یکشنبه, 4 آذر , 1403 برابر با Sunday, 24 November , 2024
جستجو

*حادثۀ عظیم و ارزشمند کربلا توجه محققان زیادی از شیعه و سنی وحتی محققان غیر مسلمان را به خود جلب کرده است و هریک از زاویه‌ای به آن نگریسته و آن را مورد بررسی و تحلیل قرار داده‌اند؛ اما به نظر می‌رسد هنوز نکات و مطالب قابل توجهی وجود دارد که، به دلیل حساسیت و یا شهرت، کم‌تر مورد نقد و بررسی قرار گرفته است؛

از جملۀ این موارد، شناخت دقیق تفکر سیاسی-مذهبی نیروهای عراقی است که در برابر قیام امام حسین(ع)صف‌ آرایی کردند و در کوفه و کربلا حزب اموی را یاری رساندند.

اهمیت پرداختن به این موضوع ناشی از جایگاه تاریخی شهر کوفه به‌عنوان مهدتفکر شیعه و مرکز اجتماع آنان است.این سابقۀ تاریخی با وقوع حادثۀ کربلادر حوزۀ جغرافیای سیاسی این نقطه،بر پیچیدگی تحلیل این نهضت افزوده وسبب شده است تا همیشه به عمد و یا به سهو صورت ظاهری آن مورد توجهقرار گیرد و به آن دامن زده شود تا حقیقت ماجرا و یا قسمت قابل توجهی از آندر ابهام بماند و چهرۀ بازیگران و دست‌اندرکاران واقعی آن آشکار نگردد.

دو عامل مهم مانع شناخت دقیق خط فکری و سیاسی نیروهای معارض شدهاست:نخست،تبلیغات و سانسور گستردۀ اموی و دیگر،رخ دادن این حادثه درحوزۀ جغرافیای شیعه.این دو عامل مانع آشکارشدن نقش گروه‌های معارضشد،به گونه‌ای که اگر این حادثه در حوزۀ جغرافیای اموی و عثمانی مانند شامو یا بصره رخ می‌داد نقش آنان بهتر در تاریخ ثبت می‌شد.

ناآگاهی از این دو عامل،برخی را در حیرت و سرگردانی قرار داده و از طرفیبهانه‌ای برای معارضان شیعه شده است تا این اشکال را مطرح کنند که شما باعزاداری در روز عاشورا می‌خواهید بر چه کسی طعن و ایراد وارد کنید؟درحالی که هم‌فکرهای خودتان امام حسین(ع)را دعوت کردند و در کربلا نیز اورا به شهادت رساندند.«ر.ک:طقوس عاشوراء عند الرافضۀ1»

این برداشت‌های نادرست از شیعیان کوفه در حقیقت به این نکته باز می‌گرددکه کم‌تر تلاش شده تا حقیقت تفکر سیاسی-مذهبی معارضان قیام امامحسین(ع)شناخته شود.این نوشتار گامی هرچند کوچک برای جلب توجهمحققان به این موضوع و معرفی افکار سیاسی-مذهبی نیروهای معارض درحادثه‌ی کربلاست.

مذهب عثمانی
عثمانیه اصطلاحی سیاسی و نام فرقه‌ای است که بستر تاریخی آن به ماجرایکشته‌شدن عثمان و پس از آن باز می‌گردد.علمای اهل سنت بر این باورند کهمسلمانان تا پیش از کشته‌شدن عثمان امت واحد بودند؛اما پس از این ماجرا بهدو گروه مهم سیاسی عثمانی و علوی تقسیم شدند که منشأ پیدایش حوادثی درجهان اسلام گردید.(ذهبی،الف،ج 11،ص 632)

براساس اعتقاد عثمانیان،عثمان مظلومانه کشته شد.آنان معتقدند که علی(ع)مخفیانه با گروه‌های شورشی همکاری و یا رهبری آن را به عهده داشته است؛(طبری،الف،ج 3،ص 944؛شیخ مفید،ج،ص 112-012 و 812)دست‌کممی‌گفتند او با سکوت و کناره‌گیری خود با آنان هم‌نوایی کرده است؛در نتیجهتمام این گروه‌ها مجرم‌اند و باید قصاص شوند و علی(ع)نیز در جرم آنان سهیماست.هم‌چنین خلافت او،به دلیل مخالفت و عدم بیعت گروهی از مسلمانانشام و بصره،مشروعیت نداشته و دوران خلافت او جز دوران فتنه نام دیگریندارد.از نظر فضیلت و برتری نیز عثمان را بر امیر المؤمنین(ع)مقدم می‌داشتند.(ر.ک:عجلی،ج 1،ص 801؛شیخ مفید،ص 58 و ص 211-207؛ابن حجر،ب،ج 6،ص 231 و ج 21،ص 172)

به کسانی که دارای چنین تفکری بودند عثمانی و شیعۀ عثمان می‌گفتند و چنینعقیده‌ای دین عثمان درمقابل دین علی(ع)بود.

نمود تفکر عثمانی
الف.در مسائل سیاسی-نظامی

اولین نمود تفکر عثمانی و تقابل سیاسی-نظامی آن با تفکر علوی در سال63 در جنگ جمل به رهبری عایشه و طلحه و زبیر بود.گرچه جنگ جمل بهپیروزی حزب علوی انجامید،ولی پیامدهایی داشت که نخستین آنها گرایشمردم بصره به تفکر عثمانی بود و مذهب عثمانی در میان آنان چنان گسترشیافته بود که این شهر قسمتی از شام تلقی می‌شد که در عراق قرار گرفتهاست.(صنعانی،ج 4،ص 05؛ابن سعد،ج 6،ص 333؛المالکی،ص 561)

یک سال پس از جنگ جمل،جنگ صفین با وسعت بیش‌تری دو تفکر عثمانیو علوی را در مقابل هم قرار داد که نتیجه‌ی آن به دلالیل مختلفی رهایی ازشکست حتمی سپاه عثمانی و تضعیف شدید سپاه علوی بود.

پس از صلح امام حسن(ع)و به قدرت رسیدن معاویه،مذهب عثمانی رونقبیش‌تری گرفت و در شهرها و مناطق دیگری غیر از بصره و شام مانند جزیره(ابن اعثم،ج 2،ص 053)،یمن(بلاذری،ص 354 و 854،طبری،الف،ج4،ص 701)،ری(اسکافی،ص 23)و حتی کوفه گسترش یافت.نوع تفکرعثمانی شام و بصره و ری از گونه‌ی افراطی آن،یعنی ناصبی بوده است.(همانجا)

ب.در مسائل عقیدتی

تفکر عثمانی مانند هر تفکر سیاسی-مذهبی دیگر داری شدت و ضعف بود.دست‌کم این بود که خلافت امام را قبول نداشتند و شاید بتوان گفت که حدمتوسط آن ناخرسندی و ناخشنودی از امیر المؤمنین(ع)بود و نوع افراطی آندر نصب و ناصبی‌ها ظاهر می‌شد که با سب و لعن امیر المؤمنین و اهل بیت(ع)همراه بود.(معروف الحسنی،ص 681)

عثمانی‌ها تنها به خلافت تثلیث(یعنی خلافت سه‌گانه ابو بکر،عمر وعثمان)اعتقاد داشتند و خلافت امیر المؤمنین(ع)را تنها دوران فتنه می‌دانستند.این اندیشه تا نیمۀ اول قرن سوم هجری ادامه داشت،تا این‌که احمد بن حنبل،امام حنابله،مسئلۀ تربیع(خلافت خلفای چهار گانه ابو بکر،عمر،عثمان و علی)را مطرح کرد(ر.ک:جعفریان،صص 022-191)

مذهب عثمانی در کوفه
با توجه به سابقۀ تاریخی کوفه و تلاش‌های فرهنگی امیر المؤمنین(ع)درشکل‌دهی اندیشۀ شیعی در میان کوفیان و نیز نقش گروه زیادی از آنان درمحاصره و قتل عثمان،شاید در مرحلۀ نخست،پذیرش شکل‌گیری مذهبعثمانی در این شهر مشکل باشد؛اما بررسی نکات و حوادث سیاسی مختلفیکه در آنجا رقم خورده است،این موضوع را تبیین می‌کند:

الف.شکل‌گیری و گسترش تفکر عثمانی در کوفه

تشیع کوفه یکنواخت نبود؛اکثر کوفیان،شیعۀ سیاسی بودند و جمعیت اندکیاز انان-هرچند بانفوذ-گرایش تشیع مذهبی داشتند.تشیع سیاسی نیزمی‌توانست بر اثر حوادث سیاسی و فشار و تهدید و تطمیع،خود را به مذهبرسمی حکومت(حزب اموی و مروانی)نزدیک کند.گروهی که از کوفه علیهعثمان قیام کردند،شاید اکثریت را رقم می‌زدند،اما این بدان معنا نیست کهکسی از کوفیان طرف‌دار عثمان نبود(ر.ک:طبری،ج 3،ص 005).

هم‌چنین در جلسۀ مشورتی با حضور طلحه و زبیر و عایشه که در مکه صورتگرفت پیشنهاداتی مطرح شد که حرکت خود را از کدام شهر آغاز کنند.دربارۀمدینه و شام توافقی حاصل نشد؛اما عراق مورد قبول واقع شد.دلیلی که برایاین انتخاب مطرح کردند این بود که در بصره زبیر دارای هواداران بسیاری استو در کوفه طلحه طرف‌داران زیادی دارد.(بلاذری،ص 222؛طبری،ج 3،ص174)هم‌چنین مردم در مراحل مخست اعزام نیرو برای یاری امیر المؤمنین(ع)در جنگ جمل به سبب سخنان ابو موسی اشعری که از دشمنان امام و دارایتمایلات عثمانی بود مردد بودند و پس از اعزام نمایندگان و تهدید مالک اشتر وعزل ابو موسی،جمعیت چندهزار نفری از کوفه اعزام شد.مردم کوفه گرچه درجنگ صفین حضور بهتری از خود نشان دادند،اما به حضور نیروهای مخالفنیز تصریح شده‌است(منقری،ص 035-925).

پیامدهای جنگ صفین نیز تأثیر خود را بر مردم کوفه گذاشت.کشته‌ها وخانواده‌های زیادی که بی‌سرپرست شده بودند و معلولیت‌هایی که پیامد طبیعیهر جنگی است،زمینه‌ساز تبلیغات زیادی بر ضد امام در کوفه شده بود و امام رامسئول وخامت اوضاع معرفی می‌کردند.(همانجا)این قضایا بر روی‌گردانی ازامام و گرایش افراد سطحی‌نگر،شکاک،کناره‌گیر از مسائل سیاسی و دنیاخواه،به مذهب عثمانی می‌توانست مؤثر باشد.

معاویه نیز پس از صلح امام حسن(ع)و بیعت گرفتن از مردم کوفه تلاشچند جانبه‌ای را آغاز نمود تا شهرهای شیعه‌نشین را اندک‌اندک به همان جهتیکه منافع او اقتضا می‌کرد سوق دهد و کوفه به دلیل مرکزیت تشیّع و موقعیّتممتازی که داشت،جبهۀ اصلی معاویه به شمار می‌رفت؛بنابراین طبیعی استکه برای تغییر اندیشۀ شیعی در این شهر تلاش و توجه بیش‌تری مبذولگردد:ازاین‌رو معاویه در مرحلۀ در مرحلۀ نخست از مردم کوفه براساس برائت ازامیر المؤمنین(ع)بیعت گرفت(جاحظ،ج 2،ص 27)و برای نیل به شیعه‌زداییو گسترش و نهادینه کردن مذهب عثمانی در این شهر،اقدامات مهمی انجامداد از جمله:

1.انتصاب حاکمان عثمانی مذهب.معاویه در مرحلۀ نخست حاکمانی برایکوفه انتخاب کرد که کاملا گرایش عثمانی و ضد علوی داشتند.کسانی چونعبد اللّه بن عمرو بن عاص،مغیرۀ بن شعبه،زیاد بن ابیه،ضحاک بن قیس،حبیب بن مسلمه فهری،نعمان بن بشیر انصاری،عبید اللّه بن زیاد و بشر بنمروان.

2.سیاست ارعاب و تطمیع.قتل و مثله کردن(بغدادی،ص 974؛ابن عساکر،ج 8،ص 62)شکنجه،(ابن حجر،ج 7،ص 102)تبعید(ابن عساکر،ج 6،ص 424؛امینی،ج 9،ص 741)زندانی کردن شیخ طوسی،ج 1،ص 682؛ابن شهر آشوب،ج 2،ص 503)قطع سهمیه از بیت المال و خراب کردن خانه‌هاقاضی نعمان،ج 1،ص 171؛ابن ابی الحدید،ج 11،ص 54)سیاست‌هاییبود که در این دوران به شدیدترین وجه ممکن در حق شیعیان اعمال می‌شد.این دوران یکی از سخت‌ترین و تلخ‌ترین دورانی است که تشیع مذهبی کوفهبه خود دید.

3.حمایت و تقویت عثمانی مذهبان کوفه.در کنار قتل و تبعید و زندانی کردنشیعیان،کسانی‌که عثمانی و دوست‌دار او بودند و فضایلش را انتشار می‌دادندمورد حمایت کامل کارگزاران اموی قرار گرفتند و حقوق زیادی به آنان دادهمی‌شد.(همان،ج 11،ص 44)معاویه طی دستوری به مغیره به او توصیۀ مؤکدکرد تا عثمانی‌های کوفه را مورد توجه و حمایت خود قرار دهد.(بلاذری،ج2،ص 252)

سیاست‌های معاویه برای شیعه زدایی و نهادینه کردن مذهب عثمانی در کوفهدر دهه‌های چهل و پنجاه،می‌توانست بسیاری را که سست بنیان و یا شکاکو یا به نوعی از سیاست‌های امیر المؤمنین(ع)خشنود نبودند و یا زخم خوردهبودند و هم‌چنین افرادی که از مسائل و جریانات سیاسی کناره‌گیر بودند،بهتغییر گرایش‌های سیاسی و مذهبی وادار کند و آنان را به گرایش عثمانی سوقدهد.حتی افرادی را که در جنگ‌ها،امیر المؤنین(ع)را همراهی کرده بودند ازگذشتۀ خود پشیمان سازد و مذهب فکری آنان را از تشیع سیاسی به عثمانیتبدیل کند(ر.ک:عجلی،ج 1،ص 164؛ابن سعد،ج 7،ص 621؛طبرانی،ج3،ص 111؛مزّی،ج 5،ص 833؛ابن ابی الحدید،ج 4،ص 89)

با این تغییرات سیاسی است که برخی از محله‌ها و قبایل کوفه یک‌پارچه بهمذهب عثمانی گرایش پیدا می‌کنند(المشهدی،ص 12؛ابن ابی الحدید،ج 4،ص 56-16)و با حضور این نیروها در کوفه است که مغیره وقتی پیشنهادولایت عهدی یزید را به معاویه می‌دهد و با اطمینان به او می‌گوید که زیاد بصرهرا راضی خواهد کرد و من کوفه را؟!(ابن خلدون،ج 3،ص 61)و ازاین‌روشام و عراق پیش از مدینه با یزید بیعت کردند.(ابن قتیبه،ج 1،ص 571)

لاک‌ها و مشخصه‌های عثمانی‌مذهبان
افزون بر تعریف تفکر عثمانی از نظر فرقه‌شناسی چه ملاک‌ها و مشخصه‌های(به تصویر صفحه مراجعه شود)خارجی‌ای نماد تفکر عثمانی است؟چنانچه ما بتوانیم این نمادها را در عملکردآنان نشان دهیم بهتر می‌توانیم به بازتاب این تفکر در حادثۀ کربلا پی ببریم

شناخت این ملاک‌ها و نمادها،راه‌های مختلفی دارد؛اما می‌توانیم آنها را ازعمل‌کرد و از آنچه دربارۀ عثمانی مذهبان بیان کرده‌اند به دست آورد.حاصل اینگزارش‌ها فهرستی است که توضیح آنها به قرار ذیل است.

1.مقدم داشتن عثمان بر امیر المؤمنین(ع).این مطلب-چنان‌که گذشت-حد اقل چیزی است که یک عثمانی مذهب بدان اعتقاد دارد.(عجلی،ج 1،ص801؛ابن حجر،ص 231 و ج 21،ص 172)

2.بیعت نکردن با امیر المؤمنین(ع).عثمانی مذهب‌ها حکومت امیر المؤمنین(ع)را به رسمیت نمی‌شناختند و از دوران آن حضرت به«دوران فتنه»تعبیرمی‌کردند،

3.عدم همراهی با امیر المؤمنین(ع)در جنگ‌های جمل و صفین و نهروان.

4.یاری و همراهی کردن معاویه در صفین.معاویه با شعار دفاع از خلیفۀ مظلومو خون‌خواهی او،تمام شامیان را به دور خود جمع کرد و در صفین حاضرنمود.در شعری که ایمن بن خریم اسدی سرود،اشاره شده است که هشتادهزار نفر در کنار معاویه شمشیر به دست گرفتند که دینشان عثمانی بود.(منقری،ص 655-555)

5.بغض و دشمنی به امیر المؤمنین علی(ع)و سب و لعن آن حضرت ونیز اهل بیت(ع)و تبرّی از آنان.سبّ و لعن از نوع افراطی تفکر عثمانی استکه معاویه رهبری این تفکر را داشت و امویان و مروانیان نمونۀ کامل این گروههستند.دربارۀ بسیاری از عثمانی مذهبان به این نکته تصریح شده است.(ر.ک:ابن هلال ثقفی،ج 2،ص 855)آنان معمولا از تعبیر کذاب و ابو تراب برایاظهار دشمنی خود و سب و لعن امیر المؤمنین(ع)و فرزندان و اصحاب گرامیاش استفاده می‌کردند.چنان‌که ابن زیاد پس از حادثۀ کربلا وقتی خواست بهامام علی(ع)و امام حسین(ع)توهین کند از آن دو بزرگوار به کذاب بن کذابتعبیر کرد(بغدادی،084)

6.جعل روایات و دروغ پردازی بر ضد امیر المؤمنین(ع).بسیاری از روایات برضد امیر المؤمنین(ع)پس از بخشنامۀ سیاسی معاویه(ابن ابی الحدید،ج 11،&%04205AHZG042G%
9 ضمیمه خردنامه همشهری , 6 اسفند 1383 – شماره 42

بازشناسی تفکر سیاسی-مذهبی نیروهایی که در مقابل قیام امام حسین(ع)صف‌آرایی کردند و به انحای مختلف در شکست آن سهیم بودند از موضوعاتمهمی است که می‌تواند در شناخت دقیق این برهۀ بسیار حساس تاریخ تشیع راه‌گشا باشد.این مقاله با ارائۀ برخی ادله و شواهد،حاکمیّت تفکر عثمانیرا بر این نیروها چه در کوفه و چه در کربلا نشان داده و آشکار ساخته که کوفی بودن نیروها را با تشیع آنان مساوی و ملازم دانستن،مغالطه‌ای تاریخیاست که برخی از محققان در نوشته‌ها و گفت‌وگوهای خود تبلیغ می‌کنند و با محکوکم کردن شیعیان(رافضه-امامیه)به عنوان تنها عامل به وجودآورندۀ حادثه‌ی کربلا،مراسم عزاداری در روز عاشورا را زیر سؤال می‌برند.این نوشتار به تعریف مفاهیم عثمانی و ملاک‌های آن،برای شناخت نیروهایاین تفکر و نیز عوامل و زمینه‌های رشد و توسعۀ آن در کوفه و بازتاب تفکر عثمانی در کوفه و کربلا و حاکمیت آن بر نیروهای مقابله‌کننده با قیام امامحسین(ع)پرداخته است.

ص 54-44)در دوران او ساخته و شایع شد.فضیلت تراشی برای عثمانآن‌قدر شایع شد که خود معاویه دستور توقف آن را داد.(همان‌جا)سیاستمعاویه و بنی امیه این بود که از چهره‌های مذهبی و فرهنگی صحابه و تابعیناستفادۀ ابزاری می‌کردند و با سیاست شخصیت‌سازی و شخصیت‌سوزی بهوسیلۀ حعل فضایل دربارۀ خلفا با فضایل بی‌شمار امیر المؤمنین(ع)به مقابلهو معارضه می‌پرداختند؛به عنوان نمونه معاویه از سمرۀ بن جندب،صحابیمشهور خواست تا بگویدآیات{/«و من الناس من یعجبک قوله فی الحیاۀ الدنیا ویشهد اللّه علی ما فی قلبه و هو ألد الخصام*و اذا تولی سعی فی الارض لیفسدفیها و یهلک الحرث و النسل و اللّه لا یحب الفساد»/}(بقره:205-204)در مذمتعلی(ع)نازل شده و آیۀ{/«و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللّه»/}(بقره:702)در شأن و منزلت ابن ملجم.وی با پرداخت چهارصد هزار درهم،سمرهرا به بیان چنین دروغی راضی کرد.(ابن ابی الحدید،ج 4،ص 37)هم‌چنینعوانۀ بن حکم،اخباری مشهور کوفه در جهت خواسته‌های بنی امیه روایتمی‌ساخت.وی کتابی به نام کتاب سیرۀ معاویۀ و بنی امیۀ نوشت و ابن ندیم ازاین کتاب در الفهرست خود نام برده است(ابن ندیم،ص 301).

7.ادبیات سیاسی اموی.استعمال تعبیراتی مانند تعبیر از امیر المؤمنین(ع)بهابو تراب و از شیعیانش به ترابیه،ازجمله ادبیات سیاسی عثمانی مذهبان است.تنها عثمانی‌ها و در رأس آنان امویان و مروانیان از این تعابیر استفاده می‌کردند؛(به تصویر صفحه مراجعه شود)حتی در منابع دیده نشده است که خوارج از این تعابیر استفاده کنند.

8.پذیرش مناصب سیاسی و نظامی از طرف امویان و مروانیان.به‌طور کلیهر حکومتی کارگزاران خود را از افرادی انتخاب می‌کند که با سیاست‌های اوموافق باشند؛ازاین‌رو،طبیعی است که نه معاویه می‌توانست پست‌های سیاسیو نظامی را به شیعیان بسپارد و به آنان اعتماد داشته باشد و نه شیعیان حاضربودند به کمک و همراهی آنان پایه‌های حکومت معاویه و مروانیان استوار بماند؛بنابراین،عدم اعتماد و دوری از هردو طرف بوده است.

9.هم‌پیمانی با بنی امیه و عثمانی مذهب‌ها.این هم‌پیمانی به گونه‌های مختلف،مانند پیمان حلف و یا پیمان ولاء صورت می‌گرفت.این موضوع طبیعی استکه موالی و حلفا از نظر سیاسی سمت‌وسویی را انتخاب کنند که با دیگران عقدولاء و یا حلف بسته‌اند و از باب«مولی القوم منهم»با آنان یکی باشند.

01.مخالفت صریح و شرکت در سرکوبی جنبش‌های شیعی و قتل شیعیان بهخصوص تشیع مذهبی.تعداد زیادی را نام برده‌اند که عثمانی مذهب بوده و درسرکوبی قیام‌های شیعی و قتل شیعیان نقش ایفا می‌کرده‌اند،مانند کسانی‌که برضد حجر شهادت دادند،تااین‌که حجر و یارانش شهید شدند.

بازتاب تفکر عثمانی در سرکوبی قیام مسلم
با شروع حرکت مسلم و قیام او بر ضد ابن زیاد به یک باره شاهد ظهور و فعالشدن نمایندگان تفکر عثمانی در کوفه هستیم.با توجه به رفتارشناسی سیاسیافرادی که مأمور ضربه زدن به قیام مسلم و پراکنده نمودن مردم از دور او بودندآشکار می‌شود که آنان دارای تفکر عثمانی و از هواخواهان باند اموی و دارایسوابق ضد شیعی و بلکه ناصبی بودند،مانند کثیر بن شهاب که در سخنان خودبه مردم کوفه از یزید بن امیر المؤمنین تعبیر می‌کرد و هیچ‌یک از اشراف کوفه بهاندازۀ او برضد شیعیان و پراکنده کردن آنان او از دور مسلم فعالیت نکرد.

از همان ابتدا که مسلم وارد کوفه شد،عثمانی مذهب‌ها اهمال‌کاری و ضعفنعمان(حاکم کوفه)را به یزید گزارش دادند.این افراد عبارت‌اند از:عمارۀبن عقبۀ بن ابی معیط اموی برادر ولید و عمر بن سعد و عبد اللّه بن مسلم بنسعید حضرمی،حلیف بنی امیه.این افراد که در عثمانی و اموی بودن آنان هیچشک و شبهه‌ای نیست و در صدر نامۀ خود به یزید به این مطلب اقرار کردند(خوارزمی،ج 1،ص 782)اوضاع کوفه را به اطلاع یزید رساندند و درخواستکردند تا فرد دیگری را به جای نعمان بر کوفه حاکم کند.یزید نیز در نامه‌اشبه عبید اللّه از این افراد و احتمالا کسان دیگری نیز که برای او نامه نوشته بودند،به عنوان شیعیان خود نام برد.(شیخ مفید،ج 1،ص 288؛خوارزمی،ج 2،ص 04)درخواست سریع این گروه از یزید برای جای‌گزین کردن عبید اللّه بهجای نعمان،با این‌که نعمان از عثمانی مذهب‌هایی است که مورخان به دشمنیآشکار او با امیر المؤمنین(ع)و بدزبانی او نسبت به آن حضرت تصریح کرده‌اند(بلاذری،ج 3،ص 963)گویای این مطلب است که تفکر عثمانی این افراداز نوع افراطی آن بوده است.نامۀ این افراد و به دنبال آن،تعویض نعمان با ابن زیاد،ضربۀ سختی به حرکت شیعیان کوفه بود.

ازجمله گفت‌وگوهای مهم که تفکر عثمانی را بر نیروهای ابن زیاد و معارضانقیام مسلم نشان می‌دهد گفت‌وگوی مسلم بن عقیل با مسلم بن عمرو باهلیاست.وقتی که مسلم دست‌گیر کردند و به دار الاماره بردند بر اثر تشنگی،آب طلبید،ولی مسلم بن عمرو به او گفت:از این آب ننوشی تا از حمیمجهنم بچشی.مسلم از او خواست تا خود را معرفی کند.او پیش از این‌کهنام خود را بگوید،تفکر خود را معرفی کرد و گفت:من آن کسی هستم کهحق را شناخت آن‌گاه که تو آن را انکار کردی،و خیرخواه امام خود شد آنگاه که تو او را فریفتی،و از او شنید و پیروی کرد آن‌گاه که تو به نافرمانی ومخالفت با او برخاستی.من مسلم بن عمرو باهلی هستم.مسلم نیز بسیار گویابه او پاسخ داد که ای پسر باهلی مادت به عزایت بنشیند.تو به حمیم جهنم وجاودانگی در آتش آن سزاوارتری؛زیرا پیروی از آل ابی سفیان را بر پیروی آل محمد مقدم داشته‌ای.(مفید،ج 2،ص 06؛خوارزمی،ص 303)این پاسخ باخطاب امام حسین(ع)در روز عاشورا که:«یا شیعۀ آل ابی سفیان ان لم یکن لکمدین و لا تخافون المعاد فکونوا فی دنیاکم احرار»بسیار شباهت دارد.(طبری،ج 4،ص 443)

نامه‌ها
تفکر عثمانی را می‌توان از نامه‌های ارسالی برای امام حسین(ع)نیز دریافت.به عبارت دیگر قرار گرفتن نام اشراف کوفه چون شبث بن ربعی و حجار بنابجر و اسماء بن خارجه و عمرو بن حجاج زبیدی و…در کنار نام سلیمانبن صرد و مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر در بین نویسندگان نامه برایامام چه توجیهی دارد و آیا می‌توان این دو گروه را از یک حزب سیاسی درکوفه دانست؟

به‌نظر می‌رسد در این باره هنوز تأمل و دقت لازم صورت نگرفته است و بایدمواردی از قبیل:نویسندگان نامه‌ها،متن نامه‌ها و برخورد امام با آنان بررسیشود.

الف.نویسندگان نامه‌ها

تاریخچۀ مواضع سیاسی نویسندگان نامه‌ها حاکی از آن است که نباید این افرادرا ازنظر تفکر سیاسی و مذهبی یکسان دانست.

براساس نصوص تاریخی نباید ازنظر سیاسی-مذهبی سلیمان و پیروان اورا در حزب اشراف کوفه قرار داد؛زیرا سلیمان و مسیب بن نجبه و حبیب بنمظاهر و رفاعۀ بن شداد و عبد اللّه بن وال،در نامه‌ای که به امام نوشتند،خود راچنین معرفی کرده‌ند:«و جماعه شیعته من المؤمنین».در نامه‌ای که پس از ایننیز نوشتند همین عنوان در صدر آن آمده است(طبری،ج 4،ض 162 و 262).اما در نامۀ اشراف کوفه،اولا هیچ سندی نیست که نشان دهد آنان در خانه‌یسلیمان اجتماع کرده‌اند(همانند شیعیانی که یا در کربلا حاضر و شهید شدند،مانند حبیب بن مظاهر،مسلم بن عوسجه و عابس بن شبیب شاکری)و یا ازگروه توابین شدند،مانند عبد اللّه بن وال که نامۀ کوفیان را به امام رساند(طبری،ج 4،ص 262).و مسیب بن نجبه)همان،ص 562)و یا از یاران مختار،مانندرفاعۀ بن شداد(همان،ص 572 و 145)و عباس(عیاش)بن جعده جدلی.(همان،ص 523)بنابراین،با توجه به این‌که بزرگان شیعه در خانۀ سلیماناجتماع کرده بودند،به جا بود که این افراد نیز،که از بزرگان قوم بودند،با آنانهمراه می‌شدند و نامه‌ای را که آنان نوشته و امضا نموده بودند امضا می‌کردند؛واین شاهدی است براین‌که حزب این افراد غیر از گروه سلیمان بوده است.ثانیااین گروه آخرین کسانی بودند که نامه نوشتند و این تأخیر خود قابل تأمل استو نشان از عدم اعتقاد این گروه به حرکت امام به سوی کوفه دارد،چنان‌که ازمتن نامۀ آنان آشکار است.شاهد این مطلب این‌که عمر بن سعد برای شانهخالی کردن از پذیرش مسؤولیت سپاه کوفه برای اعزام به کربلا تنها از اشرافکوفه نام می‌برد.سلیمان به‌لحاظ صحابی بودن و سابقۀ تاریخی،شخصیتناشناخته‌ای در نزد عمر بن سعد و کوفیان نبود.

اشراف کوفه،حتی زمانی که هنوز از ابن زیاد و تهدید و تطمیع‌های او در کوفهخبری نبود،حاضر نشدند با نمایندۀ رسمی امام یعنی مسلم بن عقیل بیعت کنند،با این‌که شیعیان بلافاصله با او بیعت کردند.ثالثا اشراف کوفه نام‌های خود رامخفی نگه داشتند و در نامه قید نکردند.

تصریح مورخان و محدثان،به گرایش و اعتقاد اغلب اشراف کوفه به مذهبعثمانی و رفتارشناسی سیاسی آنان در جهت‌گیری این تفکر سیاسی-مذهبیتأییدی بر این سخن است.اشراف کوفه وقتی به نیروهای مصعب پیوستند،شعار آنان«یا لثارات عثمان»بود؛به همین دلیل رفاعۀ بن شداد،که امام جماعتآنان بود،وقتی این را شنید خود را از آنان کنار کشید و گفت:مرا با عثمانچه کار؟!با کسانی که بر عقیدۀ عثمان هستند نخواهم بود.(طبری،ج 4،ص425؛بلاذری،ج 5،ص 232)جالب توجه این‌که سلیمان،بزرگان شیعه را کهقیام توابین را سازمان‌دهی و رهبری می‌کردند،قاتلین اصلی امام حسین(ع)واصحابش را اشراف کوفه و عرفا(افرادی که بزرگ یک قبیله و یا گروهی بودندو کار آنان همانند نقیب و نقبا بود)معرفی کرد.(طبری ج 4،ص 234)

ب.متن‌نامه‌ها

محتوای نامه‌ها نیز بیانگر بی‌اعتقادی اشراف به حرکت امام حسین(ع)است.مقایسۀ مضمون نامه‌های شیعیان با نامۀ اشراف کوفه نشانگر تفاوت بینشی اینگروه‌ها با یکدیگر است.در متن نامۀ سلیمان نکاتی بیان شده که گویای بخشیاز اعتقادات تشیع مذهبی است؛به‌طور نمونه،نامه را با اظهار خرسندی از مرگمعاویه و سپاس خدا آغاز کرده و آن‌گاه از معاویه،به‌عنوان دشمن ستمگرامام و غصب کنندۀ حق امیر المؤمنین(ع)،اظهار برائت کرده و جایگاه او را درجهنم دانسته است.آنان در ادامه اضافه کرده‌ند که امامی ندارند و کسی را جزامام حسین)ع(به عنوان خلیفه و پیشوا نمی‌شناسند.در پایان نیز با سلام بر امامو امیر المؤمنین(ع)و امام حسن مجتبی(ع)خط سیاسی-مذهبی خود را معینکرده‌اند.(طبری،ج 4،ص 262-162)در نامۀ دیگری می‌گویند:هیچ‌کس راجز تو قبول ندارند و به کس دیگری نظر ندارند(همان،ص 262)؛اما در نامۀاشراف خطاب به امام هیچ‌گونه اثری از این مطالب دیده نمی‌شود و با عبارتینه چندان قوی به امام می‌گویند:«اگر می‌خواهی بیا».

ج.برخورد امام با دو گروه شیعیان و اشراف(نویسندگان نامه‌ها)

از شواهد برمی‌آید که امام نیز با گروه سلیمان و اشراف کوفه برخورد یکسانینداشته و توجه امام به گروه سلیمان بوده است؛به عنوان مثال،وقتی امام درمنزلگاه حاجر رسید،نامه‌ای برای کوفیان نوشت.(همان،ص 792)که تنهاگروه اول،یعنی سلیمان و شیعیان را خطاب قرار داد و از اشراف نامی در آننبرد.(خوارزمی،ج 1،ص 433)هم‌چنین وقتی امام در میانۀ راه با عبید اللّه بنحر جعفی دیدار کرد،با اشاره به نامۀ مسلم مبنی بر بیعت اهل کوفه با ایشان،فرمود:اما من چنین نمی‌پندارم؛چون آنان(اشراف کوفه و کسانی که در جبهه‌یاموی ظاهر شدند)بر قبل پسرعمویم مسلم و شیعیانش،عبید اللّه بن زیاد رایاری رساندند؛چرا که این افراد با یزید بیعت کرده بودند.(همان،ج 1،ص523)هم‌چنان‌که امام در شب عاشورا افشا و اعلام نمود که نامه نوشتن اینافراد برای آن حضرت،جز مکر و حیله و برای نزدیک شدن به بنی امیه نبودهاست.(بلاذری،ج 3،393)بنابراین،معلوم می‌شود که امام روی نامۀاشراف حساب نکرده و از بیعت آنان با یزید اطلاع داشته است.

عملکرد امام در کربلا نیز درخور توجه است.آن حضرت در آن‌جا و در برابرعمر بن سعد و سپاه او تنها از اشراف کوفه نام برد و خطاب به آنان فرمود:«مگرشما نبودید که برای من نامه نوشتید و از من برای آمدن به کوفه دعوت کردید؟»جالب این‌جاست که چرا وقتی امام می‌خواهد نامه بنویسد شیعیان را مخاطبقرار می‌دهد؛اما در کربلا که سپاه عمر بن سعد در برابر او قرار گرفت تنها از ناماشراف کوفه پرده برمی‌دارد و هیچ نامی از سلیمان و دیگران نمی‌آورد؛به نظرمی‌رسد اما بسیار حساب‌شده عمل کرده و علی‌رغم گناه و کوتاهی سلیمانو شیعیان،آنان را کاملا از اشراف کوفه جدا دانسته است؛زیرا آن حضرت بهخوبی می‌دانست که چنانچه از سلیمان و یاران او(که البته تعدادی از آنان درآن موقع در کنار امام بودند و خود را به او رساندند)نام ببرد،سپاه ابن زیاد پساز بازگشت به کوفه آنان را دستگیر و به قتل خواهند رساند.شاهد این‌که وقتیقیس بن مسهر صیداوی دستگیر شد،ابن زیاد تلاش زیادی کرد تا قیس نامافراد مذکور در نامۀ امام را افشا کند،ولی او چنین نکرد)خوارزمی،ج 1،ص633)و ابن زیاد هیچ وقت به نام این افراد پی نبرد؛به طوری که پس از حادثۀکربلا به عمرو بن حریث گفت:من از این ترابیه وحشت و واهمه دارم،اما درکوفه کسی از آنان را نمی‌شناسم.(خوارزمی،ج 2،ص 302)

بنابراین،امام با پرده‌پوشی از نام شیعیان در فکر حفظ جان آنان بود و اینخود کمال رافت و مهربانی و درعین‌حال عظمت بعد سیاسی امام را نشانمی‌دهد.

در مقابل،از آن‌جا که اشراف کوفه از نظر فکری با امام نبودند برای افشایخیانتشان نام آنان را بیان کرد تا با این عمل،آنان را خوار،و ماهیتشان را افشاکند.گرچه به نظر می‌رسد که ابن زیاد از این موضوع اطلاع داشته است؛زیراوقتی که عمر بن سعد از آنان خواست تا به نزد امام بروند و از او سؤال کنندکه چرا به سوی کوفه آمده است،هریک به دلیل نامه نوشتن به امام،از دیداربا آن حضرت طفره رفتند(طبری،ج 4،ص 013؛خوارزمی،ج 1،ص 143)این گزارشها یقینا به ابن زیاد می‌رسید؛اما با این حال،پس از کربلا نسبت بهاین افراد عکس العملی از خود نشان نداد و به‌عکس،جوایزی نیز به آنان داد.(طبری،ج 4،ص 953؛بلاذری،فتوح،ج 1،ص 503)چون هم‌چنان‌که امامدر شب عاشورا افشا و اعلام نمود نامه نوشتن این افراد برای آن حضرت جزمکر و حیله و برای نزدیک شدن به بنی امیه نبوده است(بلاذری،ج 3،ص393)در گفت‌وگویی که عمر بن سعد در کربلا با امام داشت به این مطلب&%04206AHZG042G%
10 ضمیمه خردنامه همشهری , 6 اسفند 1383 – شماره 42

اشاره شد و امام این واقعیت را تأیید کرد.(سبط ابن جوزی،ص 842)

نمادها و شعارهای مذهب عثمانی در کربلا
تفکر عثمانی در کربلا به علت تقابل مستقیم با تشیع واقعی بسیار محسوس‌ترو آشکارتر ظهور و نمود پیدا کرد.براساس نصوص و شواهدی که موردبررسی قرار خواهد گرفت،بدون شک حد اقل بر بخش قابل توجهی از اشرافو فرماندهان و پیادگان و سواره‌نظام سپاه عمر بن سعد چنین تفکری حاکمبوده است.

این سیاستی بود که از ابتدا بنی امیه آن را دنبال می‌کردند و هم‌چنان‌که معاویهخون‌خواهی عثمان را بهانه‌ای برای اظهار مخالفت‌های خود و مقابله با حکومتامیر المؤمنین(ع)قرار داده بود،یزید و حزب اموی نیز به دنبال انتقام از اهلبیت رسول خدا(ص)به انتقام کشته‌های اجداد کافرشان در بدر بودند.چنانکه ابن عباس سیاست بنی امیه را در مقابله با اهل بیت رسول اللّه(ص)در آننامۀ شدید للحن خود به یزید به‌خوبی افشا کرده است؛همچنان‌که به امامحسین(ع)گوشزد کرد و گفت:بیم آن دارم که مانند عثمان در برابر زنان و اهلبیتت کشته شوی)طبری،ج 4،ص 882)عمرو بن سعید اشدق وقتی صدایشیون زنان بین هاشم را در مدینه شنید گفت:این شیون و زاری به انتقام آنشیون و زاری‌ای که بر عثمان شد.(بلاذری،ج 3،ص 714)مروان نیز وقتی سرمقدس امام حسین(ع)را در مقابل خود دید،روزها و حوادثی را که بر عثمانوارد شده بود به‌یاد آورد.(سبط ابن جوزی،ص 662)

چنانچه از بعد سیاسی و نظامی به این موضوع بنگریم،این امر طبیعی است کهابن زیاد برای آماده‌سازی و اعزام سپاهی در برابر امام حسین(ع)باید این احتمالرا با توجه به اوضاع سیاسی کوفه می‌داد که فرماندهان و نیروهای اصلی،اعماز پیاده نظام و سواره نظام،باید به گونه‌ای سازمان‌دهی شوند که پس از خارجشدن از کوفه با دشمن او همدست نشده،بر علیه او به کوفه باز نگردند.درغیر این صورت اولا،چگونه سپاهی را که کاملا گرایشهای شیعی و ضد امویداشتند،می‌توانست آماده سازد؟!و ثانیا،بر فرض آماده‌سازی و اعزام چنیننیروهایی با فشار و تهدید،چه اطمینانی بود که چون از کوفه خارج شدند سربه شورش برنیاورده،به امام ملحق نشوند؟!شاهد این‌که بلاذری می‌گوید ازهر هزار نفری که ابن زیاد به کربلا اعزام می‌کرد تنها دویست نفر آنان به آن‌جامی‌رسیدند و باقی در میانۀ راه فرار می‌کردند؛زیرا از جنگ با امام حسین(ع)کراهت داشتند.(ج 3،ص 783)ابو حنیفه دینوری نیز همین مطلب را تأیید کردهاست.(ص 452)این کراهت بدان اندازه بود که حتی برخی از عثمانی مذهب‌هانیز صحنه را ترک کرده و از کربلا باز می‌گشتند،مانند هرثمه و شیبان بن مخرم.(طبرانی،ج 3،ص 111؛صدوق،ص 021-911؛قاضی نعمان،ج 3،ص241-141؛ابن عدیم،ج 6،ص 0262-1762)

این اخبار بر ابن زیاد پوشیده نبوده است و شاید به همین دلیل از مذاکراتعمر بن سعد با امام حسین(ع)به‌شدت به وحشت افتاد و به شمر فرمان داد تاچنانچه از دستور سرپیچی کرد بلافاصله او را بکشد و خود فرماندهی سپاه رابه دست گیرد.تکرار نامه‌های ابن زیاد مبنی بر تمام کردن کار و نیز درخواستاز فرماندهان نظامی بصره برای اعزام به کربلا مؤید این نکته است.(ابن عدیم،ج6،ص 5462)گرچه ما دلیلی بر حضور بصریان در سپاه عمر بن سعد نداریم؛اما این گزارش نشان می‌دهد که اوضاع سیاسی سپاه اعزامی و حوادثی که درراه اتفاق افتاده بود،عبید اللّه را به این فکر انداخت که باید به افرادی که از نظرفکری با باند اموی و عثمانی همسو هستند توجه کند؛به همین دلیل،برخیاز فرماندهان سپاه عمر بن سعد و نیروهای دیگر با سخنان،مناظرات و گفتوگوهای خود ماهیت تفکر عثمانی خویش را به منصۀ ظهور رساندند و اگرآنان فرار نکرده و سخنان امام نیز هیچ تأثیری-جز بر افراد بسیار اندکی که بهامام ملحق شدند-نداشت نه از روی اکراه و جهل،که از کینه و دشمنی با اهلبیت(ع)بود؛بنابراین،آن چیزی که نیروهای ابن زیاد را در کربلا جمع کرد و آنجنایات را بر خاندان رسول خدا(ص)به شدیدترین وجه ممکن وارد کردند،چند درهم و دیناری نبود که به جیب این و آن ریخته بودند؛بلکه پشتوانۀفکری و سیاسی داشت که آن را به زبان‌های گوناگون در کربلا اظهار کردند؛بنابراین،معقول نیست و با آنچه در کربلا اتفاق افتاد سازگاری ندارد که بپذیریمسپاهی که تا به کربلا نرسیده است از مقابله با امام حسین(ع)و شمشیر کشیدنبه روی او کراهت دارد و از نیمۀ راه فرار می‌کند،وقتی به کربلا می‌رسند یکدفعه روحیات،خواسته‌ها و اندیشه‌هایشان آن‌قدر تغییر می‌کند که بنابر تعریفامام سجاد(ع)هریک از نیروهای عمر بن سعد با کشتن امام حسین(ع)رضا ورضوان و تقرب به خدای عز و جل را می‌طلبیدند؟!(شیخ صدوق،ص 745)ازاین‌رو،یا باید روایت امام سجاد(ع)را کذب محض بدانیم و یا این‌که براساس شواهد و دلایلی که تا حال بیان شد و در ادامه نیز خواهد آمد،آنان راکسانی دانیم که از نظر فکری و سیاسی شعار»یا لثارات عثمانشان«در کربلا وچند سال پس از آن،در مقابله با مختار بلند شد.

آنچه ممکن است پذیرش حاکمیت تفکر عثمانی را بر سپاه عمر بن سعد اندکیمشکل نماید،تعداد سپاه سی هزار نفری کوفه است که چگونه ممکن است اینتعداد عثمانی در کوفه وجود داشته باشد؟!

اولا،این سخن به معنای این نیست که تمام افراد سپاه عمر بن سعد عثمانیبوده‌اند بلکه براساس گزارش‌های مستند تاریخی،در سپاه او از گروه‌های دیگرمثل اراذل و اوباش و جانی کوفه وجود داشته است.شناسایی این افراد مجالدیگری را می‌طلبد.ثانیا،استبعاد این موضوع با توضیحاتی که در«فصل سوم:شکل‌گیری مذهب عثمانی در کوفه»دادیم پاسخ داده شد.ثالثا،تعدادسپاه عمربن سعد به‌تصریح مسعودی(سبط ابن جوزی،ص 152)و سبط بن جوزی(همان،ص 582-482)و سمهودی(ج 2،ص 763)شش هزار نفر بیشترنبوده‌اند.این تعداد باتوجه به روایت بلاذری که از هر هزار نفری که از کوفهاعزام می‌شد دویست نفر بیشتر به کربلا نمی‌رسید،مقبول می‌افتد و معلوممی‌کند آماری که برخی از مورخان(خوارزمی،ج 2،ص 7)گفته‌اند مستندبه گزارشهایی است کهراویان در کوفه مشاهده کرده‌اند.این تعداد با توجه بهجمعیت کوفه که تنها در جنگ صفین قریب به شصت و یا هشتاد هزار نیروبوده،جمعیت زیادی در مقابل شیعیان نیست.

افزون بر این،با توجه به روایت بلاذری،چنانچه نسبت دویست را به هزارتقسیم کنیم حاصل آن،یک پنجم خواهد بود که اگر حضور سی هزار نفرسپاه کوفه در کربلا را بپذیریم،باید گفت سپاهی درحدود 051 هزار نفر ازکوفه اعزام شده که یک پنجم آن یعنی سی هزار نفر به کربلا رسیده و باقیدر میان راه فرار کرده‌اند و این مطلبی است که از نظر عقلی و عرفی به هیچوجه مقبول نیست.

منع آب بارزترین نمود تفکر عثمانی در کربلا
چنان‌که پیش از این توضیح دادیم،براساس اندیشه‌های عثمانی،امیر المؤمنین(ع)نقش اصلی را در هدایت و رهبری شورشیان بر ضد عثمان بازی کرد.حد اقل،سیاست‌های آنان این‌گونه اقتضا می‌کرد که چنین تهمتی را به امام و اهل‌بیتاو بزنند و آن را در میان مسلمانان شایع کنند.آنچه از نظر عاطفی در جریان قتلعثمان احساسات را می‌توانست جریحه‌دار کند و بهانه‌ای برای عثمانی مذهبانباشد تا با آن مسلمانان را علیه امام علی(ع)تحریک کنند،ممانعت شورشیاناز رسیدن آب به عثمان در طول محاصره و بالاخره کشتن او با لب تشنه بود.عثمان نیز به امام پیام فرستاد و از او خواست تا او را از تشنگی نجات دهدو امام نیز با طلحه و زبیر صحبت کرد و این کار آنان را غیر انسانی برشمرد،ولی آنان به امیر المؤمنین(ع)جواب رد دادند(طبری،ج 3،ص 714-614)وآن حضرت دوبار تلاش کرد تا به عثمان آب برساند.منابع در این باره اخبارمتفاوتی نقل کرده‌اند.بیش‌تر منابع می‌گویند امام موفق شد.(بلاذری،ج 5،ص 17؛ابن شبّه،ج 4،ص 3031)بنا بر روایات دیگر امیر المؤمنین(ع)،امامحسن(ع)را مأمور رساندند مشک آب به عثمان کرد.(همان،ج 4،ص 2021)روایت دیگری نیز می‌گوید عمار با محاصره‌کنندگان سخن گفت و آنان را بهخاطر این کار نکوهش نمود و خواست به عثمان آب برساند،ولی طلحه مانعاوشد؛ازاین‌رو نزد امیر المؤمنین(ع)آمد و درخواست کرد تا آب به عثمانبرساند و آن حضرت مشک آبی به او رساند.(سمهودی،ب،ج 3،ص 869؛محب الدین طبری،ج 3،ص 78)باوجود این تلاش‌ها-که به تعبیر ابن ابیالحدید اگر جعفر بن ابی طالب نیز به‌جای عثمان در محاصره بود،امیر المؤمنینبیش از آنچه برای عثمان تلاش کرد نمی‌توانست برای جعفر انجام دهد(ابن ابی الحدید،ج 4،ص 76)-امویان این را بهانه‌ای برای سرکوبی حکومتامیر المؤمنین(ع)و اهل بیت او و نیز کشتن شیعیان قرار دادند.

رفتار سیاسی‌ای که عثمانی مذهبان اتخاذ کردند این بود که هم‌چنان‌که عثمانبا لب تشنه کشته شد شیعیان را نیز تشنه بکشند.نمونۀ آن جلوگیری آب ازنیروهای امیر المؤمنین(ع)در صفین بود.علت این اقدام را هم‌چنان‌که ولید بنعقبه و سلیل بن عمرو سکونی گفتند،انتقام از امیر المؤمنین(ع)و نیروهای اوبود که به خیال عثمانی مذهبان،همین‌ها عثمان را با لب تشنه کشتند.(منقری،ص 261-161)

نمونۀ دیگر،اتخاذ این سیاست دربارۀ شهادت محمد بن ابی بکر و مسلم بنعقیل است که از دادن قطره‌ای آب به آنان امتناع ورزیدند.دربارۀ حادثۀ کربلانیز از همان ابتدا سیاست بر آن بود که از دست‌یابی امام حسین(ع)و یارانشبه آب جلوگیری کنند و دقیقا همان کاری را کردند که در صفین انجام دادند وهمسویی این دو ماجرا،وحدت فکر حاکم بر آن دو را می‌نمایاند.

دستور منع آب از امام حسین(ع)توسط یزید و ابن زیاد چندین بار تکرار شدهاست و این تکرار اهمیت این موضوع را رد نزد امویان می‌رساند؛اما بارزترینو بهترین دستور در این زمینه‌نامۀ مشهور ابن زیاد است که در شب هفتم بهدست ابن سعد رسید.مضمون این نامه چنین است:میان حسین و اصحابش وآب جلوگیری کن و نگذار از آن قطره‌ای بچشند؛چنان‌که با عثمان بن عفان،آن مرد پرهیزکار و پاک چنین کردند.(طبری،ج 4،ص 113)

در این نامه و دستور صادره در آن،بازتاب تفکر عثمانی کاملا آشکار است وبدان تصریح شده است و این نامه از بارزترین نمادهای تفکر عثمانی در حادثۀکربلا به‌شمار می‌آید.حساسیت این موضوع و اهمیت آن در اندیشۀ عثمانی،عمر بن سعد را بر آن داشت که کسی را مأمور انجان این کار کند که دارایچنین تفکری باشد،تا دستور را به بهترین شکل آن به اجرا درآورد و دربارۀآن کوتاهی نکند؛ازهمین‌رو،انتخاب عمرو بن حجاج زبیدی،باتوجه بهگرایش‌های عثمانی او،یک انتخاب کاملا دقیق و حساب شده بوده و عمرو بنحجاج نیز از مضمون نامه و فلسفۀ آن اطلاع داشته است.

هور اندیشه‌های سیاسی عثمانی و علوی در مناظرات و گفت‌وگوها
از روز دوم محرم تا عاشورا،گرچه هشت روز بیش نبود و ما از حوادثروزهای اولیه نیز اطلاع چندانی نداریم و ماجرای قیام با بستن آب از روز هفتموارد مرحله جدی و حساس خود شد،اما در شب و روز عاشورا حوادث وجریاناتی رخ داد که بهتر نشان داد که در حقیقت جنگ بر سر چیست.آنچهمربوط به موضوع ماست سخنان و مناظراتی است که هرچند اندک است،اما با کمی تأمل و دقت در آنها موضع سیاسی و مذهبی دو سپاه را معین ومشخص می‌کند.

در شب عاشورا مذاکرۀ بسیار مهمی میان زهیر بن قین با عزرۀ بن قیس احمسیصورت گرفت.پس از سخنان حبیب بن مظاهر به زهیر،عزره که در جلویسپاه عمر بن سعد بود سخنان آنان را شنید و به زهیر گفت:ای زهیر جای بسیتعجب است که ما تو را عثمانی می‌دانستیم،ولی اینک ازجملۀ شیعیان اینخاندان شده‌ای؟!(بلاذری،ج 3،ص 293)

با توجه به مکتب فکری عزره(ر.ک:طبری،ج 4،ص 102)این سخن او درحقیقت اعتراضی به زهیر است که به جای این‌که در کنار وی و هوادارانشباشد،در صف مخالفان فکری او قرار گرفته است.تعبیر دیگر عزره دربارۀزهیر که چگونه«ترابی»گشته‌ای(خوارزمی،ج 1،ص 543)دلیل آشکاری برعثمانی بودن عزره است؛زیرا دانستیم که تنها امویان و عثمانیان از شیعیان بهترابیه نام می‌بردند.

زهیر با استفاده از عبارت«حزب»آشکار ساخته است که دو حزب سیاسی وفکری مخالف در برابر یکدیگر قرار گرفته‌اند:یک حزب که به حقانیت اهلبیت رسول خدا(ص)معترف است و حزبی که مخالف آنان است و این حزبمخالف به نظر می‌رسد که تنها حزب عثمانی مذهبان بوده است؛زیرا از خوارجنمی‌توانست باشد،چراکه برخلاف مذهب عثمانی،از نظر خوارج،حرکتامام حسین(ع)،قیام بر خلیفه‌ی جور اموی،یک اصل صحیحی بوده است.

نتیجه
با نگاهی گذرا به تحولات سیاسی-مذهبی کوفه در دهه‌های 04 و 05 وسیاست‌گذاری‌های حزب اموی و عثمانی در تشیع زدایی و نهادینه کردن تفکرعثمانی در این شهر درمی‌یابیم که اولا این برنامه‌ها می‌توانست افراد زیادی رابه گرایش به تفکر عثمانی سوق دهد.این افراد می‌توانستند از طبقات مختلفجامعه باشند:کسانی‌که زخم خوردۀ سیاست‌های امیر المؤمنین(ع)بودند؛افرادی که در مسائل سیاسی-مذهبی سست‌بنیان و یا شکاک بوند،کسانی کهامور دنیوی می‌توانست دین آنان را تباه کند و آخرت خود را در مقابل تطمیع‌هابفروشند؛افرادی که دراثر تبلیغات زیاد فریب خورده و حقیقت بر آنان مشتبهشده بود؛کسانی که بر اثر جوّ حاکم بر ضد شیعه و حمایت از تفکر عثمانی ودور پیدا کردن عثمانی مذهبان به تغییر موضع سیاسی واداشته شدند و…

در این میان تشیع مذهبی بر ایمان و اعتقاد راسخ خود در حمایت از اهلبیت(ع)ثابت قدم ماند و تحت‌تأثیر جو قرار نگرفت و از امام دعوت به عملآورد و به خصوص رهبرانشان در دعوت خود از امام حسین(ع)کاملا صادقبوده و به هر طریقی که بود خود را به امام رساندند و شهید شدند و بدین‌ساندعوت‌نامۀ خود را با خون خویش در کربلا امضا کردند.گروهی نیز که بهدلایلی که بر ما پوشیده است،در یاری رساندن به مسلم کوتاهی کردند و ازطرفی نتوانستند خود را به امام برسانند و ازاین‌رو خود را گنهکار می‌دانستند،با تو به و نهضت توابین بر سر پیمان خود باقی ماندند و با شهادت خود صداقتخویش را به اثبات رساندند.

اما گروهی دیگر که به صورت‌های مختلف در حزب اموی قرار گرفتند و سپاهعمر بن سعد را تشکیل دادند،ازجمله اشرافی که برای امام نامه نوشتند،مانندعمرو بن حجاج و حجار بن ابجر و یزید بن حارث،به دلایل مختلف در حزبشیعیان نبودند که اهم آنها عبارت‌اند از:

1.تفاوت‌های بنیادی نامۀ اشراف با شیعیان؛

2.برخورد متفاوت امام با شیعیان و اشراف؛

3.تصریح مورخان به عثمانی بودن آنان؛

4.اقرارها و تصریحات خود آنان در جدایی از شیعیان و گرایش تفکر عثمانیو اموی؛

5.تطبیق ملاک‌ها و مشخصه‌های عثمانی مذهبان بر عملکرد و زندگی سیاسیآنان.

براساس این ادله و شواهد باید گفت که این گروه و بخش عمده‌ای از نیروهاکه در مقابل قیام امام حسین(ع)قرار گرفتند و سپاه ابن زیاد را تشکیل می‌دادند،دارای تفکر عثمانی بوده و کوفی بودن آنان هیچ‌گونه تعارضی با عثمانی بودنشانندارد.

 

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=21288

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب