بدون ترديد يكي از مسؤوليت ها و وظايف مهمّ بزرگان و دانشمندان متعهّد، حفاظت از سنگر عقايد و معارف اسلام از دستبرد تحريف و تغيير، و به تبع آن مبارزه و ستيز با راهزنان فكر و انديشه اسلامي است، چرا كه سكوت و تساهل در برابر آنها، علاوه بر اين كه موجب تزلزل انديشه مردم در اصول و اركان دين و تحريف حقايق مي گردد، نوعي كتمان حقيقت نيز در پي دارد و انسان را مشمول اين آيه مي سازد كه:
«اِنَّ الّذينَ يَكْتُمُونَ ما اَنْزَلْنا مِنَ الْبَيّناتِ وَالْهُدي مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنّاهُ للنّاسِ فِي الْكِتابِ اولئكَ يَلْعَنَهُمُ اللّهُ وَ يَلْعَنَهُمُ اللاّعِنُونَ؛[1] كساني كه دلايل روشن و وسيله هدايتي را كه نازل كرده ايم، بعد از آن كه در كتاب براي مردم بيان نموديم، كتمان كنند، خدا آنها را لعنت مي كند و همه لعنت كنندگان نيز آنها را لعن مي كنند.»
سيره امامان(علیه السلام)ابعاد گوناگوني دارد. يكي از ابعاد مهم زندگي آنها دفاع از حريم حرمت عقايد، معارف و فرهنگ اسلام ناب بوده. آنها در اين رهگذر كوشش فراوان كردند، حتي در سخت ترين اوضاع، در برابر تحريف گران و راهزنان طريق عقيده مي ايستادند، و به عالمان شيعه تأكيد مي ورزيدند كه در حفظ مرزهاي عقايد و فرهنگ اسلام سر از پا نشناسند، و تا آخرين توان بكوشند، تا آن جا كه امام باقر(علیه السلام) فرمود: «عُلماءُ شيعَتِنا مُرابِطُونَ فِي الثَّغْرِ الّذي يَلِي اِبْليسُ وَ عَفارِيتُهُ يَمْنَعُونَهُمْ عَنِ الْخُروُجِ عَلي ضُعَفاء شِيعَتِنا، وَ عَنْ اَنْ يَتَسَلَّطَ عَلَيهِمْ اِبْليسُ وَ شِيعَتُهُ النَّواصِبُ، اَلا فَمَنْ اِنْتَصَبَ كانَ اَفْضَلُ مِمَّنْ جاهَدَ الرُّومَ والتُّرْكَ والْخَزَرَ اَلْفَ اَلْفَ مَرَّةٍ لاَنَّهُ يَدْفَعُ عَنْ اديانِ مُحِبّينا وَ ذلِكَ يَدْفَعُ عَنْ ابْدانِهِمْ؛[2] دانشمندان پيروان ما همانند مرزداراني هستند كه در برابر ابليس و لشكرهايش صف كشيده اند، و از حمله وري آنها به شيعيان ما كه توانايي دفاع از خود را ندارند جلوگيري مي كنند، و نيز از تسلّط ابليس و پيروان ناصبي او بر آنها جلوگيري مي نمايند. آگاه باشيد ارزش آن دانشمندان شيعه كه چنين خود را در معرض دفاع قرار داده اند، هزار هزار بار بالاتر از سپاهياني است كه در برابر هجوم دشمنان اسلام از كفّار و روم و ترك و خَزَر، پيكار مي نمايند. زيرا دانشمندان شيعه نگهبانان عقايد و فرهنگ اسلام، و مدافع دين دوستان ما هستند، در حالي كه مجاهدان، حافظ مرزهاي جغرافيايي مي باشند». حفاظت از مرزهاي معارف اسلامامام حسن عسكري(علیه السلام)چه در عصر پدر، و چه در دوران شش ساله امامت خود (از سال 254 تا 260 هـ.ق) علاوه بر طاغوت ستيزي، همواره با فرقه هايي كه به نام اسلام، اسلام ناب را تحريف مي كردند ـ مبارزه مي كرد، و به طور مكرّر در مورد خطر آنها به شيعيان خود هشدار مي داد. آن حضرت در اين راستا، بسيار كوشيد، و با موضع گيري هاي قاطع در برابر آنها، به افشاگري پرداخت و از گسترش افكار ناراستين آنها جلوگيري كرد، چرا كه وجود آنها سدّ بزرگي فرا راه تعميق و گسترش در رشد اسلام ناب بود، و از سوي ديگر باعث تقويت دشمنان و طاغوت ها مي شد و در نتيجه آب به آسياب دشمن مي ريخت.
امام حسن عسكري(علیه السلام) با جاذبه و دافعه نيرومند، دوستان خالص و دانشمندان كارآمد را به سوي خود جلب مي كرد، و مخالفان و منحرفان دوست نما را كه بر ريشه معارف اسلام تيشه مي زدند به شدّت دفع مي نمود، براي دريافتن اين مهم در سيره امام حسن عسكري(علیه السلام)نظر شما را به چند فراز جلب مي كنيم:
1ـ فارس بن حاتم، يكي از بدعت گزاران بود. جمعي گرداگرد او را گرفته بودند، او با تحريف حقايق، مطالبي را به نام معارف اسلام بدانها مي آموخت، وي به تذكّرات امامان و علماي شيعه اعتنا نكرده و از كار خود دست نكشيد. سرانجام ابوجنيد، به دستور محرمانه امام هادي(علیه السلام)او را به هلاكت رساند.
در پي اين عمل شجاعانه، امام هادي(علیه السلام)براي ابوجنيد، حقوق ماهيانه تعيين كرد. پس از شهادت امام هادي(ع)، امام حسن عسكري(علیه السلام)به خصوص دستور داد كه حقوق ماهيانه او را مانند سابق بپردازند، حتي در اين مورد براي يكي از نمايندگانش نامه نوشت، به اين ترتيب براي نابودي بدعت و بدعتگزار، جدّيّت مي نمود.[3]
2ـ امام حسن عسكري(علیه السلام)شنيد شخصي به نام «احمد بن هلال» با خودنمايي و الفاظ بازي فريبنده اي به عقيده صاف شيعيان مي تازد و با صوفي بازي و كج انديشي، عقيده مردم را متزلزل مي كند، با اين كه بعضي مي خواستند او را درستكار و پاكدل و پارسا معرّفي كنند و مي گفتند: او 54 بار پياده براي انجام حجّ به مكّه رفته است و… امام حسن عسكري(علیه السلام)با قاطعيّت براي نمايندگانش در عراق نوشت: «اِحْذَروا الصُّوفِيَّ الْمُتَصَنِّعَ؛ از آن صوفي ساختگي و دروغين، دوري كنيد.».باز عدّه اي واسطه شدند تا بلكه فكر امام حسن عسکری(علیه السلام) را در مورد احمد بن هلال تغيير دهند، امام با كمال صراحت بدون هيچ گونه ابهام فرمود: «امر ما در مورد احمد بن هلال كه خدايش او را نيامرزد، به شما رسيد، خداوند گناهان او را نمي آمرزد، و لغزش او را پس نمي گيرد، او بدون كسب رضايت و نظريّه ما، با استبداد رأي در امور ما دخالت كرده است، و مطابق هوس هاي نفساني خود رفتار مي كند، خداوند اراده كرده كه او را به دوزخ بفرستد، ما صبر مي كنيم تا خداوند بر اثر نفرين ما، عمر او را كوتاه كند».[4]
3ـ امام حسن عسکری(علیه السلام) در سرزنش صوفيان و صوفي مسلكان، آن چنان برخورد شديدي مي كرد كه در ضمن گفتاري كه به منزله بيانيه اي براي همه شيعيان در تمام اعصار بود، چنين نوشت: «اَلا اِنَّهُمْ قُطّاعُ طَريقِ الْمُؤمِنينَ، وَالدُّعاةُ اِلي نِحْلَةِ الْمُلْحِدينَ، فَمَنْ اَدْرَكَهُمْ فَلْيَحْذَرْهُمْ، وَلْيَصُنْ دينَهُ وَ ايمانَهُ؛ آگاه باشيد آنان راهزنان طريق مؤمنان هستند، و مردم را به راه ملحدان و منكران دين فرا مي خوانند، هر كس كه با آنها رو به رو شود، بايد قطعا از آنها دوري كند، و دين و ايمان خود را از گزند آنان حفظ نمايد».[5]
در فراز ديگري از زندگي امام حسن عسكري(علیه السلام)مي خوانيم: يكي از مسلمانان كه پدرش دوگانه پرست بود، در ضمن نامه اي، از امام حسن عسکری(علیه السلام) خواست تا براي پدر و مادرش دعا كند. امام حسن عسکری(علیه السلام) در پاسخ او نوشت: «رَحِمَ اللّهُ والِدَتِكَ، والتّاءُ مَنْقُوطَةُ؛[6] خداوند مادرت را رحمت كناد، آگاه باش كه تاء واژه والده دو نقطه دارد». يعني خيال نكني كه به جاي تا، ياء است و براي پدرت نيز دعا كرده ام نه، فقط براي مادرت دعا كردم، چرا كه براي دو گانه پرستان دعا نمي كنم.
برخورد شديد با واقفيّه و غلات
واقفيّه فرقه اي بودند كه به هفت امام اعتقاد داشتند و امامت امامان بعد از امام كاظم(علیه السلام)را قبول نداشتند. غُلات گروه ديگري از كژانديشان و تندروها بودند كه امامان را بيش از حدّ خود بالا مي بردند، و در فكر و روش بر خلاف امامان(علیه السلام)حركت مي كردند. امام حسن عسکری(علیه السلام) با آنان برخورد شديد نمود، آنها را از خود طرد كرد، و شيعيان را از هرگونه گرايش و تمايل به آنها برحذر داشت، و با كمال صراحت از آنها بيزاري جست، در اين رهگذر نظر شما را به دو حديث زير جلب مي كنم:
يكي از شيعيان كه در قسمت غرب ايران [كرمانشاه و اطراف آن] مي زيست براي امام حسن عسکری(علیه السلام) در ضمن نامه اي چنين نوشت: «نظر شما درباره واقفيّه چيست؟ آيا آنها را از خود مي دانيد، يا از آنها بيزاري مي جوييد»؟امام حسن عسکری(علیه السلام) در پاسخ او چنين نوشت: «آيا نسبت به عمويت (كه از واقفيّه است) ترحّم مي كني؟ خدا او را رحمت نكناد، از او بيزاري بجوي. من در پيشگاه خدا از گروه واقفيّه بيزارم. آنها را به دوستي نگير. از بيمارانشان عيادت نكن، و در تشييع جنازه آنها شركت منماي، هرگز بر جنازه آنها نماز نخوان…».[7]
و در سرزنش غلات و تندروها در ضمن نامه اي نوشت: «من شما را افرادي افراطي مي دانم كه در پيشگاه خدا، دسته جدا كرده ايد و در نتيجه در خسران و هلاكت افتاده ايد. هلاكت و عذاب از آن كسي است كه از اطاعت خداوند سرپيچي كند و نصيحت اولياي خدا را نپذيرد، با اين كه خداوند به شما فرمان داده كه از خدا و رسول و اولي الامر، اطاعت كنيد».[8] موضع گيري امام حسن عسکری (علیه السلام) در برابر طاغوت ها امام حسن عسکری(علیه السلام)
در مدّت شش سال امامت خود؛ يعني از سال 254 تا 260هـ.ق، با سه طاغوت رو به رو بود كه عبارتند از: 1ـ معتزّ عبّاسي؛ 2ـ مهتدي؛ 3ـ معتمد (سيزدهمين، چهاردهمين و پانزدهمين خليفه عباسي)، در اين مدّت به سبب پاسداري از اساس تشيّع و اركان اسلام، از گزند آن ياغيان خودكامه، همواره با آنها درگير بود، از اين رو، آن حضرت و يارانش هميشه در زندان هاي مختلف تحت شكنجه هاي طاقت سوز قرار داشتند، و در خطر و خفقان بسيار شديد بودند، به طوري كه در مورد امام حسن عسكري(علیه السلام) نيز همچون جدّش امام كاظم(علیه السلام) گفته مي شد: «لا يَزالُ يَنْتَقِلُ مِنْ سِجْنٍ إلي سِجْنٍ؛ همواره از زنداني به زندان ديگر، منتقل مي شد».
معتزّ عباسي رسما به مأمور جلاّدش سعيد حاجب، چنين فرمان داد: «اُخْرُجْ اَبا مُحَمَّدٍ اِلَي الْكُوفَةِ ثُمَّ اضْرِبْ عُنُقَهُ فِي الطّريق؛ ابومحمد (حسن عسكري) را به سوي كوفه بيرون ببر و در مسير راه (در جاي خلوت) گردنش را بزن».[9] امام حسن عسکری(علیه السلام) در عصر خلافت معتمد عباسي (256 ـ 279 هـ ق)مدتي در زندان صالح بن وصيف بود.
به هر حال راز آن همه فشارها، و آن همه زنداني شدن ها و سرانجام مسموم شدن و شهادت امام(علیه السلام)چيزي جز اين نبود كه آن حضرت در حراست و حفظ اسلام از دستبرد تحريف ها و گزند طاغوت ها، تا آخرين توان خود مي كوشيد، و سرانجام جانش را در اين راه فداي اسلام كرد. او براي حفظ اين آرمان مقدّس، همواره با شيعيان تماس داشت، و در همه جا نمايندگانش حضور داشتند، و نامه هاي آن حضرت همواره به آنها مي رسيد. ارتباط شيعيان با نمايندگان مخفي او برقرار بود. از سوي ديگر مطابق روايات بسيار، همه مسلمانان مي دانستند كه حضرت قائم(عج) درهم كوبنده كاخ طاغوت ها، و احياگر آيين ناب اسلام، از نسل آن حضرت است. از اين رو، نسبت به او احساس خطر بيشتري مي كردند. محدّث قمي در اين باره مي نويسد: «سه نفر از خلفاي عبّاسي تصميم بر كشتن امام حسن عسکری(علیه السلام)گرفتند، زيرا به آنها خبر رسيده بود كه حضرت مهدي(عج) از صلب او ظاهر مي شود».[10]
آري امامان(علیه السلام)اين چنين براي حفظ كيان دين، پافشاري نموده و رنج ها و مرارت ها را تحمّل مي كردند، ما نيز به پيروي از آنها بايد در اين راستا كوشا و جدّي باشيم، و هرگونه بي تفاوتي را از خود دور سازيم.
[1]– بقره (2) آيه159 .
[2]– ابي منصور، احمد بن علي ابن ابي طالب طبرسي، احتجاج طبرسي، ج1، ص155
[3]– شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، ترجمه ارشاد، ج2، ص343.
[4]– علاّمه محمد باقر مجلسي، بحار، ج50، ص218.
[5]– محقق اردبيلي، حديقة الشّيعة، ص592.
[6]-شيخ حرّ عاملي، اثباة الهداة، ج3، ص312.
[7]– علي بن عيسي اربلي، كشف الغمّة، ج3، ص312.
[8]– سيّد محمد كاظم قزويني، الامام الحسن العسكري من المهد الي اللّحد، ص81.
[9]– ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج4، ص432.
[10]– محدّث قمي، انوار البهيّه، ص490.