یکشنبه, 2 دی , 1403 برابر با Sunday, 22 December , 2024
جستجو

دوران امام يازدهم، يكى از دوران‏هاى سخت و دشوارى بود كه افكار گوناگون از هر سو «جامعه اسلامى» را تهديد مى‏ كرد. و با اينكه امام در نهايت فشار به سر مى‏برد، اما وى همانند پدران خود، لحظه‏ اى از اين مسأله غفلت نورزيده و در برابر گروه‏ ها و مكتب‏هاى التقاطى و انديشه‏ هاى وارداتى و ضدّ اسلامى از جمله: صوفيان، غُلات، مُفَوّضه، واقفيه، دوگانه پرستان و ساير دگرانديشان، سخت موضع گرفته و با شيوه‏ هاى خاصّ خود، كارهاى آنها را خنثى نموده و نقش بر آب مى‏ كرد.

برخورد با غلات و مُفَوِّضه
از ديگر برخوردهايى كه امام حسن عسكرى عليه‏ السلام با منحرفان فكرى داشت، همانا موضع‏ گيرى در برابر غلات و مفوّضه بود؛ يعنى همان‏ هايى كه عقيده داشتند: خداوند در ابتداى آفرينش با خلقت كردن پيامبر، همه چيز را به او واگذار كرده، سپس اين پيامبر است كه دنيا و هر آنچه كه در او هست را آفريده است. و برخى گفته‏ اند: خداوند اين اختيار را به علىّ بن ابي طالب عليه‏ السلام داده است.1
و چون اين انديشه انحرافى لطمه شديدى بر عقايد مسلمانان مى ‏زد، و پيامدهاى ناگوارى در پى‏داشت، بدين جهت از آغاز پيدايش اين تفكّر غلط، مورد نكوهش معصومان عليهم ‏السلام قرار گرفت و اين طايفه را بدتر از يهود و كفّار قلمداد كردند. زيرا چيزى مدّعى شده بودند كه حتّى يهود و نصارا هم نگفته بودند. چرا كه يكى از آثار اين تفكّر غلط، غُلوّ درباره پيامبر و معصومان عليهم‏ السلام بود. از اين‏ رو، امام عسكرى عليه‏ السلام مسلمانان را از پيروى چنين افرادى با چنين افكارى بر حذر مى‏داشت و گاهى با برخى از ساده‏انديشان و فريب خوردگان بسيار بزرگوارانه برخورد مى‏ كرد، به اميد آنكه از باور خود دست بردارند.

امام عسكرى عليه ‏السلام و ادريس بن زياد
علاّمه مجلسى از «ادريس بن زياد كَفَر توثايى» نقل كرده كه وى مى‏ گفت: من از جمله افرادى بودم كه درباره آنها غُلوّ مى‏كردم. روزى براى ديدار با ابومحمّد عسكرى عليه ‏السلام روانه سامرّا شدم؛ وقتى كه وارد شهر شدم، از فرط خستگى خود را بر پلّكان حمّامى انداخته و كمى به استراحت پرداختم. در اين بين خواب چشمان مرا ربود؛ پس بيدار نشدم مگر با صداى كوبيدن آرامى كه به وسيله چوب‏دستى كه در دست امام عسكرى عليه‏ السلام بود. پس با همان اشاره از خواب بيدار شده و او را شناختم. فوراً از جاى برخاسته و در حالى كه آن حضرت سوار بر اسب و غلامان و پيشكاران اطرافش را گرفته بودند، پا و زانوى مباركش را بوسه زدم، اوّلين سخنى كه امام در اين ملاقات كوتاه به من فرمود، اين بود:
«يا ادريس! بل عباد مكرمون، لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون»؛2 اى ادريس! بلكه آنان بندگان مقرّب خدايند و در گفتار بر او سبقت نمى‏ گيرند و به فرمان وى عمل مى‏كنند.
در اين‏جا حضرت با عنوان كردن اين آيه خواستند به او بفهمانند كه انديشه غُلوّ درباره ما باطل است و ما از خود هيچ اختيارى جز آنكه خداوند اراده كند، نداريم؛ چرا كه ما به دنبال امر و اراده خدا بوده و فرمان او را انجام مى‏ دهيم.
ادريس كه از جواب كوتاه امام عسكرى عليه‏ السلام كاملاً آگاه شده بود، در پاسخ امام گفت: اى مولاى من! مرا همين كلام بس است؛ زيرا آمده بودم تا اين مسأله را از شما بپرسم.3
امام عسكرى عليه‏ السلام و كامل بن ابراهيم در ملاقاتى كه «كامل بن ابراهيم» به نمايندگى گروهى از مفوّضه با امام داشت، وى پاسخ سؤالات خود را از امام عصر عليه‏ السلام چنين دريافت كرد: مفوّضه دروغ گفته‏ اند، بلكه دلهاى ما ظرفهاى مشيّت الهى است. پس اگر او بخواهد، ما مى‏ خواهيم.
امام عسكرى عليه‏ السلام در جهت تأييد گفتار فرزندش امام عصر عليه‏ السلام و ردّ گفته مفوّضه، به كامل بن ابراهيم فرمود: «پاسخ خود را دريافت كردى، ديگر براى چه اينجا نشسته‏اى، از جاى برخيز…»4
موضع‏گيرى در برابر واقفيّه
يكى ديگر از گروه‏ هاى انحرافى كه پس از شهادت امام موسى بن جعفر عليه‏ السلام پديد آمد، آنهايى بودند كه ادّعا داشتند: موسى بن جعفر عليه‏ السلام هنوز از دنيا نرفته است.
بنيانگذاران اين طايفه، زياد بن مروان قندى، على بن أبى‏ حمزه و عثمان بن عيسى مى‏ باشند و علّت انكار آنان در آغاز كار، اين بود كه نزد اين سه نفر، اموالى از حضرت موسى بن جعفر عليه ‏السلام وجود داشت، چون نمى‏ خواستند اموال امام كاظم عليه‏ السلام را به فرزندش امام رضا عليه‏ السلام تحويل دهند، شهادت امام كاظم عليه ‏السلام را منكر شدند.
در پاسخ نامه امام رضا عليه‏ السلام ـ كه به آنها نوشته بود تا اموال را بازگردانند، زيرا او قائم مقام پدرش موسى بن جعفر عليه‏ السلام است ـ زياد قندى و ابن ابى‏ حمزه، منكر چنين پولى در نزد خود شدند و اما عثمان بن عيسى به حضرت نوشت: پدرت هنوز زنده است و هر كه چنين ادّعايى كند، سخن باطلى گفته و تو هم اينك به گونه‏ اى عمل كن كه خود مى‏ گويى از دنيا رفته است. ولى او به من دستور نداده چيزى به تو بدهم…5
آرى، اين گروه با توقّف در امامت موسى بن جعفر عليه‏ السلام از همان ابتدا مورد لعن، نفرين و برائت امامان عليهم‏ السلام بوده و به گروه «مَمْطوره» نيز اشتهار يافتند.6
علاّمه مجلسى از «احمد بن مطهّر» روايت كرده: برخى از ياران ما به امام حسن عسكرى عليه‏ السلام نامه نوشته و از وى درباره كسى كه بر حضرت موسى بن جعفر عليه‏ السلام توقّف كرده ـ و فراتر نرفته است ـ سؤال كرده بود كه: آيا آنها را دوست داشته باشم يا از آنان بيزارى جويم؟ حضرت در پاسخ فرمود: «آيا براى عمويت آمرزش مى‏ خواهى؟ خداوند عمويت را نيامرزد، از او بيزارى بجوى و من در پيشگاه خداوند از آنها بيزارى مى‏ جويم. پس با آنان دوستى نداشته باش، از بيماران‏شان عيادت مكن و در تشييع جنازه‏ هاى مردگان‏شان حاضر مشو و بر امواتشان نماز نخوان، خواه امامى را از سوى پروردگار منكر شوند، و يا امامى را كه از سوى خداوند نمى‏ باشد، بر آنها اضافه كند و يا قائل به تثليث باشند.
بدان، كسى كه تعداد ما را اضافه بداند، مانند كسى است كه از تعدادمان كاسته باشد و امامت ما را انكار كند».
تا قبل از اين مكاتبه و جريان، شخص سؤال كننده نمى‏ دانست كه عمويش هم در رديف «واقفيان» است و حضرت او را از اين موضوع آگاه ساخت. 7
پی نوشت مطالب
1 – شرح باب حادى عشر، ص 99.
2 – سوره انبياء، آیات 26 و 27.
 3- بحارالانوار، ج 50، ص 283.
 4- الغيبة، شيخ طوسى، ص 148.
 5- الغيبة، شيخ طوسى، ص 148.
6 – بحارالانوار، ج 5، ص 267.
 7-  كشف الغمّه، ج 3، ص 219.

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=17040

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب