشهرآشوب، همان، 3/183-184؛ مجلسی، 43/343-344)؛ و این عمل حضرت الگویی از سیرۀ آن بزرگوار است و نمونهاش را میتوان در سخنان ایشان در باب فضیلت سکوتِ بهموقع مشاهده نمود (موسوی، 115-117).
در این میان به نظر میرسد که حلم وی در این گونه موارد، حاصل هوش و درایت وی و داشتن درک درست از موقعیتهای موجود بوده باشد. در مقابل این صبر و شکیباییها، انبوهی روایت دربارۀ شجاعت وی نیز در منابع آمده است؛ چنانکه نهتنها امام، خود را در شجاعت فرزند علی (ع) یاد کرده، بلکه در روایتی دیگر امام علی (ع) شجاعت وی را ستایش کرده است (ابنشهرآشوب، همان، 3/185؛ مجلسی، 43/345)؛ حضور فعال وی در برخی از جنگها در کنار پدر، نشان از همین صفت شجاعت و دلیری دارد. شخصیت امام حسن (ع) از منظر دیگری نیز باید مورد توجه قرار گیرد. زهد و پارسایی و ایثار بعد دیگری از شخصیت آن بزرگوار است؛ چنانکه گفته شده ایشان بارها تمام دارایی خود را میان نیازمندان تقسیم نموده، و بارها با پای پیاده به حج رفته است (ابنشهرآشوب، همان، 3/180). امام حسن (ع) با شنیدن اوصاف مرگ، حشر و قیامت، بعث و آتش جهنم متأثر میگشت (ابنبابویه، محمد، الامالی، 244؛ ابنطاووس، فلاح … ، 268؛ ابنفهد، 139؛ مجلسی، 43/331). هرگز کسی از او بدی ندید و سخن ناروا از او شنیده نشد. با فقیران، مهربان و با خطاکاران، بخشاینده بود.
روایات پرتکرار دربارۀ انفاق و دادن دیۀ مردم، همنشینی با فقرا، و حسن خلق نیز در شمار خصال وی برشمرده شده است (ابنشهرآشوب، همان، 3/182-187؛ مجلسی، 43/341-344). دور نیست که همۀ اینها سبب گشته تا در منابع بهویژه در یادکردهایی از ائمه (ع)، به فضل و زهد وی تصریح شود (ابنشهرآشوب، همان، 3/180). اما در مقابل تمام آنچه بهعنوان شاخصههای فردی در منابع یاد شده، رفتار وی با اطرافیان از تعادلی قابل توجه برخوردار بوده است. درواقع باید شیوۀ کنشها و واکنشهای امام(ع) را با دوستان و دشمنان در دو کفۀ متفاوت سنجید. چه، سختگیریهای وی در برابر صاحبان قدرت، بهروشنی مبین زاویۀ دیگری از شخصیت او ست. افزون بر شیوۀ رفتاری، خطبهها و کلمات قصار امام حسن (ع) نمونههایی بارز از شخصیت وی نیز تواند بود (نک : همین مقاله، بخش ابعاد زندگی).
مآخذ:آقابزرگ، الذریعة؛ ابراهیم ثقفی، الغارات، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، 1354-1355 ش؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهجالبلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1379 ق/ 1959 م؛ ابن ابی شیبه، عبدالله، المصنف، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، 1409 ق؛ ابن ابی عاصم، احمد، الآحاد و المثانی، به کوشش باسم فیصل احمد جوابره، ریاض، 1411 ق/ 1991 م؛ ابناثیر، علی، اسد الغابة، قاهره، 1280 ق؛ ابنبابویه، علی، الامامة و التبصرة من الحیرة، قم، 1404 ق؛ ابنبابویه، محمد، الامالی، قم، 1417 ق؛ همو، الخصال، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، 1362 ش؛ همو، علل الشرائع، نجف، 1385 ق/1966 م؛ همو، عیون اخبار الرضا (ع)، به کوشش حسین اعلمی، بیروت، 1404 ق/1984 م؛ ابنبطریق، یحیى، العمدة، قم، 1407 ق؛ ابنتیمیه، احمد، منهاج السنة النبویة، به کوشش محمد رشاد سالم، ریاض، 1406 ق/1986 م؛ ابنجارود، عبدالله، المنتقی، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1408 ق/ 1988 م؛ ابنحبیب، محمد، المحبر، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن، 1361 ق/1942 م؛ ابنحجر عسقلانی، احمد، الاصابة، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، 1415 ق/ 1995 م؛ همو، فتح الباری، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی و محبالدین خطیب، بیروت، 1379 ق؛ ابنحمزه، عبدالله، الثاقب فی المناقب، به کوشش نبیل رضا علوان، قم، 1412 ق؛ ابنخزیمه، محمد، صحیح، به کوشش محمد مصطفى اعظمی، بیروت، 1390 ق/1970 م؛ ابنرستم طبری، محمد، نوادر المعجزات، قم، 1410 ق؛ ابنشعبه، حسن، تحف العقول، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، 1404 ق؛ ابنشهرآشوب، محمد، معالم العلماء، نجف، 1380 ق/1961 م؛ همو، مناقب آل ابیطالب، نجف، 1376 ق/1956 م؛ ابنصوفی، علی، المجدی، به کوشش احمد مهدوی دامغانی، قم، 1409 ق/ 1989 م؛ ابنطاووس، علی، فرج المهموم، نجف، 1368 ق؛ همو، فلاح السائل، قم، دفتر تبلیغات اسلامی؛ همو، کشف المحجة، نجف، 1370 ق/1950 م؛ ابن عبد البر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش
علی محمد بجاوی، بیروت، 1412 ق؛ ابنعدی، عبدالله، الکامل، به کوشش یحیى مختار غزاوی، بیروت، 1409 ق/ 1988 م؛ ابنعربی، محمد، احکام القرآن، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، 1392 ق/1972 م؛ ابنعساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت/ دمشق، 1415 ق/ 1995 م؛ ابنعنبه، احمد، عمدة الطالب، به کوشش محمدحسن آل طالقانی، نجف، 1380 ق/1961 م؛ ابنفهد حلی، احمد، عدة الداعی، به کوشش احمد موحدی، قم، مکتبة وجدانی؛ ابنقولویه، جعفر، کامل الزیارات، به کوشش جواد قیومی، قم، 1417 ق؛ ابننجار، محمد، ذیل تـاریخ بغداد، بـه کوشش مصطفى عبدالقـادر یحیى، بیـروت، 1417ق؛ ابنندیم، الفهرست؛ ابوعوانه، یعقوب، المسند، به کوشش ایمن بن عارف دمشقی، بیروت، 1998 م؛ احمد بن حنبل، فضائل الصحابة، به کوشش وصیالله محمد عباس، بیروت، 1403 ق/1983 م؛ همو، مسند، قاهره، 1313 ق/ 1895 م؛ اربلی، علی، کشف الغمة، بیروت، 1405 ق/1985 م؛ اصفهانی، محمدتقی، مکیال المکارم، به کوشش علی عاشور، بیروت، 1421 ق؛ «القاب الرسول و عترته»، از مؤلف ناشناس، مجموعة نفیسة، قم، 1406ق؛ امین، محسن، اعیان الشیعة، بیروت، 1403 ق/1983 م؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت، 1387 ق/1967 م؛ بحرانی، هاشم، مدینة المعاجز الائمة الاثنى عشر (ع)، به کوشش عزتالله مولایی همدانی، قم، 1413-1414 ق؛ بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة، قم، 1363 ش؛ بخاری، سهل، سر السلسلة العلویة، به کوشش محمدصادق بحرالعلوم، نجف، 1381 ق/ 1962 م؛ بخاری، محمد، التاریخ الکبیر، به کوشش هاشم ندوی، بیروت، دارالفکر؛ بغوی، حسین، تفسیر (معالم التنزیل)، به کوشش خالد عبدالرحمان عک و مروان سوار، بیروت، 1407 ق/1987 م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، 1397 ق/1977 م؛ بیاضی، علی، الصراط المستقیم، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، 1384 ق/1964 م؛ ترمذی، محمد، سنن، به کوشش احمد محمد شاکر و دیگران، قاهره، 1357 ق/ 1938 م بب ؛ ثعلبی، احمد، الکشف و البیان، به کوشش ابومحمد بن عاشور و نظیر ساعدی، بیروت، 1422 ق/ 2002 م؛ جوینی، ابراهیم، فرائد السمطین، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، 1398 ق/ 1978 م؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، به کوشش مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1411 ق/1990 م؛ حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، نجف، 1369 ق/1950 م؛ حویزی، عبدعلی، تفسیر نور الثقلین، به کوشش هاشم رسولی محلاتی، قم، 1415 ق؛ خصیبی، حسین، الهدایة الکبرى، بیروت، 1411 ق/1991 م؛ دارمی، عبدالله، سنن، به کوشش فواز احمد زمرلی و خالد سبع علمی، بیروت، 1407 ق؛ دلائل الامامة، منسوب به ابنرستم طبری، قم، 1413 ق؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1407 ق/1987 م؛ همو، سیر؛ راوندی، سعید، الخرائج و الجرائح، قم، 1409 ق؛ همو، الدعوات، قم، 1407 ق؛ راوندی، فضلالله، النوادر، به کوشش سعیدرضا علیعسکری، قم، 1377 ش؛ رسائل الامام الحسن (ع)، به کوشش زینب حسن عبدالقادر، قاهره، 1411ق؛ زمخشری، محمود، الفائق فی غریب الحدیث، به کوشش علی محمد بجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1971 م؛ سخاوی، محمد، الضوء اللامع، قاهره، 1355 ق/1936 م؛ سیدمرتضى، علی، «شرح الخطبة الشقشقیة»، ضمن رسائل الشریف المرتضى، به کوشش مهدی رجایی، قم، 1405 ق؛ شاذان بن جبرئیل، الفضائل، نجف، 1381 ق/1962 م؛ شافعی، محمد، الام، بیروت، 1400 ق/1980 م؛ شوکانی، محمد، نیل الاوطار، بیروت، 1973 م؛ شیبانی، محمد، رسالة فی الخراج، قم، 1413 ق؛ شیرازی، حسن، کلمة الامام الحسن (ع)، بیروت، 1388 ق؛ صفار، محمد، بصائر الدرجات، به کوشش حسن کوچهباغی، تهران، 1362 ش؛ ضیاء مقدسی، محمد، الاحادیث المختارة، به کوشش عبدالملک عبدالله دهیش، مکه، 1410 ق؛ طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، به کوشش حمدی عبدالمجید سلفی، موصل، 1404 ق/1983 م؛ طبرسی، احمد، الاحتجاج، به کوشش محمدباقر موسوی خرسان، نجف، 1386 ق/1966 م؛ طبرسی، فضل، اعلام الورى، قم، 1417 ق؛ طبری، تفسیر؛ طوسی، محمد، الامالی، قم، 1414 ق؛ همو، التبیان، به کوشش احمد حبیب قصیر عاملی، نجف، 1383 ق بب ؛ همو، تهذیب الاحکام، به کوشش حسن موسوی خرسان، نجف، 1379 ق؛ همو، الخلاف، به کوشش محمد مهدی نجف و دیگران، قم، 1417 ق؛ عطاردی قوچانی، عزیزالله، مسند الامام المجتبى (ع)، تهران، 1373 ش؛ عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم، چهارده نور پاک، تهران، 1381 ش؛ فتال نیشابوری، محمد، روضة الواعظین، به کوشش محمد مهدی خرسان، نجف، 1386 ق؛ فرات کوفی، التفسیر، به کوشش محمدکاظم، تهران، 1410 ق؛ فضل بن شاذان، الایضاح، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، 1363 ش؛ قاضینعمان، شرح الاخبار، به کوشش محمد حسینی جلالی، قم، جماعة المدرسین؛ قرآن کریم؛ قرشی، باقرشریف، حیاة الامام الحسن بن علی (ع): دراسـة و تحلیل، بیروت، 1413 ق/1993 م؛ قندوزی حنفی، سلیمان، ینـابیع المودة، به کوشش علی جمال اشرف حسینی، قم، 1416 ق؛ قیومی، جواد، صحیفة الحسن (ع)، قم، 1375 ش؛ کتاب سلیم بن قیس الکوفی، به کوشش محمدباقر انصاری، قم، 1415 ق؛ کلینی، محمد، الکافی، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، 1391 ق؛ مبارکفوری، محمد عبدالرحمان، تحفة الاحوذی، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ متقی هندی، علی، کنزالعمال، به کوشش بکری حیانی و صفوت سقا، بیروت، 1409 ق/ 1989 م؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ محبالدین طبری، احمد، ذخائر العقبى، قاهره، 1356 ق؛ محقق حلی، جعفر، المعتبر، به کوشش ناصر مکارم شیرازی و دیگران، قم، 1364 ش؛ مزّی، یوسف، تهذیب الکمال، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، 1406 ق/1985 م؛ مسند زید بن علی، به روایت ابوخالد واسطی، بیروت، 1966 م؛ مفید، محمد، الارشاد، بیروت، 1413 ق/ 1993 م؛ همو، الامالی، به کوشش حسین استادولی و علیاکبر غفاری، قم، 1413 ق؛ مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، 1916 م؛ موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، به کوشش محمود شریفی و دیگران، بیروت، 1416 ق/ 1995 م؛ موسوی، مصطفى، الروائع المختارة من خطب الامام الحسن (ع)، به کوشش مرتضى رضوی، قاهره، 1395 ق/ 1975 م؛ نسایی، احمد، فضائل الصحابة، بیروت، 1405 ق؛ نوری، حسین، مستدرک الوسائل، بیروت، 1408 ق/ 1988 م؛ نهجالبلاغة، شرح محمد عبده، قم، 1370 ش؛ هیثمی، علی، مجمع الزوائد، قاهره، 1356 ق؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1397 ق/ 1960 م؛ نیز:
Madelung, W., The Succession to Muħammad, Cambridge, 1977.
/پایان/