پنجشنبه, 6 دی , 1403 برابر با Thursday, 26 December , 2024
جستجو

چكيده

مسأله مهدويت، داراي فراز و فرودهايي بوده و مي‌باشد؛ ولي درهمه دوران مورد توجه مسلمانان به ويژه پيروان مذهب اثنا عشريه ـ بوده است. قرون مورد نظرنيز از اين امر مستثنا نيست. در اين نوشتار، مروري خواهيم داشت به آثار و برخي از موضوعات که در اين دو قرن به آن پرداخته شده است.

كليد واژه‌ها: امامت، امام زمان، غيبت.

 

مقدمه

 

امام حسن عسکري عليه السلام در سال 260ق به شهادت رسيد.[1] بعد از شهادت آن حضرت، جز عده‌اي محدود از ثقات اصحاب و خواصّ دوستانش کسي از فرزندش اطلاعي نداشت؛ بدين سبب پيروانش به چندين گروه تقسيم شدند. نوبختي در فرق‌الشيعه گويد:

 

بعد از وفات امام حسن عسکري عليه السلام شيعه به چهارده فرقه تقسيم شدند.[2]

 

جمعيت کمي از شيعيان معتقد بودند امام حسن عسكري عليه السلام، فرزندي به نام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف دارد که موعود و غايب از نظر و امام دوازدهم آنان است. آن جمعيت کم هم کاملاً در تقيه و تحت فشار مخالفان بودند و نمي‌توانستند عقيده خود را به راحتي اظهار کنند. حسن‌بن‌موسي نوبختي و سعدبن‌عبدالله اشعري که در همان عصر مي‌زيسته‌اند، از شيعيان نقل مي‌کنند: براي ما جايز نيست درباره امام غايب بحث کنيم و در جست‌وجويش باشيم؛ زيرا جانمان در معرض خطر قرار مي‌گيرد. [3]

 

اما با گذر زمان و گسترش مذهب اماميه بين مسلمين، کم کم بر تعداد عقيده‌مندان به حضرت مهدي عليه السلام و غايب از نظر بودن آن بزرگوار افزوده مي‌شود. از طرفي ديگر شاهد گسترش مخالفان اين امر و طعن‌هايي دربارة آن مي‌باشيم. اين مسأله به خوبي در کتاب‌هايي که در قرون بعدي نگاشته شده، نمايان است. قرون پنجم تا هفتم از جمله اين دوران مي‌باشد. براي آشنايي بيشتر به اين امر، مروري کوتاه خواهيم كرد بر اين کتاب‌ها و برخي موضوعاتي که در آن‌ها مطرح شده است.

 

1. کتاب المقنع في الامامة، تاليف شيخ جليل عبيدالله بن عبدالله السُذآبادي

 

کتاب المقنع في الامامة اثر شيخ عبيدالله بن عبدالله السذآبادي از اعلام قرن پنجم هجري است. از مصنف کتاب اطلاعات زيادي در دسترس نيست؛ به جز آنچه مرحوم ابن‌شهرآشوب (متوفاي 558ق) در معالم العلماء‌ آورده است:

 

عبيدالله بن عبدالله السذآبادي له عيون البلاغة في اُنس الحاضر و نقلة المسافر و المقنع في الامامة.

 

و اين کلام ابن‌شهرآشوب، منبع و مصدر عالمان رجال و فهرست‌نگاران بعدي شده است وچيزي بيش از آن هم ذکر نمي‌کنند؛ از اين رو اطلاعات دقيقي از سال تولد و وفات و زندگي مرحوم السدآبادي در دست نيست. تنها مي‌توان گفت او هم‌عصر شيخ‌الطائفه طوسي مي‌باشد؛ زيرا ابن شهر آشوب در معالم العلماء که تتمه و مکمل کتاب فهرست شيخ طوسي است، از او نام مي‌برد؛ از اين رو مرحوم السذآبادي مي‌بايست هم‌عصر شيخ باشد كه شيخ از او نامي به ميان نياورده است. [4]

 

اين کتاب آن‌چنان که از اسمش پيدا است، دربارة امامت و داراي يک مقدمه و ده فصل است. اين اثر، در بردارنده مباحثي از قبيل ماهيت امامت، منفعت وجود امام، شرايطي که امام بايد دارا باشد، اختلاف امت در امر امامت و مباحثي دربارة امامت اميرالمؤمنين علي‌بن‌ابي طالب عليه السلام مي‌باشد.

 

مصنف در دو فصل آخر، به مسأله امامت حضرت مهدي عليه السلام مي‌پردازد. در فصل نهم ابتدا اشاره مي‌کند که امام بايد منصوص و داراي عصمت باشد و امامت اميرالمؤمنين علي عليه السلام براساس نصوصي است که از جانب پيامبر اکرم صل الله عليه و آله و سلم در اين رابطه وارد شده است. امامت امام حسن عليه السلام منصوص از طرف اميرالمؤمنين علي عليه السلام و پيامبراسلام صل الله عليه و آله و سلم است و امام سوم، امام حسين عليه السلام نيز از طرف امام حسن و حضرت امام علي ورسول اعظم عليهم السلام بر امامتش تصريح شده است و همين‌طور تا امام دوازدهم كه امامت هر يك از امامان توسط امامان قبل از آن‌ها بيان شده است.

 

دربارة امام دوازدهم عجل الله تعالي فرجه الشريف مي‌نويسد:

 

ونص الحسن علي ولده الخلف الصالح صلوات الله عليهم اجمعين . . . فلما أدرکته الوفاة امره عليه السلام فجمع شيعته و اخرجهم ان ولده الخلف صاحب الامر بعده عليه السلام و ان ابا محمد عثمان بن سعيد العمري وکيله و هو بابه و السفير بينه و بين شيعته فمن کانت له حاجة يقصده کما کان يقصده في حياته.

 

مؤلف در ادامه به ذکر نواب اربعه حضرت مي‌پردازد (البته از آن‌ها به «باب» تعبير مي‌کند) که اولين آن‌ها عثمان بن سعيد عمري است. وي، توسط امام حسن عسكري عليه السلام معرفي شده و حضرت، اهل و عيالش را هم به او سپرده است. عثمان بن سعيد عمري هنگام وفاتش، به دستور امام زمان عليه السلام پسرش محمد را نايب خاص امام معرفي مي‌کند. محمد بن عثمان بن سعيد عمري نيز هنگام مرگش به دستور امام، حسين بن روح نوبختي را نايب خاص امام معرفي مي‌کند و در نهايت، هنگام مرگ حسين بن روح به دستور امام زمان، محمد بن سهل سمري نايب خاص امام مي‌شود. او آخرين نايب خاص حضرت مي‌باشد و بعد از او، نايب خاص و شخصي وجود ندارد. [5]

 

در فصل دهم، مؤلف به عدد امامان اشاره مي‌کند و احاديثي از اهل سنت و شيعه ذكر مي‌كند مبني بر اين كه تعدادآن حضرات، دوازده مي‌باشد.

 

يکي از روايت‌هايي كه ازاهل سنت نقل مي‌كند، خبر ابن مسعود است که از پيامبر اکرم صل الله عليه و آله و سلم پرسيد: «کم الخلفاء بعده؟» حضرت فرمود: «هم اثنا عشر، علي عدد نقباء بني‌اسرائيل».

 

 از جمله روايت‌هايي که از اماميه نقل مي‌كند، خبر معروف به خبر لوح است که جابربن‌عبدالله انصاري براي امام سجاد عليه السلام بيان مي‌کند که:

 

. . . راي في يد فاطمة الزهراء عليهاالسلام لوحاً‌ اخضر من زمردة، فيه کتابة بيضاء ‌فقال جابر: «قلت لها عليها السلام: ما هذا اللوح يا بنت رسول الله؟».

 

فقالت: «لوح اهداه الله تعالي الي أبي و أهداه أبي إلي فيه اسم ابي و اسم بعلي و الائمة من ولدي». قال جابر فنظرت في اللوح فرأيت فيه ثلاثة عشر اسماً کان فيه «محمد» في اربعة مواضع.

 

مؤلف روايت‌هاي ديگر نيز در اين رابطه بيان مي‌کند. [6]

 

از نقاط بسيار چشمگير در اين کتاب، اين است که مؤلف، امامت دو تن از امامان عليهما السلام را به تفصيل بيان مي‌كند: نخست حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام که بحث مبسوطي دربارة آن حضرت ارائه مي‌كند و ديگري دربارة امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف است که مؤلف دربارة آن بزرگوار به بحث پرداخته است؛ ولي دربارة بقيه امامان، فقط از آن‌ها نامي به ميان مي‌آورد. اين، به خوبي از اهميت مسأله امامت حضرت حجت‌ عجل الله تعالي فرجه الشريف در قرن پنجم حكايت دارد.

 

2. کتاب احتجاج

 

از آثار ارزشمند ديگري که از قرن ششم هجري به يادگار مانده است کتاب احتجاج تأليف علامه خبير، ابو منصور احمد بن علي بن ابي‌طالب طبرسي است.

 

سال تولد و وفات مرحوم طبرسي دقيقاً‌ معلوم نيست. او از علماي قرن پنجم است و اوايل قرن ششم را هم درک کرده است. [7] تراجم نويسان، از او با عنوان فقيه، فاضل و محدث ثقه، ياد کرده‌اند. [8]

 

کتاب احتجاج، در بردارنده احتجاجات و مناظرات معصومان از خاتم پيامبران تا امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف و بعضي از صحابه و ياران آن حضرات مي‌باشد. در نتيجه، کتاب به چهارده بخش تقسيم مي‌شود که در هر كدام، احتجاجات و سخنان گهربار يك معصوم بيان شده است. بخش پاياني کتاب، ويژة سخنان و توقيعات و مکتوبات حضرت صاحب الزمان عليه السلام است. علاوه بر‌آن، در بعضي از قسمت‌هاي ديگر، کلام‌ها و سخنان گوهرباري از معصومان ديگر دربارة آخرين حجت خدا را نقل مي‌کند؛ براي مثال، حديث لوح را از جابربن عبدالله انصاري نقل مي‌کند که خلاصه آن اين است که جابر‌ مي‌گويد: بر حضرت فاطمه عليها السلام وارد شدم، تا ولادت امام حسين عليه السلام را به آن حضرت تبريک بگويم. ديدم در دستان مبارک حضرت فاطمه زهرا عليها السلام لوح سبزي است. خيال کردم از زمرد است. پرسيدم: «اين لوح چيست؟»

 

حضرت فاطمه زهرا عليها السلام فرمود: «اين الواح را خداوند به پدرم هديه داده است و در آن، اسم پدرم و شوهرم و اسم پسرانم و اسم‌هاي اولياي الهي که از فرزندان من هستند، ثبت است. پدرم، اين لوح را به من داده است، تا من را خوشحال کند».

 

جابر در ادامه مي‌گويد: «حضرت زهرا عليها السلام اين لوح را به من داد، تا بخوانم و از آن استنساخ کنم».

 

در آن لوح، نام‌هاي مبارک همة امامان معصومان از جانب خداوند نقل شده است. از جمله، به امامت امام زمان پرداخته و چنين آمده است:

 

ثم اکمل ديني بابنه محمد رحمة للعالمين عليه کمال موسي و بهاء عيسي و صبر ايوب، سيد اوليائي في زمانه و تتهادي رؤوسهم کما تتهادي رؤوس الترک والديلم فيقتلون و يحرقون و يکونون خائفين مرعوبين وجلين، تصبغ الارض بدمائهم و يفشو الويل و الرّنة في نسائهم. [9]

 

در اين حديث ـ‌چنان‌كه مشاهده مي‌کنيم‌ـ به وضعيت دوستداران ‌آن حضرت، در زمان غيبتش اشاره مي‌کند که به وضعيتي سخت و دلخراش، گرفتار مي‌شوند.

 

در حديثي ديگر از امام صادق عليه السلام حديثي نقل مي‌کند که حضرت به حکمت و راز غيبت امام زمان عليه السلام پرداخته است. حضرت، در اين رابطه چنين مي‌فرمايد:

 

وجه الحکمة في غيبته وجه الحکمة في غيبات من تقدمه من حجج الله تعالي ذکره، ان وجه الحکمة في ذلک لاينکشف الا بعد ظهوره، کما لم ينکشف وجه الحکمة لما اتاه الخضر عليه السلام من خرق السفينة و قتل الغلام و اقامة الجدار لموسي عليه السلام الي وقت افتراقهما.

 

يابن الفضل! انّ هذا الامر امر من الله و سرّ من سرّ الله و غيب من غيب الله ومتي علمنا انه عزوجل حکيم صدقنا بان افعاله کلها حکمة و ان کان وجهها غير منکشف.[10]

 

امام صادق عليه السلام در اين روايت بيان مي‌كند‌ که براي غيبت حضرت حجت‌ عجل الله تعالي فرجه الشريف حکمتي است؛ ولي اين حکمت، اكنون براي ما معلوم نيست، تا وقتي که آن حضرت ظهور کنند. همچنان که کارهايي که خضر نبي عليه السلام انجام مي‌داد، براي حضرت موسي مشخص نبود، تا وقتي خواستند از هم جدا شوند، سر و حکمت غيبت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف نيز چنين است و اين امر، سرّي از اسرار الهي است. از طرفي چون ما مي‌دانيم خداوند حکيم است، تمام کارهاي خداوند متعال داراي حکمت است؛ اگر چه آن حکمت براي ما معلوم و مشخص نباشد.

 

يکي ديگر از رواياتي که مرحوم طبرسي نقل مي‌کند، کلامي است که امام رضا عليه السلام در اوصاف و ويژگي‌هاي حضرت صاحب الامر به عبدالعظيم حسني مي‌فرمايد:

 

ما منا الا قائم بامرالله و هاد الي دين الله و لکن القائم الذي يطهر الله به الارض من اهل الکفر و الجحود و يملاها قسطا و عدلا هو الذي يخفي علي الناس ولادته و يغيب عنهم شخصه و يحرم عليهم تسميته و هو سميّ رسول الله و کنيّه و هو الذي تطوي له الارض و يذل له کل صعب، يجتمع اليه من اصحابه عدة اهل بدر، ثلاثمائه و ثلاثه عشر رجلا من اقاصي الارض و ذلک قول الله عز وجل: Gاينما تکونوا يأت بکم الله جميعا ً‌ان الله علي کلّ شيء‌قديرF[11] فاذا اجتمعت له هذه العدة من اهل الاخلاص اظهر الله امره فاذا کمل له العقد و هو عشرة آلاف رجل، خرج باذن الله تعالي، ‌فلايزال يقتل اعداء‌الله حتي يرضي الله عز وجل.

 

قال عبدالعظيم: فقلت له: يا سيدي و کيف يعلم ان الله قد رضي؟

 

قال: «يلقي في قلبه الرحمة، فاذا دخل المدينة اخرج اللات و العزي فأحرقهما». [12]

 

همان‌طور که ملاحظه مي‌کنيد، حضرت امام رضا عليه السلام مخفي بودن ولادت و غيبت حضرت و حرام بودن نام بردن آن حضرت را از ويژگي‌هاي آن جناب بيان مي‌کند. درادامه، امام به تعداد ياران آن حضرت اشاره مي‌كند که به تعداد اهل بدر مي‌باشند و از ويژگي‌هاي ظهور آن حضرت را جنگ و كشتار بي‌امان آن حضرت با دشمنان خدا، بر مي‌شمرد و اين جنگ و درگيري تا زماني که خداوند راضي شود، ادامه دارد. در ادامه مي‌فرمايد: حضرت صاحب الامر، وقتي وارد شهر مکه مي‌شود، بت‌هاي معروف لات و عزي را از زمين بيرون مي‌کشد و آن‌ها را آتش مي‌زند.

 

 همان‌طور که در صفحات پيش اشاره کرديم، مرحوم طبرسي در کتاب احتجاج، احتجاجات معصومان عليهم السلام را جمع‌‌آوري کرده و نقل مي‌کند. از جمله اين احتجاجات، کلام‌ها و احاديثي است که از امام زمان، مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف نقل مي‌کند و قسمتي از کتاب را به آن اختصاص مي‌دهد.

 

مرحوم طبرسي در اين قسمت، به جز در يک يا دو مورد، فقط به ذکر توقيعاتي مي‌پردازد که از امام زمان عليه السلام در مناسبت‌ها و مسايل مختلف صادر شده است. بعضي از اين توقيعات، در جواب سؤال‌هايي است که شيعيان آن حضرت، مطرح کرده بودند و برخي ديگرهم در ابتدا از آن حضرت صادر شده و دربردارنده مسايلي از اين قبيل است:1. رد غلات؛ 2. رد کساني که بابيت و نيابت آن حضرت را ادعا کردند؛ 3. بيان نواب و سفراي واقعي حضرت؛ 4. دربارة شروع غيبت کبراي آن حضرت؛ 5. دربارة مسايل فقهي؛ 6. تعزيت و تسليت گفتن امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف در بعضي مسايل؛ مثلاً‌ در مرگ شيخ عثمان عمري يا در مرگ شيخ مفيد؛ 7. مکتوباتي که براي نواب چهارگانه‌اش فرستاده است و . . . .

 

اولين حديثي که مرحوم طبرسي در باب احتجاجات امام زمان عليه السلام نقل مي‌کند، از سعدبن عبدالله اشعري قمي است. خلاصه قضيه چنين است که سعد مي‌گويد: با يکي از ناصبي‌ها مناظره مي‌کردم و او چيزهايي از من پرسيد که من نتوانستم جواب دهم يا اگر جواب مي‌دادم، قانع نمي‌شد؛ از همين‌رو بسيار ناراحت بودم. با خودم گفتم: خدمت نماينده امام حسن عسكري عليه السلام در قم که احمد بن اسحاق است، مي‌روم و از او مي‌پرسم. خدمت احمد بن اسحاق رفتم و قضيه را به او گفتم: وي گفت: «بيا با من تا به سرّمن رأي (سامرا) برويم و سؤال‌هايت را از امام حسن عسكري عليه السلام بپرس. با او به سامرا رفتم و به خانه امام رفتيم. اجازه دخول گرفتيم و خدمت امام رسيديم. احمد بن اسحاق، كيسة بزرگي داشت که در آن، کيسه‌هايي از طلا بود که از طرف شيعيان براي امام، هديه فرستاده شده بود. اسم هر کس روي هدايايش نوشته شده بود. سعد مي‌گويد: وقتي خدمت امام رسيديم، ديدم كودكي روي پاهاي مبارک حضرت امام حسن عسكري عليه السلام نشسته است که در جمال و زيبايي، همانند سياره مشتري است. امام حسن عسکري عليه السلام مشغول نوشتن مطلبي بود. ديدم هر وقت امام مي‌خواهد چيزي بنويسد، آن كودك، قلم حضرت را مي‌گيرد و نمي‌گذارد. حضرت، اناري را روي زمين مي‌غلطاند؛ تا كودك مي‌رفت آن را بگيرد و بياورد، امام مي‌توانست چيزي بنويسد.

 

احمد بن اسحاق كيسه‌اش را باز کرد. امام به آن كودك فرمود: «هداياي شيعيان و دوستان را بردار و باز کن». فرزند در جواب گفت: «آيا جائز است دست به هدايايي بزنم که ناپاک است؟» سپس گفت: «ابن اسحاق! هر آنچه را در ساک هست بيرون بياور، تا مال حلال و پاک را از هداياي ناپاک جدا کنم». احمد بن اسحاق هم همين کار را کرد. آن آقازاده شروع کرد به جدا كردن، که اين کيسه براي فلاني است و اين مقدار از آن پاک و بقيه ناپاک است و دليل آن چيست. کيسه بعدي نيز همن طور، تا آخر. بعضي از کيسه‌ها را تماماً‌ برمي‌گرداند و به احمد بن اسحاق فرمود: «اين‌ها را برگردان و به صاحبان آن‌ها بگو به اينها احتياج نداريم».

 

در ادامه، آن فرزند، سراغ لباسي را گرفت که يک پيرزن فرستاه بود. احمد ابن اسحاق آن را ميان بارهايش جا گذاشته بود و رفت آن را بياورد. در اين هنگام، امام حسن عسكري عليه السلام رو به من کرد و فرمود: «سعد! چي شده؟ و آن مسايلي که مي‌خواستي بپرسي کدام است؟ آن سؤال‌ها را از نور چشمم ]‌به بچه اشاره کرد[ بپرس». من شروع به پرسيدن سؤال‌هايم کردم و آن فرزند، جواب‌هايش را مي‌فرمود، تا اين‌که فرمود: «سعد! چرا در جواب آن ناصبي که با تو مناظره مي‌کرد، اين‌گونه جواب ندادي» و حضرت مسايلي که در آن مناظره مطرح شده بود را دقيقاً‌ و بدون اين‌که من آن سؤال‌ها را مطرح کنم جواب دادند. وقت نماز شد. امام حسن عسكري براي نماز بلند شد و آن آقازاده (حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف) نيز بلند شد و من از خدمتشان خارج شدم. ديدم احمد بن اسحاق گريه مي‌کند و مي‌گويد: «پيراهن آن پيرزن را گم کرده‌ام».

 

گفتم: «ناراحت نباش؛ از خود حضرت بپرس». احمد بن اسحاق رفت و برگشت. ديدم خندان است. گفتم: «چه شده است؟» گفت: «ديدم آن پيراهن، سجاده امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف شده و حضرت بر روي آن نماز مي‌خواند.»[13]

 

صاحب احتجاج با حُسن انتخاب خود، اولين احتجاجي که از آن حضرت نقل مي‌كند، از کسي است که حضرت را در زمان پدر بزرگوارش زيارت کرده و خدمت آن‌جناب رسيده است.

 

آخرين کلامي که از آن حضرت نقل مي‌کند، توقيعي است که در انتهاي آن، حضرت چنين مي‌فرمايد:

 

ولو ان أشياعنا وفقهم الله لطاعته علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم لما تأخر عنهم اليمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا علي حق المعرفة و صدقها منهم بنا. فما يحبسنا عنهم الا مايتصل بنا مما نکرهه ولا نؤثره منهم. والله المستعان و هو حسبنا و نعم الوکيل و صلواته علي سيدنا البشير النذير محمد و آله الطاهرين وسلم.[14]

 

حضرت، در پايان اين توقيع مبارک مي‌فرمايد: اگر همه شيعيان ما در وفاي به عهدي که برگردنشان است، ثابت قدم باشند، به ديدار ما نايل مي‌شوند و با ديدارما به سعادت مي‌رسند؛ ولي کارهاي زشت و ناپسند آن‌ها به جدايي و دوري از ما منجر شده و نمي‌توانند ما را ببينند.

 

نقل اين توقيع در پايان اين قسمت نيز نشان از حسن تدبير و حسن انتخاب مرحوم طبرسي دارد. با اين کار متذکر مي‌شود که مشکل كار در کجا است و علت غيبت حضرت چيست.

 

3. کتاب المنقذ من التقليد

 

تاليف شيخ سديد الدين محمود حمصي رازي متوفاي اوائل قرن هفتم. شيخ محمود از اعلام قرن ششم و اوايل قرن هفتم هجري مي‌باشد. احوال نگاران ذکري از تاريخ تولد او به ميان نياورده‌اند. شيخ منتجب الدين که شاگرد شيخ بوده، در کتاب فهرستش چنين آورده است:

 

 الشيخ الامام سديد الدين محمود بن علي بن الحسن الحمصي الرازي، علامة زمانه في الاصولين، ورع ثقة له تصانيف. . . . [15]

 

اين تعبير، به خوبي بيانگر جايگاه و شأن علمي شيخ مي‌باشد. اکثر تأليفاتي که از شيخ نام مي‌‌برند، در علم کلام و عقايد اسلامي است؛ از جمله آن‌ها، کتاب المنقذ من التقليد مي‌باشد که يک دوره کامل عقايد و کلام اسلامي شيعي است. اين کتاب، جامع‌ترين و کامل‌ترين کتاب کلامي است که از قرن ششم به يادگار مانده است و چنان‌که خود شيخ در ابتداي آن، ذکر مي‌کند، در جواب درخواست مردم‌و بزرگان حلّه در سال 581ق نگاشته است.

 

بر اساس نظر علامه طهراني در الذريعه، شيخ در اوّل قرن هفتم هجري به ديار باقي شتافت.[16]

 

اين کتاب، در دو جلد، توسط انتشارات وابسته به جامعه مدرسين چاپ شده است.

 

در بخش پاياني جلد دوّم اين کتاب، به مسأله امامت امام زمان عليه السلام و غيبت آن حضرت مي‌پردازد. بحثي که با آن، اين بخش آغاز مي‌شود، سؤال از غيبت امام زمان عليه السلام مي‌باشد که امام زمان، کجا است و چرا ظاهر نيست؟ و علت غيبت او چيست؟

 

وي در جواب مي‌گويد: اگر ما اصولي را که در بخش‌هاي قبلي کتاب ذکر کرده‌ايم درست باشد، غيبت امام زمان، داراي ايراد نمي‌باشد؛ بلکه داراي حسن هم مي‌باشد؛ آن اصول عبارتند از:

 

1. اين‌که ائمه بعد از پيامبر دوازده نفر مي‌باشند و دوازدهمين آن‌ها امام زمان عليه السلام مي‌باشد.

 

2. هيچ عصري خالي از امام نيست.

 

3. امام، بايد از گناهان کبيره و صغيره معصوم باشد.

 

4. حق، از امت خارج نمي‌باشد. [17]

 

با پذيرفتن اين اصول، غيبت امام زمان موجه و داراي حسن مي‌باشد؛ زيرا در جامعه اسلامي چند نظر دربارة مسأله امامت وجود دارد:

 

الف. عده‌اي قائلند ممكن است جامعه بدون امام باشد.

 

ب. عده‌اي ديگر قائلند عصمت در امام شرط نيست.

 

ج. عده‌اي هم به امامت صاحب الزمان عليه السلام قائلند.

 

مصنف مي‌گويد: در بخش‌هاي قبل، باطل بودن ديدگاه‌هاي اول و دوم را آشکار کرديم؛ از اين رو، ديدگاه سوم درست است. اگر اين ديدگاه هم نادرست باشد، لازمه‌اش اين است که حق از امت اسلامي خارج شود و اين، مخالف يکي از اصول مسلم و پذيرفته شده است.

 

بنابراين، امام زمان وجود دارد و امامت امت را بر عهده دارد. اين امام، هم غايب از نظر است و از طرفي هم قائل به عصمت آن حضرت از معاصي هستيم؛ پس بايد غايب بودن آن حضرت، بر اساس علت يا عواملي باشد که اين امر را براي آن حضرت لازم كرده است. اگر ما آن علت و عوامل را به طورکامل و دقيق ندانيم، اين امر، به غيبت آن جناب خللي وارد نمي‌كند. همانطور که در جواب شبهه‌اي که دربارة آلام‌و امراضي که در جامعه وجود دارد يا در مورد خلق حيوانات موذي و به طور کلي امور به ظاهر شرّي که در جامعه وجود دارد، مي‌گوييم تمام اين امور، از جانب خداوند است و خداوند، عادل حکيمي است که کار قبيح انجام نمي‌دهد؛ پس معلوم مي‌شود در هر يک از اين امور که مدّنظر است، حکمتي وجود دارد که تحقق آن‌ها را حسن مي‌کند؛ پس اين کارها قبيح نمي‌باشد و انجام آن‌ها از طرف خداوند، بدون اشکال مي‌باشد. البته شايد حکمت تحقق آن امور را به‌طور تفصيلي و دقيق ندانيم ولي به‌طور اجمالي علم به خوب بودن اين امور پيدا مي‌کنيم و انجام آن‌را قبيح نمي‌دانيم. و همين مقدار علم در حل شبهه و مشکل در اين گونه اموركفايت مي‌کند.

 

غيبت آقا امام زمان نيز به همين صورت مي‌باشد. ما به‌طور اجمالي مي‌دانيم که غايب از نظر بودن ايشان بر اساس مصالح و حکمتي است؛ اگر چه ما به‌طور دقيق به آن علم نداريم، ولي اين امر اشكالي به مسأله غيبت حضرت وارد نمي‌كند؛ از اين رواگر هم براي غيبت امام زمان به‌طور تفصيلي دلايل و مصالحي ذکر مي‌کنيم، يک امر تبرعي است كه به بعضي از آن‌ها كه از سوي اصحاب و بزرگان ما بيان شده است اشاره مي‌كنيم:

 

از جمله آن‌ها ترسي است که حضرت بر جان خويش دارد. ظالمان و طواغيت حضور و ظهور حضرت را بر نمي‌تابند. با توجه به احاديثي که دربارة حضرت و حکومت او نقل شده مبني بر اين‌که با ظهور و حکومت حضرت، ظلم و جور ريشه کن خواهد شد و زمين پر از عدل و داد خواهد شد، مستکبران و پيروان شيطان، وجود و ظهور حضرت را تحمل نخواهند کرد و درصدد از بين بردن حضرت بر مي‌آيند؛ به همين دليل، حضرت بر جان خويش، ترسناک است. در واقع بايد گفت براي حضور حضرت مانع وجود دارد و اين مانع، توسط طواغيت پديد آمده است.

 

وقتي حضرت برجان خويش ترسان باشد لازم است که در پس پرده غيبت قرار گيرند. همانطور که پيامبر اکرم صل الله عليه و آله و سلم وقتي که بر جان مبارکشان ترسان شد، در شعب ‌ابي‌‌طالب و در غار ثور پنهان و از نظرها ناپديد شد[18].

 

مرحوم حمصي بعد از بيان علتهايي كه دربارة غيبت حضرت مطرح است، به‌طور بسيار مفصل به شبهاتي مي‌پردازد که در اين رابطه مطرح مي‌شود و تمام آن‌ها را پاسخ مي‌گويد.

 

در جواب شبهه‌اي که چرا دوستان و مواليان آن حضرت به او دسترسي ندارند و از او نفعي نمي‌برند.[19] وي پاسخ‌هاي مختلفي ارائه مي‌كند و در نهايت، مي‌افزايد در صورتي به اين جواب‌ها نياز داريم که بپذيريم حضرت وقتي در پس پرده غيبت است هيچ نفعي براي دوستان و مواليان خود ندارد؛ اما اگر آن‌را نپذيريم، ديگر احتياجي به اين‌گونه پاسخ‌ها نداريم و اتفاقاً‌ مسأله نيز از همين قرار است. شيعيان و دوستداران حضرت، در حال غيبت نيز از آن حضرت بهره مي‌برند. فيض وجودي امام، آن‌ها را دربر مي‌‌گيرد و غيبت يا ظهور آن حضرت، در اين مسأله تفاوتي به‌وجود نمي‌آورد. از جمله اين فيوضات، شاهد وناظر بودن حضرت بر اعمال مواليان و دوستدارانش است. منتظران آن حضرت، از اين ترسان هستند که ـ‌خداي ناکرده‌ـ گناهي از آن‌ها سر بزند و حضرت به سبب آن گناه، آن‌ها را ادب کند يا حدّي بر آن‌ها جاري کند؛ زيرا حضرت بر احوال و رفتار آن‌ها شاهد و آگاه است[20].

 

مرحوم حمصي در ادامه به شبهاتي دربارة تعجب از تولد و وجود حضرت صاحب‌الزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف مي‌پردازد؛ از جمله اين كه تولد آن حضرت، بر مردم آن زمان پوشيده بوده و بستگان و عموزادگان آن حضرت نيز از ولادت او با خبر نبودند. حتي جعفر، عموي آن حضرت ولادت آن حضرت را انکار کرده است[21].

 

مرحوم حمصي در جواب گويد: تمسک کردن به تعجب براي ابطال يک مذهب يا عقيده، ارزشي ندارد. چيزي که با ادّله قاطع اثبات مي‌شود، با تعجب ابطال نمي‌شود. علاوه بر اين‌که قضيه ولادت آن حضرت و مخفي بودن آن بر عموم مردم و حتي بستگان آن حضرت، امري خارق‌العاده و مخالف عادت نمي‌باشد، بلکه اين امر، هم بين انبياي گذشته سابقه داشته هم بين پادشاهان و هم بين مردم. وي سپس به مخفي بودن تولد حضرت ابراهيم عليه السلام تا زمان رشد و بلوغش اشاره مي‌کند. همچنين به تولد حضرت موسي عليه السلام اشاره مي‌کند که بر عموم مردم پوشيده بوده است. ميان پادشاهان نيز به ولادت کيخسرو بن سياوش از پادشاهان ايرانيان اشاره مي‌کند که از چشم همگان دور نگاه داشته شد. سپس مواردي از اخفاي ولادت فرزند را که مردم عادي به‌کار مي‌گيرند، بيان مي‌کند.

 

مرحوم حمصي در ادامه نتيجه مي‌گيرد که پوشيده بودن ولادت حضرت، امري غير عادي و عجيب نبوده است. علاوه بر اين‌که عده‌اي از خانواده آن حضرت و دوستداران و پيروان واقعي او، از تولدش آگاه بوده، حتي او را در زمان پدرش هم زيارت کرده‌اند و سؤال‌هايي از آن حضرت پرسيده‌اند. در زمان غيبت نيز برخي اوامر و نواهي از آن حضرت صادر شده است و آن حضرت، نوابي براي خود تعيين كرده است. عده‌اي هم در زمان غيبت به محضر مبارکش شرفياب شد‌ه‌اند و آن حضرت را زيارت کرده‌اند[22].

 

در ادامه، مؤلف به شبهه و تعجبي که دربارة طول عمر حضرت مطرح مي‌شود مي‌پردازد و مي‌گويد: تعجب از طول عمر حضرت، ممکن است از يکي از اين علت‌ها ناشي شده باشد: اول اين‌که طولاني شدن عمر را بدين صورت، امر محالي بدانيم؛ دوم اين‌که طولاني شدن عمر بدين صورت، امر خارق عادتي باشد.

 

اگر اين تعجب و شبهه بر اساس فرض اول باشد، اين قول دهريه و طبيعت‌گراياني است که قبول ندارند عالم داراي خالق مختار عالم باشد. اين قول، مردود است و هيچ يک از فرق اسلامي، چنين نظري را نمي‌پذيرند .

 

اما اگر اين تعجب و شبهه بر اساس فرض دوم باشد، صحيح است و شکي نيست که طولاني شدن عمر حضرت، امري خارق‌العاده‌ مي‌باشد. خرق عادت براي غير انبيا نيز جايز است وقبحي ندارد. طولاني بودن غيبت حضرت، امري است كه بر اساس آيات قرآني، شبيه آن، براي بعضي از اولياي الهي ديگر نيز ثابت شده است؛ مانند غيبت حضرت خضر نبي عليه السلام كه از قبل از زمان حضرت موسي عليه السلام تاكنون به اتفاق اهل نقل و تاريخ آن حضرت زنده است. او در زمين سياحت مي‌كند و كسي از مكان او با‌خبر نيست. همچنين مانند پنهان شدن حضرت يوسف از پدر و برادرانش براي مدت طولاني يا غيبت حضرت يونس از قومش و موارد ديگري كه مجال براي ذكر همه آن‌ها نيست. همه اين موارد، نشان از آن دارند كه امر خارق‌العاده اين چنيني نيز قبلا اتفاق افتاده است. علاوه بر اين‌كه همه ما مسلمانان به امور غريبي اعتقاد داريم كه نظيري براي آن وجود ندارد؛ مثل رفتن حضرت عيسي عليه السلام به آسمان يا معراج حضرت رسول اعظم صل الله عليه و آله و سلم از مسجدالحرام به مسجد الاقصي و بعد از آن، عروجش به آسمان‌ها وعجايبي كه در اين عروج نقل مي‌شود. آيا غيبت حضرت مهدي امت  عجل الله تعالي فرجه الشريف عجيب‌تر از اين امور است؟

 

از اين بالاتر، اين‌كه اگر لازمه طولاني شدن غيبت حضرت، انكار وجود مبارك آن حضرت است، بايد قيامت و حشر نيز انكارشود؛ زيرا همه انبياي الهي ـ از آدم تا خاتم‌ـ برتحقق آن تاكيد داشتند؛ در حالي‌كه تاكنون تحقق پيدا نكرده است؛ حال آن‌كه مؤمنان در تحقق آن در آينده به سبب تأخير در زمان وقوع آن، شكي ندارند؛ از اين رو تأخير در ظهور صاحب الزمان عليه السلام نبايد به نفي وجود آن حضرت بينجامد.

 

اگر كسي بگويد: ما در تحقق معاد در آينده شكي نداريم؛ ولي در وجود حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف شك داريم؛ زيرا دليلي بر وجود او نيست، در جواب گوييم: تعجب و شبهه افكني را به كنار بنهيد، تا دلايلي كه بر وجوب وجود امام معصوم در هر عصري اقامه كرده ايم را ببينيد. از طرفي ما بطلان امامت افرادي كه ادعاي چنين امري در اين عصر وزمانه دارند را ثابت كرديم؛ در نتيجه از نظر عقلي، دليل بر وجود آن حضرت داريم.

 

علاوه بر آن، رواياتي که نص در امامت آن حضرت مي‌باشد، از جانب پدران بزرگوار آن حضرت عليهم السلام به‌دست ما رسيده است و نزد شيعه اين روايات در حد تواتر است. همچنين رواياتي هست که از جانب مخالفان شيعه در توصيف مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نقل شده است؛ همانند روايت مستفيضي که از حضرت محم‍‍د صل الله عليه و آله و سلم: نقل شده است که:

 

لولم يبق من الدنيا الايوم واحد، لطوّل الله ذلک اليوم حتي يخرج رجل من ولدي يواطيء اسمه اسمي و کنيته کنيتي يملاء الارض قسطاً‌ و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً.

 

در نتيجه براي وجود آن حضرت، به اندازه کافي دليل وجود دارد؛ پس طولاني شدن غيبت آن حضرت را نمي‌توان دليل بر انکار آن حضرت دانست[23].

 

4. تفسير روض الجنان و روح الجنان

 

اين اثر، از تفاسير معروف شيعه است که در قرن ششم هجري توسط مفسر بزرگ شيعي، شيخ ابوالفتوح رازي، حسين بن علي بن محمد بن احمد خزاعي نيشابوري به رشته تحرير درآمده است. از خصوصيات مهم اين تفسير، نگارش آن به زبان فارسي است. در اين تفسير، به طور گسترده به مسأله مهدويت اشاره شده است که به گوشه‌هايي از آن، اشاره مي‌کنيم:

 

شيخ ابوالفتوح در ذيل آيه شريف: ان الله لايخفي عليه شيء‌ في‌‌الارض و لا في‌السماء»[24]‌ به ضرورت وجود امام استدلال كرده و مي‌گويد:

 

حق تعالي، از حکمت خود روا نداشت که هفت عضو تو را بي‌رئيس بگذارد؛ کي روا دارد که هفت اقليم، بي‌امام رها کند؟ زمانه را امام بايد و رعيت را راعي و گوسفند را شبان. و تو مکلف به آن که بشناسي که از اصول اسلامي است و از قواعد ايمان قاعدة «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتةً جاهليةً» چنين فرمود صلوات الله عليه که: «هر کسي که بميرد و امام زمانش را نشناسد مردن او، مردن جاهليان باشد که نه در اسلام بودند».

 

در اين خبر، دو دليل است بر دو اصل از اصول ما: يکي آن که زمانه از امام خالي نباشد؛ براي آن که تا امام نباشد، شناختنش واجب نباشد و ديگر، دليل است بر آن که معرفت امام، از اصول دين است که اگر نه چنين بودي، نگفتي عليه السلام که: «هر که نشناسد او را، مردن او، مردن کافران بود»[25].

 

 ابوالفتوح، يکي از موارد ايمان به غيب را ايمان به مهدي امت مي‌داند. او در ذيل آيه شريف )و الذين يومنون بالغيب و يقيمون الصلاة و مما رزقناهم ينفقون([26] مي‌گويد:

 

در تفسير اهل بيت عليهم السلام مي‌آيد که: مراد به غيب، مهدي امت است که غايب است از ديدار خلقان و موعود است در اخبار و قرآن. . . امّا اخبار بسيار؛ منها قوله عليه السلام: ‌لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطوّل الله ذلک اليوم حتي يخرج رجل من اهل بيتي يواطئ اسمه اسمي و کنيته کنيتي يملأ الارض عدلاً و قسطاً کما ملئت جوراً‌ و ظلماً…اين خبر در کتب مؤالف و مخالف، به اسانيد درست نوشته است.[27]

 

صاحب تفسير روض الجنان، امام زمان را وعده الهي به مؤمنان مي‌داند و در تفسير آيه شريف )وعدالله الذين امنوا منکم و عملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الأرض کما استخلف الذين من قبلهم و ليمکننّ لهم دينهم الذي ارتضي لهم([28] مي‌گويد:

 

در تفسير اهل بيت آمده که مراد به اين خليفه، صاحب‌الزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف است که رسول صل الله عليه و آله و سلم خبر داد به خروج او در آخر الزمان و او را مهدي خواند و امت بر خروج او اجماع کردند.[29]

 

شيخ ابوالفتوح رازي به شبهاتي که دربارة طول عمر شريف امام زمان عليه السلام مطرح است، در ذيل آيه )فانظر الي طعامک و شرابک لم يتسنّه([30] چنين پاسخ مي‌دهد:

 

خداي تعالي، در نگاهداشت طعام و شرابي سريع‌التغير به حسب اجراي عادت براي حکمت و مصلحتي خرق عادت کرد و‌آن طعام و شراب از تغيير نگاه داشت، نشايد که شخصي را که صلاح جهاني به او منوط است، سالي چند به خلاف عادت عمر ابناي وقت او بدارد که پير نشود و بي‌قوت نگردد.

 

 

دگر به قول آنان که گفتند از قتاده و ضحاک و ربيع و ابن زيد که خر زنده بود ايشان روايت مي‌کنند، و تو روا مي‌داري که خري در بياباني بر بالين مرده صدسال زنده بماندبسته كه آب نخورده و گياه و علف نخورد اين را منکرنه‌اي؛ اگر خدا گويد: خداي تعالي شخصي را در جهان زنده مي‌دارد که طعام و شراب خورد و بيايد و بشود آنست منکر آيه و منکر شوي آن را اين به صحت در مقدور و حکمت، نزديک‌تر از آن است؛ لولا العناد.»[31]

 

 صاحب روض‌الجنان در باب ظهور حضرت علم به زمان ظهور امام زمان را ويژة خداوند متعال مي‌داند كه کسي از آن با خبر نيست و در تفسير آيه شريفه ) وَمَا يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا ([32] مي‌گويد:

 

آن‌گه تفسير متشابه بر علم ساعت و فناي دنيا و خروج دجال وخروج يأجوج و مأجوج است و خروج مهدي و علم روح و علوم غيب داند، گفتند، اين چيزها آن است که کس نداند، مگر خداي.[33]

 

وي همچنين نشانه‌هايي از ظهور حضرت بر اساس آيات ارائه مي‌دهد؛ براي مثال در تفسير آيه شريف )حَتَّي إِذَا فُتِحَتْ يأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٍ ينسِلُونَ ([34] گويد:

 

حذيفه بن اليمان گفت که رسول صل الله عليه و آله و سلم گفت: «اول آيتي و علامتي از علامت آخرالزمان، خروج دجال بود، آن‌گه خروج دابة الارض. آن‌گه خروج ياجوج و مأجوج، آن‌گه عيسي عليه السلام از آسمان فرود آيد و اين عند خروج مهدي باشد.[35]

 

او موارد ديگري از نشانه‌هاي ظهور را در ذيل آيه شريف )وَلَوْ تَرَي إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ ([36] بيان مي‌کند:

 

در اخبار ما ‌آمد که از علامت خروج مهدي خسفي باشد به مشرق و يکي به مغرب و يکي به بيداء‌ و از علامت خروج اوسفياني است که در اين خبر و اين رايت هدي که گفت از کوفه به‌در آيد جز رايت مهدي نباشد علي ما جاء‌في الاخبار. [37]

 

مرحوم ابوالفتوح رازي، در موارد مختلفي، به ويژگي‌هاي جهان در عصر ظهور پرداخته است که بعضي از آن‌ها را بيان مي‌کنيم:

 

4-1. تشکيل حکومت جهاني مستضعفان

 

در ذيل آيه شريف )وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ([38] مي‌گويد:

 

اصحاب ما روايت کردند که آيت در شأن مهدي آمد عليه السلام که خداي او را و اصحاب او را از پس آن که ضعيف و مستضعف بوده باشند، منت نهد بر ايشان (و مراد به زمين، جمله دنياست) و ايشان را امام کند در زمين و ايشان را وارث کند.[39]

 

به همين مطلب در تفسير آيه پنجاه و پنجم سوره نور نيز تأکيد مي‌ورزد و بر آن، استدلال اقامه مي‌کند.[40]

 

4-2. عصر غلبه اسلام

 

در تفسير آيه شريف )هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ([41] مي‌گويد:

 

اما معني آيت مفسران در او خلاف کردند؛ عبدالله عباس گفت «ها» راجع است به رسول عليه السلام . . . ديگر مفسران گفتند «ها» راجع است به دين حق؛ ابوهريره و ضحاک گفتند: معني آن است که تا دين حق را اظهار کند بر همه دين‌ها و اين عند نزول عيسي باشد از آسمان و سدي گفت: عند خروج مهدي باشد عليه السلام که همه دين‌ها يکي شود و هيچ کس نماند که در اسلام إما به طوع و إما به کره ]= از روي ميل يا به اجبار[ يا گردن نهد ]و يا[ جزيت دهد و اين دو روايت، متقارب است، براي آن‌که نزول عيسي از‌آسمان با خروج مهدي به يک جا باشد؛ چنان‌که در اخبار مخالف و مؤالف آمده است و اين قول روايت کرده است از باقر و صادق و جمله اهل البيت عليهم السلام. [42]

 

 در تفسير آيه هشتاد و چهارم سوره مبارک نساء بر همين مطلب تأکيد مي‌کند و مي‌گويد:

 

آيت، عام است، جز آن اعجاز اين وعد هنوز نيست، آن‌گاه باشد که صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف بيرون آيد و عيسي عليه السلام از آسمان فرود آيد و خلاف برخيزد و دين، يکي شود و کفر، مقموع و مقهور گردد و دين خداي تعالي، بر همه دين‌ها ظاهر شود؛ چنان‌که گفت: «ليظهره علي الدين کلّه». يملأ ‌الارض قسطاً‌ و عدلاً‌ کما ملئت جوراً‌ و ظلماً.[43]

 

4-3. برگرداندن حُلّي (زيورآلات) بيت‌المقدس

 

در تفسير آيات چهارم تا هشتم سوره اسراء مي‌فرمايد:

 

آن‌گاه که رسول صل الله عليه و آله و سلم گفت که: مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در روزگار خود، حلي بيت‌المقدس باز جاي فرمايد، بردن در هزار و هفتصد کشتي و خداي تعالي خلق اولين و آخرين در بيت‌المقدس جمع کند.[44]

 

4-4. رجعت

 

شيخ ابوالفتوح در ذيل آيه شريف )أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يشْكُرُونَ([45] مي‌فرمايد:

 

و اين آيت، دليل صحت رجعت مي‌کند و قطع شغب و تعجب و استبعادي که نمايند و استبعاد اين، شک در قدرت خدا مي‌باشد ـ‌جل جلاله‌ـ‌ . در اين چه تعجب باشد که خداي تعالي در آخر زمان به معجز صاحب معجز، گروهي ر ا زنده کند؛ چنانکه گفت: )و يوم نحشرهم جميعاً(.

 

و صادق عليه السلام را پرسيدند که خداي به رجعت، که را زنده کند؟ گفت: «دو گروه را: من محض الايمان محضاً او محض الکفر محضاً؛ آن کسي که مؤمن خالص باشد يا کافر خالص». مؤمن براي آن تا انتقام کشد از آنان که او را طعنه زده باشند و کافر براي آن تا ببيند به عيان، آنچه منکر بود آن را.[46]

 

4-5. نزول حضرت عيسي عليه السلام در آخر زمان

 

در تفسيرکريمه ) وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ (‌[47] مي‌نويسد:

 

در خبر است كه عيسي به زمين بيت المقدس فرود آيد به كوهي از كوه‌ها كه آن را افيق گويند. دو جامه مصري پوشيده و موي سر او پنداري روغن از او مي‌چكد و حربه‌اي به دست دارد كه به آن، دجال را بكشد . امام بيت المقدس در نماز ديگرباشد، چون او را بيند از محراب باز پس آيد و او را اشارت كند كه پيش رو به امامت نماز. اودست امام گيرد و پيش برد و گويد: تو اولي تري كه نايب محمدي. او نماز كند و عيسي در پس او نماز كند؛ آن‌گه بيايد و كليسها بيران كند و صليب‌ها بشكند و خوكان را بكشد و ترسايان را بكشد، الا آن‌كه به او ايمان دارد.[48]

 

5. تفسير مجمع البيان

 

‌تأليف شيخ بزرگوار امين الاسلام، ‌ابوعلي فضل بن حسن بن فضل طبرسي. وي از بزرگان مذهب اماميه در قرن ششم هجري است . اين تفسير شريف از جمله کتاب‌هاي ماندگار در طول زمان است؛ تفسيري که مقبول عامه و خاصه مي‌باشد. بزرگان هر دو طايفه شيعه و اهل سنت به عظمت و مکانت آن اذعان و از شيخ طبرسي به بزرگي ياد مي‌کنند.

 

 گويند شيخ طبرسي در تاريخ 467ق چشم به جهان گشوده و در تاريخ 548ق به ديار باقي شتافت.[49] از اين مرد بزرگ، کتاب‌هاي متعددي به يادگار مانده است؛ از جمله دو تفسير ديگر به نام‌هاي جوامع الجامع و الکاف الشاف است.

 

اين عالم بزرگوار نيز در تفسير ارزشمند مجمع البيان در موارد متعددي به مسأله مهدويت پرداخته است که تعدادي از آن‌ها را از نظر مي‌گذرانيم:

 

امام زمان از اهل بيت رسول عظيم الشأن اسلام است. صاحب تفسير مجمع البيان ضمن تطبيق بندگان صالح در آيه شريف )وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يرِثُهَا عِبَادِي الصَّالِحُونَ([50] بر اصحاب مهدي عليه السلام، گويد:

 

يدل علي ذلک ما رواه الخاص و العام عن النبي صل الله عليه و آله و سلم انه قال: «لولم‌يبق من الدنيا الا يوم واحد لطوّل الله ذلک اليوم حتي يبعث رجلاًً صالحاً‌ من اهل بيتي يملاء‌ الارض عدلاً و قسطاً کما قد ملئت ظلماً و جوراً.

 

اين حديث شريف، به روشني دلالت مي‌کند که مهدي امت از اهل بيت پيامبر گرامي اسلام صل الله عليه و آله و سلم مي‌باشد.

 

در ادامه، مرحوم طبرسي روايت ديگري نقل مي‌کند که مراد از اهل بيت را مشخص مي‌کند و جاي شک و ترديدي در اين زمينه باقي نمي‌گذارد. او از ام المومنين ام‌سلمه روايت مي‌کند:

 

سمعت رسول الله صل الله عليه و آله و سلم يقول: «المهدي من عترتي من ولد فاطمه عليها السلام».

 

مرحوم طبرسي با ذکر اين حديث شريف از پيامبر گرامي اسلام، مهر بطلاني بر ياوه‌گويان شيطان‌صفتي مي‌زند که ادعاي مهدي امت و موعود آخر الزمان دارند. [51]

 

 ايمان به غيب. وي از موارد ايمان به «غيب» که در قرآن، از ويژگي‌هاي اهل تقوا ذکر شده است را غيبت امام زمان و زمان خروج آن حضرت مي‌داند. [52]

 

ظهور سفياني قبل از ظهور حضرت صاحب‌الامر عجل الله تعالي فرجه الشريف. شيخ طبرسي در ذيل آيه شريف ) وَلَوْ تَرَي إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ([53]. در تفسير «اخذو من مکان قريب»، روايتي از علي بن الحسين و حسن بن الحسن بن علي عليه السلام نقل مي‌کند که:

 

يقولان هو جيش البيداء و يؤخذون من تحت اقدامهم.

 

از ام سلمه نيز روايتي نقل مي‌کند که تأييد همين معنا مي‌باشد. در ادامه روايتي را از حديفه بن يمان دربارة ظهور سفياني نقل مي‌کند:

 

ان النبي صل الله عليه و آله و سلم ذکر فتنه تکون بين اهل المشرق و المغرب قال فبيناهم کذلک يخرج عليهم السفياني من الوادي اليابس في فور ذلک حتي ينزل دمشق فيبعث جيشين، جيشاً الي المشرق و آخر الي المدينة حتي ينزلوا بارض بابل من المدينه الملعونة يعني بغداد فيقتلون اکثر من ثلاثة آلاف و يفضحون اکثر من مائة امراة و يقتلون بها ثلاثمائة کبش من بني العباس ثم ينحدرون الي الکوفه فيخربون ما حولها ثم يخرجون متوجهين الي الشام فيخرج راية هدي من الکوفه فيلحق ذلک الجيش فيقتلونهم لا يفلت منهم مخبر و يستقذون ما في ايديهم من السبي و الغنائم و يحل الجيش الثاني بالمدينه فينتهبونها ثلاثة ايام بلياليها ثم يخرجون متوجهين الي مکة حتي اذا کانوا بالبيداء بعث الله جبرائيل فيقول يا جبرائيل اذهب فابدهم فيضربها برجله ضربة يخسف الله بهم عندها و لا يفلت منهم الا رجلان من جهنية فلذلک جاء القول «و عند جهينة الخبر اليقين»‌ فذلک قوله: «و لوتري اذ فزعوا الي آخره». اورده الثعلبي في تفسيره و روي اصحابنا في احاديث المهدي عن عبدالله عليه السلام و ابي جعفر عليه السلام مثله. [54]

 

در اين حديث شريف، به ظلم و ستم‌هايي اشاره شده است که سفياني قبل از ظهور حضرت انجام مي‌دهد. همين ظهور سفياني، در ديگر روايات ما از نشانه‌هاي ظهور امام زمان عليه السلام شمرده شده است.

 

رجعت عده‌اي در زمان قيام حضرت حجت عجل الله تعالي فرجه الشريف. شيخ طبرسي در تفسير آيه شريف ) وَيوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن يكَذِّبُ بِآياتِنَا فَهُمْ يوزَعُونَ([55] گويد: شيعيان قائل به رجعت، به اين آيه شريف استدلال مي‌کنند. شيخ در ادامه گويد:

 

و قدتظاهرت الاخبار عن ائمه الهدي من آل محمد صل الله عليه و آله و سلم في ان الله تعالي سيعيد عند قيام المهدي قوماً‌ ممن تقدم موتهم من اوليائه و شيعته ليفوزوا بثواب نصرته و معونته و يبتهجوا بظهور دولته و يعيد ايضا قوماً‌ من اعدائه لينتقم منهم و ينالوا بعض ما يستحقونه من العذاب في القتل علي ايدي شيعته و الذل و الخزي بمايشاهدون من علو کلمته ولايشک عاقل ان هذا مقدور لله تعالي غير مستحيل في نفسه و قد فعل الله ذلک في الامم الخاليه و نطق القرآن بذلک في عدة مواضع مثل قصه عزير و غيره.[56]

 

بر اساس اين روايات، دو گروه در زمان قيام حضرت، رجعت مي‌کنند: عده‌اي از دوستداران و شيعيان آن حضرت، تا اين‌که به ثواب کمک و ياري حضرت نايل شوند و از ظهور حضرت مسرور گردند و عده‌اي ديگر از دشمنان آن حضرت، تا از آن‌ها انتقام گرفته شود و به مقداري از عذاب‌هايي که در انتظارشان است، در همين دنيا برسند. و خواري و ذلت را با ديدن رفعت کلمه حق و شکوت دولت حق بچشند.

 

فراگير شدن دين مبين اسلام. از ويژگي‌هاي عصر ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف، گسترش و فراگير شدن دين مبين اسلام است که در قرآن بدان وعده داده شده است که:

 

)هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ([57].

 

شيخ طبرسي در ذيل اين آيه شريف، چنين گويد که:

 

قال ابوجعفر عليه السلام: «ان ذلک يکون عند خروج المهدي من آل محمد فلايبقي احداً ‌الا أقر بمحمّدٍ‌ و هو قول السدي».[58]

 

 حکومت مؤمنان و صالحان. از ويژگي‌هاي بسيار مهم عصر ظهور، به حکومت رسيدن مؤمنان و صالحان است که از وعده‌هاي الهي به مؤمنان است:

 

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يعْبُدُونَنِي لَا يشْرِكُونَ بي‌شَيئاً وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ.[59]

 

شيخ طبرسي در تفسير اين آيه شريف، ابتدا به اختلاف موجود در تفسير اين آيه اشاره مي‌کند و سپس مي‌گويد: آنچه از اهل بيت عصمت و طهارت نقل شده، اين است که اين آيه، دربارة مهدي آل محمد صل الله عليه و آله و سلم مي‌باشد و در ادامه، حديثي را از عياشي از امام سجاد عليه السلام نقل مي‌کند که:

 

]علي‌بن الحسين عليه السلام‌[ قرأ آلاية و قال: «و هم والله شيعتنا اهل البيت يفعل الله ذلک بهم علي يدي رجل منا و هو مهدي هذه الامة و هو الذي قال رسول الله صل الله عليه و آله و سلم: لو لم‌يبق من الدنيا الايوم واحد لطولّ الله ذلک اليوم حتي يلي رجل من عترتي اسمه اسمي يملا الارض عدلاً و قسطاً‌ کما ملئت ظلماً‌ و جوراً.»[60]

 

شيخ طبرسي آيه شريف )وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يرِثُهَا عِبَادِي الصَّالِحُونَ([61] را بر اساس روايات اهل بيت بر اصحاب امام زمان عليه السلام تطبيق مي‌کند و روايتي که از پيامبر گرامي اسلام صل الله عليه و آله و سلم در سطور قبل ذکر شد را در تفسير اين آيه شريف نيز نقل مي‌کند. [62]

 

6.كتاب بعض مثالب النواصب في نقض فضائح الروافض،

 

 معروف به نقض، تاليف عبد الجليل قزويني رازي

 

كتاب نقض كتابي كلامي، رجالي، ادبي، تاريخي، جغرافيايي، ملل و نحلي است كه در آن، اطلاعات ارزشمندي از شيعه و آثار و انديشمندان و آراي كلامي شيعه وجود دارد كه شايد نتوان آن‌ها را در جايي ديگر سراغ گرفت.

 

 چنان‌كه از نام كتاب پيدا است، مولف محترم، آن‌را در جواب كتابي بنام بعض فضائح الروافض كه در تشنيع شيعه نگاشته شده بود، به رشته تحرير در آورده است. نويسنده كتاب بعض فضائح الروافض شناخته شده نيست. در حقيقت، در زمان عبدالجليل قزويني نيز نام نويسنده آن مشخص نبوده است و آن بزرگوار به همين امر، در ابتداي كتاب اشاره مي‌كند[63].

 

از مباحثي که در اين اثر نفيس بدان پرداخته شده است، مبحث مهدويت و مباحث پيراموني آن مي‌باشد. عبدالجليل قزويني، به شبهاتي که نويسنده بعض فضائح الروافض در اين زمينه مطرح کرده است، پاسخ داده است.

 

مرحوم قزويني در موردي به صراحت، خاتم اوصياء و امام معصوم را امام زمان معرفي مي‌کند[64]. وي در جواب شبهه‌اي دربارة ظهورحضرت حجت عجل الله تعالي فرجه الشريف چنين مي‌گويد:

 

اما آن‌كه انکار کرده است بر خروج قائم، بايد که تواريخ ببيند از اصحاب الحديث که از امت محمد هر کس که نزول عيسي را مقر است، خروج مهدي را منکر نيست و آن جمهور اصحاب شافعي خلفاً عن سلف و شيعت هر دو مقرند و اصحاب بوحنيفه بهري هر دو را منکرند. [65]

 

در جايي ديگر، صاحب بعض فضائح الروافض چنين گويد: «وهمچنين اندر اين آيه که )وعدالله الذين امنوا منکم و عملوالصالحات ليستخلفنهم في الارض …( گفته است؛ بدين امامان شيعت را مي‌خواهد که در آخرالزمان قائم بيايد و همه زمين او را مسلم شود».

 

عبدالجليل در پاسخ گويد:

 

اين يک حوالت واين يک تفسير درست است و مذهب شيعه خلفاً عن سلف چنان است که در خلافت ائمه طاهرين است و در خروج مهدي است و در تفاسير آورده‌اند وبر آن معول کرده‌‌اند به دليل و حجت. و مذهب اين است که چون مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف بيايد، دين همين باشد و شريعت و کتاب و تکليف بدل نشود و او خليفه باشداز قبل خدا و اقتدا کرده باشد به شريعت جدش مصطفي و تفسير اين آيت، چون به انصاف تامل کند از وجوه دلالت است بر خروج و برامامت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف.[66]

 

در ادامه عبد الجليل قزويني شواهد و ادله‌اي اقامه مي‌كند که دلالت دارند اين آيه شريف، دربارة حضرت حجت و زمان تحقق آن، در زمان آن حضرت است.

 

صاحب كتاب نقض دربارة شبهه‌اي كه در ارتباط با مسأله رجعت مطرح مي‌شود، گويد:

 

ما بحمد الله انكار نمي‌كنيم كه چون مهدي خروج كند و عيسي نزول كند، باري تعالي به دعاي ايشان جماعتي را از هر امتي باز زنده كند؛ چنان‌كه بيان كرده است و گفته كه «و يوم نحشر من كل امة فوجاً ممن يكذب بآياتنا»[67]. اين حشر باشد كه پيش از قيامت باشد كه اجماع است امت كه روز قيامت همه خلايق باز زنده كند باري تعالي چنان‌كه گفت: «يوم يبعثهم الله جميعا»[68] تا فرق از ميان دو آيت ظاهر باشد و فايدت حاصل. و از مقدور باري تعالي بديع داشتن احياي موتي، غايت ضلالت و جهالت باشد كه به روزگار موسي و عيسي و عزير و ابراهيم كرده است و قرآن به همه ناطق است؛ اگردر دولت فرزند و نايب مصطفي بكند، بدور نباشد، نه از مقدور قادر الذات نه از حرمت سيد السادات. و انكار اين در مقدور خداي، انكار بعث و نشور قيامت باشد و خواجه را مبارك باد فلسفي. ورجعت در عهد ظهور مهدي عليه السلام مذهب شيعت اماميه است بي‌شبهت. [69]

 

عالم بزرگوارشيعه، مرحوم عبدالجليل قزويني رازي، در مواردي مختلف به مباحث و موضوعات وشبهاتي كه در مسأله مهدويت مطرح بوده پرداخته و به آن‌ها پاسخ داده است؛ ولي ما به همين نمونة محدود اكتفا مي‌كنيم و مشتاقان رابه مراجعه به خود كتاب توصيه مي‌كنيم.

 

7. رسالة عجالة المعرفة في اصول الدين

 

اين اثر به يادگار مانده از عالم بزرگوار شيعه، شيخ ظهيرالدين راوندي است كه در قرن ششم هجري مي‌زيسته است[70]. اين رساله بسيار موجز و كمتر از بيست صفحه مي‌باشد. مرحوم راوندي، در اين رساله بسيار موجزش، نسبتاً مفصل به مسأله مهدويت پرداخته است.

 

وي در اثبات امامت آن حضرت، به قول و نص پيامبر و اجداد طاهرش عليهم السلام تمسك مي‌كند و بر وجود حضرت دليل عقلي ارائه مي‌كند مبني بر اين‌كه با وجود مكلف بودن انسان‌ها جايز نيست زمانه از امام معصومي كه عالم‌ترين مردم به احكام شرعي است، خالي باشد[71] .

 

وي سبب غيبت آن حضرت را همان دليلي ( خوف) مي‌داند كه در غيبت انبياي الهي همچون موسي و يونس و ابراهيم وجود داشته و آن‌ها را به غيبت وادار كرده است؛ همان‌طور كه غيبت آن بزرگواران خللي در نبوت آنان وارد نمي‌كند، غيبت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف نيز خللي درامامت آن بزرگوار وارد نمي‌كند[72].

 

اما دربارة طول عمر حضرت مي‌گويد:

 

هيچ جاي تعجبي در اين زمينه وجود ندارد. كسي‌كه در طول عمر حضرت تعجب و انكار دارد، از دو حال خارج نيست: يا قدرت خداوند را قبول دارد يا آن را قبول ندارد.

 

 اگر كسي قدرت خدا را قبول دارد؛ ولي شك دارد خداوند قادر به زنده نگه داشتن انساني بدين صورت است ـ در حالي‌كه خداوند بر هر آنچه مقدور است قدرت دارد‌ـ شك اين شخص، مثل شك كسي است كه مي‌داند خداوند، عالم به همه معلومات است؛ ولي با اين حال، شك دارد كه خداوند عالم به تمامي جزئيات هم است. همان‌گونه كه اين شك، نامفهوم و بي‌معنا است، شك در قدرت خداوند بر زنده نگه داشتن انساني بدين صورت نيز بي‌معنا است. امّا اگر كسي به قدرت براي خداوند قائل نباشد، در اين صورت، سخن با او در بحث امامت و غيبت نبايد مطرح شود؛ بلكه بايد براي او اثبات كرد كه خداوند قادر است. [73]

 

8. رساله الخلاصة في علم الكلام

 

اين اثر، يادگار عالم بزرگوار شيعه قطب الدين سبزواري است[74]. مرحوم سبزواري دربارة دليل بر امامت حضرت حجت عجل الله تعالي فرجه الشريف گويد:

 

 چون ما در امام، عصمت را شرط مي‌دانيم، و در زمانه ما كسي غير از امام عصر عليه السلام داراي اين شرط نمي‌باشد بنابراين امامت آن حضرت ثابت مي‌گردد.

 

وي دربارة سبب غيبت آن حضرت گويد: 1. سبب غيبت حضرت، از جانب خداوند جل عزّه نمي‌تواند باشد؛ زيرا خداوند در امور واجب اخلال نمي‌كند؛ از اين رو، غيبت امام زمان به او مستند نمي‌تواند باشد. 2. غيبت آن حضرت، به خود آن حضرت نيز مستند نيست؛ زيرا او معصوم است و آنچه بر او واجب است را ترك نمي‌كند و در غيبت به سر نمي‌برد.

 

در نتيجه به‌دست مي‌آيد كه دليل غيبت حضرت، ترس از دشمن و نبود ياور و ناصر مي‌باشد و هر وقتي دليل اول از بين رفت يا اعوان وانصاري براي حضرت فراهم آمد، آن حضرت ظهور مي‌كند و زمين را از قسط و عدل پر مي‌كند.[75]

 

با دقت در مواردي که ذکر شد، به خوبي مي‌توان دريافت که مسأله مهدويت در قرن پنجم و ششم و هفتم در جهان تشيع و حتي مي‌توان گفت در جهان اسلام به خوبي جايگاهش را پيدا کرد و ذهن فعال جهان اسلام و مسلمانان را به خود مشغول داشت. عده‌اي آن را پذيرفته وعده‌اي در صدد ردّ آن بوده‌اند که اين امر از تعدد و نوع شبهاتي که در اين زمينه مطرح مي‌شد به خوبي هويدا است و اين، نشان از تاريخ طولاني و قويم مسأله مهدويت دارد.

 

در پايان، دست تضرّع به محضر ربوبي بلند مي‌کنيم و مي‌گوييم: «اللهم انا نرغب اليک في دولة کريمة تعزّ بها الاسلام و اهله و تذّل بها النفاق و اهله و تجعلنا فيها من الدعاة الي طاعتک و القادة الي سبيلک و ترزقنا بها کرامة الدنيا و الآخرة».[76]

 

 منابع

 

1. اشعري، سعد بن‌عبدالله، المقالات و الفرق، نشر عطائي، 1963م.

 

2. ابن بابويه رازي، منتجب الدين ابو الحسن علي بن عبيدالله، الفهرست اسماء علماء الشيعه و مصنفيهم، تحقيق محدث ارموي، قم مكتبة المرعشي النجفي، 1366.

 

3. رازي، ابوالفتوح حسين بن محمد بن احمد الخزاعي النيشابوري، روض الجنان وروح الجنان في تفسير القرآن، تصحيح محمد جعفرياحقي و محمد مهدي ناصح، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي، 1368ش.

 

4. راوندي، محمد بن هبةالله الحسن، عجالة المعرفة في اصول الدين، تحقيق سيد محمد رضا حسيني جلالي، مجله تراثنا، ش 29، 1412ق.

 

 5. سبزواري، قطب الدين، الخلاصة في علم الكلام، تحقيق سيد محمد رضا حسيني جلالي، مجله تراثنا، ش 34، 1414ق.

 

6. السذآبادي، عبيدالله بن عبدالله، المقنع في الامامة، اول، قم، موسسه نشر اسلامي، 1414ق.

 

7. سبحاني، جعفر، الشيخ الطبرسي امام المفسرين في القرن السادس، اول، قم، موسسه الامام الصادق، 1382ش.

 

8. شيخ مفيد، الارشاد في معرفة حجج العباد، اول، الموتمر العالمي لالفيه الشيخ المفيد، 1413ق.

 

9 . قزويني رازي، عبد الجليل، نقض، تصحيح محدث ارموي، انتشارات انجمن ملي، 1358ش.

 

10. حر عاملي، شيخ محمد بن حسن، امل الآمل، تحقيق سيد احمد حسيني، بغداد، مكتبةالاندلس.

 

11. قمي، شيخ عباس، مفاتيح الجنان.

 

12. حمصي رازي، سديدالدين محمود، المنقذ من التقليد، اول، قم، موسسه نشر اسلامي، 1414ق.

 

12. طبرسي، ابو علي فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1379ق.

 

14. طبرسي، ابو منصور احمد بن علي بن ابي طالب، الاحتجاج، ششم، قم، اسوه، 1425ق.

 

15. نوبختي، حسن‌بن‌موسي، فرق‌الشيعه، مكتبة المرتضوية، 1355ق.

 

 

 

 

[1]. شيخ مفيد، الارشاد في معرفة حجج العباد، ج2، ص336.

 

[2]. نوبختي، حسن‌بن‌موسي، فرق‌الشيعه، ص 96.

 

[3]. همان، ص، 110؛ اشعري، سعدبن‌عبدالله، المقالات و الفرق، 1963م، ص104.

 

[4]. السُذآبادي، عبيدالله بن عبدالله، المقنع في الامامة، ص 20-21.

 

[5]. همان، ص 148- 146.

 

[6]. همان، ص150-149.

 

[7]. طبرسي، احمد بن علي بن ابي طالب، الاحتجاج، ص22.

 

[8]. حرعاملي، محمد بن حسن، امل الآمل، ج 2، ص 17.

 

[9]. همان، ج 1، ص 163-166.

 

[10]. همان، ج 2، ص 303.

 

[11] . بقره (2): 148.

 

[12]. احتجاج، ج 2، ص 481-482.

 

[13]. همان، ج 2، ص 523- 535.

 

[14]. همان، ص 602.

 

[15]. ابن بابويه رازي، منتجب الدين ابو الحسن علي بن عبيدالله، الفهرست: اسماء علماء الشيعه و مصنفيهم، ص107.

 

[16]. حمصي رازي، سديدالدين محمود، المنقذ من التقليد، ص5-12.

 

[17]. يعني اين‌که نمي‌شود همة امت بر خطا باشند و حق با ديدگاه و نظري باشد كه در امت اسلامي هيچ طرفداري ندارد.

 

[18]. حمصي رازي، سديدالدين محمود، المنقذ من التقليد، ج2، 372-374.

 

[19]. همان، ج 2، ص380.

 

[20]. همان، ص385-386.

 

[21]. همان، ص387-388.

 

[22]. همان، ص388- 391.

 

[23]. همان، ص 398-402.

 

[24]. آل عمران (3): 5.

 

[25]. رازي، ابوالفتوح، روض الجنان وروح الجنان في تفسير القرآن، ج 4، ص172-173.

 

[26]. بقره (2): 3.

 

[27]. روض‌الجنان و روح‌الجنان، ج 1، ص 104.

 

[28] نور (24): 50.

 

[29]. روض‌الجنان و روح‌الجنان، ج 14، ص. 170

 

[30] بقره (2): 259.

 

[31]. روض‌الجنان و روح‌الجنان، ج4، ص23.

 

[32]. آل‌عمران (3): 7.

 

[33]. روض‌الجنان و روح‌الجنان، ج 4، ص 180.

 

[34]. انبياء (21): 96.

 

[35]. روض‌الجنان و روح‌الجنان، ج، 13، ص 280.

 

[36]. سبأ (34): 51.

 

[37]. روض‌الجنان و روح‌الجنان، ج 16، ص 85.

 

[38]. قصص (28): 5.

 

[39]. روض‌الجنان و روح‌الجنان، ج 15، ص 94-95.

 

[40]. همان، ج14، ص 170- 169.

 

[41]. توبه (9): 33.

 

[42]. روض‌الجنان و روح‌الجنان، ج 9، ص 226.

 

[43] همان، ج 6، ص 38.

 

[44]. همان، ج 12، ص 164.

 

[45]. بقره (2): 243.

 

[46]. ابوالفتوح رازي، روض‌الجنان و روح‌الجنان، ج 4، ص 335.

 

[47]. زخرف (43): 61.

 

[48]. روض‌الجنان و روح‌الجنان، ج، 17، ص، 182.

 

[49]. سبحاني، جعفر، الشيخ الطبرسي امام المفسرين في القرن السادس، ص 8-9.

 

[50]. انبياء (21): 105.

 

[51]. طبرسي، ابو علي فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 7 ص 66-67.

 

[52]. همان، ج 1 ص 38.

 

[53]. سبأ (34): 51.

 

[54]. مجمع‌البيان، ج 8، ص 397-398.

 

[55]. نمل (27): 83.

 

[56]. مجمع‌البيان، ج 7، ص 234-235.

 

[57]. توبه (9): 33.

 

[58]. مجمع‌البيان، ج 5، ص 25.

 

[59]. نور (24): 55.

 

[60]. مجمع‌البيان، ج 8، ص 152.

 

[61]. انبياء (21): 105.

 

[62] مجمع‌البيان، ج 7، ص 67.

 

[63]. رازي، عبد الجليل قزويني، نقض، ص 2.

 

[64]. همان، ص29.

 

[65]. همان، ص 267.

 

[66]. همان، ص268.

 

[67]. نمل (27): 83.

 

[68]. مجادله (58): 6و8ا.

 

[69]. نقض، ص 270-271.

 

[70]. اين رساله، توسط محقق بزرگوار، آقاي سيد محمد رضا حسيني جلالي تحقيق شده ودر مجله تراثنا، شماره 29 چاپ شده است.

 

[71]. الراوندي، محمد بن هبةالله الحسن، عجالة المعرفة في اصول الدين، مجله تراثنا، ش 29، 1412ق، ص233.

 

[72]. همان، ص 233.

 

2. همان، ص 234 –233.

 

3. اين رساله، توسط محقق بزرگوار، آقاي سيد محمد رضا حسيني جلالي، تحقيق شده ودر مجله تراثنا، شماره 34 چاپ شده است.

 

[75]. سبزواري، قطب الدين، الخلاصة في علم الكلام، مجله تراثنا، ش 34، ص201- 202.

 

[76]. ر، ك : مفاتيح الجنان، دعاي افتتاح.

 

منبع: فصلنامه انتظار موعود،شماره 20.

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=18245

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب