آنچه در پی میآید، نوشتاری کوتاه از جناب آقای سجاد هجری، پژوهشگر فلسفه و تاریخ علم و عضو شورای علمی درگاه پیشینه با عنوان «تاریخ شفاهی، لا به لای فقه و اصول» است که در آن بمثابهی آغازی بر تاریخ شفاهی علمای شیعه در پایگاه پیشینه و نقد اجمالی و اولیهی آنها به دو نقل تاریخی آیت الله وحید خراسانی در دروس خارج خمس در مسجد اعظم دربارهی آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و آیت الله سید ابوالقاسم خوئی اشاره شده است.
تاریخ شفاهی، لا به لای فقه و اصول!
تاریخ شفاهی در درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی (حفظه الله)
بسیاری، جهان (انسان[ی]) را بـ«پیشاتاریخ» و «پساتاریخ» تقسیم میکنند. گویا، ملاک این تقسیم «کتابت» است. از آنگاه که بشر «نوشت»، در حقیقت، «تاریخ» بیاغازید! جهان پیش از نوشتن «تاریخ» ندارد! گویی، میان «تاریخ» داشتن و «کتابت» ملازمهای است! «تاریخ» در این نظر بمعنای «ثبوت»ی یا «اثبات»ی است؟! گویا، اینجا «تاریخ» داشتن بمعنی «خبر» و «اطلاع» داشتن است! مقام «اثبات» …! «کتابت»، آغاز «اثبات»ی جهان است! پس میتوان جهان را بـ«شفاهی» و «کتبی» بخشید (بخش کرد)! برخی اسطورهشناسان، «اساطیر» را تاریخهایی «دور» متعلق بـ«زمان»های اسطوری میدانند که «ماوراء»ی شده بلکه بـ«شعر» (در معنای منطقی: «کلام مُخیِل») درآمدهاند و عنصر «خیال» (تخییل) در آنها بر «حقیقت» (و شاید «واقعیت»: عنصر «تصدیق») غالب شده: «ربنا غلبت علینا شقوتنا وکنا قوما ضالین» (مؤمنون: ۱۰۶)! … نمیدانم! شاید بتوان گفت که تاریخ با جهان آغاز شده و اصل در تاریخ، «شفاهی»ست و تاریخ شفاهی پدر تاریخ (کتبی) است! تاریخ مقولهای «معَنعَن» (در زبان تازی از عبارت «عن فلان» که در نقل بکار میرود، مصدر رباعی «عنعنه» را ساختهاند که اسم مفعولش «معنعن» (اصطلاحی در دانش «درایه الحدیث») است) است: «سینه به سینه» و «زبان به زبان»! و «وِجاده» در آن خلاف «ارتکاز» و «اصالت» است (فتدبر!)! «روایت» … «قرائت» …! از این «نظریات» (نظریها) که بگذریم (در دانش نشانهشناختی، امروز، همچون فیلسوفان قدیم، بسیار در سبق و لحوق «کلام» و «کتاب» و جهات آن سخن میرود)، پیشتر، بارها با خود میگفتم که در جامعهی «سنت»ی ما بسیار «خاطرات» از «واقعات» (وقایع) تاریخی (مهم! بجهت «شدت» و «کثرت» (بسیاری) «تأثیر»گذاری) در ذهنها هست که موادی پربار و نیکو جهت تاریخ(نگاری!) شفاهی (فتأمل!) است! از آنگاه که از تهران «هجرت» کردم و در شهر مقدس «قم» اقامت گزیدم و در دروس بزرگان و مفاخر شیعه حضور یافتم، بیشتر از پیش، پدیدار «تاریخ شفاهی» ذهنم را درگیر کرده! در درسی نمینشینی مگر آنکه نقلی از «گذشته» و گذشتهگان (گذشتگان) است! یکی از این دروس، درس پربار و پررونق «خارج فقه» (خمس بر اساس عروهی سید یزدی) مرجع عالیقدر، حضرت آیت الله العظمی شیخ حسین وحید خراسانی (متولد ۱۳۰۰ در نیشابور) است که در کنار درس «تفسیر قرآن» (سورهی مبارک زمر) حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی (ساعت ۱۱) و درس «خارج فقه» (حج بر اساس تحریر الوسیلهی امام خمینی) حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (ساعت ۹) شلوغترین درس حوزهی علمیهی قم (و در نتیجه حوزههای علمیه) است. این درس در شبستان نخست (اصلی) «مسجد اعظم» از یادگارهای مرجع کل، حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) نزدیک ضریح مطهر حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) و در ساعت ۸ صبح شنبه تا چهارشنبهی هر هفته (البته استاد معظم از سال ۸۸ هر چهارشنبه بجای خارج فقه، تفسیر سورهی مبارک «یس» میفرمایند) با تجدید بیعتی با امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) آغاز میشود. استاد ارجمند حاشیههای مهم عروه از اساطین فقه را نیز یک یک بحث (نقل و نقد) میکنند و از صاحبان حواشی یاد مینمایند. کسانی چون میرزای نائینی، آغا ضیا عراقی، سید ابوالحسن اصفهانی، سید حسین بروجردی، سید محسن حکیم، سید احمد خوانساری، سید ابوالقاسم خوئی و … . بد نیست بگویم که «ترجیع بند» درس استاد ضمن یاد از فقیهان محشی عروه، این جمله و مانند آن است: «فُقهای بزرگ رفتند! … تمام شد!» که با «افسوس» و دریغی تأثیرگذار همراه است و بنوعی «نقد» وضع موجود حوزههای علمیه است (فتدبر!). در ذیل، برخی از این یادها، خاطرات و بتعبیری تاریخ شفاهی که در درس استاد بزرگوار، وحید خراسانی (حفظه الله) بیان شده، بطور نقل به مضمون آمده است:
تاریخ شفاهی نخست:
در جریان بررسی (نقل و بحث) یکی از حواشی آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی (۱۲۸۴ تا ۱۳۶۵ ق) فرمودند (نقل به مضمون): من در جوانی که در مشهد طلبه بودم، برای زیارت عتبات عالیات به عراق رفتم و در نجف اشرف، روزی در درس مرجع کل، سید ابوالحسن اصفهانی (ره) حضور یافتم و ایشان دقایق و لطایف مباحث مرتبط به «اخبار من بلغ» را میفرمود. در پایان درس، رو کردم و به ایشان عرض کردم: ای پیرغلام امام زمان (سلام الله علیه) شما اینجا ظرایف بحثی جزئی در مستحبات را با این دقت بیان میفرمایید، آنوقت در ایران به رئیس مذهب توهین میشود …! مقصودم احمد کسروی (۱۲۶۹ تا ۱۳۲۴ ش) بود که بعدا کشته شد … (احمد کسروی به دست فداییان اسلام کشته شد)! آسید ابوالحسن آغاز به گریه کرد! بسیاری به من گفتند: این چه نحوهی صحبت کردن با این بزرگوارست! … آسید ابوالحسن اصفهانی پس از اتمام گریه و آرام گرفتن، به من رو کردند و گفتند: از این جهت است که شما باید بیایید نجف، درس بخوانید و ملا شوید [تا بتوانید بدین شبهات و اهانتها پاسخ گویید و دین را تقویت نمایید … (نویسنده)]! من برگشتم به ایران و پس از چندی برای درس و بحث به نجف اشرف هجرت کردم. من بسیار جوان بودم که رفتم نجف. غرض اینکه سید اصفهانی در نجف رفتن من تأثیر داشت … آنزمان (مقصود از آنزمان در کلام استاد چندان روشن نیست که در سفر نخست جهت زیارت است یا در سفر دوم جهت ادامهی تحصیل)، مهمان آسید ابوالحسن اصفهانی بودم، روزی شورای استفتاء سید اصفهانی آمدند خدمت ایشان. در این شورا بزرگانی مانند شیخ حسین حلی (۱۳۰۹ تا ۱۳۹۴ ق)، میرزا حسن بجنوردی (۱۳۱۵ تا ۱۳۹۵ ق) و … بودند. آقای خوئی (ره) در صف نعال (کفشکن، پایین اتاق، درگاه و خودمانی دم در) نشسته بود (کنایه از اینکه در آن جمع بزرگی چون آقای خوئی در برابر بزرگان دیگر کوچک بودند). در استفتائی کار (استفراغ وسع) کرده و فتوایی استنباط نموده بودند. آن را به سید دادند و سید پیرهنی و پیژامهای به تن داشت و در حال کشیدن قلیان بود! استفتاء را که دید، آن را نپسندید و گفت بروید به فلان فصل الوسیلهی ابن حمزه رجوع نمایید، پاسخ این استفتاء همان است. این تسلط و احاطهی سید در فقه را میرساند. بگذریم، فقها رفتند …
تاریخ شفاهی دوم:
در حین بررسی یکی از حواشی استاد بزرگشان، آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی (۱۲۷۸ تا ۱۳۷۱ ش) فرمودند (نقل به مضمون): در عظمت و بزرگی سیدنا خوئی همین بس که فقیه عالیقدر شیخ محمدکاظم شیرازی (۱۳۹۲ تا ۱۳۶۷ ق) در مجلس درس و بحثی، عبارتی غامض از مکاسب شیخ اعظم انصاری (قدس سره) را بررسی میکرد و به نحوی آن محقق بزرگ در حل آن مانده بود و ناگهان آیت الله خوئی بدان مجلس وارد میشود و آشیخ کاظم شیرازی می فرمایند: مردش آمد [آن کسی که میتواند غموض این عبارت را بر طرف کند و آن را حل کند، آمد]! (معلوم نشد که استاد این ماجرا را با واسطه نقل میکردند و یا خود در آن مجلس درس حضور داشتند) … محقق اصفهانی، مرحوم شیخ محمدحسین غروی (۱۲۹۲ تا ۱۳۶۱ ق)، نابغهی عصر بود. دکترهای بغداد از مغز او عکس گرفته بودند و میگفتند: اگر او در اروپا بود، کاشف اتم بود! … این مرد بزرگ که همیشه میان من و آقای میلانی (آیت الله محمدهادی میلانی (۱۲۷۳ تا ۱۳۵۳ ش) از مراجع بزرگ تقلید در مشهد مقدس که استاد وحید خراسانی نزد ایشان تتلمذ کردهاند) این اختلاف بود که ایشان میگفت: آقای اصفهانی راجح و برتر از شیخ انصاری است و من معتقد بودم که شیخ بزرگترست … شیخ چیز دیگری است! به هر حال، من به محقق اصفهانی گفتم: این آسید ابوالقاسم حرفهای شما را رد میکند (آیت الله خوئی شاگرد آیت الله اصفهانی بودند)! ایشان گفتند: چون میفهمد، اشکال ندارد … چون میفهمد، اشکال ندارد … (تکرار از استاد) آقای خوئی اینگونه بود … من بیست و دو سال نزد ایشان در جلسات عمومی و خاص بودم …
در ضرورت نقد و بررسی:
نقد و تحلیل متنهای تاریخی ضروری و وظیفهی مورخ است و این نقد و تحلیل در تاریخ شفاهی از برخی جهات ضروریتر به نظر میرسد. در ذیل، نویسنده تنها، جهت تمرین و ممارست و به عنوان آغازی به نسبت محققانه بر تاریخ شفاهی در پایگاه پیشینه به نقد و تحلیل اجمالی این دو تاریخ شفاهی با توجه به کلمات و نقلهای هر چند کماعتبار دیگر میپردازد. باید دانست که این دو تاریخ شفاهی عین کلمات استاد ارجمند نیست و احتمال اشتباه نویسنده به ویژه به سبب فاصلهی یکماههی میان شنیدن و نوشتن آنها، بسیار است و صرف نظر از اشتباه شنوندهی نقلها که البته، با ضبط صوتی سخنان مرتفع میشود، امکان اشتباه در نقل شفاهی بیشتر از نقل کتبی است، زیرا به طور متعارف، انسان در نوشتن و کتابت دقتی بیشتر از گفتن و محاوره دارد و این مهم بر کسی پوشیده نیست. باید افزود که در لا به لای فقه و اصول بودن این نقلها از اعتبار و دقت این تاریخهای شفاهی نیز میکاهد، زیرا انسان موضوع اصلی بحث را که متن است و بیانش هدف اصلی است، دقیق و محتاطتر از موضوعات در حاشیه و استطرادی نقل و بیان میکند. از سوی دیگر، تمجید از افراد معمولانه، با حداقلی از غلو که البته، در جای خود نه تنها قبیح نیست بلکه حَسَن و نیکوست، همراه است، به ویژه وقتی ناقل بدان افراد اردتمند باشد که این خود نیز از اعتبار تاریخی نقلها تا حدودی میکاهد. دیگر نکتهای که باید دربارهی این دست تاریخهای شفاهی اشاره شود، فاصلهی زمانی بسیار میان واقعه و نقل آن است که این خود معمولانه، عدم دقت را به همراه دارد، به ویژه که فرد ناقل بیشتر در کهنسالی به سر می برد که گاه با ضعف حافظه و بیشتر با اشتغالهای فراوان ذهنی و رویآوری ذهن به امور بسیار که موجب توجه کمتر به جزئیات و خصوصیات نقل میشود، همراه است. در پایان، باید گفت که با وجود نکات فوق ارزش این دست تاریخهای شفاهی بسیار بسیار فراوان است و جا دارد آنها استخراج و نقد و تحلیل شود.
بررسی این دو تاریخ شفاهی:
برخی منابع مجازی مانند ویکیپدیا و ویکیاهلالبیت که چندان قابل اعتماد نیستند، ادعا دارند که آیت الله وحید خراسانی در سن ۲۷ سالگی و در نتیجه، با توجه به سال تولد ایشان به ادعای این منابع،۱۳۰۰ ش و به شرط آنکه ۲۷ سالگی بر اساس سالهای شمسی مقصود باشد (اگر قمری نیز باشد، حدود یک سال تفاوت میکند که در این بررسی چندان مؤثر نیست)، در سال ۱۳۲۷ ش برابر با ۱۳۶۷ ق به نجف اشرف جهت تحصیل هجرت کردهاند. این ادعا با کلام استاد مبنی بر در بسیار جوانی به نجف رفتن چندان سازگار نیست، زیرا معمولانه، ۲۷ سالگی برای نجف رفتن سن کم و مصداق بسیار جوانی نیست و همقطاران استاد در سنینی کمتر از ۲۷ سالگی به جهت تحصیل به نجف مشرف شدند. همچنین سفر استاد به عتبات جهت زیارت، قطعا، پیش از ۱۳۲۴، سال ترور کسروی است، زیرا استاد میفرمایند که بعدا کسروی را کشتند و از سوی دیگر تاریخ وفات آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی را ۱۳۶۵ ق برابر ۱۳۲۴ ش گفتهاند و از آنجا که استاد در درس ایشان شرکت کرده و با ایشان مکالمه داشتهاند، در نتیجه، باید پیش از آن سال به عتبات جهت زیارت مشرف شده باشند بلکه سفر ایشان جهت زیارت به عتبات و حتا جهت تحصیل بدانجا (زیرا دانستن نقدهای آقای خوئی بر محقق اصفهانی به طور متعارف، نیازمند استمرار در شرکت در درس آقای خوئی است و این با سفر نخست چندان سازگار نیست مگر آنکه بگوییم جریان نقد را از کسی یا کسانی شنیدهاند!) پیش از سال ۱۳۶۱ قمری برابر ۱۳۲۴ ش است، زیرا استاد در نقل دوم اشاره به مکالمه با آیت الله غروی اصفهانی داشتند و تاریخ وفات ایشان را ۱۳۶۱ ق گفتهاند (تا آنجا که به یاد دارم استاد تعبیر به محقق اصفهانی «گفتم» را به کار بردند، ولی شاید عبارت «گفتند» در کلامشان بوده و نویسنده اشتباه شنیده باشد). البته، ۲۷ سالگی (۱۳۶۷ ق) به نجف رفتن با بیان استاد مبنی بر اینکه ۲۲ سال نزد آیت الله خوئی بودهاند، فی الجمله، سازگار است، زیرا چنانچه نقل شده، استاد در ۱۳۹۰ ق به ایران بازگشتند. بررسی این دو تاریخ شفاهی نیازمند نقل دقیق استاد و ضبط صحیح کلماتشان و همچنین رجوع به منابع و مآخذ معتبر است و چه نیکوست، این تاریخهای شفاهی ثبت، نقد و در پایان، به عرض ایشان برسد.