چکيده
ازآنرو كه اسلام و باورِ بدان در شكلگيري و بسط تمدن اسلامي نقش اساسي داشته، در طول تاريخ اسلام، نقش رويكردهاي مذهبي، بهعنوان عاملي بسيار تأثيرگذار در فرازوفرود تمدن اسلامي قابلپیگیری است؛ يكي از مقاطع سرنوشتساز در تاريخ تمدن اسلامي، دورهاي است كه در مركز جهان اسلام سلسلهي قدرتمند آلبويه حاكم بودند. بديهي است اتخاذ رويكردهاي مذهبي، از سوي ايشان عرصههايي نظير سياست، اجتماع، علوم عقلي و تجربي، معماري و هنر را تحت تأثیر خود قرار داده و پيامدهاي فراواني را در تمدن اسلامي، برجاي گذاشته كه بررسي همهي ابعاد آن از سوي محققان امكان نيافته است. در اين تحقيق با روش پژوهش توصیفی-تحلیلي در پي آنيم تا به بررسي عامل مذهب و همينطور گرايشها و رويکردهاي مذهبي حاكمان اين سلسلهها در شکوفايي تمدن اسلامي بپردازيم.
مقدمه
اهتمام و توجه به امور مذهبي، احياي شعائر دين اسلام، و اهميت قائل شدن نسبت به آموزههاي ديني از سوي علما، خلفا، سلاطين و اميران نقش بسيار مهمي در پيشرفت و شكوفايي جنبههاي مختلف تمدن اسلامي دارد. عناصر و مؤلفههايي كه تمدن اسلامي بهوسیلهی آنها شناخته ميشوند، در دوره آلبويه مورد توجه بوده است. اين عناصر كه معمولاً بهعنوان مظاهر تمدن اسلامي شناخته ميشوند، در دو بعد سختافزاري و نرمافزاري، قابلارائه و پيگيري ميباشند. بخشي از این عناصر، به بعد دروني فرهنگ اسلامي همچون باورها و آموزههاي اسلامي، كه بهوسیلهی نهادهاي آموزشي دنبال ميگردد، مربوط ميشود و قسمتي ديگر، نمادهاي بيروني تمدن اسلامي را تشكيل ميدهند، كه همان جلوههاي مادي و ظاهري آن همچون معماري و هنر مذهبي را شامل ميشود.
به دليل اهميت تاريخي دورهي آلبويه، از ديرباز در خصوص آن تألیفات و تحقيقات تاريخي قابلتوجهي صورت گرفته است. برخي از اين آثار در محدودهي زماني حاكميت اين سلسله نظير مروجالذهب و معادنالجوهر مسعودي، تجاربالامم مسكويه، التاجي في اخبار بنيبويه هلال صابي، تدوين يافته است، كه گزارشهاي دست اولي را در اختيار تاریخنویسان عمومي نظير ابناثير، ابنجوزي و ابنكثير قرار داده است. همچنین در شناخت مباحث مطروحه در خصوص نظر متشرعان و فقيهان اهلسنت شافعي و حنبلي نسبت به مسائل و مباحث حكومتي، از كتبي مانند احكامالسلطانيه ابنفراء حنبلي و ماوردي ميتوان استفاده كرد. در دورهي معاصر نيز پژوهشهای ارزشمندي از سوي محققان انجام گرفته است نظير: تمدن اسلامي در قرن چهارم اثر مستشرق سوئيسي آدام متز، احياي فرهنگي در عهد آلبويه؛ انسانگرايي در عصر رنسانس اسلامي اثر جوئل کرمر، آلبويه و اوضاع زمان ايشان با نموداري از زندگي مردم آن عصر نوشتهي علیاصغر فقيهي، ماهيگيران تاجدار اثر مفيزالله كبير كه بيشتر بر روي حوادث و جريانات سياسي مذهبي دورهي آلبويه تأكيد ميورزد.
در مجموع، اين آثار عليرغم اينكه اطلاعات بسيار مفيدي راجع به اوضاع تمدن اسلامي در دوره آلبویه ارائه ميدهند، ولي هيچيك بهطور مستقل و با منظر و رويكرد مذهبي ـ تمدني به اين دوره نپرداختهاند. دورهاي كه نقش مذهب در سمت و سودهي به تحولات سياسي و اجتماعي نقش قابلتوجهی ايفا كرده است كه ما تبعات و انعكاس آن را در سدههاي بعد در جنبههاي گوناگون تمدن اسلامي شاهد هستيم. خلأ وجود پژوهشهايي مانند پژوهش حاضر كه قرائتي نو با رويكرد تمدني از اين دو دوره ارائه ميدهد، بهخوبی احساس ميگردد. جنبههای مختلف تمدن اسلامی که در اين دوره تاريخی، تحت تأثیر رويکرد مذهبی حاکمان آلبویه قرارگرفته، بسيار متنوع است که به برخی از مهمترین موارد آن اشاره میگردد.
1. شكوفايي علوم
از آنجاکه محققان و تمدنشناسان در بررسي نقاط ضعف و قوت تمدنها، همواره يكي از بارزترين و كليديترين ملاكهاي ارزيابي خود را در مورد علوم و دستاوردهاي علمي ـ فرهنگي آن تمدن قرار ميدهند، ازاینرو ميتوان گفت مهمترین معيار شكوفايي و اعتلاي هر تمدني و از آن جمله تمدن اسلامي، رشد و رونق آن در علوم و دانش است. ظهور دين اسلام، بهعنوان عامل و محركي بنيادين، آثار و پيامدهاي زيادي در رشد و تعالي علوم داشته است. این آثار بهگونهای از مهمترین عوامل رشد و بالندگي فرهنگ و تمدن اسلامي است. این عوامل را در همان توصيهها و تأكيدهاي آموزههاي ديني همچون قرآن كريم و روايات اسلامي میتوان دید، كه مشوق و ترغيبكنندهي آنان در راه يادگيري علم و دانش بوده و به اين نياز بشري شتابي روزافزون بخشيده است.
از سوي ديگر نقش اساسي مذهب و باورهاي مذهبي در تمدن اسلامي کاملاً هويداست؛ ازآنجاکه در طول تاريخ اسلام، در تبيين آموزهها و گزارههاي ديني، از سوي صاحبنظران و انديشمندان جامعه اسلامي شاهد اختلافنظرها و ديدگاههاي مختلف و ظهور مذاهب مختلف فقهي، كلامي و مانند آن هستيم؛ ردپاي اين امور را در فراز و نشيب علوم نيز بهخوبی ميتوان دنبال نمود؛ بنابراين ميتوان گفت در تمدن اسلامي، تحولات علمي و آموزشي، همواره تحت تأثیر ديدگاهها و رويكردهاي مذهبي علما، خلفا، سلاطين و اميران خاندانهاي مختلف قرارگرفته است، ازاینرو در بررسي عوامل شكوفايي و يا زوال علوم در تمدن اسلامي، اين رابطه و خط سير، قابلپیگیری و جستجو است.
ظهور بويهيان در عرصهي قدرت و تسلط بر ممالك و سرزمينهاي خلفاي عباسي بغداد، تحولي بسيار مهم در علوم مختلف به وجود آورد. خلفاي عباسي كه سالها از دوران شكوفايي و قدرت آنها ميگذشت و پس از عهد متوكل عباسي (232_247)، بهشدت تحت تأثیر انديشهها و تفكرات اهل حدیث و حنابله قرارگرفته بودند، (مسعودی، 4/3 و ابن اثير، 7/61) نسبت به توسعه و گسترش علوم مختلف كلامي و فلسفي از خود مقاومت زيادي نشان ميدادند. ازاینرو جهان اسلام، تحت تأثیر اين نيروهاي مذهبي، براي مدتي دچار ركود و انحطاط گرديد. در اين ميان قدرتگيري آلبويهي شيعيمذهب، مقارن با قرنهاي چهارم و پنجم هجري در ايران و عراق كه با گرايش و رويكرد خاص مذهبي آنان توأم بود، تحولي اساسي در علوم مختلف به وجود آورد. بدین گونه شاخههاي مختلف علوم اسلامي و تجربي شاهد رشد و شكوفايي روزافزوني گرديد كه تا آن زمان در تمدن اسلامي بدان حد سابقه نداشت. با توجه به نقش بسيار اساسي باورهاي مذهبي در توسعه و گسترش علوم، نميتوان رويكرد مذهبي زمامداران مسلمان در اين زمينه را ناديده گرفت. در اين دوره، رويكرد مذهبي آلبويه كه بر تسامح و تعامل مذهبي با ساير مذاهب و فرق استوارشده بود، خود زمينهساز تحول علمي بزرگي در علوم مختلف بهویژه علوم عقلي گرديد. اين ويژگي برجسته، باعث شده تا برخي دوره آلبويه را عصر رنسانس اسلامي بنامند. (کرمر، 64)
ابوسليمان سجستاني در ستايش از فضاي باز ایجادشده، ناشي از سياست مذهبي حكومت عضدالدوله، اینگونه مينويسد:
اين پادشاه سزاوار آن است كه تمامي خلق و خاصه اهل دانش و فرهنگ او را تمجيد و براي بقاي ملك او دعا كنند، زيرا آنها را تقويت كرده، گفتارشان را منزلت بخشيده و بند از زبان ايشان برداشته تا هر يك از آنها معتقدات فرقهي خويش را بدون تقيه ابراز كند و درنتیجه آشكار شود آنچه آنها ادعا ميكنند و معلوم شود آنچه بدان معتقدند و حق از باطل جدا شود و چنان امنيتي پديد آيد كه كسي با زبان تعصب ديني به ديگري هجوم نبرد. (سجستانی، 386)
اين گفتار بهروشنی فضاي حاكم بر محافل علمي اين دوره از تاريخ را به تصوير ميكشد. بديهي است كه شكوفايي و رونق گرفتن هر حوزهاي و ازجمله علوم، نيازمند زمينه است. مهمترین این زمینهها، به وجود آمدن فضاي باز انديشه و تفكر در جامعه است. چراکه رونق و شكوفايي علوم در فضايي ايجاد ميشود كه در آن تفكر و انديشهي انسان در كمال آزادي و فراغ خاطر و دور از تعصبات و تفكرات غلطي كه تبايني آشكار با شكوفايي آزادانه تحقيق و نقد علمي دارند، به وجود ميآيد. (آلدو ميه لی، 39 و جورج سارتن، 1/648) اين ويژگي در عصر آلبويه بهگونهای برجسته، بروز و ظهور يافت كه تأثیر آن را در رشد، ارتقاء و شكوفايي شاخههاي مختلف علوم، اعم از ديني و غيرديني بهخوبی مشاهده ميگردد.
الف: علوم اسلامي
رويكرد همراه با تساهل و تسامح مذهبي آلبويه در توسعه و تحول شاخههاي مختلف علوم اسلامي، بهخوبی در اين دوره قابلمشاهده است. بدون ترديد روي كار آمدن دولت آلبويه و اعطاي آزادي مذهبي به فعاليتهاي علما و بزرگان ديني در اين تحولات علمي نقش بسيار مهمي داشته است. شيعيان در اين عصر فرصت پيدا نمودند؛ تا در سايهي آزادي و امنيت حاصل از قدرت بويهيان، دست به تألیفات و فعاليتهاي فرهنگي زيادي بزنند. دراینبین حمايت و پشتيباني از علماي بزرگ شيعيمذهب، از سوي سلاطين آلبويه اين روند را شتاب بخشيد. برگزاري جلسات مناظره و بحث از سوي ركنالدوله و دعوت از شيخ صدوق در اين مباحث، (نورالله شوشتری، 1/456) تكريم و احترام عضدالدوله نسبت به شيخ مفيد، (همان، 365 و ذهبی، 28/334) و اعطاي مناصب شرعي در حكومت آلبويه، همچون نقابت علويان و اميرالحاج به عالمان بزرگ شيعي مانند سیدرضی و سیدمرتضی، زمينهساز اين تحولات علمي به شمار ميرود. ضمن اينكه در پرتو سياست مذهبي آلبويه كه نرمش و احترام نسبت به همهي مذاهب بود، ديگر مذاهب نيز اجازه پيدا نمودند تا آزادانه به فعاليتهاي علمي فرهنگي خود ادامه داده و از اين حيث هيچ مانعي در مقابل راه آنان به وجود نيامد. ازاینرو در علوم اسلامي، اين رويكرد باعث تحولات نويني گشت كه به برخي از آنها بهصورت گذرا اشاره ميشود.
كلام
كلام از جمله علومي است كه در عصر آلبويه به شكوفايي و رونق فراوان رسيد. رويكرد مذهبي آلبويه و به وجود آوردن فضاي باز حاكم بر اين دوره تاريخي، زمينه و شرایط بسيار خوبي را مهيا ساخته بود تا پيروان هرکدام از مذاهب و فرق كلامي، آزادانه به بحث و مناظره در مورد عقايد و باورهاي مذهبي خويش پرداخته و علم كلام را مطابق عقايد خود تبيين و گسترش دهند.
مكتب معتزله كه از زمان متوكل عباسي، با قهر و خشم اهلسنت مواجه گرديده بود، در بستر اوضاع مناسبي كه آلبويه به وجود آورد، در اين عصر رونقي دوباره يافت. مکتب معتزله در این دوره بهعنوان مكتب كلامي مسلط درآمده و پيروان آن در شهرهاي بزرگي مانند بصره، بغداد و ري فعال بودند. دعوت صاحب بن عباد از معروفترين متكلمان معتزلي با نام قاضي عبدالجبار (م 415) به ري و اعطاي منصب قاضيالقضات (آدام متز،1/234) آن شهر، از روابط نزديك آلبويه و معتزله خبر ميدهد. در اين عصر معتزله در ميان عدهاي از اهلسنت بهخصوص حنفيها و در ميان شيعه بهطور عمده زيديها، نفوذ بسيار داشتند. (کرمر، 117 ـ 119)
معتزله به سبب توجه به مباني عقلي و بحث در مسائل مهمي مانند عدل و توحيد و اختيار و نفي رؤيت و خلق قرآن و نظاير اين مباحث و مناقشه با فرق مختلف اسلامي مانند اهلسنت و حديث و شيعه و ملل غیر اسلامی مثل مانويه (زنادقه) و مجوس و نصاري و يهود كه معمولاً كلام مدون و استواري داشتند، ناگزير محتاج به اتخاذ روش منطقي و فلسفي براي پيروزي خود بودند. به همين سبب گروهي از ايشان به منطق و فلسفهي يوناني متوجه شدند و در روش برخي از فلاسفه تعمق و تحقيق كردند و كتب منطق و فلسفه را موردمطالعه و مداقّه قرار دادند. (ذبیحالله صفا، 131)
خصيصهي عقلگرايانهي معتزله كه در تاريخ اسلام، خدمات بسيار زيادي را بهخصوص درزمینهی علوم عقلي و فلسفي انجام دادند، در انديشهي كلامي شيعه [امامي] نيز در اين عصر بسيار رواج داشت. همين ويژگي عقلاني و بهکارگیری آن در مباحث كلامي موجب گرديد تا شيعه و معتزله در بسياري از مسائل كلامي؛ چون مسئله عدل، اختيار، ذات و صفات خدا و مانند آن بسيار به يكديگر نزديك شوند. اين امر، عدهاي از صاحبنظران و محققان را بر آن داشت كه مدعي شوند؛ شيعه تا زمان آلبويه مذهب كلامي خاصي نداشت و با روی کار آمدن آلبويه، اصول علم كلام و اساليب آن را از معتزله فراگرفتند. (متز، 1/78 و مونتگمری وات، 114)
گفتار شيخ مفيد در مقدمهي كتاب «اوایل المقالات في المذاهب المختارات»، مهمترین كتاب كلامي وي، نشاندهنده اين واقعيت است؛ كه در زمان وي اين طرز تفكر، بر ذهنيات آن عصر نيز حاكم بوده و عدهي زيادي از مردم، از تفاوت عقايد معتزله و اماميه آگاهي نداشتند. شيخ مفید هدف از نگارش كتاب خود را اینگونه بيان ميكند:
من به ياري خدا در اين كتاب قصد آن دارم كه تفاوت ميان شيعه و معتزله را بيان كنم و تمايز ميان عدليمذهبان شيعه را با عدليمذهبان معتزله، آشکارسازم و نيز اختلاف ميان معتزله و اماميه را در اصول، كه هر دو به اين اختلاف اعتراف دارند، معلوم دارم… و نيز خواهم گفت كه كداميك از آنها مطابق با اعتقادات نوبختيان رحمهاللهعليهم است و كداميك مخالف با آنها است و كداميك موافق با مذهب اهل اعتزال و متكلمان ديگر جز ايشان است؛ تا چنان شود كه اين كتاب مبناي مورد اعتمادي براي آزمودن اعتقاد باشد. (شيخ مفيد،1)
از سوي ديگر، درحالیکه قبل از شيخ مفيد، گرايش عمدهي علماي شيعه بيشتر به ظواهر نصوص و احاديث بود. شيخ مفيد در اين زمينه، تحولي مهم ايجاد كرده و اين روش قدما را موردانتقاد قرارداد. وي در اين راستا، كتاب «تصحيحالاعتقادات» -كه درواقع شرحي است بر رساله الاعتقاد استادش شيخ صدوق- نوشته و در آن بر موارد اختلافنظر با استادش را كه بيشتر گرايش حديثي داشت تا عقلي، برمیشمارد. اين ويژگي شيخ، موجب شده از وي بهعنوان نخستين مجدد اصول مذهب ياد كنند. (عبدالله نعمه،368) ازاینرو ميتوان گفت؛ شيخ مفيد در سايهي تأليف كتب كلامي و تربيت شاگردان بسيار بزرگي چون سید مرتضی، شريف رضي، شيخ طوسي، در تدوين و تنظيم كلام شيعه و رسمیت بخشی آن در ميان ساير مذاهب اسلامي، از نقشي بسيار برجسته برخوردار بوده است.
در عصر آلبويه در ميان سنيان، كلام اشعري نيز براثر سعي و اهتمام علماي اشعري مانند قاضي ابوبكر باقلاني (م 403)، ابنفورك انصاري اصفهاني (م 406)، ابواسحاق اسفرايني (م 418) و عبدالقاهر بغدادی (429) رشد و شكوفايي خويش را آغاز نمود. بدونترديد، سياست مذهبي آلبويه كه در حمايت از همهي علما و مذاهب بود، در اين تحول بيتأثير نبوده است. چنانچه عضدالدوله ديلمي، قاضي ابوبكر باقلاني را تكريم ميكرد و حتي در سال 371 وي را بهعنوان نماينده و سفير خود به امپراتوري رم فرستاد. (ابن اثير/ 9/16) این اقدامات و نظایر آن، نشان از رويكرد تسامح مذهبي آلبويه دارد. ابوبكر باقلاني در رشد و رونق كلام اشعري نقش بسيار مهمي ايفا نموده است. وی مطالب كلامي اشاعره را نظم داد و مجموع تعاليم آنان را بهصورت منظم، مدون ساخت. باقلانی بدينگونه در نشر و اشاعهي مذهب اشاعره بسيار مؤثر بود. (مونتگمری وات،124) تأثیر باقلاني در انديشهي كلامي اهلسنت به حدي بود كه برخي او را نخستين پايهگذار كلام كلاسيك سني ميدانند. (صابری، 1/25)
فقه
در عصر آلبويه، فقه شيعه شاهد تحولات و دگرگونیهای بسيار مهمي بوده است. در زمان بزرگاني چون كليني و شيخ صدوق در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم، فقه شيعه مبتني بر نقل احاديث بود كه اين تبلور را در دو كتاب بسيار معتبر شيعي؛ همچون كافي و من لايحضره الفقيه شاهد هستيم. پسازاین دوره كه همزمان با روی کار آمدن و قدرتگيري آلبويه در بغداد با رويكرد مذهبي خاص ايشان است، تحولي بنيادين در نحوهي ارائه و تبيين فقه شيعي صورت گرفت. پيشتاز اين مهم در بغداد، شيخ مفيد (339 ـ 413) و شاگردش سيد مرتضي (355 ـ 436) است. در اين دوره، علم اصول بهعنوان قواعدي كه ميتوان به كمك آن احكام و قواعد فقهي را استنباط كرد، بهصورت پررنگي ظهور كرد. به بركت علم اصول، كه مسائل آن از عرف و لغت و عقل و سيرهي عقلا بر نصوص بود، علم فقه، رونق گرفته و به دست دانشمندان اماميه مسائل فقهي از نصوص استخراج و تحقيق و تنقيح گرديد. اين امر، اجتهاد را كه امروزه خصيصهي اصلي فقه شيعه به شمار ميآيد، رونق بخشيد. لذا اين دوره، تحولي اساسي در نحوهي دستيابي به احكام شريعت بهخصوص نزد شيعيان اماميه را به دست میدهد.
در ادامه، شيخ طوسي (385 ـ 460) كه به دليل تأثيرگذارياش در فقه شيعه و تثبيت جايگاه فقهي شيعه در ميان مذاهب اسلامي به شيخالطائفه لقب يافته، فقه شيعه را به نهايت كمال خود رسانيد. در سايهي تأليفها و فعاليتهاي فرهنگي وي ـ مانند تأسيس حوزهي علميه نجف اشرف ـ فقه شيعه بهاعتدال رسيد. وي نه چون اخباريان، صرفاً اخبار را بر مبناي استنباط قرار داد و نه چون قدما، تحت تأثیر اهل رأي قرار گرفت، بلكه در موارد ظهور كتاب و سنت از آنها و در موارد ديگر از ادلهي عقليه استفاده ميكرد. اهميت شيخ طوسی در فقه به حدي بود كه تا مدتها پس از وي، ديگران صرفاً به تقليد از وي پرداخته و جرئت اظهارنظر در مسائل فقهي را به خود راه نميدادند. (گرجی، 128 ـ 223)
در مقايسه با شيعه، اهلسنت در اين دوره تحول چشمگيري در علم فقه نداشته و به ركود گراييدند. آنگونه كه آدام متز اشاره ميكند؛ در قرن چهارم تكوين مذاهب فقهي مستقل مبتني بر اجتهاد مطلق و حكم به رأي در فهم قرآن و حديث، متوقف شد. (متز، 1/239 و غنيمه،239) هرچند در اواخر حكومت آلبويه كه دو تن از قضات و فقیهان معروف اهلسنت در اين عصر، براي اينكه قدرت خليفه را لااقل ازلحاظ تئوري به وي بازگردانند، دو كتاب معروف در فقه سياسي با نام «الاحكام السلطانيه» به نگارش درآوردند. ابوالحسن ماوردي (م 450) كتاب خود را بر اساس فقه شافعي و ابن ابييعلا معروف به ابنفراء (458) نيز كتابش را از ديدگاه فقه حنبلي به نگارش درآوردند. (مفيزالله کبير،306 و کرمر،107) اوضاع سياسي مذهبي حاكم بر اين عصر كه خلفاي عباسي را تحت نفوذ سلاطين محلي بويهي قرار ميداد، نگارش چنين كتابي را بهخصوص براي اهلسنت لازم و ضروري مينمود.
حديث
در قرنهاي چهارم و پنجم هجري، همانگونه كه ذكر آن گذشت، مهمترین جوامع حديثي شيعه توسط علماي بزرگ شيعي يعني شيخ كليني، شيخ صدوق و شيخ طوسي به نگارش درآمد. علاوه بر اين در عصر آلبويه، علما و محدثين اهلسنت نيز آزادانه و بدون منع از سوي حكومت وقت، فعاليت و تحرك بسيار زيادي را در اين علم از خود نشان دادند. اين امر توسعه و شكوفايي جوانب مختلف علوم اسلامي در ميان مذاهب گوناگون را در اين عصر، روشنتر ميسازد.
در اين عصر، محدثان و علماي معروفي از اهلسنت در محدودهي ايران و عراق نيز بروز و نمود داشتند. ازجمله: ابوالحسن علي بن عمر بغدادي دارقطني محدث بزرگ و فقيه مشهور شافعي كه در سال 385 وفات يافت. ابوبكر احمد بن حسين بيهقي (م 458) مؤلف السنن الكبير و السنن الصغير، ابونعيم احمد بن عبدالله اصفهاني (م 403) مؤلف كتاب معروف «ذكر اخبار اصفهان»، خطيب بغدادي (م 463) صاحب تاريخ بغداد كه طبقات مختلف محدثين اين شهر را بهطور مفصل بيان نموده است.
تا پيش از قرن چهارم، محدثان براي جمعآوري و حفظ احاديث و روايات گاهي مجبور بودند تا مسافتهاي بسيار زيادي را مسافرت كنند. بدينگونه، زمان و هزينهي بسيار زيادي را صرف مينمودند. از قرن چهارم، روش ديگري در علم حديث معمول شد. در این روش، روايت حديث بدون ملاقات رجال آن علم و بدون اجازهي مكتوب از محدثين نيز فراهم شد. چنانکه نسبت به ابوالفرج اصفهاني، كه دارقطني محدث مشهور از او استماع حديث كرده است، اين عيب را گرفتهاند كه معمولاً وارد سوقالوراقين (بازار کتابفروشان) كه دكانهاي آن مملو از کتابهای مختلف بود، ميشد و مقدار زيادي كتاب ميخريد و به خانه ميبرد و همهي روايات خود را از آنها استفاده ميكرد. (متز، 1/220)
در اين قرن تأسيس و تكامل «اصول نقد حديث»، نيز انجام گرفت و اصطلاحاتش به وجود آمد. در اين راه ابوحاتم (م 327) در جرحوتعدیل روات، براي راويان درجه اول؛ اصطلاح «ثقه، متقن، ثبت، حجه، عدل، حافظ و ضابط» و در مورد راويان درجهي دوم؛ عبارات «صدوق، قابل تصديق است، اشكال ندارد» را بكار برد. خطابي (م 388) اولين كسي است كه احاديث را به سه قسم عمدهي «صحيح، حسن، ضعيف» تقسيم كرد و دارقطني، تعليق را معنا كرد و حاكم (م 405) اصول حديث را بهعنوان علم مستقلي تدوين كرد. (همان،224)
تفسير
علم تفسير نيز ازجمله علومي است كه در عصر آلبويه، دوراني شكوفا و طلايي را سپري نمود. بديهي است كه كثرت و افزايش مباحث و مناظرات مذهبي در سايهي آزادي بيان و انديشه براي تمامي مذاهب اسلامي؛ موجب رونق، تنوع و نوآوري در شاخههاي علوم اسلامي نزد مذاهب مختلف ميگردد. در اين عصر كه پيروان فرقههاي گوناگون شيعي، معتزلي و اشعري بدون هيچ مانعي از سوي حكومت، آزادانه فعاليتهاي فرهنگي مذهبي خويش را انجام ميدادند، تفاسير بسيار معتبر و مشهوري را با رويكردها و ديدگاههاي مختلف مذهبي خاص خويش به نگارش درآوردند. این تفاسیر موجبات تنوع و رونق اين علم را فراهم نمود.
در اين دوره علماي برجستهي شيعي، تحت تأثیر رويكرد عقلگرايانهاي كه در انديشههاي كلامي آنها به وجود آمده بود، در تفسير آيات قرآن كريم كه قبل از آن بيشتر نقلي ـ روايي بود از برهانهاي عقلي و كلامي نيز بهره جستند. ازاینرو تفاسير نگاشته شده اين عصر به تفاسير اجتهادي مشهور گرديده است. تفسير حقايقالتأويل في متشابه التنزيل اثر سیدرضی، امالي سیدمرتضی و تفسير التبيان في تفسير القرآن شيخ طوسي از مشهورترين تفاسير شيعي اين عصر با رويكرد عقلي است. در اين نوع از تفاسير، مفسران سعي ميكردند تا از تخصصهاي خود درزمینهی فقه، ادب، كلام و مانند آن استفاده نمايند. ازاینرو اين تفاسير تنوع بسياري يافتند و به تفاسير ادبي، فقهي، كلامي، فلسفي، عرفاني و مانند آن معروف گرديدند.
تفاسير مبتني بر رأي و تأويل در گروههای ديگر مذهبي ديگر، نيز کموبیش رواج يافت. از آن جمله تفسير «تنزیه القرآن عن المطاعن» قاضي عبدالجبار معتزلي (م 415) و تفسير «النكت و العيون» ماوردي شافعي مذهب است. اهتمام عدهي زيادي از مفسران بعدي مانند ابنجوزي در «زاد المسير» و قرطبي در «الجامع لاحكام القرآن» به اين كتاب تفسيري، نشان از اهميت آن دارد. ولي درمجموع تفاسير معروف اهلسنت در اين قرن [پنجم] بيشتر جنبهي سنتي، روايي و تکیهبر اقوال صحابه و تابعان داشته است. تفاسیری مانند اعجاز القرآن اثر قاضي ابوبكر باقلاني (م 403)، تفسير الكشف و البيان ثعلبي معروف به تفسير ثعلبي (م 427)، تفسير القرآن سمعاني (م 489) و مانند آن، همه از قبیل همین گونه تفاسیر هستند.
ب: علوم عقلي
در عصر آلبويه علاوه بر علوم اسلامي، عموم رشتههاي علمي از قبيل علوم عقلي و تجربي، رشد و شكوفايي كمنظيري داشتهاند. به گفتهي محققان، علوم به خصوص در بغداد و ممالك شرقي اسلامي تا پايان قرن چهارم و اوايل قرن پنجم، در مدارج ترقي سير ميكرد. از اين مدت قرن دوم و سوم را بايد بيشتر، عهد نقل و تدوين و تكوين علوم عقلي و قرن چهارم و اوايل قرن پنجم را عهد استحصال مسلمين از زحمات دو قرن پيش و قرن طلائي علوم در تمدن اسلامي دانست. (صفا، 1/126)
رويكرد مذهبي آلبويه نسبت به علما و علوم، نگاهي تكبعدي، يكجانبه و صرفاً ديني [متعصبانه] نبود؛ بلكه آنان علاوه بر حمايت از علما و بزرگان
مذهبي، از دانشمندان و انديشمندان عرصهي علوم عقلي و غيرمذهبي نيز پشتيباني و حمايت میکردند. چنانچه عضدالدوله، به هر يك از گروههای فقيهان، مفسران، متكلمان، محدثان، نسبشناسان، شاعران، نحويان، عروضيان، پزشكان، منجمان، رياضيدانان، مهندسان مستمري قرار داده بود. (مسکويه، 6/457) اين حمايتها تأثیر بسيار زيادي در تحولات علمي عصر آلبويه داشته است.
تاريخ علوم در تمدن اسلامي، خاصه علوم عقلي و تجربي، رابطهي نزديك و تنگاتنگي با باورهاي مذهبي سلاطين، علما و دانشمندان هر عصر داشته است. اين رابطه بيشتر بر محور «فلسفه» و بهکارگیری روشهاي عقلي در مباحث و موضوعات علمي تكيه دارد. در تاريخ اسلام، اصولاً پيشرفت فلسفه در محيطهايي به وقوع پيوست كه صاحبان انديشه و تفكر، قائل به حرمت فلسفه نبودند و حتي مدعي بودند ميتوان ميان فلسفه و اسلام، آشتي و سازش برقرار كرد. ازاینرو به بررسي و تفحص در اين علم پرداخته و گامبهگام اين علم را گسترده و بارور ساختند. اين تفكر در انديشهي فلاسفه مشهور مسلمان همچون كندي، فارابي و ابنسینا، قابلبررسی و پيگيري است.
اين نوع تفكر و طرز تلقي از آموزههاي ديني، منحصر به علم فلسفه و كلام نماند؛ بلكه محيطهاي ديگر علم و ازجمله علوم تجربي را نيز تحت تأثیر خود قرار داد. به باور متكلمان و فلاسفه آن عصر، فلسفه منحصر به علم كلام و الهيات باقي نماند. ازنظر آنان، عموم شاخههاي علوم تجربي نيز از شاخههاي فلسفه محسوب ميشد. اين امر، بهخوبی در گفتگوي ميان ابوحيان توحيدي و استادش ابوسليمان سجستاني آشكار است. سجستاني پس از مطالعهي رسایل اخوانالصفا در امتناع جمع ميان فلسفه و دين، اینگونه سخن ميراند:
پنداشتهاند كه فلسفه – را كه عبارت است از علوم نجوم و مقادير و آثار طبيعت و موسيقي كه معرفت نغم و ايقاعات و نقرات و اوزان است- و منطق – كه آزمون اقوال است به اضافات و كميات و كيفيات -، اینها را در شريعت داخل ميتوان كرد و اين دو را به يكديگر مخلوط و مربوط ميتوان كرد… (قفطی،120)
همواره پيشرفت و ترقي فلسفه در تاريخ اسلام با بسياري از علوم تجربي و برخي علوم غريبه ارتباط نزديكي داشت. عموماً اين علوم در دربار سلاطين و اميران مورد استقبال قرار ميگرفت. از طرف ديگر این علوم، از جانب فقها و علماي متعصب، مورد بيمهري و نفرت قرار میگرفت. بااینوجود حمايت و پشتيباني آلبويه و سلسلههاي شيعي حمدانيان و فاطميان -كه رويكردي مشابه ايشان را دنبال ميكردند – باعث شد كه اين علوم، در بلاد اين حكومتها با استقبال مواجه گردد. بسياري از علاقهمندان به اين علوم از سراسر ممالك اسلامي به محدوده حكومت ايشان، پناه آورند. در اين دستگاهها علماي يهودي و نصراني و زردشتي و صابي و مسلمان، بيآنكه مزاحم يكديگر باشند، بسر ميبردند و هر كس از آنان بهقدر علم و دانش خود از تقرب خلفا و امرا و وزرا و صلات آنان برخوردار بود. (صفا، 1/126) لذا در اين زمان، دورهاي مهم از شكوفايي و پويايي فلسفه و علوم مرتبط با آن مانند؛ طبيعيات، رياضيات، نجوم، جغرافيا و طب را شاهد هستيم. اين در حالی است كه حكومتهاي مقتدر ديگري، نظير غزنويان وجود داشتند كه باوجود حمايت از دانشمندان و علما، حداقل علوم عقلي و بهویژه فلسفه در نزد ايشان متروك بود. این رویکرد بيشتر به رويكرد مذهبيشان مربوط ميگشت.
رويكرد مذهبي آلبويه كه با تسامح مذهبي و فكري در قلمرو حکومتیشان همراه بود، باعث جذب و پرورش بسياري از نخبگان عرصهي علوم عقلي و تجربي ـ بدون توجه به مذهب و يا دين آنها ـ گشت. به شكلي كه بسياري از تحولات در عرصه علوم عقلي در اين زمان نمايان شد. در عرصه علوم تجربي، تألیفات و تحقيقات فوقالعادهای صورت گرفت. اين امر نشان ميدهد كه در نزد حاكمان و زمامداران بويهي، چندان تقابل و گسستي ميان باورهاي ديني مذهبي آنان با فلسفه و علوم عقلي نبوده است. ازاینرو عدهاي از محققان، اين رويكرد آلبويه نسبت به فلسفه را به مذهب آن نسبت ميدهند. از همین رو احمد امين مصري معتقد است؛ فلسفه با تشيع بيش از سنت تناسب و سازگاري داشته و به همين دليل است؛ كه پيشرفت فلسفه در عهد حكومت بويهيان و فاطميان شيعيمذهب، بيشتر نمودار است. (احمد امين، 1/188 ـ 190 و عبدالله نعمه،46)
رويكرد مذهبي آلبويه بر اين قرارگرفته بود؛ تا از تمام دانشمندان و انديشمندان در حوزهي علوم عقلي مانند فلسفه و ساير علوم حمايت و پشتيباني كنند. اين امر، زماني تحقق پيدا ميكرد كه هیچ تداخل و تضادي ميان اين علوم و دانشمندان آن، با عقايد و باورهاي مذهبي طبقهي حاكم پيش نياورد. آلبويه بهخوبی، اين نقش را در تاريخ تمدن اسلامي ايفا كرده است. نقشي كه شايد در هيچ دوره تاريخي نظير آن را نتوان يافت. اين رويكرد مذهبي آلبويه از انديشه و تفكر عقلگرايانه آنها ناشي ميشد. انديشهاي كه براي تمدن اسلامي، ثمرات بسيار مهمي را در پي داشت. در چنين محيطي بود كه رابطه و آميزش بسيار مطلوبي با علم فلسفه و حكمت به وجود آمد. در این رابطه انديشمندان حوزهي علوم عقلي براي اولين بار بهصورت جدي در تمدن اسلامي، دست به تأسيس انجمنها، مجالس علمي، فلسفي و عقلي زدند. كرمر به ذكر تعدادي از اين مجالس و انجمنهاي علمي كه در عصر آلبويه به وجود آمدند، پرداخته است. مكتب يحيي بن عدي، مكتب ابوسليمان سجستاني، مكتب ابوعبدالله بصري و ابن سعدان از نمونههای این انجمنهاست. (کرمر،155) در اين محافل علمي، همهي پيروان فرق و مذاهب – اعم از اسلامي و غیر اسلامی- آزاد بودند تا در آن شركت كرده و اظهارنظر كنند. ذهبي در مورد يكي از اين مجالس و فضاي علمي حاكم بر آن، اینگونه خبر ميدهد:
در سال 372 در بغداد، رفض و اعتزال همهجا ديده ميشد آنان انجمنهایی تشكيل ميدادند كه متكلمان سنت و بدعت و بيدينان يهود و ترسا و دهري و مجوس به آنجا ميرفتند و رهبر آنان در آنجا سخن ميراند. هر يك از بزرگان كه بدان انجمن ميآمد، ديگران همه بهپاس و بزرگداشت او برمیخاستند و ميايستادند تا اينكه او بنشيند. همینکه همه در انجمن گرد ميآمدند بدكيشي آواز ميداد كه براي گفتگو و كاوش در اينجا آمديد. به كتاب خدا و سنت پيامبر ميپردازيد كه ما آنها را نميپذيريم و تنها به خرد و سنجش پايبند هستیم. (ذهبی، 26/473 ـ 474)
آلبويه شيعي با اين رويكرد مذهبي خويش، پنجرهاي نو به نفوذ و شكلگيري اینگونه جریانها و نحلهها كه بيشتر رنگ فلسفي داشتند، در تمدن اسلامي گشود. (کرمر،65) اين فضاي باز مذهبي و علمي بر جامعهي آن روز آلبويه، جورج سارتن از معروفترين پژوهشگران در حوزهي «علم» را بر آن داشت تا متذكر شود؛ آزادي فكري كافي، فرايند رشد پژوهشهای فلسفي و علمي را [در اين دوره] تسهيل كرد. اين كمكي است به توضيح مساعي فلسفي عظيمي كه در اثناي سه دههي آخر سده دهم [قرن چهارم هجري] در عراق صورت گرفت. (جورج سارتن، 1/648)
پيدايش و ظهور انجمن «اخوانالصفا و خلانالوفا» و نگارش مجموعه رسایل اخوانالصفا كه دایرةالمعارفی از علوم مختلف در پنجاهویک رساله (قفطی،115 ـ 116) است، حكايت از رونق علوم و دانشهاي مختلف عقلي و تجربي در عصر آلبويه دارد. بهخصوص اينكه انديشهي تأسيس و تأليف اين رسایل نيز رنگ مذهبي داشت. از منظر مؤلفان اخوانالصفا، شريعت اسلام براثر جهالت گمراهان و اهل ضلال آلوده گشته و راهي جز بهکارگیری فلسفه وجود نداشت. (همان،118) اگرچه گزارشي وجود ندارد؛ كه نشان دهد اين انجمن تحت حمايت و عنايت سلاطين آلبويه به وجود آمده است، لكن ازآنجاکه عضدالدوله با سياست تساهلي خويش، زمينه را براي ايجاد و تأسيس يك چنين انجمني مهيا و مساعد ميساخت، نقش رويكرد مذهبي آلبويه در اين امر برجسته مينمايد.
از سوي ديگر ايجاد مراكز و مكانهاي آموزشي خصوصي جهت تعليم و آموزش علوم عقلي و فلسفي از جانب تني چند از اميران، وزيران و زمامداران حكومتي آلبويه، از ویژگیهای بارز عصر آلبويه محسوب ميگردد. این واقعيت، عدهاي از محققان را بر آن داشته تا مدعي شوند؛ كه در دنياي اسلام، جز در محيطهاي شيعي، شاهد وجود مؤسسات عمومي جهت رشتههاي فلسفي نبوده است. (غنيمه،177) چنانچه عضدالدوله (238 ـ 372) در سال 369 نزديك اقامتگاه خويش، مكاني را براي حكما و فلاسفه قرار داد تا بهدوراز هياهوي مردم عوام، در آنجا گردآمده و به آنها مستمري نيز عطا مينمود. بدینوسیله او اين دانشها را كه متروك مانده بود، دوباره زنده كرده و جوانان ميل به آموختن پيدا نموده و بازار كساد علم و دانش دوباره رونق گرفت. (مسکويه، 6/457) این قبيل مجالس، از سوي ديگر رجال سياسي آلبويه نيز تشكيل ميشد. چنانچه ابوالفتح بن عميد كه در ابتدا وزير ركنالدوله و سپس وزير عضدالدوله گرديد، به هر يك از طبقات علما، روزي را اختصاص داده بود كه در مجلس او بنشينند و دربارهي موضوعهای علمي و فلسفي و ادبي، بررسي و تحقيق كنند. روزي براي فقها و روز ديگر براي متكلمان و يك روز براي فلاسفه. وی در اين راه اموال گزافي را به مصرف ميرساند. (فقيهی،510)
ابن عميد، در باب منطق و فلسفه خصوصاً الهيات بسيار چيرهدست بود. كسي از معاصرانش جرئت نداشت در محضرش سخن گويد، مگر بهعنوان پرسش و آموختن نه مباحثه. (متز،1/130) بعلاوه وي در علوم غريبه مانند مكانيك و علم الحركات و جراثقال و حل بسياري از مشكلات لاينحل گذشتگان، متخصص بود. (مسکويه، 6/318 ـ 319) كرمر از وي بهعنوان «مرد رنسانس قرن چهارم و نمونهي انسانگرايي فلسفي و ادبي» ياد ميكند كه خود را پيرو افلاطون و سقراط و ارسطو ميدانست. دلمشغولی او به فلسفه و علوم، او را به حوزههاي منطق و اخلاق و سياست و مابعدالطبيعه و همچنين رياضيات و مهندسي كشاند. دلمشغوليها و جامعيت او، كرمر را به ياد لئوناردو داوينچي مياندازد. (کرمر،19)
ابوعلي مسكويه (325 ـ 421) كه بهعنوان كاتب و خازن براي سالها به نزد وزيران آلبويه مهلبي و ابوالفضل بن عميد، كار ميكرد و كتاب تاريخي تجارب الامم در مورد تاريخ آلبويه را به نگارش درآورد، نيز علاقه و مهارت خود را به فلسفه و علوم عقلي با نگارش کتابهای الفوز الكبير و الفوز الصغير دربارهي علوم اوايل و ترتيب السعادات، منازل العلوم، تهذيبالاخلاق و مانند آن را دربارهي مقدمات، علوم الهي و طبيعي و حساب به اثبات رسانيد. (همان،312 و صفا، 1/200)
اين رويكرد مذهبي آلبويه و توجه به علوم عقلي، دربار آنان را مأمن و پناهگاهي براي دانشمندان اين علوم قرار داد. در همين سالها، ابنسینا بزرگترین فيلسوف مشایی پس از اینکه سالها مورد تعقيب و پيگرد از سوي تركان غزنوي (خواندمير، 2/444) ـ كه تعصب شديدي بر ضد عقايد فلسفي داشتند ـ قرار گرفت، مجبور به ترك وطن گرديده و پس از سفرهاي بسيار، خود را به دربار اين خاندان رساند. وی در آنجا مقامهاي رفيع علمي و سياسي نيز كسب نمود. ابن سینا كه براي مدتي به مقام وزارت شمسالدوله حاكم همدان و سپس علاءالدوله كاكويه، درآمد مهمترین کتابها و آثار فلسفي و پزشكي خود را در دربار آنان به نگارش درآورد. ابن اثير به دليل تعصب و بدبيني خاصي كه نسبت به فلاسفه داشت، نگارش کتابهای ابنسینا در دربار علاءالدوله را نشانهي فساد اعتقادي اين حاكم بويهي ميداند. (ابن اثير، 9/456)
درمجموع آنچه گذشت، ميتوان گفت؛ اين قبيل امور و سياستهاي مذهبي كه آلبويه نسبت به مذاهب و عالمان ديني و دانشمندان در پيش گرفتند، اين دوره تاريخي را در عرصهي علوم عقلي و تجربي، الگو و نمونهاي براي پيشرفت و ترقي علوم قرار داد. در پايان، به ذكر تعدادي از دانشمندان عصر آلبويه و تألیفات مشهور آنان در علوم عقلي و تجربي بهطور اختصار اشاره ميگردد:
ابونصر فارابي (257 ـ 338) از فلاسفهي بزرگ اسلامي كه براي آموختن فلسفه، راهي بغداد شده و از محضر متي بن يونس و يوحنا بن جيلان دمشقي بهره برد. اهميت كار فارابی به دليل شرحهايي است كه بر آثار فلسفي ارسطو نگاشته و به همين سبب او را «معلم ثاني» لقب دادهاند. علي بن عباس مجوسي اهوازي (338 ـ 384) از پزشكان مشهور قرن چهارم و صاحب اثر مهم «كامل الصناعه الطبيه الملكي» يا كتاب ملكي، ابوسليمان سجستاني منطقي (م 391) از فلاسفه مشهور و همزمان با عصر عضدالدوله و صمصامالدوله، ابوالوفاي بوزجاني (328 ـ 387) رياضيدان و منجم برجستهي قرن چهارم صاحب کتابهای «المجسطي»، «كتاب الهندسه» و غيره، عبدالرحمن صوفي رازي (291 ـ 376) ستارهشناس مشهور عصر عضدالدوله و صاحب كتاب «صور الكواكب»، ابوجعفر خازن خراساني (م 350 يا 360) از رياضيدانان و منجمان برجسته عصر ركنالدوله، ابوسهل مسيحي جرجاني (م 403) نويسندهي كتاب «المائه في الصناعه الطبيه» در پزشكي، ابوسعيد سجزي (م 414) رياضيدان عصر عضدالدوله؛ وي اسطرلاب زورقي را اختراع كرد. این اسطرلاب با فرض آن است كه كرهي زمين متحرك و كره سماوي بهاستثنای سيارات هفتگانه، ثابتاند. شيخالرئيس بوعلي سينا (370 ـ 428) وي از بزرگترین چهرههاي پزشكي و فلسفه در جهان اسلامي محسوب ميشود. كتاب قانون وي در پزشكي، سالها اساس و مبناي تحصيلات پزشكي در اروپا طي چند قرن بهحساب آمد. (ژوزف بورلو، 154) وي در فلسفه نيز آثار و تألیفات بسيار بزرگي به وجود آورد مانند: «شفا» در هجده مجلد، الاشارات و التنبيهات و رسایل مشهوري مانند حي بن يقظان و رساله الطير و سلامان و ابسال و مانند آن. ابنمندويه اصفهاني يكي از 24 پزشك بيمارستان عضدالدوله و صاحب كتاب كافي در طب، ابوعلي حسن بن هيثم متولد 435 در بصره، فيزيكدان و رياضيدان برجسته اين عصر كه براي نخستين بار طريقه و روش بکار بردن عدسي و اصول بزرگنمايي و آينههاي كروي را كشف كرد. شهرت وي بهقدری بود كه اروپائيان در قرونوسطی وي را الحازن يا الهاوزن ميخواندند. (صفا، 1/179 و حقيقت، 506)
2. معماري
در عصر آلبويه، احداث بناها، كاخها، پلها و اماكن عامالمنفعه، موردتوجه حاكمان ـ بهویژه در دورهي اقتدار و قدرت ـ بود. این امر نشان از توجه ايشان به مظاهر تمدن دارد. در شكلگيري يك بنا و طراحي آن مؤلفههاي بسياري نظير وضع اقتصادي دولت، نيازمنديهاي حكومت، مشروعيتطلبي حاكمان و نظاير آن بهخصوص در شكوه، ابعاد و جلوههاي معماري و تزئينات تأثيرگذار است. يكي ديگر از اين مؤلفهها بهطور خاص، رويكردهاي ديني و مذهبي آنان است.
به نظر ميرسد رويكرد مذهبي آلبويه، روند احداث و توجه به اماكن و مواضع مذهبي و ديني را تسريع بخشيده باشد. اين رويكرد را بهصورت مستقيم و نمايان درزمینهی احداث و گسترش مساجد، مقابر و آرامگاههای امامان و امامزادگان منسوب به خاندان پيامبرn بهخوبی ميتوان مشاهده كرد. اين ويژگي، مهمترین تحول درزمینهی احداث بناهاي جديد و باشكوه ـ كه از جنبههاي فرهنگي و مذهبي حائز اهميت است ـ به شمار ميرود و حتي ميتوان آن را مهمترین شاخصه و ويژگي اين دوره تاريخي به شمار آورد.
در اين عصر احداث و آباداني مساجد بهعنوان عملي عبادي ـ مذهبي و سنتي حسنه، از سوي طبقهي حاكم دنبال گرديد. امري كه آموزههاي ديني مشوق آن بود چنانچه: «مسجدهاي خدا را کساني عمارت ميکنند که به خدا و روز قيامت ايمان آوردهاند و نماز ميگزارند و زکات ميدهند و غير از خدا از کسي نميترسند». گزارشهاي تاريخي از توجه و اقبال امرا و وزيران آلبويه به امور مساجد و آبادسازي آنها بهعنوان يك سياست مذهبي سخن گفتهاند. بهعنوان نمونه به شرححال عضدالدوله، (مسکويه، 6/453 و ابن اثير، 8/704 و قزوينی،22) بدر بن حسنويه (ابنجوزی، 15/105) (م 405)، صاحب بن عباد (مافروخي، 63) مراجعه كنيد.
رونق معماري و هنر اسلامي بهویژه در اين دوره با بناي مساجد رابطه تنگاتنگي دارد؛ ازآنجاکه مساجد از مهمترین بناهاي مذهبي به شمار ميآيد، ميتوان گفت هنر اسلامي در حقيقت در مساجد پديد آمد و اين اماكن را ميتوان مهمترین جايگاه تجلي معماري و هنر اسلامي بهصورت توأمان دانست. بنابراين احداث و گسترش مساجد در جوامع اسلامي تأثیر مستقيمي بر روند رشد و توسعهي هنر و معماري اسلامي دارد.
با اینحال صاحبنظران معماري، در مورد معماري عصر آلبويه معمولاً جايگاه مستقلي قائل نيستند. مساجد اين دوره، متأثر از سبك عباسي ـ عربي بوده و اختصاص به غرب ايران داشته است. (نعمت اسماعيل علام، 73) از مهمترین مظاهر آن، به کار بردن گچ و آجر در ساختمانها، (زکی محمدحسن،10) و همينطور شاخصهي آن كاربرد گنبد و چهارطاقی است. (آندره گدار،409) طرح مساجد عصر آلبويه، تركيبي از عناصر دوران اوليه اسلامي است شامل: چهارطاقی گنبددار، ايوان با پوشش گنبدي و صحن بازي كه چهار طرف آن را رواقهایی فراگرفته بود. (اسماعيل علام،73)
قديميترين مسجدي كه در ايران تاكنون [بر اين سبك] برجا مانده، مسجد شهر نايين نزديك شهر يزد است. اين جامع در نيمهي قرن چهارم هجري، بنا گرديد و متشكل از صحن مربعی شکل با رواقهایی در چهار طرف است. در وسط هر يك از اضلاع طاق بزرگي قرار دارد؛ به عبارتي ممكن است اين طاقها مقدمه پيدايش ابتكار ايواني باشد كه پسازآن، در بناي جامع ايران در زمان سلجوقيان رايج گرديد. (اسماعيل علام،73) از ديگر مساجد احداثشده يا مرمتشده در عصر آلبويه ميتوان از مسجد جامع نيريز، مسجد جامع سيراف، مسجد جمعه اصفهان، مسجد جورجير اصفهان، مسجد جامع عتيق يزد، مسجد جامع قزوين، مسجد جامع ساوه و مسجد جامع كاشان را نام برد. (ميترا آزاد،86)
بعد از مساجد، مهمترین مظاهر معماري در تمدن اسلامي را آرامگاهها و مقابر مذهبي، تشكيل ميدهند. قرن چهارم همزمان با رشد آيين تشيع و ظهور سلسلههاي شيعي مانند آلبويه درصحنهی سياست، تحولي مهم در امر آرامگاهسازي رخ داد. براثر علاقه و دلبستگی آلبويه به خاندان پيامبرn، مقابر امامان و بستگان آنها در شهرهاي نجف، كربلا، مشهد، قم، ري، سامرا و مانند آن كانون و مركز تمايلات مذهبي اين اميران شيعي قرار گرفت. اين امر بهخوبی پيوند ميان باورهاي مذهبي و معماري را نشان ميدهد.
منابع تاريخي از توجه اميران بويهي به احداث بنا و سازههاي ساختماني بر روي مقابر و مشاهد ائمه و وابستگان آن خبر دادهاند. چنانچه معزالدوله در سال 336 هجري دستور داد؛ حرم مطهر امامان كاظمين را تجديد بنا كنند. وي ساختمان تازهاي ساخت و ضريح و دو گنبد از چوب ساج روي آن دو قبر بنا كرد و ديواري به دور آن كشيد. سپس دستور داد تا عدهاي از سربازان ديلمي كه تعدادي از اهالي مرو با آنان بودند، براي خدمتگزاري و حفاظت و امنيت آنجا مستقر شوند. اين ساختمان اولين بناي بزرگي بود كه بعد از دفن كاظمينC، بر روي قبر آنان استوار گرديد. (شيخ محمدحسن آل ياسين، 27)
عضدالدوله مقتدرترين امير بويهي، توجه بيشتري به اين مشاهد متبركه و اماكن مقدسه شيعيان نشان داد و اقدام به تأسيس ساختمانهای باشكوهي بر روي آنها نمود. چنانكه مقبره حضرت عليA در كوفه و مشهد امام حسين در كربلا را بازسازي و مرمت نمود. وی فرمان داد تا پس از مرگش او را در كنار مرقد مطهر حضرت عليA مدفون كنند. (ابن اثير،8/705) وي همچنين مقابر و بناهاي جديد و باشكوهي در كاظمين (آرامگاه امام موسي كاظم و امام جواد) و نيز در سامرا در مشهد العسكري (محل دفن امام علي النقي و امام حسن عسكري امامان دهم و يازدهم شيعيان) احداث كرد. (مفيزالله کبير،101) ديگر مقابر و آرامگاههای مذهبي ساختهشده در عصر آلبويه عبارتاند از: مزار شاه ميرعلي حمزه در كنار دروازه قرآن شهر شيراز كه به عضدالدوله نسبت ميدهند، بقعهي دوازده امام احداثشده به سال 429 و قدمگاه علي بن موسیالرضاA فراشا در يزد، بقعه ابنبابویه، مرقد امامزاده طاهر، بقعه بيبي شهربانو و آرامگاه حضرت عبدالعظيم حسني در ري و مانند آن. (ميترا آزاد،108)
بدين ترتيب براثر رويكرد مذهبي آلبويه، معماري آرامگاهي، نخستين شكوفايي را به خود ديد. این شکوفایی بهگونهای بود كه در سدههاي چهارم و پنجم هجري، تنها ناحيهي قابلرقابت و مقايسه ازنظر تعداد آرامگاهها با ايران، مصر بود كه تحت حاكميت خلفاي شيعيمذهب فاطميان قرار داشت. (کيانی،64)
3. هنر اسلامي
هنر يكي ديگر از مظاهر و نمادهاي تمدن اسلامي است كه تأثیر احكام اسلام را در شكلگيري و تطور شكلي و محتوايي آن در طول تاريخ اسلام شاهد هستيم. از اين منظر، بحثها و نزاعهاي بسياري دربارهي شرعي و غيرشرعي بودن بعضي از صنايع و هنرها مانند موسيقي، نقاشي، مجسمهسازي و مانند آن پيش آمد. این نزاعها طبیعتاً تأثيرات غیرقابلانکاری در جهتدهي به نحوهي شكلگيري و مسير جديد در تكوين هنر اسلامي داشت. ازاینرو نسبت به صنايع و هنرهايي چون نقاشي، مجسمهسازي و موسيقي كه در شرع حرام قلمداد ميشدند، تأكيد بيشتري بر فنون و هنرهاي مشروع همچون خوشنويسي، تذهيب، شعر، كتابآرايي، صورت گرفت. این تأکیدات بهگونهای است كه جلوهگري نمادهاي ديني و مذهبي در آن بهوضوح قابلمشاهده است. از سويي صنايع رايجتري نظير فلزكاري، سفالگري، بافندگي و مانند آنکه كاربرد غیر مشروع آن اندك مينمود، نيز رشد و رونق روزافزوني يافتهاند. بنابراين ميتوان گفت؛ جلوههاي پيدا و پنهان رويكردهاي مذهبي همواره بر هنر و شاخههاي آن وجود داشته است.
از سوي ديگر ميل بهسوی خداوند، كسب پاداش و ثواب اخروي، رقابت و تقابل با مذاهب و رقيبان ديني ديگر همچون مسيحيان و يهوديان و مانند آن، انگيزه و محرك فعاليت و تلاش عدهي زيادي از مسلمين جهت تعظيم و بزرگداشت اماكن مقدسي همچون مساجد، آرامگاهها و اماكن ديگر مذهبي موجب گرديد. مسلمانان با استفاده از ذوق و هنر هنرمندان و چيرهدستان عرصهي اين علم، زيباترين و باشكوهترين آثار و بناهاي هنري را خلق كردند. ایشان سعی داشتند، بدینوسیله هنر اسلامي را به جهانيان بشناسانند. ازاینرو، رويكرد مذهبي سلاطين و اميران حكومتها ازجمله سلسلهي بويهيان در رونق و شكوفايي هنر، قابلبررسی و پيگيري است.
برخي آثار و اشياء هنري كه از اين دوره (قرن چهارم و پنجم) باقیمانده، حكايت از تنوع قابلتوجهی از طرحها، اسلوبها و نقشها دارد. اين موارد گونهاي تكامل را در برخي از رشتههاي هنري نشان ميدهد. در اين مسير، برخي از طرح و اسلوبهاي مورداستفاده تداعيگر برخي از جنبههاي هنري قبل از اسلام در بينالنهرين و مناطق مركزي ايران است. (اتينگهاوزن و الگ گرابر، 36 ـ 37)
نمونههايي از بازگشت به برخي از طرحهاي هنري قبل از اسلام را در مناطق تحت نفوذ حكومت آلبويه شاهد هستيم. براي مثال؛ در اين دوره ظروف و جامهاي فلزي و سفالين، پارچههاي بافندگي و برخي مدالهاي پيكرهاي و تصويردار زرين و سيمين (همان،318) طبق رسوم ساسانيان، اشكال سواركاران و جانداران و تصاوير انسان و حيوانات انساننما بر آن منقوش بود، تولید شده است. اين آثار گواهي مستندی است كه آلبويه درزمینهی هنر نيز از تسامح مذهبي سود ميجستهاند.
اين رويكرد مذهبي آلبويه، زمينه و شرايط بسيار خوبي براي رونق و شكوفايي موسيقي نيز به وجود آورد. چنانچه در قرنهاي چهارم و اوايل قرن پنجم، مهمترین و ماندگارترين آثار و تألیفات درزمینهی اين علم از سوي عدهاي از دانشمندان عرصههاي علوم عقلي به نگارش درآمد؛ فارابي (339 ـ 259) كه از رياضيدانان و موسيقيدانان مشهور اين قرن محسوب ميشد؛ كتابي با نام الموسيقي الكبير تأليف كرد. اين اثر، مهمترین و مفصلترين اثري است كه تاكنون در موسيقي مشرق اسلامي نوشتهشده است. از ديگر آثار وي، المدخل الي صناعه الموسيقي و كلام في الموسيقا و احصاء الايقاع را ميتوان، نام برد. (مشحون، 141)
ابوعلي سينا (428 ـ 370) نخستين كسي بود كه پس از اسلام، از وي در باب اصول موسيقي به زبان فارسي كتابي باقي مانده است. قسمتهايي از این نوشته در كتاب «النجاه» كه شاگرد او ترجمه كرده و آن را دانشنامه علائي نام نهاده است، هنوز در دسترس است. وي در دوازدهمين رساله شفا نيز دربارهي موسيقي مطالب ارزندهاي دارد؛ رسایل ديگر وي در اين موضوع عبارتاند از: «رساله في الموسيقي» و «مدخل الي صناعه الموسيقي» (حافظ زاده، 225) رساله موسيقي مندرج در كتاب رياضيات شفا ابنسینا كه ذيل موسیقی الکبیر فارابي بود، از آثار فكري مسلمانان درباره موسيقي بر مبناي نظري فيثاغورثي تكوين يافت. رسایل اخوانالصفا نيز در بخش رياضيات جلد اول بهتفصیل درباره موسيقي ميپردازند.
4- مراكز علمي و آموزشي
تحولات و دگرگونيهاي علمي و آموزشي در عصر آلبويه كه متأثر از رويكرد مذهبي آنان بود، بدون در نظر گرفتن نقش مراكز علمي ـ آموزشي آن ممكن نیست. سياست مذهبي حاكمان بويهي، فرصت و زمينهي فعاليت علمي را به همهي صاحبان فرق و مذاهب اسلامي داده بود. این سیاست موجب شده بود صاحبان فرق و مذاهب آزادانه و بدون ايجاد مانع از سوي حكومت، فعاليتهاي آموزشي خود را در مراكز علمي آن عصر از قبيل تدريس و تعليم آموزههاي مذهبي بر طبق تعاليم و مباني آموزشي خود ادامه دهند. اين امر روند رشد و شكوفايي علوم در عصر آلبويه را توجيه مينمايد. در اين عصر آموزش در مكانهاي مختلفي مانند مكتبخانهها، منازل علما و دانشمندان، كاخهاي سلاطين و اميران، بيمارستانها صورت ميگرفت. در اين دوره مساجد و دارالعلمها، مهمترین مراكز علمي به شمار ميآمدند كه ميتوان در نحوهي اداره و آموزش آن، با توجه به عمومي بودن آنها، نقش رويكردهاي مذهبي را جستجو كرد.
مساجد
بدون ترديد اولين و مهمترین مكان مذهبي و آموزشي در جوامع اسلامي را مساجد تشكيل ميدادهاند. از آنجاکه مسجد محل عبادت و راز و نياز با خدا، ميعادگاه روزانه [نمازهاي پنجگانه] مردم بوده است؛ موقعيت بسيار مناسبي پيدا نمود تا كليهي فعاليتهاي سياسي، فرهنگي، آموزشي در آنجا انجامگرفته و از اين حيث مركزيت يافته است. اهميت نقشهاي مختلف مساجد در عصر آلبويه بهقدری بود كه بر طبق قانون مقدسي (م 381) شهر، جز با منبر [مسجد جامع] عنوان مدينه نميگرفت. (مقدسی، 1/275)
در دورههاي مختلف تاريخ اسلام، همواره مساجد بهعنوان كانون و مركزي بسيار مهم براي نشو و نما و فعاليت پيروان مذاهب مختلف بودهاند. از آنجاکه در اين مراكز، علوم مختلف اسلامي از قبيل كلام، فقه، حديث، تفسير و مانند آن برگزار ميگرديد؛ محل و مكان مناسبي براي بيان دیدگاهها و نظريات مذاهب مختلف كلامي و فقهي قرارگرفتهاند. رويكرد مذهبي آلبويه زمينهي رونق و شكوفايي اين مراكز را كه در حكم مهمترین دانشگاههاي عمومي آن عصر بودند، فراهم ساخت. مساجد جامع شهرها، در اين عصر بسيار پررونق و فعال ظاهرشدهاند.
بغداد كه در عصر آلبويه مركز فرهنگي جهان اسلام و مهمترین شهر محسوب ميشد، از حيث داشتن مساجد جامع و آباد از ديگر شهرها برتر بود. خطيب بغدادي در تاريخ بغداد به موارد بسياري از نشستهای محدثان و فقيهان شافعي، حنبلي، ظاهري و مجالس ادبي در مساجد بغداد اشاره دارد. جامع منصور، بهعنوان معتبرترين و بزرگترین مسجد بغداد از اين حيث مركزيت داشت. فقيهاني كه حلقه درس خويش را براي فتوا و نظر بر طبق فقه شافعي، حنبلي و يا ظاهري در اين مسجد برپا ميساختند، عبارت بودند از: نجّاد (م 348)، ابوعلي هاشمي (م 428)، ابن بقّال (م 440)، ابوالفرج تميمي (م 425)، ابواسحاق برمكي (م 445)، ابواسحاق مروزي (م 340) ـ ابوالقاسم داركي (375) ـ ابوعلي بندنيجي (425) ـ ابوالعباس ابيوردي (م 425) ـ ثابتي (447) ـ خوارزمي (م 448) ـ ابن صباغ (448) و غيره. (منيرالدين احمد، 123) جايگاه آموزشي اين مسجد نزد عموم، بهقدری شهرت يافت كه خطيب بغداد وقتي به مكه رفت؛ هنگام نوشيدن آب زمزم، آرزو كرد تا روزي در جامع منصور املاي حديث كند. (آدام متز، 1/207)
از ديگر مساجد معروف بغداد، جامع رصافه در بخش شرقي بغداد بود كه هر آدينه در آن حلقه اصحاب حديث برگزار ميشد. در مسجد عبدالله بن مبارك در قطيعه فقها، ابوحامد اسفرايني (م 406) بزرگترین فقيه شافعيمذهب به تدريس ميپرداخت كه گويند تعداد شاگردانش به چهارصد نفر ميرسيد. (ابن اثير، 9/262) از سوي ديگر مسجدي در سوقالعتيق و همينطور مسجد براثا -كه نزد شيعيان بغداد از تقدس خاصي برخوردار بود – مقر و مركز شيعيان اين شهر بود. (منيرالدين احمد، 132 و 181)
این همه، نمايانگر آزادي علماي مذهبي در برگزاري نشستها، مباحثات و مجادلات علمي در مساجد اين دوره است. این موارد نشان از رويكرد مذهبي سهلگيرانه و آزادانديشانه آلبويه دارد. اين رويكرد علاوه بر بغداد، در بيشتر مراكز سياسي تحت سلطهي امراي آلبويه پياده ميشد. براي مثال در اصفهان عصر آلبويه، مساجد جامع به داشتن حلقههاي درس آباد بوده است. نصر بن محمد معروف به ابننصرويه كه حافظ ابونعيم اصفهاني (م 430) از او سماع حديث كرده به مدت بيست سال در جامع بزرگ اين شهر به مذهب شافعي افتا و تدريس ميكرده است. (ابونعيم اصفهانی، 2/769) علاوه بر آن مسجد جامع صغير معروف به مسجد جورجير از ساختههاي صاحب ابن عباد وزير ركنالدوله، از مكانهاي آموزشي معروف اصفهان در عصر آلبويه بود. (مافروخی،63)
شهر شيراز نيز كه بهعنوان يكي از مراكز اصلي حكومت بويهيان شناخته ميشد، مسجد جامعي بسيار معروف و پررونق داشت. مقدسي این مسجد باشکوه را چنين توصيف كرده است: «شيراز مسجد جامعي دارد كه در هشت اقليم نظيري ندارد و مانند آن يافت نميشود و داراي ستونهای مانند ستونهای مسجدالاقصی است» (مقدسی، 2/641) گزارش مقدسي نشان ميدهد كه مجالس قرائت و ختم قرآن هر بامدادان در اين مسجد جلوه و شكوه خاصي داشته است. شيرازيان پس از نماز عصر و مغرب و نيز روزهاي آدينه در آن مجالس درس و دعا و آیینهای صوفيانه داشتهاند. (همان)
و سرانجام بايد از مسجد جامع شهرری نام برد كه در آنجا عليرغم برتري آلبويهي شيعيمذهب، اكثريت آن را پيروان شافعي و حنفي تشكيل ميدادند. همانگونه كه مقدسي اشاره ميكند؛ علماي اين دو فرقه براي پیشنمازی در آن هميشه با يكديگر درگير بودند. (همان،2/590) ازآنچه گذشت ميتوان گفت؛ رويكرد مذهبي آلبويه نقش بسيار مهمي در رونق و شكوفايي آموزش در مساجد داشته است؛ اين امر ارتباط مستقيمي با رشد و شكوفايي علوم اسلامي در قرنهاي چهارم و پنجم هجري دارد.
دارالعلمها
از ميان مؤسسات و مراكز آموزشي در قرن چهارم و اوايل قرن پنجم، «دارالعلمها» از اهميت و جايگاه بسيار بالايي برخوردارند. به همين دليل، از اين دوره با نام «عصر دارالعلم» ياد ميكنند؛ (يوسف العش، 89) نكتهي قابلتوجه در اين مؤسسات اين است كه؛ همواره با نام مراكز و پايگاههايي براي نشر و تبليغ عقايد شيعي شناخته ميشوند. (عبدالرحيم غنيمه، 94) اين مراكز در مناطق مختلف جهان اسلام و در قلمروهاي شيعي پراكنده بودند. مهمترین آنها عبارت بودند از: دارالعلم شاپور بن اردشير در قلمرو آلبويه، دارالعلم الحاكم خليفه فاطمي در مصر (تأسيس 395) و دارالعلم بنيعمار در طرابلس كه خاندان شيعي بنيعمار در سال 492 آن را تأسيس نمودند.
نگاهي گذرا به تاريخ آموزش نشان ميدهد كه رويكردهاي مذهبي در احداث و گسترش مراكز علمي
و همچنين نحوه و نوع فعاليت آنها نيز تأثيري بسيار اساسي داشته است. چنانچه معتزله در پي نفوذ در ميان خلفاي عباسي بهخصوص در زمان مأمون، يكي از مهمترین مراكز علمي عصر خويش را با نام «خزانهالحكمه» يا «بيتالحكمه» تحت تأثیر انديشههاي مذهبي خويش قرار داده و نسبت به علوم بيگانه و عقلي از خود علاقه و استقبال بينظيري را نشان دادند. ازاینروست كه اين مراكز علمي توانستند، بيشترين نقش را در نهضت ترجمه و انتقال علوم [اوايل] از ديگر مناطق بهسوی جهان اسلام ايفا نمايند. از سوي ديگر تغيير و تحول تدريجي در رويكرد مذهبي خلفاي عباسي كه همزمان با زمامداری متوكل عباسي به وقوع پيوست؛ رشد و گسترش انديشههاي ضد عقلی چون حنبلیگری در قرن سوم و چهارم را به دنبال آورده، نوع فعاليت و عملكرد بيتالحكمه را نيز با دگرگوني و تغييرات محسوسي مواجه ساخت. این دگرگونی بهگونهای است كه از آن پس، توجه بهسوی علوم عقلي و بيگانه با بيميلي و عدم استقبال خلفا روبرو گشته و بدين ترتيب تغيير در رويه و رويكرد مذهبي خلفاي عباسي، دوران رشد و شكوفايي «بيتالحكمه» را بسيار زود خاتمه داده و بهسوی ركود كشانيد.
اما در قرن چهارم هجري كه خلفاي عباسي تحت تأثیر افزايش قدرت تركان و سپس ديلمیان ازلحاظ سياسي – مذهبي بهشدت تضعيف گرديدند، در پي به حكومت رسيدن آلبويه و رويكرد خاص مذهبي آنان، نحوهي عمل و فعاليت مؤسسات علمي بار ديگر با تغيير و تحولات اساسي مواجه گرديد. ويژگي بارز اين مؤسسات، شيعي بودن آنها و نيز توجه و استقبال اين مراكز علمي نسبت به علوم عقلي و فلسفي بود. در اين عصر شيعيان كه بيش از گذشته، از آزادي عمل و تحرك بيشتري برخوردار شدند، براي ترويج و تبليغ مذهب خويش به تكاپو افتاده و يكي از مهمترین مراكز علمي عصر خويش را با نام «دارالعلم» بنيان نهاده و بهگونهای جدي و گسترده دست به احداث دارالعلمهاي بسيار زدند. بااینحال در آغاز اين قرن، نخستين دسته از دارالعلمها رنگ شيعي نداشتند؛ چنانچه دارالعلم ابوالقاسم موصلي شافعيمذهب (م 322) در موصل (ياقوت حموی،2/420) و كتابخانههاي ابن سوار در بصره (مقدسی، 2/617) و رامهرمز اینچنین بودند.
نخستين و معتبرترين دارالعلمي كه در عصر آلبويه با گرايش خاص شيعي در محلهي كرخ بغداد تأسيس گرديد، به دارالعلم شاپور معروف است. بنا به روايت ابنجوزي، ابونصر شاپور بن اردشير در سال 383 خانهاي را به محلهي كرخ بين السورين، خريداري نموده آن را بر اهل علم وقف نمود و نام آن را دارالعلم گذاشت. آنگاه كتب كثيري خريداري و جمعآوري كرده، بدان جا انتقال داد و براي آنها فهرستي مرتب ساخت. (ابنجوزی، 16/49)
شاپور كه چندين نوبت وزارت بهاء الدوله ديلمي را بر عهده داشت، به سبب نخستين شغل خود بهعنوان كاتب، فرهنگي نسبتاً غني داشت. او دانشمندان را گرامي ميداشت و اصلاً ايراني و شيعهمذهب بود و به همين دليل اخير بود كه وي كرخ را انتخاب كرد. (يوسف العش، 124)
اين دارالعلم در زمان خود، يكي از مهمترین و غنيترين كتابخانههاي زمان خود شمرده ميشد. چنانچه ياقوت حموي اشاره دارد؛ بهتر از آن در جهان يافت نميشد. همهي آن، دستنوشت پيشوايان بزرگ يا نسخههاي اصل کتابها بود. (ياقوت حموی، 1/534) منابع، تعداد اين کتابها را ده هزار و چهارصد جلد از همهي اقسام علوم ذكر كردهاند بهطوریکه از اين تعداد، تنها صد نسخه قرآنهايي اصلي بود كه توسط افراد خانوادهي خطاط مشهور بنيمقله نوشتهشده بودند. (ابناثير، 10/8 و ابنجوزی، 15/225) فهرستي از اين کتابها كه توسط شخص مؤسس نگاشته شده بود بهخوبی تنوع و ميزان اين کتابها را نشان ميدهد:
«بسمالله الرحمن الرحيم. اين فهرستي است كه توسط شاپور بن اردشير گردآوریشده و مشتمل است بر قرآنها و علوم مربوط به آن [معاني]، تفاسير و انواع قراءت آن، فقه، تقسيم ماترك، احكام بهحسب مذاهب مختلف، الهيات، جدليات و مباحثات، كتب اهلالبيتD (كتبي كه توسط اخلاف پيامبرs تأليف شدهاند)، کتابهای انساب، کتابهای لغات، امثالوحکم، صفات و صرف و نحو [العربيه]، عروض و قافيه، دیوانهای شعراي دوره جاهليت، مخضرمون و جديد، قصص، اخبار، رسایل، طب، نجوم، فلسفه، هندسه و علوم ديگر.» (يوسف العش، 127)
در اين فهرست وجود کتابهای شيعي و عبارت عليهمالسلام كه بهروشنی تمايلات شيعي، مؤسس و نيز گرايش كتابخانه به تشيع را نشان ميدهند. بااینوجود فرق مختلف تسنن نيز در اين كتابخانه جاي خود را داشتهاند. بنابراين موسسه مزبور فقط به شيعيان بغداد اختصاص نداشت، بلكه در دسترس كليهي ساكنان اين شهر بود. (همان، 128) اين كتابخانه، كانون برجستگان و دانشوران بود، كه در آن بارها بحث و گفتوشنود انجام ميگرفت. ابوالعلاي معرّي، فيلسوف و شاعر نامي، هنگامیکه در بغداد بود، بارها ازآن جا ديدن كرد و دلبستهی آن شد. (احمد شلبی، 155)
از ديگر دارالعلمهاي مشهور عصر آلبويه دارالعلم سيد رضي است. اين دارالعلم منتسب به ابوالحسن محمد بن حسين معروف به سید رضی (م 406) يكي از برجستهترين علماء و متكلمين اماميه و نويسنده کتابهای شيعي همچون «نهجالبلاغه» است. وي در دورهي حكمراني آلبويه با به دست گرفتن اموري چون نقابت سادات، رسيدگي به امور قضايي در ديوان مظالم و همینطور رسيدگي به امور حاجيان با سمت اميرالحاجي، در امور سياسي اجتماعي نيز بسيار فعال بوده است.
بر طبق روايتي كه از سوي ابواسحاق محمد بن ابراهيم بن هلال صابي كاتب، نقلشده است؛ شريف رضي در بغداد ساختماني را براي تربيت شاگردان خود داشته است و بر آن نام «دارالعلم» نهاده بود. اين محل تمام نيازهاي را كه شاگردان بدان داشتند، در خود داشت. شريف رضي دستور داده بود تا براي همهي شاگردانش كليدي بسازند تا هنگام نياز از امكانات آن استفاده كنند. (جمالالدین حسينی، 190) اين بنياد داراي كتابخانهاي بود، سرشار و نيك سامانيافته. دانشجويان براي بهرهوري از مجموعهي عالي كتابخانه و شنيدن درس پايهگذار آن، بدان جا رو ميآوردند. (احمد شلبی، 155) در آن بر طالبان علم گشوده بود و همه نيازهايشان برآورده ميشد. (آدام متز، 1/206)
در اين عصر هم چنين دارالعلم ديگري به نام دارالعلم سیدمرتضی (م 436) در بغداد وجود داشته كه اطلاعات ما از آن بسيار محدود بوده و منابع شيعي از آن ياد نمودهاند. وي كه بعد از برادرش سیدرضی، رهبري شيعيان بغداد را بر عهده داشت، يكي از علما و شخصيتهاي برجسته شيعي بوده و شاگردان بسيار زيادي همچون شيخ طوسي (م 460) معروف به شيخالطائفه پرورش داد. گفته ميشود؛ سیدمرتضی نیز در دارالعلم خود كتابخانهاي داشته است كه مشتمل بر هشتاد هزار مجلد كتاب بوده است. (جمالالدین حسينی، 187 و ميرزا عبدالله افندی، 4/22)
بهطورکلی ميتوان گفت؛ دارالعلمها كه تحت تأثیر رويكرد مذهبي شيعيان در سدههاي چهارم و پنجم هجري به وجود آمدند، در شكوفايي تمدن اسلامي نقش بسيار بارزي را ايفا نمودهاند. در ادامه به چند مورد از مهمترین آنها خواهيم پرداخت.
- از حيث تغيير و تحولات نظام آموزشي در ميان مؤسسات آموزشي، دارالعلمها بهعنوان نهادي واسطهاي ميان «دارالحكمه» [يا بيتالحكمه] و «مدارس» شناخته ميشوند. اين نوع مؤسسات درواقع نوع تكامليافته و سازمانيافتهتر از «بيتالحكمه» بودند. پيدايش دارالعلمها بهمنزلهی گامي وسيع و گسترده بهسوی تكوين دانشگاه اسلامي و يكي از مراحل تحول و پيشرفت آن بوده است. اين مؤسسه جديد تقریباً تمام ویژگیهای مؤسسه سلف خود [بيتالحكمه] را گرفته و كليهي فعاليتهاي آن، بهجز كارهاي ترجمه، تأليف و تحقيقات آثار مربوط به ستارهشناسي را ادامه داد. اين فعاليتها، گاه بنا بر شرايط سياسي مذهبي، اشكال جديدي به خود گرفتند: از جمله اسكان و در اختیار گذاشتن مقرري براي دانشمندان و طلاب، آموزش آزاد كه طي يك برنامه معين انجام ميگرفت و تشكيل جلسات تعليم و آموزش. (يوسف العش، 169) اين تغيير و تحولات ساختاري در نظام آموزشگاهي دارالعلمها به حدي بود كه عدهاي از مورخان دارالعلم الحاكم، خليفه فاطمي را نخستين «مدرسه» پنداشتند زيرا الحاكم در آنجا قاريان و ستارهشناسان و پزشكان و معلمين نحو و لغت و… را گماشته و به آنان حقوق ميداد و قلم و دوات مجاني داده ميشد. (جرجی زيدان، 3/315)
- عمدهترين شهرت و اعتبار دارالعلمها در تمدن اسلامي به دليل داشتن كتابخانههاي بسيار عظيم و غني بوده است. اين ويژگي باعث شده كه عده زيادي از مورخان، از اين مؤسسات با نام «خزائنالكتب» و «دارالكتب» ياد كنند. اين مؤسسات بهقدری شهرت يافته بود كه موردعنایت بسياري از علما و دانشمندان قرارگرفته و آنها بهترين آثار و شاهكارهاي خود را به اين كتابخانهها هديه و وقف ميكردند. چنانچه از اين قبيل پزشكي به نام جبرائيل بن بختيشوع (م 396) بود كه رسالهي بزرگ خود در طب موسوم به الكُناش در پنج مجلد را به دارالعلم شاپور اهدا كرد. (يوسف العش، 125) اين ويژگي از یکسو، موجب حفظ بسياري از آثار و نوشتههاي نفيس درزمینهی علوم مختلف و انتقال آن به نسلهاي بعد شده است؛ و از سوي ديگر ميراثي بزرگ درزمینهی احداث كتابخانه براي ديگر مؤسسات آموزشي باقي گذاشت. بهگونهای كه عبدالرحيم غنيمه معتقد است؛ مدارس سني قرن پنجم هجري شيوهي تأسيس كتابخانههاي وابسته به مدرسه را از همين مراكز دارالعلم اقتباس كردهاند. (غنيمه، 100)
- نگاهي اجمالي به فهرست كتبي كه در دارالعلم شاپور آمده است نشان ميدهد كه آثار مربوط به طب، نجوم، فلسفه و هندسه نيز در اين كتابخانه موجود بوده است. اين مسئله نشان ميدهد كه علوم باستان، بازهم با حيات كتابخانهاي كه عنصر مذهبي بر آن مسلط بوده، مرتبط بوده است. (يوسف العش، 128) اين امر نشانگر اين است كه مذهب شيعه با علوم عقلي سازگاري و نزديكي بسيار زيادي دارد. اهميت اين موضوع در تمدن اسلامي زماني روشنتر خواهد شد؛ كه اين رويكرد مذهبي شيعه را با رويكرد مذهبي اهلسنت و سياست مذهبي آنها در مدارس ديني دورهي سلجوقي مقايسه كنيم كه حاكي از طرد و انزواي علوم عقلي در نزد آنان است.
- اين دارالعلمها نقش بسيار مهمي در حفظ و توسعهي آثار شيعي داشتهاند. زيرا علماي بزرگ شيعه همچون شيخ مفيد، سیدرضی، سیدمرتضی، شيخ طوسي در اين دوره با استفاده از اين دارالعلمها ـ بهویژه دارالعلم سیدرضی، دارالعلم سیدمرتضی و كتابخانهي شيخ طوسي ـ و امكانات آن به ترويج تشيع پرداختند و با آزادي كامل آموزههاي خويش را عرضه نموده و شاگردان بزرگي را پرورش دادند. بهعنوان نمونه دكتر كاظم مديرشانهچي معتقد است؛ تشيع شاپور بن اردشير و ايجاد كتابخانه در محلهي شيعهنشين كرخ موجب گرديد كه به تشويق عالمان شيعي آنچه از آثار روايي اصحاب ائمه (امثال اصول اربعمائه) نزد شيعيان مختفي بود، با تأسيس اين كتابخانه عمومي كه تحت سرپرستي نخستوزیر وقت اداره ميشد و از خوف افناء و نابودي ايمني داشت، بدان جا بنهند و به بركت همين كتابخانه و خصوصيت «كتب اربعهي» شيعه [شامل اصول كافي، تهذيب، استبصار، منلايحضر] از روي اصول اوليه جمعآوري و تدوين گشت. (شانهچی، 93)
جمعبندي
ظهور آلبويه درصحنهی قدرت، تحولي مهم در عرصههاي مختلف سياست، مذهب، اجتماع و تمدن اسلامي به وجود آورد. رويكرد شيعي اين خاندان كه اعتقادي به مقام معنوي و سياسي خلفاي عباسي نداشتند، بهزودی آنان را به بغداد مركز خلافت عباسيان و كانون اعتقادي اهلسنت وارد گرداند. رويكرد شيعي اين خاندان موقعيت بسيار مناسبي را براي فعاليت و تحرك فرقههاي شيعي بهویژه اماميه فراهم نمود تا از آزادي و امنيت حاصل از قدرتگيري آلبويه، دست به تألیفات علمي و فعاليتهاي فرهنگي زيادي بزنند. بديهي است ظهور و فعاليت علماي بزرگ و طراز اول شيعي در اين دورهي تاريخي كه دستاوردها و تألیفات بسيار مهمي در زمينههاي مختلف علوم اسلامي از قبيل: علوم حديث، فقه، تفسير، كلام، به انجام رساندند، با توجه به قدرت و نفوذ بسيار زياد متعصبان اهلسنت بهویژه حنابله كه در بغداد از آن نمايندگي ميكردند، بدون پشتيباني و حمايت حاكمان بويهي ممكن نميگرديد. علاوه بر اين دولتمردان آلبويه، زمينهي نشاط و فعاليت ديگر گروههای مذهبي همچون معتزله و اشاعره را نيز فراهم نموده و لااقل كسي را از اين حيث بنا بر عقايد مذهبياش مورد مؤاخذه قرار نميدادند. از سوي ديگر رويكرد مذهبي آلبويه كه با تسامح مذهبي و فكري در قلمرو حكومتيشان همراه بود، باعث جذب و پرورش بسياري از نخبگان عرصهي علوم عقلي و تجربي ـ بدون توجه به مذهب و يا دين آنها ـ گشت، به شكلي كه بسياري از تحولات در عرصه علوم عقلي در اين زمان نمايان شد. در عرصه علوم تجربي، تألیفات و تحقيقات قابلتوجهی صورت گرفت. اين رويكرد مذهبي آلبويه الگو و روش مناسبي براي پيشرفت و شكوفايي علوم در تمدن اسلامي براي آيندگان محسوب ميگردد.
به نظر ميرسد رويكرد مذهبي آلبويه، روند احداث و توجه به اماكن و مواضع مذهبي و ديني را نيز تسريع بخشيده باشد. اين رويكرد را بهصورت مستقيم و نمايان درزمینهی احداث و گسترش مساجد، مقابر و آرامگاههای امامان و امامزادگان منسوب به خاندان پيامبرs بهخوبی ميتوان مشاهده كرد. همچنين در زمینهی تعليم و آموزش نيز اين عصر به داشتن مراكز و مكانهاي آموزشي از قبيل مساجد، دارالعلمها و كتابخانههاي شيعي معروف بوده است. اهميت اين مكانهاي آموزشي با توجه به جايگاه اين دوره در شكوفايي علوم مختلف بهویژه علوم عقلي بر محققان پوشيده نيست.
فهرست منابع
قرآن کریم.
- ابناثیر، عزالدين، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، 1385/1965.
- ابنجوزي، ابوالفرج، المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، تحقيق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، 1412/1992.
- اتينگهاوزن، ريچارد و گرابر، الگ، هنر و معماري اسلامي، ترجمه: يعقوب آژند، تهران، سمت، 1378.
- احمد، منيرالدين، نهاد آموزش اسلامي، ترجمه: محمدحسين ساكت، تهران، نگاه معاصر، 1384 ش.
- اصفهاني، ابونعيم، ذکر اخبار اصفهان، ترجمه نورالله كسايي، تهران، سروش، 1377.
- افندي اصفهاني، ميرزا عبدالله، رياض العلماء و حياض الفضلاء، تحقيق: سیداحمد حسيني، قم، مطبعة الخيام، 1401 هـ.
- امين، احمد، ظهر الاسلام، لبنان، دارالكتاب العربي، بيتا.
- آزاد، ميترا، معماري ايران در قلمرو آلبويه، تهران، كليدر، 1381.
- آل ياسين، شيخ محمدحسن، تاريخ حرم كاظمين، ترجمه: غلامرضا اكبري، بيجا، ناشر: كنگره جهاني حضرت رضاA، 1371.
- بورلو، ژوزف، تمدن اسلامي، ترجمه: اسدالله علوي، مشهد، بنياد پژوهشهای اسلامي، 1386.
- حافظزاده، محمد، تاريخ هنر و موسيقي از غارها تا تالارها، تبريز، عميدي، 1381.
- الحسني، غياثالدين بن همامالدين (خواندمير)، تاريخ حبيبالسير، تهران، انتشارات کتابفروشی خيام،1353 ش.
- الحسيني، جمالالدين احمد بن علي، عمده الطالب في انساب آل ابيطالب، قم، انتشارات انصاريان، 1417 هـ/1996 م.
- حقيقت، عبدالرفيع، تاريخ علوم و فلسفه ايراني، تهران، انتشارات كومش، 1372.
- حموي، ياقوت، معجمالادباء، بيروت، دارالفكر، 1400 ق.
- حموي، ياقوت، معجمالبلدان، بيروت، دار صادر، 1995.
- ذهبي، شمسالدين، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، تحقيق: عمر عبدالسلام تدمري، بيروت، دارالكتاب العربي، 1413/1993.
- زيدان، جرجي، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه و نگارش: علي جواهر كلام، بيجا، مؤسسه مطبوعاتي اميركبير، 1336.
- سارتن، جورج، مقدمه بر تاريخ علم، ترجمه غلامحسين صدري افشار ـ تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1383.
- سجستاني، ابوسليمان، صوان الحكمه و ثلاث رسایل، تحقيق عبدالرحمن بدوي، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، بيتا.
- شلبي، احمد، تاريخ آموزش در اسلام، ترجمه: محمدحسین ساكت، بيجا، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1361.
- شوشتري، نورالله، مجالس المؤمنين، تهران، انتشارات اسلاميه، 1377.
- صابري، حسين، تاريخ فرق اسلامي، تهران، سمت، 1386.
- صفا، ذبيحالله، تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي، تهران، دانشگاه تهران، 1371.
- العش، يوسف، كتابخانههاي عمومي و نیمه عمومی عربي در قرونوسطی (بينالنهرين، سوريه و مصر)، ترجمه اسدالله علوي. مشهد، آستان قدس رضوي، بنياد پژوهشهای اسلامي، 1372.
- علّام، نعمت اسماعيل، هنرهاي خاورميانه در دوران اسلامي، ترجمه: دكتر عباسعلي تفضلّي، مشهد، شركت بهنشر،1382.
- غنيمه، عبدالرحيم، تاريخ دانشگاههای بزرگ اسلامي، ترجمه دكتر نورالله كسائي، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377.
- قزويني رازي، عبدالجليل، النقض، به سعي و اهتمام سید جلالالدین محدث، بيجا، بينا، 1331 ش.
- قفطي، تاريخ الحكماء، به كوشش بهين دارائي، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1371.
- كبير، مفيزالله، ماهيگيران تاجدار، مترجم مهدي افشار، تهران، انتشارات زرين، 1362 ش.
- كرمر، جوئل، احياي فرهنگي در عهد آلبويه: انسانگرايي در عصر رنسانس، ترجمه: محمد سعيد حنايي كاشاني، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1375.
- كياني، محمديوسف، معماري ايران دوره اسلامي ـ تهران، سمت، 1379.
- گدار، آندره، هنر ايران، ترجمه: دكتر بهروز حبيبي، بیجا، انتشارات دانشگاه ملي ايران، 1358.
- گرجي، ابوالقاسم، تاريخ فقه و فقها، تهران، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)، 1379.
- مافروخي، مفضل بن سعد، محاسن اصفهان، تحقيق: جلالالدين حسيني، بيجا، نشر اقبال، بيتا.
- متز، آدام، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجری، مترجم: عليرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، چاپخانه سپهر، 1362.
- محمدحسن، زكي، صنايع ايران «بعد از اسلام»، مترجم: محمدعلي خليلي، بیجا، اقبال، 1366.
- مديرشانهچي، كاظم، كتاب و كتابخانه در اسلام (مجموعه مقالات)، مشهد، آستان قدس رضوي، بنياد پژوهشهای اسلامي، 137.
- مسعودي، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق: اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409.
- مسكويه، ابوعلي الرازي، تجارب الامم، تحقيق: ابوالقاسم امامي، تهران، سروش، 1379.
- مشحون، حسن، تاريخ موسيقي ايران، تهران، فرهنگ نشر نو، 1380.
- مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، اوایل المقالات في المذاهب و المختارات، به اهتمام مهدي محقق، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامي دانشگاه تهران، 1382 ش.
- مقدسي، ابوعبدالله محمد بن احمد، أحسن التقاسيم في معرفة الأقاليم، ترجمه علينقي منزوي، تهران، شركت مؤلفان و مترجمان ايران، 1361 ش.
- ميه لي، آلدو، علوم اسلامي و نقش آن در تحول علمي جهان، ترجمه محمدرضا شجاع رضوي و اسدالله علوي، مشهد، آستان قدس رضوي، بنياد پژوهشهای اسلامي، 1371.
- نعمه، عبدالله، فلاسفه شيعه، مترجم: سیدجعفر غضبان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1367.
- وات، مونتگمري، فلسفه و كلام اسلامي، ترجمه ابوالفضل عزتي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي،1370.