اخلاق سياسی و شيوه حكومتداری پيامبراكرم صلی الله عليه و آله، گونهای متفاوت با آنچه ساير زمامداران در پيش گرفتهاند، است. در اين نوشتار، پس از بيان مباحثی درباره اخلاق، به اخلاق مبارزاتی و سياست خارجی پيامبر پرداخته شده و ابعاد مختلف آن كاويده شده است.
كليد واژهها: پيامبراسلام صلی الله عليه و آله، جلوههای رفتاری، اخلاق مبارزاتی، اخلاق سياسی، سياست خارجی، اخلاق اسلامی.
درآمد
از جمله مباحثی كه در انديشه نظريهپردازان علم سياست مورد توجه و چالش است و در عمل سياسی حاكمان نمودی مستقيم دارد، آن است كه تا چه حد بايد عمل حاكم تحت اصول اخلاق انسانی بگنجد و چه محدوديتهای اخلاقی بر روش حكومتی زمامدار سيطره دارد؟ اين مبحث ـ كه آن را تحت عناوين اخلاق قدرت، اخلاق زمامداری، يا همان اخلاق سياسی مورد بررسی قرار میدهند ـ از مسائل كليدی نظريه قدرت است. نظريه قدرت تا پاسخ اين سؤال را نداده باشد، نمیتوان آن را نظريه كاملی به حساب آورد. به عبارت ديگر، در كنار بحث از اين كه «چرا بايد حكومت كرد؟» و «چه كسی بايد حكومت كند؟» و… بايد اين مطلب را نيز تنقيح نمود كه يك زمامدار «چگونه بايد حكومت كند؟». «كارل ريموند پوپر»[1] به اين بحث، به صورت جدیتری نگاه میكند. او در باب نظريه سياسی افلاطون، و اينكه مسأله بنيادين سياست در پاسخ به اين پرسش نهفته است كه: «چه كسی بايد بر كشور فرمان براند؟» و «خواست چه كسی بايد برترين خواست باشد؟»، آن را موجب بروز آشوبی ماندگار در فلسفه سياسی دانسته و میگويد: اگر از زاوية ديگری به نظريه سياسی راه يابيم، میبينيم كه مسائل بنيادينی را نگشودهايم، چرا كه انگاشتهايم پرسش «كی فرمان براند؟» پرسشی بنيادين است؛ زيرا حتی آنان كه در اين انگاشت با افلاطون انبازند[2]، به راست، میدانند كه فرمانروايان سياسی هميشه به اندازه كافی «نيك» يا «دانا» نيستند، و به هيچ رو، آسان نيست كه بر حكومتی دست يابيم كه به نيكی و دانايی آن بتوان بی چون و چرا اعتماد كرد.[3] اين متفكر بر سخنان خويش اين مقدمه را نيز میافزايد كه برای بيان يك نظريه سياسی واقعبين و كارآمد بايد «برای بدترين رهبران آماده شويم و برای بهترينشان اميدوار باشيم». او سپس از اين همه نتيجه میگيرد: [ناگزيريم] به جای پرسش «كی بايد فرمان براند؟» پرسش تازهای را بنشانيم: چگونه میتوانيم نهادهای سياسی را چنان سازمان دهيم كه فرمانروايان بد يا ناكاردان را از رساندن گزندِ بسيار بازداريم؟[4]
اساس سُخن كارل پوپر، آن است كه ما نبايد خود را درگير اين بحث بيهوده نماييم كه فرمانروا چه كسی باشد، بلكه بايد بر اين امر متمركز شويم و در آن بحث و مجادله نماييم كه فرمانروا، هر كه باشد، چگونه فرمان براند و از چه اصولی تبعيت كند؟[5]
چه ما اين نظريه پوپر را بپذيريم و چه در آن مناقشه نماييم، مسلم است كه اگر گفتيم اسلام در دوران غيبت امام معصوم نيز بنا بر تشكيل حكومت دارد، بايد توقع داشته باشيم از منابع دين اسلام شيوه صحيح زمامداری را به دست بياوريم؛ زيرا اولاًً، در حكومتی كه در دوره محروميت از معصومان عليهم السلام شكل بگيرد، به طور طبيعی، كسانی زمامدار خواهند بود كه در معرض جهل و خطا بوده، نيازمند تلقی راه و روش مقبول اعمال زمامداری، از جانب اوليای دين هستند. و ثانياً، يكی از اصولی كه در ماندگاری يك سيستم نقش بسزايی دارد ـ آن سان كه مهندسان در نظر میگيرند ـ آن است كه سيستم برای بدترين حالت طراحی شده باشد. در نظر گرفتن بدترين شرايط در طراحی، از آن جهت در ماندگاری يك سيستم مؤثر است كه چنين سيستمی مسلماً در شرايط بهتر، به گونهای بهتر پاسخگو خواهد بود. به همين سبك، آنگاه كه ما در پی طراحی يك نظام و سيستم حكومتی باشيم، بايد به منظور ماندگاری و استقرار آن، بدترين شرايط و حالات را در نظر گرفته، نظام را بر اساس آن طراحی نماييم. بدترين حالت يك نظام حكومتی آن است كه زمامداران آن افرادی جاهل، غيرمنزه و ناپرهيزگار باشند. قطعاً سيستم و نظام حكومتی كه در اين شرايط بتواند پاسخگوی انتظار از يك نظام دينی استوار باشد، در شرايط بهتر، چنين توقعی را به صورت كاملتری برآورده خواهد نمود. و اينچنين زمامداران فرضی(بدترين حالت) نياز ضروری به دستگيری و راهنمايیهای اوليای دين در دانستن اخلاق و روش زمامداری خواهند داشت. در اين مقاله تلاش شده است تا جلوههايی از اخلاق سياسی مقبول از سيره عملی و رفتار حكومتی پيامبراكرم صلی الله عليه و آله استنباط گردد.
تعاريف اخلاق
علمای اخلاق، در تعريف اخلاق، آن را از «ملكات و هيئتهای نفسانی، كه اگر نفس به آن متصف شود، به سهولت كاری را انجام میدهد، همانطور كه صاحبان صنعتها و حرفهها به سهولت كار خود را انجام میدهند، صاحبان ملكات فاضله و رذيله هم به سهولت كار خوب يا بد میكنند»، متشكل میدانند.[6] با اين نگاه است كه «اخلاق» را عبارت از «ملكات نفسانی و هيئات روحی كه باعث میشود كارها، زشت يا زيبا، به آسانی از نفس متخلق به اخلاق خاص نشأت بگيرد»،[7] میدانند. طبق اين تعريف، اخلاق اعم از فضايل و رذايل است، لكن مسلم است كه اصطلاح عمل اخلاقی بر عملی اطلاق میگردد كه برخاسته از ملكات فاضله باشد، و نمیتوان اعمال پست را نيز اعمالی اخلاقی به حساب آورد. از سوی ديگر، يكی از شاخههای حكمت ـ كه به طور عمده در مغرب زمين مورد بحث بوده و در آن به موشكافیهای عقلی درباره شيوه رفتار مطلوب آدميان میپردازند ـ «فلسفه اخلاق» ناميده میشود. در اين رشته توصيههايی مخفی در توصيف در خصوص نحوه سلوك انسانی مورد مداقه قرار میگيرد. «ايمانوئل كانت»[8] يكی از بزرگترين فيلسوفان غرب است كه هنوز سايه افكار او بر تراوشات عقول مغرب زمينيان سايهگستر است. او در بحث فلسفه اخلاق میگويد: ما برای احكام اخلاقی خود بايد يك اصل بنيادی داشته باشيم كه به دنبال آن بتوانيم، همگی، حكم كنيم كه چه چيزی اخلاقی خوب است يا خوب نيست؛ … اكنون بر ماست كه اين اصل واحد را بيابيم و اخلاق را بر اساس آن بنا نهيم و به موجب آن بتوانيم امر اخلاقی را از امر غيراخلاقی تميز دهيم.[9] كانت پس از نقض و ابرامهای فراوانی كه نسبت به آرا و انديشههای متفكران ديگری همچون «باومگارتن»[10] و «كريستين ولف»[11] درباره اصل بنيادين اخلاق و ضابطه امر اخلاقی به عمل میآورد و موشكافیهای دقيق عقلی كه معمول میدارد، اخلاق را «انطباق رفتار با قانون عام(كلی) اراده آزاد» میداند. ضابطهای را كه اين فيلسوف مشهور و پايهگذار مبانی بسياری از مكاتب و افكار فلسفی غرب از عمل اخلاقی ارائه میدهد، میتوان در جملهای خلاصه نمود كه: «آنچه را برای خود نمیپسندی، برای ديگران مپسند». اين همان است كه چهارده قرن پيش، از سوی پيشوايان معصوم ما ارائه شده است. اين ضابطه عمل اخلاقی، هم در حديث قدسی و از جانب خداوند بيان شده[12]، و هم با تعابير مختلف از جانب پيامبراكرم و امامان معصوم ما صادر گرديده است. اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب عليه السلام در پاسخ پيرمردی كه از راه دور خود را به ايشان رسانده و پيش از آن كه گرد راه از تن خود بستاند، از ايشان درخواست مینمايد «آنچه را خدا به تو آموخته است، به من بياموز»، پس از اشاره به شش نكته اخلاقی میفرمايد: هر چه را برای خود میپسندی، برای مردم بپسند، و با مردم آنچنان رفتار كن كه دوست داری آنان با تو آنچنان رفتار كنند.[13] پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله نيز عمل به اين توصيه اخلاقی را به عنوان «عملی كه با انجام آن اهل بهشت میشويم»، میشناساند.[14]
1. سياست
علی اكبر دهخدا، در بيان معنای «سياست»، تعاريف متعددی را ارائه نموده و آن را معادل معانی «پاس داشتن ملك، حكم راندن بر رعيت، حكومت و رياست و داوری، رعيت داری كردن، مصلحت، تدبير، دورانديشی، قهر كردن و هيبت نمودن» میشمارد. روشن است كه مراد ما از سياست در اين بحث، حكم راندن بر رعايا و اعمال قدرت در ميان افراد جامعه بر اساس مصالح اجتماعی است. زمامداری، سلطنت، به معنای سلطه داشتن بر افراد جامعه، نه شيوه خاص حاكميت فردی، و… تعابير ديگری است كه همگی بر اين مفهوم دلالت مینمايند. بر اين اساس، حكمرانی را، آنچنان كه مصالح اجتماع در آن لحاظ نشده باشد، نمیتوان سياست ناميد؛ اگرچه در معنای عام سياست بگنجد.
2. سياست اخلاقی و اخلاق سياسی
نسبت ميان سياست و اخلاق به دو گونه قابل تصوير است: سياست اخلاقی، و اخلاق سياسی. میدانيم كه اين دو، دو رابطه متغايرند، اگرچه با يكديگر تعامل داشته و از هم تأثير میپذيرند؛ اولی بيانگر زمامداری و حاكميتی است كه از اخلاق نشأت گرفته باشد، و دومی بيان كننده ملكات نفسانی و هيأتهای روحی ويژهای است كه برای زمامداری و اعمال قدرت در جامعه ضروری است. تفاوت ميان اين دو رابطه، به طور دقيق، مشابه تفاوت ميان «سياست فقهی» و «فقه سياسی» است، كه دو رابطه متغاير، اما متعامل هستند. روشن است كه ملكات نفسانی لازم برای هدايت جامعه به سويی ـ كه مصالح آن را تأمين نمايد(اخلاق زمامداری) ـ با ملكات نفسانی لازم برای سلوك فردی نه تنها متفاوت است، بلكه گاهی متضاد است؛ يعنی پارهای از آنچه برای يك حاكم رواست، برای غير حاكم روا نيست. البته مسلم است كه چه اخلاق فردی و چه اخلاق حكومتی و سياسی، برخاسته از اصل واحدی است كه پيشتر از احاديث قدسی، سخن پيامبر، اميرالمؤمنين و ساير امامان معصوم عليهم السلام نقل شد؛ همان كه فيلسوفان مغرب زمينی نيز پس از تلاشهای عقلانی و كنكاشهای خردورز به همان رسيدهاند. بر اساس اين اصل واحد اخلاقی، در سياست داخلی، حاكم بايد آنچنان با محكوم(رعايای تحت حاكميت خود) عادلانه عمل نمايد كه اگر خود به جای آن رعايا قرار گيرد، چنان عملی را از حاكم وقت نسبت به خود و جامعه بپسندد. و در سياست خارجی نيز حاكم آنچنان بر مبنای مصالح اجتماع عمل كند كه اگر زمامدار ديگری به جای او بود، همان عمل را از آن زمامدار میپسنديد و توصيه مینمود. ناگفته پيداست كه سياست اخلاقی، سياستی خواهد بود كه بر اساس اخلاق سياسی مبتنی باشد.
3. اخلاق سياسی در آثار جهان اسلام
در طول چهارده قرن تاريخ اسلام، كتب و مطالب فراوانی تدوين و نشر يافته است كه از اخلاق قدرتمندان به بحث پرداختهاند. قابوسنامه عنصر المعالی كيكاووس بن اسكندر بن قابوس بن وُشمگير بن زيار، و سِيَر الملوك(سياستنامه) خواجه نظام الملك دو كتاب مشهور در اين قلمرو هستند. شايد بتوان كتاب الاحكام السلطانيه ابوالحسن بغدادی ماوردی را نيز در حوزه اخلاق سياسی به شمار آورد؛ اگرچه مطالب آن با فقه سياسی تناسب بيشتری دارد. التبر المسبول فی نصيحة الملوك امام ابوحامد محمد غزالی نيز به بحث اخلاق سياسی میپردازد. كتابهای ديگری همچون كليله و دمنه، هزار و يك شب، جوامع الحكايات و… نيز دارای مطالبی درباره اخلاق حاكمان و توصيههايی به صاحبان قدرت هستند: بخش قابل توجهی از اندرزنامهها بيانكننده فرايندها و چگونگیهای قرب و بُعد از دستگاه سلاطين و امراست، چون مهمترين مسأله در يك ساختار سياسی استبدادی برای مباشران، امرا و كارگزاران اين است كه چگونه خود را به سلطان نزديك نگه دارند و اعتماد او را جلب كنند تا از مكر دشمنان و فاصله گرفتن از مركز قدرت مصون بمانند.[16]
4. اخلاق سياسی در آثار جهان غرب
در جهان غرب كتابهای متعددی از سوی انديشهوران تصنيف يافته و منتشر شده است كه در آن به توليد نظريههای قدرت مبتنی بر اصول و مبانی معرفت شناختی مقبول خود دست يافتهاند، كه بیشك، مشهورترين و مورد استنادترين آنها كتاب شهريار، تأليف «نيكولو ماكياوللی»[17] است. اين كتاب، در اصل، به زبان ايتاليايی نوشته شده و گذشته از اهميت آن در عالم انديشه سياسی، از نظر نثرنويسی نيز از آثار برجسته ادبيات ايتاليايی است.[18] بدون شك، انديشه سياسی متأخر ـ كه پس از رنسانس در جهان غرب شكل گرفت و به صورت آكادميك مورد بحث و نظر واقع شد ـ و نيز نظريههای قدرت ـ كه پس از خروج از انديشه قرون وسطايی توليد شد ـ همگی متأثر از نقطه نظرهای ماكياوللی و در اثبات يا نفی آن است. از ديگر كتابهايی كه در مغرب زمين ضمن ارائه فلسفه يا تئوری قدرت، بحث اخلاق سياسی را پی گرفتهاند، میتوان از كتاب قدرت، نوشته برتراند راسل و ترجمه نجف دريا بندری و كتاب قدرت، نوشته ماكس وبر ـ كه ترجمه آن توسط مصطفی محقق داماد با عنوان قانون و حكومت انتشار يافته است ـ نام برد. روح القوانين منتسكيو و قرارداد اجتماعی ژان ژاك روسو را نيز میتوان در رديف اين كتابها به حساب آورد. از كتابهای ديگری كه آشكارا متأثر از انديشه ماكياوللی هستند، كتاب افسانه دولت، نوشته ارنست كسيرر و ترجمه نجف دريا بندری، خداوندان انديشه سياسی، نوشته مايكل فاستر و و. ت. جونز و ترجمه علی رامين و جواد شيخ الاسلامی، و نيز بنياد فلسفه سياسی در غرب، نوشته حميد عنايت هستند.
جلوههايی از اخلاق سياسی در رفتار پيامبر صلی الله عليه و آله
زندگانی پيامبر اعظم صلی الله عليه و آله از حيث سياست و مشی سياسی بسيار قابل مطالعه و درس آموزی است. آن حضرت با شريعت جديدی كه از جانب خدای سبحان به آن مبعوث شد، دين جديد و نظام حكومتی تازه و بديعی را در سرزمين جزيرة العرب پیافكند كه از آغاز نيز منحصر به اين سرزمين نبود، همچنانكه در كمتر از نيم قرن از آن فراتر رفته، بلاد ايران، شام، مصر و مغرب را درنورديد و تا قلب آندلس پيش رفت. به اين ترتيب، نهالی كه با دستان مبارك آن پيامبر رحمت غرس شده بود، درخت تناوری شد كه ريشههای آن تا اعماق سه قاره آسيا، آفريقا و اروپا گسترده شده و شاخ و برگ آن بر سراسر گيتی سايه افكند.
بررسی رفتار سياسی پيامبراكرم در سالهای نخستين دعوت به اسلام و حركت عظيمی كه ايشان در سرزمين مكه آغاز كرد، در حالی كه گرفتار ضعف شديد سياسی بود و دشمنان قدرتمند و مقتدری داشت، میتواند برای كسانی كه به دنبال به دست گيری قدرت حكومتی در هر كشوری هستند، آموزنده باشد؛ همانطور كه مطالعه عملكرد پيامبر در دوران به دست گرفتن قدرت سياسی در مدينه و تشكيل حكومت، برای حاكمان و قدرتمندان كشورهای اسلامی بهترين نمونه از اخلاق قدرت و رفتار مطلوب حاكمان اسلامی را ارائه میدهد. اين مطالعه و درسآموزی، نه فقط از ديد مسلمانان و به عنوان تأسی به عمل پيشوای دين اسلام اهميت دارد، بلكه از ديد هر كس كه دستی در سياست دارد يا درباره فلسفه سياسی مطالعه میكند، قابل تأمل است. مبارزه ثمربخشی كه پيامبراكرم در دوران جاهليت و در سرزمينی كه فرسنگها با علم و تمدن آن روز بشری فاصله داشت، آغاز كرد و الگوی حكومتی موفقی كه ارائه داد، بهترين نمونه برای مطالعات عميق بر روی مباحث مربوط به شيوه آغاز و پيگيری مبارزات سياسی از هنگام ضعف نيروی انسانی و تجهيزات مادی تا زمان به دست گرفتن قدرت، در عين رعايت اصول اخلاق انسانی است. آنچه فيلسوفان سياسی دربارة شيوههای حكومت كردن بر مردم گفته و نوشتهاند، تمامی آموزههای انديشمندان غرب و شرق ـ كه برای پيروزی در مبارزات سياسی و يا پايداری حكومت بيان كرده و رفتار و عملكرد ويژهای را ارائه دادهاند ـ همگی با عرضه بر رفتار سياسی اخلاقی و عملكرد مبارزاتی و حكومتی پيامبراعظم قابل قضاوت و داوری است. تجربه بشری ثابت كرده است كه حاكمان، پس از گذشت زمانی از زمامداری، در چشم رعايا از عظمت و قداست خالی میشوند، ولی پيامبراكرم چنين سرنوشتی را پيدا نكرد. قداست مقام ايشان در مدت زمامداری افزونتر شد و فراتر رفت؛ نه آن كه فروتر گردد. بايد بررسی نمود كه راز اين نتيجه چه بود؟
اخلاق مبارزاتی(جلوههايی از اخلاق سياسی پيامبر قبل از تشكيل حكومت[در مكه و پيش از هجرت])
1. قاطعيت و جديت در اهداف
در آغاز بعثت و شروع دعوت پيامبراكرم، و پس از اقبالی كه از سوی گروه اندكی از جوانان ـ كه در شهر مكه زندگی میكردند ـ به آيين ارائه شده از سوی ايشان صورت گرفت، سران شهر مكه نگران گسترش اين دعوت شدند و تلاش كردند تا با تهديد يا تطميع پيامبر، ايشان را از ادامه فعاليت خويش بازدارند. قاطعيت ايشان در ادامه فعاليتهای تبليغی و جديت در اهداف مبارزاتی، از ويژگیهای عملكرد پيامبر در سرزمين مكه و در آغاز انقلاب دين اسلام است. تعبير مشهور رسول الله در برابر تهديدها وتطميعهای سران قريش ـ كه: «به خدا قسم اگر خورشيد را در دست راست من بگذارند و ماه را در دست چپ من قرار دهند، من دست از اين كار نخواهم كشيد تا اينكه در اين راه هلاك شوم يا اينكه خداوند مرا نصرت داده و بر آنان غالب آيم»[19] ـ به روشنی دلالت بر همين استواری و جديت در راه هدف دارد. همين ايمان به راهی كه انتخاب شده است و پايداری در اين مسير، رمز پيشرفت حركتی بود كه پيامبراكرم در جهان آن روز آغاز كرد. به طور كامل پيداست كه اگر رهبر يك حركت اجتماعی، كمترين ترديد يا اضطرابی از خود نشان دهد، هرگز نخواهد توانست مطلوب خود را به كرسی بنشاند. همة جنبشهای تودهای كه در طول تاريخ بشر در جوامع گوناگون به پيروزی رسيدهاند، از همين عنصر جديت و قاطعيت در روحيات رهبر جنبش برخوردار بودهاند. [20]
2. صراحت در بيان اهداف و عدم مجامله با دشمن در عين ضعف نيرو و تجهيزات
میدانيم كه در آغاز بعثت پيامبراكرم، در زمانی كه تعداد كسانی كه به دين اسلام گرويدند، بسيار اندك بودند، سران قريش ـ كه خطر دعوت پيامبراكرم را نسبت به جاه و مقام، مال و منال خود به خوبی درك میكردند ـ در صدد آزار و اذيت ايشان برآمدند تا آن حضرت را از ادامه مسير الهی خود بازدارند. رسول گرامی اسلام ـ كه در آن زمان، از لحاظ عِده، ياران فراوانی نداشت و دارای عُده كافی نبود، بدون آن كه سستی كرده و به مجامله با قريش بپردازد، در بيان اهداف خود صراحت به خرج میداد. نمونهای از اين صراحت كلام، داستانی است كه ابن هشام به نقل آن از زبان عبدالله بن عمرو عاص پرداخته، مینويسد كه پيامبراكرم در پاسخ به اهانتهای مكرر قريشيان و آزار و اذيت ايشان، با صراحت و صلابت فرمود: ای گروه قريش، آگاه باشيد! سوگند به خدايی كه جانم به دست اوست، من مأموريت دارم كه به جنگ و هلاكت شما اقدام كنم.[21] طبيعی است كه اين چنين صراحتی در كلام، در آنچنان وضعيتی از لحاظ ضعف عِده و عُده، نه تنها دشمنان را بهت زده مینمايد، بلكه در دل پيروان ـ كه يا شاهد صحنه باشند و يا از شاهدان صحنه بشنوند ـ قوت قلب و اعتماد به نفس فراوانی ايجاد میكند. نكته ديگری كه نحوه برخورد پيامبر را با سران قريش در اين داستان بر ما آشكار میسازد، آن است كه رسول گرامی اسلام از ابتدا در پی انقلاب و دگرگونی سياسی بود. پس ما در بررسی حركات و سخنان پيامبراسلام با طرح يك انقلاب هوشيارانه مواجهيم؛ انقلابی كه از ابتدا رهبر آن به دشمنان اعلام جنگ و وعده سرنگون كردن آنان را میدهد، و در نهايت، با فاصله زمانی كمی، پيروز میگردد.
3. درك شرايط زندگانی پيروان
سرّ موفقيت پيشوا در رهبری پيروان خود، حكومت او بر قلبهای ايشان است و يكی از مهمترين عوامل در ايجاد اين نحوه حكومت و تسخير عواطف افراد، آن است كه رهبری، شرايط زندگی و مشكلات گريبانگير پيروان را درك كرده و خود را در شرايط افراد تحت حاكميت خود قرار دهد، و در كاهش فشارهای گوناگون زندگی و مبارزه بر پيروان خود تلاش نمايد. اگر میتواند آسايش و رفاه مطلوب را برای ايشان فراهم كند و اگر نمیتواند، شيوهای را بيابد كه در كاهش مشكلات مؤثر باشد. در زندگانی سياسی رسول گرامی اسلام اين مسأله چشمگير است. سيرهنويسان از افزايش روز به روز فشار و شكنجه مشركان نسبت به پيروان انگشت شمار پيامبراكرم سخن میگويند و از اين واقعيت كه: خود پيشوای بزرگ اسلام تا حدودی از اين فشارها در امان بود و سبب آن، اولاً حفظ و نگهداری الهی و محافظتی بود كه پروردگار بزرگ نسبت به ايشان میكرد، و ثانياً وجود عموی ايشان ابوطالب بود كه شخصيت او در ميان قريش مانع از اين بود كه مشركان بتوانند به رسولگرامی اسلام آسيبی برسانند، ولی ساير مسلمانان ـ كه چنين شرايطی نداشتند ـ همچنان گرفتار شكنجه و آزار دشمنان بودند و روز به روز كار بر ايشان سختتر میشد.[22] در اين شرايط است كه رسولگرامی اسلام اذن مهاجرت به حبشه میدهد و به مسلمانان تحت ستم میفرمايد: خوب است شما به سرزمين حبشه ـ كه سرزمين درستی و صداقت است ـ برويد… و با هجرت به آن مرز و بوم، به صورت موقت، خود را از چنگال اين مردمان آسوده سازيد![23] بديهی است كه حضور مسلمانان در شهر مكه موجب استواری بيشتر موضع پيامبر بوده و بر شكوه حركتهای آن حضرت میافزود. در آن دوران ـ كه تعداد ايمان آورندگان به دين اسلام بسيار اندك بود ـ طبيعی است كه هر چه افراد بيشتری به محضر رسولگرامی اسلام رفت و آمد میكردند، جلال و عظمت ايشان در ديدگان اهل مكه، و تاجران و زايرانی كه به آن شهر رفت و آمد میكردند، افزون میشد، اما رسولگرامی اسلام دستور به هجرت به حبشه داد تا حداقل بخشی از مسلمانان از شكنجه و آزار مشركان درامان باشند.
اخلاق زمامداری(جلوههايی از اخلاق سياسی پيامبر پس از تشكيل حكومت[در مدينه و پس از هجرت])
الف. سياست داخلی
1. همراهی با رعيت در امور خرد و كلان
يكی از مواردی كه در اخلاق سياسی برای حاكمان جوامع مختلف لازم شمرده میشود، و معمولاً فيلسوفان سياسی دنيا آن را ضروری میدانند، آن است كه حاكم و شهريار نبايد در بسياری از كارهايی كه مردمان عادی انجام میدهند، با آنان مشاركت و همراهی داشته باشد؛ و اين را با شكوه و جلال لازم برای زمامدار جامعه در تعارض میدانند. حاكم در منطق اينان بايد در مكانتی فراتر از رعيت قرار داشته باشد، نه آنكه رعايا او را هم رتبه خويش ببينند؛ اگر چه اين هم رتبه بودن تنها در انجام امور جاری همگانی جامعه باشد. به تعبير اينان، چنانچه رعايا ببيند زمامدار جامعه، هم اندازه و همانند ايشان، به كارهای عادی معيشتی مشغول است، دچار توهم شده و خود را هم عرض و هم ارزش زمامدار میبينند، و در نتيجه، فرمانبَر و فرمانبُردار مطيعی نخواهند بود. عمل پيامبراكرم، در دوران زمامداری موفقی كه طی ده سال ارائه داد، نشان دهنده بطلان اين نظريه است. ايشان، نه تنها در ابتدای تشكيل دولت اسلامی در مدينه، در همان اولين مرحله قرار گرفتن در جايگاه يك حاكم و زمامدار جامعه، بر خلاف چنين دستورالعملی اقدام نموده و «ابتدا خود آن حضرت دست به كار ساختمان مسجد شد تا مسلمانان نيز ترغيب شوند»،[24] بلكه در تمام دوره زمامداری نيز اينگونه همراهی و مشاركت عملی با مردم تحت حاكميت ايشان، در امور خرد و كلان، به چشم میخورد؛ از جمله در زمانی كه به پيامبراكرم اطلاع داده شد كه احزاب و گروهها و قبايل مختلف با يكديگر متحد شده و عليه مسلمانان آماده جنگ هستند و به سوی مدينه در حال حركتاند، رسول خدا، بنا بر پيشنهاد سلمان فارسی، «دستور داد تا اطراف شهر را خندق حفر كنند و خود آن حضرت نيز حفر قسمتی از آن را برعهده گرفت».[25] آن حضرت در جنگ نيز مشاركت میورزيد و به قتال با دشمنان میپرداخت؛ نه اينكه خود در گوشهای بنشيند و سربازان را به نبرد امر نمايد. ابن هشام نقل میكند كه در غزوه احد، آن زمان كه مشركان بر مسلمانان چيره شدند و جنگ سختی درگرفت؛ به گونهای كه بسياری از مسلمانان از ميدان نبرد فرار نمودند، پيامبراكرم همچنان در صحنه حضور داشت و ابی بن خلف، از سران مشركان، را به دست خويش به هلاكت رساند.[26]
2. اهتمام به وحدت و انسجام ملی، و مقابله با تفرقهافكنیها
انسجام ملی از مسائلی است كه وجود آن نقش محوری در ماندگاری يك حكومت دارد. هر حكومتی برای بقای خود نيازمند اتحاد اقشار مختلف جامعه حول يك محور است. زمامدار برای بقای زمامداری خويش بايد ميان مردم تحت حاكميت خود يكپارچگی و احساس مشترك ايجاد نمايد. در پرتو اين احساس مشترك است كه همدلی و همدردی ميان اقشار گوناگون جامعه شكل میگيرد؛ بسياری از ناملايمات و ناهمواریهای اجتماعی ـ كه به صورت عادی، موجب دشمنی، افتراق و درگيریهای قومی میگردد ـ رنگ میبازند؛ آستانه تحمل مردم بالا میرود؛ گذشت نسبت به يكديگر و عفو از خطاهای ديگران در ميان مردم ارزشمند میشود، و نزاعها جای خود را به دوستی میدهد. عملكرد پيامبراكرم، در طول دوران زمامداری، گويای چنين رويكردی است. تصميمگيریهای حكومتی و اوامر هدايتی آن حضرت در دوره راهبری امت نوپای اسلامی چهره زيبايی از يك زمامدار مرشد آگاه و حاكم هادی زيرك را تصوير مینمايد. تأكيدات قولی و عملی رسولگرامی اسلام بر ايجاد و حفظ وحدت دينی ميان مسلمانان از آشكارترين جلوههای اوامر اجتماعی ايشان است. از جمله اقداماتی كه رسولخدا در همان اوايل ورود به شهر يثرب انجام داد، «پيمان برادری» بود كه ميان مهاجر و انصار بست.[27] روشن است كه عنوان «برادری» دربردارنده بالاترين و استوارترين نوع همبستگی و اوج همدلی است. دو برادر، هر قدر با هم اختلاف و تضاد داشته باشند و در مواقع متفاوت با هم به ستيزه برخيزند، لكن در مقابل بيگانگان به پشتيبانی از يكديگر برخواهند خاست و هيچگاه يكديگر را تنها و بیياور رها نخواهند ساخت. از ديگر اقدامات پيامبراكرم، در روزهای آغازين ورود به شهر مدينه و تشكيل حكومت، عهدنامهای بود كه به عنوان ميثاق نامه مسلمانان و پيماننامه حكومت اسلامی با اهل ذمه ساكن مدينه منتشر نمود. مفادی از اين ميثاق نامه بر وحدت، همدلی و همبستگی ميان مسلمين، مهاجر و انصار، تأكيد میورزد و آنان را «امت واحدی» میخواند كه «بر ضد آن كس كه طغيان كند يا عليه ايشان دسيسه كند، يا درصدد ظلم و تعدی برآيد، يا ميان مؤمنان فتنه و فسادی كند، قوای خود را به طور دستهجمعی به كاربرند… صلح و سازش مؤمنان يكی است، و هيچ مؤمنی بدون موافقت مؤمن ديگری وارد صلح نشود»[28] و تا آنجا كه «مؤمنان در خونی كه از ايشان در راه جنگ با دشمنان میريزد، ذمهدار يكديگرند».[29]
از اقدامات حكومتی ديگری كه پيامبراكرم در ماههای اوليه تشكيل دولت اسلامی در مدينه انجام داد، تنظيم لشكريان و انجام عمليات رزمی جهت ايجاد و تداوم آمادگی جنگی مسلمانان برای مقابله با حملات احتمالی دشمنان اسلام بود. در پارهای از اين رزمايشها شخص پيامبر فرماندهی لشكريان را بر عهده داشت ـ كه «غزوه» ناميده شدهاند ـ و در پارهای ديگر از اين عمليات رزمايشی ايشان شركت نمیكرد، بلكه لشكر را به فرماندهی شخص ديگری به صحنه نبرد فرضی ارسال مینمود كه «سريه» ناميده میشوند. سيرهنويسان ذكر كردهاند كه لشكريان در سرايا فقط از مهاجران انتخاب میشده و هيچيك از انصار شركت نداشتهاند؛ لكن در مورد غزوات به عدم مشاركت انصار اشارهای نكردهاند كه به طور طبيعی، به معنای حضور انصار در ميان لشكريان است.[30] اين تصميم پيامبراكرم، به روشنی، نشان میدهد كه ايشان نمیخواستهاند دو گروه مهاجر و انصار با هم در عملياتی حساس و چالش برانگيز، بدون حضور شخص ايشان مشاركت نمايند؛ زيرا اين مسأله موجب میشد مفاخرهها و نزاعهای قومی و قبيلهای ديرينهای كه ميان اقوام و قبايل ساكن در شبه جزيره ـ كه مهاجر و انصار نيز از آن اقوام بودند ـ وجود داشته و با تأكيدات و اقدامات وحدتآفرين پيامبر رو به خموشی میرفت، در غياب ايشان، دوباره، سرباز كند و آتش نفاق و اختلاف شعلهور گردد. در سال هشتم هجری نبردی ميان مسلمانان با قبيله هوازن صورت گرفت و به پيروزی قاطع مسلمين انجاميد. در اين نبرد ـ كه به غزوه حنين شهرت يافت ـ غنايم بسياری به دست آمد كه درباره سرنوشت آن غنايم نقلهای تاريخی متعددی وجود دارد. در هنگام تقسيم غنايم حنين، رسول گرامی اسلام به اشراف و بزرگانی كه تازه مسلمان شده بودند، و يا مشركانی كه به آن حضرت كمك كرده بودند، بيش از ديگران داد تا سبب جلب خاطر آنها و قبيله و فاميلشان گردد و بدينوسيله دلی از آنها به دست آورد.[31] اين عمل پيامبر موجب رنجش خاطر انصار شد تا آنجا كه سعد بن عباده، بزرگ قبيله خزرج، گله انصار را ـ كه گله خود او هم بود ـ برای رسول خدا نقل نمود. پيامبر كه اينچنين ديد، در جمع انصار، با تأكيد بر عدم حضور مهاجران، به غير از چند نفر معين از ايشان، به اوسيان و خزرجيان فرمود: ای گروه انصار، آيا به خاطر مختصر گياه سبزی از مال دنيا ـ كه من خواستم به وسيله آن دل جمعی را به دست آورم تا(بلكه بدين وسيله) اسلام آورند ـ در دل خويش از من گلهمند شديد؛ در صورتی كه من شما را به همان( نعمت) اسلامتان واگذاشتم؟ ای گروه انصار، آيا خشنود نيستيد كه مردم از اينجا با گوسفند و شتر بروند و شما با رسولخدا به منازل خود بازگرديد؟ سوگند به آنكه جانم به دست اوست! اگر موضوع هجرت در كار نبود، من خود يكی از انصار بودم. و اگر مردم به راهی روند و انصار راه ديگری را در پيش گيرند، من به همان راه انصار میروم.(آنگاه دست به دعا برداشته گفت:) خدايا، انصار و فرزندان انصار و فرزندان فرزندان انصار را رحمت كن! انصار كه اين سخنان را از رسولخدا شنيدند، گريستند؛ چندان كه ريشهای آنها تر شد و گفتند: ما به همين راضی هستيم كه رسولخدا بهره و سهم ما باشد.[32]
حال، چنانچه پيامبراكرم چنين تجمعی را تشكيل نمیداد و به توجيه انصار نسبت به اين تصميم خويش نمیپرداخت، مسلم است كه انصار(كسانی كه در سختترين لحظات پيامبراكرم را تنها نگذاشته بودند) هيچگاه، نسبت به ايشان اعتراضی نمینمودند، بلكه به اين تصميم گردن مینهادند؛ لكن درايت رهبر جامعه اقتضا مینمايد ريشه هرگونه كدورت و دلخوری در ميان رعايا را بخشكاند. همين كه گروهی از رعايا احساس كنند دسته ديگری از ايشان مورد توجه ويژه بیدليل حاكم قرار گرفتهاند، كافی است تا حقد و حسادت آنان برانگيخته شود و منتظر فرصتی باشند تا به آن دسته لطماتی را وارد نمايند؛ بخصوص اگر كسانی وجود داشته باشند كه به دنبال ايجاد فتنه و آشوب در ميان افراد جامعه بگردند. در اين موقعيت است كه حاكم تيزبين و آيندهنگر نبايد از كنار اين مسأله به سهولت بگذرد، بلكه بايد نطفه چنين كدورتی را بميراند. پيامبراكرم ـ كه با جامعهای با سابقه سالهای متمادی تفاخرهای قبيلهای و نزاعهای قومی مواجه بود، و نيز منافقانی را در ميان افراد تحت حاكميت خود میديد كه از هر فرصتی جهت ايجاد دودستگی و اختلاف در بين مسلمانان بهره میجستند ـ با اين تدبيرِ آگاهانه به از بين بردن ريشه حسد و كينه مسلمانان نسبت به يكديگر اقدام نمود. در جريان بازگشت لشكر اسلام از غزوه بنیالمصطلق، آن گاه كه ميان فردی از مهاجران و فردی از انصار بر سر برداشتن آب از چشمه نزاعی درمیگيرد كه موجب سوء استفاده منافقان مدينه و دستمايه آغاز تفرقه ميان صفوف مسلمانان میگردد، رسول خدا، بیدرنگ دستور حركت را صادر مینمايد و بدون هيچگونه توقف و استراحت، «آن روز را تا شب و شب را تا صبح راه رفت و صبح آن روز نيز تا هنگامی كه آفتاب بالا آمد، همچنان به راه ادامه داد، و چون هوا گرم شد، دستور داد فرود آيند. لشگريان نيز ـ كه حدود يك شبانه روز راه رفته بودند ـ خسته و كوفته، به محض اينكه فرود آمدند، به خواب رفتند. اين كار رسولخدا موجب شد كه گفتههای عبدالله بن أبی از ياد آنها برود و سخنان او مورد بحث و گفتگو واقع نشود و اختلاف و كينه ميان مهاجر و انصار ايجاد نگردد».[33]
3. قانونمداری در امر حكومت
آنچه در سيرهی سياسی پيامبراعظم، به نحو چشمگيری، مشاهده میشود، تأكيد فراوان ايشان بر قانونمداری و ضابطهمحوری است. هيچ يك از تصميمات حكومتی آن رسولاعظم خداوند بر پايه روابط خارج از قانون اعلام شده، اتخاذ نشده است. شايد يكی از زيباترين مظاهر قانونمداری حاكميت آن حضرت، بيانيه و پيماننامهای باشد كه به منزله قانون اساسی دولتشهر اسلامی از سوی ايشان منتشر شد. پيامبراكرم صلی الله عليه و آله در اين بيانيه محكم و در آغاز تشكيل حكومت در مدينه، تكليف همزيستی مهاجران و انصار، و نيز همزيستی مسلمانان و يهوديان را در شهر مدينه اعلام مینمايد. اين بيانيه به مثابه قانونی است كه حقوق اساسی اقشار جامعه را دربر دارد و نبوغ فكری رهبر عالیقدر اسلام را در تشكيل امت واحده و تنظيم امور مردمی مختلف العقيده به ثبوت میرساند.[34] امام صادق عليهالسلام داستانی را در خصوص سعد بن عباده، از اصحاب باوفای پيامبراكرم و از بزرگان انصار، نقل مینمايد كه ظهور آشكاری در پايبندی رسول گرامی اسلام بر انجام قانونمند تمامی امور در محدوده حاكميت ايشان دارد. مطابق اين داستان، سعد بن عباده در پاسخ به اينكه: چنانچه به چشم خود زنای مردی را با همسر خود ببينی، چه خواهی كرد؟، سخن از كشتن مرد زناكار میگويد. اين پاسخ با اعتراض رسول الله مواجه میشود كه: «ای سعد، پس قانون الهی در اين كه برای اجرای حد زنا بايد چهار شاهد عادل شهادت بدهند، چه میشود؟».[35] سپس پيامبر گرامی اسلام ضابطه عام حاكم بر تمامی روابط در دولت اسلامی را بيان مینمايد: خداوند برای هر جرمی جريمهای قرار داده است و برای كسی كه قوانين الهی را زير پا بگذارد نيز جريمهای تعيين نموده است.[36] اين ماجرا، به خوبی، ميزان اهتمام پيامبراكرم را نسبت به احترام به قوانين حكومتی، حتی برای كسانی كه بر حق بوده و دچار بحران و اضطراب روحی شده باشند، نشان میدهد. در منطق حكمرانی پيامبراكرم هيچكس حق ندارد با اتكا به علم و يقين خود نسبت به ارتكاب سرقت، يا زنا، يا ارتداد يا… دست به اقدام زده و به اجرای حدود الهی بپردازد، بلكه برای اجرای حدود شرعی بايد اقدام به اقامه دعوی در محاكم قانونی و اقامه بينه محكمه پسند، دو يا چهار شاهد عادل و… ، نموده و حق شخصی خود، يا حق عمومی جامعه را تنها از مجاری قانونی مطالبه نمايد. در غير اين صورت، خود او نيز گرفتار محاكمه و جريمه قانونی خواهد شد؛ اگرچه در خصوص عملی كه انجام داده است، بر حق بوده باشد.
4. قاطعيت در امر حكومت، و در ريشه كن كردن توطئه دشمنان داخلی
شيوهی حكومت پيامبر اسلام در مدينه دارای ابعاد مختلفی است كه در ابتدای امر، گاه متضاد به نظر میرسد. در اخلاق سياسی پيامبراكرم هم قاطعيتی چشمگير در تحقق وظايف حكومتی و دينی ديده میشود، و هم عطوفت و مهربانی نسبت به ملت، حتی مخالفان، به روشنی به چشم میخورد. اين عاطفه، محبت و دلسوزی آن حضرت نسبت به رعايای تحت حاكميت ايشان، آنچنان بود كه رعايای ايشان رسولاكرم را از دل و جان دوست داشتند؛ آن چنان كه هر برگ تاريخ پيامبراكرم گويای عشق و علاقه زايد الوصف اصحاب پاك ايشان نسبت به آن حاكم فرزانه بیبديل است، و قرآن كريم آن را ريشه توفيقات پيامبر میشمارد.[37] دستور آغاز جنگ و محاصره قلعه يهوديان بنیالنضير[38] ـ كه در مباحث سياست خارجی پيامبر، ذيل عنوان «پايبندی به تعهدات و پيمانها…» خواهد آمد ـ به روشنی، بيانگر برخورد قاطعانه پيامبراكرم با عمل توطئهگرانه پيمانشكنان تحت حاكميت ايشان است. داستان معروف تخريب مسجد ضرار،[39] آشكارا صلابت زمامداری رسول گرامی اسلام را نشان میدهد. ايشان با اين مركز دسيسهای كه منافقان برپا كرده بودند و ظاهر آن، مسجد و مركز عبادت بود، قاطعانه برخورد كرده، و آن را در تاريخ، به عنوان تمثيلی از استفاده نابجا از محملهای دينی عليه ارزشهای دين(مذهب عليه مذهب) نامدار نمود.
5. استواری بر تصميمات اخذ شده، و عدم ترديد در آنها
از نكات لازم برای يك مدير، آن است كه بر تصميماتی كه در امور تحت مسئوليت خود اتخاذ نموده، استوار باشد. مديری كه در انجام تصميمات از خود دو دلی نشان داده، هميشه دچار ترديد و دو دلی گردد، نخواهد توانست مجموعه تحت مديريت خويش را به نحو مطلوب هدايت نمايد؛ هر آنچه از انواع دو دلیها، ترديدها و عاقبتانديشیها ـ كه او لازم میداند ـ بايد در مرحله تصميمسازی و تصميمگيری اعمال نمايد. پس از آن كه برنامهای به تصميم رسيد و قرار بر انجام آن گرفت، ديگر جای چون و چرا، ترديد و تزلزل نيست، بلكه بايد با عزمی جزم خود را و زير مجموعه تحت امر خود را به انجام و تحقق آن وادارد. در سيرهی سياسی پيامبراكرم و نحوه زمامداری ايشان اصل مشورت پيش از اخذ تصميم، و استواری پس از آن، به وضوح به چشم میخورد. داستان اُحُد، و استواری بر تصميمی كه پس از مشورت با مسلمانان اتخاذ شده بود، اگرچه تصميم مصوب بر خلاف نظر مبارك خود آن حضرت بود، يكی از بارزترين مظاهر توجه به اين مهم در امر هدايت سياسی جامعه توسط ايشان است.[40] پس از شكستی كه مسلمانان در جنگ احد متحمل شدند و آسيب سختی كه بر دولت نوپای اسلامی وارد شد، نوعی سرخوردگی و خمودی در اهل مدينه به وجود آمده بود، و در دل، پيامبر را سرزنش مینمودند كه چرا در امر جنگ با اصحاب مشورت كرده و تسليم رأی آنان شده است؟ بويژه چرا بر سر تصميم نخستين پافشاری نموده است؟[41] آيات قرآن كريم ـ كه پس از شكست در جنگ احد نازل شد ـ به خوبی، چنين حالت اعتراضی را نشان میدهد: َبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللـهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَـهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكلْ عَلَى اللـهِ إِن اللـهَ يُحِب الْمـتَوَكلينَ؛[42] پس به[بركتِ] رحمت الهى، با آنان نرمخو[و پُر مِهر] شدى، و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از پيرامون تو پراكنده مىشدند. پس، از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه، و در كار[ها] با آنان مشورت كن، و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن، زيرا خداوند توكل كنندگان را دوست مى دارد.[43] اين آيه، به روشنی، بر سيره حكومتی پيامبر در نحوه اتخاذ تصميم و استقامت بر آن صحه مینهد.
6. آزادی رعايا در انتقاد، و توجيه ايشان بدون ارعاب
آزاد نهادن افراد جامعه برای خردهگيری از عملكرد زمامداران از جمله مسائلی است كه هيچ يك از حاكمان دنيا آن را نمیپسندند. پارهای از اينان عدم آزادی بيان انتقادات را به روشنی اعلام میكنند، و پارهای ديگر، با تظاهر به استقبال از شنيدن سخنان انتقادآميز رعايا، در عمل با كسانی كه جسارت خردهگيری نسبت به زمامدار را پيدا كرده باشند، برخورد كرده و او را از ورود به اين عرصه پشيمان میسازند. سيره سياسی پيامبراكرم صلی الله عليه و آله، به درستی، نقطه مقابل اين سيره عملی اجماعی قدرتمندان جهان است، ايشان، هيچگاه، رعايا را از ابراز ايرادهای و انتقادهای خود نسبت به تصميمهای و عملكردهای خود منع نكرد، و نسبت به هيچ يك از كسانی كه بر اعمال ايشان خرده میگرفتند، هرچند هم كه بیادبانه و تند بود، سختگيری نكرده و برخورد تندی ننمود. در جريان صلح حديبيه و تعهداتی كه پيامبر، و در پی آن، تمامی مسلمانان پذيرفتند، برخی از مسلمانان نسبت به پذيرش آن تعهدات معترض بوده و آن را برنتافتند. سيرهنويسان نمونههايی از اعتراضات تند، و گاه بیادبانه پارهای از اصحاب را گزارش نمودهاند؛[44] بدون آنكه هيچگونه ممانعت قبلی يا برخورد بعدی از جانب رسول الله صلی الله عليه و آله با اين افراد صورت گرفته باشد، و همين بزرگواری پيامبراكرم اين افراد معترض را آنچنان دچار شرمندگی میكند كه به گفته پارهای از ايشان تا مدتها مترصد تلافی اين تندی و جبران اين بیادبی خود بودهاند. در داستان جنگ حنين و نحوه تقسيم غنايم آن جنگ ـ كه پيامبر طبق دستور خداوند بيشتر غنايم را به سران قبايل اختصاص دادند و به مؤلفة قلوبهم شهرت يافت و به انصار مدينه غنيمتی تعلق نگرفت ـ خردهگيریها نسبت به اين عمل پيامبر منحصر به اعتراض مؤدبانه انصار نبود، بلكه برخی از مسلمانان با لحن عاری از ادب به آن پيشوای معصوم با تندی اعتراض نمودند: در آن روز، مردى از بنى تميم به نام ذوالخويصره به نزد رسول خدا صلی الله عليه و آله آمده، گفت: يا محمد، من امروز تقسيم تو را ديدم. رسول خدا صلی الله عليه و آله فرمود: خوب، چگونه ديدى؟ گفت: عدالت را مراعات نكردى! رسول خدا فرمود: واى بر تو! اگر عدل و داد در نزد من نباشد، نزد چه كسى خواهد بود؟ عمر بن خطاب برخاسته، گفت: يا رسول الله، او را نكشم؟ فرمود: نه. او را واگذار.[45]
7. برخورد قاطعانه با تخلفات عمال حكومت، و تسامح با مردم خطاكار نادم
بسياری از حكام در برابر خطای رعايا سختگير هستند؛ در حالی كه نسبت به خطای عمال حكومت خود با اغماض برخورد میكنند. نزديكی به زمامدار و ورود به محدوده قدرت، آنچنان مصونيتی برای اشخاص فراهم میكند كه اغلب افراد حاضرند به هر قيمتی خود را به اين جرگه پولادين وارد نمايند. در تمامی حكومتها، همين كه كسی مورد عنايت ويژه نظام قدرت واقع شود، ديگر با خاطری آسوده میتواند به هر عملی دست بزند و مطمئن باشد كه در برابر جرايم و جناياتی كه مرتكب میشود، مؤاخذه سنگينی در انتظار او نخواهد بود؛ اما اخلاق سياسی پيامبراكرم صلی الله عليه و آله دقيقاً نقطه مقابل اين مشی جاری است. آن حضرت در موارد اشتباهات رعايا اغماض بيشتری به خرج میدادند، ولی خود را در مورد خطاهای عمال حكومت مسئول دانسته، آنان را مورد مؤاخذه شديدتر قرار میدادند. نمونهای از خطاهای عمال حكومت ـ كه با برخورد شديدی از جانب رسول اكرم مواجه شد ـ ماجرای گروه هشت نفرهای است كه به سركردگی عبد الله بن جحش، به طور محرمانه برای جمع آوری اطلاعاتی از تحركات مشركان مكه فرستاده شده بودند.[46] مسلم است كه اين هشت نفر افراد مورد اعتماد پيامبر بودهاند كه برای چنين مأموريتی ويژه برگزيده شده بودند. در اين ماجرا، فرستادگان مورد اعتماد پيامبر عملی برخلاف دستور ايشان انجام میدهند؛ زيرا رسولالله به ايشان دستور جنگ نداده بود، بلكه تنها قرار بود اخباری از تحركات مشركان برای پيامبر به دست آورند. اين عمل، اگرچه منجر به لو رفتن اسرار عمل پيامبر نزد مشركان شد و به طور طبيعی، بايد از اين حيث مورد عتاب رسول اكرم واقع میشد، لكن مورد برخورد تند و علنی آن حضرت، و نه صرفاً توبيخ و بازخواستی محرمانه، قرار میگيرد. در جريان فتح مكه رسولخدا سعی داشت كه بیخبر وارد مكه شود و قريشيان از حركت و عمليات او مطلع نگردند. حاطب بن ابی بلتعه، يكی از مهاجران، نامهای به قريش نوشت و جريان حركت آن حضرت را در آن نامه درج كرد و آن را به زنی سپرد و مزد زيادی برای آن زن معين كرد كه نامه را به قريش برساند. پس از آنكه خداوند رسولش را از اين مطلب آگاه نمود، علی بن ابی طالب به امر پيامبر در ميانه راه مكه نامه را از آن زن گرفته، به نزد رسول اكرم آورد. لكن رسول الله با چنين عمل خطايی با اغماض برخورد نمود.[47] در اين جريان، عمل حاطب بن ابی بلتعه جُرمی بزرگ شمرده میشود؛ چرا كه او میخواست سر عمليات حكومت در حال جنگ را افشا نمايد؛ اگرچه با تقدير الهی اين تدبير او با شكست مواجه شد. مقايسه برخورد همراه اغماض و تخفيف پيامبر را با حاطب ـ كه يكی از افراد عادی جامعه و بدون مسئوليتی حكومتی بود ـ با برخورد بدون اغماض ايشان با عبدالله بن جحش و يارانش ـ كه عامل حكومت بودند ـ به روشنی، گويای اين نكته اخلاق سياسی آن حضرت است. ممكن است بر اين سخن اشكال نماييد كه در هر دو داستان فوق، آيات قرآن نازل شد، در حالی كه عمل ابن جحش را قابل بخشش دانسته، و عمل ابن أبی بلتعه را قابل نكوهش شمرده است.[49] پاسخ، آن است كه من در مقام بيان تفاوت داوری بر اساس ظاهر، و برخورد ابتدايی پيامبر با اين دو عمل هستم؛ اگرچه با راهنمايی خداوند نسبت به مكنونات قلبی اين دو گروه نتيجه قضاوت نهايی رسولالله متفاوت شده باشد.
8. احترام به سنتها و قراردادهای اجتماعی غيرمنافی با مبانی دينی
در بسياری از انقلابهای سياسی، آنگاه كه انقلابيان به پيروزی میرسند، به زير و رو كردن تمامی مناسبات و ارزشهای سنتی اجتماعی پرداخته، اصل را بر تغيير همه جانبه چهره جامعه پيش از انقلاب مینهند. در نظر اين قومِ پيروز همه آنچه در جامعه قبل از انقلاب رواج داشته، سياه بوده و در تقابل با مكتب انقلاب و ارزشهای انقلابی است، و برای باقی نگاه داشتن هر يك از مظاهر جامعه پيشين بايد به دنبال دليل گرديد.[50] اين تفكر، انقلاب سياسی و واژگون كردن اركان حكومتی را به انقلاب اجتماعی و واژگون كردن تمامی اركان جامعه و روابط ميان مردم تسری میدهد. اما آنچه در انقلاب اسلامی در شبه جزيره عربستان اتفاق افتاد، جز اين بود. در سيرهی سياسی پيامبراكرم میبينيم كه ايشان پس از پيروزی بر مشركان مكه و غلبه بر حاكمان ساير بلاد، كمترين تغييرات اجتماعی را به وجود آورده و تنها مناسبات و سنتهايی را كه در تنافی با ارزشهای اسلام بود، واژگون میساخت. موقعيت افراد و جايگاه اجتماعی ايشان، چنانچه تعارضی با مبانی دينی نداشت، مورد تعرض قرار نمیگرفت. در داستان فتح مكه، پس از آن كه رسول گرامی اسلام «وارد كوچههاى مكه شد و به كنار خانه كعبه آمد و هم چنان كه سواره بود، هفت بار طواف كرد… عثمان بن طلحة كليد دار خانه كعبه را خواست و كليد خانه را از او گرفت و در كعبه را باز كرده وارد خانه شد».[51] ايشان پس از شكستن بتهايی كه مشركان در داخل و روی كعبه قرار داده بودند، در گوشهای از مسجدالحرام نشست و پس از آن كه با درخواست پارهای از اصحاب خويش مواجه شد كه خواستار منصب كليد داری كعبه بودند، عثمان بن طلحه را به حضور طلبيد. «چون او آمد، كليد را به او سپرد و فرمود: كليد را بگير كه امروز روز نيكى و وفاى به عهد است»[52] و به اين ترتيب، منصب و موقعيت اجتماعی والای كليد داری كعبه را در خاندان او استمرار بخشيد. آن حضرت، به طور صريح، در ميان مردم مكه اعلام نمود: كليدداری كعبه و سقايت حاجيان را به همان ترتيب سابق رسميت میبخشم.[53]
9. همواره در دسترس رعايا بودن
«حاجب داشتن» و از ورای پردهها با مردم جامعه سُخن گفتن، از شيوههايی است كه توسط قدرتمندان جوامع مختلف به كار گرفته میشود تا بر ابهت و عظمت صاحب قدرت افزوده گردد. بسياری از مواقع، والی و زمامدار راضی میشود كه اوقات خود را به بطالت بگذراند، لكن زمانی را برای مراجعه به خود در اختيار رعايا قرار ندهد. هدف اين زمامداران، آن است كه تصور «فوق دسترس بودن» آنان دستخوش ترديد مردم عادی نگردد، تا همچنان در قوه خيال مردمان باقی بمانند و افراد جامعه ايشان را «فردی چون خود» محسوب نكنند. لكن در اخلاق حكومتی رسولاكرم، «در دسترس مردم عادی قرار داشتن» يك اصل است. مراجعانی كه به مدينهالنبی قدم میگذاشتند، میدانستند كه در چه زمانی و چه مكانی میتوانند رهبر امت اسلام را ملاقات نموده، خواستهها و تقاضاهای خود را به طور مستقيم با خود آن حضرت در ميان بگذارند. قبايل مختلف ـ كه نمايندگانی را برای صحبت با پيامبر میفرستادند ـ همچون «قبيله بنىسعد بن بكر، كه مردى را به نام ضمام بن ثعلبة به عنوان نمايندگى به نزد رسول خدا صلی الله عليه و آله فرستادند»[54] و «نمايندگان بنیحنيفه، كه مسيلمه كذاب نيز در ميان آنها بود»،[55] بدون هيچ هماهنگی و اطلاع قبلی، و حتی بدون آن كه چهره پيامبر را بشناسند، به حضور ايشان رسيده و به گفتگو میپرداختند. رعايا نيز به آسانی و بدون هيچگونه نگرانی و دغدغه، عرض حال به محضر ايشان برده و خصوصیترين مشكلات خويش را با ايشان به مشورت مینشستند. «عدی بن حاتم» از ماجرايی سُخن میگويد كه در اولين برخورد خود با رسول الله صلی الله عليه و آله شاهد آن بوده است: رسول خدا صلی الله عليه و آله مرا كه شناخت، از جا برخاسته، مرا به سوى خانه خود برد و هم چنان كه در راه میرفتيم، پيرزنى سر راه او آمد و او را نگهداشت، و به خدا سوگند! آن حضرت را ديدم زمانى دراز در آنجا ايستاد و درباره كار آن پيرزن با او صحبت كرد.[56]
10. رها نكردن مردم بدون تعيين سرپرست و جانشين
آنچه در جای جای سيره و شيوه عملی پيامبراكرم صلی الله عليه و آله در طول 23 سال رهبری مبارزاتی و حكومتی آن حضرت به چشم میخورد، آن است كه ايشان هيچ گاه گروهی از مردم تحت ولايت خود را بدون سرپرست رها نكرد؛ چه آن زمان كه مسلمانان تنها گروهی كوچك در مكه بودند كه درگير و دار تبليغ مبانی دين اسلام و دعوت مردمان ديگر به اين آيين الهی، با آزار و شكنجههای دشمنان روزگار میگذراندند؛ و چه آن زمان كه در مدينه دارای حكومت استواری شده و با دشمنان داخلی، يهوديان بنیالنضير، بنیقريظه و بنیقينقاع، و دشمنان خارجی، مشركان مكه و قبايل هم پيمان با آنان، درگير میشدند. در تمامی اين مواقع و مواضع، هر بار كه لازم میشد، گروهی از مسلمانان در جايی يا كاری حضور دستهجمعی و مشاركت گروهی داشته باشند، چنانچه شخص پيامبر در ميان آنان نبود، حتماً از جانب ايشان فردی مسئوليت اداره امور را برعهده میگرفت. در ماجرای هجرت نخستين مسلمانان به حبشه، پيامبراكرم «عثمان بن مظعون» را به عنوان امير بر قافله ده نفره مهاجران مسلمان منصوب نمود.[57] در تمامی لشكركشیها، فردی از جانب پيامبر به سرپرستی گمارده میشد. حال چنانچه غزوهای شكل میگرفت كه پيامبر در ميان لشكريان از مدينه خارج میشد، فردی از جانب ايشان به امارت و سرپرستی مدينه و اهالی آن نصب میگرديد،[58] و چنانچه سريهای شكل میگرفت كه پيامبر در ميان لشكريان نبود، فردی از جانب ايشان به امارت و سرپرستی لشكر منصوب میشد.[59] پيامبراكرم صلی الله عليه و آله در بلاد مختلفی كه به اسلام میپيوستند، نيز همواره افرادی را به سرپرستی جامعه تعيين مینمود. سيرهنويسان اسامی تمامی كسانی را كه در طول حكومت رسول گرامی اسلام از جانب ايشان بر بلدی از بلاد اسلامی گماشته شده بودند، ذكر كردهاند.[60] آنچه آشكارا مشاهده میشود، اين است كه رسولاعظم، هيچگاه، حتی برای مدت كوتاه چند روزه، امت اسلامی را بیسرپرست رها نكرده است؛ حال چگونه میتوان پذيرفت كه آن رهبر و زمامدار تيزبين نسبت به دوران پس از رحلت و خروج ابدی خود از ميان امت اسلامی در انديشه تعيين و نصب سرپرست و امير نباشد؟ من در اين مقاله نمیخواهم وارد بحث از ادله كلامی نصب جانشين و جانشين منصوب از سوی پيامبراكرم بشوم، بلكه تنها بر اساس سيره سياسی و حكومتی آن حضرت است كه سخن میگويم.
ب. سياست خارجی
1. عدم جنگافروزی، در عين ايجاد و حفظ آمادگی نظامی
از جمله اتهاماتی كه پارهای از نويسندگان و تحليلگران تاريخ اسلام بر اين دين الهی و الگوی تمدن بشری انسانی، نقطه مقابل تمدنهای بشری غيرانسانی ـ كه مبتنی بر توحش و خوی استخدامگر آدميان برپا شده است ـ وارد میكنند، آن است كه اسلام سوار بر شمشير به پيش رفته است، و هر فتح و پيروزی كه به دست آورده، در سايه جنگ افروزی و نبرد با اقوام و قبايل ديگر بوده است. اين اتهام، به هيچ وجه بر عملكرد پيامبراعظم انطباق ندارد، بلكه تحركات نظامی رسول الله در شهر مدينه، با فاصله زمانی اندكی از تشكيل دولت اسلامی، چند هدف را تعقيب میكرد: هدف اول، ايجاد همدلی بيشتر ميان اقشار و گروههای مختلف مردم تابع اين حكومت بود. مسلم است كه در مسافرت، افراد همسفر با خلقيات فردی و خصوصيات شخصی يكديگر آشنا میشوند و در اثر توليد خاطرات مشترك، با يكديگر انس و الفت بيشتر پيدا میكنند. رسول گرامی اسلام در تمامی تحركات و سفرهای رزمی كه خود حضور داشتند، مهاجران و انصار را همراه و همسفر میكردند تا با مديريت مدبرانه خويش همدلی و قرابت بيشتری ميان رعايای دولت اسلامی فراهم آورند. هدف دوم، آشنايی مهاجران با سرزمين يثرب و احوال جغرافيايی پيرامون آن بود تا در صورت نياز و هنگام حمله دشمنان، رزمندگانی كه از مهاجران در لشكر اسلام به صحنههای نبرد گسيل میگردند، نسبت به پستی و بلندیهای سرزمين، و نقاط استراتژيك آن شناخت كافی داشته باشند. هدف سوم، تمرينهای موسمی برای ايجاد و حفظ آمادگی رزمی در ميان مردم تحت حاكميت رسول الله بود. چهارمين هدف، ناامن كردن مسير حركت كاروانهای تجاری مشركان مكه بود. میدانيم كه زندگانی بزرگان مكه بر داد و ستد و بازرگانی استوار بوده و حيات آنان را مسافرتهای تجاری تأمين مینمود. و از سويی مكيان دشمنان اصلی مسلمانان بودند، كه اموال مهاجران و نيز خانوادههای ايشان را در مكه مورد تعرض قرار داده، و هميشه با رايزنیها و مذاكرات با قبايل ساكن در شبه جزيره به ايجاد مشكل برای پيامبر و ياران مسلمان ايشان مبادرت میورزيدند. اين بود كه پيامبر چاره را در آن میديد كه با ناامن كردن مسير حركت كاروانهای تجاری قريش، ضرب شستی به مكيان نشان دهد و به آنان بفهماند كه رگ حيات شما در دستان ماست و هر زمان كه اراده كنيم، میتوانيم با قطع آن، زندگی را بر شما تنگ نماييم. پس ايجاد آمادگی جنگی چيزی است كه در سيره پيامبر وجود داشته و اهتمام تام نسبت به آن مشاهده میشود، لكن جنگافروزی و آغاز نبرد و درگيری با همسايگان، جهت كشورگشايی، به هيچ وجه بر عملكرد پيامبر انطباق ندارد.
میدانيم اولين جنگی كه بين مسلمانان مدينه و مشركان مكه درگرفت، در نزديكی چاههای بدر اتفاق افتاد و به «غزوه بدر كبرا» مشهور شد. آنگاه كه به رسول گرامی اسلام خبر رسيد كه لشكری از مشركان مكه به سوی مدينه در حال حركتاند و قصد نبرد با مسلمانان دارند، پيامبر با مسلمانان در حال انجام يكی از مانورهای نظامی و رزمايشهايی بودند كه از آغاز تشكيل دولت اسلام در مدينه در قالب غزوات و سرايا اقدام به آنها مینمودند. پس از رسيدن اين خبر به رسول خدا، ايشان اصحاب خود را جمع كرده خبر حركت قريش را به اطلاع آنها رسانيد و برای بازگشت به مدينه و يا جنگ با قريش با آنها مشورت كرد. نكته آموزنده آن است كه پيامبراكرم به اعلام متابعت مهاجران بسنده ننمود، بلكه مسأله اصلی كه ذهن رسولالله را اشغال كرده بود، نظر انصار بود؛ زيرا «هنگامی كه اينان در عقبه با آن حضرت بيعت كردند، گفتند: ای رسولخدا، هرگاه تو خود را به شهر ما برسانی، ما همانطور كه از فرزند و ناموس خويش دفاع میكنيم، از تو نيز به همان نحو دفاع میكنيم، و معنای اين سخن آن بود كه اگر دشمنی در شهر مدينه به آن حضرت حمله كند، آنان متعهد هستند كه از او دفاع كنند، ولی در خارج از شهر مدينه تعهدی ندارند. از اين رو رسولخدا میخواست رأی آنان را نيز در اين خصوص بداند» و پس از اظهار تبعيت سعد بن معاذ، از سران انصار، بود كه پيامبر آسوده خاطر شده و آماده نبرد گرديد. همين امر ـ كه اولين جنگ مسلمانان ساكن مدينه، جنگی است كه با تهاجم مشركان مكه آغاز شده است ـ گويای آن است كه آن همه غزوه و سريهای كه مسلمانان داشتهاند، هيچكدام منجر به درگيری با دشمن نشده است، و به تعبير امروزين، در تمامی آنها مسلمانان با دشمن فرضی جنگ مینمودهاند. و نيز مشورت پيامبر با انصار نشان دهنده آن است كه هيچ يك از تحركات نظامی پيشين به قصد آغاز جنگ با قبيله يا گروهی نبوده است، بلكه تنها سفری رزمايشی بوده كه اهداف پيش گفته را تعقيب مینموده است، در غير اين صورت، مشورت با انصار در هنگام تحقق يك جنگ واقعی وجهی نداشت.
2. پايبندی به تعهدات و پيمانها، در عين قدرت بر نقض عهد
از نكات برجستهای كه در تاريخ صدر اسلام به چشم میخورد، پايبندی پيامبراكرم، مؤسس و زمامدار حكومت اسلامی، نسبت به تعهدات و پيمانهايی است كه با گروهها و قبايل مختلف بسته شده بود. بسياری از اين پيمانها مربوط به دوران ضعف اوليه مسلمانان و بیپناهی دولت اسلامی بوده كه هرگونه همدلی ساير قبايل برای مسلمانان مايه دلگرمی و قوت قلب بود، لكن در دورانی كه با ايثار و مجاهدتهای رزمندگان اسلام، در كنار قدرت منطق مبتنی بر فطرت انسانی تعاليم آسمانی اين دين الهی، و در سايه درايت و راهبری داهيانه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله دولت اسلامی در اوج قدرت و اقتدار به سر میبرد، ديگر پايبندی به اين تعهدات و پيمانها نه تنها مايه تقويت حكومت اسلامی نبود، بلكه گاه جلوی پارهای از تصميمات لازم در پيشبرد اهداف دولتی را هم سد مینمود. در چنين مواقعی است كه اخلاق سياسی مورد توصيه و عمل اغلب سياستمداران جهانی قاطعانه حكم مینمايد كه اين تعهدات دست و پا گير بیخاصيت زير پا گذاشته شود. اينجاست كه تفاوت عمل پيامبر با زمامداران دنيا، و فرق اخلاق حكومتی در فلسفه سياسی اسلام با اخلاق حاكمان در فلسفه سياسی فيلسوفان سياست آشكار میشود. پايبندی اولين مؤسس دولت اسلامی در جهان نسبت به تعهدات و پيمانهايی كه با گروهها و قبايل ديگر بسته شده بود، آن هم تا آخرين زمان اعتبار آن پيمان نامه، از نكات درخشان در فلسفه سياست اسلامی است. هيچگاه زمامدار مسلمانان اجازه نخواهد داشت تعهدی را كه نسبت به گروهی از مردمان، يا دولتهای ديگر پذيرفته است، زير پا بگذارد. تأكيدات قرآنی گويايی در اين زمينه وجود دارد كه بحث و تفصيل آن خارج از حوصله و رويكرد اين مقاله است.[62] در اينجا به نقل نكاتی از سيره رسول گرامی اسلام در اين خصوص بسنده میكنيم: در سال ششم هجری كه مسلمانان برای انجام اعمال عبادی و طواف كعبه به سمت مكه حركت كردند، با ممانعت مشركان مواجه شدند، و در نهايت، به انعقاد صلحنامهای منجر شد كه صلح حديبيه نام گرفت. يكی از مواد صلحنامه اين بود كه «اگر كسى از قرشيان ـ كه تحت قيمومت و ولايت ديگرى است ـ به نزد محمد آمد، اگر چه مسلمان شده باشد، بايد او را به سوى قريش باز گردانند، ولی اگر يكى از مسلمانان و پيروان محمد به نزد قريش برود، لازم نيست او را به مدينه باز گردانند».[63] اين بند از صلحنامه ـ كه با اعتراض پارهای از صحابه رسول الله نيز مواجه گشت ـ تا زمانی كه اساس اين پيمان از سوی مشركان قريش نقض نگرديده بود، همواره مورد احترام و عمل پيامبر قرار داشت. بازگرداندن «ابوجندل»،[64] پسر سهيل بن عمرو امضا كننده صلحنامه از سوی قريش، و «عتبه بن اسيد(ابوبصير)»[65] از مصاديق اين سيره اخلاق حكومتی رسول خداست. گوياترين داستانی كه نشان دهنده كمال وفاداری و پايبندی رسولاكرم صلی الله عليه و آله به تعهدات و پيمانهاست، به جريان ابلاغ آيات برائت باز میگردد. از جمله مطالبی كه در اين ماجرا توسط فرستاده مخصوص رسول خدا در اجتماع حجاج بيت الله در منا اعلام شد، آن بود كه: «هر كس با رسولخدا پيمانی دارد، آن پيمان تا پايان مدت محترم است». اين گزارش، به روشنی و صراحت، بيانگر احترام و اعتبار تمامی پيمانهای منعقد شده مابين پيامبر و قبايل ديگر، تا انتهای زمان قيد شده در پيمان، از سوی رسول گرامی اسلام است.
3. اقدام به عمليات اطلاعاتی در ميان دشمنان
در تمامی حكومتها كسب اطلاعات به صورت مخفيانه در چند زمينه انجام میپذيرد، كه يكی از آنها «كسب اطلاعات از برنامهها و تصميمات دولتهای بيگانه در زمينه منافع دولت متبوع» است. معمولاً نسبت به تمامی دولتهای خارجی اينچنين اقدامات اطلاعاتی صورت میگيرد و هر حكومتی سعی میكند اطلاعات محرمانه بيشتری را به دست بياورد؛ اگرچه دولت مقصد از دسته دولتهای دوست و حتی هم پيمان به حساب آيد. همواره برخورداری از اطلاعات بيشتر عامل برتری و تفوق محسوب میشود، و حكومتی كه از برنامهها و تصميمات دولت اجنبی اطلاع داشته باشد، بهتر و دقيقتر میتواند در موارد مشترك برنامهريزی نمايد و توطئههای احتمالی را خنثی سازد. هرچه يكی از دو طرف از اطلاعات بيشتری نسبت به طرف ديگر برخوردار باشد، با ديد بازتری به بازی قدرت ادامه خواهد داد. آنچه در كتب گزارش كننده تاريخ صدر اسلام موجود است و در سيره منقول آن حضرت میبينيم، اين است كه ايشان نسبت به كسب اطلاعات محرمانه جبهه مقابل موافق بوده و به آن اقدام مینموده است. ايشان افرادی را، چه در زمان لشكركشی دشمن و چه پيش از لشكركشی، برای جاسوسی به ميان مشركان میفرستاده است. ماجرای «عبدالله بن جحش» را سابقاً بيان كردم و مشاهده شد كه رسول گرامی اسلام او و همراهانش را تنها برای كسب محرمانه اطلاعات از جبهه دشمن، و نه نبرد با آنان، گسيل داشت.[69] در جنگ احزاب، غزوه خندق ـ كه قبايل و گروههای مختلف عليه مسلمين متحد شده بودند ـ تنهايی و محاصره طولانی شهر مدينه برای مسلمانان موجب مشكلات فراوانی شده بود. در اين زمان به پيامبراكرم خبر رسيد كه جبهه مخالف دچار تشتت شده است. حضرت «حذيفه» را طلبيد و او را مأمور ساخت كه چون شب شود، به ميان لشگر دشمن برود و از وضع و تصميم آنها رسولخدا را با خبر سازد.[70] در واقعه غزوه حنين، هنگامی كه خبر حركت قبيله هوازن و همدستانشان به رسولخدا رسيد، آن حضرت، «عبدالله بن أبی حدرد» را مأمور كرد تا به طور ناشناس خود را به ميان لشگر هوازن برساند و از اوضاع و احوال ايشان اطلاعاتی كسب كرده رسولخدا را مطلع سازد.[71]
4. عفو و عدم انتقام از دشمنان پس از غلبه بر ايشان
انتقام گرفتن از دشمن پس از غلبه يافتن بر او امری است كه در تمامی جنگها اتفاق میافتد. در همه جا لشكر شكست خورده و فرماندهان آن از كمترين حقوق انسانی برخوردارند، و اين واقعيت دردناك و ضد بشری تا جايی رواج يافته و موجب نگرانی و دغدغه فكری ملتها بوده است كه جامعه جهانی و نهادهای بين المللی مجبور شدهاند برای سامان بخشيدن به وضعيت شكست خوردگان در جنگها ضوابطی را تعيين نمايند، و دادگاههای بينالمللی از حقوق انسانی مغلوب شدگان حمايت كنند. اين مسأله، با اينكه دارای قوانين پذيرفته شده توسط اغلب، بلكه تمامی كشورهاست، لكن هنوز هم در عمل همان است كه بود؛ نه كنوانسيونها و پروتكلهای بين المللی دردی را دوا كرده است، و نه سازمانهای جهانی توانستهاند تغييری ايجاد نمايند. اما داستان پيروزشدگان در جنگ، در اخلاق سياسی پيامبراعظم صلی الله عليه و آله به گونه ديگری است. اخلاق پيروزی در اينجا مبتنی است بر عفو و گذشت، نه انتقامگيری و عقدهگشايی. رسول گرامی اسلام هم با اسيران جنگی چنين برخوردی داشت، و هم با فرماندهان لشكر دشمن كه تسليم ايشان شده و شكست را میپذيرفتند با عفو و اغماض مقابله مینمود.
داستان فتح مكه، اسلام آوردن «ابوسفيان» و برخوردی كه پيامبراكرم با او و مشركان مكه میكند، اخلاقیترين نمونه پيروزی و برخورد لشكر غالب با مردم مغلوب در تاريخ بشر است.[72] «عمرو بن عاص» نقل میكند كه در سفری به حبشه رفت تا «عمرو بن اميه»(فرستاده پيامبر) را از نجاشی ـ كه سوابق رفاقت و دوستی با مشركان مكه داشت ـ تحويل بگيرد و دستگير كرده، به قتل برساند. مخالفت نجاشی با اين امر و سخنان او در تأييد رسالت الهی پيامبراكرم موجب تنبه عمروعاص شده و او را به مسلمان شدن وا میدارد. اعمال سابق عمرو عاص او را نسبت به برخورد رسول خدا نگران ساخته بود، لكن آنگاه كه در مدينه خدمت رسول الله رسيد، آن حضرت فرمود: ای عمرو، بدان كه اسلام كارهای گذشته را قطع میكند(و از بين میبرد).[73] «صفوان بن اميه» از كسانی بود كه با رسولخدا دشمنی شديدی داشت و هنگام فتح مكه با جمعی اقدام به جنگ كرد، صفوان هنگامی كه از مقابل لشگر اسلام فرار كرد، از ترس آنكه مبادا به دست ياران رسولخدا كشته شود، از شهر خارج شد و به سوی جده رفت تا از آنجا خود را به يمن برساند. «عمير بن وهب» نزد رسولخدا آمده و از رسول الله برای او امان گرفت. پيامبر برای اطمينان صفوان به در امان بودن، عمامهای را كه در هنگام فتح مكه بر سر مبارك خود بسته بود، به عمير سپرد تا به صفوان بدهد. و آنگاه كه صفوان به همراه عمير به مكه بازگشته، به نزد رسولخدا آمد، به آن حضرت گفت: عمير میگويد: كه تو مرا امان دادهای؟ فرمود: راست گفته. عرض كرد: پس دو ماه به من مهلت بده. حضرت فرمود: من چهار ماه به تو مهلت دادم.[74]
كتابنامه:
1ـ انساب الأشراف، احمد بن يحيى بن جابر بلاذری، تحقيق: محمد حميد الله، مصر: دار المعارف، 1959م.
2ـ إيمان أبی طالب، سيد فخار بن معد موسوى، قم: انتشارات سيدالشهداء، 1410ق.
3 ـ البداية و النهاية، أبوالفداء اسماعيل بن عمر ابنكثير دمشقی، بيروت: دار الفكر، 1407ق/ 1986م.
4ـ بحار الأنوار، علامه مجلسى، بيروت: مؤسسة الوفاء، 1404ق.
5ـ بوستان، شيخ مصلح الدين سعدی. ـ تاريخ اليعقوبی، احمد بن ابىيعقوب يعقوبی، بيروت: دار صادر، بىتا.
6ـ ترجمه قرآن، محمد مهدى فولادوند، قم: دارالقرآن الكريم دفتر مطالعات، اول، 1376ش.
7 ـ تفسير العياشی، محمد بن مسعود عياشی، تهران: چاپخانه علميه، 1380ق.
8ـ تفسير فرات، فرات بن ابراهيم كوفى، مؤسسه چاپ و نشر، بیجا، 1410ق.
9 ـ تفسير القمی، على بن ابراهيم بن هاشم قمى، قم: مؤسسه دارالكتاب، 1404ق.
10ـ تفسير موضوعی قرآن كريم ـ مبـادی اخلاق در قرآن، عبدالله جوادی آملی، قم: مركز نشر اسراء، چهارم، 1384ش.
11ـ تهذيب الأحكام، شيخ طوسى، تهران: دار الكتب الإسلاميه، 1365ش.
12ـ جامعه باز و دشمنان آن(جلد يكم: افلاطون)، كارل پوپر، ترجمه: امير جلال الدين اعلم، تهران: انتشارات سروش، دوم، 1379ش.
13ـ جواهر الكلام فی شرح شرائع الإسلام، محمد حسن بن باقر بن عبد الرحيم صاحب جواهر(النجفی)، بيروت: دار إحياء التراث العربی، هفتم، بیتا.
14ـ ديوان المبتدأ و الخبر فی تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأكبر(تاريخ ابن خلدون)، ابنخلدون عبد الرحمن بن محمد، تحقيق: خليل شحادة، بيروت: دار الفكر، دوم، 1408ق/ 1988م.
15ـ ديوان اشعار، اعتصامی پروين.
16ـ دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشريعة، ابو بكر احمد بن الحسين بيهقی، تحقيق: عبد المعطى قلعجى، بيروت: دار الكتب العلمية، اول، 1405ق/ 1985م.
17ـ درسهای فلسفه اخلاق، ايمانوئل كانت، ترجمه: منوچهر صانعی، تهران: نقش و نگار، 1378ش.
18ـ الروضة البهية فی شرح اللمعة الدمشقية، زين الدين بن علی بن أحمد العاملی الشهيد الثانی، قم: مكتبة الداوری، اول، 1410ق.
19ـ زندگانی محمد صلی الله عليه و آله پيامبر اسلام، سيد هاشم رسولی، تهران: كتابفروشی اسلاميه، بیتا.
20ـ سبل الهدی و الرشاد فی سيرة خير العباد، محمد بن يوسف صالحی شامی، تحقيق: عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت: دار الكتب العلمية، اول، 1414ق/1993م.
21ـ السيرة النبوية، ابنهشام، بيروت: دار احياء التراث العربی، دوره چهار جلدی، بیتا.
22ـ سيرت رسول الله، رفيع الدين اسحاق بن محمد همدانى قاضی ابرقوه، تحقيق: اصغر مهدوى، تهران: انتشارات خوارزمى، سوم، 1377ش.
23ـ شهريار، نيكولو ماكياوللی، ترجمه: داريوش آشوری، تهران: كتاب پرواز، اول، 1366ش.
24ـ الطبقات الكبری، ابنسعد محمد بن سعد بن منيع الهاشمی البصری، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، بيروت: دارالكتب العلمية، اول، 1410ق/1990م.
25ـ الكافی، ثقة الاسلام كلينى، تهران: دار الكتب الإسلامية، 1365ش.
26ـ كشف الغمة، على بن عيسى إربلى، تبريز: مكتبة بنىهاشمى، 1381ق.
27ـ لغتنامه، علی اكبر دهخدا.
28ـ المغازی، محمد بن عمر واقدی، تحقيق: مارسدن جونس، بيروت: مؤسسة الأعلمى، سوم، 1409ق/ 1989م.
29ـ مناقب آل أبی طالب عليهم السلام، ابن شهرآشوب مازندرانى، قم: مؤسسه انتشارات علامه، 1379ق.
30ـ من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، قم: انتشارات جامعه مدرسين، 1413ق.
31ـ الميزان فی تفسير القرآن، علامه سيد محمد حسين طباطبايى ، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1417ق.
32ـ نظامهای اخلاقی در اسلام و ايران، مجيد محمدی، تهران: انتشارات كوير، اول، 1379ش.
33ـ وسائل الشيعة، شيخ حر عاملى، قم: مؤسسه آل البيت، 1409ق.
پاورقی:
[1].Popper , Karl Raimund
[2]. افلاطون معتقد است كه با داناترين و بهترين كسان فرمان برانند.
[3]. جامعه باز و دشمنان آن، (جلد يكم: افلاطون)، ص 168.
[4]. همان.
[5]. البته اين سخن پوپر با بحث «مهار قدرت» نيز ارتباط تنگاتنگی دارد.
[6]. تفسير موضوعی قرآن كريم، ج 10: مبادی اخلاق در قرآن، ص 73.
[7]. همان.
[8].Kant , Immanuel
[9]. درسهای فلسفه اخلاق، ص 28.
[10].Baumgarten
[11].Wolff. Christian
[12]. من لا يحضره الفقيه. ج 4، ص 405، ج 2 ص 146؛ وسائل الشيعه، ج 15، ص 287
[13]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص 381 ـ 382 .
[14]. الكافی، ج2، ص146؛ وسائل الشيعة، ج15، ص287 .
[15]. لغتنامه دهخدا، ج28، ص741 .
[16]. نظامهای اخلاقی در اسلام و ايران، ص135 .
[17].Machiavelli , Niccolo .
[18]. شهريار، ديباچه مترجم .
[19]. السيرة النبوية، ج1، ص284 ـ 285؛ زندگانی محمد صلی الله عليه و آله پيامبر اسلام، ج1، ص166؛ بحار الأنوار، ج18، ص180 ـ 182 .
[20]. نمونه اعلای آن انقلاب اسلامی ايران است كه در رأس آن شخصيتی قرار داشت كه سر تا پا ايمان به راه و هدف بوده، با قاطعيت و جديت و بدون هيچ ترديد و اضطرابی حركت خويش را تا پيروزی ادامه داد .
[21]. السيرة النبوية، ج1، ص309؛ زندگانی محمد، ج1، ص172 .
[22]. السيرة النبويّة، ج1، ص309؛ زندگانی محمّد، ج1، ص172 .
[23]. السيرة النبويّة، ج1، ص344؛ زندگانی محمّد، ج1، ص199 .
[24]. السيرة النبوية، ج2، ص141؛ زندگانی محمد، ج1، ص328؛ بحارالأنوار، ج19، ص112 .
[25]. السيرة النبوية، ج3، ص226؛ زندگانی محمد، ج2، ص153 ـ 154؛ تاريخ يعقوبی، ج2، ص50 .
[26]. السيرة النبوية، ج3، ص89؛ زندگانی محمد، ج2، ص107 ـ 109؛ كتاب المغازی، ج 1، ص250؛ بحارالأنوار، ج18، ص74؛ مناقب آل أبی طالب عليهم السلام؛ ج1، ص117 .
[27]. السيرة النبوية، ج2، ص150 ـ 151؛ زندگانی محمد، ج1، ص337؛ ر.ك: تفسير فرات، ص187؛ ر.ك: كشف الغمة، ج1 ص326. خود آن حضرت نيز با علی بن ابیطالب عقد اخوت بست و در ميان تمامى اصحاب خود ايستاده دست على بن ابىطالب را گرفت و فرمود: اين هم برادر من!
[28]. السيرة النبوية، ج2، ص148 ـ 149؛ زندگانی محمد، ج1 ص333 ـ 337 .
[29]. السيرة النبوية، ج2، ص148 ـ 149؛ زندگانی محمد، ج1 ص333 ـ 337 .
[30]. السيرة النبويّة، ج2، ص240 ـ 256؛ در كتاب زندگانی محمّد اين مطلب به اشتباه بيان شده و در ج1، ص392 و ج1، ص395 شركت در غزوات را نيز به مهاجرين اختصاص داده است در حالی كه در كتاب سيره ابنهشام تنها مشاركت در سرايا مختصّ مهاجران دانسته شده است ( المغازی، ج1، ص10 ـ 11)
[31]. اين عمل به «مولفه قلوبهم» مشهور است.
[32]. السيرة النبوية، ج4 ص135؛ زندگانی محمد، ج2، ص314؛ المغازى، ج 3، ص957 ـ 958 .
[33]. السيرة النبوية، ج3، ص303؛ زندگانی محمد، ج2، ص195 ـ 197؛ المغازی، ج 2، ص415 ـ 422 .
[34]. سابقا ً تحت عنوان «اهتمام به وحدت و انسجام ملـی، و مقابله با تفرقهافكنیها» به بندهايی از اين پيماننامه اشاره كرديم .
[35]. الكافی، ج7، ص375 .
البتـه ذكر اين نكته فقهی لازم است كه فتوای مشهور فقيهان با مضمون اين روايت موافق نيست، بلكه در اين فرض قتل مرد متجاوز و زناكار را جايز میشمارند.
از اصحاب كتب اربعه، شيخ صدوق در الفقيه اين صحيحه را بدون هيچ گونه شرح و حاشيهای میآورد (من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص25) و شيخ طوسی نيز در دو موضع از التهذيب اين صحيحه را نقل میكند؛ بدون آن كه توضيحی را ضميمه نمايد. (تهذيب الأحكام، ج 10، ص3 و 313). در بسياری ديگر از كتب روايی نيز اين روايت بدون حاشيه نقل شده است . فقيهان نيز شهيد ثانی در شرح لمعه پس از حكم به جواز قتل مرد و زن زناكار توسط شوهر، رفع قصاص نفس از شوهر را متوقف بر ارائه چهار شاهد برمی شمارد (الروضة البهية فی شرح اللمعة الدمشقية، ج 9، ص120)، ولی شيخ حسن صاحب جواهر اساسا ً جواز قتل مرد و زن زناكار از سوی شوهر را متوقف بر وجود چهار شاهد میداند (جواهر الكلام فی شرح شرائع الإسلام، ج 41، ص369 ).
[36]. همان، ج7، ص375 .
[37]. «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللـهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظا غَليظَ الْقَلْبِ لَا نْفَضوا مِنْ حَوْلِكَ » (سوره آل عمران، آيه 159).
[38]. السيرة النبوية، ج3، ص199؛ زندگانی محمد، ج2، ص142 ـ 143؛ تاريخ يعقوبی، ج 2، ص49؛ المغازی، ج 1، ص363 ـ 380 .
[39]. السيرة النبوية، ج4، ص173؛ زندگانی محمد، ج2، ص334؛ المغازی، ج 3، ص1048 ـ 1049 .
[40]. السيرة النبوية، ج3، ص68؛ زندگانی محمد، ج2، ص90؛ تاريخ يعقوبی، ج 2، ص47؛ المغازی، ج 1، ص209 ـ 214 .
[41]. الميزان فی تفسير القرآن، ج4، ص56 .
[42]. سوره آل عمران، آيه 159 .
[43]. ترجمه قرآن(فولادوند)، ج1، ص71 .
[44]. السيرة النبوية، ج3، ص331؛ زندگانی محمد، ج2، ص215؛ المغازی، ج 2، ص606 ـ 607؛ بحارالأنوار، ج20، ص334 ـ 335 .
[45]. السيرة النبوية، ج4، ص141 ـ 143؛ زندگانی محمد، ج2، ص317 ـ 318؛ تاريخ يعقوبی، ج 2، ص63؛ المغازی، ج 3، ص956 ـ 957 .
[46]. السيرة النبوية، ج2، ص253؛ زندگانی محمد، ج1، ص397 ـ 400؛ المغازی، ج 1، ص13 ـ 16 .
[47]. السيرة النبوية، ج4، ص41؛ زندگانی محمد، ج2، ص260 ـ 261؛ تاريخ يعقوبی، ج 2، ص58؛ المغازی، ج 2، ص797 ـ 798 .
[48]. يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَد عَن سَبِيلِ اللـهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمـسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللـهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتى يَرُدوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الْدنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ إِن الذِينَ ءَامَنُواْ وَ الذِينَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فىِ سَبِيلِ اللـهِ أُوْلَئكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللـهِ وَ اللـهُ غَفُورٌ رحِيم »(سوره بقره، آيه 217 ـ 218 ).
[49]. «يَا أَيهَا الذِينَ آمَنُوا لَا تَتخِذُوا عَدُوی وَعَدُوكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمـوَدةِ وَقَدْ كَفَرُوْا بِمَا جَاءَكُم مِنَ الْحَق يُخْرِجُونَ الرسُولَ وَإِياكُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللـهِ رَبكُمْ إِن كُنتُم خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِی سَبِيلی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرونَ إِلَيْهِم بِالْمـوَدةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَل سَوَاءَ السبِيلِ الممتحنة إِن يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسوءِ وَوَدوا لَوْ تَكْفُرُونَ لَن تَنفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلَا أَوْلاَدُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ » (سوره ممتحنه، آيه 1 ـ 3 ).
[50]. در جامعه بعد از انقلاب اسلامی ايران، تا سالهای متمادی با استفاده از اذان مرحوم مؤذنزاده اردبيلی و پخش آن از صدا و سيما مخالفت میشد، به اين دليل كه يادآور افطار ماه رمضان پيش از انقلاب است!
[51]. السيرةالنبوية، ج 2 ص412؛ زندگانی محمد، ج 2 ص275؛ تاريخ يعقوبی، ج 2، ص60؛ انساب الأشراف، ج1 ص49؛ تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص461 .
[52]. همان منابع .
[53]. همان منابع .
[54]. السيرة النبوية، ج 4، ص220؛ زندگانی محمد، ج 2، ص355؛ سيرت رسول الله، ج 2، ص1023؛ سبل الهدی و الرشاد فی سيرة خير العباد، ج 6، ص353؛ دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشريعة، ج 5، ص375
[55]. السيرة النبوية، ج4، ص222؛ زندگانی محمد، ج 2، ص358؛ الطبقات الكبری، ج 1، ص240؛ البداية و النهاية؛ ج 5، ص50 .
[56]. السيرة النبوية، ج 2، ص580؛ زندگانی محمد، ج 2، ص362 .
[57]. السيرة النبوية، ج1، ص344 ـ 345؛ زندگانی محمد، ج1، ص199 ـ 200؛ بحار الأنوار، ج18، ص414؛ تفسير القمی، ج1، ص176؛ إيمان أبی طالب، ص227 .
[58]. اسامی افرادی كه در غزوات مختلف سرپرستی مسلمانان را در شهر مدينه بر عهده داشتهاند در كتب مربوطه به تفصيل آورده شده است؛ ر.ك: السيرة النبوية، ج2، ص241 ـ 263؛ زندگانی محمد، ج1، ص392 ـ 397؛ المناقب، ج1، ص163؛ بحار الأنوار، ج22، ص249 .
[59]. ابنهشام در كتاب سيره خود تعداد سرايا را 38 سريه میداند و اسامی اميران اين سرايا را ذكر مینمايد (ر.ك: السيرة النبوية، ج4، ص257؛ زندگانی محمد، ج2، ص387؛ المناقب، ج1، ص186 ـ 187؛ تاريخ يعقوبی، ج 2، ص69 ـ 75) .
[60]. تاريخ يعقوبی، ج 2، ص122؛ بحار الأنوار، ج22، ص249 ـ 250 با اختلاف مختصر .
[61]. السيرة النبوية، ج2، ص264؛ زندگانی محمد، ج2، ص10 ـ 12؛ المغازی، ج 1، ص48 .
[62]. سوره اسراء، آيه 34؛ سوره مائده، آيه 1؛ سوره بقره، آيه 177؛ سوره آل عمران، آيه 76 .
[63]. السيرة النبوية، ج3، ص332؛ زندگانی محمد، ج2، ص217 ـ 218؛ المغازی، ج 2، ص607 ـ 608؛ بحار الأنوار، ج20، ص334 ـ 335 .
[64]. همان منابع .
[65]. السيرة النبوية، ج3، ص337؛ زندگانی محمد، ج2، ص220 ـ 221؛ بحار الأنوار، ج20، ص335 ـ 336 .
[66]. هنگامی كه آيات سوره برائت نازل شد، رسولخدا صلی الله عليه و آله ابوبكر را به سوی مكه فرستاده بود تا با مردم حج به جا آورد، برخی به آن حضرت عرض كردند: يا رسول الله خوب است اين آيات را هم برای ابوبكر بفرستيد تا او برای مشركين قرائت كند؟ رسولخدا در پاسخ فرمود: كسی نبايد آن را از طرف من ابلاغ كند جز آنكه از خاندان من باشد. سپس علی بن ابیطالب عليه السلام را خواسته به او فرمود: اين آيات را بگير و به مكه برو و در روز قربانی كه مردم در منا اجتماع میكنند در ميان مردم ابلاغ كن .
[67]. السيرة النبوية، ج4، ص190 ـ 191؛ زندگانی محمد، ج2، ص348 ـ 349؛ بحار الأنوار، ج35، ص296؛ تفسير العياشی، ج2، ص74 .
[68]. استخبارات .
[69]. السيرة النبوية، ج2، ص253؛ زندگانی محمد، ج1، ص397 ـ 400؛ المغازی، ج 1، ص13 ـ 16 .
[70]. السيرة النبوية، ج3، ص242؛ زندگانی محمد، ج2، ص171 ـ 172؛ المغازی، ج 2، ص489 ـ 490؛ بحار الأنوار، ج20، ص208 ـ 209 .
[71]. السيرة النبوية، ج4، ص82؛ زندگانی محمد، ج2، ص291 ـ 292؛ المغازی، ج 3، ص893؛ بحار الأنوار، ج21، ص165 .
[72]. السيرة النبوية، ج4، ص45 ـ 46؛ زندگانی محمد، ج2، ص264 ـ 268؛ تاريخ يعقوبی، ج 2، ص58 ـ 59؛ المغازی، ج 2، ص816 ـ 818
[73]. السيرة النبوية، ج3، ص291؛ زندگانی محمد، ج2، ص189؛ المغازی، ج 2، ص743 ـ 745 .
منبع : فصلنامه علوم حدیث . سال سیزدهم . شماره 2 . تابستان 1387