(پیش مطالعه نشست علمی ارتباط علم تاریخ و کلام)
متن حاضر تلخیصی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی سبحانی در نشست پژوهشی موضوعات تاریخ علم کلام است که در دانشکده علوم حدیث(قم) برگزار شد. وی در آغاز، میان اندیشه و تاریخ آن تمایز مینهد و با توجه به این تمایز، به یکی از پیشنیازهای روشی در باب بازنگاری تاریخ فکر شیعه در حوزه معارف حدیثی اشاره میکند.
اساسا تاریخ کلام یا تاریخ اندیشه و عقیده، شاخهای از تاریخ است نه شاخهای از کلام و عقاید؛ یعنی مورخ تفکر و عقاید،به جای اینکه در مسند یک عالم دینی بنشیند تا یک گزارشاعتقادی را تحلیل کند،خودش را در مسند مورخ میگذارد تا ببیند این تفکر،از کجا تا کجا طی میشود.تاریخ تفکر،اساسا یک کار تاریخی است و مثل گرایشهای میانرشتهای نیست که از یک رشته،روشها(متدولوژی)و از رشته دیگر،مبانی معرفتی خودش را بگیرد.
بنابراین مقوله تاریخ تفکر و کلام را با علم کلام اشتباه نگیریم؛باید از یکی به دیگری منتقل شویم و بحث کنیم.از درستی یک اعتقاد،نمیتوان نسبت به تاریخ آن قضاوت کرد؛چنانکه از تاریخ تفکر هم هیچ گزاره کلامیای نمیتوانیم استنتاج کنیم.
در برخی از کتابهایی که مستشرقان یا محققان خودمان بر این اساس نوشتند،دچار این مغالطه شدند که از تاریخ تفکر،به خود تفکر،پل زدند و خواستند تاریخ را ثابت کنند یا بالعکس؛گاهی انگارههای کلامی را در تحلیل تاریخی دخالت دادند.تاریخ کلام و خود کلام،2 مقوله مجزا هستند،گرچه میان آنها پیوندهایی وجود دارد که این پیوندها ظریف است و در جای خودش باید مطرح بشود.
از همینجا،ضرورت پرداختن حوزههای علمیه به مقوله تاریخ تفکر،روشن میشود.امروز در دنیا وقتی میگویند شیعهشناسی،اسلامشناسی ومسیحیتشناسی،بیش از آنچه منظوراعتقادشناسی به معنای کلامی باشد،منظورشان تاریخ تفکر است؛یعنی معنای شیعهشناسی، بررسی تشیع در یک بستر تصور تاریخی است. در بین مورخان خودمان،حتی در بین حوزویان هم،این روش کمکم جای خود را باز میکند. حتی اگر نگاه دفاعی به اندیشه تشیع داریم،یکی از بایستههای کار پژوهشی،پرداختن به موضوع تاریخ تفکر شیعه است.
متأسفانه در حوزههای شیعه،در این موضوع، بسیار بسیار کم کار شده است.میتوان گفت شاید در بین ادیان و مذاهب بزرگ دنیا،کمتر مذهب و دینی را سراغ داریم که نسبت به تاریخ تفکر خودش،اینقدر کماعتنا و کممایه برخورد کرده باشد!یکی از مشکلات،کمبود منابع و پیچیدگی مباحث تاریخ تفکر شیعه است.یکی دیگر از مشکلات،این است که ما تاکنون در این مورد،یک پژوهش آکادمیک گسترده و معتبر انجام ندادهایم؛ یعنی یک پسزمینه مهم پژوهشی نداریم؛این است که هر محققی که وارد این میدان میشود، احساس میکند که خودش تنهاست و باید خیلی از توشه و توان پژوهش را خودش جمع کند.
ضرورت دوم برای بحث تاریخ کلام،این است که فهم بسیاری از متون دینی و اقوال بزرگان در عرصه تفکر شیعی،بستگی به فهم تاریخ تفکر دارد. حتی میتوان ادعا کرد که فهم آیات قرآن هم در بسیاری از جاها به همین پسزمینه شناخت تاریخی،ارتباط پیدا میکند.گاهی اوقات فقدان این درک تاریخی،سبب شده که ما آیات را هم درست درک نکنیم.این مشکل،در روایات و اقوال بزرگان شیعه فراوان است.ما به عنوان محققان حدیث،به گروه واژگانیای برخورد میکنیم که جایگاه تاریخی این واژهها را نمیشناسیم؛ یعنی نمیدانیم اگر از مام صادق(ع)مثلا واژه «استطاعت»یا«خلق قرآن»نقل شده،از کجا آمده است.پیشفرض،این است که واژگان در بستر تاریخ،دچار تطور معنایی میشوند و هر واژه،در زمان،محیط و منطقه خودش،یک معنا میدهد؛برای مثال،به اصطلاح«مفسد فی الارض»دقت کنیم.فرض کنید 50 سال دیگر، کسی ادبیات 10 سال بعد از انقلاب ما را بررسی کند و عبارت مفسد فی الارض را در روزنامهها ببیند؛اگر تاریخ اجتماعی،فکری و اعتقادی ما را نداند،به احتمال بسیار زیاد،در فهم آن دچار مشکل میشود چون آنچه ما به عنوان مفسد فی الارض در دهه 60 به کار میبردیم،با عبارت مفسد فی الارض در قرآن،دقیقا تطبیق نمیکند و یک معنای خاص دارد.ما به دلایل و ضرورتهای سیاسی،تاریخی و قضایی،عبارت مفسد فی الارض را از قرآن گرفتهایم و به آن بسامد فقهی،حقوقی و سیاسی دادهایم.این بسامد،مولود این دوره است. اگر به منابع فقهی 50 سال قبل مراجعه کنید، این معنا را نمیبینید و 50 سال بعد هم معلوم نیست که این اصطلاح،همچنان در فقه ما باقی مانده باشد.این مثال را تطبیق دهید با هزاران واژه کلیدی اعتقادی که در روایات ما به کار رفته است.
از دیدگاه بنده که اندکی با تاریخ کلام آشنا هستم، تمام اینها تاریخی است.محققان حدیث،برای فهم احادیث فقهی،باید تاریخ فقه را بدانند.همانطور که از آیت اللّه بروجردی نقل شده،اگر کسی تاریخ فقه اهل سنت را نداند،روایات فقهی شیعه را نمیتواند بفهمد.عین این سخن را ما در علم کلام داریم؛کسی که تاریخ کلام شیعه را نشناسد،فهم روایات اعتقادی شیعه برایش سخت است.
بسیاری از تعارضات ظاهری که در روایات هست، با مباحث تاریخی مرتبط است. در بسیاری از اتهاماتی که به اصحاب بستهاند و در روایات ما هم ظهور دارد(مثلا روایت از امام صادق(ع)هست که زراره را رد کردهاند!)معمولا جمع رجلای میکنیم؛مثلا میگوییم ادلهای که بر توثیق زراره آمده،اقوی از روایاتی است که در تضعیف او آمدهاست.این درست است اما مطلب مهمتری هم وجود دارد و آن این است که بررسی کنیم آنجا که تضعیف کردهاند،چرا تضعیف کردهاند.اگر کسی تاریخ آن دوره،وضعیت فکری شیعه و روش ائمه را در برخورد با شرایط فکری و سیاسی بداند، میفهمد که این تضعیف،قطعا جایگاه خاصی دارد.مثلا در مورد هشام بن حکم گفتهاند که ایشان جبری مسلک و قائل به تشبیه است.البته پاسخهایی هم دادهاند که در جای خودش بحث میشود.اما برخی از محققان،این موضوع را با استفاده از تاریخ کام بررسی کردهاند.
اگر کسی تاریخ کلام بداند،میفهمد چرا به هشام، اتهام جبر با تشبیه نسبت دادهاند؛آنها چه کسانی بودند و در مقابل هشام چه اعتقادی داشتند؛وقتی هشام بن حکم با اینها مناظره میکرد،آنها از آن حرفش چه برداشتی میکردند و این برداشت را چگونه در گروههای تبلیغاتی خود پخش میکردند.
از این جهت،ما اصرار داریم که در برخورد با روایات و میراث حدیثی،همیشه یک نگاه به تاریخ کلام داشته باشیم و به تدریج،این را در میان رشتهها تعریف کنیم؛یعنی«تاریخ کلام حدیثی»و«تاریخ حدیث کلامی»یک گرایش حدیثپژوهی شود.
عزیزانی که میخواهند در زمینه حدیث تخصص پیدا کنند،بیایند با توجه به تاریخ تفکر شیعه و سایر فرق،یک بحث میانرشتهای را کمکم شروع کنند و مباحث فکری را در مسیر تاریخی بحث و بررسی کنند.
این نکته را عرض کنم که قبل از نوبازشناسی تاریخ تفکر شیعه،نیازمند پژوهشهای فراوان در 3 محور هستیم،اندیشمندان،میراثشناسی و جریانشناسی. محور اول،تکناری در حوزه اندیشمندان است.آنها صرفا راوی نبودند بلکه شخصیتهای مهم و برجستهای بودند و بسیاری از آنها درایت حدیث داشتهاند؛یعنی اندیشه داشتند.محور دوم،میراثشناسی است.ما در میراثشناسی شیعه،انصافا دچار ضعف جدیای هستیم.بخشی از میراث ما مفقود است،بخشی مندرج در میراثهای متأخر است و در جوامع روایی آمده است و بخشی از آن،مخلوط شده؛ یعنی میراث یک مدرسه فکری مثل درسه فکری قم،در میراث مدرسه کوفه اختلاط پیدا کرده،بعد رفته بغداد و دچار اتفاق دیگری شده است.پس میراث ما یک تاریخ دارد.ما به دلیل نگرش رجالی نسبت به احادیث،از اینکه هر متن حدیث،یک دوره تاریخی دارد،غافلیم،یعنی وقتی میگوییم این روایت را مفضل بن عمر از محمد بن سنان نقل کرده،سپس علی بن محمد صیرفی از او نقل کرده، باید دید این روایات در کدام حوزه بوده،این حوزه و این فرد،چه افکاری داشتهاند و روایت،چطور اخذ و نقل شده.
بنابراین نیازمندیم که میراثمان بار دیگر بازشناسی یا بازسازی شود.بازشناسی استناد این کتابها و مجموعهها و تطور تاریخی آنها، بازشناسی اختلاف متنهایی است که وجود دارند. مثلا از خطبه صدیقه طاهره(س)چقدر متن دارید؟ از خطبه غدیر چند نسخه دارید؟کدام یک درست است؟این را با چه روشی میشود تشخیص داد؟
ما هنوز نسخهپژوهی با متنپژوهی را انجام ندادهایم و بیشتر یا ثمرپژوهی بوده یا معناپژوهی؛ یعنی دلالت را دنبال کردهایم.ولی غیر از سند و دلالت،چیز مهم دیگری داریم که متن و نسخه حدیثی است.محور سوم،جریانشناسی است. ما از این مسأله،به سادگی میگذریم.تصورمان این است که در تاریخ تفکر ما،افرادی آمدهاند و حرفهایی هم زدهاند اما غفلت میکنیم که این افراد در یک بستر و جریان تاریخی قرار داشتهاند. ما دو جریان حدیثی و مدرسه فکری کوفه و قم را داشتهایم.اگر کسی این جریانها را نشناسد و نداند تفاوت اینها در چه چیز بوده و برخوردشان با احادیث چگونه بوده،واقعا در شناخت این تفکر دچار مشکل میشود.اگر این 3 محور شناخته شد،بعد میتوانیم تاریخ تفکر شیعه را بازنگاری کنیم.
اعتقاد بر این است که اگر این تاریخ تفکر نوشته شود(چندان دور هم نیست و با این همه امکانات و نیروی انسانی،به سرعت میشود به این هدف نزدیک شد)،اساسا نگاه ما به کلام،حدیث و فقه،دچار یک تحول خواهد شد و به تعبیر دیگر، لایههایی از احادیث و تفکر شیعه را خواهیم شناخت که تاکنون بر ما نامعلوم بوده است.
10 عنوان پیشنهادی برای تحقیق در محور میراث شناسی
1)میراث معارفی پیامبر اکرم(ص)و چگونگی انتقال آن در جریانهای مختلف حدیثی و فرقهای؛نقش پیامبر در تبیین و ترویج بنیادهای اعتقادی چه بود؟و این احادیث و میراث پیامبر،چگونه در جریانها و افکار مختلف،رشد پیدا کرد؟
2)پژوهش در خطبه حضرت زهرا(س)از نظر سند و متن(کاری به معناپژوهی نداریم).به عبارت دیگر،از نظر سند،تاریخ انتقال این میراث چه بوده؟از نظر متن،این نسخههایی که به ما رسیده،چه تفاوتها و اشتراکاتی دارند و دلایل این تفاوتها و اشتراکات و ترجیح یکی بر دیگری کدام است؟
3)میراث معارفی حضرت زهرا(س)و نقش آن در ترکیب اندیشه تشیع؛این دیگر بحث معناشناسی تاریخی است.کاری به سند خطبه نداریم.کل میراث معنوی،معرفتی و اعتقادی حضرت و اینکه آیا این،نقش تاریخی داشته یا نه، بررسی میشود.
4)پژوهش استنادی در میراث معارفی امیر المومنین(ع)شبهه بسیار قویای وجود دارد که روایات اعتقادی و توحیدی«نهج البلاغه»و سایر کتابها از حضرت نیست؛اینها بر بافته دورههای متأخر است.فراوان گفتهاند و هنوز هم میگویند.در اینجا لازم است که کسی بررسی استنادی بکند و نشان بدهد که این اسنادها چگونهاند.
5)ارائه منظومه موضوعی معارف اعتقادی از دیدگاه امیر المومنین(ع)که بیشتر معناشناسی است؛یعنی برگردیم به دلالت خطب و گفتارهای حضرت و ببینیم آیا از درون آنها، یک نظام اعتقادی جامع و هماهنگ بیرون میآید یا نه؟
6)میراث معارفی امام حسن(ع)و نقش آن حضرت در تبیین و گسترش اندیشه اعتقادی و کلامی شیعه.به نظرم بزرگترین مظلومیت امام حسن(ع) در اینجاست نه آن مظلومیتی که مطرح میکنیم؛ یعنی در چهره تاریخی امام حسن(ع)اصلا چهره امامی که هادی امت است،ندیدهایم.
7)پژوهش استنادی در«صحیفه سجادیه»که کار بسیار مهمی است.سالها زحمت کشیدهاند و هنوز جای کار دارد.در دانشکده علوم حدیث، در قم و تهران،پایاننامههایی نگاشته شده ولی باز میشود بیشتر در این موضوع پژوهش کرد.
8)میراث معارفی امام سجاد(ع)و چگونگی انتقال آن به گروههای مختلف فکری و نحوه انتقال آن به گروههای مختلف فکری و نحوه مواجهه این گروهها با میراث امام سجاد(ع)،این از بحثهای خیلی مهم حدیثی است که اساسا حدیث امام سجاد(ع)از چه طریقی و چگونه به ما رسیده است.در اسناد بسیاری از روایات امام سجاد(ع)،شخصیتهای غیر شیعه وجود دارد. بررسی شود که چه جریانهایی در مدینه در کنار حضرت بودهاند؛آنهایی که از بصره یا کوفه میآمدهاند یا کسانی که در مدینه بودهاند؟هریک از اینها نیازمند بررسی است.
9)میراث معرفتی نخستین یاران امام علی(ع)یعنی شخصیتهای بزرگ شیعی مانند سلمان،ابوذر، عمار و مقداد و میزان نفوذ و گستره انتشار آن در بین گروههای مختلف. 10)منابع علمی معارف اهل بیت(ع) و چگونگی دریافت و انتقال آن در سلسله امامت؛ائمه،علوم معارفی خودشان را از کجا میگرفتند؟
10 عنوان پیشنهادی برای تحقیق در محورجریانشناسی
1)شکلگیری اندیشه تشیع در ری،از آغاز تا عصر کلینی،با رهگیری تاریخ اهل شیعه در ری.تفکر شیعه در ری به صورت مخفیانه شروع میشود و بعد از عبد العظیم حسنی(ع)ظاهر میشود و اوج شکوفایی آن،اواخر قرن سوم است که مشایخ لینی حضور دارند.زمانی که نواصب در ری حاکم بودند،اوضاع طوری بود که عبد العظیم حسنی(ع) از زیرزمین خانه خودش هم نمیتوانست بیرون بیاید.به همین دلیل نجاشی مینویسد:وقتی که فوت کرد،رقعهای در جیب ایشان پیدا کردند که خودش را در آن رقعه معرفی کرده بود و مردم فهمیدند که اینجا عبد العظیم حسنی زندگی میکرده است.
در دوره زمانی مشایخ کلینی،ری به عنوان یک جریان مهم و معمده در نشر حدیث شیعه است. رهگیری این جریان،با توجه به مستندات تاریخی و حدیثی،نکات بسیاری را بر ما روشن میکند؛حتی گرههای بحث حدیثشناسی ما را میتواند پاسخ بدهد.
2)اندیشه کلامی شیعه در ری،از آغاز تا قرن ششم.در پیشنهاد اول،به بحث حدیثشناسی یعنی تاریخ حدیث شیعه در ری پرداختیم،اینجا میخواهیم نگاه کلامی بکنیم.در قرن ششم، در ری با حضور ابن شهر آشوب،هبه اللّه راوندی و مفید نیشابوری،جریان بزرگ کلامیای ظهور میکند که بعدا در حله،نجف و دیگر نقاط تأثیر میگذارد و خودش هم یک نحله کلامی شیعی میشود.مثالی برای مورد اول و دو عرض کنم:ما«الکافی»کلینی را فقط کتاب حدیث میبینیم،هیچکس تاکنون به الکافی به عنوان کتاب کلامی نگاه نکرده،درحالیکه خود کلینی در مقدمه الکافی برای نوشتن کتاب،انگیزه کلامی ذکر میکند و میگوید امروز شبهات زیاد شده، مسأله زیاد شده،من میخواهم از اخبار،روایاتی را جمع کنم و به این شبهات پاسخ بدهم.عین این مطلب را شیخ صدوق در مقدمه«التوحید» گفته که شیعه را متهم به تشبیه و جبر میکنند و من میخواهم روایات را بنویسم و پاسخ بدهم. یعنی 2 کتاب به ظاهر حدیثی،فقط جمع روایات نیست بلکه تنظیم این کتابها و عنوانهایی که در این روایات آمده و بعضا بیانهایی که در ذیل این روایات هست،همه کلام است؛یک منظومه اعتقادی است.سؤال این است که تفاوت دستهبندی و نظامبندی التوحید صدوق با الکافی در چیست؟آیا کلینی در نگرش اعتقادی خودش همانگونه میاندیشید که صدوق میاندیشیده یا با آن متفاوت بوده است؟آیا این تفاوت نگاه در دستهبندی روایات،در عنوانبندی رویات مؤثر بوده یا نبوده؟ما ادعا میکنیم که این تفاوت هست و این تفاوت در عنوانبندی هم مهم است.ما الان نمیدانیم مشایخ کلامی کلینی چه کسانی هستند.مشایخ روایی را میشناسیم اما نمیدانیم که بعد کلامیشان چه بوده؛فقط میدانیم که کلینی در تدوین کتاب الکافی کاملا اندیشه کلامی داشته و این اندیشه کلامی در نظاممند کردن این روایات،دخالت داده است.
3)تاریخ اندیشه تشیع در حلب و شام تا قرن ششم؛در این دوره،ابو الصلاح حلبی یک شخصیت مهم کلامی است.او شاگر سید مرتضی است اما در مقابل استاد خود،اندیشه مستقلی دارد؛حتی کتابی نوشته و آثار سید مرتضی را نقد کرده است که متأسفانه این کتاب به دست ما نرسیده است.
4)تاریخ اندیشه تشیع در جبل عامل از آغاز تا قرن پنجم؛منطقهای که شاگردان سید مرتضی در آنجا حضور داشتند.
5)تاریخ اندیشه تشیع در بصره،در 3 قرن نخستین؛اهل سنت در مورد تاریخ کلامی، حدیثی و فقهی بصره پژوهشهای متعددی کردهاند.حضور شیعه در بصره،2 رویکرد کلامی -حدیثی دارد که رویکرد حدیثی آن خیلی قوی است ولی متأسفانه ما هیچ پژوهش تاریخی در این باره انجام ندادهایم.
6)مراحل حضور حدیث در خراسان و ماوراء النهر و سیر انتقال آن،از آغاز تا شیخ صدوق؛این موضوع در تاریخ حدیث و تاریخ تفکر بسیار مهم است. شیخ صدوق با آن جلالت قدر به نیشابور و خراسان میرود و احادیث شیعه را جمع میکند.وی در چه زمانی به آنجا رفته و از چه طریقی؟آیا از قم، کوفه و ری،به تدریج به سمت شرق ایران حرکت کرده است؟
7)محدثان شیعه در مکه در 3 قرن نخستین و نقش آنها در گسترش اندیشه تشیع؛ما معمولا مکه را خالی از تشیع میبینیم اما ردپاهایی وجود دارد که تشیع در آنجا با نگرش حدیثی حضور داشته است.
8)تاریخ اندیشه تشیع در بحرین،از آغاز تا قرن هفتم،یعنی ظهور ابن میثم بحرینی و مشایخ ایشان.ابن میثم،محدث،فقیه،فیلسوف و عارف، بحرینی،در قرن هفتم است.او با خواجه طوسی، هماوردی میکند.ما نمیدانیم و تحقیق وافی نداریم که تشیع چگونه به بحرین رفته،چه کسانی مؤثر بودند و چه اندیشهای از منظر حدیثی،کلامی و فلسفی مطرح بوده است.
9)تاریخ اندیشه تشیع در مصر،از آغاز تا قرن پنجم.
10)تعامل حدیثی و کلامی شیعیان کوفه و بصره در 3 قرن نخستین؛یعنی 2 مدرسه بزرگ بصره که در آن غلبه با اهل سنت است و کوفه که غلبه با شیعه است،در تعامل حدیثی و کلامی در 3 قرن اول،چه فرایندی را طی کردند؟
منبع: خردنامه همشهری » مرداد و شهریور 1387 – شماره 28