چکیده
بحث از تمدن زایی شیعه امروزه قائلینی در فضاهای آکادمیک خاص پیدا کرده است. پیروزی انقلاب اسلامی ایران و برپایی حکومتی اسلامی با مبانی معرفتی تشیع و تغییر وتحولات حاصل از آن، شیعه هراسی و شکل گیری هلال شیعی این پرسش یا مسأله را پر رنگتر کرده است. این که سخن گفتن از تمدن شیعی تا چه حد صواب می نماید و چه نسبتی با تمدن اسلامی به عنوان یک کل می داشته باشد؟ چرایی پیدایی این مفهوم و باور، مسائلی است که این نوشتار به اجمال تامل و درنگی در آن داشته است. اما در نهایت نتیجه ای که در آخر نوشتار آمده _ سهم داشتن هریک از اجزاء تمدن اسلامی بعنوان یک کل _ به نظر صائب تر می نماید. گفتنی این که در طرح و بسط این سوال از دیدگاه¬های استادان محترمی که در محضرشان بوده ام، آقایان دکتر آئینه وند و دکتر الویری بهره برده ام.
مقدمه
امروزه با توجه به تغییر و تحولات جهانی، بیداری ملت ها و جریان بازگشت به خویشتن و هویت یابی ملت ها، مباحث و مقولات تمدنی بسیار مورد توجه می باشد. این توجه را می توان در منظرها و رویکردهای متفاوت و متنوع نظریه پردازان، و مدعیان داشتن پیشینه ی تمدنی به خوبی مشاهده کرد. تمدن ها در طول تاریخ در شکل دادن به هویت بشرگسترده ترین نقش را داشته، و امروزه به سند تاریخی فرهنگی ملت ها تبدیل گشته و از اهمیتی ویژه برخورداراند. کمتر ملتی را می توان یافت که نسبت به میراث تمدنی خود تعصب نورزد، شکوه و پیشینه ی آن را به رخ دیگر ملت ها نکشد و برای آن ها هزینه نکند. تمدن اسلامی نیز از این امر مستثناء نبوده و مدعیان آن نه تنها بر واقعیتی بنام تمدن اسلامی پا می فشارند که در درون آن کسانی قائل به وجود هویت تمدنی خاص نیز هستند.
البته بحث از تمدن اسلامی با توجه به گفتمان های متفاوت از تمدن – گفتگو یا برخورد تمدنها – برای مسلمانان می تواند جهت دهنده و برانگیزاننده باشد. هم از این جهت که به زعم صاحب نظران غربی، قوی¬ترین رقیب تمدنی برای تمدن غرب خواهد بود[1]و هم از این جهت که با توجه نگرش اسلام به سرانجام و نهایت تاریخ، تمدن اسلامی یگانه تمدن ماندگار خواهد بود.اما سخن این است که در این میانه در پویایی و اعتلای تمدن اسلامی چه کسانی نقش داشته یا خواهند داشت؟ تمامی مسلمانان به عنوان یک کلیت یا بخشی از جهان اسلام با این گفتمان که قابلیت و توانایی های بهتری در این زمینه داشته و خواهند داشت. به نظر می رسد که هردو دیدگاه قائلینی دارد.
بحث از تمدن زایی شیعه یکی از این دیدگاههاست که در نهایت قائل به وجود یا پیدایی تمدن شیعی میگردد. طرح این مساله چه دلایلی میتواند داشته باشد؟ آیا واکنشی به نادیده گرفتن نقش شیعیان درتکوین و اعتلای تمدن اسلامی است؟ یا مبتنی براین باور میباشد که تفکر و مبانی شیعی قابلیت چنین امری را داشته و دارد.
گفته شد که مباحث و مقولات تمدنی امروزه کانون توجه ملتها قرار گرفته است.رویکردها و منظرهای متفاوت به تمدن در حوزه اندیشه و تفاخر و مباهات و مدعیان داشتن پیشینهی تمدنی به خوبی شاهد این مدعاست.
معنا و مراد از تمدن
نگاه و توجه به تمدن و مراد و معنایی که امروزه در اذهان متبادر است، با وجود عدم توافق در تعریف جامع از آن، معنا و مفهومی است که بیشتر در حوزهی اندیشه و جغرافیای انسان اروپایی یا غربی شکل گرفته است. این معنا و مفهوم از تمدن به دنبال تغییر و تحولاتی بود که در مبانی معرفتی جامعهی اروپایی روی داد. و آن تغییر نگاه معرفتی جامعهی اروپایی قرون وسطا، که همه چیز را ناشی از اراده و مشیت الاهی میدانست و خداوند محور و اساس بود، به انسان محوری و انسان را مبناء و مدار همه چیز دانستن، میباشد. این تغییر و تحول، نگاه به گذشتهی بشری را هم تغییر داد. بدین معنا که نگاه انسان غربی، به تاریخ گذشتهی بشر هم، نگاهی صرفا مادی و انسان مدارانه گردید که در آن انسان خالق همه چیز است، از جمله فرهنگ و تمدن. به تبع، انسان غربی فرهنگ و تمدن خویش را ملاک و معیار ارزیابی و سنجش قرار داده و برمبنای آن به صدور حکم میپردازد.
این نوع نگاه به گذشتهی تاریخ بشر، که در بستر و بافت فرهنگی ارزشی غرب پدیدارشد، خواسته یا ناخواسته و آگاهانه یا ناآگاهانه به ادبیات دیگر ملل جهان سرایت کرد و آنان نیز در تلاش برای اثبات پیشینهی تمدنی خویش، و و احیای آن، چنین رویکردی را پیش گرفتند.
این که بکارگیری این معنا و مفهوم از تمدن، توسط غیر اروپائیان و غربیان درست است یا خیر، هدف این نوشتار نیست، گرچه در جای خود تامل و درنگ جدی را میطلبد. مراد این نوشتار، جریان و تب هویت تمدنی و برتری تمدنی است که به دنبال اروپائیان، دیگر ملل و اقوام را فراگرفت و آنان را به این وادی کشاند.
این جریان تمدنیسم و اثبات هویت و پیشینه ی تمدنی، خود از دو منظر بیرونی و درونی قابل بررسی است. از منظر بیرونی مراد، تقابل و تعامل تمدنها با هم است و مراد از منظر درونی، نقش زیر مجموعه های یک کلیت تمدنی در رشد و شکوفایی آن میباشد. برای مثال در مورد تمدن اسلامی که مورد نظر این نوشتار است، اجزاء و مجموعه های درونی آن چه نقش و سهمی در فرآیند تکوین و شکوفایی این تمدن داشته و یا دارند؟
تمدن شیعی یا تمدن اسلامی
بحث را از همین جا به یک پرسش مهم و به گمان برخی، دغدغهای مهم معطوف میکنم و آن این که، امروزه در برخی محافل علمی و فرهنگی و از سوی برخی صاحب نظران مساله یا موضوع تمدن شیعی مطرح میباشد. این موضوع، مسالهای بسیار پرسش برانگیز بوده و جای درنگی جدی دارد. چرایی طرح این موضوع و مفهوم، پیشینه، پیامدها و دلایل آن میطلبد که به نحو اجمال تاملی در مورد آن شود. در ادامه برآنم که با بیان سه نکته به پاسخی مناسب و قانع کننده نزدیک شوم.
نکته ی اول این که گفتیم که طرح مساله به این نحو، پرسش هایی را در پی دارد.
1- چه تعریفی از تمدن شیعی می¬توان ارائه کرد؟
2- نسبت تمدن شیعی با تمدن اسلامی چیست؟
3- چرایی بحث و دلیل طرح آن چیست؟
4- آیا طرح بحث تمدن شیعی، غیر و دیگر بودن این تمدن را از تمدن اسلامی القآء نمی کند؟
5- آیا طرح چنین بحثی، به انفکاک و انشقاق مسلمانان نمی انجامد؟
6- هدف از طرح این بحث چیست؟ تفاخر، احقاق حق، یا بیان واقعیت.
بسیاری از این پرسش ها پاسخ را باخود همراه داشته و نیازی به ارائه پاسخی ندارند. اما یکی دو پرسش درنگ و تاملی را می طلبد تا به چرایی طرح این بحث برسیم.
این که چه تعریفی می توان از تمدن شیعی یا تمدن اسلامی ارائه داد باید دید که مولفه های کلی تشکیل یک تمدن چیست و منابعی که در ارتباط با تمدن، چه به گونه ای مستقیم مثل کارهای توین بی یا منابعی که در حوزه ی فلسفه ی تاریخ نگاشته شده اند، چه دیدگاه هایی را مطرح کرده اند. آنگاه باید دید که تمدن شیعی تا چه حد این مولفه ها را داراست. ناگفته پیداست که با روشن شدن مفهوم تمدن شیعی نسبت آن با تمدن اسلامی هم روشن خواهد شد، این که نسبت تساوی خواهد بود یا جزء و کل.
در مورد مولفه های شکل دهنده ی تمدن دیدگاه های متعددی بیان شده است. برخی از این دیدگاه با تفکیک عوامل به مادی و معنوی، عواملی چون جغرافیا، نژاد، مهاجرت، قدرت دفاع و حمله، ابزار، اختراعات و مانند این ها را مولفه های مادی و مسائلی چون نبوغ، قراردادهای اجتماعی، غرائز و … را جزء مولفه های بیان کرده اند. یا دیدگاهی دیگر که از آنِ ابن خلدون است به عواملی مانند عصبیت، محیط جغرافیایی، حکمرانان، اخلاق و دین، ثروت و قدرت اقتصادی، صنعت و مردم و جمعیت به عنوان مؤلفه هایی که در شکل گیری یک تمدن، مؤثر هستند اشاره کرده است. با کنار هم قرار گرفتن این مؤلفه هاست که تمدن شکل می گیرد. اگر اندیشه ای بلند در بین عده ای محدود و قلیل در گوشه ای وجود داشته باشد و بر فرض زندگی متفاوتی با دیگران هم داشته باشند، به این تمدن اطلاق نمی گردد. یا اگر مجموعه ی مؤلفه ها باشد، اما نظام سیاسی و نهادهای اجتماعی متناسب با آن تعریف نشود، نمی توان گفت در فلان منطقه تمدن شکل گرفته است.
چرایی طرح مفهوم تمدن شیعی
اما نکته ی دوم و سوال مهم چرایی طرح این مفهوم می باشد، که پاسخ دهی به آن تاحد زیادی، پاسخ پرسش های دیگر را هم در خود خواهد داشت.
در این مورد مهمترین عامل را می توان اتهام به شیعه مبنی بر فقدان قابلیت تمدن سازی و چشم گیرنبودن نقش آنان در شکوفایی و بالندگی تمدن اسلامی دانست. کسانی هم که در مقام پاسخ برآمده اند کار خود را پاسخی به برخی شبهه افکنی های تفرقه برانگیز ذکر کرده اند. [2]
امروزه که مباحث تمدنی به شدت پررنگ شده و جوامع و ملت ها هرکدام در پی اثبات هویت و پیشینه ی تمدنی خود هستند. جهان اسلام هم از این جریان مستثناء نیست و این گرایش به هویت و پیشینه ی تمدنی به دو گونه در میان مسلمانان رخ نموده است. احیای هویت تمدن اسلامی به عنوان یک کلیت در برابر تمدن های دیگر، و دیگری هویت های تمدنی داخل جهان اسلام و ملل مسلمان، و این که هر کدام چه نقش و سهمی در تکوین و رشد و بالندگی تمدن اسلامی داشته اند.
در این میان عده¬ای نقش شیعیان به عنوان یکی از زیرمجموعه¬های تمدن اسلامی را یا نادیده گرفته و یا کم رنگ دانسته¬اند. برای مثال حاجی خلیفه در دایره المعارفی که درباب کتاب شناسی مسلمانان است، بسیاری از آثار شیعه را نادیده گرفته و نامی از شیعیان نیاورده و اگر هم از کتاب های شیعه یادی کرده بسیار کم رنگ و همراه با تحریف آورده است.[3] یا جرجی زیدان مورخ مشهور مصری در کتاب تاریخ آداب الغه العربیه که در تاریخ ادبیات عرب است، در باره ی شیعه گفته است، آنان طایفه ای کوچک اند و آثار قابل اعتنایی ندارند [4]
هم چنین احمد امین مصری در کتاب های ضحی الاسلام و فجرالاسلام از اساس منکر خدمات تشیع و علمای آن به فرهنگ و تمدن اسلامی شده است [5] حتا برخی گفتهاند که بین هر صد نوشتهای که در جهان اسلام منتشر میگردد، فقط دو عدد به غیر اهل سنت تعلق میگیرد که در این میان شیعان اثنی عشری سهم اندکی دارند. [6]
این اظهار نظرها و نسبت ها به شیعیان، عده ای را بر آن داشت تا در مقام پاسخ برآیند و برای اثبات سهم و نقش شیعیان در فرهنگ و تمدن اسلامی دست به قلم ببرند. برای نمونه در حوزه ی نجف کسانی چون آقابزرگ تهرانی ( م 1398 ق ) سید حسن صدر ( م 1354 ق ) و محمد حسین کاشف الغطاء ( م 1372 ق ) در صدد برآمدند تا در باب دفاع از نقش و سهم شیعیان معرفی دستاوردهای علمی شیعه کاری انجام دهند و به تهمت زنندگان به شیعه پاسخی مستند و مستدل دهند. شیخ آقابزرگ تهرانی در کتاب الذریعه بر این نکته تصریح کرده است. [7]
این سه تن طی قریب به شصت سال برای دفاع از ارکان و حقوق دینی اجتماعی شیعیان و نشان دادن سهم و نقش شان در در فرهنگ و تمدن اسلامی، تلاش کردند سهم علمی تمدنی شیعه را از قدیمی ترین روزگاران تا کنون معرفی نمایند.[8]
عامل مهم دیگر و آنچه که در حال حاضر به این جریان بعد، رنگ و صبغه ی تمدنی داده و سخن از نقش تمدنی و فرهنگی و حتا تمدن شیعی را پیش کشیده، پیروزی انقلاب اسلامی ایران و توانمندی آن در برپایی حکومت و اداره ی جامعه مبتنی برپشتوانه های تئوریک اندیشه ی شیعی می باشد. انقلاب اسلامی ایران بی تردید بر جهان اسلام و منطقه به ویژه بر شيعيان جهان تأثير فوق العاده و شگفتي گذاشت و مي توان گفت كه جايگاه شيعيان را درجهان اسلام از حاشيه و پيرامون به متن تحولات دنیای اسلام منتقل کرد. [9] شيعيان كه در طول چندين قرن به ویژه پس از سقوط دولت¬های شیعی قرون چهار و پنج، همواره به عنوان یک اقليت آماج حملات شديد تبليغاتي و محرومیت¬های اجتماعی [10] از سوی حكام و خلفاي بلاد اسلامي قرار مي گرفتند و الزاماً با تكيه بر اصل تقيه حتا از بروز افكار و انديشه هاي خود هراس داشتند با پیروزی انقلاب اسلامی ایران جاني دوباره گرفته و در معادلات منطقه ای و جهانی نقش های مهم و تاثیرگذاری را برعهده گرفتند. می-توان گفت که انقلاب اسلامی شیعیان را به نوعی خودباوری و تغییر نگاه رسانده است. انقلاب 1357 در ایران که کشوری شیعیمذهب است و شیعیان منطقه و حتی مناطق مختلف دنیا از آن تأثیرپذیری فراوان دارند، سبب ایجاد تحرک و هویت جمعی بین شیعیان گردیده است. این تحولات باعث ایجاد نگرانیهایی در بین برخی حکومتهای پادشاهی سنیمذهب منطقه شده است. دولت هایی که جمعیت های قابل توجه ای از شیعیان را در قلمرو خود دارند که می توانند در یک فرایند دموکراتیک نقش و سهم عمده ای در ساختار قدرت سیاسی این کشورها بیابند. غرب نیز به سرکردگی امریکا هم تلاش می کند با طرح تهدید شکل گیری هلال شیعی، از سویی دولتهای عربی را در مقابل شیعیان قرار دهد و از سوی دیگر با بزرگ جلوه دادن این مفهوم، ذهن سران عرب را از موضوع اسرائیل دور کند و با مخدوش کردن چهره ی ایران و شیعیان، آن ها را دشمنان اصلی دولتهای سنی معرفی کند. نتیجه ی این ترس و القاء شیعه هراسی علاوه بر جبهه گیری برابر شیعیان در حوزه ی سیاست، موجب جبهه گیری برابر شیعیان در حوزه ی فرهنگ و اندیشه نیز شده است. بیان این که شیعیان نقش ناچیزی در توسعه و گسترش تمدن اسلامی و یا حتی نقش منفی شیعیان در این زمینه، در راستای همین جبهه گیری فرهنگی و تغییر نگاه آن به شیعیان می باشد.
این تغییر نگاه را حتا می توان در نگاه مستشرقان و اسلام شناسان غربی هم مشاهده کرد. آنان که تا پیش از این توجه چنداني به مذهب و جهان تشيع نداشتند، اسلام و حتا شیعه را از دريچه ی دید اكثريت مي ديدند، و برهمین اساس هم در مورد شیعیان قضاوت می کردند.دلیل این امر هم این است که آثار و تحقیقات اولیه ی شرق شناسان بیشتر مبتنی بر منابع اهل سنت بوده است، و تلقی و برداشت آنان هم از اسلام مبتنی برهمین منابعی از اهل سنت بوده که به آن دسترسی داشته اند؛ لذا منابع اطلاعاتی و مورد مطالعه ی شان، حاوی اطلاعات کم و ناقصی در مورد تشیع بوده است. به این دلیل در تحقیقاتی که در سده های هژدهم و نوزدهم از مستشرقین به انجام رسیده، نسبت به ائمة شیعه و سهم آنها کمتر اشاره و پرداخته شده است. اما در سده¬ی بیستم میلادی شاهد تألیفات زیادی در مورد تشیع و شیعیان هستیم.
آنان پی بردند که شناخت و آگاهی شان از مکتب تشیع، دارای ابهام شدید و مبتنی بر داده-های ناکافی و نادرست می باشد که سخت نیاز به بازنگری دارد. در همين راستاست كه شاهد تغییر مسير تحقيقات شیعه شناسی، تشكيل كنفرانس ها و سمينارهاي مختلف و متعدد و انتشار مقاله ها و كتاب های گوناگون در جهت شناخت بهتر تشیع هستیم. برای مثال میتوان به کتاب «ژئوپلتیک شیعه» نوشتهی فرانسوا توال جامعه شناس فرانسوی اشاره کرد. کتاب از این جهت که به بررسی نحوه نگرش اندیشمندان غربی به پدیده اسلام گرایی، انقلاب اسلامی و نهضت جهانی تشیع از دیدگاه ژئوپلتیکی میپردازد، دارای اهمیت زیادی است.
به موازات خودآگاهی و خودباوری جامعه ی تشیع و فعال شدن آنان در ایفای نقش های تاثیر گذار در معادلات دنیای اسلام و جهان، موج مخالفت، برخورد، مقابله و تهمت زنی ها هم شکل و شمایل جدید به خود گرفته و این مقابله ها در شکل های مختلف اعم از سیاسی وفرهنگی نمود پیدا کرده است. در مقابل شیعیان در مقام دفاع از خود و پاسخگویی برآمده اند که این هم در اشکال مختلف خود را نمایانده است. یک نحوه ی پاسخ، چنانکه پیشتر آمد تلاش برای اثبات سهم و نقش شیعیان در فرهنگ و تمدن اسلامی است. نحوه ی دیگر بیان و ارائه ی سهم و نقش و قابلیت های شیعه در حد و اندازه های تمدنی مستقل و صحبت از تمدن شیعی یا بحث از تمدنزایی شیعه [11] و مسئولیت شیعه در ایجاد تمدن اسلامی می باشد.
نکته ی سوم، پاسخ به این پرسش است که آیا می توان از تمدن شیعی نام برد. این خود نیاز به طرح پرسش دیگر دارد. و آن این که آیا امکان دارد ملت، قوم یا آیینی مستقلاً بدون وام گیری یا اقتباس از دیگران تمدنی مستقل با هویتی ویژه بسازند یا خیر؟ درتعریفی، مجموعه¬ی دستاوردهای مادی و غیرمادی بشر را تمدن می گویند. به این معنا تمدن های امروزی، میراث خوار، نتیجه و محصول یافته ها و دستاوردهای تمدن های پیش از خود می باشند. و تمدنی را نمی توان سراغ گرفت که از هیچ و ابتدا به ساکن شروع و به قله های پیشرفت رسیده باشد. به بیانی دیگر تمدن بشری محصول و دستاورد تلاش همگانی همه ی جامعه ی انسانی، اقوام و ملل در طول تاریخ بشر می-باشد. همین معنا در مورد تمدن اسلامی هم صادق است. تمدن اسلامی به عنوان یک کلیت، نتیجه و برآیند کوشش و جد وجهد زیر مجموعه های خود، یعنی تمام مسلمانان وحتا کسانی که در حوزه ی اقتدار مسلمانان و قلمرو دولت های مسلمان می زیسته اند، می باشد. در داخل تمدن اسلامی هم هیچ یک از اجزاء تشکیل دهنده، شیعه یا غیر آن ،نمی توانند ادعای استقلال و هویت تمدنی به این معنا کنند. نکته ای که می توان گفت و درست هم می نماید، سخن از میزان نقش هریک از زیرمجموعه های تمدن اسلامی در روند پویایی و شکوفایی آن می باشد و این که از این منظر سهم هریک از فعالان را به ترازوی نقد کشید و داوری کرد. و این البته کاریست صواب و شدنی در ارائه معیاری از چندی و چونی سهم هریک از سازندگان بنای تمدن اسلامی.
در راستای نیل به این مهم، رجوع به میراث مکتوب هر یک از زیر مجموعه های تمدنی اسلام راهکاری مفیدی می تواند باشد. راه دیگر توجه به برآیند و بازدهی عملی اندیشه های هریک، در مقام عمل و بروز و نمود اجتماعی است. برای مثال وضعیت دنیای اسلامی در قرن های سوم و چهارم هجری، که برخی آن را دوره ی طلائی تمدن اسلامی می نامند [12] شاهد گویایی بر این نکته می تواند باشد. این برهه ی از تاریخ اسلام، شاهد تسلط سیاسی شیعیان درمناطق مختلف از قلمرو اسلامی هستیم و شرایط به گونهای است که بسترها و زمینه های لازم برای پیدایی حکومت های شیعی در مناطقی از جهان اسلام فراهم میگردد.
استقرار وحاکمیت این دولتها، یکی از درخشانترین دورانهای تمدن اسلامی را رقم زده است. آثار و نمودهای علمی و تمدنی این دولت ها به ویژه فاطمیان و آل بویه، امری انکار ناپذیر است. توجه به علماء و دانشمندان و ارزشمندی علم و دانش، ایجاد مراکز و موسسات آموزشی و علمی – فرهنگی، دارالعلمها، کتابخانهها، جامع ماندگار الازهر، تاسیسات و بنیاد بناهای فاخر و شکوهمند، انجام کارهای عامالمنفعه و توجه به شهرسازی و امورشهری، کارنامهی درخشانی از این دولتها که بر پایهی اندیشه و تئوری شیعی قوام یافته بودند، برجای گذاشته است. هم چنین مدارا و تساهل و تسامح آنان با دیگر اندیشهها و نحلهها که فضای مناسبی برای تضارب آراء و افکار و رشد اندیشهها فراهم آورده بود، نشانگر قابلیت بالای تمدنی این دولتهای متاثر و ملهم از اندیشهی شیعی میباشد. کافی است که دستاوردهای تمدنی این دو دولت را با برآیند کار سلاجقه و نظام الملک علی رغم هزینههای آن چنانی سلجوقیان مقایسه شود، تا مولد و مثمر بودن عملکرد دولت های فاطمی و بویهی معلوم شود.
کار دیگری که میتوان کرد فراهم آوری فهرستی از رشتهها و حوزههای گوناگون علمی و فرهنگی است، و سپس مشخص نمودن سهم شیعیان از جهات گوناگون در این سیاههی فراهم آوری شده میباشد. اگر به دقت بررسی شود خواهیم دید که بخش عمدهای از تحقیقات جهان اسلام در حوزه های متعدد، معرفتی، کلامی، فلسفی، ادبی و تاریخی بردوش دانشمندان شیعه بوده است. ادبیات اسلامی صبغه¬ی شیعی دارد، به گونه¬ای که وقتی بخواهند عظمت شاعری را بیان کنند، می¬گویند: “ترفض فی شعره” . [13]
می¬توان گفت که سهم آفرینی شیعیان در تمدن گذشته به سه شکل بوده است:
اول حیطه¬ی مشارکت، این حیطه در جایی است که عالمان شیعی در کنار عالمان اهل سنت در مقوله هایی مثل ریاضیات، نجوم، پزشکی و مانند اینها فعالیت علمی داشته اند، و در این حوزه آثاری ارائه کرده اند. اما مشارکت، همدلی و همکاری علمای شیعی در این علوم به اندازه ای نیست که بگوییم ریاضی، نجوم و جغرافیا نزد شیعیان، از علوم کلی نزد بقیه ی مسلمانان متفاوت بوده است بلکه در اینجا علمای شیعه همکار علمای اهل سنت بوده اند.
دوم حیطه ی تمایز است. یعنی دانشمندان شیعی در حیطه هایی فعالیت داشته اند و مجموعه ای را پدید آوردند که از مشابهش در بین اهل سنت متمایز است، مثل فقه و کلام. کلام و فقه شیعه به طور بنیادی در مبانی و روشهای استدلال به خاطر اندیشه ی امامت متمایز است. البته تعاملاتی با اهل سنت دارد، اما به راحتی می توان نوع خاصی از کلام را از کلام اهل سنت و نوع خاصی از فقه را از فقه اهل سنت جدا کرد.
سوم حیطه ای است تحت عنوان تشابه اسمی که عالمان شیعه به گونه ای خاص سخنی گفته اند که بتوان آن را از سخن اهل سنت جدا کرد، اما ادامه نیافته و به آن درجه ای که باید، نرسیده است. مثلاً در مقوله ی هیأت در کتاب «نفایس الفنون» سید حیدر آملی، وی وقتی از مقوله ی هیأت و وجه فیزیکی و مادی جهان هستی سخن می گوید آن را به شکلی با ذوات مقدس معصومان(ع) پیوند می زند که هر فلکی ناظر به یکی از ائمه است و یک نگاه شیعی به هیأت مطرح می کند. اما این آن قدر ادامه نیافته که بتوانیم مثل فقه و کلام در یک مکتب هیأتی متفاوت از هیأت نزد اهل سنت سخن گفت.
البته باید تأکید کرد که در سخن گفتن از نقش و سهم شیعیان در تمدن اسلامی باید روی علوم و دانش ها متمرکز شد. در جنبه های مادی تمدن مانند شهرسازی، ساختمان سازی، تشکیلات اداری و حکومتی و … نیازمند داشتن جایگاه، قدرت سیاسی و موقعیت اجتماعی محکم و استوار است که شیعیان از این جایگاه محروم بوده اند.
اما این، سخن این نوشتار نیست. بی تردید درخت تناور تمدن اسلامی در کشتزار مستعد تمام ملل مسلمان رشد کرده و قد برافراشته است و تمامی اجزای این کشتزار در این امر سهیم بوده اند، و نمی توان تمامی سهم را فقط به آب، یا خاک، یا نور آفتاب داد. به ثمر نشستن این درخت برآیند تلاش و کوشش همه ی اجزاء است. تمدنی اسلامی کلیتی واحد است که دربرگیرنده ی اجزایی می باشد و سخن راندن از تمدنِ یکی از این اجزاء چنان خواهد بود که بگوئیم دست از کل بدن مجزا یا اندامی خاصتر است. علاوه ی بر این که طرح چنین موضوعی وحدت جهان اسلام را باچالش روبرو می کند و موضع آن را در تقابل و تعامل برون تمدنی ضعیف می نماید. هم چنین می تواند فتح بابی شود برای طرح تمدن های حنفی، شافعی یا اسماعیلی و دیگر فرقه ها و زیر مجموعه های جامعه ی برزگ اسلامی.
نتیجه
تمدن اسلامی برآیند و مجموعه ی عملکرد همه ی ملل و اقوام مسلمان است که آن را به عنوان یک کل واحد و مبتنی برآموزه های وحیانی و اسلامی و با وام گیری و اقتباس از دیگر تمدن ها و میراث مللی و اقوامی که به اسلام گرویدند پی ریختند. و در نهایت همه ی این ها طی قرون و سده¬های متوالی کلیتی بنام تمدن اسلامی را شکل داد که نمی توان آن را منحصر به یکی از سازندگان دخیل در آن کرد. اگرچه می توان از مقدار سهم هریک در این سازه ی بزرگ، سخن گفت که درست و معقول نیز می نماید. شیعیان نیز همانند دیگر زیر مجموعه های جامعه بزرگ مسلمانان در شکوفایی و گسترش تمدن اسلامی سهیم بوده و نقش انکار ناپذیر ایفاء کرده اند. ناگفته پیداست که این سهم نمایی باید مبناء و معیاری داشته و مستدل و مستند به دلایل، قرائن و شواهدی باشد تا باور و پذیرش آن هم آسان و هم مقبول همگان باشد. به قول شهید مطهری، تمدن اسلامی از هیچ قوم به خصوصی نیست، بلکه از آنِ اسلام و مسلمانان است. هیچ ملتی حق ندارد آن را به نام خود قلمداد کند. هر ملتی حق دارد سهم خود را مشخص کند. [14]
منابع
1- با توجه به نظریه برخورد تمدن های هانتینگتون که نبرد بین تمدنی را بین اسلام و غرب مسیحی می داند. ن گ کنید به نظریه برخودر تمدن ها، سرتاسر کتاب.
2- ولایتی، علی اکبر، نقش شیعه در فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، نشر امیرکبیر، تهران 1390، ص 2.
3- حاجي خليفه، مصطفيبن عبدالله. كشفالظنون عن اساميالكتب و الفنون. بيروت: دارالفكر، 1402 ق
4- زیدان جرجی، تاریخ آداب الغه العربیه، منشورات دارالمکتبه الحیات، بیروت، 1992، ص 451.
5- نقش شیعه در تمدن اسلامی، ص 4.
6- حکیمی، محمد رضا، شیخ اقابزرگ ،نشر دفتر فرهنگ اسلامی ، تهران ، ص 218.
7- محمد محسن الشهیربالشیخ آقابزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ، موسسه اسماعیلیان، قم ، 1408 ( افست ) ، ص 2.
8- شیخ آقابزرگ ، محمد رضا حکیمی، ص 24.
9- توآل ، فرانسوا، ژئوپولیتیک شیعه، مترجم کتایون باصر، انتشارات ویستار، چ دوم ، تهران 1384 ، ص 16.
11- طاهرزاده، اصغر، تمدن زايي شيعه، اصفهان: لُبالميزان، 13 89، ر ک به مقدمه مولف.
12- برگرفته از آدام متز در کتابش تمدن اسلامی در قرن چهارم که عنوان انگلیسی آن رنسانس تمدن اسلامی است.
13- بایسته های پژوهش درتاریخ تشیع، مجله شیعه شناسی، شماره 8 ، ص 3، دکترآئینه وند.
14- مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران،انتشارات صدرا، قم، چاپ دهم، 1359. ص 450.