یکشنبه, 4 آذر , 1403 برابر با Sunday, 24 November , 2024
جستجو

 حجة الاسلام و المسلمین رضا برنجکار برنامه طلوع دانش رادیو معارف، رابطه علم کلام با علم تاریخ و اصول فقه را مورد بررسی قرار دارد و با در نظر گرفتن، جایگاه این علم در جامعه علمی کنونی، آن را مبنای تمدن اسلامی دانست.

رابطه علم کلام با تاریخ

به دو صورت می توانیم رابطه این دو علم را ترسیم کنیم:

1-    این دو علم در واقعیت و در گذشته چه ارتباطی داشته اند؟
 
2-    این بحث را به صورت هنجاری و به تعبیری منطقی بحث کنیم که این دو علم، باید چه رابطه ای داشته باشند؟

در گزارش هایی که مورخین داده اند اندیشه های کلامی و اعتقاداتشان نقش داشته است؛ خصوصا با عنایت به این که بیشتر مورخین، از اهل سنت بوده اند، هرچند شیعه نیز سهمی در این زمینه داشته است. مورخ به گونه ای نقل می کند که با مسلمات خودش در تعارض نباشد. بدین سبب است که در برخی گزارش ها، یک گزارش کامل و گزارش دیگر کم تر است. همچنین باید توجه داشته باشیم که نقش تاریخ در دو حیطه نقل و تحلیل است که تحلیل مهم تر است و در هر دو مقام، تاثیر اعتقادات را می توانیم ببینیم.

سوال: آیا گزارش های تاریخی در کتاب های کلامی تاثیر گذار بوده اند؟

به عنوان مثال، عمده مستنداتمان درباره امامت امام علی (ع) گزارش هایی است که در این باره نقل شده است. مثلا واقعه غدیر یک واقعه تاریخی است و مورخین گزارش داده اند. تاریخ به دو صورت نقل شده است: یکی در کتاب ها با عنوان تاریخ؛ مانند الکامل فی التاریخ. صورت دیگر این است که نقل تاریخی در متن برخی روایات است. برخی به اشتباه تصور می کنند روایات تاریخی ما فقط همان کتاب هایی هستند که عنوان تاریخ دارند؛ در حالی که برخی روایات ما هم می توانند جزو منابع تاریخی باشند. به هر حال اگر حادثه ای به صورت مسلم اتفاق افتاده باشد ما می توانیم به عنوان منبع در کلام استفاده کنیم.

سوال: این نکته درست است که متکلمان به قدری از تاریخ استفاده کرده اند که کتابشان صبغه تاریخی پیدا کرده است؟

این ارتباط رخ داده و بصورت دو سویه است. زمانی که با ادله قطعی کلامی، عصمت امام را ثابت می کنیم ممکن است گزارش تاریخی را نیز نقل کنیم که ظاهر آن دلالت بر عدم عصمت کند. این یک گزارش است و ممکن است اشتباه باشد یا تفسیرهای مختلفی از آن شود؛ زیرا در زندگی خودمان نیز ظاهر کارمان با اصل دلیلش متفاوت است و دیگران را به اشتباه می اندازد.

در این بخش، باید آن واقعه را به گونه ای تفسیر کنیم که با اصل مسلم کلامی متعارض نشود و اگر نتوانیم تفسیر کنیم باید آن را با ادله کلامی رد کنیم؛ زیرا ادله کلامی قطعی است و گزاره تاریخی، ظنی است.

ممکن است در برخی قسمت های تاریخی، خلأ گزارش داشته باشیم که می توان با استفاده از گزاره های کلامی، آن را تکمیل کنیم؛ البته باید با احتیاط کامل باشد که این هم کار ساده ای نیست. از طرف دیگر ممکن است یک حادثه قطعی تاریخی داشته باشیم ولی از نظر کلامی، ادله کافی وجود نداشته باشد که در این جا گزاره های تاریخی به کمک کلام می آیند؛ چون گفتیم روش کلام عقلی و نقلی است. برخی، این کار را اجرا می کنند ولی به درستی عمل نمی کنند و ممکن است در مصداق اشتباه کنند.

سوال: آیا استفاده از مباحث کلامی در تاریخ نگاری منجر به ساقط شدن ارزش تاریخ نگاری می شود؟ مثلا اگر گزارش تاریخی خلاف عصمت امام باشد آن را کنار می گذاریم و اهل سنت نیز برخی گزارش های تاریخی را که منافات با عدالت صحابه دارند کنار می گذارند و یا حذف میکنند. هرکدام از این ها باعث افتادن از ارزش تاریخ نگاری نمی شود؟

اگر در علوم تجربی، اعتقاد به اصل علیت نداشته باشیم نمی توانیم توصیف از واقع کنیم. این فرع بر این است که اصل کلامی به عنوان علیت را قبول داشته باشیم. اگر این اصل که انسان می تواند معرفت داشته باشد را قبول نداشته باشید هیچ تحلیلی پدید نمی آید.

مبانی ما در هر دو علم کلام و تاریخ، مشترک هستند هرچند در بخشی از موارد مختلف است. انسان ملحد نیز با این پیش فرض بحث می کند که عصمت امام را قبول ندارد، یعنی او هم پیش فرض دارد و هیچ کس نمی تواند بدون پیش فرض تحلیل کند. این اهمیت علم کلام را می رساند که مبنا دارد و اگر این مبنا اشتباه باشد نتایج علوم دیگر نیز اشتباه می شود.

وقتی با مخالف خودمان بحث می کنیم بر اساس مبانی که او قبول دارد احتجاج می کنیم. مثلا در برابر کسی که ائمه را قبول ندارد نمی توانیم بر اساس روایات ائمه بحث کنیم بلکه باید آیه مربوط به ان را پیدا کنیم و با آن آیه با او بحث کنیم؛ زیرا خودشان گفته اند که هر چه گفته ایم بر اساس آیات قرآن است. بعضی وقت ها نیز نمی توان بر اساس مبانی مشترک صحبت کنیم و ما باید بر اساس مبانی خودمان و آن ها نیز بر اساس مبانی خودشان و هر کدام نیز تاریخ خودمان را می گوییم که اجتناب ناپذیر است. اگر مبنای ما درست باشد تحلیل تاریخی ما درست است و اگر مبنای آن ها درست باشد تحلیل تاریخی شان نیز درست می شود. این بر اثر اختلاف در مبانی است که در هر علمی وجود دارد و اساس اختلاف علوم نیز همین مساله است.        

رابطه علم کلام و اصول

هم به علم کلام علم اصول دین گفته شده است و هم به علم اصول. زمانی خواجه نصیر وارد حله شد. نقل شده است که پرسید: چه کسی عالم به اصولین است. (یعنی علم اصول و علم کلام). هر دو علم پایه اند؛ البته از جهت پایه بودن با یکدیگر متفاوت هستند.

علم کلام از یک جهت مقدمه علم اصول است و علم اصول هم از یک جهت  دیگر مقدمه علم کلام است. کلام خدا را اثبات می کند و اصول بحث می کند ک ظواهر قرآن حجت است یا نه؟ از یک جهت کلام مقدم است و کلام باید اثبات شود  تا به اصول برسیم. از جهت دیگر علم  اصول به کلام کمک می کند. در روش نقلی هم معتقدیم باید اجتهاد کرد و در این راه باید از علم اصول استفاده کنیم. بنابراین در علم کلام در بخش نقلی آن، از مباحث علم اصول استفاده می کنیم و از این جهت مقدمه علم کلام است. 

رابطه علم کلام با علوم انسانی

علم کلام در یک جمله، مبنای تمدن اسلامی است. علوم انسانی مبنای هر نوع  تمدنی است و علوم انسانی اسلامی مبنای تمدن اسلامی است و کلام هم مبنای تمدن اسلامی است.

امروزه روشن شده است که تفکر ساده و خام پوزیتیویستی از علم درست نیست. آن ها در قرن هجده و نوزده این تصور را در مورد علم مطرح کردند که عالم به واقعیت مراجعه می کند و مشاهده می کند و جمع آوری می کند و به آن علم می گوید. این واقعیت ها تا بخواهد به علم تبدیل شود یک فرایند طولانی را طی می کند که در آن، نظریه ها و مبنای و اصول و بسیاری چیزها تاثیر می گذارد؛ از جمله اعتقادات.

بحثی در فلسفه علم توسط افرادی مانند توماس کوهن بنام پارادایم مطرح شده است. بر این اساس معتقدند که علم پارادایم است. مجموعه ای از اعتقادات، مبانی، روش و اصول و باورها که داخل آن نظریه پردازی می کنیم و تبدیل به علم می شود. افرادی مانند پوپر که اعتقادات آن ها با اندیشه های ما سازگار نیست، در عین حال، معتقد است علم دو مرحله دارد. در مقام حدس، عقل است که حدس می زد. البته در مقام ابطال است که تجربه به میدان می آید. لذا عقل و فلسفه و کلام نقش اساسی دارد. یعنی دانشمند نظریه پردازی می کند. نظریه پردازی بر اساس اعتقادات و مبانی فکری صورت می گیرد. البته بعد از نظریه پردازی باید آن را مستند کنیم.

با این نگاه، کلام جهان بینی اسلامی را در اختیار ما قرار می گذارد که در عالم تصادفی نیست و هر چیزی حکمتی دارد و در عالم قانونی وجود دارد و این غیر از نگاه مادی گرایانه به طبیعت است. به عنوان مثال، در انتخابات ریاست جمهوری، در رای گیری داخل ستاد هر نامزدی، او رای بیشتری نسبت به نامزدهای دیگر به خود اختصاص می دهد . زیرا نوع سوالاتی که از مردم می پرسند متفاوت است و با جهت گیری است. ما در علوم انسانی، محور بحث انسان است که روح دارد و به خدا اعتقاد دارد و مجبور نیست. در علم حقوق اگر انسان را مختار یا مجبور بدانیم، نوع مجازات و کیفر نیز متفاوت می شود. در همه علوم نیز به همین صورت است و وقتی این گونه شد، علوم انسانی پایه علوم دیگر می شود.

 

متن برنامه های تاریخی رادیو معارف

 

 

 

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=21208

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب