کتاب “رابطه دین و تمدن در اندیشه متفکران مسلمان”، به خامه آقای دکتر سیدرضا مهدینژاد از سوی مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی صلی الله علیه و آله در هفتههای اخیر منتشر شده است. این کتاب بدون تردید گامی مؤثر در بالا بردن سطح مطالعات تمدنی در کشور ما به ویژه از نظر روشمندی و نیز آشنا ساختن مخاطب با تمدناندیشان در گستره امت اسلامی به شمار میرود. در بخشی از مقدمه اینجانب بر کتاب چنین آمده است:
کتاب پیش رو با عنوان “رابطه دین و تمدن در اندیشه متفکران مسلمان”، برآمده از دست کم دو سال گفتوگو، جستجو، مطالعه، یادداشتبرداری، نکتهسنجی، رایزنی و پژوهش دوست گرامی جناب آقای دکتر سیدرضا مهدینژاد است که نخست در قالب رساله دکتری نگاشته شد و سپس سپاس خدا را طعمه کنج مخزن پایاننامهها و رسالهها نشد و اکنون همچون تحفهای در جامه کتاب، پیشکش تمدنپژوهان میشود.
مقدمه کتاب “رابطه دین و تمدن در اندیشه متفکران مسلمان”، چاپ شده در: مهدینژاد، سیدرضا، رابطه دین و تمدن در اندیشه متفکران مسلمان، قم: مرکز بینالمللی ترجمه نشر المصطفی صلی الله علیه و آله، 1400، صص 15 ـ 22.
یادآور میشود متن چاپ شده در کتاب، اندکی تفاوتهای ویرایشی با متن زیر دارد.
باسمه تعالی
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا (کهف، 30)
با وجود اشارات رهبر معظم انقلاب به تمدن اسلامی پیش رو از گذشتههای دور (ظاهرا نخستین یادکرد این موضوع در سخنان معظمله بر اساس جستجو در پایگاه اطلاعرسانی ایشان به اسفند ماه 1368ش. برمیگردد) بیش از دو دهه نیست که گفتن و نوشتن در باره تمدن در کشور ما در دستور کار شخصیتها و نهادهای علمی و فرهنگی قرار گرفته و رونقی نسبی یافته است. انگارة گفتگوی تمدنها در سال 1380 را میتوان نقطة آغاز مجموعهای پراکنده از درنگها و اندیشهورزیها و گفتگوهایی شمرد که پس از به میان آمدن آرمان تمدن نوین اسلامی انسجام یافت و بسی بالید و بسیاری را به میدان کشانید و به آوردههای زیادی جامه نشر پوشانید. گفتهها و نوشتههای تمدنی این دو دهه ژرفای دانشی یکسان ندارد و از واگویههای احساسی بدون پشتوانه فکری گرفته تا گزارههای نوآورانه پژوهشی را در بر دارد. شاید راز این ناهمگونی ارزش و ژرفای علمی آثار پدیدآمده در این بازة زمانی آن باشد که انگیزه کسانی که به پژوهیدن و نقشآفرینی در /ص 15/ گسترة نظری تمدن روی آوردند تنها یک انگیزه عملی برخاسته از توانمندی علمی نبود و افراد و نهادهایی بدون در نظر گرفتن توانائیهای واقعی خود و بر پایه دیگر انگیزههایی چون انگیزه سیاسی و یا هراسی خاماندیشانه برای دور ماندن از قافله و یا شوقی ستودنی برای همراهی و همنوایی با اندیشههای رهبری معظم انقلاب و کوشش برای برآورده شدن خواستههای معظمله پا به این میدان نهادند. آشکار و قابل انتظار بود که عمر آثار سستبنیاد نپاید تا عرصه را برای عرضه آثار استوار بگشاید.
اگر نیک و از سر انصاف به این آثار بنگریم، باید ضمن پذیرش ارزشمندی آنها بپذیریم که این مجموعه هنوز فربهی درخور نیافته است و آنها را باید تنها گام نخست در این راه دشوار و نقطة آغاز برای رشتهای دراز از پژوهشهای بیشمار دانست. تدوین کتابشناسی آثار پدید آمده در این باره و در این بازه و ارزیابی انتقادی آنها میتواند ما را در شناخت درست راهی که پیموده شده است، یاری رساند.
کتاب پیش رو با عنوان “رابطه دین و تمدن در اندیشه متفکران مسلمان”، برآمده از دست کم دو سال گفتگو، جستجو، مطالعه، یادداشت¬برداری، نکتهسنجی، رایزنی و پژوهش دوست گرامی جناب آقای دکتر سیدرضا مهدینژاد است که نخست در قالب رساله دکتری نگاشته شد و سپس سپاس خدا را طعمه کنج مخزن پایاننامهها و رسالهها نشد و اکنون همچون تحفهای در جامه کتاب، پیشکش تمدنپژوهان میشود.
کتاب از آن رو کتابی ارزشمند و ارمغانی روی پیشخوان خوانندگان اندیشمند به شمار میرود که نشان میدهد چگونه با پشتکار میتوان از چنگ دشواریهای پژوهش در کشورمان رهید و حدود 320 منبع را برای نوشتن رساله کاوید، از آن رو که چارچوبی شایسته الگوبرداری برای ادامه پژوهش / ص 16 / در باره موضوع خود را به دست میدهد، از آن رو که ما را با اندیشههای تمدنی اندیشمندان جهان اسلام عربی و غیرعربی آشنا میسازد، از آن رو که به بررسی مقایسهای دیدگاههای اندیشمندان ایرانی و غیرایرانی میپردازد تا ضرورت تضارب آرا و گفتگو بین اندیشهها و اندیشمندان را گوشزد کند، و از آن رو که به یکی از مهمترین پرسشهای پیش روی تمدنپژوهی پرداخته است. امید است این نگاشته با نظر لطف الهی مایه برکت برای تمدنپژوهی باشد و نویسنده محترم آن نیز در راه خدمت هر چه بیشتر و دست یافتن به خواسته¬هایش کامیاب باشد.
اهمیت این کتاب را از نگاهی دیگر نیز میتوان بررسید. تمدنپژوهی در گروی انبوهی از پژوهشهای پیشینی است که یافتههای آن بر سمت و سوی مطالعات تمدنی میتواند و بلکه باید سایهافکن باشد. یکی از بنیادیترین پرسشها در این زمینه، رابطه دین و تمدن است که براستی میتوان آن را بر هر پرسش زمینهای دیگر برتر نهاد. این پرسش در قالب چندین پرسش خرد دیگر پیکربندی میشود: آیا اصولاً میتوان از دین انتظار توجه به تمدن داشت؟ آیا اصولاً تمدن میتواند بیگانه از دین شکل بگیرد؟ کدام قرائت از دین میتواند تمدنساز باشد؟ کدام آموزههای دینی میتوانند سهمی در تمدنسازی داشتهباشند؟ و پرسشهای فراوان دیگری از این دست. این پرسش تنها یک پرسش نظری نیست، بلکه در مطالعات میدانی تمدنها هم جایگاهی برجسته دارد. به عنوان نمونه، در برابر نگاه کلیشهای و ریشهدوانیده در ذهنیت برخی پژوهشگران و سخنوران ما در باره تمدن غرب که آن را یکسره تمدنی غیردینی میشمرند و همین را بهانه نفی مطلق غرب قرار دادهاند، نگاه دیگری هست که تمام یا بخشی از ریشههای تمدن غرب را در آموزههای دینی جستجو میکند. امروزه شاید در /ص 17/ محیطهای علمی کمتر کسی باشد که یکسره باور به غیردینی بودن تمدن غرب داشته باشد. دینی بودن تمدن غرب را ـ جدای از ریشههای دینی و برداشتهای دینی از اندیشه پیشرفت در اروپای قرن هفدهم و هجدهم ـ شاید نخستین بار ماکس وبر Max Weber (1920 م.) در رساله مشهور خود با عنوان “اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری” در سال 1905 م. (یعنی 115 سال پیش از نگارش این سطرها) مطرح کرد. در بخشی از این کتاب که اکنون نسخه ویراسته مالکوت پارسونز Talcott Parsons (1979 م.) از آن در سال 1930 م. در اختیار ماست، چنین آمده است:
ریاضتگرایی دنیوی پروتستان به طور نیرومندی علیه لذت جویی زودگذر ناشی از کسب ثروت عمل کرد و میزان مصرف، بویژه مصرف کالاهای تجملی را محدود نمود. از سوی دیگر، این تأثیر روانشناختی را داشت که موانع سنتی در راه کسب کالاها را از میان بردارد. این ریاضتگرایی، قیود غریزی مالاندوزی را در هم شکست و نه تنها به مال اندوزی جنبه قانونی داد بکله آن را … به منزله مشیت الهی تلقی کرد (ص 147)
ریاضتگرایی مذهبی این تأمین آرامشبخش را به وجود آورد که توزیع نابرابر اشیاء مادی موهبت خاصی از جانب پروردگار است و تفاوتهای طبقاتی، همانند درجات رستگاری، مقاصدی پنهانی و ناشناخته دارد. (ص 152)
کارل لوویت Karl Lowith یک گام به جلو نهاد و در کتاب “معنا در تاریخ” که چاپ متن انگلیسی آن در سال 1949م. و چاپ متن آلمانی آن در سال 1953 صورت بست، هفتاد و یک سال پیش از نگارش این مقدمه، اندیشه مدرن سازنده تمدن غرب نه تنها را غیراصیل دانست بلکه آن را / ص 18/ اندیشهای محدود و محصور در چارچوب و درونمایة فرجامشناسانه مسیحی ـ یهودی شمرد:
نکته مرکزی بحث لوویت خاستگاههای دینی مفاهیم عصر مدرن است. میتوان گفت که کسانی همچون ماکس وبر، در اثر مشهور اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری، از پیشگامان چنین فهمی تلقی شده اند، اما با کمی دقت روشن می شود که کار وبر سهمی سلبی در موضوع ریشه های دینی مدرنیته دارد، به این معنی که بر اساس تفسیر وبری، تحولات درون اندیشه و عقاید دینی، به خصوص نقطه اوج آن در پروتستانیسم این نقش را داشته که با بیرون راندن کامل نیروهای افسونگر و جادویی از این جهان، امکان مساعدی برای بسط و گسترش عقلانیت مدرن فراهم آورده است. در این فهم و تفسیر، مدرنیته و عقلانیت آن امری مستقل از سنت و دیانت است و اصالت مدرنیته برقرار میماند.
اما بحث کسانی چون کارل اشمیت، اریک فوگلین و کارل لوویت در خصوص ریشههای دینی مدرنیته مناقشهبرانگیز است، زیرا اینان اصالت مدرنیته را مورد تردید قرار میدهند. به باور لوویت، اندیشه فلسفی مدرن، هر گاه به تاریخ میپردازد از روزگار ولتر و روشنفکران تا هگل و مارکس و پرودون، در چارچوب مبانی نظری و درونمایه فرجامشناسانه مسیحی ـ یهودی باقی میماند و در نهایت به هیچ رو گسستی قاطع و نهایی از آن سنت دیرپا ـ که مدرنیته آن را دوران نابالغی بشر میشمرد و با طرد و رد آن دعوی بداعت داشت ـ محسوب نمیشود. (مقدمه مترجمان، صص یازده ـ دوازده)
بنا بر این مسأله رابطه دین و تمدن یکی از فوریترین و دارای اولویتترین مسأیل مربوط به تمدنپژوهی چه در ساحت نظری و چه در ساحت عینی است /ص 19/ و پاسخ ما به این پرسش بر چگونگی تحلیل تمدنهای گذشته و حال و بر چشمانداز و راهبردهای ما برای تمدن نوین اسلامی اثر مستقیمی خواهد گذاشت و لذا ناگزیز باید در باره آن اندیشید و موضعی روشن اتخاذ کرد. گام نخست در این مسیر شناخت اندیشههای کسانی است که پیش از این در این باره اندیشیدهاند. شمار این کسان کم نیست و آنها را میتوان بر پایه رویکردهایشان در دستههای گوناگونی جای داد. سه رویکردی که در این زمینه، از سوی مؤلف محترم این کتاب مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است، چنین است:
• نخست، رویکرد اسلامگرای تمدنی که نقطۀ عزیمت خود را دین قرار داده و در صدد است قرائتی دینی از تمدن ارائه نماید. کسانی که این رویکرد را نمایندگی میکنند ضمن باور به جامعیت دین اسلام، به توانایی ذاتی حداکثری آن برای تمدنسازی ایمان دارند و عامل اصلیِ انحطاط تمدن اسلامی را دوری مسلمانان از حقیقتِ دین و فهم درست آن و احیای آن را هم در رهین بازگشت به دین و عمل به آن میدانند. مبنای غربگریزی این افراد هم باور به دینستیزی تمدن غرب است.
• دوم، رویکرد تمدنگرای اسلامی که نقطۀ عزیمت خود را تمدن نهاده و تلاش میکند با قرائتی دنیایی از دین، زمینۀ ارتباط حداکثریِ آن را با تمدن را فراهم نماید. کسانی که این رویکرد را نمایندگی میکنند، عامل اصلی انحطاط تمدن اسلامی را در رکود اندیشۀ دینی و راه احیای آن را در اصلاحِ اندیشۀ دینی و ارائۀ قرائتی تمدنی از دین میدانند و رویکردی انتقادی به تمدن غرب بر پایه باور به معنویتگریزی آن دارند.
• سوم، رویکرد تجددگرای اسلامی که نقطۀ عزیمت خود را تجدد نهاده و در صدد است با قرائتی نو و بهروز از دین، زمینۀ ارتباط آن را با تجدد /ص 20/ فراهم سازد. کسانی که این رویکرد را نمایندگی میکنند عامل انحطاط تمدن اسلامی پیشین را در ایستایی و عدم پویایی اندیشه و عقل و راه احیای آن را در بازخوانی دین بر اساس دانشها و ارزشهای مدرن جستجو میکنند. این گروه هرچند به کم بها بودن دین و معنویت در تمدن غرب باور دارند، رویکرد تعاملی با آن را ترجیح میدهد.
بخش مقدماتی این کتاب ویژه کلیات پژوهش است و از جمله مباحثی که در آن مورد بررسی قرار گرفته ملاک دستهبندی دیدگاهها و انتخاب اندیشمندان است، فصل اول کتاب با عنوان “دین و تمدن”، به بررسی محورهایی مقدماتی همچون رویکردهای گوناگون در تعریف دین و تمدن و نیز تبیین سه رویکرد پیشگفته یعنی رویکرد اسلامگرای تمدنی، رویکرد تمدنگرای اسلامی و رویکرد تجددگرای اسلامی و سپس به توضیح در باره نوع و گستره رابطه دین و تمدن (شامل محورهای دین و پیشرفت، دین و دانش، دین و نظام سیاسی) اختصاص یافته است. فصل دوم با عنوان رویکرد اسلامگرای تمدنی به معرفی سه اندیشمند ایرانی و مصری و هندی یعنی امام خمینی و سیدقطب و ابوالحسن ندوی و سپس نوع نگرش آنها به دین و قلمرو آن و سپس تمدن و تعریف آن و به دنبال آن نوع و گستره رابطه دین و تمدن در اندیشه آنها پرداخته است و دو مسأله بنیادین نوع نگرش آنها به تمدن پیشین و عوامل انحطاط آن و نوع نگرش آنها به تمدن غرب هم از نگاه این متفکران مورد بررسی قرار گرفته است. بررسی و تحلیل آرای این اندیشمندان پایانبخش این فصل است. مؤلفهها و اجزای فصلهای سوم و چهارم هم همسان فصل دوم است با این تفاوت که در فصل سوم آرای سه اندیشمند الجزائری و ایرانی و مصری مالک بن /ص 21/ نبی، دکتر شریعتی و حسن حنفی به عنوان نمایندگان منتخب رویکرد تمدنگرای اسلامی و در فصل چهارم آرای سه شخصیت ایرانی و مصری و ترک یعنی عبدالکریم سروش، محمد ارکون و فتحالله گولن به عنوان نمایندگان رویکرد تجددگرای اسلامی محور بررسی قرار گرفته است.
مؤلف محترم در فصل پنجم کتاب هم، پس از مقایسه سه رویکرد بالا بر پایه محورهای پنجگانه یعنی نوع نگرش به دین، نوع تعریف از تمدن، نوع و گسترة رابطه دین و تمدن، تمدن اسلامی پیشین و عوامل انحطاط آن و نوع نگرش به تمدن غرب، کوشیده است دیدگاه برگزیده خود را در این باره تبیین نماید.
امید است چاپ این اثر مصداقی از عمل صالح مورد اشاره آیه شریفة 30 سورة مبارکة کهف باشد و از آن جا که کرداری همزاد و همراه ایمان است، پاداش آن بر باد نرود، چون خداوند پاسداشت آن را خود بر گردن گرفته است. این آیه شریفه اگر تمدنی خوانده و فهم شود، یکی از بنیادیترین و درازدامنترین رهیافتهای تمدنی را پیش رو میگذارد. ملافتحالله کاشانی در تفسیر گرانسنگ منهج الصادقین (ج 5، ص 339)، این آیه را چنین ترجمه کرده است:
“بدرستی که آنان که بگرویدند بخدا و کتاب او و رسول او و کردند کارهای شایسته، بدرستی که ما ضایع نگردانیم مزد آن کسی که نیکوتر است از روی کردار.”
محسن الویری
مدیر گروه تاریخ دانشگاه باقر العلوم علیه السلام
17/8/99 /ص 22/
برگرفته از کانال حجت الاسلام دکتر محسن الویری