تنوع فرهنگها، تعدد سيستمهاى اقتصادى و حكومتى، و نيز تفاوت در اهداف و آرمانها، ارايه اصول و چارچوب واحدى كه تضمين كننده كاميابى استراتژى باشد، را با مشكل مواجه ساخته است، امّا اين بدان معنا نيست كه نتوان اصول ثابتى را در استراتژى هايى كه به شهادت تاريخ، كشورها یی چون ایران را در هشت سال دفاع مقدس به اهدافشان رسانيده است، پيدا كرد.
در واقع، هر استراتژى موفقى نتيجه دو عامل است: نخست، پيروى از اصول ثابت (مخرج مشترك استراتژىها) دوم، انطباق آن با ارزشهاى موجود در هر جامعه. بر اساس این مقدّمه كوتاه، در صدد هستيم اولا نمايى از اصول و خصوصيّات ثابتى را كه موفقيّت هر استراتژى را تضمين مى كند، ارائه داده،ثانیا به لزوم پيروى استراتژى از ارزشهاى فرهنگى جامعه جهت به منظور دستيابى موفقيّت آميز به اهدافش و ثالثا به نقش بسیج دراین باره اشاره كنيم.
هدفمندی استراتژى جنگی
هدف هر استراتژى دست يابى به مقاصد سياسى و يا نيل به آرمانها، آرزوها و خواستههاى ملّى است كه توسط سياستمداران تعيين مىگردد.(1) بر اساس اين تعريف، هدف در استراتژى حداقل داراى دو ويژگى است. اوّل اين كه، هدف استراتژى در جهت هدف كلّى و يا مجموعهاى از هدفهاى مرتبط و هماهنگ در سطح كلان قرار دارد. دوم اين كه، چون استراتژى خواهان دست يابى به اين هدفهاست، خود نيز هدفمند است. علاوه بر آن، تلاش براى نيل به اهداف مذكور، نيازمند تمركز و نظم بخشيدن و نيز به كارگيرى همه تلاشهايى است كه در اين جهت صورت مىگيرد.به عنوان مثال، به علّت فقدان چنين نظم و تمركزى در ارتش هيتلر، آلمانىها در پشت دروازههاى مسكو متحمّل شكست سختى از روسها شدند و اين شكست، مقدمه شكستهاى ديگر هيتلر و سرانجام، شكست قطعى وى به وسيله متّفقين شد.(2)
همچنين هدف استراتژى بايد به طور دقيق روشن باشد، در غير اين صورت دست يافتن به هدف استراتژى، دور از انتظار خواهد بود. چينىها در سال 1965/ 1344 استراتژى انزواطلبى را برگزيدند. بر اساس اين استراتژى، آنها مىبايست سيستم سياسى، نظام حاكم بر جهان را پذيرفته و گامى در جهت بر هم زدن وضع موجود بر ندارند. امّا آنها در همين مقطع زمانى، با كوشش در جهت كسب رهبرى جهان سوسياليسم استراتژى بر هم زدن وضع موجود – نه استراتژى انزواطلبى – را دنبال كردند. اين تناقض در هدف استراتژى، چين را از تأمين خواستهها و نيازهاى داخلى و امنيّتى باز داشت. در نتيجه، چينىها مجبور شدند در اوايل دهه 70 / 50 به منظور دست يابى به تكنولوژى برتر، استراتژى گرايش به آمريكا را جايگزين استراتژى انزواطلبى كنند.(3)
يكى ديگر از ويژگىهاى هدف در استراتژى، قابل دسترس بودن آن است. به ديگر سخن، استراتژى بايد در جهت تحقق اهدافى باشد كه قابل وصول است. به طور نمونه، عدم توجه عراقىها به اين مسأله، موجب شكست آن كشورها در تجاوز به خاك ايران گرديد. عراق كه در ساعت30/ 1دقيقه بعد از ظهر 31 شهريور 1359با هدف براندازى نظام جمهورى اسلامى دست به حمله سراسرى و همه جانبه عليه كشورمان زد، پس از هشت سال مقاومت بسيج و نيروهاى مسلّح ايران، ناچار شد بدون دست يابى به هدفش، آتش بس را بپذيرد و نيروهايش را از خاك كشورمان عقب بكشد. زيرا، در عمل به اين نتيجه رسيد كه براندازى نظام جمهورى اسلامى ايران و يا اشغال دائم بخشهايى از ايران، به دلیل هدف مندی استراتژی غير قابل دسترس است.(4)
همگونى استراتژی با ارزشها
عمده تصميماتِ استراتژيك، بر اساس ارزشها و اعتقادات گرفته مىشود، به اين معنا كه استراتژيستها كه متأثر از ارزشهاى جامعه خويش هستند، در اتّخاذ تصميمات و حتّی اجراى آن، به ارزشهاى اجتماعى توجه كامل دارند. به ديگر سخن، ارزشها و اعتقادات هر جامعهاى، خمير مايه شكلگيرى اَعمال سياستمداران و استراتژيست هاست؛ در اين زمينه، نمونههاى فراوانى وجود دارد. به عنوان مثال، مردم چين به علّت قرنها سلطه بيگانگان بر بخشى از اين كشور، به شدّت از سلطه مجدد اجانب بيم دارند. اين مسأله جزو ارزشها و اعتقادات مردم چين شده است؛ به همين علّت، نخبگان نظامى چين قادر نيستند در طرحهاى دفاع استراتژيك، خود را به نحوى به يك يا چند قدرت خارجى وابسته كنند.(5) بنابراين، در مقابل تهديد فزاينده اتمى ديگر كشورها، اين كشور بر استراتژى سپر انسانى كه به معناى به كارگيرى انسانها براى جلوگيرى از پيشروى زمينى دشمن است، تكيه كرده است.(6)
ممكن است برخى از ارزشها و اعتقادات يك جامعه نادرست باشد، و يا برخى از آنها در شرايط خاصّى، نادرست باشد. چنانچه اين اعتقادات يا برداشتهاى غلط، اساس و پايه تصميمات استراتژيك واقع شوند، استراتژى را به هدفش كه كسب پيروزى بر حريف و يا دسترسى به هدف يا اهداف غير نظامى است، نمىرساند. اگر سياستمداران و استراتژيستها از نادرستى ارزشها و اعتقادات آگاهند، نبايد بر اساس آن به تصميمگيرى بپردازند، و اگر در چنين شرايطى تصميمگيرى اجتنابناپذير باشد، بايد سعى كنند با نشان دادن كاستى و نادرستى ارزشهاى مذكور، مردم را به سوى پذيرش تصميمات درستتر سوق دهند. اين مسأله، مشكلترين مرحله در فرآيند تصميمگيرى سياسى و نظامى بوده كه گاه ممكن است جريان تصميمگيرى را كُند يا متوقّف يا تصميمِ گرفته شده را با شكست رو به رو سازد.(7)
هم مردم و هم تصميم گيران سياسى نظامى، كمتر به نادرستى ارزشهاى جامعه خويش توجه دارند. زيرا، آنها با ارزشهاى موجود خو گرفته و در آن پرورش يافتهاند و اين ارزشها با خون و پوست آنها عجين شده است. بر اين اساس، علاوه بر اين كه ارزشها را مبناى تصميمگيرىهاى استراتژيك خود قرار مىدهند، از آن به عنوان وسيلهاى براى سنجش اَعمال ديگران نيز استفاده مىكنند. به هر حال، براى نيل به هدف استراتژى، بايد ارزشها را با واقعيّات هماهنگ ساخت و يا با توجه به واقعيّات موجود به انتخاب استراتژى مناسب پرداخت.(8)
استراتژی بسیج در جنگ تحمیلی با ارزش ها ی دینی کاملا انطباق داشت،آن ها به دلیل پاسداری از ارزش هایی که امام احیا کرد به جبهه رفتند ،شعارهای شان در جبهه،رنگ و بوی مذهبی داشت،با نام معصومین(ع) به دشمن حمله می کردند و تنها یاد خدا آن ها را در شرایط سخت جبهه حفظ می نمود.
انطباق با واقعيّت ها
راز ديگر كاميابى استراتژى، مبنى بودن آن بر واقعيّات است، امّا گاه سايهاى از واقعيّات جاى واقعيّات را مىگيرد و يا تمايّلات و گرايشات درونى استراتژيست (مانند خشم، انتقام، ترحّم، نوع دوستى و…) مانع از گزينش روشهاى عقلانى به حداكثر رساندن ضريب توفيق استراتژى مىشود. براى شناخت دقيق واقعيّات و تفكيك آن از امورى كه سايهاى از واقعيّات را به همراه دارند، و نيز براى پرهيز از پيروى گرايشات و تمايلات درونى غير واقعى، دستيابى به اطلاعات كافى كه مبيّن واقعيّات باشد، اجتنابناپذير است.(9)
دست يابى به واقعيّات، بدون دسترسى به مراكز اطّلاع رسانى و منابع اطلاعاتى غير ممكن است. هر اندازه كه اين مراكز كارآمدتر باشند، استراتژيست بهتر مىتواند به اطّلاعات دقيقتر دست يابد و بدين سان بر ميزان توفيق تصميمات استراتژيك كه بر اساس اين اطّلاعات گرفته مىشود، افزوده مىگردد. زيرا، اطّلاع دقيق از توانايىهاى سياسى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى از نيروهاى خودى و دشمن، نيازهاى داخلى، ساختار نظام بين المللى و آشنايى با ابزارها و نهادهاى مجرى استراتژى، از عوامل مؤثر در توفيق استراتژى به شمار مىرود. به علاوه، سرعت انتقال اطّلاعاتِ به دست آمده، به مراكز تصميمگيرى استراتژيك، به ويژه در شرايط بحرانى، نيل به هدف استراتژىرا تسهيل و تسريع مىكند.(10)
پىريزى تصميمات بر مبناى واقعيّات، نبايد به معناى ناديده گرفتن ارزشهاى جامعه باشد، بلكه استراتژيست بايد با توجه به واقعيّات موجود، در جهت تحقق و استقرار ارزشهاى جامعه خويش گام بردارد. بر اين اساس، دو مقوله ارزش و واقعيّت در هم مىآميزند و دسترسى به بهترين تصميم را از سوى استراتژيك، مشروط به آگاهى كامل استراتژيستها از ارزشهاى جامعه و نيز اطّلاع دقيق از واقعيّات جامعه در صحنه داخلى و خارجى است.(11)
انطباق ارزش ها با واقعیت ها در جبهه های جنگ همواره به چشم می خورد شاید برجسته ترین مثال چنین انطباقی را بتوان در شکست صدام دید.شکست خوردن صدام واقعیتی بود که بارها امام وعده آن را به بسیجیان داده بود و این اتفاق در سال 1368 و در نامه های صدام خطاب به مسئولان نظام منعکس شد.
اتكا به توانايىهاى اقتصادى
منابع و توانايىهاى اقتصادى نقش اساسى در اتّخاذ تصميم استراتژيك ايفا مىكند. علاوه بر آن، تداوم هر استراتژى و يا كاميابى استراتژى در نيل به اهداف مورد نظر، به پشتيبانى و حمايتهاى اقتصادى بستگى دارد. به ديگر سخن، استراتژىهاى موفّق به ميزان قابل توجهى، به وجود منابع اقتصادى و ادامه پشتيبانى مالى كافى بستگى دارند.
برخوردارى از منابع اقتصادى، اوّلين گام در افزايش قدرت ملّى محسوب مىشود. چنان چه توانايى كافى براى بهرهمندى بهينه از اين منابع در دسترس باشد، در آن صورت موجب افزايش مضاعف قدرت ملّى خواهد شد. هرگاه تصميمهاى استراتژيك بر پايه چنين قدرتى استوار باشد، دست يابى به اهداف استراتژى تسهيل، تقويّت و تسريع مىشود. به عنوان مثال، اگر دولت مردان عربستان سعودى، توانايى بهره بردارى از نفت در جهت توسعه اقتصادى و صنعتىِ كشورشان را داشتند، هيچ گاه در قبالِ تهديد احتمالى عراق از نيروهاى غربى براى دفاع از تماميّت ارضى و استقلال سياسى خود دعوت نمىكردند.
علاوه بر نقش حسّاس منابع اقتصادى، تداوم پشتيبانىهاى مالى و اقتصادى، از ديگر شرايط نيل به اهداف استراتژى است. بر اين اساس، استراتژيستها ناگزيرند توان اقتصادى كشور در استمرار حمايت از خط مشىها را از آغاز تا مرحله نهايى هر استراتژى، به دقّت محاسبه نمايند و شرايط بحرانى و جنگ كه توان بهره بردارى كشور از منابع موجود كاهش مىيابد را مورد توجه قرار دهند. اين مسأله يكى از اصول اساسى در فرآيند استراتژى است كه عدم توجه به آن استراتژىهاى بسيارى را در نيل به اهدافش، ناكام گذاشته است. شكست آمريكا در ويتنام مثال مناسبى در اين زمينه است. زيرا، آمريكايىها در محاسبه توانمندىهاى اقتصادى، سياسى و نظامى خود در جنگ و مداخله مستقيم در ويتنام ناكام ماندند. سرانجامدر پىناكامى در جنگ با ويتنام، استراتژى مداخله غير مستقيم را جايگزين استراتژى مداخله مستقيم كردند. زيرا، استراتژى جديد هزينه مالى كمترى براى آن كشور داشت.
در حنگ تحمیلی تا زمانی که جنگ و ادامه آن بر توانایی های اقتصادی استوار بود جنگ ادامه یافت و زمانی که مسئولان جنگ ادامه آن را به دلیل ناتوانایی های اقتصادی و مانند آن غیرممکن دانستند امام پایان جنگ را اعلام کردند در صورتی که طرف پیروز در جنگ ماندیم.
برخوردارى از ابزارهاى مناسب
دست يافتن به اهداف استراتژى، محتاج ابزارهاى مناسب و متناسب با هدف است. از اين رو، نبايد براى نيل به اهداف محدود، از ابزارهاى فراوان بهره جُست. زيرا، اين شيوه عمل، عقلانى و مقرون به صرفه نيست. هر چند نمىتوان براى اهداف گسترده و عظيم، از ابزارهاى محدود استفاده نمود، امّا، گاهى بين اهداف و ابزارها، تناسب وجود ندارد. در آن صورت، يا بايد از ميزان اهداف كاست و يا بر تعداد ابزارها افزود. چنان چه امكان كاستن از اهداف و يا افزودن بر ابزار ميسّر نباشد، تدارك و اجراى يك استراتژى كه ما را مرحله به مرحله به اهداف استراتژى برساند، اجتنابناپذير است.(12) به عنوان نمونه، هيتلر براى دست يافتن به فضاى حياتى از نوعى استراتژى مرحلهاى بهره گرفت. او قبل از جنگ جهانى دوم، با نمايش رژه نظامى ارتش آلمان، كشورهاى بزرگ امضا كننده پيمان ورساى(13) را ناچار كرد كه با خواستهاش مبنى بر واگذارى ناحيه سودت چكسلواكى به آلمان موافقت كنند. بعد از آن، آلمان مرحله ديگرى از استراتژى خود را براى دست يابى به فضاى حياتى با حمله به لهستان و آغاز جنگ جهانى دوم به اجرا گذاشت.(14)
ابزار و اهداف علاوه بر تناسب كمّى از نظر كيفى نيز بايد با هم متناسب باشند. به بيان ديگر، نيل به برخى از اهداف استراتژى، نيازمند به كارگيرى ابزارهاى خشن نيست. بلكه، چنين اهدافى با بهرهگيرى از ابزارهاى غير خشن (مانند ديپلماسى و ابزارهاى فرهنگى و اقتصادى) نيز قابل دسترسى است. گاهى به كارگيرى ابزار خشن (جنگ) كه به طور عمده، آخرين حربه و ابزار در دستيابى به اهداف استراتژى به شمار مىرود. قبل از هر ابزار ديگرى، اجتنابناپذير مىشود. به عنوان مثال، كشورى كه مورد حمله و تجاوز قرار مىگيرد، ناگزير است عليه متجاوز بجنگد. البته اين بدان معنا نيست كه نسبت به آزمونِ ثمر بخشى ابزارهاى ديگر بى توجه باقى بماند. زيرا، در شرايطى ممكن است استفاده توأم و همزمان از چند ابزار، نيل به اهداف استراتژى را سرعت بخشد. بر اين اساس، اغلب كشورهاى در حال جنگ، سفارت خانههاى خود را در خاك همديگر باز نگاه مىدارند. ابزارهایی که بسیجیان در دفاع مقدس به کار گرفتند گرچه در مقایسه با ابزارهای دشمن از تناسب برخوردار نبود ولی آنچه کمبود آتش سلاح های بسیجی ها را جبران می کرد قدرت ایمانی بود که در حد بالا در بسیجی ها وجود داشت.
پىنوشتها
1) آندره بوفر، مقدمهاى بر استراتژى، ترجمه مسعود كشاورز، تهران: دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، 1366، ص 32.
2) هانرى ميشل، جنگ جهانى دوم، ترجمه عباس آگاهى، مشهد: آستان مقدس، 1370، صص 93 – 96.
3) محمدجواد اميدوارنيا، چين و خاورميانه، تهران: دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، 1368، صص 43 – 44.
4) اكبر هاشمى رفسنجانى، انقلاب و دفاع مقدس، تهران: انتشارات پانزده خرداد، 1367، ص 217.
5) زهرا طاهرى امين، چين، تهران: دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، 1375، ص 65.
6) مريم دفترى، نقش ارتش آزادى بخش خلق در نظام سياسى چين، تهران: دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، 1365، صص 11.
7) عبدالعلى قوام، اصول سياست خارجى و سياست بين الملل، تهران: سمت، 1370، صص 124 – 126.
8) همان.
9) جان بليس و ديگران، استراتژى معاصر و نظريات و خط مشىها، ترجمه هوشمند مير فخرايى، تهران: دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، 1369، ص 23.
10) چارلز آرشوانك، مبانى تصميمگيرى استراتژيك، ترجمه عباس منوّريان، تهران: مركز آموزش مديريت دولتى، 1370، ص 19.
11) قوام، همان، ص 49.
12) جانام كالينز، استراتژى بزرگ اصول و رويهها، ترجمه كورش بايندر، تهران: دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، 1370، ص 29.
13) مراد كشورهاى پيروز در جنگ جهانى اول (دول متّفق يا متّفقين) است.
14) احمد نقيب زاده، نگاهى به تاريخ روابط بين الملل از 1870 تا 1945، تهران: دانشگاه تهران، 1368، ص 235.