دوران امامت امام رضا (ع) يکي از دورههای طلايي تمدن اسلامي است چرا که در اين دوران شاهد اوج مناظرات علمي در زمينه فلسفي و کلامي درجهان اسلامي هستيم. امام رضا(ع) نيز در چنين شرايطي زندگي ميکردند و يکي از جنبههاي مهم زندگي امام رضا (ع)، روش مواجهه ايشان با جریانهای فکری و مذهبی زمان است و به همين دليل زندگي ايشان همواره مورد توجه دانشمندان بوده است. امام رضا (ع)، در برابرِ عقایدِ دیگران، آن هم در نهایتِ احترام، تنها به مناظره با دیگران بسنده ميکند و در صددِ اقناع آنها مبنی بر اعلامِ تجلّیِ کاملِ حق در دین اسلام بر ميآید.
بنابراین، سیرهي عملی و گفتارِ پیامبر اسلام (ص) و دیگر معصومین (علیهم السلام) در این ارتباط ميتواند چراغی فراسوی راه ما در جهت مواجهه همراه با احترام نسبت به پیروان ادیان دیگر و شیوهي درستِ رویارویی با آنها باشد. هدف اصلی این پژوهش، بیان نگرش ائمه (ع)، بویژه امام رضا(ع)نسبت به ادیان دیگر ميباشد که در واقع پیشگامانِ علمِ ادیان در عالَم اسلام ـ و اگر گزافه نباشد در جهان ـ ميباشند و در کنار آن سعی شده است تا تناسب دیدگاههای ایشان با دیدگاههای نوینِ امروزی سنجیده شود و به استنباط و ارائه شاخصهاي الگوي رفتار ارتباطي با پيروان ساير اديان در پرتو سيره امام رضا (ع)بپردازد، که با رعایت انصاف و منطق، احترام و مهرورزي، مدارا ، به دور از تعصب، رعایت اصول اخلاقی، به دور از هر نوع مغالطه، مخاطب شناسي و آشنايي با زبان و متون مقدس ديگر اديان و همزيستي مسالمت آميز، با پیروان دیگر ادیان روبرو ميشد.
کلید واژه: دین، اسلام، روش مواجهه با ادیان دیگر، آداب گفت و گو، امام رضا(ع)
مقدمه
پديده دين در تمدن انسان جايگاهي برجسته دارد، و در فرهنگ ملتها آثار ژرف نهاده است.[1] دين يكي از قديميترين،جامعترين، پايدارترين و موثرترين ابعاد شكلدهنده وجود انسان است و مطالعه آن به فهم ما از اين جنبه از وجود انساني عمق و وسعت خاصي ميبخشد. قرائن فراواني وجود دارند دال بر اينكه انسانها به نحو اجتناب ناپذيري ديني هستند. از فجر تمدن، اديان فراواني پديد آمدهاند و هر كدام به نحو بسيار پيچيدهاي توسعه و تكامل يافتهاند.[2] حتي كساني كه براي انكار خداوند انرژي فراواني صرف ميكنند به نحو خاصي بر تاثير عميق خداوند بر زندگي بشر گواهي ميدهند.[3] حضور گسترده و عميق دين در زندگي انسان گوياي آن است كه دين پديدهاي مصنوعي و بيگانه از زندگي انسان و تحميل شده بر او نيست، بلكه دقيقاً با اموري مرتبط است كه براي همه ما ماندگار است.[4]
علاقه ديرين بشر به مسائل ديني، متفكران را به تحقيق درباره دعاوي اديان گوناگون و دلايل و شواهدي كه اين دعاوي بر آنها مترتب است، و معيارهايي كه ميتوان در تعيين ارزش آنها به كار گرفت، واداشته است. عقل نیز حكم ميكند كه انسان ها، بويژه افراد فرهيخته، فهم عميقي از دين داشته باشند.
رابطهي ادیان با یکدیگر، همواره یکی از دغدغههای پیروانِ ادیانِ گوناگون از یک سو و فرهیختگان و دانشمندان از سوی دیگر بوده است. به ویژه، در حال حاضر مناسبات جهانی به گونهاي شکل گرفته است که بدون شناخت و تفاهم مشترک با همسایگان خود نميتوانیم هیچ گونه رابطهاي با یکدیگر داشته باشیم. این در حالی است که داشتن ارتباط با دیگران و شناختن و فهمیدنِ آنان یک امرِ ضروری است و انسان تا کسی را نشناسد نميتواند هیچ تصوری دربارهي او داشته باشد و هیچ گفتگوی معناداری میان آنها به وقوع نميپیوندد. لذا شرط اول برای مباحثه و مفاهمه، یک شناختِ همه جانبه است و پیش از طرحِ هر نوع رابطه، باید شناخت حاصل شود.
هرچند مطالعه علمي اديان[5] در اواسط قرن هجدهم آغاز شد و بررسي روشمند و علمي آن به معناي امروزينش در دوره معاصر شكل گرفت، اما گرايش به معرفت دين از پيشينهاي برابر با خود دين برخوردار است. هم اکنون طبق شیوههای مطالعاتی جدید، یک پژوهشگر برای شناخت یک دین، باید چهار شرط را در خود مهیّا کند تا بتواند به معرفتی بی غرض نایل شود و آن چهار شرط عبارتند از:
ـ باید زبان آن دین را بداند زیرا هر واژهاي در فرهنگ ویژهي خود، بار معناییِ خاص خود را دارد.
ـ یک زمینهي عاطفی مساعد برای خود فراهم کند زیرا شناخت، با دیدِ منفی و خصمانه، به وجود نميآید.
ـ باید تجربهي مشترک داشته باشد یعنی تا زمانی که خودش تجربهي دینی را حس نکند نميتواند پی به تجربهي دینیِ دیگری ببرد.
ـ باید قصد و نیّت و هدفش معطوف به شناخت باشد نه رد کردن و معارضه و مناقشه.[6]
ما هم اكنون در جهاني زندگي ميكنيم كه مردم به گونهاي اجتناب ناپذير از يكديگر متاثر و در سرنوشت همديگر موثرند. با توجه به نقش بنيادين عقايد، بينشها و گرايشهاي ديني در فرهنگ عمومي مردم و سياستگذاري و برنامهريزي خُرد و كلان كارگزاران نظام، و با عنایت به شكلگيري موج جهاني گرايش به دين و حجم فزايندهي پژوهشهاي ديني در سطح جهان، ضرورت پژوهشهاي نوين در حوزهي ادیان بسیار احساس ميشود تا ضمن معرفی عالمانه دین و دستاوردهای دانشمندان مسلمان به پیروان دینهای دیگر، دیدگاههای دینی آنان را شناخت و از این طریق به تعامل و گفتگوی درست و سازنده با آنها پرداخت. زیرا گفتگوی بین ادیان به هم اندیشی و برقراری ارتباطهای سازنده ميانجامد و در زدودن برداشتهای یکطرفه و ناحق که اغلب از سوی طرفین صورت ميگیرد، بسیار مؤثر خواهد بود. از طریق گفتگو ميتوان به اشتراکات ادیان پی برد و بسیاری از حقایق را روشن و شفاف ساخت. گفتگوی ادیان عاملی برای درک اشتراکات و رفع سوء تفاهمها است.
بنابراین، برقراری گفتگو بین ادیان الهی، همفکری، زندگی مسالمت آمیز، تفاهم میان ملتها و برقراری صلح پایدار را به دنبال خواهد داشت و چنین گفتگویی، سنت اسلامی است. بنیانگذار تئوری گفتگوی ادیان، اسلام است، در این زمینه پیامبر اسلام (ص) از ابتدای بعثت با ارسال نامههایی به سران کشورها باب گفتگو را باز کرد و امام صادق(ع) و امام رضا(ع) نیز فعالیتهای ویژهاي در این راستا داشتهاند.
نگرش قرآن نسبت به ادیان دیگر و پیروان آنها
آنچه امروزه جهان بشري به شدت به آن نيازمند است، تعامل و گفتگوي اديان براي کم کردن فاصلههاي موجود، تأليف قلوب پيروان آنها و يکسونمودن حرکت انسانها به سوي سعادت است . از آنجا که قرآن کتاب آسمانی اسلام است، مفاهیمی که در آن دربارهي ادیان دیگر بازگو شده و استدلالهای موجود در آن – که هم جهت با این مسیر است- به ناچار باید مطرح شود تا دستیابی به چگونگی ارتباط بین مسلمانان و غیرمسلمانان، به سهولت انجام پذیرد.[7] لذا بهتر است که درآغاز ، به بررسی نگرش قرآن و روایات اسلامی راجع به ادیان دیگر و پیروان آنها پرداخته، آنگاه به معرفیِ دیدگاه امام رضا (ع) نسبت به ادیان دیگر اشاره کنیم تا بدین وسیله چراغی فراسوی مسیر برخورد خود با انسانهای دیگر که اندیشههای گوناگونی دارند روشن کنیم و از این طریق بتوانیم به «مسألهي تفاهم»[8] که از دغدغههای مهم روابط سیاسی و اجتماعیِ زمان است دست یابیم.
دلیل، دیدگاه قرآن كريم از همان ابتدا، عقل، فطرت و وجدان را مبناي گفت و گو قرار داده است. در واقع تكيه اسلام از ابتدا بر مناظره عقلي استوار بوده است. اسلام از ابتدا بر مبناي فطرت و عقل شكل گرفت و تكيه مناظراتش بر عقل و بديهيات اوليه نيز بر همين اساس است. اين برخورد اسلام و تكيه بر عقل در گفت و گوها تنها با اهل كتاب و صاحبان اديان الهي نبوده است، بلكه با مشركان و كفار نيز همين اصل رعايت شده است. به این اسلام نسبت به ادیان دیگر در سالهای اخیر، بسیاری از محققان و علاقمندان را به خود مجذوب ساخته است. در این ارتباط کتابهای زیادی از سوی مسلمانان و غیرمسلمانان، متخصصان علم الهیات و پژوهشگران ادیان، واژه شناسان و مورخان منتشر شده است. خداوند در قرآن، خطاب به حضرت رسول (ص) ميفرماید: «آن آیینی را که برای مسلمانان قرار دادیم همان است که به نوح و ابراهیم و موسی و عیسی (علیهم السّلام) نیز سفارش نمودیم تا دین خدا را برپا دارید و هرگز تفرقه و اختلاف در دین نکنید …» (شوری/13) و این نکتهاي قابل تأمل است که هدفِ همهي فرستادگان از جانبِ خدا، مطابق با نصِّ صریحِ قرآن، این بوده است که به مردم بگویند؛ «خدا را بپرستید و از سرکشان دوری کنید» (نحل/36) زیرا «این، سخنِ امّتِ من و همهي کسان (همهي امّتهای پیامبرانِ) پیش از من است» (انبیاء/24). هر چند که قرآن، رتبهي همهي پیامبران را یکسان نميداند و برخی را بر بعضی دیگر برتری ميبخشد (احقاف/35) در عین حال پیامبران را تصدیق کنندهي ادیانِ قبلی معرفی ميکند(بقره/41 و91 و97) و به نوعی، شریعت و مسیرِ ایشان را ویژهي خودشان ميداند (جاثیه/18 ) و البته همهي پیامبران را یاری شده به واسطهي خداوند ميداند(صافات/172- 171، مجادله/21) زیرا پیامِ همهي آنان را مشترک است ( انبیا/22، شعرا/108و 126و 131و 144و 150) و این سخنان در حالی است که به پیروانِ ادیانِ دیگر، توصیه به هم بستگی و انسجام ميکند و ميگوید: «بیایید از آن کلمهي حق که میان ما و شما یکی است پیروی کنیم که به جُز خدای یکتا، هیچ کس را نپرستیم …» (آل عمران/64)
قرآن به آنان که ایمان دارند سفارش ميکند تا همگی، ادب و احترام را نسبت به همهي اعتقادات رعایت کنند و حتی در موردِ کسانی که غیر خدا را ميخوانند، توصیه به سعهي صدر کرده، چنین ميفرماید: «شما مؤمنان، به آنان که غیر خدا را ميخوانند دشنام ندهید تا مبادا آنها نیز از روی دشمنی و جهالت، خدا را دشنام دهند» (انعام/108) آنگاه در ادامهي همین آیه، برای آنچه که گفته است دلیل ميآورَد که؛ «ما عملِ هر قومی را در نظرشان زینت دادهایم، پس بازگشتِ آنها به سوی خداست و خدا آنان را به کردارشان آگاه ميکند» و این اقامهي دلیل و برهان، روشی است که خداوند در مقابلِ پیروانِ عقایدِ دیگر، از آن بهره برده است و انتظار دارد که آنان نیز برای اندیشههای خود دلیل بیاورند: «مشرکان را بگو اگر راست ميگویید که غیر خدا کسی در آفرینش مؤثر است، بر دعویِ خود برهانی بیاورید»(نمل/64) و همچنین در جای دیگر گفته است: «آیا خدا را رها کرده و خدایان باطل را برگرفتند؟ بگو برهانتان چیست؟» (انبیاء/24) و نیز خطاب به یهودیان و مسیحیان که تنها خود را شایستهي بهشت ميدانستند، فرموده: «بر این دعوی، برهان آورید اگر راست ميگویید»(بقره/111) و نه تنها از یهودیان و مسیحیان، که از همهي امّتها ميخواهد تا بر حقّانیّتِ خود، برهانی ارائه کنند. (قصص/75)
خداوند در قرآن، چندان به آرامش و لطافت در برخورد با صاحبانِ دیگر اندیشهها سفارش کرده است که حتی به موسی(ع) تأکید ميکند که با فرعون نیز باید به نرمی و با کمالِ آرامی سخن بگوید. (طه/44) این رفتارِ شایسته در برابرِ دیگر ادیان، فقط به همین مورد، خلاصه نميشود بلکه دستورِ صریح داده است که؛ «با اهلِ کتاب[9]، جز به نیکوترین طریق، بحث و مجادله نکنید» و البته ستمکارانِ ایشان را از این گروه، متمایز ساخته است.(عنکبوت/46)
قرآن به اندیشههای مختلف با دیدی باز مينگرد و به همگان سفارش ميکند تا در ابتدا سخن را بشنوند و به پیروی از آنچه که بهترین است کمرِ همّت ببندند(زُمَر/18) و در این راه، همه را آزاد گذاشته است تا با اختیارِ خود، سَره را از ناسَره متمایز کنند(بقره/256) و در همین راستا اجبار کردن را کاری عَبَث و جاهلانه ميداند(انعام/35) و با صراحت به این نکته اشاره ميکند که راه به انسان نشان داده شده، او مختار است که هدایت پذیرد یا کفران کند(انسان/3) و توصیهاش به پیامبر(ص) این است که خود را به سختی نیندازد و تنها به ابلاغِ رسالتش بپردازد و غمِ این را نداشته باشد که چرا گروهی سخنش را نميپذیرند (شعرا/4 ـ 3 و یونس/99) زیرا خداوند بین همهي آدمیان در روزِ بازپسین، خطِ مرزی قرار خواهد داد و حساب هر کسی را از دیگری جدا خواهد کرد و مسلمانان و یهودیان و مسیحیان و زردشتیان و صابئان و حتی آنان که به خدا شرک ميورزند پاسخگوی اعمال خود خواهند بود چرا که او بر احوالِ همهي موجوداتِ عالَم گواه است.(حج/17)
قرآن از ادیانِ دیگر به نیکی یاد کرده، به ویژه به مسلمانان دستور ميدهد که؛ «به اهل کتاب بگویید ما به کتاب آسمانی قرآن که بر ما نازل شده و به کتابهای آسمانیِ شما ایمان آورده ایم و خدای ما و شما یکی است و ما تسلیم و مطیعِ فرمانِ اوییم» (عنکبوت/46) و از اهلِ کتاب نیز خواسته است تا در دینِ خود، به ناحق، غُلُو نکنند و از پیِ آنان که هم خود گمراه شده، هم گروهی را به گمراهی کشاندهاند نروند(مائده/77) و در دینِ خود، اندازه نگه دارند و دربارهي خدا، جُز به راستی سخن نگویند. (نساء/171) آنگاه به انتقاد نسبت به عملکردِ عدّهاي از آنها پرداخته، آنان را محکوم ميکند. مثلاً ميگوید: «آن کسانی که به سه خدا قائل شدهاند، کافرند»( مائده/73) و یا «آنان که به خداییِ مسیح پسرِ مریم قائل شدند محقّقاً کافر گشتند»( مائده/72) و این در حالی است که؛ «هرگز مسیح از بندهي خدا بودن ابا ندارد»( نساء/172)، آنها «رهبانیت را از پیشِ خود، بدعت گذاشتند»( حدید/27) و نیز گفته است که گروهی از یهودیان، کلامِ خدا را شنیده و آن را به دلخواهِ خود تحریف کردهاند(بقره/79- 75). البته این انتقادها مانع از آن نشده که در هنگامِ لزوم از پیروانِ ادیانِ دیگر تعریف و تمجید به عمل نیاورَد. برای نمونه؛ مسیحیان را با محبّت ترین اشخاص نسبت به مؤمنان معرفی ميکند و سببِ این امر را دانشمند و پارسا بودنِ برخی از آنان و گردن کشی نکردنشان بر حکمِ خدا عنوان ميکند(مائده/82) و با خطاب قرار دادنِ بنی اسراییل به آنها گوشزد ميکند تا نعمتهایی را که به ایشان عطا شده و برتریِ اعطا شده به این گروه بر عالَمیان را یاد کنند(بقره/122 و47) و با رویکرد به مسلمانان و با احترامی ویژه نسبت به اهلِ کتاب، طعامِ ایشان را برای مسلمانان و طعامِ مسلمانان را برای ایشان حلال کرده و حتی ازدواج با زنانِ پارسای آنان را به شرطِ رعایتِ حقوقِ ایشان جایز شمرده است.(مائده/5)
قرآن گاهی مسلمانان را در کنار دیگر پیروان اهل کتاب قرار ميدهد و به هر دوی آنها به صورتی یکسان خطاب ميکند، (نساء/123 و131) که این مسأله ميتواند حاکی از جهانشمول بودن برخی از احکام باشد. باز هم در جای دیگر در همین کتاب مقدس، اهل کتاب مورد خطاب قرار گرفتهاند و به آنها وعده داده شده است که اگر حقیقتاً به خدا و روزِ بازپسین ایمان بیاورند و اعمال شایسته انجام بدهند رستگار خواهند شد(مائده/69- 68) که این وعده، آن هم در قرآن، از لطایفِ عجیبِ پر معنای این کتاب محسوب ميشود که جای بسی تأمل، تعمق و تفکر دارد، زیرا رستگاری را برخلاف بسیاری از تفکراتِ بسته، برای عموم ابنای بشر مطرح کرده است[10] و این مسأله، مسألهاي است که نویسندگان غربی را بر آن داشته است تا دربارهي آن قلم فرسایی کنند و زبان به تحسینِ آن گشایند چرا که مطابق با این تفکر و با توجه به این که شعاعِ دایرهي اهل کتاب، به بزرگیِ وسعتِ یهودیان، مسیحیان، زردشتیان و صابئان است، به جز بت پرستانِ مشرکِ عربِ جاهلیت، کسانی که به خدا ایمان آورده، عمل صالح انجام ميدهند، مشمول حُکمِ رستگاری در پایان جهان ميباشند.[11]
نگاه پیامبر (ص) و ائمه (علیهم السلام) نسبت به ادیان و مکاتب دیگر
بنیانگذار دین اسلام حضرت محمّد (ص) در محیطی به تبلیغِ این دین پرداخت که علاوه بر ادیانِ ابراهیمی، حضور اندیشههایی نظیرِ ادیان ابتدایی نیز در شبه جزیرهي عربستان دیده ميشد. به همین دلیل کوچک ترین نحوهي برخوردِ آن حضرت، منشأ قضاوت در موردِ دین اسلام و چه بسا عاملِ جاذبه یا دافعه برای آن، به حساب ميآمد. لذا آنچه که ایشان به انجام ميرساندند ـ با استناد به فرمودهي خودشان ـ منطبق با کلامِ وحی و دستور از جانب خداوند بود. در روایت آمده است که؛ روزی عدّهاي از مسلمانان به پیامبر (ص) گفتند: ای رسول خدا (ص) اگر آن کسانی را که بر آنها قدرت داشتی، مجبور ميکردی که اسلام بیاورند، تعدادِ ما زیاد ميشد و در مقابلِ دشمنان، نیرومند ميشدیم. پیامبر (ص) در جواب فرمودند: «من نميخواهم با بدعتی که خداوند در مورد آن، دستوری به من نداده است، او را ملاقات کنم. من کسی نیستم که بخواهم در کاری که به من مربوط نیست دخالت کنم.» و این روایت – با اسنادی که از امام رضا (ع) به ما رسیده – علت نزولِ این آیه معرفی شده است : «اگر خدای تو ميخواست، اهلِ زمین همگی ایمان ميآوردند. آیا تو ميخواهی مردم را مجبور کنی که مؤمن شوند؟»( یونس/99) و در توضیحِ این آیه نیز چنین فرمودهاند که؛ اجبار در ایمان آوردنِ اشخاص، استحقاقِ ایشان را نسبت به احترام و اکرام و مدح و ثواب، از بین ميبرَد.[12] و جدای از این موضوع باید گفت: زورِ بازو وسیلهي مناسبی برای تغییر دادنِ دینِ دیگران نیست چرا که این امر خلاف نصِ صریحِ قرآن است[13] که ميفرماید: «در دین هیچ اجباری نیست» (بقره/256) و البته در رابطه با این مسأله، با مطالعه در زندگانیِ حضرت نیز ميتوان پای بندیِ ایشان (ص) به عدمِ پرداختن به لغو و بیهودگی و مبنی قرار دادنِ سخن و عمل بر پایهي وحی را به وضوح دریافت. برای نمونه ميتوان به مناظرهي حضرت (ص) با یهودیان دربارهي قبله و دیگر موارد اشاره کرد.[14] و یا در این راستا ميتوان به دستورهای پیامبر اسلام (ص) راجع به برخورد با دیگران به ویژه به هنگام جهاد، اشاره کرد که از زبانِ نویسندگان غربیِ غیر مسلمان مطرح شده و قابل تأمل است که ميفرماید: «به تلافیِ صدماتی که وارد شده، نباید به صلحطلبانی که در خانههایشان ماندهاند آسیبی برسانید. به زنان کاری نداشته باشید. به کودکان و بیماران صدمه نزنید. خانهي کسی را که با شما نميجنگد ویران نسازید. ابزارِ معاش، درختان میوه و نخلها را نابود نکنید.»[15]
پیامبر (ص) خواهان صلح و آرامش و برقراریِ دوستی بین همهي اقشار بشریت با عقاید مختلف بود. بهترین دلیل بر این ادعا ميتواند انعقاد قراردادِ صلحِ او با مسیحیانِ نجران در ابتدای ظهورِ اسلام و تشکیلِ حکومت اسلامی باشد که همین امر شایسته است تا راهگشای خوبی برای دیگر کشورهای اسلامی قرار گیرد.[16] حتی یکی دیگر از جنبههایی که در زندگانیِ پیامبر (ص) ميتواند به عنوان سرمشق و الگو قرار گیرد تحملِ ایشان نسبت به دیگران و اعتماد به آنان بود.
نمونهاي از گفت وگوي بين الاديان در زمان پيامبر (ص) ماجراي مباهله بود كه درآن بين پيامبر(ص) و سران مسيحيت مناظرهاي صورت گرفت و در نهايت به مباهله ختم شد. علت اين امر هم عدم پذيرش استدلالات منطقي و عقلي اسلام و رهبران توسط رهبر مسيحيت بود.
رویکرد علی بن موسی الرّضا (ع)
امام رضا (ع)، با توجه به موقعيت زماني و مکاني خاص خود گامي مؤثر براي رفع اختلافات، آشکارساختن نواقص موجود در اديان تحريف شده و اثبات حقانيت اسلام برداشته و شايد به جرئت بتوان گفت ايشان اولين شخصيتي است که باب گفت وگوي اديان را به جامعهي اسلامي باز کرد. دوران امامت امام رضا (ع) يکي از دورههای طلايي تمدن اسلامي است چرا که در اين دوران شاهد اوج مناظرات علمي در زمينه فلسفي و کلامي در جهان اسلامي هستيم. امام رضا(ع) نيز در چنين شرايطي زندگي ميکردند و بنابراين يکي از جنبههاي مهم زندگي ايشان بحث علمي است و به همين دليل زندگي ايشان همواره مورد توجه دانشمندان بوده است.
برخی از اندیشمندان بر این باورند که رمز و رازِ سفرِ امام رضا (ع)، در چارچوب بحران دینیِ موجود در شرقِ ایران و کوششِ آن حضرت در به سامان رسانیدنِ آن خلاصه ميشود[17] چرا که عقایدِ مختلفی همچون دین زردشتی، آیین بودایی و … از پیش از روی کار آمدنِ عباسیان در این سرزمین رونق داشته و با قدرت یافتنِ بنی عباس، این مسأله شدّتِ بیشتری یافته بود که البته شاید این امر به دلیل لزومِ تساهل و تسامحِ این خاندان در ابتدای قیامِ خود در راستای اتحادِ همهي اقشار علیه امویان بوده باشد.ِ
امام رضا (ع) در هنگام سفر به خراسان در حدیثی، هدفش را «برپا داشتنِ دینِ خدا و سنّت پیامبر(ص)» معرفی ميکند: «خداوندا ! عهدی نیست جز عهدِ تو و ولایتی نميباشد مگر از جانبِ تو، پس توفیق دِه مرا که دینِ تو را برپا دارم و سنّتِ پیامبرِ تو را زنده بدارم. همانا تویی مولا و یاورِ من، و چه نیکو مولا و یاوری هستی[18]» و این جمله انسان را به یاد سخنان حضرت سیّد الشُّهدا (ع) به هنگام عزیمتش به کربلا میاندازد که فرمودند: «همانا برای اصلاح امّتِ جَدّم بیرون شدم و ميخواهم دین را رواج دهم و از منکرات جلوگیری کنم».[19]
امام رضا (ع)، در برابرِ عقایدِ دیگران، آن هم در نهایتِ احترام، تنها به مناظره با دیگران بسنده ميکند و در صددِ اقناع آنها مبنی بر اعلامِ تجلّیِ کاملِ حق در دین اسلام بر ميآید.
به هر حال این دیدگاه را ميتوان معقول به شمار آورد که، مأمون برای مشروعیت بخشیدن به حکومتِ خود در برابرِ جزیه دهندگان، امام (ع) را که ولیعهدِ دولتش به حساب ميآمده، به مناظره با عُلمای دیگر ادیان، واداشته است و امام (ع) نیز از این کار، تنها به «اقامهي دینِ خدا و احیای سنّتِ پیامبر (ص)» میاندیشیده و کارِ خود را که همان پاسخ گفتن به ابهامها و راهنماییِ پرسشگران بوده – و چه در مدینه، چه در خراسان، به آن اهتمام ميورزیده[20]- به انجام رسانده است. و چه کاری زیباتر از این وجود دارد که تمامِ هدفِ آن، آکنده از خُشنودیِ خدا باشد؟
ادیان دیگر از نگاه امام (ع)
از مطالعهي زندگانیِ امام رضا (ع)، به ویژه آن هنگام که به مناظره با علمای دیگر ادیان ميپردازد، ميتوان به نکاتی دست یافت که دانستنِ آنها همچون چراغی، روشنی بخشِ مسیرِ پیروانش ميباشد. در این راستا، مهمترین رُکنی که در این مناظرات، دارای اهمّیّتِ بسیار است و باید از آن یاد کرد، این نکته است که حضرت، «با اهلِ تورات با توراتشان و با اهلِ انجیل با انجیلشان و با اهلِ زبور با زبورشان و با صابئین به عبری و با زردشتیان (اهلِ الهَرابِذَه) به فارسی و با رومیان به رومی و با هر فرقهاي از عُلما به زبانِ خودشان»[21] به بحث و مناظره مينشست و این در حالی است که اسلام را بر همهي ادیان، برتری ميداد و آن را دینی استوار و پابرجا معرفی ميکرد.[22] البته راجع به اینکه حضرت، دربارهي ادیانِ مختلف چه نظری داشته، به صورتِ اجمالی ميتوان به این جملهي وی اشاره کرد که؛ از حسن بن محمّد نَوفَلیّ ميپرسد: «فَمَا عِندَکَ فی جَمعِ ابنِ عَمِّکَ عَلَینَا أهلَ الشِّرکِ وَ أصحَابَ المَقَالَاتِ؟ : نظرِ تو دربارهي گِرد هم آییِ اهلِ شرک و علمای ادیان توسطِ پسر عمویت (مأمون) چیست؟»[23] و این جمله در حالی گفته شده است که در این گِرد هم آیی، افرادی چون؛ جاثَلیق (عالِم بزرگ مسیحیان)، رأس الجالوت (عالم بزرگ یهودیان)، هِربِذ بزرگ (عالم بزرگ زردشتیان)، نِسطاس الرّومی (عالم رومیان)، رؤسای صابئین و تعدادی از متکلّمان حضور داشتهاند.[24] همچنین امام (ع) در جملهي دیگری خطاب به هِربِذ بزرگ (عالم بزرگ زردشتیان) این جمله را ميپرسد: «أخبِرنی عَن زَردهِشتَ الّذی تَزعَمُ أنَّهُ نَبِیٌّ مَا حُجَّتُکَ عَلَی نُبُوَّتِهِ؟ : از زردشت که به گمانِ تو پیامبر است، مرا آگاه کن. دلیلِ تو بر پیامبریِ او چیست؟» سپس با تأییدِ سخنانِ هِربِذ و با استفاده از همان سخنان، بیان ميکند که؛ شما به دلیلِ اخباری که به دستتان رسیده است مانندِ سایرِ امّت ها، از پیامبرتان پیروی ميکنید. پس چرا به دیگر پیامبران، ایمان نميآورید؟.[25] در جای دیگر نیز جملهاي از ایشان (ع) نقل شده است که در تفسیر آیهي «وَ لَایَشفَعُونَ إِلَّا لِمَن ارتَضَی (أنبیا/28): شفاعت نميکنند مگر کسی را که خداوند بپسندد» فرموده است: شفاعت نميکنند مگر کسی را که خداوند دینش را بپسندد.[26]
یکی از مسائلی که با عنایت به مناظراتِ امام رضا (ع) و پرسشهای مطرح شده در این زمینه، ميتوان به آن دست یافت، شناساییِ اندیشههایی است که امروز در ادیانِ گوناگون دیده ميشود. از جملهي این پرسش ها، سؤالی است که دربارهي «تناسخ و قائلانِ به آن» از حضرت (ع) پرسیده شده است که امام (ع) نیز چنین پاسخ دادهاند: «هر کس به تناسخ قائل باشد، نسبت به خدا کافر است و بهشت و جهنّم را تکذیب کرده است[27]» و با این پاسخ، بسیاری از ادیان که به تناسخ قائل هستند، از دایرهي تأییدِ اسلام خارج ميشوند. و همچنین سؤالِ دیگری که از امام (ع) پرسیده شده، راجع به «غُلات[28]» ميباشد و ایشان (ع) در پاسخ، چنین فرمودهاند که ای کاش این گروه، یهودی یا مسیحی یا زردشتی بودند. با آنان همنشینی نکنید و از آنان بیزاری جویید.[29] و در جای دیگر نیز از حضرت (ع) چنین نقل شده است که؛ هر کس خدا را به آن چه که مخلوق است تشبیه کند، مشرک است.[30]
امام رضا (ع) فقط در مناظراتشان نبود که راجع به ادیان دیگر سخن بگویند بلکه گاهی نیز دربارهي پیروان ادیان دیگر ابراز عقیده کردهاند مثلاً در پاسخ به این جملهي یهودیان که در قرآن آمده است که گفتهاند؛ «یَدُاللهِ مَغلولهٌ (مائده/64): دستِ خدا بسته است» چنین ميگوید: اگر دست خدا بسته بود پس چرا گفته است: «اُدعُونی أستَجِب لَکُم (غافر/60) : مرا بخوانید تا خواسته هایتان را اجابت کنم»[31] و لذا مُهرِ تأییدی بر این آیه در جواب به یهودیان ميزند که؛ «غُلَّت أیدِیهِم وَ لُعِنُوا بِما قالُوا (مائده/64): دست آنان بسته باد و به خاطر گفته هایشان لعنت شدند»[32]
در جای دیگر نیز ميفرماید: همهي کتابهای نازل شده از جانب خدا، کلام خدا به حساب ميآیند و برای هدایت جهانیان آمدهاند. این کتابها جزئی از خدا به حساب نميآیند بلکه نابود شدنی هستند چرا که هر چیزی جز خدا، فعلِ خدا محسوب ميشود و نابود شدنی است. پروردگار، برتر از آن است که جزء جزء شود یا مختلف باشد. این عقیدهي نادرست، همچون عقیدهي مسیحیان است که مسیح را جزئی از خدا ميدانند که به او باز ميگردد و همچنین زردشتیان، که آتش و خورشید را جزئی از خدا ميدانند که به او مراجعت ميکنند.[33]
آداب گفت و گو
– رعایت انصاف و منطق
این مطلب که گفتوگوهای حضرت (ع) در چهارچوبی منطقی و عقلانی و در حیطهي ادب و احترام به انجام ميرسیده است، موضوعی غیر قابل انکار است چرا که وقتی با شخصی رو در رو ميشود که پایبند به هیچ یک از اصول دینی نیست، در پاسخ ميفرماید: اعتقاداتِ ما به ما ضرری نميرساند ولی اگر آن چه که ما ميگوییم درست باشد در این صورت شما به هلاکت خواهید افتاد.[34] نیز ایشان در مناظرهي منطقیِ خود با عُلمای ادیانِ دیگر، در نهایتِ احترام، اجازهي انتخاب را به طرفِ مقابل ميدهد که؛ در ابتدا چه کسی حقِ پرسش را داشته باشد و از این مسأله ناراحت نميشود که شخصِ مقابلش مناظره را شروع کند یا خودش.[35] و این سیرِ عقلانی و منطقی، تا رسیدن به نتیجهي نهایی ادامه دارد و هرگز به کینه توزی و کشمکش و… نميانجامد و هرگز زبان، به زشتی آلوده نميشود بلکه تنها چیزی که امام (ع) از شخصِ مقابلش ميخواهد این است که انصاف داشته باشد (عَلَیکَ بِالنَّصَفَهِ) و از سخنی که از حق دور است بپرهیزد و منطقی سخن بگوید و از ستم برحذر باشد (وَ إیّاکَ وَ الخَطَلَ وَ الجَورَ).[36]
– دوری از تعصب
امام رضا (ع) در روش منطقیِ خود در برخورد با پیروانِ ادیانِ دیگر، هرگز متعصبانه عمل نميکرد و به دور از هر گونه تعصب، با ایشان که به صورتِ آشکارا مُنکِرِ قرآن و پیامبر اسلام (ص) ميشدند، همان کتابی را مبنای مناظرهي خود قرار ميداد که آنان به آن معتقد بودند و حجّت و دلیلِ خود را از آن کتاب اقامه ميکرد.[37] از این گذشته، حتی بنا به درخواستِ این گروه، هنگامی که ميخواست دو شاهدِ عادل را برای قطعی کردنِ سُخنش معرفی کند، از کسانی نام ميبرد که هم کیشِ خودش (یعنی مسلمان) نیستند و در عینِ حال مورد قبولِ طرفِ مقابل ميباشند. آنگاه با سخنانی مُتقَن، جمله هایش را پِله پِله تا رسیدن به مقصود، با مَصالحی که برگرفته از تصدیقهای طرفِ مقابل است، بر روی هم ميچیند و به سرمنزلِ نهایی ميرسد و در این مسیر، هرگز از دایرهي ادب و احترام، خارج نميشود.[38] برای مثال؛ وقتی که حضرت، با «جاثَلیق» – عالِمِ بزرگِ مسیحیان- به مناظره مينشیند، هنگامی که در حینِ خواندنِ آیاتِ انجیل است، مُصِرّانه بر صحّتِ سخنانش، مُهرِ تأیید را از طرفِ مقابل ميطلبد و در کنارِ آن، احکامِ ایشان را به خودشان گوشزد ميکند، مبنی بر اینکه؛ اگر مطالبِ انجیل را تکذیب کنند، موسی و عیسی (علیهما السلام) را تکذیب کردهاند و در نتیجه؛ قتلشان واجب است.[39]
– گفت و گو در فضایی آزاد و رعایت اصول اخلاقی
حضرت، تنها در سخن، به اثباتِ حقّانیتِ خود نميپردازد بلکه در عمل نیز از آیینِ منطق دوستِ خویش دفاع ميکند و تا وقتی که طرفِ مقابلش قانع نشده و سخنش را درک نکرده، آن را رها نميکند و فقط با رضایتِ شخصِ مقابلش ميباشد که رضا ميشود.[40] گذشته از این سخنان، ایشان به هنگامِ مناظره، بر حرکتِ اطرافیانِ خود نیز نظارت داشتند و از اینکه محیطِ مناظره، علیه طرفِ مقابل، متشنّج باشد ناخُرسند بودند. برای نمونه؛ هنگامی که حضرت با «سلیمان مَروَزی» متکلّمِ خراسان، به بحث مينشیند و وی را در یک مسأله به بُن بست ميکشانَد، حاضران ميخندند ولی ایشان ميفرماید: «إرفَقوا بِمُتَکَلِّمِ خُراسان : به متکلّمِ خراسان سخت نگیرید و او را اذیت نکنید»[41] و در جای دیگر در همین مباحثه، وقتی که سلیمان مروزی بارها بر یک سخنش اصرار ميورزد و ادلّهي امام (ع) را نميپذیرد، مأمون بر سلیمان، خُرده ميگیرد ولی حضرت، خطاب به مأمون ميگوید: صحبتش را قطع نکن چون آن را دلیل بر حقّانیتِ خود قلمداد ميکند.[42] و از همهي این موارد مهمتر، به این نکته از رفتارِ ایشان ميتوان اشاره داشت که حضرت در میانِ مناظرهي خود هنگامی که وقتِ نماز فرا رسید با بزرگداشتِ دیگران، کارش را تعطیل کرده و به نماز ميایستد و پس از انجامِ فریضه، به مجلس بازگشته و به ادامهي بحث مشغول ميشود.[43] درسهایی که از سیرهي عملیِ امام رضا (ع) در مقابل اندیشههای گوناگون ميتوان آموخت بسیارند و از نمونههای دیگرِ آنها «عِمران الصّابیّ» است که او را از متکلّمین خواندهاند[44] ولی گویا در اثرِ مناظرهي خود با امام (ع) بوده که به دینِ اسلام روی آورده است[45] و حضرت، پس از تشرُّفِ وی به دینِ اسلام، او را به عنوانِ نمایندهي خود جهتِ اخذِ وجوهِ مربوط به امام در بلخ منصوب کرد و به تأسی از جَدّش امیرالمؤمنین (ع) به او هدایایی داد.[46]
– گفت و گوی روشن و به دور از هر نوع مغالطه
امام (ع) در مناظرهي خود، موضعی کاملاً روشن را اتخاذ ميکند و از سخنانِ مُذَبذِب که آمیخته با تردید و دودلی است ميپرهیزد. ایشان دربارهي اعتقادش به حضرت عیسی (ع)، به جاثَلیقِ مسیحی چنین ميگوید: «ای مسیحی! به خدا سوگند ما به عیسایی که به محمّد (ص) ایمان داشت، ایمان داریم و نسبت به عیسای شما ایرادی نداریم به جُز ضعف و ناتوانی و کمیِ نماز و روزه اش». آنگاه در پاسخ به اعتراضِ جاثَلیق مبنی بر اینکه عیسی (ع) همیشه مشغول به عبادت بوده است، از او ميپرسد: «برای تقرُّب به چه کسی چنین ميکرد؟» و بدین ترتیب، او را از ادامهي سخن، باز ميدارد.[47]
حضرت، در حینِ مناظره، با دقتی شگرف به سخنانِ شخصِ مقابلش گوش فرا ميدهد و آنجا که ایراد یا سفسطهاي را ميبیند، آن را گوشزد ميکند مثلاً در هنگام مناظره با سلیمان مَروَزی متکلّمِ خراسان بارها تذکر ميدهد و مغالطهي وی را به او گوشزد ميکند: «قَد رَجَعتَ إلی هذا ثانِیَهً : دوباره به حرفِ اوّلِ خود بازگشتی[48] / وَیلَکَ کَم تُرَدِّدُ هذه المسألَهِ : وای بر تو ! چقدر این مطلب را تکرار ميکنی[49] / کَم تُرَدِّدُ عَلَیَّ : چقدر این مطلب را برایم تکرار ميکنی[50] / غَلَطتَ وَ تَرَکتَ قَولَکَ : اشتباه کردی و گفتهي اوّلِ خودت را رها کردی[51] / … ». علاوه بر این، حضرت (ع)، در حین مناظره، طرف مقابل خود را از پیروی از سخنانِ جاهلانِ گمراه و کوردل برحذر ميدارد و به آیهي قرآن (إسراء/72) اشاره ميکند که؛ کسی نميتواند تنها با تکیه بر آراءِ خود به درک حقایق نایل شود زیرا این علم، نزد کسانی است که عاقل و عالم و اهل فهم ميباشند و در نتیجه کوری از حقایق در این جهان، کوری در آخرت را به دنبال دارد و استدلال بر آن جهان ممکن نیست مگر با آن چه که در این جهان است.[52]
– حرمت نهادن به انبیاء و شخصیتهای دینی ادیان دیگر
امام رضا (ع) نسبت به انبیایی که نام ایشان در قرآن آمده است، قائل به عصمت بود و در جوابِ «علی بن محمّد بن جَهم» که راجع به ذکرِ برخی از پیامبران در قرآن، پرسشهایی را مطرح کرده بود، چنین فرمود: آیات قرآن را تفسیر به رأی نکن زیرا؛ «وَ مَا یَعلَمُ تَأوِیلَهُ إلَّا اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی العِلمِ(آل عمران/7): تأویلِ آن را جز خدا و راسخون در علم، کسی نميداند». سپس حضرت، با اشاره به آیاتی که محمّد بن جَهم از آنها پرسیده بود فرمود: در توضیحِ آیهي «وَ عَصَی ءَادَمُ رَبَّهُ فَغَوَی( طه/121): آدم نافرمانیِ خدا کرد و گمراه شد» باید گفت: خداوند آدم را جانشینِ خود در زمین قرار داد نه در بهشت، و این عملِ آدم در بهشت واقع شد نه در زمین، و عصمت در زمین لازم است تا امرِ خدا را به اتمام برسانَد و هنگامی که آدم خلیفه شد، معصوم شد.[53] و نیز دلیلِ دیگری که بر این مسأله ميتوان آورد این که خداوند به آدم و همسرش گفت: «لَاتَقرَبَا هذِهِ الشَّجَرَه (بقره/35) : به این درخت نزدیک نشوید» و شیطان به آن دو گفت: «مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَن هذِهِ الشَّجَرَه(أعراف/20): پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرد [بلکه از آن درخت نهی کرد]» و این چنین «دَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ(أعراف/22) : آن دو را فریب داد».[54] و دربارهي آیهي «وَ ذَاالنُّونِ إذ ذَّهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أن لَّن نَّقدِرَ عَلَیهِ»( أنبیاء/87) نیز باید گفت: «ظن» در اینجا به معنیِ یقین است نه «گمان»، و همچنین«لن نقدر علیه» یعنی «روزی اش را بر او تنگ نميکنیم» نه «بر او توانا نیستیم» چرا که در جای دیگر در قرآن داریم؛ «فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزقَهُ ( فجر/16) : پس روزی اش را بر او تنگ کرد» و اگر یونس گمان کرده بود که خدا بر او توانایی ندارد، قطعاً او کافر شده بود. و همچنین راجع به آیهي «لَقَد هَمَّت بِهِ وَ هَمَّ بِهَا»( وسف/24) که به جریانِ زلیخا و یوسف (ع) مرتبط است، باید دانست که؛ زلیخا قصدِ گناه و یوسف (ع) تصمیم به قتلِ او داشت. و ادامهي همین آیه، یعنی؛ «کَذلِکَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشَاءَ» اشاره به این مطلب دارد که؛ خداوند او را از «سوء» یعنی «قتل» و از «فحشاء» یعنی «زنا» دور کرد.[55]
امام (ع) در پاسخ به پرسشِ مأمون نیز دربارهي آیهي «لِیَغفِرَ لَکَ اللهُ مَاتَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَ مَاتَأخَّرَ ( فتح/2) : تا از گناهان گذشته و آیندهي تو درگذریم» چنین موضعی را اتخاذ کردهاند که؛ از نظر مشرکینِ مکه کسی گنهکارتر از حضرت رسول (ص) نبود زیرا ایشان با دعوت به جملهي «لَا إلهَ إلَّا الله»، نامِ 360 بُتی را که مشرکان ميپرستیدند از بین بُرد.[56]
نتیجه
رابطهي ادیان با یکدیگر، همواره یکی از دغدغههای پیروانِ ادیانِ گوناگون از یک سو و فرهیختگان و دانشمندان از سوی دیگر بوده است. امروزه داشتن ارتباط با دیگران و شناختن و فهمیدنِ آنان یک امرِ ضروری است، بگونهاي که چگونگی ارتباط با پيروان «ديگر اديان»، يکي از اساسيترين مباحث دين پژوهي نوين و نياز علمي جامعه امروزي است. چرا که نیازِ جهانِ امروز، اعتلا بخشیدن به مقولهي دین است. به عبارت دیگر؛ امروز زمانِ آن نیست که ادیان در مقابلِ هم موضع بگیرند و یکدیگر را طرد کنند بلکه بهتر است در جهتِ نزدیک کردنِ آنها به هم عمل شود.
غرض از گفتگوی بین ادیان به این معنا است که هر کس پی ببرد که دیگری چه ميگوید و بتواند او را بشناسد و خود را نیز به او بشناساند. آنگاه است که مناسبات بین هر دو طرف از این طریق و برحسبِ این شناخت، تنظیم ميشود و زندگی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر، نتیجهي به دست آمده از این شناخت ميباشد.
با توجه به آنچه که گفته شد به جرأت ميتوان گفت که مناظره و مباحثه دربارهي مسایلِ مختلف دینی، اعتقادی، سیاسی، اجتماعی و حتی علمی، جزء لاینفکِ سیرهي زندگانیِ پیامبر اسلام (ص) و ائمهي شیعهي اثنی عشری بوده است و برترین رابطهي انسانی بین جوامع و ادیان، در زمان پیامبر اسلام (ص) و امامان شیعهي اثنی عشری (علیهم السلام) برقرار بوده است چرا که هدف اسلام تبلیغ دین از طریق موعظه و هدایت بوده نه نابود و دگرگون کردن ادیان دیگر. هنگامی که امامان شیعه (علیهم السلام) با پیروان ادیان دیگر به مناظره مينشستند هرگز دیده نشده که در پایان مناظرهي خود مثلاً بگویند: «فلان شخص را به حکمِ کفر یا ارتداد بکشید» بلکه با سعهي صدری هر چه تمامتر با مسایل روبه رو ميشدند[57] و این در حالی است که امروزه جای خالیِ آن سعهي صدر و تحمّل در جوامعِ بشری بیش از پیش حس ميشود زیرا هر انسانی به صورت ذاتی مایل است که اندیشهي خود را ارتقا و تعمیق بخشد و دیگران را با خودش هم فکر کند ولی متأسفانه گاهی این مسأله – شاید به شکل ناآگاهانه- موجب برخوردهایی ميشود که گهگاه تلخ و خصمانه است.
بنیانگذار تئوری و پروژه گفتگوی ادیان، اسلام است، در این زمینه پیامبر از ابتدای بعثت با ارسال نامههایی به سران کشورها در واقع باب گفتگو را باز کرد و ائمه(ع)، مخصوصا امام رضا(ع) فعالیتهای ویژه و گستردهاي در این راستا داشتهاند.
دوران امامت امام رضا (ع) يکي از دورههای طلايي تمدن اسلامي است چرا که در اين دوران شاهد اوج مناظرات علمي در زمينه فلسفي و کلامي درجهان اسلامي هستيم. امام رضا(ع) نيز در چنين شرايطي زندگي ميکردند و يکي از جنبههاي مهم زندگي امام رضا (ع)، روش مواجهه ايشان با جریانهای فکری و مذهبی زمان است و به همين دليل زندگي ايشان همواره مورد توجه دانشمندان بوده است. امام رضا (ع)، در برابرِ عقایدِ دیگران، آن هم در نهایتِ احترام، تنها به مناظره با دیگران بسنده ميکند و درصددِ اقناع آنها مبنی بر اعلامِ تجلّیِ کاملِ حق در دین اسلام بر ميآید. آن حضرت با رعایت انصاف و منطق، احترام و مهرورزي، مدارا ، به دور از تعصب، رعایت اصول اخلاقی، به دور از هر نوع مغالطه، مخاطبشناسي و آشنايي با زبان و متون مقدس ديگر اديان و همزيستي مسالمت آميز، با پیروان دیگر ادیان روبرو ميشد.
بنابراین، سیرهي عملی و گفتارِ پیامبر اسلام (ص) و دیگر معصومین (علیهم السلام) در این ارتباط ميتواند چراغی فراسوی راه ما در جهت برخورد همراه با احترام نسبت به پیروان ادیان دیگر و شیوهي درستِ رویارویی با آنها باشد.
قربان علمی
دانشیار ادیان و عرفان تطبیقی دانشگاه تهران
كتابنامه
1. قرآن مجید
2. پترسون، مايكل و…، عقل و اعتقادات ديني، ترجمه نراقي و…، تهران، 1376.
3. رو، ويليام، فلسفه دين، ترجمه علمي، انتشارات آیین، تبريز، 1381.
4. الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ (متوفی381 هـ.)، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الأوَّل و المُجَلَّدُ الثّانی، ترجمهي علی اکبر غفاری و حمید رضا مستفید، دارالکتب الإسلامیه، تهران، 1380 هـ.ش.
5. طبرسی، ابومنصور احمد بن علی بن ابیطالب، احتجاج، بهراد جعفری، دارالکتب الاسلامیه، تهران،1381 هـ.ش.
6. الطَبرسی، العلّآمه الخَبیر أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب (مِن عُلَماءِ القرنِ السادس)، الإحتجاج علَی اهل اللجاج (مناظرهي امام رضا علیه السلام با جمعی از عُلَماءِ ادیان و مللِ غیر اسلامی) (طَبعَه مُصَحَّحَه و مُحَقَّقه)، تحقیق: الشَّیخ ابراهیم البَهادُری و الشَّیخ محمّد هادی، بِإشراف: العلّامه الشَّیخ جعفر السبحانی، الجُزء الثانی، مترجم و ویراستار: مرتضی آقا تهرانی ، مرکز فرهنگی انتشارات منیر، تهران ،1378 شمسی
7. علوی، سهراب، امام رضا (ع) در رزم گاهِ ادیان، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم، 1379 هـ.ش
8. گواهی، عبدالرحیم، درآمدی بر تاریخ ادیان در ایران، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376.
9. مالرب، میشل، انسان و ادیان، ترجمه توکلی، نشر نی، تهران، 1379.
10. مجتبایی، فتح الله، دین پژوهی، به کوشش مسعود رضوی، انتشارات هرمس، تهران، 1380.
11. المجلسی، العَلّامه شیخ الإسلام المولی محمّد باقر، بحار الأنوار، الجُزء الرّابع و الأربعون، طهران (شارع البوذرجمهری)، المَکتَبَه الإسلامیه، الطبعه الثالثه، 1398هـ.ق
12.Bowker. John. The oxford dictionary of world religions. New York. Oxford university press. First published. 1997.
13. Waardenburg. Jean Jacques. Muslim perceptions of other religions. New York oxford. Published by oxford university press. 1999.
14. Smart, Ninian, The Religious Experience of Mankind, New York, 1984.
[1]- مالرب، انسان و ادیان، ص 12.
[2] – See: Smart, Ninian, The Religious Experience of Mankind.
[3] – پترسون، مايكل و…، عقل و اعتقادات ديني،ص 18.
[4]- رو، ويليام، فلسفه دين، مقدمه.
[5] – Scientific Study of Religions
[6]- مجتبایی، فتح الله، دین پژوهی، صص51- 50
[7]- Waardenburg. Jean Jacques. Muslim perceptions of other religions. P. 3
[8]- the problem of understanding
[9]- «اهل کتاب» به پیروان ادیانی اطلاق ميشود که کتاب دینی دارند و این لقب در قرآن به جوامع یهودی (بنی اسرائیل) و مسیحی (نصرانیان) اطلاق شده است. مسلمانان بعدها زردشتیان و صابئان را نیز به این گروه افزودند. به این گروه «اهل ذمّه/ تحت حمایت» نیز گفته ميشود.
(Bowker. John. The oxford dictionary of world religions. P. 32)
[10]- گواهی، عبدالرحیم، درآمدی بر تاریخ ادیان در ایران، تهران، ص66 و 237
[11]- Waardenburg. Jean Jacques. Muslim perceptions of other religions. P. 6
[12]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الأوَّل، صص274- 273
[13]-Bowker. John. The oxford dictionary of world religions. P. 501
[14]- طبرسی، ابومنصور احمد بن علی بن ابیطالب، احتجاج، صص81- 73
[15]- Bowker. John. The oxford dictionary of world religions. P. 501
[16]- Ibid.,. P. 258
[17]- علوی، سهراب، امام رضا (ع) در رزم گاهِ ادیان ص73
[18]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الأوَّل، ص36
[19]- المجلسی، بحار الأنوار، الجُزء الرّابع و الأربعون، ص329
[20]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّد الثّانی، ص359
[21]- همان، المُجَلَّدُ الأوَّل، ص316
[22]- همان، المُجَلَّد الثّانی، ص350
[23]- همان، المُجَلَّدُ الأوَّل، ص315
[24]- همان، ص313
[25]- همان، ص340
[26]- همان، ص277
[27]- همان، المُجلّد الثّانی، ص484
[28][28]- منظور، جماعتی است که معتقد بودند؛ اگر کسی امام زمان خود را بشناسد، تکالیف از او ساقط ميشود و حلال و حرام برایش معنا ندارد. آنان علی (ع) را خدا ميپنداشتند. (الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الثّانی، ص487)
[29]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الثّانی، صص487- 486
[30]- طبرسی، ابومنصور احمد بن علی بن ابیطالب، احتجاج، ج.2، ص405
[31]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الأوَّل، ص383
[32]- همان، ص368
[33]- طبرسی، ابومنصور احمد بن علی بن ابیطالب، احتجاج، ج.2، صص395- 394
[34]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الأوَّل، صص266- 265
[35]- همان، ص333
[36]- همان، ص341 و نیز؛ الطَبرسی، العلّآمه الخَبیر أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب (مِن عُلَماءِ القرنِ السادس)، الإحتجاج علَی اهل اللجاج (مناظرهي امام رضا علیه السلام با جمعی از عُلَماءِ ادیان و مللِ غیر اسلامی) (طَبعَه مُصَحَّحَه و مُحَقَّقه)، تحقیق: الشَّیخ ابراهیم البَهادُری و الشَّیخ محمّد هادی، بِإشراف: العلّامه الشَّیخ جعفر السبحانی، الجُزء الثانی، مترجم و ویراستار: مرتضی آقا تهرانی، تهران، مرکز فرهنگی انتشارات منیر، چاپ اوّل، 1378 شمسی، ص35
[37]- الطَبرسی، العلّآمه الخَبیر أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب، الإحتجاج علَی اهل اللجاج، الجُزء الثانی، ص11
[38]- همان، صص15- 12
[39]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الأوَّل، صص321- 318
[40]- ر.ک. به همان، صص388- 313
[41]- همان، صص372- 371
[42]- همان، ص380
[43]- همان، ص348 و نیز؛ الطَبرسی، العلّآمه الخَبیر أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب، الإحتجاج علَی اهل اللجاج، الجُزء الثانی، ص42
[44]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الأوَّل، ص340
[45]- همان، ص358
[46]- همان، ص360
[47]- همان، ص322
[48]- همان، ص376
[49]- همان، ص378
[50]- همان، ص379
[51]- همان، ص384
[52]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الأوَّل، ص354
[53]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الأوَّل، صص390- 389
[54]- همان، ص397
[55]- همان، ص391
[56]- همان، ص411
[57]- مجتبایی، فتح الله، دین پژوهی، ص 84
منبع: برهان مبین
مجموعه مقالات همایش علمی ـ پژوهشی
امام رضا علیه السلام؛ ادیان، مذاهب و فرق
تهران ـ دوم مهرماه 1391