پنجشنبه, 6 دی , 1403 برابر با Thursday, 26 December , 2024
جستجو

چکیده
زید یکی از فرزندان امام کاظم(ع) است. درباره وفات وی اقوال مختلف وجود دارد. دو بارگاه در ایران به وی منسوب است: یکی در افریزقارن خراسان و دیگری در صلهد اصفهان. مهم ترین مسأله ای که درباره زید مطرح می شود، زندگی سیاسی وی است که در زمان مأمون، در قیام بزرگ محمدبن ابراهیم طباطبا شرکت داشت.

زید بعد از مرگ محمدبن ابراهیم از جانب محمدبن محمدبن زید به ولایت بصره گمارده شد و آن جا را از چنگ عباسیان درآورد. بعد از سرکوبی قیام و شکست وی، زید دست گیر شد و او را به مرو نزد مأمون بردند. مأمون کار او را به امام رضا(ع) واگذار نمود. امام رضا (ع)زید را در ظاهر توبیخ کردند و او را آزاد نمودند.
واژگان کلیدی
زید، بارگاه، قیام، امام رضا(ع).
مقدمه
زيد يکي ازفرزندان امام کاظم(ع) است. زمان تولد او مشخص نيست و تاریخ نویسان وعلماي انساب، مطلبی در اين مورد اظهار نکرده اند. درباره وفات زيد اختلاف است. اصحاب تراجم در مورد وي اقوال مختلفی دارند که به آنها اشاره مي شود:
1. صفدي مرگ او را سال 250قمری،‌ در سامرا ذکر مي کند و مي گويد: «زيد نديم منتصربود».
2. ابن حزم اندلسي، وفات او را در ايام خلافت المستعين بالله، پس از منتصر سال 248قمری، ذکر مي کند که نه با خلافت متوکل سازگاري دارد نه با خلافت مستعين.
3. ابن عنبه مي گويد: «زيد در ايام مأمون به وسيله او مسموم شد واز دنيا رفت».
4. ابي نصربخاري مي گويد: «زيد را نزد مأمون آوردند. او زيد را به امام رضا(ع) بخشيد وبعداً‌ مأمون زيد را سم داد و کشت و قبر او در مرو است».
5. ابن شدقم مرگ زيد را در زمان مأمون می داند و مي گويد: «مأمون زيد را سم داد.» وي مدفن زيد را در « صلهد» يکي از روستاهاي اصفهان ذکر مي کند.
6. شيخ صدوق وفات زيد را دوگونه نقل مي کند:
– زيد تا ايام منتصر زنده بود ونديم وي محسوب می شد؛
– زيد تا آخر خلافت متوکل زنده بود و در سامرا از دنيا رفت. صدوق در ابتداي حديث می گوید:
حدثنا ابوالخير علي بن احمد نسابه عن مشايخه أن زيداً بن موسي کان ينادم المنتصر….
و در آخر میگوید: «
 وعاش زيد بن موسي الي آخر خلافه المتوکل ومات بسرمن رأي.
زندگي سياسي زيد
درباره زيد، زندگي سياسي او بیشتر قابل بررسی است. او درزمان مأمون به قيام دست زد و عليه او شوريد و بر بني عباس بسيار سخت گرفت؛ خانه هاي آنها را هم راه با اموالشان آتش زد و کساني را که علامت بني عباس داشتند، وقتي نزد زيد مي آوردند، او دستور آتش زدن آنها را صادر مي نمود. به همين جهت، به «زيد-النار» معروف گشت و همه تاریخ نگاران، از جمله طبري ، مسعودي ، يعقوبي ،‌ شهاب الدين ،‌ قاضي نورالله و ابن مسکويه او را با این لقب یاد می کنند.
زيد در قيام علويان مشهور به « طالبيون »، درسال 199قمری، شرکت داشت. اين قيام را در ابتدا محمدبن ابراهيم، مشهور به « ابن طباطبا» رهبري مي کرد. بعد از محمدبن ابراهيم، از جانب ابوالسرايا ، محمدبن-محمد بن زيد به جاي او نشست. زيد از جانب وي به امور ولايت اهواز منصوب گرديد. زيد مأموريت يافت تا بصره را از چنگ بني عباس خارج سازد، لذا عازم بصره گرديد و در آن جا بني عباس و طرف داران آنها را به شديد ترين وضع قلع و قمع نمود؛ زيرا بني عباس از سرسخت ترين دشمنان علويان به شمار مي رفتند. آنان ظلم-هاي فراواني را در حق علويان مرتکب شده بودند؛ به همين جهت، زيد از آنها کينه به دل داشت و مي خواست انتقام سختي از عباسيان بگيرد.
تعدادي زيادي از تاریخ نویسان، از دست يافتن زيد بر بصره و سخت گرفتن او بر بني عباس و طرف-داران آنها را گزارش کرده اند. ابن مسکويه مي گويد:
 زيدبن موسي بن جعفر بر بصره دست يافت؛ خانه ها و اموال بني عباس و طرف داران آنها را آتش زد. هرگاه يکي از « مسوده» کساني که علامت و لباس سياه – علامت بني عباس- داشتند را نزد زيد مي آوردند، عقوبتش اين بود که به آتش سوزانيده مي شد، تا اين که علي بن ابي سعيد، او را دست گير نموده زنداني کرد. زيد به جهت اعمالي که در بصره مرتکب شد، به «زيد النار» معروف گشت.
ابن جوزي می نویسد:
از طالبيين زيدبن موسي بن جعفر، بر بصره استیلا يافت. او خانه و اموال بني عباس را به آتش کشيد. به اين جهت به «زيد النار» معروف گشت او را علي بن ابي سعيد دست گير نمود. زيد امان خواست و به او امان داده شد.
طبري و ابن کثير عين گزارش ابن مسکويه را درباره زيد آورده اند.
شوشتري درباره زيد می نویسد:
مظهر قهر الهي، فرزند و دودمان رسالت پناهي چون ابوالسرايا در کوفه قيام نمود و محمد، مشهور به ابن طباطبا را که از پيش خود نايب امام رضا(ع) ساخته بود،‌ برخود و سايرين اميرگردانيد. زيد را به تسخير بصره فرستاد و زيد چون شعله نار بر بصره مستولي شده، خانه هاي بني العباس را بسوخت و نخلستان هاي ايشان را آتش زد و به اين سبب او را «زيدالنار» گفتند. آخرالامر او را گرفتند، نزد مأمون به مرو بردند و در آن جا وفات يافت.
طبري براي بار دوم نيز قيام زيد را چنین گزارش می کند:
 زيد از زندان آزاد شد و براي بار دوم، با هم کاري برادر ابوالسرايا در منطقه انبار عراق قيام نمود.
وی قيام دوم زيد را درماه ذي القعده سال 200قمری، ذکر مي کند:
سپاهي از طرف علي بن ابي سعيد او را براي بار دوم دست گير نموده، زنداني کرد.
علماي انساب نيز مانند تاریخ نگاران، درباره قيام زيد گزارش نموده و از او با عنوان «زيد النار» ياد کرده-اند. ابن عنبه مي گويد:
زيد النار از جانب محمدبن محمدبن زيد به عنوان والي اهواز منصوب شد. او بر بصره دست يافت، خانه ها و اموال بني عباس را آتش زد و او را دست گير نمودند. حسن بن سهل او را نزد مأمون فرستاد. مأمون زيد را به برادرش رضا(ع) بخشيد، اما رضا(ع) زيد را آزاد نمود ولي سوگند خورد که تا آخر عمر با او سخن نگويد.
زيد بعد از قيام
درباره این که بعد از فروپاشي قيام محمدبن ابراهيم ابن طباطبا و کشته شدن فرمانده نظامي اين قيام یعنی ابوالسرايا، چه بر سر زيد آمد، دو گونه گزارش وجود دارد:
1. بعد از کشته شدن ابوالسرايا، زيد نيز شکست خورد و خود را مخفي نمود تا کسي بر او دست نیابد. اما حسن بن سهل به جست جوي او پرداخت تا اين که زيد را پيدا کرد و او را دست گير نمود و به زندان انداخت. وي در زندان بغداد بود تا زماني که ابراهيم بن مهدي معروف به « ابن شکله» قيام نمود. مردم بغداد اجتماع کردند و زيد را از زندان فراري دادند. زيد به مدينه رفت و در آن جا نیز به بيعت محمدبن جعفربن محمد دعوت نمود تا اين که مأمون لشکري را به مدينه اعزام کرد. آنها زيد را گرفتند به مرو نزد مأمون آوردند. وقتي زيد را پيش مأمون بردند، گفت: «اي زيد، دربصره شورش کردی، تو را به حال خود گذاشتم به جاي اين که خانه هاي دشمنان ما از بني 1 اميه و بني ثقيف و بني عني و باهل و آل زياد را آتش بزني، قصد خانه هاي پسرعموهايت را کردي وخانه هاي آنان را آتش مي زني!» زيد چون شوخ طبع بود، به مزاح گفت: «من از هرجهت اشتباه کردم و اگر دوباره برگردم، اين بار به دشمنانمان خواهم پرداخت.» مأمون خنديد و او را نزد حضرت رضا(ع) فرستاد و پيغام داد: « من جرم او را به شما بخشيدم و شما خود او را ادب کنيد.» وقتي زيد خدمت امام رضا(ع) رسيد، امام او را توبيخ نمود و آزاد کرد، اما سوگند خورد که تا زنده است با زيد سخن نگويد.
البته هيچ يک از تاریخ نویسان، ذکر نکرده اند که زيد در مدينه نيز قيام نمود. اگر اين گزارش صحت داشت، طبري و ديگران حتماً‌ به آن اشاره مي کردند؛ درحالي که طبري، قيام دوم زيد را نيز در سال 200قمری، در عراق و در منطقه انبار گزارش کرده است.
بی شک بعد از کشته شدن ابوالسرايا و متفرق شدن مردم کوفه از کنار محمدبن محمدبن زيدبن علي بن الحسين(ع) زيد نيز شکست خورد وبه دست عاملان مأمون دست گير شد و اورا به مرو نزد مأمون بردند.
2. شیخ صدوق مي گويد:
زيد بن موسي بن جعفر، نديم منتصر شده بود. او مردي زبان آور و خوش بيان، اما زيدي مذهب بود و در کنار نهري از بغداد به نام « کرخيا»منزل داشت وقتی ابوالسرايا سردار لشکر کوفه به قتل رسيد و سادات حسيني ( زيدي مذهب ها) بعد از کشته شدن او پراکنده شدند و بعضي به بغداد رفتند و بعضي به کوفه و جمعي به مدينه گریختند، زيد بن موسي بن جعفر نيز ازجمله گریختگان بود که حسن بن سهل بر او دست يافت و او را به زندان انداخت. روزي وي را احضار نمود تا سرش را از بدن جدا کند و جلاد آمد تا سر او را بزند، حجاج بن خثيمه که در ميان حاضران بود، بلندگفت: «اي امير در ين کار شتاب مکن! مرا اجازه بده تا تو را از روي خيرخواهي نصيحتي بکنم» حسن بن سهل گفت: «بگو هر چه مي خواهي!» حجاج گفت: «آيا خليفه ( مأمون) دستورداده که زيد را به قتل برساني؟» گفت خير. حجاج گفت: «به چه مجوز قانوني پسرعموي خليفه را به قتل مي رساني؟ درحالي که فرمان کشتن او از طرف خليفه صادر نشده و تو خود نيز از او کسب اجازه نکرده اي» سپس گفت: «اي امير حکايت عبدالله بن افطس را بشنو: هارون الرشيد عبدالله بن افطس را نزد جعفر برمکي زنداني کرده بود. جعفربن يحيي برمکي درايام نوروز بدون اذن هارون، عبدالله بن حسن را گردن زد و سر او را در ميان طبقي گذاشت و به عنوان هدیه نوروزي نزد هارون الرشيد فرستاد. هارون ازاين عمل جعفر بسيار ناراحت شد و بعدها که فرمان کشتن جعفر را به مسرور کبير داد، به او گفت: «اگر جعفر دليل خواست که چرا سرش را از بدن جدا مي نمايي، بگو اين سزاي کشتن عبدالله بن افطس است که بدون فرمان خليفه او را گردن زدي» حجاج به حسن بن سهل گفت: «از کجا مطمئني که براي تو نيز چنين حادثه اي پيش نيايد و خليفه قتل پسرعموي خود زيد را بهانه اي براي کشتن تو قرار ندهد؟» حسن بن سهل با این سخن، از گردن زدن زيد منصرف شد و او را به زندان برگردانيد.
زيد در زندان بود تا اين که او را به مرو نزد مأمون فرستادند. مأمون به امام رضا(ع) عرض کرد: «برادرت بر ضد ما شوريد و آن چه توانست، کرد و پيش از او زيدبن علي قيام نموده بود. .ما او را به احترام تو عفو مي-کنيم و به تو مي بخشيم. اگر مقام والاي تو نبود، دستور مي دادم او را گردن بزنند، چون کاری که او انجام داده است کار کوچکي نيست.» امام رضا(ع) به مأمون فرمود: اين زيد را با آن زيد قياس مکن، زيرا آن زيد از علماي آل محمد(ص) بود و برای دين خدا برآشفت و در راه خدا با دشمنان خدا جنگيد تا به شهادت رسيد.» آن گاه امام رضا(ع) دستور داد زيد را آزاد کنند و قسم ياد نمود تا آخر عمر با او سخن نگويد.
زيد و امام رضا(ع)
درباره رابطه زيد با امام رضا(ع) درمدينه گزارشی در کتب تاريخي ديده نمي شود که قابل بحث و بررسي باشد، اما وقتی امام رضا(ع) در مرو ولي عهد مأمون بودند و در آن جا اقامت داشتند، زيد در بصره قيام نمود که او را دست گير کردند و نزد مأمون به مرو فرستادند. شيخ صدوق در عيون اخبارالرضا(ع) چند روايت در اين زمينه نقل مي کند که امام رضا (ع) زيد را به سبب کاري که در بصره انجام داده بود، به شدت سرزنش کردند. البته اين روايات به بحث و بررسي بيشتر نياز دارد که بعد از ذكر چند روايت در اين باره، به آن پرداخته خواهد شد:
1. به روایت صدوق، حسن بن موسي بن علي الوشا البغدادي گفت: «من در خراسان در مجلس علي بن-موسي الرضا(ع) بودم و زيدبن موسي بن جعفر(ع) در آن جا حاضر بود و به جماعت حاضر در مجلس فخر مي-فروخت که ما چنين و چنانيم. و ابوالحسن(ع) که با ديگران مشغول گفت گو بودند سخنان زيد را شنيدند و رو به او کرده، فرمودند: «اي زيد! آيا حرف هاي نادانان کوفه تو را مغرور نموده و فريب خورده اي؟» بعد حضرت فرمود:
 إن فاطمه(س) أحصنت فرجها، فحرم الله ذريتها علي النار، فوالله ماذاک الا للحسن والحسين وولد بطنها خاصه؛
فاطمه(س) عفت خود را حفظ کرد و خداوند آتش را بر ذريه او حرام نمود. به خدا سوگند اين امر، جز براي حسن وحسين وفرزندان بلاواسطه آن حضرت نيست.
اما اينکه موسي بن جعفر (ع) پدرت، اطاعت خدا کند و روزها را روزه بگيرد وشب ها را به نماز و عبادت سپري کند و تو معصيت و نافرماني خدا کني، سپس در روز رستاخيز هر دو در عمل مساوي باشيد و جزاي هر دو بهشت باشد، پس بی ترديد تو عزيزتر از او در نزد خدا باشي؛ چون او با اطاعت خدا مستحق بهشت شده است و تو بدون اطاعت و با معصيت همان را گرفته اي! آري، علي بن الحسين(ع) فرموده است: «براي نيکوکار ما دو چندان پاداش است و براي بدکار ما دو چندان عذاب و جريمه».
 حسن وشاء گويد:
آن گاه امام رو به من کرد و فرمود: «اي حسن اين آيه را چگونه مي خوانيد: قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ اَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ اي نوح به درستي که او از اهل تو نيست؛ زيرا عمل او نادرست است» او به حضرت عرض کرد: «پاره اي از مردم آيه را « عَمَلّ غَيرُ صالِحٍ» مي خوانند و هر کس اين گونه بخواند، او را از نوح نفي کرده و ديگري را پدر او مي داند. امام (ع) فرمود: «نه هرگز اين طور نيست، بلکه او پسر واقعي نوح بود ولي چون خداوند عزوجل را نافرماني کرد، خداوند نفي نمود، و ما اهل بيت نيز اين چنين هستيم؛ هرکس از ما نافرماني خدا کند، از ما نيست و تو اي حسن، اگر خداوند را اطاعت کني از ما اهل بيت خواهي بود.
2 ـ محمدبن علي ماجيلويه، محمدبن موسي بن متوکل و احمدبن زياد همداني از علي بن ابراهيم نقل مي-کنند که ياسر خادم گفت:
زيدبن موسي برادر حضرت رضا(ع) در مدينه خروج نمود و خانه هايی را به آتش کشيد و مردمي را کشت. و از اين رو او را «زيدالنار» لقب دادند. مأمون سپاهي را فرستاد او را دست-گير کردند. و نزد مأمون آوردند. وي دستور داد تا زيد را نزد برادرش ابوالحسن (ع) ببرند. چون زيد بر آن حضرت وارد شد، آن جناب به او فرمود: «اي زيد آيا تو را سخنان مردمان نادان کوفه مغرور نموده است که روايت می کنند: إن فاطمة احصنت فرجها فحرم الله ذريتها علي النار…؛ فاطمه عفت خودرا نگه داشت، پس خداوند آتش را بر ذريه اش حرام نمود. فقط اين مخصوص حسن و حسين است. اگر می پنداری که تو معصيت خداوند عزوجل را به مرتکب شوی و به بهشت روي و پدرت موسي بن جعفر(ع) که اطاعت خدا کند نیز به بهشت داخل شود، در اين صورت تو نزد خداوند گرامي تر خواهي بود به خداوند سوگند هيچ کس جز از راه اطاعت به آن چه نزد خداست نخواهد رسيد و تو ميپنداري با معصيت بدان برسي، پس گمان تو بدگماني است».
زيد گفت: «من برادر شما و پسر پدرت هستم.» حضرت در پاسخش فرمود: «تو برادر مني هنگامي که خداوند عزّوجّل را اطاعت کني؛ چون نوح(ع) گفت : وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ »؛ پروردگارا، پسر من از اهل من است و وعده تو حق است و حکم تو بهترين حکم هاست، خداوند در پاسخش فرمود: قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ اَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ اي نوح او از اهل تونيست. او عمل غيرصالح است. پس خداوند او را چون معصيت کار و نافرمان بود، از نوح ندانست.
3. علي بن احمدبن محمد بن عمران الدقاق از ابن ابي عبدالله کوفي او از ابوالخير صالح بن ابي حماد، او ازحسن بن جهم روايت مي کند:
در محضر حضرت رضا (ع) حضور داشتم و زیدبن موسی بن جعفر برادرش درآن جا بود. امام(ع) به او فرمود: «اي زيد، از خدا پروا کن و بدان که ما اين موقعيت را نزد خدا و خلق خدا به دست نياورديم مگر از راه پرهيزکاري و هرکس تقوا نداشته باشد و فرمان خدا را رعايت نکند، هرگز از ما نخواهد بود و ما نيز از او نيستيم. اي زيد مبادا کسی از شيعيان ما را که به سبب او سلطه يافتي، کوچک و پست شماري و زورگويي کني که اين سبب از ميان بردن موقعيت و سيادت توست. اي زيد، مردم اين روزگار براي محبت و عقيده اي که شيعيان به ولايتمان دارند، آنان را دشمن مي دارند و با آن کينه توزي مي کنند و ريختن خون و بردن اموالشان را حلال مي-دانند و اگر تو به مانند مردم با آنان بدي کني، به خود ستم کرده اي و حق خود را ضايع ساخته-اي.»
سپس امام رضا(ع) رو به من کرده، فرمود: «اي پسرجهم، هر کس با دين وآیين خدا مخالفت کند، از او بيزار باش؛ هرکس که خواهد باشد و از هر قبيله اي که بوده باشد – چه سيد هاشمي و علوي، و چه ازکساني ديگر- و هر کس با خدا دشمني کند، او را دوست مگير هر کس که باشد و از هرطایفه اي که باشد.» عرض کردم: «يابن رسول الله(ص) دشمني کننده با خدا کيست؟» فرمود: «آنکه او را نافرماني کند.»
4. شیخ صدوق از ابوعلي حسين بن احمد بيهقي، او از محمدبن يحيي صولي، او از محمدبن زيد نحوي، و او از ابن ابي عبدون و او از پدرش چنین روايت مي کند:
وقتي زيد را بعد از قيامش در بصره، نزد مأمون آوردند، او کار زيد را به امام رضا(ع) واگذار نمود. و وقتي زيد نزد امام رضا(ع) آمد، امام(ع) زيد را آزاد فرمود و گفت: «هر کجا مي خواهي برو» ولي سوگند ياد نمود که تا آخر عمر با زيد سخن نگويد.
بررسي روايات
 برای بررسی روایات چند جنبه را باید در نظر گرفت:
1. براي ارزيابي هر شخصيتي به ويژه فرزندان امامان شيعه بايد راه احتياط را پيش گرفت و به سادگي نمي توان آنها را محکوم و متهم نمود و شخصيتي منفي نشان داد. امام صادق(ع) مي-فرمايد:
 انه ليس رجل من ولد فاطمه(س) يموت ولايخرج من الدنيا حتي يقرّ للامام بامامة.
ازفرزندان فاطمه کسي از دنيا نمي رود مگر اين که به امام خود و امامت او اعتراف مي کند.
زيدبن موسی(ع) از اين قاعده بيرون نيست. او در زمانی قيام نمود که علويان زیر فشار شديد خلفاي عباسي بودند و ظلم هاي فراواني درحق آنها مي شد.
خلفاي عباسي با علويان به ويژه فرزندان ائمه(ع) مخالف بودند. اين اختلاف در قرن دوم شدت گرفت و علويان در تنگناي شديد قرار داشتند و پيشوايان آنها نیز در حبس و تبعيد و زیر نظر بودند و پيوسته زندگي را با تقيه به سر مي بردند؛ زيرا علويان تنها گروهي بودند که امکان جانشيني آنها وجود داشت. اين دشواري ها، انگيزه محبوبيت بيش از پيش علويان در ميان مردم و شورش های پي درپي آنان عليه عباسيان شد. و لذا فرزندان ائمه از هر فرصتي استفاده کرده، به پا مي خاستند. ابراهيم، زيد و اسماعيل از فرزندان امام کاظم(ع)در قيام عليه بني عباس شرکت داشتند و همين طور نوه هاي ، امام حسن(ع)، امام سجاد(ع) و امام صادق(ع)در راه اندازي قيام عليه بني-عباس فعال بودند.
علويان به تشيع اعتقاد داشتند، اما تشيع آنها به اصلاح و تعديل نياز داشت. و بر همين اساس، برخي پيکارهاي آنان تند و شتاب زده و احياناً‌ اشتباه بود. بی ترديد حکومت مأمون از ديدگاه امام رضا(ع) مشروع نبود، ولي در روش برخورد با آن ممکن است بين حضرت و ديگر علويان اختلاف نظر وجود داشته و طبيعي است که امام رضا(ع) نمي توانستند از قيام هاي ضد بني عباسي حمايت کند و در حضور مأمون، از قيام زيد تجليل نمايند.
2. ممکن است که امام رضا(ع) دربرخورد با زيد، از روش تقيه استفاده کرده باشد. تا خطر جدي از جانب مأمون متوجه زيد نشود و او در امان باشد. امام رضا(ع) در برخورد با زيد، از خود تندي نشان دادند تا جان او حفظ شود و با دسيسه مأمون از بين نرود، زيرا خلفاي بني عباس مخالفان خود را با شيوه هاي مختلف به قتل مي رساندند؛ چنان که بعدها اين قضيه به وقوع پيوست و مأمون، زيد را مسموم نمود و از بين برد. اين مطلب را تاریخ نویسان زيادي گزارش کرده اند. قديمي ترين منبع به قرن چهارم قمري برمي گردد. ابي نصر بخاري مي-گويد: «مأمون زيد را مسموم نمود و به قتل رسانيد.»
اين مسأله در مورد ابراهيم بن موسي بن جعفر(ع) نيز رخ داد. او عليه مأمون قیام کرد ولي از مأمون امان گرفت ومأمون هم به او امان داد، ولي بعداً‌ او را مسموم نمود و از بين برد. لذا امام رضا(ع) براي حفظ جان زيد، اين سخنان را در مورد او فرمود تا شرّ مأمون از سر زيد کوتاه شود.
3. در سخنان امام رضا(ع) برضد زيد، مطلب مهمی که او را خارج از دين و مذهب بداند نيست، بلکه جملاتي عادي است که زيد را نصيحت فرموده. و کارهاي او را نکوهش کرده اند. و در مقابل، حرکتي که نشان-دهنده بي حرمتي به امام رضا(ع) باشد، از زيد گزارش نشده- نه در مدينه و نه در مرو. اگر موردي در اين زمينه بود گزارش مي شد.
4. اين روايات، از نظردلالت و صدور نيز خدشه دار است. آیت الله خويي اين روايات را از نظر دلالت ضعيف و خدشه پذیر مي داند و مي گويد: «بر اين روايات نمي شود تکيه نمود». بعضي از راويان اين روايات، ضعيف هستند و به آنها نمی توان اعتماد کرد؛ مثل سهل بن زياد که غالي و کذاب بود و صالح بن ابي حماد که وي نيز ضعيف است.
زيد و مسائل فرهنگي
زيد روايتي را در اثبات امامت نقل مي کند جعفر فرزند زيد ازپدرش، او هم از پدرش امام کاظم(ع) و آن حضرت از پدرانشچنين نقل مي کند:
روزي «ام اسلم» خدمت پيامبر اسلام(ص) رسيد که در منزل« ام سلمه» بود، و پرسيد: «رسول خدا (ص) کجاست؟» ام سلمه گفت: «براي کاري بيرون رفته و به زودي باز مي گردد.» او منتظر رسول خدا (ص) ماند تا آن حضرت آمد. ام اسلم پرسيد: «پدر و مادرم فداي تو باد اي رسول خدا!‌ من کتاب هايی را خوانده ام و پيامبران و وصي آنها را مي شناسم. حضرت موسي( ع) در حيات خود، وصي هارون و بعد از خود نيز وصي يوشع داشت و هم چنين حضرت عيسي(ع). اي رسول خدا وصي تو کيست؟» حضرت فرمود: «اي ام اسلم، وصي من در حيات و پس ازوفات من يکي است. سپس حضرت دستش را به سنگ ريزه اي زد و آن را ماليد تا مانند آرد شد، آن گاه خميرش کرد و با خاتمش آن را مهر کرد.‌ سپس فرمود: «اي ام اسلم هر کس اين کار را انجام داد، او وصي من است».
گويد: «از نزد رسول خدا (ص) خارج شدم وبه محضر اميرالمؤمنين(ع) رسيدم. از او پرسيدم: پدر و مادرم فداي تو! آيا تو وصي پيامبر(ص) هستي؟ فرمود: آري، و حضرت هم مانند کار رسول خدا (ص) را انجام داد. سپس نزد حسن و حسين(ع) آمدم. آن دو نيز مانند کار رسول خدا (ص) را انجام دادند و ام اسلم زندگي طولاني کرد تا زين العابدين (ع) را ملاقات نمود او هم مانند کار رسول خدا (ص)، و علي(ع) و حسن و حسين(ع) را انجام داد.
نتیجه
بارگاه زید در اصفهان مدرک معتبری ندارد. فقط آن را نویسنده تحفه الازهار گزارش نموده است، می توان گفت: زید در خراسان مدفون است، زیرا تعدادی از علمای انساب گزارش کرده اند که او در مرو توسط مأمون مسموم شد و از دنیا رفت. هم چنین درباره موضع امام رضا(ع) در برابر قیام زید بر ضد حکومت عباسی که زید را با سخنانی توبیخ نمودند، می توان رفتار امام رضا(ع) را حمل بر تقیه نمود، زیرا جان زید در خطر بود و امام برای حفظ جان وی از شرّ مأمون این سخنان عتاب آمیز را به او فرمودند.

 منابع
1. ابن جوزي، عبدالرحمن بن علي بن محمد، المنتظم في تاريخ الملوک و الامم، چاپ اول، بيروت، دارالکتب العلميه، 1419ق
2. ابن حزم الاندلسي، ابي محمدعلي بن احمدبن سعيد، جمهره الانساب العرب، چاپ سوم، بيروت، دارالکتب العلمية، 1424ق،
3. ابن خلدون، عبدالرحمن، تاريخ ابن خلدون، چاپ اول، بيروت، دارالفکر، 1421ق.
4. ابن خلکان، شمس الدين احمدبن محمدبن ابي بکر، وفيات الاعيان وابناء‌ ابناء‌الزمان، تحقيق: احسان عباس، بيروت، دارصادر، 1397ق.
5. ابن عنبه، جمال الدين احمد، عمدة الطالب في انساب آل ابي طالب، قم، انتشارات رضي،1362ش.
6. ابن کثيرالدمشقي، ابوالفداء الحافظ، البداية والنهاية، چاپ اول، بيروت، المکتبة العصرية، 1426ق.
7. ابن منظور، لسان العرب، چاپ اول، بيروت، مؤسسة التاريخ العربي، 1416ق.
8. ابن مسکويه رازي، ابوعلي، تجارب الامم، تحقيق ابوالقاسم امامي، تهران، دارسروش للطباعة والنشر، 1376ش.
9. ابن نديم، محمد، الفهرست، چاپ الاول، بيروت، درالكتب العلمية، 1416ق.
10. ابوالفرج اصفهاني، الاغاني، چاپ اول، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1420ق.
11. اسلامي، غلام رضا، جلوه بن اسماعيل، مقالات الاسلاميين واختلاف المصلين، تحقيق عبدالحميد، چاپ اول، قاهره، مکتبة النهضة المصرية، 1369ق.
13. اعتماد السلطنه «‌صنيع الدوله» محمدحسن خان، مطلع الشمس، چاپ اول، تهران، چاپ خانه افست گلشن، انتشارات پيشگام، 1362ش.
14. اعرجي، جعفر، مناهل الضرب في انساب العرب، چاپ اول، قم، كتاب خانه آيت الله مرعشي، ‌1419ق
15. اعلمي حائري، محمدحسين، تراجم اعلام النساء، چاپ اول، بیروت، موسسة الاعلمي، 1407ق.
16. بحراني، سيدهاشم، تفسيرالبرهان، چاپ اول، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، 1419 ق.
17. بستاني، فؤاد افرام، دايرة المعارف، بيروت، بي تا، 1958م.
18. خویي،‌ سيدابوالقاسم ، معجم رجال الحديث، چاپ سوم، بيروت، منشور مدينة العلم، 1403ق.
19. سمعاني، عبدالكريم، الانساب، چاپ اول، بيروت، داراحياء التراث العربية، 1419 ق.
20. شوشتري، قاضي نورالله، مجالس المؤمنين، چاپ چهارم، تهران، کتاب فروشي اسلاميه، 1377.
21. مسعودي، علي بن الحسين بن علي، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ دوم، قم، دارالهجرة، 1404ق.
22. هيتمي انصاري، احمدبن حجر، الصواعق المحرقة، چاپ اول، بيروت، المکتبة العصرية، 1425ق.

 

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=14672

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب